Mr. Photographer
Brassaï Streetwalker near the Place d'Italie, c.1931 @Misterphotographer
براسای در مقدمهی کتابش پاریس در شب نوشت: « دردههی ۳۰ خیابان کن کمپوا پر از دخترهای چاق بود. آنها بر خلاف عابران و رهگذران که با سرعت در پیاده رو از اینور به آنور میرفتند، مجسمههای ایستایی بودند، ساکن و بیحرکت و خونسرد و در انتظار.»
او سویهی مخفی شهر پاریس را در قالب فیگورهای سایهوار در تاریکی کوچهها، در تجسم صریح تصاویر متعدد منعکس شده در آینههای کافهها و بارها نشان داد. طبع تلخ و صریح براسای، با حرکات سیال و چابک فرانسویهای لایکا به دست، فاصله داشت. او حتی جایی هم مستقیماً اشاره کرده که: «از عکس لحظهای بدم میآید.»
@Misterphotographer
او سویهی مخفی شهر پاریس را در قالب فیگورهای سایهوار در تاریکی کوچهها، در تجسم صریح تصاویر متعدد منعکس شده در آینههای کافهها و بارها نشان داد. طبع تلخ و صریح براسای، با حرکات سیال و چابک فرانسویهای لایکا به دست، فاصله داشت. او حتی جایی هم مستقیماً اشاره کرده که: «از عکس لحظهای بدم میآید.»
@Misterphotographer
الکساندر رودچنکو که از قابلیتهای حرکتی دوربین سبک لایکا در پیدا کردن زوایای غیر عادی بسیار بهره میبرد، در نوشتهای به سال ۱۹۲۸ مینویسد: «زاویه دید آدمی که روی زمین ایستاده و به طور مستقیم جلوی رویش را نگاه میکند، منجر به تولید عکسهایی میشود که من به آن "نماهای نافی" میگویم! من با این زاویهی دید سر جنگ دارم. امروزه جذابترین زاویهی دید، نگاه کردن از بالا به پایین و از پایین به بالاست... کسی که نماهای متفاوت و مختلفی از موضوعها برداشت میکند، مانند شخصی است که به جای آن که به دفعات از سوراخ کلید نگاه کند، به جستجوی پیرامون میپردازد.»
«سعی نکن چهرهی آدمها را در قالب یک پرترهی ساخته شده عکاسی کنی. بلکه آنها را طی اسنپشاتهایی متفاوت که در زمانها و شرایط متعدد عکاسی شدهاند، به تصویر بکش.»
@Misterphotographer
«سعی نکن چهرهی آدمها را در قالب یک پرترهی ساخته شده عکاسی کنی. بلکه آنها را طی اسنپشاتهایی متفاوت که در زمانها و شرایط متعدد عکاسی شدهاند، به تصویر بکش.»
@Misterphotographer
شارل نگر (Charles Nègre) عکاس و هنرمند فرانسوی، در سال ۱۸۲۰ متولد شد و در سال ۱۸۸۰ درگذشت. او یکی از پیشگامان عکاسی در فرانسه و از نخستین افرادی بود که به نوآوریهای فنی در عکاسی پرداخت. نگر با کارهای خود به خصوص در زمینهی عکاسی مستند و اجتماعی شناخته میشود. او اولین فردی بود که به تجربههای تکنیکی لازم برای ثبت حرکت انسانها در خیابان دست پیدا کرد.
دودکشپاککنها یکی از عکسهای معروف نگر است که احتمالاً صحنهسازی شده و به این منظور گرفته شده که از روی آن نقاشی کنند. در این تصویر که پسزمینهی آن را هم محو کردهاند به نظر میرسد یک لحظهی گذرا ثبت شده است؛ اما این عکس هرگز در تاریخ عکاسی به عنوان نمونهای برای ثبت لحظهی گذرا تلقی نمیشود.
@Misterphotographer
دودکشپاککنها یکی از عکسهای معروف نگر است که احتمالاً صحنهسازی شده و به این منظور گرفته شده که از روی آن نقاشی کنند. در این تصویر که پسزمینهی آن را هم محو کردهاند به نظر میرسد یک لحظهی گذرا ثبت شده است؛ اما این عکس هرگز در تاریخ عکاسی به عنوان نمونهای برای ثبت لحظهی گذرا تلقی نمیشود.
@Misterphotographer
فرق بین یه عکاس و یه عابر که از کنار اینهمه قاب اطرافش ساده رد میشه، فقط یه لحظه مکثه...
@Misterphotographer
@Misterphotographer
این عکسو چند سال پیش با نور طبیعی گرفتم. درواقع پشت پنجرهی استودیو با یه سری مقوا و بکدراپ و... تجربهی جالبی بود برام، پیشنهاد میکنم اگه عکاسی میکنید حتما امتحانش کنید ✌🏼
@MisterPhotographer
@MisterPhotographer
احتمالا همین وقتها بود که براسایی سهپایه و دوربین به دست به خیابان میزد. دوست دارم بدانم آن شبها در سرش چه میگذشت. وقتی خیابانهای پاریس را زیر پا میگذاشت و هرجا دلش میخواست سهپایهاش را زمین میگذاشت. شبانههای پاریسیاش در مونپارناس گاهی ترسناک، گاهی خیرهکننده، گاهی معماگونه و گاهی تنها زیبا بودند. هنری لیمر با دیدن عکسهایش او را «چشم پاریس» نامید. چشمی تیزبین که به روی هیچ حقیقتی بسته نمیشد و تاریکی شبهای مونپارناس را به روشنی به تصویر میکشید. «شبهای پاریس» که همراه با یادداشتی از پل موراند در اوایل ۱۹۳۳ منتشر شد، همهی شبهای این محله بود. هر آنچه در آن شبها اتفاق افتاده بود روی کاغذ روشن کتاب به وضوح نشسته بود. چشم پاریس بیشک از بهترین نمونههای عکاسی خیابانی آن هم از نوع شبانهاش بود. هنوز هم تماشای عکسهایش که بعدها نسخهی کامل شدهی آن با نام «پاریس مخفی دهه ۳۰» را منتشر کرد چشمنواز است.
@Misterphotographer
@Misterphotographer
مشتریهای قیمت محور
گاهی ما برای گرفتن پروژههایی تلاش میکنیم که در اونها مشتری اول از همه دنبال قیمت ارزونتر میگرده. درواقع کیفیت و نحوهی انجام کار براش در اولویتهای بعدی قرار میگیرن.
من به این مشتریها میگم مشتری قیمت محور! اونا معمولا وقتی کسی رو پیدا میکنن که خدمات شما رو ارزونتر انجام میده حتی اگر از نظر کیفی هم در سطح پایینتری قرار داشته باشه یک گزینهی جدی براشون به حساب میاد. معمولا این مشتریها از عبارتهای مشترکی استفاده میکنن؛ مثلا: «من کسی رو میشناسم که همین خدمات شما رو با هزینهی خیلی کمتری انجام میده.»
این یکی از معروفترین جملاتیه که من تو این سالها از همهشون شنیدم. اونها تلاش میکنن شما رو مجبور کنن که وارد بازی رقابتِ قیمت، با کسانی بشید که حتی درباره نمونه کار و سطح تجربهشون چیزی نمیدونید.
این مشتریها معمولا کیفیت خاصی مد نظرشون نیست. اونا فقط میخوان با کمترین هزینه کارشون رو پیش ببرن و معمولا حتی اگه بتونید با کاهش قیمت پروژهشون رو بگیرید و کارشون رو انجام بدید احترامی برای کارتون قائل نیستند. تجربهی شخصی من نشون میده که چنین مشتریهایی معمولا موقع پرداخت هم اصلا خوش قول و خوش حساب نیستند. درواقع اونها نه برای شما و کیفیت کارتون احترام قائلن و نه برای تخفیفهای زیادی که بهشون دادید. ممکنه مدتها طول بکشه تا حسابشون رو تسویه کنن و دستمزد شما رو کامل پرداخت کنن.
به نظرم پذیرفتن چنین پروژههایی هم اعصابتون رو خرد میکنه و هم سود خوبی براتون نداره. بهتره چنین مشتریهایی رو بایکوت کنیم.
@MisterPhotographer
گاهی ما برای گرفتن پروژههایی تلاش میکنیم که در اونها مشتری اول از همه دنبال قیمت ارزونتر میگرده. درواقع کیفیت و نحوهی انجام کار براش در اولویتهای بعدی قرار میگیرن.
من به این مشتریها میگم مشتری قیمت محور! اونا معمولا وقتی کسی رو پیدا میکنن که خدمات شما رو ارزونتر انجام میده حتی اگر از نظر کیفی هم در سطح پایینتری قرار داشته باشه یک گزینهی جدی براشون به حساب میاد. معمولا این مشتریها از عبارتهای مشترکی استفاده میکنن؛ مثلا: «من کسی رو میشناسم که همین خدمات شما رو با هزینهی خیلی کمتری انجام میده.»
این یکی از معروفترین جملاتیه که من تو این سالها از همهشون شنیدم. اونها تلاش میکنن شما رو مجبور کنن که وارد بازی رقابتِ قیمت، با کسانی بشید که حتی درباره نمونه کار و سطح تجربهشون چیزی نمیدونید.
این مشتریها معمولا کیفیت خاصی مد نظرشون نیست. اونا فقط میخوان با کمترین هزینه کارشون رو پیش ببرن و معمولا حتی اگه بتونید با کاهش قیمت پروژهشون رو بگیرید و کارشون رو انجام بدید احترامی برای کارتون قائل نیستند. تجربهی شخصی من نشون میده که چنین مشتریهایی معمولا موقع پرداخت هم اصلا خوش قول و خوش حساب نیستند. درواقع اونها نه برای شما و کیفیت کارتون احترام قائلن و نه برای تخفیفهای زیادی که بهشون دادید. ممکنه مدتها طول بکشه تا حسابشون رو تسویه کنن و دستمزد شما رو کامل پرداخت کنن.
به نظرم پذیرفتن چنین پروژههایی هم اعصابتون رو خرد میکنه و هم سود خوبی براتون نداره. بهتره چنین مشتریهایی رو بایکوت کنیم.
@MisterPhotographer
این عکسو «هنری سیلوستر» در دوبلین ثبت کرده؛ ۱۹۵۰. امروز وقتی دیدمش چند ثانیه بهش خیره شده بودم...درواقع خیره شده بودم به ۷۵ سال پیش، به دوبلین ۷۵ سال پیش.
نیم رخی که از روبرو نور گرفته، مردایی که تو پسزمینهی محو قرار گرفتن، دود سیگار، لیوانهای آبجو و در نهایت سوژهی اصلی انگشت به دهان خیره به نقطهای که ما نمیبینیم، بیرون کادر... مستغرق بحر تفکر 😅 به خوبی از پس زمینه جدا شده... سیگار بین انگشتای دست راستش روی پاش.
چقدر حس داره این عکس! چقدر جذابه. چقدر خود عکاسی جذابه. نشستیم به ۷۵ سال پیش خیره شدیم، به خیره شدن یه مرد. جذاب نیست؟
@MisterPhotographer
نیم رخی که از روبرو نور گرفته، مردایی که تو پسزمینهی محو قرار گرفتن، دود سیگار، لیوانهای آبجو و در نهایت سوژهی اصلی انگشت به دهان خیره به نقطهای که ما نمیبینیم، بیرون کادر... مستغرق بحر تفکر 😅 به خوبی از پس زمینه جدا شده... سیگار بین انگشتای دست راستش روی پاش.
چقدر حس داره این عکس! چقدر جذابه. چقدر خود عکاسی جذابه. نشستیم به ۷۵ سال پیش خیره شدیم، به خیره شدن یه مرد. جذاب نیست؟
@MisterPhotographer
Maison
Emilio Piano/Lucie
Où va-t-on?
Quand on n'a plus de maison?
Les fleurs sous le béton
Maman,Dis-le-moi
Où va-t-on?
Est-ce qu'un jour on sait vraiment?
Ou est-ce qu'on fait semblant, tout le temps?
Où va le cœur quand il se perd?
Dans les doutes et les hivers?
Pourquoi les jours se ressemblent?
Est-ce qu'on finit par voir ce qu'on assemble?
Maman, dis-le-moi
Au-delà,
De l'orage il y a
De l'amour, de l'amour, de l'amour
Quand le ciel s'ouvre
Tout redevient calme
Et tout va bien
Où va-t-il?
Le bonheur, ce fil fragile
Quand il vacille et se brise?
Maman, dis-le-moi
Où va-t-il?
Pourquoi le monde semble si grand
Quand on devient un peu plus grand qu'avant?
Que deviennent les rêves qui s'enfuient?
Et les souvenirs qu'on oublie?
Est-ce que j'aurai toujours des questions?
Peut-être que j'en ferai des chansons
Maman, dis-le-moi
Au-delà,
De l'orage il y a
De l'amour, de l'amour, de l'amour
Quand le ciel s'ouvre
Tout redevient calme
Et tout va bien
Quand on n'a plus de maison?
Les fleurs sous le béton
Maman,Dis-le-moi
Où va-t-on?
Est-ce qu'un jour on sait vraiment?
Ou est-ce qu'on fait semblant, tout le temps?
Où va le cœur quand il se perd?
Dans les doutes et les hivers?
Pourquoi les jours se ressemblent?
Est-ce qu'on finit par voir ce qu'on assemble?
Maman, dis-le-moi
Au-delà,
De l'orage il y a
De l'amour, de l'amour, de l'amour
Quand le ciel s'ouvre
Tout redevient calme
Et tout va bien
Où va-t-il?
Le bonheur, ce fil fragile
Quand il vacille et se brise?
Maman, dis-le-moi
Où va-t-il?
Pourquoi le monde semble si grand
Quand on devient un peu plus grand qu'avant?
Que deviennent les rêves qui s'enfuient?
Et les souvenirs qu'on oublie?
Est-ce que j'aurai toujours des questions?
Peut-être que j'en ferai des chansons
Maman, dis-le-moi
Au-delà,
De l'orage il y a
De l'amour, de l'amour, de l'amour
Quand le ciel s'ouvre
Tout redevient calme
Et tout va bien
Mr. Photographer
Emilio Piano/Lucie – Maison
کجا میرویم؟
وقتی دیگر خانهای نداریم؟
گلهای زیر بتن
مامان، به من بگو
کجا میرویم؟
آیا واقعاً هرگز خواهیم دانست؟
یا فقط وانمود میکنیم، همیشه؟
وقتی قلب گم میشود، کجا میرود؟
در تردیدها و زمستانها؟
چرا روزها یکسان به نظر میرسند؟
آیا هرگز میبینیم چه چیزی را کنار هم گذاشتهایم؟
مامان، به من بگو
فراتر از آن،
طوفانی است
عشق، عشق، عشق
وقتی آسمان باز میشود
همه چیز دوباره آرام میشود
و همه چیز خوب است
کجا میرود؟
خوشبختی، آن نخ شکننده
وقتی میلرزد و میشکند؟
مامان، به من بگو
کجا میرود؟
چرا دنیا اینقدر بزرگ به نظر میرسد
وقتی کمی بزرگتر از قبل میشویم؟
چه اتفاقی برای رویاهایی که از بین میروند میافتد؟
و خاطراتی که فراموش میکنیم؟
آیا همیشه سوالاتی خواهم داشت؟
شاید از آنها آهنگ بسازم.
مامان، به من بگو.
فراتر از آن،
طوفانی در جریان است
عشق، عشق، عشق
وقتی آسمان باز میشود
همه چیز دوباره آرام میشود
و همه چیز خوب است.
وقتی دیگر خانهای نداریم؟
گلهای زیر بتن
مامان، به من بگو
کجا میرویم؟
آیا واقعاً هرگز خواهیم دانست؟
یا فقط وانمود میکنیم، همیشه؟
وقتی قلب گم میشود، کجا میرود؟
در تردیدها و زمستانها؟
چرا روزها یکسان به نظر میرسند؟
آیا هرگز میبینیم چه چیزی را کنار هم گذاشتهایم؟
مامان، به من بگو
فراتر از آن،
طوفانی است
عشق، عشق، عشق
وقتی آسمان باز میشود
همه چیز دوباره آرام میشود
و همه چیز خوب است
کجا میرود؟
خوشبختی، آن نخ شکننده
وقتی میلرزد و میشکند؟
مامان، به من بگو
کجا میرود؟
چرا دنیا اینقدر بزرگ به نظر میرسد
وقتی کمی بزرگتر از قبل میشویم؟
چه اتفاقی برای رویاهایی که از بین میروند میافتد؟
و خاطراتی که فراموش میکنیم؟
آیا همیشه سوالاتی خواهم داشت؟
شاید از آنها آهنگ بسازم.
مامان، به من بگو.
فراتر از آن،
طوفانی در جریان است
عشق، عشق، عشق
وقتی آسمان باز میشود
همه چیز دوباره آرام میشود
و همه چیز خوب است.