🧩 #گزارش برگزاری کارگاه حل کیس بالینی (CBL) بلوک تنفس ویژه دانشجویان مقطع علوم پایه
📌 کارگاه حل کیس های بالینی تنفس به همت انجمن #مدیکیشن در روز ۱۷ دی ماه ۱۴۰۳ برگزار شد.
📕 در این جلسه دانشجویان ابتدا در قالب گروههای کوچک به بحث و تبادل نظر راجع به کیسهای ارائه شده پرداختند و تسهیلگران حاضر در جلسه فرآیند بحث گروهی آنان را هدایت نمودند.
سپس تسهیلگران بالینی حاضر در جلسه، به توضیح درباره کیسها پرداخته و موارد مبهم برای شرکت کنندگان روشن گردید. همچنین تسهیگلران مقطع علوم پایه، مباحثی را مرتبط با کیسها که منطبق بر مطالب آموخته شده در مقطع علوم پایه بوده است، ارائه دادند.
#جلسات_حل_کیس #CBL #علوم_پایه
🌱 @MedicationTeam
🆔 @SSRC_News
📌 کارگاه حل کیس های بالینی تنفس به همت انجمن #مدیکیشن در روز ۱۷ دی ماه ۱۴۰۳ برگزار شد.
📕 در این جلسه دانشجویان ابتدا در قالب گروههای کوچک به بحث و تبادل نظر راجع به کیسهای ارائه شده پرداختند و تسهیلگران حاضر در جلسه فرآیند بحث گروهی آنان را هدایت نمودند.
سپس تسهیلگران بالینی حاضر در جلسه، به توضیح درباره کیسها پرداخته و موارد مبهم برای شرکت کنندگان روشن گردید. همچنین تسهیگلران مقطع علوم پایه، مباحثی را مرتبط با کیسها که منطبق بر مطالب آموخته شده در مقطع علوم پایه بوده است، ارائه دادند.
#جلسات_حل_کیس #CBL #علوم_پایه
🌱 @MedicationTeam
🆔 @SSRC_News
Forwarded from Medinotes
فراخوان همکاری در مدینوتس
👩⚕مدینوتس، جایی برای صحبت کردن در مورد بیمارستان، داروخونه، درمونگاه و اتفاقاتی که توشون میگذره و روزمرگیهای کادر درمانه که زیرمجموعه کانون ادبی هنری سها جوانه و انجمن مدیکیشن (زیر نظر مرکز پژوهشهای دانشجویی) فعالیت میکنه🥼
🔹اگر به حوزه پزشکی روایی و ادبیات پزشکی علاقه مند هستید، مدینوتس جایی برای شماست!
🔸در صورت تمایل به همکاری یا کسب اطلاعات بیشتر، به آیدی زیر پیام بدید👇
@azii_t
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
👩⚕مدینوتس، جایی برای صحبت کردن در مورد بیمارستان، داروخونه، درمونگاه و اتفاقاتی که توشون میگذره و روزمرگیهای کادر درمانه که زیرمجموعه کانون ادبی هنری سها جوانه و انجمن مدیکیشن (زیر نظر مرکز پژوهشهای دانشجویی) فعالیت میکنه🥼
🔹اگر به حوزه پزشکی روایی و ادبیات پزشکی علاقه مند هستید، مدینوتس جایی برای شماست!
🔸در صورت تمایل به همکاری یا کسب اطلاعات بیشتر، به آیدی زیر پیام بدید👇
@azii_t
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
سلام به همه دوستای مدیکیشنی😃
یه خبری داریم براتون!
ما قصد داریم تو روزهای آینده، شما رو با یه داستانی ببریم به دل گفت و شنودهای داخل بیمارستان که ممکنه هر کدوم تون باهاش روبرو بشید و دوست داریم بدونیم نظر شما درباره شرایطی که تو داستان مون اتفاق میفته چیه
قراره تو مدیکیشن اتفاقای جالبی داشته باشیم😊
باهامون همراه باشین🌿
🌱 @MedicationTeam
🆔 @SSRC_News
یه خبری داریم براتون!
ما قصد داریم تو روزهای آینده، شما رو با یه داستانی ببریم به دل گفت و شنودهای داخل بیمارستان که ممکنه هر کدوم تون باهاش روبرو بشید و دوست داریم بدونیم نظر شما درباره شرایطی که تو داستان مون اتفاق میفته چیه
قراره تو مدیکیشن اتفاقای جالبی داشته باشیم😊
باهامون همراه باشین🌿
🌱 @MedicationTeam
🆔 @SSRC_News
Medication Team
سلام به همه دوستای مدیکیشنی😃 یه خبری داریم براتون! ما قصد داریم تو روزهای آینده، شما رو با یه داستانی ببریم به دل گفت و شنودهای داخل بیمارستان که ممکنه هر کدوم تون باهاش روبرو بشید و دوست داریم بدونیم نظر شما درباره شرایطی که تو داستان مون اتفاق میفته چیه…
در گرند راند نشسته اید که سوالی توسط رزیدنت مطرح میشود و خانم دکتر ن.ز که اتندی جوان و نسبتا مغرور می باشد پاسخ رزیدنت را بر اساس گایدلاین معتبر و به روز میدهد.
آقای دکتری مهربان با لبخند توامان با اعتماد به نفس که مویی در اسیاب سفید کرده است و اتند ۶۳ ساله ای است، نظر و جوابی متفاوت و تا حدود زیادی مخالف نظر خانم دکتر میدهد و میگوید سی سال است که به همین منوال و رویه طبابت کرده است. در ادامه سخنی از ارسطو نقل میکند تجربه میوه ای است که آن را نمی چینند مگر پس از گندیدن.
نمک را در گرند راند می پاشد و حضار میخندند.
آقای دکتری مهربان با لبخند توامان با اعتماد به نفس که مویی در اسیاب سفید کرده است و اتند ۶۳ ساله ای است، نظر و جوابی متفاوت و تا حدود زیادی مخالف نظر خانم دکتر میدهد و میگوید سی سال است که به همین منوال و رویه طبابت کرده است. در ادامه سخنی از ارسطو نقل میکند تجربه میوه ای است که آن را نمی چینند مگر پس از گندیدن.
نمک را در گرند راند می پاشد و حضار میخندند.
Medication Team
در گرند راند نشسته اید که سوالی توسط رزیدنت مطرح میشود و خانم دکتر ن.ز که اتندی جوان و نسبتا مغرور می باشد پاسخ رزیدنت را بر اساس گایدلاین معتبر و به روز میدهد. آقای دکتری مهربان با لبخند توامان با اعتماد به نفس که مویی در اسیاب سفید کرده است و اتند ۶۳ ساله…
اگر به جای رزیدنت بودم:
Anonymous Poll
6%
در به در به دنبال استاد سومی برای پاسخ نهایی پرسش میرفتم
68%
با سرچ در دیتابیس های معتبر، بر اساس اعتبار و کیفیت مقاله های موجود به جمع بندی می رسیدم
13%
از هوش مصنوعی (چت جی پی تی) می پرسیدم
13%
حرف استادی را میپذیرفتم که اجرای دستوراتش برایم منفعت بیشتری دارد👀
Medication Team
در گرند راند نشسته اید که سوالی توسط رزیدنت مطرح میشود و خانم دکتر ن.ز که اتندی جوان و نسبتا مغرور می باشد پاسخ رزیدنت را بر اساس گایدلاین معتبر و به روز میدهد. آقای دکتری مهربان با لبخند توامان با اعتماد به نفس که مویی در اسیاب سفید کرده است و اتند ۶۳ ساله…
Medication Team
❗️توجه❗️
🔰ظرفیت این دوره محدود بوده و در حال تکمیل می باشد. در صورت تمایل به شرکت در این دوره، در اسرع وقت نسبت به ثبت نام اقدام فرمایید.
🔰شرکت در این دوره، به پاسخگویی درست به این قبیل سوالات کمک میکند.
🌱@MedicationTeam
🔰ظرفیت این دوره محدود بوده و در حال تکمیل می باشد. در صورت تمایل به شرکت در این دوره، در اسرع وقت نسبت به ثبت نام اقدام فرمایید.
🔰شرکت در این دوره، به پاسخگویی درست به این قبیل سوالات کمک میکند.
🌱@MedicationTeam
Medication Team
خانم سارا محبی و آقای نیما صفری لطفا برای تکمیل ثبت نام کارگاه به این آیدی پیام بدن
@Sahebi_ma
@Sahebi_ma
🧩 #گزارش برگزاری کارگاه مبانی پزشکی مبتنی بر شواهد (EBM)
📌 کارگاه مبانی پزشکی مبتنی بر شواهد (EBM) به همت انجمن #مدیکیشن در روز ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۴ در بیمارستان شریعتی برگزار شد.
📕 این جلسه با حضور جمعی از دانشجویان مشتاق و علاقه مند به یادگیری مباحث EBM با تدریس استاد اکبر سلطانی، رئیس مرکز تحقیقات پزشکی مبتنی بر شواهد، برگزار شد.
🌱 @MedicationTeam
🆔 @SSRC_News
📌 کارگاه مبانی پزشکی مبتنی بر شواهد (EBM) به همت انجمن #مدیکیشن در روز ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۴ در بیمارستان شریعتی برگزار شد.
📕 این جلسه با حضور جمعی از دانشجویان مشتاق و علاقه مند به یادگیری مباحث EBM با تدریس استاد اکبر سلطانی، رئیس مرکز تحقیقات پزشکی مبتنی بر شواهد، برگزار شد.
🌱 @MedicationTeam
🆔 @SSRC_News
🔰تا حالا شده فکر کنین چه جوری میتونیم از حجم بالایی از داده های بیمار مثل آزمایشات و تصویربرداری و معاینات به تشخیص برسیم؟ بدون اینکه تو این اطلاعات گم بشیم؟
از چه مسیری و با چه عینکی باید از داده ها باید استفاده کرد؟
در راستای پاسخ به این سوالات و نیازها؛
انجمن علمی دانشجویی مدیکیشن با همکاری مرکز تحقیقات پزشکی مبتنی بر شواهد برگزار میکند:
کارگاه Diagnostic Reasoning
👨🏫با تدریس: آقای دکتر اکبر سلطانی
فوق تخصص غدد و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران
📆زمان برگزاری: پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ساعت ۹.۳۰ تا ۱۱.۳۰
📍محل برگزاری: بیمارستان دکتر شریعتی، ساختمان اصلی، طبقه پنجم، مرکز تحقیقات غدد، سالن دکتر باستان حق
💳هزینه کارگاه: ۳۰ هزار تومان
⚜برای ثبت نام از طریق لینک زیر اقدام کنید:
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSeC1-l7X6p5JJCavlJn8gcJ6yJLxLQ3fxaRlt2nUCcsqmwShQ/viewform?usp=preview
📣مخاطبین محترم لطفا توجه داشته باشند که ظرفیت این دوره محدود می باشد.
🌱 @MedicationTeam
🆔 @SSRC_News
از چه مسیری و با چه عینکی باید از داده ها باید استفاده کرد؟
در راستای پاسخ به این سوالات و نیازها؛
انجمن علمی دانشجویی مدیکیشن با همکاری مرکز تحقیقات پزشکی مبتنی بر شواهد برگزار میکند:
کارگاه Diagnostic Reasoning
👨🏫با تدریس: آقای دکتر اکبر سلطانی
فوق تخصص غدد و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران
📆زمان برگزاری: پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ساعت ۹.۳۰ تا ۱۱.۳۰
📍محل برگزاری: بیمارستان دکتر شریعتی، ساختمان اصلی، طبقه پنجم، مرکز تحقیقات غدد، سالن دکتر باستان حق
💳هزینه کارگاه:
⚜برای ثبت نام از طریق لینک زیر اقدام کنید:
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSeC1-l7X6p5JJCavlJn8gcJ6yJLxLQ3fxaRlt2nUCcsqmwShQ/viewform?usp=preview
📣مخاطبین محترم لطفا توجه داشته باشند که ظرفیت این دوره محدود می باشد.
🌱 @MedicationTeam
🆔 @SSRC_News
Forwarded from Medinotes
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - قسمت بیستم
در انتضار آسیستول
نویسنده: #آریا_جلیلی
پزشکی ورودی ۹۸ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_بیست #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
در انتضار آسیستول
نویسنده: #آریا_جلیلی
پزشکی ورودی ۹۸ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_بیست #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
Forwarded from Medinotes
در انتظار آسیستول!👩🏻⚕️🧑🏻⚕️
روز دوم استاجری طب اورژانس است. ساعت ۸:۱۰ بعد از این که حضورم را در دفتر منشی میزنم، وارد اورژانس میشوم. میبینم که همگروهیهایم کنار یکی از بیماران جمع شدهاند. بیماری مبتلا به HCC (سرطان کبد) متاستاز داده و در حال احتضار را میبینم که انترنها و رزیدنتها در حال احیای او هستند. همگروهیها در تلاش برای ثبت احیا به عنوان مشاهده پروسیجر (کار عملی) و گرفتن مهر از استادند؛ ولی چند چیز نظرم را جلب میکند:
پس از ۲۵ دقیقه احیا، رزیدنت قلب تنها به فکر آسیستول شدن (عدم وجود ضربان) بیمار است؛ دستور چند بار توقف موقت ماساژ را میدهد تا بلکه بتواند نوار آسیستول را در الکتروکاردیوگرام ثبت کند و ختم احیا بدهد؛ و وقتی هم ضربانهای کوچکی در مانیتور دیده میشود، باز هم صبر میکند تا این ضربانها نیز از بین بروند. با خودم میگویم: آیا این ضربانهای کوچک آخرین تقلای بیمار برای زندهماندن در این دنیا نیستند و ما نباید به نوعی بیمار را با همین ضربانها به زندگی برگردانیم، یا واقعا کار از کار گذشته است؟ به راستی چه چیزی مرز بین ادامه احیا و یا ختم احیا را تعیین میکند؟ شاید تصمیم یک رزیدنت در موقعیتهایی شبیه این، حکم مرگ و زندگی یک شخص را تعیین میکند! آیا ما به عنوان یک انسان، صلاحیت تعیین مرگ و زندگی یک انسان دیگر را داریم؟ آیا میتوان تعیین لحظه مرگ انسان را در تعدادی گایدلاین خلاصه کرد؟
متاسفانه آسیستول تکمیل میشود و ختم احیا اعلام میشود. در همان لحظه، رزیدنتها با بیاعتنایی تمام به سمت بیمار دیگری میروند که مشاوره قلب برای آن بیمار داده شدهاست. فقط یک اینترن در کنار پسر بیمار که تازه رسیده میماند و کمی به وی دلداری میدهد تا از گریههای وی بکاهد. آیا دگردیسی خاصی از دوره اینترنی به رزیدنتی رخ داده؟ آیا این طرز ارائه خبر بد، که بگوییم «دیگه میخوام ختم بدم» درست است؟ به همراه بیمار برای پذیرش مرگ عزیزش کمک میکند؟ یا اصلا در حیطه کاری پزشک و دانشجوی پزشکی نیست که بخواهد در پذیرش این غم به همراهان کمک کند؟
همیشه در طی تحصیلم ترس از این موقعیتها مرا به فکر فرو برده است؛ موقعیتهایی که جان آدمی در دستان توست و با یک اشتباه میتوانی همان جان را از شخص بگیری، یا با یک کار درست او را به زندگی برگردانی. به راستی چقدر برای این موقعیتها آمادهایم؟ چقدر میتوانیم بار روانی این موقعیتها را به دوش بکشیم و همچنان بتوانیم به راحتی بیماران را مدیریت کنیم؟
و سوالات بسیار دیگری که ذهن مرا مشغول میکنند...
نویسنده: #آریا_جلیلی
پزشکی ورودی ۹۸ دانشگاه تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_بیستم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
روز دوم استاجری طب اورژانس است. ساعت ۸:۱۰ بعد از این که حضورم را در دفتر منشی میزنم، وارد اورژانس میشوم. میبینم که همگروهیهایم کنار یکی از بیماران جمع شدهاند. بیماری مبتلا به HCC (سرطان کبد) متاستاز داده و در حال احتضار را میبینم که انترنها و رزیدنتها در حال احیای او هستند. همگروهیها در تلاش برای ثبت احیا به عنوان مشاهده پروسیجر (کار عملی) و گرفتن مهر از استادند؛ ولی چند چیز نظرم را جلب میکند:
پس از ۲۵ دقیقه احیا، رزیدنت قلب تنها به فکر آسیستول شدن (عدم وجود ضربان) بیمار است؛ دستور چند بار توقف موقت ماساژ را میدهد تا بلکه بتواند نوار آسیستول را در الکتروکاردیوگرام ثبت کند و ختم احیا بدهد؛ و وقتی هم ضربانهای کوچکی در مانیتور دیده میشود، باز هم صبر میکند تا این ضربانها نیز از بین بروند. با خودم میگویم: آیا این ضربانهای کوچک آخرین تقلای بیمار برای زندهماندن در این دنیا نیستند و ما نباید به نوعی بیمار را با همین ضربانها به زندگی برگردانیم، یا واقعا کار از کار گذشته است؟ به راستی چه چیزی مرز بین ادامه احیا و یا ختم احیا را تعیین میکند؟ شاید تصمیم یک رزیدنت در موقعیتهایی شبیه این، حکم مرگ و زندگی یک شخص را تعیین میکند! آیا ما به عنوان یک انسان، صلاحیت تعیین مرگ و زندگی یک انسان دیگر را داریم؟ آیا میتوان تعیین لحظه مرگ انسان را در تعدادی گایدلاین خلاصه کرد؟
متاسفانه آسیستول تکمیل میشود و ختم احیا اعلام میشود. در همان لحظه، رزیدنتها با بیاعتنایی تمام به سمت بیمار دیگری میروند که مشاوره قلب برای آن بیمار داده شدهاست. فقط یک اینترن در کنار پسر بیمار که تازه رسیده میماند و کمی به وی دلداری میدهد تا از گریههای وی بکاهد. آیا دگردیسی خاصی از دوره اینترنی به رزیدنتی رخ داده؟ آیا این طرز ارائه خبر بد، که بگوییم «دیگه میخوام ختم بدم» درست است؟ به همراه بیمار برای پذیرش مرگ عزیزش کمک میکند؟ یا اصلا در حیطه کاری پزشک و دانشجوی پزشکی نیست که بخواهد در پذیرش این غم به همراهان کمک کند؟
همیشه در طی تحصیلم ترس از این موقعیتها مرا به فکر فرو برده است؛ موقعیتهایی که جان آدمی در دستان توست و با یک اشتباه میتوانی همان جان را از شخص بگیری، یا با یک کار درست او را به زندگی برگردانی. به راستی چقدر برای این موقعیتها آمادهایم؟ چقدر میتوانیم بار روانی این موقعیتها را به دوش بکشیم و همچنان بتوانیم به راحتی بیماران را مدیریت کنیم؟
و سوالات بسیار دیگری که ذهن مرا مشغول میکنند...
نویسنده: #آریا_جلیلی
پزشکی ورودی ۹۸ دانشگاه تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_بیستم #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
Forwarded from Medinotes
👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes - قسمت بیستم و یکم
پشت در های بسته
نویسنده: #صبا_آذر
پرستاری ورودی ۹۹ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_بیست_و_یک #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
پشت در های بسته
نویسنده: #صبا_آذر
پرستاری ورودی ۹۹ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_بیست_و_یک #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
Forwarded from Medinotes
پشت در های بسته-👩🏻⚕🧑🏻⚕ Medinotes
دلم نمی خواست در را باز کنم. در پرونده اش دیده بودم که او حتی از منِ نیمچه پرستارِ تازه بیست را پر کرده هم کم سن تر بود و بودنش دو ماه تمام وابسته به چند دستگاه در بخش آی سی یو بود و نفس هایش حالا در بند لوله ایست که از گلویش -آن گلوی نازک که کمی بالاتر تازه ریش دوانیده- بیرون زده.
مثل احمق ها سوال می پرسم و برای لحظه ای کوتاه هم از ذهنم تمام آن کتاب ها و جزوه ها و کلاس های درس رد نمی شود که عاقله دختر! نفسش در بند است نمی بینی؟! پاسخ می خواهی از تار های زایل گشته صوتی اش؟!
صدایی می آید. به جوشیدن قیر ته چاهی عمیق می ماند. مادرش به کمک خامی من و تقلا های او می آید و می گوید. از این که کلاه سرش نبود؛ که معجزه است به مقصد آن دنیا نرسیدنش؛ که "یادم بدهید! در خانه پرستاری اش را می کنم..."
راه نفسش را پاک می کنم. "هیس؛ هیس! کمی طاقت بیاور! آخ؛ ببخشید! ببخشید که نمی توانی نفس بکشی. باور کن سریع ترین حالت ممکن است... عذر می خواهم که همین لوله ی باریک و تنگ را هم هر روز چند بار از تو دریغ می کنم. ببخشید مجبورم! ببخشید..."
بهم ریخته. لرزش دستانش این را تایید می کنند. می ترسم به او دست بزنم! آنقدر نحیف شده و استخوان هایش آنقدر گچ و میله و تیغ را پشت سر گذاشته که خجالت می کشم ناتوانی پاهایش را از نگاه بگذرانم.
در اتاق را می بندم. می خواهم فرار کنم. می خواستم مراقبی باشم برای درمان نه ناظری به نابودی ها! فرار می خواهم...
یک اتاق!
باور کنید فقط یک اتاق فاصله بود...
چهره اش را به زور شناختم. همان پسرک چند ماه پیشِ فلان بخشِ آن یکی بیمارستانِ اردیبهشت ماهِ تصادفیِ... وای وای! او که حرف می زند! او که نفسش در بند لوله ای نیست! آن واکر به چه کارش می آید؟ نکند..؟ یعنی می تواند..؟
می گویم تو یادت نیست ولی از آن روز لحظه ای از یاد ما نرفتی. آن روز دَرِ اتاقت را بستیم و خواستیم که فرار کنیم. دَرِ امروز را هم به زور باز کردیم...
هنوز باورم نشده که این مرد جوان سرحال، همون پسرک نحیف و زخم دار چند ماه پیش است.
از در نیمه باز، به در بسته اتاق قبلی نگاه می کنم.
ناامیدی های زیادی را پشت دَر اتاق ها جا گذاشته ام. به جهنم که خروس تخم نمی گذارد! به جهنم که درمان ندارد؛ که امید نیست؛ که همین است که هست. من هنوز هم فرار می کنم بله!
این بار اما به سمت درها! که باز کنمشان...
شاید پشت یکی از آن ها کسی که روزی با ناامیدی پشت سر گذاشته ام را ببینم.
شاید پشت یکی از آن ها، امید را پیدا کردم.
نویسنده: #صبا_آذر
پرستاری ورودی ٩٩ دانشگاه تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_بیست_و_یک #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam
دلم نمی خواست در را باز کنم. در پرونده اش دیده بودم که او حتی از منِ نیمچه پرستارِ تازه بیست را پر کرده هم کم سن تر بود و بودنش دو ماه تمام وابسته به چند دستگاه در بخش آی سی یو بود و نفس هایش حالا در بند لوله ایست که از گلویش -آن گلوی نازک که کمی بالاتر تازه ریش دوانیده- بیرون زده.
مثل احمق ها سوال می پرسم و برای لحظه ای کوتاه هم از ذهنم تمام آن کتاب ها و جزوه ها و کلاس های درس رد نمی شود که عاقله دختر! نفسش در بند است نمی بینی؟! پاسخ می خواهی از تار های زایل گشته صوتی اش؟!
صدایی می آید. به جوشیدن قیر ته چاهی عمیق می ماند. مادرش به کمک خامی من و تقلا های او می آید و می گوید. از این که کلاه سرش نبود؛ که معجزه است به مقصد آن دنیا نرسیدنش؛ که "یادم بدهید! در خانه پرستاری اش را می کنم..."
راه نفسش را پاک می کنم. "هیس؛ هیس! کمی طاقت بیاور! آخ؛ ببخشید! ببخشید که نمی توانی نفس بکشی. باور کن سریع ترین حالت ممکن است... عذر می خواهم که همین لوله ی باریک و تنگ را هم هر روز چند بار از تو دریغ می کنم. ببخشید مجبورم! ببخشید..."
بهم ریخته. لرزش دستانش این را تایید می کنند. می ترسم به او دست بزنم! آنقدر نحیف شده و استخوان هایش آنقدر گچ و میله و تیغ را پشت سر گذاشته که خجالت می کشم ناتوانی پاهایش را از نگاه بگذرانم.
در اتاق را می بندم. می خواهم فرار کنم. می خواستم مراقبی باشم برای درمان نه ناظری به نابودی ها! فرار می خواهم...
یک اتاق!
باور کنید فقط یک اتاق فاصله بود...
چهره اش را به زور شناختم. همان پسرک چند ماه پیشِ فلان بخشِ آن یکی بیمارستانِ اردیبهشت ماهِ تصادفیِ... وای وای! او که حرف می زند! او که نفسش در بند لوله ای نیست! آن واکر به چه کارش می آید؟ نکند..؟ یعنی می تواند..؟
می گویم تو یادت نیست ولی از آن روز لحظه ای از یاد ما نرفتی. آن روز دَرِ اتاقت را بستیم و خواستیم که فرار کنیم. دَرِ امروز را هم به زور باز کردیم...
هنوز باورم نشده که این مرد جوان سرحال، همون پسرک نحیف و زخم دار چند ماه پیش است.
از در نیمه باز، به در بسته اتاق قبلی نگاه می کنم.
ناامیدی های زیادی را پشت دَر اتاق ها جا گذاشته ام. به جهنم که خروس تخم نمی گذارد! به جهنم که درمان ندارد؛ که امید نیست؛ که همین است که هست. من هنوز هم فرار می کنم بله!
این بار اما به سمت درها! که باز کنمشان...
شاید پشت یکی از آن ها کسی که روزی با ناامیدی پشت سر گذاشته ام را ببینم.
شاید پشت یکی از آن ها، امید را پیدا کردم.
نویسنده: #صبا_آذر
پرستاری ورودی ٩٩ دانشگاه تهران
#پزشکی_روایی #medinotes #صدای_درمان #قسمت_بیست_و_یک #مدیکیشن #سها #جوانه #کافه_هنر
@Medii_notes 🩺
@Soha_javaneh
@MedicationTeam