This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به نظر شما آدم چطور بزرگ میشه؟
بخشی از برنامه #سپنج
با حضور #علی_نصیریان
پیشنهاد میکنیم ببینید .
@Nahavand_farhangohonar
بخشی از برنامه #سپنج
با حضور #علی_نصیریان
پیشنهاد میکنیم ببینید .
@Nahavand_farhangohonar
Forwarded from عکس نگار
خاطره برنامهریزی واجرای مجموعه شبیه خوانی و ساخت بیرق و نعش جلو هیئت سینه زنی گوشه سرآسیاب.
قسمت اول
تدارک و ساخت.
سال۱۳۴۵ در مسجد گوشه با شروع ماه محرم بزرگان و معتمدین و سروران بعدازظهر جمع شدند.
مرحوم #علی_حیدر_شهبازی، مرحوم حاج #محمد_یعقوبی، مرحوم #ماشاالله_شهبازی، مرحوم #منوچهر_شهبازی و چند نفر از بزرگان محل با هم همفکری وتبادل نظر میکردند.
به مرحوم #سعید_معصومی،
آقای #رضا_یعقوبی، آقای #سیف_آله_حبیبوند و حقیر "دوستداران خادمین برگزاری مراسم عزاداری دهه محرم" ماموریت پیگیری و انجام کارها داده شد.
برای تهیه پارچه، وقتی به هر خانه مراجعه میکردیم با استقبال مواجه میشدیم. شاید بهترین پارچه ها و لباسهای مردانه و زنانه
را از محل نگهداری اشیاء عتیقه که چوبی بود و یخدان نامیده میشد در آورده و تحویل ما میدادند.
تمامی البسه و پارچه های گرانقیمت را در وسط مهمانخانه منزل مرحومه محل معصومی فرزند مرحوم حاج #میرزا_کوچک_معصومی جمع کردیم
(به اندازه یک تپه مخروطی به قطر ۳ و ارتفاع دو متر پارچه نو و با ارزش بود)
روی چند تخته درب چوبی" با پر کردن داخل کت و شلوارهای نو که مخصوص دوخته شده بود، چند نعش با سر بریده درست شد" که روی آنها را پارچه سفید (توسط ماده قرمز میکرو کروم) شبیه خون نظر بیننده را جلب کرده و شدیدا محزون میکرد.
روی چند چوب درخت تبریزی (درخت راجی) با محکم بستن پارچه های زیبائی که اولین بار.استفاده می شد بیرق های حدود ۴ متری زیبا جهت حمل توسط جوانان قوی و راهبران جلو هیئت تدارک داده شد.
خدا رحمت کند مرحوم #عیسی_محرم را، برای طفلان سینه زن جلو هیئت که با قبول درد شلاقهای مرحوم عیسی محرم باید گریه زاری میکردند (بیاد طفلان مسلم) پرچمها و علم های کوچک ساخته شد.
در شبهای اول عزاداری فقط دور #گوشه_سر_آسیاب یک دور زنجیر زنی و سینه زنی میکردیم و جلو مسجد در محوطه وسیع جلو آسیاب پس از ذکر مصیبت توسط مداحان مومن و خوش بیان و پخش شربت مراسم خاتمه پیدا میکرد.
قسمت دوم
خاطره #شب_عاشورا
در شب عاشورا و روز عاشورا هیئت سینه زنی پس از یک دور سینه زنی دور گوشه از خیابان حافظ برای ملحق شدن به هیئات دیگر شهر دور میدان مجسمه با کسب اجازه از بزرگان هیئت سینه زنی دوخواهران پس از هیئت جوانان نهاوند با گذر از خیابانهای اصلی شهر و رسیدن به آرامگاه شاهزاده محمد و عزاداری خاص از طریق خیابان حافظ به گوشه سرآسیاب بر می گشتند.
پس از پایان عزاداری پارچه ها و لباسها را بدون کم و کاست به صاحبانشان بر میگرداندیم، البته در این راه عاشقانه همه به اهلبیت سید الشهدا عشق می ورزیدیم. التماس دعا
#حجتالله_شهبازی
۱۴۰۳/۰۴/۲۲
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۷۸
قسمت اول
تدارک و ساخت.
سال۱۳۴۵ در مسجد گوشه با شروع ماه محرم بزرگان و معتمدین و سروران بعدازظهر جمع شدند.
مرحوم #علی_حیدر_شهبازی، مرحوم حاج #محمد_یعقوبی، مرحوم #ماشاالله_شهبازی، مرحوم #منوچهر_شهبازی و چند نفر از بزرگان محل با هم همفکری وتبادل نظر میکردند.
به مرحوم #سعید_معصومی،
آقای #رضا_یعقوبی، آقای #سیف_آله_حبیبوند و حقیر "دوستداران خادمین برگزاری مراسم عزاداری دهه محرم" ماموریت پیگیری و انجام کارها داده شد.
برای تهیه پارچه، وقتی به هر خانه مراجعه میکردیم با استقبال مواجه میشدیم. شاید بهترین پارچه ها و لباسهای مردانه و زنانه
را از محل نگهداری اشیاء عتیقه که چوبی بود و یخدان نامیده میشد در آورده و تحویل ما میدادند.
تمامی البسه و پارچه های گرانقیمت را در وسط مهمانخانه منزل مرحومه محل معصومی فرزند مرحوم حاج #میرزا_کوچک_معصومی جمع کردیم
(به اندازه یک تپه مخروطی به قطر ۳ و ارتفاع دو متر پارچه نو و با ارزش بود)
روی چند تخته درب چوبی" با پر کردن داخل کت و شلوارهای نو که مخصوص دوخته شده بود، چند نعش با سر بریده درست شد" که روی آنها را پارچه سفید (توسط ماده قرمز میکرو کروم) شبیه خون نظر بیننده را جلب کرده و شدیدا محزون میکرد.
روی چند چوب درخت تبریزی (درخت راجی) با محکم بستن پارچه های زیبائی که اولین بار.استفاده می شد بیرق های حدود ۴ متری زیبا جهت حمل توسط جوانان قوی و راهبران جلو هیئت تدارک داده شد.
خدا رحمت کند مرحوم #عیسی_محرم را، برای طفلان سینه زن جلو هیئت که با قبول درد شلاقهای مرحوم عیسی محرم باید گریه زاری میکردند (بیاد طفلان مسلم) پرچمها و علم های کوچک ساخته شد.
در شبهای اول عزاداری فقط دور #گوشه_سر_آسیاب یک دور زنجیر زنی و سینه زنی میکردیم و جلو مسجد در محوطه وسیع جلو آسیاب پس از ذکر مصیبت توسط مداحان مومن و خوش بیان و پخش شربت مراسم خاتمه پیدا میکرد.
قسمت دوم
خاطره #شب_عاشورا
در شب عاشورا و روز عاشورا هیئت سینه زنی پس از یک دور سینه زنی دور گوشه از خیابان حافظ برای ملحق شدن به هیئات دیگر شهر دور میدان مجسمه با کسب اجازه از بزرگان هیئت سینه زنی دوخواهران پس از هیئت جوانان نهاوند با گذر از خیابانهای اصلی شهر و رسیدن به آرامگاه شاهزاده محمد و عزاداری خاص از طریق خیابان حافظ به گوشه سرآسیاب بر می گشتند.
پس از پایان عزاداری پارچه ها و لباسها را بدون کم و کاست به صاحبانشان بر میگرداندیم، البته در این راه عاشقانه همه به اهلبیت سید الشهدا عشق می ورزیدیم. التماس دعا
#حجتالله_شهبازی
۱۴۰۳/۰۴/۲۲
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۷۸
بخش پانزدهم دمی با شاهنامه
مراد موسوی
بخش پانزدهم #دمی_با_شاهنامه
چرا شاهنامه بخوانیم؟
چه نیازی به شاهنامه داریم؟
ماجراهای عاشقی در شاهنامه
از نگاه استاد مرتضوی
گردآوری و خوانش #مراد_موسوی
کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند
۱۴۰۳/۰۴/۲۲
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۷۹
چرا شاهنامه بخوانیم؟
چه نیازی به شاهنامه داریم؟
ماجراهای عاشقی در شاهنامه
از نگاه استاد مرتضوی
گردآوری و خوانش #مراد_موسوی
کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند
۱۴۰۳/۰۴/۲۲
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۷۹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدایا...
با داشته های اندک مان آن گونه بزرگ مان بدار که جز تو به در هیچ خانه ای رهسپار نشویم.
زبان مان را از هر قضاوت و غیبتی محفوظ گردان تا بی اختیار در چنگال کلام های نادرست مان اسیر نشویم...
خدایا
یقینی در دل هایمان قرار ده تا از یادمان نرود به هنگام بیچارگی و ناامیدی باید صبور بود
و تنها چشم به درگاه تو داشت.
خدایا
هرکه بر ما ستم روا داشت، از حقیقت آگاهش گردان و محبتی در دلش به راه بینداز تا از یاد ببَرَد طمع ها، حسد ها و جفاهای فردا را...
درود
بامدادتان نیکو
❤️
@Nahavand_farhangohonar
با داشته های اندک مان آن گونه بزرگ مان بدار که جز تو به در هیچ خانه ای رهسپار نشویم.
زبان مان را از هر قضاوت و غیبتی محفوظ گردان تا بی اختیار در چنگال کلام های نادرست مان اسیر نشویم...
خدایا
یقینی در دل هایمان قرار ده تا از یادمان نرود به هنگام بیچارگی و ناامیدی باید صبور بود
و تنها چشم به درگاه تو داشت.
خدایا
هرکه بر ما ستم روا داشت، از حقیقت آگاهش گردان و محبتی در دلش به راه بینداز تا از یاد ببَرَد طمع ها، حسد ها و جفاهای فردا را...
درود
بامدادتان نیکو
❤️
@Nahavand_farhangohonar
#گاهشمار
۲۳ تیرماه
امروز سالروز درگذشت #مریم_میرزاخانی
(۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ – ۲۳ تیر ۱۳۹۶)
ریاضیدان ایرانی و استاد دانشگاه استنفورد است.
میرزاخانی در سال ۲۰۱۴ به دلیل کنشگری در زمینه «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها» برنده مدال فیلدز شد که بالاترین جایزه در ریاضیات است.
وی اولین زن و اولین ایرانی برندهٔ مدال فیلدز است.
سالروز تولد مریم میرزاخانی ۲۲ اردیبهشت (۱۲ می) از سوی اتحادیه بینالمللی انجمنهای ریاضی جهان با پیشنهاد کمیته بانوان انجمن ریاضی ایران به عنوان «روز جهانی زن در ریاضیات» نامگذاری شده است.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد🥀
@Nahavand_farhangohonar
۲۳ تیرماه
امروز سالروز درگذشت #مریم_میرزاخانی
(۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ – ۲۳ تیر ۱۳۹۶)
ریاضیدان ایرانی و استاد دانشگاه استنفورد است.
میرزاخانی در سال ۲۰۱۴ به دلیل کنشگری در زمینه «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها» برنده مدال فیلدز شد که بالاترین جایزه در ریاضیات است.
وی اولین زن و اولین ایرانی برندهٔ مدال فیلدز است.
سالروز تولد مریم میرزاخانی ۲۲ اردیبهشت (۱۲ می) از سوی اتحادیه بینالمللی انجمنهای ریاضی جهان با پیشنهاد کمیته بانوان انجمن ریاضی ایران به عنوان «روز جهانی زن در ریاضیات» نامگذاری شده است.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد🥀
@Nahavand_farhangohonar
Forwarded from عکس نگار
#مسائل_حقوقی
✍چک ضمانت تخلیه ملک
🔽چک ضمانت تخلیه ملک، چکی است که در انواع قرارداد اجاره، اعم از قرارداد اجاره ملک تجاری، اداری یا مسکونی، به عنوان تضمینی برای تخلیه ملک در موعد مقرر و پایان قرارداد، از جانب مستاجر به موجر داده میشود.
🔻 چک ضمانت تخلیه ملک، چکی است که در انواع قرارداد اجاره، اعم از قرارداد اجاره ملک تجاری، اداری یا مسکونی، به عنوان تضمینی برای تخلیه ملک در موعد مقرر و پایان قرارداد، از جانب مستاجر به موجر داده میشود و در صورت استنکاف مستاجر از تحویل و تخلیه ملک، پس از پایان قرارداد، قابل اجرا گذاشتن، خواهد بود.
🔴نکات قابل توجه در خصوص موضوع به شرح ذیل می باشد:
صدور چک ضمانت تخلیه ملک، اجباری نبوده و بسته به توافق طرفین و رضایت هر دوی آنها دارد.
✔️برای اجرا گذاشتن این نوع از چک، حتما باید، موعد قرارداد اجاره، به پایان رسیده باشد و مستاجر، از تخلیه ملک، استنکاف کند.
🔻در نوشتن چک تخلیه ملک، حتماً قواعد نحوه نوشتن چک، رعایت گردد و در آن، قید شود که این چک، صرفاً، به عنوان ضمانتی برای تخلیه ملک صادر میگردد.
✔️شماره چک، تاریخ صدور و علت آن، حتما در قراداد اجاره فی مابین، درج شود.
🔻نکته قابل ذکر این که از آنجا که بار اثبات عدم تخلیه ملک، بر عهده موجر است، بهتر میباشد که پس از پایان موعد قرارداد اجاره و استنکاف مستاجر از تخلیه، مالک ابتدا، طی یک اظهارنامه، درخواست خود، مبنی بر تخلیه ملک را از مستاجر داشته باشد و به او خاطر نشان کند که در صورت عدم تخلیه ملک، چک ضمانت وی را به اجرا خواهد گذاشت.
دکتر #رامین_کیانی
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۰
✍چک ضمانت تخلیه ملک
🔽چک ضمانت تخلیه ملک، چکی است که در انواع قرارداد اجاره، اعم از قرارداد اجاره ملک تجاری، اداری یا مسکونی، به عنوان تضمینی برای تخلیه ملک در موعد مقرر و پایان قرارداد، از جانب مستاجر به موجر داده میشود.
🔻 چک ضمانت تخلیه ملک، چکی است که در انواع قرارداد اجاره، اعم از قرارداد اجاره ملک تجاری، اداری یا مسکونی، به عنوان تضمینی برای تخلیه ملک در موعد مقرر و پایان قرارداد، از جانب مستاجر به موجر داده میشود و در صورت استنکاف مستاجر از تحویل و تخلیه ملک، پس از پایان قرارداد، قابل اجرا گذاشتن، خواهد بود.
🔴نکات قابل توجه در خصوص موضوع به شرح ذیل می باشد:
صدور چک ضمانت تخلیه ملک، اجباری نبوده و بسته به توافق طرفین و رضایت هر دوی آنها دارد.
✔️برای اجرا گذاشتن این نوع از چک، حتما باید، موعد قرارداد اجاره، به پایان رسیده باشد و مستاجر، از تخلیه ملک، استنکاف کند.
🔻در نوشتن چک تخلیه ملک، حتماً قواعد نحوه نوشتن چک، رعایت گردد و در آن، قید شود که این چک، صرفاً، به عنوان ضمانتی برای تخلیه ملک صادر میگردد.
✔️شماره چک، تاریخ صدور و علت آن، حتما در قراداد اجاره فی مابین، درج شود.
🔻نکته قابل ذکر این که از آنجا که بار اثبات عدم تخلیه ملک، بر عهده موجر است، بهتر میباشد که پس از پایان موعد قرارداد اجاره و استنکاف مستاجر از تخلیه، مالک ابتدا، طی یک اظهارنامه، درخواست خود، مبنی بر تخلیه ملک را از مستاجر داشته باشد و به او خاطر نشان کند که در صورت عدم تخلیه ملک، چک ضمانت وی را به اجرا خواهد گذاشت.
دکتر #رامین_کیانی
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۰
کاش دلتنگی من لب به سخن بگشاید
تا تو آگاه شوی از من و دردم شاید
رفع دلتنگی من مسئله ی سختی نیست
با تو این مسئله حل می شود اما باید
من بدانم که تو نسبت به من احساست چیست
حضرت عشق در این باره چه می فرماید
عشق باید که تمنا شود از هر دو طرف
عشق یک سویه به غمها همه می افزاید
با وجودی که به تردید دچارم اما
حیف از این عمر که دور از تو به سر می آید
#مریم_جلالوند
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۱
تا تو آگاه شوی از من و دردم شاید
رفع دلتنگی من مسئله ی سختی نیست
با تو این مسئله حل می شود اما باید
من بدانم که تو نسبت به من احساست چیست
حضرت عشق در این باره چه می فرماید
عشق باید که تمنا شود از هر دو طرف
عشق یک سویه به غمها همه می افزاید
با وجودی که به تردید دچارم اما
حیف از این عمر که دور از تو به سر می آید
#مریم_جلالوند
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۱
قابل توجه عزیزان شهرداری
اینجا درست کنار پارکینگ مدرسه مدرس، روبروی پارک شهید سلیمانی و بیخ گوش شهرداری شهر نهاوند است.
نمیدانیم این ضایعات ساختمانی اینجا چه می کند و چه کسی این ها را در این مکان رها کرده است گ،
اما همینقدر می دانیم نظارت، یکی از حلقه های مفقوده شده شهر است، و هم اینکه رها کردن این ضایعات ساختمانی در این مکان از نظر اخلاقی به هیچوجه قابل توجیه نیست.
#نقی_ایراندوست
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۲
اینجا درست کنار پارکینگ مدرسه مدرس، روبروی پارک شهید سلیمانی و بیخ گوش شهرداری شهر نهاوند است.
نمیدانیم این ضایعات ساختمانی اینجا چه می کند و چه کسی این ها را در این مکان رها کرده است گ،
اما همینقدر می دانیم نظارت، یکی از حلقه های مفقوده شده شهر است، و هم اینکه رها کردن این ضایعات ساختمانی در این مکان از نظر اخلاقی به هیچوجه قابل توجیه نیست.
#نقی_ایراندوست
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۲
#گرم
از اجزا واحد وزن است
همه با آن آشنایی داریم
اما وقتی نام گرم به گوش می رسد هر کسی چیزی در ذهنش نقش می بندد
ممکن است کسی بیاد خرید طلا بیفتد
یا محاسبه مبلغ طلای ، داشته خود را ، در ذهن مجسم سازد وزن به گرم ، ضربدر قیمت روز منهای اجرت ساخت
مساوی با دارایی طلا
آنکه در محل آشپزخانه مشغول طبخ کیک است
میزان بکینگ پودر لازمه برای میزان معینی کیک را مجسم کند
اما من الان وقتی گرم به ذهنم رسید
عدد ۸۵۰ در ذهنم نقش بست
وقتی دیدم خانمی با چادری بر سر و صورتی پوشیده که کسی وی را نشناسد در نزدیکی قصابی بود
و منتظر رفتن مشتریان
تا به تنهایی از قصاب خرید کند
حتما سرو سری در کار بود!!
کنجکاو شدم
متوجه شدم با پنجاه هزار تومان میخواهد گوشت بخرد برای فرزندان خردسالش
بعد از رفتن
قصاب بمن گفت:
گوشت گرمی ۸۵۰ تومان
با پنجاه هزار تومان میشود ۶۰ گرم خرید!!
یعنی کمتر از یک سیر!!!
خدایا چه شده است؟
خدایا کاری کن که با نوشتن خاطراتم
و پرداختن به ادبیات
گوشت ارزان شود
تا من غصه نخورم برای هم وطنم؟
یا راه دیگری بمن نشان ده تا مسیرم را تغییر دهم.
#محمد_اصلانی
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۳
از اجزا واحد وزن است
همه با آن آشنایی داریم
اما وقتی نام گرم به گوش می رسد هر کسی چیزی در ذهنش نقش می بندد
ممکن است کسی بیاد خرید طلا بیفتد
یا محاسبه مبلغ طلای ، داشته خود را ، در ذهن مجسم سازد وزن به گرم ، ضربدر قیمت روز منهای اجرت ساخت
مساوی با دارایی طلا
آنکه در محل آشپزخانه مشغول طبخ کیک است
میزان بکینگ پودر لازمه برای میزان معینی کیک را مجسم کند
اما من الان وقتی گرم به ذهنم رسید
عدد ۸۵۰ در ذهنم نقش بست
وقتی دیدم خانمی با چادری بر سر و صورتی پوشیده که کسی وی را نشناسد در نزدیکی قصابی بود
و منتظر رفتن مشتریان
تا به تنهایی از قصاب خرید کند
حتما سرو سری در کار بود!!
کنجکاو شدم
متوجه شدم با پنجاه هزار تومان میخواهد گوشت بخرد برای فرزندان خردسالش
بعد از رفتن
قصاب بمن گفت:
گوشت گرمی ۸۵۰ تومان
با پنجاه هزار تومان میشود ۶۰ گرم خرید!!
یعنی کمتر از یک سیر!!!
خدایا چه شده است؟
خدایا کاری کن که با نوشتن خاطراتم
و پرداختن به ادبیات
گوشت ارزان شود
تا من غصه نخورم برای هم وطنم؟
یا راه دیگری بمن نشان ده تا مسیرم را تغییر دهم.
#محمد_اصلانی
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۳
Forwarded from عکس نگار
سخنی با شهردار محترم
جناب آقای مهندس یوسفی نوید شهردار محترم
سلام
خدا قوت
نمیدانم تاکنون قیصریه تشریف بردید یانه؟
اگر وقت نکردی در این مدت تشریف ببرید لطفاً از میدان ابوذر راه بیفت بسمت میدان قیصریه و یک بار دور میدان را بچرخ و بعد سیصد متر بسمت گلشن حرکت کن.
اگر واقعا با حوزه وظیفه شهرداری خصوصا خدمات شهری آشنایی داشته باشیم در می یابیم که
ناهنجاری
بی قانونی
عدم رعایت محیط زیست
تعدی به حقوق شهروندان
آلودگی بصری
عدم دفع به موقع زباله
عدم پاکیزگی و...
موج می زند
چرا تا کنون هیچ اقدامی نشده است؟
چرا کسبه محترم بالای میدان قیصریه علاوه بر تصرف کامل پیاده رو
کلی از معبر سواره را هم متصرف شده اند،
گشت های رفع سد معبر شما کجایند؟
جناب آقای شهردار لطفاً آن خیابان زیبایی که شهرداران قبل از شما تحت عنوان زیباسازی در قیصریه ایجاد کردند را زیبا نگهدارید.
ضمنا دست شما درد نکنه با کوچکتر کردن محیط میدان مادر بالاخره دسترسی سواره را عریض تر نمودید
اما صد افسوس که سواستفاده گران اطراف میدان دسترسی سواره را به محل کسب خود تبدیل نموده اند
تورو خدا از پشت میز خارج شوید و هفته ای یکروز در سطح شهر گشت بزنید.
بنده حاضرم اگر کمک خواستید افتخاری ظرف مدت یکماه پکیج کاملی از نیازهایی که اعتبار چندانی را لازم نیست به همراه راهکار اجرایی خدمتتان ارائه نمایم.
ارادتمند #محمد_اصلانی
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۴
جناب آقای مهندس یوسفی نوید شهردار محترم
سلام
خدا قوت
نمیدانم تاکنون قیصریه تشریف بردید یانه؟
اگر وقت نکردی در این مدت تشریف ببرید لطفاً از میدان ابوذر راه بیفت بسمت میدان قیصریه و یک بار دور میدان را بچرخ و بعد سیصد متر بسمت گلشن حرکت کن.
اگر واقعا با حوزه وظیفه شهرداری خصوصا خدمات شهری آشنایی داشته باشیم در می یابیم که
ناهنجاری
بی قانونی
عدم رعایت محیط زیست
تعدی به حقوق شهروندان
آلودگی بصری
عدم دفع به موقع زباله
عدم پاکیزگی و...
موج می زند
چرا تا کنون هیچ اقدامی نشده است؟
چرا کسبه محترم بالای میدان قیصریه علاوه بر تصرف کامل پیاده رو
کلی از معبر سواره را هم متصرف شده اند،
گشت های رفع سد معبر شما کجایند؟
جناب آقای شهردار لطفاً آن خیابان زیبایی که شهرداران قبل از شما تحت عنوان زیباسازی در قیصریه ایجاد کردند را زیبا نگهدارید.
ضمنا دست شما درد نکنه با کوچکتر کردن محیط میدان مادر بالاخره دسترسی سواره را عریض تر نمودید
اما صد افسوس که سواستفاده گران اطراف میدان دسترسی سواره را به محل کسب خود تبدیل نموده اند
تورو خدا از پشت میز خارج شوید و هفته ای یکروز در سطح شهر گشت بزنید.
بنده حاضرم اگر کمک خواستید افتخاری ظرف مدت یکماه پکیج کاملی از نیازهایی که اعتبار چندانی را لازم نیست به همراه راهکار اجرایی خدمتتان ارائه نمایم.
ارادتمند #محمد_اصلانی
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۴
با درود به همه عزیزان همراه در گروه و کانال خاطرات، فرهنگ و هنرنهاوند
خاطره زیر را که قبلا نیز تقدیم کرده بودم، با اندکی تغییر و ویرایش به مناسبت دهه محرم، مجددا تقدیم شما عزیزان میکنم.
امید که مقبول نظر افتد.
روح همه آن آدمهای صاف و بی ریا که در آن مراسم نقش آفرین بودند و اینک غالبا در دل خاک آرمیدهاند شاد باد.
با سپاس #محمود_زمانیان
@Nahavand_farhangohonar
خاطره زیر را که قبلا نیز تقدیم کرده بودم، با اندکی تغییر و ویرایش به مناسبت دهه محرم، مجددا تقدیم شما عزیزان میکنم.
امید که مقبول نظر افتد.
روح همه آن آدمهای صاف و بی ریا که در آن مراسم نقش آفرین بودند و اینک غالبا در دل خاک آرمیدهاند شاد باد.
با سپاس #محمود_زمانیان
@Nahavand_farhangohonar
#خاطره
خاطرات کودکی
«قسمت اول»
توضیح:
خاطره واقعی و همه شخصیتها واقعیاند، اما اسامی به کار گرفته شده غالبا غیرواقعی و بر اساس نقششان در این خاطره انتخاب شدهاند.
ما بچهها را هم گذاشته بودند داخل دسته جعفرجنی، سردستهمان هم جعفرقلی بود، با آن قدکوتاه و شانه کوژ، ریش توپی و ابروهای پرپشت، و با آن پیراهن مشکی بلند که تا زانویش آمده بود، نشان میداد چیزی از جن جماعت کم ندارد!!!
ما بچهها هم با همان جامههای مشکی بلند که تا قوزک پایمان میآمد، پشت سر جعفرقلی راه افتاده و آرام بر سر میزدیم.
تشکیل این دسته جعفرجنی هم به توصیه آشیخ عباس خودمان بود، بیشتر اوقات خانه ما بود، با خدا بیامرز پدرمان انسی و الفتی داشت، به ما هم محبتی پیدا کرده بود، دلش میخواست یکجوری ما بچهها هم در این قضیه عاشورا و عزادارای نقشی داشته باشیم. نمیخواست از این ثواب بیبهره بمانیم.
دسته سینهزنها هم به میدان تعزیه نزدیک میشدند، آشیخ عباس هم که در واقع طراح همه این بساط بود جلو سینهزنها میآمد، فقط شاید او بود که میدانست چه خاکی بر سر این جماعت شده است!
پشت سرش قاسم بود، رفته بود زیر نعش امام، نعش را گذاشته بودند روی یک تخته بلند، روی سرقاسم، دوطرفش را با دو دست محکم چسبیده و مثل باران بهاری از چشمانش اشک میریخت، کت و شلوار امام را همین پاییز گذشته تن میرزاحسن دیده بودم، روز عروسیش، بیچاره نذر کرده بود اگر بساط عروسی جفت و جور شود، کت و شلوار را بدهد برای ساختن نعش امام در روز عاشورا! پارچه سفید آغشته به لکههای قرمز رنگ رویش انداخته بودند.
دسته نوحه میخواند که:
این تو و این جمله یتیمان تو...
تعزیهخوانها هم در دو سوی میدان موضع گرفته و منتظر رسیدن دسته سینهزنی مانده بودند. یک سمت امام بود و یارانش، آنطرف هم که شمر بود و دار و دسته اش…
در چشم به همزدنی، حسینقلی و ممد قلچماق افتادند به جان شمر، جماعتی هم به آنها ملحق شدند! حتما نمیخواستند از این ثواب بی نصیب بمانند!!!
واویلایی شده بود، نه از جعفرقلی خبری بود و نه از دار و دستهاش!
قاسم هم نعش را گذاشته بود روی زمین، پارچه سفید که از روی نعش کنار افتاد، یک لحظه احساس کردم میرزاحسن است، داخل همان کت و شلوار و بیچاره سرش از تنش جدا شده!!! همین پاییز گذشته او را داخل همین کت و شلوار دست در دست عروس خانم دیده بودم، دیده بودم که از پلههای اتاق دوکوشکیشان چطور آرام با ریتم صدای ساز و دهل بالا میروند!
سرم گیج رفته بود، داخل جمعیت دنبال میرزاحسن میگشتم، یک لحظه او را دیدم، داخل جمعیت حملهکنندگان به آن لعنتی بود، دلم آرام گرفت که میرزا شهید نشده است!!
اگر پادرمیانی امام نبود، که کار این خدانشناس را تمام میکردند، این بیشرف حرامزاده... لابد برای همیشه از شرش خلاص میشدیم!!!
این حرامزاده زنش هم آنطرف میدان بین زنها بود، دو تا بچهاش هم جلویش بودند، شانههایشان را هم برای مظلومیت امام گِل گرفته بود، حالا برای غریبی شمر در آن واویلا توی سرش میزد!!!
با پادرمیانی امام، شمر را از زیر دست و پای جمعیت بیرون کشیدند. از کلاهخود و زره و البسه شمری چیزی بر تنش نمانده بود!
بیچاره خونین و مالینش کرده بودند، سنگ مفت و گنجشک مفت شده بود!
دیدم بیچاره همان نعمتالله است، قرار بوده بعد عاشورا بیاید برایمان بنایی کند، با این حال و روز باید یک ماهی آب خنک بخورد تا حالش جا بیاید!!!
بیچاره زیر بار این نقش نمیرفت, اول که از نقش حضرت عباس پایینتر نمیآمد، زورش که نرسیده بود، همان نقش شمر را قبول کرده بود، اگر عاقبت کار را میدانست، حتما عطای تعزیهخوانی را به لقایش میبخشید…
آشیخ عباس مثل قهرمان همه چیز را تمام کرد!
دست شمر و امام و ممدقلچماق و... همه را داخل دست هم گذاشت، همه به جانش دعا میکردند!!!
عجب واویلایی شده بود!!!
#محمود_زمانیان
۲۳تیرماه ۱۴۰۳
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۵
ادامه دارد…
خاطرات کودکی
«قسمت اول»
توضیح:
خاطره واقعی و همه شخصیتها واقعیاند، اما اسامی به کار گرفته شده غالبا غیرواقعی و بر اساس نقششان در این خاطره انتخاب شدهاند.
ما بچهها را هم گذاشته بودند داخل دسته جعفرجنی، سردستهمان هم جعفرقلی بود، با آن قدکوتاه و شانه کوژ، ریش توپی و ابروهای پرپشت، و با آن پیراهن مشکی بلند که تا زانویش آمده بود، نشان میداد چیزی از جن جماعت کم ندارد!!!
ما بچهها هم با همان جامههای مشکی بلند که تا قوزک پایمان میآمد، پشت سر جعفرقلی راه افتاده و آرام بر سر میزدیم.
تشکیل این دسته جعفرجنی هم به توصیه آشیخ عباس خودمان بود، بیشتر اوقات خانه ما بود، با خدا بیامرز پدرمان انسی و الفتی داشت، به ما هم محبتی پیدا کرده بود، دلش میخواست یکجوری ما بچهها هم در این قضیه عاشورا و عزادارای نقشی داشته باشیم. نمیخواست از این ثواب بیبهره بمانیم.
دسته سینهزنها هم به میدان تعزیه نزدیک میشدند، آشیخ عباس هم که در واقع طراح همه این بساط بود جلو سینهزنها میآمد، فقط شاید او بود که میدانست چه خاکی بر سر این جماعت شده است!
پشت سرش قاسم بود، رفته بود زیر نعش امام، نعش را گذاشته بودند روی یک تخته بلند، روی سرقاسم، دوطرفش را با دو دست محکم چسبیده و مثل باران بهاری از چشمانش اشک میریخت، کت و شلوار امام را همین پاییز گذشته تن میرزاحسن دیده بودم، روز عروسیش، بیچاره نذر کرده بود اگر بساط عروسی جفت و جور شود، کت و شلوار را بدهد برای ساختن نعش امام در روز عاشورا! پارچه سفید آغشته به لکههای قرمز رنگ رویش انداخته بودند.
دسته نوحه میخواند که:
این تو و این جمله یتیمان تو...
تعزیهخوانها هم در دو سوی میدان موضع گرفته و منتظر رسیدن دسته سینهزنی مانده بودند. یک سمت امام بود و یارانش، آنطرف هم که شمر بود و دار و دسته اش…
در چشم به همزدنی، حسینقلی و ممد قلچماق افتادند به جان شمر، جماعتی هم به آنها ملحق شدند! حتما نمیخواستند از این ثواب بی نصیب بمانند!!!
واویلایی شده بود، نه از جعفرقلی خبری بود و نه از دار و دستهاش!
قاسم هم نعش را گذاشته بود روی زمین، پارچه سفید که از روی نعش کنار افتاد، یک لحظه احساس کردم میرزاحسن است، داخل همان کت و شلوار و بیچاره سرش از تنش جدا شده!!! همین پاییز گذشته او را داخل همین کت و شلوار دست در دست عروس خانم دیده بودم، دیده بودم که از پلههای اتاق دوکوشکیشان چطور آرام با ریتم صدای ساز و دهل بالا میروند!
سرم گیج رفته بود، داخل جمعیت دنبال میرزاحسن میگشتم، یک لحظه او را دیدم، داخل جمعیت حملهکنندگان به آن لعنتی بود، دلم آرام گرفت که میرزا شهید نشده است!!
اگر پادرمیانی امام نبود، که کار این خدانشناس را تمام میکردند، این بیشرف حرامزاده... لابد برای همیشه از شرش خلاص میشدیم!!!
این حرامزاده زنش هم آنطرف میدان بین زنها بود، دو تا بچهاش هم جلویش بودند، شانههایشان را هم برای مظلومیت امام گِل گرفته بود، حالا برای غریبی شمر در آن واویلا توی سرش میزد!!!
با پادرمیانی امام، شمر را از زیر دست و پای جمعیت بیرون کشیدند. از کلاهخود و زره و البسه شمری چیزی بر تنش نمانده بود!
بیچاره خونین و مالینش کرده بودند، سنگ مفت و گنجشک مفت شده بود!
دیدم بیچاره همان نعمتالله است، قرار بوده بعد عاشورا بیاید برایمان بنایی کند، با این حال و روز باید یک ماهی آب خنک بخورد تا حالش جا بیاید!!!
بیچاره زیر بار این نقش نمیرفت, اول که از نقش حضرت عباس پایینتر نمیآمد، زورش که نرسیده بود، همان نقش شمر را قبول کرده بود، اگر عاقبت کار را میدانست، حتما عطای تعزیهخوانی را به لقایش میبخشید…
آشیخ عباس مثل قهرمان همه چیز را تمام کرد!
دست شمر و امام و ممدقلچماق و... همه را داخل دست هم گذاشت، همه به جانش دعا میکردند!!!
عجب واویلایی شده بود!!!
#محمود_زمانیان
۲۳تیرماه ۱۴۰۳
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۵
ادامه دارد…
Forwarded from عکس نگار
#خاطره
خاطرات کودکی
«قسمت دوم»
قاسم که آتش به خیمهگاه زد، در چشم بههم زدنی جمعیت به داخل خیمهگاه زدند، شمر، ممد قلچماق، میرزاحسن، حسینقلی… همه برای غریبی و مظلومیت امام توی سر میزدند، جعفرقلی هم خودش را به خیمهگاه زد، هنوز چهارتا دست توی سرش نزده زیر دست و پا افتاد، غش کرده بیرونش کشیدند! خواستم به او نزدیک شوم, آشیخ عباس دستم راکشید! نمیخواستم فرمانده را در آن حال ببینم، دلم نمیخواست فرمانده را با همه آن ابهت چنین زار و درمانده وسط میدان ببینم!!!
خدا نکند بیخود تلف شود، روی توانمندی او خیلی حساب کرده بودم!
فکر نمیکردم امام به این خودزنیها راضی باشد!!!
لحظه به لحظه بر تعداد مصدومین و غش کردهها اضافه میشد، یارالله مشک آب را زیر بغل گرفته و روی سر جماعت غش کرده آب میریخت. آرام آرام حالشان جا میآمد، فرمانده جعفرقلی هم حالا نشسته بود و جمعیت را نظاره میکرد، اشک از چشمانش جاری شده بود…
با فرمان آشیخ عباس جماعت یا حسین گویان از خیمهگاه بیرون میزدند، آرام آرام به سمت خانههایشان راه افتاده و دم گرفته بودند:
حسین گم شدم هی رودم، هی رود
نهال خم شدم، هی رودم، هی رود...
و من مات فرمانده مانده بودم، فرماندهی با آنهمه ابهت و جلال و جبروت، چگونه در روز حادثه چنان زار در گوشهای افتاده بود!!!
کار تقسیم جماعت را بر سفرههای نذری، آشیخ عباس به سرانجام رساند, امام، ابن سعد و آن شمر لعنتی را فرستاد به خانه یارحسین، حربن ریاحی، فرمانده و حضرت عباس و تعدادی از بازیگران آن تعزیه را فرستاد به خانه میرزاعباس، خودش هم با ابن زیاد و حضرت علیاکبر و جمعی از عزاداران راهی خانه ما شدند!
خیلی دلم میخواست فرمانده هم برای نذری خانه ما باشد، دلم میخواست تا آخرین لحظه در کنارش باشم, همه امید ما بچهها به فرماندهای بود که حالا مغموم و شکست خورده بر سفزه نذری میرزا عباس نشسته بود!
و من با دیدن ابنزیاد که شانه به شانه آشیخ عباس در حال گپ و گفت بود و همه آن وقایع نیمروز عاشورا، همچنان مات و مبهوت مانده بودم!!!
#محمود_زمانیان
۲۳تیرماه ۱۴۰۳
توضیح: جعفرجنی در برخی منابع
زعفرجنی گفته شده
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۵
خاطرات کودکی
«قسمت دوم»
قاسم که آتش به خیمهگاه زد، در چشم بههم زدنی جمعیت به داخل خیمهگاه زدند، شمر، ممد قلچماق، میرزاحسن، حسینقلی… همه برای غریبی و مظلومیت امام توی سر میزدند، جعفرقلی هم خودش را به خیمهگاه زد، هنوز چهارتا دست توی سرش نزده زیر دست و پا افتاد، غش کرده بیرونش کشیدند! خواستم به او نزدیک شوم, آشیخ عباس دستم راکشید! نمیخواستم فرمانده را در آن حال ببینم، دلم نمیخواست فرمانده را با همه آن ابهت چنین زار و درمانده وسط میدان ببینم!!!
خدا نکند بیخود تلف شود، روی توانمندی او خیلی حساب کرده بودم!
فکر نمیکردم امام به این خودزنیها راضی باشد!!!
لحظه به لحظه بر تعداد مصدومین و غش کردهها اضافه میشد، یارالله مشک آب را زیر بغل گرفته و روی سر جماعت غش کرده آب میریخت. آرام آرام حالشان جا میآمد، فرمانده جعفرقلی هم حالا نشسته بود و جمعیت را نظاره میکرد، اشک از چشمانش جاری شده بود…
با فرمان آشیخ عباس جماعت یا حسین گویان از خیمهگاه بیرون میزدند، آرام آرام به سمت خانههایشان راه افتاده و دم گرفته بودند:
حسین گم شدم هی رودم، هی رود
نهال خم شدم، هی رودم، هی رود...
و من مات فرمانده مانده بودم، فرماندهی با آنهمه ابهت و جلال و جبروت، چگونه در روز حادثه چنان زار در گوشهای افتاده بود!!!
کار تقسیم جماعت را بر سفرههای نذری، آشیخ عباس به سرانجام رساند, امام، ابن سعد و آن شمر لعنتی را فرستاد به خانه یارحسین، حربن ریاحی، فرمانده و حضرت عباس و تعدادی از بازیگران آن تعزیه را فرستاد به خانه میرزاعباس، خودش هم با ابن زیاد و حضرت علیاکبر و جمعی از عزاداران راهی خانه ما شدند!
خیلی دلم میخواست فرمانده هم برای نذری خانه ما باشد، دلم میخواست تا آخرین لحظه در کنارش باشم, همه امید ما بچهها به فرماندهای بود که حالا مغموم و شکست خورده بر سفزه نذری میرزا عباس نشسته بود!
و من با دیدن ابنزیاد که شانه به شانه آشیخ عباس در حال گپ و گفت بود و همه آن وقایع نیمروز عاشورا، همچنان مات و مبهوت مانده بودم!!!
#محمود_زمانیان
۲۳تیرماه ۱۴۰۳
توضیح: جعفرجنی در برخی منابع
زعفرجنی گفته شده
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۵
خاکستر نشینی ابرها
زنده میکند
هوای روئیدن را
اگر آب از سر آسمان بگذرد
و به جادوی تَرکهای
بزم باران گل کند
در نگاه ابری جنگل..
شاه بلوطی آتش میگرید
بر دامن زاگرس
با این همه لالایی سوخته
خوابهای سیاه میبینم
مگر آسمان غرنبهای
کابوس کاریز چشمهایم را
بشکند
و باز باران
ترانه ببارد
بر غروب سینهی سوختهی
گیلان غریب غرب
#لیلا_ظفری
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۶
زنده میکند
هوای روئیدن را
اگر آب از سر آسمان بگذرد
و به جادوی تَرکهای
بزم باران گل کند
در نگاه ابری جنگل..
شاه بلوطی آتش میگرید
بر دامن زاگرس
با این همه لالایی سوخته
خوابهای سیاه میبینم
مگر آسمان غرنبهای
کابوس کاریز چشمهایم را
بشکند
و باز باران
ترانه ببارد
بر غروب سینهی سوختهی
گیلان غریب غرب
#لیلا_ظفری
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۶
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نیایش_صبحگاهی
خدای خوبم!
به لطف تو صبح دیگری از راه رسید،
چشمانم را در انتظار تو گشودم،
تا دلم را لبریز کنم از دیدن خورشید جانم، تا ذوب کند، یخهای کسالت و اندوه را....
معبود بی همتای من!
برای وصل به عشق تو،
چه سفینهای بهتر از دعا و نیایش؟!
روشنم کن از نور بی زوالت!
میدانم ، دست خالیام بر نمیگردانی.
بارالها ،
یاریم کن،
تا عشق الهی اطرافم را احاطه کند،
تا با کلام مثبت خود ، دیگران را سرشار از عشق و انرژی کنم.
درود
بامدادتان نیکو
ایام به کامتان
❤
@Nahavand_farhangohonar
خدای خوبم!
به لطف تو صبح دیگری از راه رسید،
چشمانم را در انتظار تو گشودم،
تا دلم را لبریز کنم از دیدن خورشید جانم، تا ذوب کند، یخهای کسالت و اندوه را....
معبود بی همتای من!
برای وصل به عشق تو،
چه سفینهای بهتر از دعا و نیایش؟!
روشنم کن از نور بی زوالت!
میدانم ، دست خالیام بر نمیگردانی.
بارالها ،
یاریم کن،
تا عشق الهی اطرافم را احاطه کند،
تا با کلام مثبت خود ، دیگران را سرشار از عشق و انرژی کنم.
درود
بامدادتان نیکو
ایام به کامتان
❤
@Nahavand_farhangohonar
عاشقانه ترین شعرت را
در کوچه ما بخوان
از بهاری که رفتی
گنجشک ها
روزه سکوت گرفته اند
از ناودان خانه می ترسم
که از گلویش
آبی نگذرد
از ذهنش شعری
از دهانش پر گنجشکی...
مانا پوراسد
۱۴۰۳/۰۴/۲۴
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۷
در کوچه ما بخوان
از بهاری که رفتی
گنجشک ها
روزه سکوت گرفته اند
از ناودان خانه می ترسم
که از گلویش
آبی نگذرد
از ذهنش شعری
از دهانش پر گنجشکی...
مانا پوراسد
۱۴۰۳/۰۴/۲۴
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۷
Forwarded from عکس نگار
زندگی سرمایه داران با زندگی مردم انگار در دو جهان متفاوت از هم است ؛؛؛؛
بله زندگی در دنیای سرمایهداران با زندگی مردم بسیار متفاوت است.
سرمایهدارن در دنیای خودشان زندگی می کنند.
دنیایی سرمایهداری از دنیای مردم جدا است. دنیایی که نه معیارهای اخلاقی و نه معیارهای احساسی و عاطفی انسانی و نه معیارهای اعتقادی در آنها جایی دارند.
دنیایی که آنان در آن زندگی می کنند پر از تزویر و ریا و نیرنگ و فخرفروشی و خود دوستی و لذت پرستی است.
در این دنیا از صداقت و صافی و پاکی دلها خبری نیست.
در دنیای آنها هیچ نشانی از خصایص انسانی به چشم نمیخورد، معیار برای زندگیشان پول و ثروت و لذت است .
دیوار بلندی بین دنیای آنها و دنیای مردم کشیده شده است.، که اجازه عبور مردم را از این دیوار نمیدهند.
دیدگاه آنها در مورد مردم کاملاً یک دیدگاه نژادپرستانه است و خودشان را یک ژن خاص می پندارند.
راه آنها کاملاً از راه مردم جدا است و کسی از مردم را به دنیای خودشان راه نمی دهند، مگر اینکه برایشان منافعی را در بر داشته باشد و یا ورود آن فرد برایشان هیجان انگیز و لذت آفرین باشد.
مقوله های جامعه شناسی و فلسفه و علوم را فقط در خدمت به خود میدانند و بر این باورند که هنر و موسیقی و سایر کارهای هنری را آنها درک می کنند و درک و مفاهیم این آثار را منحصرا از آن خود میدانند نه مردم.
دیدگاه آنها نسبت به مردم در آن است که باید مردم کار کنند تا وسیله رفاه و آسایش آنها را مهیا سازند.
این طبقه در جامعه خود را کاملا جدا از اجتماع میدانند، آنان قالبا عقیده و ایمانی به خدا ندارند. وجدان انسانی در درون آنها مرده است و جای آنرا به لذت ها و شهوت پرستی داده است.
آنها نه خالق علمی هستند و نه خالق هنری، بلکه برای جامعه انسانی مخرب اند و باعث تضادهای درون جامعه شده اند که باعث ناهنجاریهای اجتماعی و فقر و فساد و بیعدالتی های جامعه بشری شده اند.
با اندوختن ثروت و به غارت بردن ثروتهای مردم باعث مصیبت و درد و رنج و الام مردم هستند، اما خودشان میگویند که مردم از سرمایه آنها است که ادامه حیات را پیدا میکنند. اما این ثروتی است که از آن مردم است و توسط سرمایهداران به سرقت رفته است.
رفت و آمد و معاشرتی را با مردم ندارند و معاشرت فقط منحصرا بین خودشان انجام میگیرد.
به امید آنکه در آینده بشر شاهد فروپاشی سیستم سرمایه داری و ایجاد عدل و عدالت در جامعه بشری باشد.
#کمال_منوری
۱۴۰۳/۰۴/۲۴
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۸
بله زندگی در دنیای سرمایهداران با زندگی مردم بسیار متفاوت است.
سرمایهدارن در دنیای خودشان زندگی می کنند.
دنیایی سرمایهداری از دنیای مردم جدا است. دنیایی که نه معیارهای اخلاقی و نه معیارهای احساسی و عاطفی انسانی و نه معیارهای اعتقادی در آنها جایی دارند.
دنیایی که آنان در آن زندگی می کنند پر از تزویر و ریا و نیرنگ و فخرفروشی و خود دوستی و لذت پرستی است.
در این دنیا از صداقت و صافی و پاکی دلها خبری نیست.
در دنیای آنها هیچ نشانی از خصایص انسانی به چشم نمیخورد، معیار برای زندگیشان پول و ثروت و لذت است .
دیوار بلندی بین دنیای آنها و دنیای مردم کشیده شده است.، که اجازه عبور مردم را از این دیوار نمیدهند.
دیدگاه آنها در مورد مردم کاملاً یک دیدگاه نژادپرستانه است و خودشان را یک ژن خاص می پندارند.
راه آنها کاملاً از راه مردم جدا است و کسی از مردم را به دنیای خودشان راه نمی دهند، مگر اینکه برایشان منافعی را در بر داشته باشد و یا ورود آن فرد برایشان هیجان انگیز و لذت آفرین باشد.
مقوله های جامعه شناسی و فلسفه و علوم را فقط در خدمت به خود میدانند و بر این باورند که هنر و موسیقی و سایر کارهای هنری را آنها درک می کنند و درک و مفاهیم این آثار را منحصرا از آن خود میدانند نه مردم.
دیدگاه آنها نسبت به مردم در آن است که باید مردم کار کنند تا وسیله رفاه و آسایش آنها را مهیا سازند.
این طبقه در جامعه خود را کاملا جدا از اجتماع میدانند، آنان قالبا عقیده و ایمانی به خدا ندارند. وجدان انسانی در درون آنها مرده است و جای آنرا به لذت ها و شهوت پرستی داده است.
آنها نه خالق علمی هستند و نه خالق هنری، بلکه برای جامعه انسانی مخرب اند و باعث تضادهای درون جامعه شده اند که باعث ناهنجاریهای اجتماعی و فقر و فساد و بیعدالتی های جامعه بشری شده اند.
با اندوختن ثروت و به غارت بردن ثروتهای مردم باعث مصیبت و درد و رنج و الام مردم هستند، اما خودشان میگویند که مردم از سرمایه آنها است که ادامه حیات را پیدا میکنند. اما این ثروتی است که از آن مردم است و توسط سرمایهداران به سرقت رفته است.
رفت و آمد و معاشرتی را با مردم ندارند و معاشرت فقط منحصرا بین خودشان انجام میگیرد.
به امید آنکه در آینده بشر شاهد فروپاشی سیستم سرمایه داری و ایجاد عدل و عدالت در جامعه بشری باشد.
#کمال_منوری
۱۴۰۳/۰۴/۲۴
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۵۸۸
#توجه
درود و ارادت خدمت همشهریان عزیز و مهربان نهاوندی
به استحضار اعضای محترم گروه و کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند میرساند
با توجه به اهداف و روال سالهای گذشته این کانال و گروه هر هفته روزهای دوشنبه ساعت ۹ شب،
فایلهای صوتی تحت عنوان #شبی_با_شاهنامه به منظور آشنایی هرچه بیشتر با #شاهنامه #فردوسی
در کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند منتشر میشود.
که این هفته استثناً به دلیل مصادف شدن با روز تاسوعای حسینی، روز یکشنبه منتشر خواهد شد.
مطالب و فایلها این جلسه توسط آقای #دکتر_علیرضا_قیامتی گردآوری، نگارش و خوانش خواهد شد.
با تشکر از ایشان،
امیدواریم با نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود مثل همیشه با ما همراه باشید.
@Nahavand_farhangohonar
درود و ارادت خدمت همشهریان عزیز و مهربان نهاوندی
به استحضار اعضای محترم گروه و کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند میرساند
با توجه به اهداف و روال سالهای گذشته این کانال و گروه هر هفته روزهای دوشنبه ساعت ۹ شب،
فایلهای صوتی تحت عنوان #شبی_با_شاهنامه به منظور آشنایی هرچه بیشتر با #شاهنامه #فردوسی
در کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند منتشر میشود.
که این هفته استثناً به دلیل مصادف شدن با روز تاسوعای حسینی، روز یکشنبه منتشر خواهد شد.
مطالب و فایلها این جلسه توسط آقای #دکتر_علیرضا_قیامتی گردآوری، نگارش و خوانش خواهد شد.
با تشکر از ایشان،
امیدواریم با نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود مثل همیشه با ما همراه باشید.
@Nahavand_farhangohonar