خب خب میدونین که از این به بعد رمان رو اینجا ادامه میدم پس حمایت کنید 💋❤️🔥
روزی ۳ تا پارت داریم
ممبر بره بالا بگم ری اکشن چقدر باشه اوکیه ،و ممنونم که حمایت می کنید❤️
روزی ۳ تا پارت داریم
ممبر بره بالا بگم ری اکشن چقدر باشه اوکیه ،و ممنونم که حمایت می کنید❤️
#part 36
سرای میاد پیش روژبین
وقتی روژبین همه چیو تعریف میکنه سرای مشتاقانه میگه :روژبین این پسر خیلی دوست باید به فورکان نزدیکتر شی تا بیشتر حسودی کنه فهمیدی؟
روژبین:نه چرت و پرت نگو چه نزدیکیه؟
سرای:بابا ، یکم حسودیش فوران کنه
روژبین:از این بیشتر نه نمیتونم اصلا
سرای:دختر چرا اینقدر خوبی ،اون داشت مکانی که توش کار می کردی رو نابود می کرد
روژبین بازم میگه :نه ،نه اصلا
سرای:خیلی گاوی
روژبین نفسی عمیق بیرون میده،برتان با روحی خسته و زخمی وارد خونه میشه،برتـان کُت توی تنش رو درمیاره و پرت میکنه رو میز ،برتان سمت دستشویی میره تا صورتش رو بشوره
نگاهی به صورتش تو اینه میندازه ،با دست های پر از رگش شیر آب رو باز میکنه دستش رو گرد میکنه تا آب تو دستش جمع شه ،دست پر از آبش به صورتش میزنه
سردی آب باعث لرزش فک برتان میشه،حوله ی بغل دستش رو برمیداره و به صورت میزنه ،وارد اتاقش میشه تا لباسش رو عوض کنه ،روژبین تو عمق فکر غرق شده بود سعی میکرد بهترین گزینه رو انتخاب کنه
……..
برتان،بی تاب نفس کِشیدن عطر تن دست کشیدن به موهای روژبین بود !
دلتنگی برتانبهش فشار میاورد می خواست ببخشه اما نمی تونست.
ترس های انسان میتونه مانع خیلی از اتفاق ها بِشه
روژبین با انگشتاش بازی می کرد،گوشی رو میزش رو برداشت و به فورکان زنگ زد فورکان بی معطلی گوشی رو جواب میده
فورکان :روژبین ،جانم
روژبین:اممم فورکان میشه ازت یه خواهشی کنم ؟
فورکان :چی
روژبین:میشه بری شرکت برتان شون و اونجا کار کنی؟
فورکان :باشه
روژبین:واقعا ؟ممنونم
فورکان :خواهش میکنم
برتان گوشیش رو از تو جیبش در میاره ،و صفحه ی اینستا روژبین یا همون عاصی رو میاره ،چشاش عسلی روژبین ،موهای پُر پیچ و خمش باعث می شد برتان ثانیه به ثانیه عاشق تر شه .
تابلویی تو دست روژبین بود !
عکس برتان رو تو آغوشش گرفت
و شب ها با تابلو ی عکس برتان میخوابید ،بی تابی و کشش و جاذبه ی بینشون تمومی نداشت بلکه بیشتر می شد .
https://www.tgoop.com/No_vel_rojber
سرای میاد پیش روژبین
وقتی روژبین همه چیو تعریف میکنه سرای مشتاقانه میگه :روژبین این پسر خیلی دوست باید به فورکان نزدیکتر شی تا بیشتر حسودی کنه فهمیدی؟
روژبین:نه چرت و پرت نگو چه نزدیکیه؟
سرای:بابا ، یکم حسودیش فوران کنه
روژبین:از این بیشتر نه نمیتونم اصلا
سرای:دختر چرا اینقدر خوبی ،اون داشت مکانی که توش کار می کردی رو نابود می کرد
روژبین بازم میگه :نه ،نه اصلا
سرای:خیلی گاوی
روژبین نفسی عمیق بیرون میده،برتان با روحی خسته و زخمی وارد خونه میشه،برتـان کُت توی تنش رو درمیاره و پرت میکنه رو میز ،برتان سمت دستشویی میره تا صورتش رو بشوره
نگاهی به صورتش تو اینه میندازه ،با دست های پر از رگش شیر آب رو باز میکنه دستش رو گرد میکنه تا آب تو دستش جمع شه ،دست پر از آبش به صورتش میزنه
سردی آب باعث لرزش فک برتان میشه،حوله ی بغل دستش رو برمیداره و به صورت میزنه ،وارد اتاقش میشه تا لباسش رو عوض کنه ،روژبین تو عمق فکر غرق شده بود سعی میکرد بهترین گزینه رو انتخاب کنه
……..
برتان،بی تاب نفس کِشیدن عطر تن دست کشیدن به موهای روژبین بود !
دلتنگی برتانبهش فشار میاورد می خواست ببخشه اما نمی تونست.
ترس های انسان میتونه مانع خیلی از اتفاق ها بِشه
روژبین با انگشتاش بازی می کرد،گوشی رو میزش رو برداشت و به فورکان زنگ زد فورکان بی معطلی گوشی رو جواب میده
فورکان :روژبین ،جانم
روژبین:اممم فورکان میشه ازت یه خواهشی کنم ؟
فورکان :چی
روژبین:میشه بری شرکت برتان شون و اونجا کار کنی؟
فورکان :باشه
روژبین:واقعا ؟ممنونم
فورکان :خواهش میکنم
برتان گوشیش رو از تو جیبش در میاره ،و صفحه ی اینستا روژبین یا همون عاصی رو میاره ،چشاش عسلی روژبین ،موهای پُر پیچ و خمش باعث می شد برتان ثانیه به ثانیه عاشق تر شه .
تابلویی تو دست روژبین بود !
عکس برتان رو تو آغوشش گرفت
و شب ها با تابلو ی عکس برتان میخوابید ،بی تابی و کشش و جاذبه ی بینشون تمومی نداشت بلکه بیشتر می شد .
https://www.tgoop.com/No_vel_rojber
#part 37
فورکان با استایلی شیک وارد شرکت برتان و پدرش میشه
از منشی میپرسه اتاق اقای هالیت کجاست ؟
هالیت پدر برتان !
فورکان وارد اتاق آقا هالیت میشه بی معطلی شروع میکنه :سلام
هالیت :شما ؟
فورکان:من فورکان تانجالی هستم
هالیت :خب؟
فورکان :میخوام اینجا شروع به کار کنم
هالیت :رزومه تو بده منشیم بهت خبر میده
فورکان:باشه ،خدافظ
فورکان به محض خروج از شرکت به روژبین زنگ میزنه بهش اطلاع میده ،روژبین ازش تشکر میکنه و بهش، میگه که اونو ببینه
روژبین اماده میشه تا بره بیرون ، لباس تن روژبین از برند معروف 𝐳𝐚𝐫𝐚 بود!
برتان تو خونه نشسته بود و یهو استوری عاصی رو میبینه
برتان به محض دیدن اون عکس سریع به اون لوکیشن میره و از دور به روژبین نگاه میکنه .
روژبین منتظر فورکان بود برتان با دیدن برتان اخمی عمیق روی ابرو هاش نشست برتان با فشار دادن دستاش حرصش رو خالی میکنه.
و سریع از اونجا میره و سوار ماشینش میشنه اهنگ ماشینش رو زیاد میکنه تا از عصبانیتش کم کنه.
گوشی برتان زنگ میخوره رو صفحه گوشی نوشته بود، Rabia برتان با لبخند گوشی رو برمیداره و میگه:
چه عجب دختر کجایی تو؟
رابیا:استانبولم
برتان:دروغ نگو
رابیا:چرا دروغ بگم؟
برتان :کجایی بیام دنبالت؟
رابیا : میام خونتون
برتان:منتظرم
برتان مشتاقانه ماشین رو روشن میکنه و به سمت خونه میره
رابیا با دیدن برتان میپره بغلش و با خنده میگه:دیگه برگشتم
برتان با این حرف خیلی خوشحال میشه و مادر برتان با دیدن این صحنه چشاش برق میزنه
چون مادر برتان همیشه می خواست رابیا و برتان با هم وارد رابطه شن!
اما برتان و رابیا همچین قصدی نداشتن
....
روژبین و فورکان تو هوای ازاد نشسته بودن که روژبین شروع به صحبت میکنه :پدرش یکم ادم سرسختی
فورکان :اره متوجه شدم
تو همین حین گوشی فورکان زنگ میخوره فورکان با تعجب میگی منشی همون هالیته
روژبین از جاش میپره و میگه:سریع، جواب بده
فورکان گوشی رو جواب میده و میفهمه که استخدام شد!
فورکان این رو به روژبین میگه و میپره بغل فورکان، فورکان ضربان قلبش به بالا میره و روژبین با لبخند میگه :
وای فورکان ببخشید
فورکان :مهم نیستش
روژبین خیلی ذوق زده بو چون از طریق این شرکت می تونست به برتان بیشتر نزدیک شه!
https://www.tgoop.com/No_vel_rojber
فورکان با استایلی شیک وارد شرکت برتان و پدرش میشه
از منشی میپرسه اتاق اقای هالیت کجاست ؟
هالیت پدر برتان !
فورکان وارد اتاق آقا هالیت میشه بی معطلی شروع میکنه :سلام
هالیت :شما ؟
فورکان:من فورکان تانجالی هستم
هالیت :خب؟
فورکان :میخوام اینجا شروع به کار کنم
هالیت :رزومه تو بده منشیم بهت خبر میده
فورکان:باشه ،خدافظ
فورکان به محض خروج از شرکت به روژبین زنگ میزنه بهش اطلاع میده ،روژبین ازش تشکر میکنه و بهش، میگه که اونو ببینه
روژبین اماده میشه تا بره بیرون ، لباس تن روژبین از برند معروف 𝐳𝐚𝐫𝐚 بود!
برتان تو خونه نشسته بود و یهو استوری عاصی رو میبینه
برتان به محض دیدن اون عکس سریع به اون لوکیشن میره و از دور به روژبین نگاه میکنه .
روژبین منتظر فورکان بود برتان با دیدن برتان اخمی عمیق روی ابرو هاش نشست برتان با فشار دادن دستاش حرصش رو خالی میکنه.
و سریع از اونجا میره و سوار ماشینش میشنه اهنگ ماشینش رو زیاد میکنه تا از عصبانیتش کم کنه.
گوشی برتان زنگ میخوره رو صفحه گوشی نوشته بود، Rabia برتان با لبخند گوشی رو برمیداره و میگه:
چه عجب دختر کجایی تو؟
رابیا:استانبولم
برتان:دروغ نگو
رابیا:چرا دروغ بگم؟
برتان :کجایی بیام دنبالت؟
رابیا : میام خونتون
برتان:منتظرم
برتان مشتاقانه ماشین رو روشن میکنه و به سمت خونه میره
رابیا با دیدن برتان میپره بغلش و با خنده میگه:دیگه برگشتم
برتان با این حرف خیلی خوشحال میشه و مادر برتان با دیدن این صحنه چشاش برق میزنه
چون مادر برتان همیشه می خواست رابیا و برتان با هم وارد رابطه شن!
اما برتان و رابیا همچین قصدی نداشتن
....
روژبین و فورکان تو هوای ازاد نشسته بودن که روژبین شروع به صحبت میکنه :پدرش یکم ادم سرسختی
فورکان :اره متوجه شدم
تو همین حین گوشی فورکان زنگ میخوره فورکان با تعجب میگی منشی همون هالیته
روژبین از جاش میپره و میگه:سریع، جواب بده
فورکان گوشی رو جواب میده و میفهمه که استخدام شد!
فورکان این رو به روژبین میگه و میپره بغل فورکان، فورکان ضربان قلبش به بالا میره و روژبین با لبخند میگه :
وای فورکان ببخشید
فورکان :مهم نیستش
روژبین خیلی ذوق زده بو چون از طریق این شرکت می تونست به برتان بیشتر نزدیک شه!
https://www.tgoop.com/No_vel_rojber
#part 38
روژبین با غذای رو میزش بازی می کرد ،از پیج فیکش نوتیف میاد و گوشیش رو برمیداره استوری جدید برتان بود ،روژبین بدون لحظه ای مکث استوری رو نگاه میکنه یه دختر خیلی خوشگل کنار برتان بود ،روژبین لب میزد :این دختره کیه؟چقدرم خوشگله
اها تگ مخفی زده بزار ببینم
وارد اکانت اون دختر یعنی رابیا میشه و ناباورانه بهش حسودی میکنه !
نفسش باعث می شد موهاش بالا و پایین بشه ،روژبین دستی به زیر دماغش
میکشه .
حسی که روژبین درونشون داشت واقعا شکننده بود ، دختری که پدری نداشته باشه که ازش مراقبت کنه هیچ مردی ازش مراقبت نمیکنه !
برتان با اومدن رابیا حالش بهتر بود !
و مادر برتان از این موضوع واقعا خوشحال بود
روژبین دوباره مثل گربه ای شد که به موش باخته !
این احساس برای هر دختری
عذاب اوره مخصوصا دختری که از
سمت پدرش تـَرد شده باشه!
برتان تمام اتفاق هایی که براش افتاده رو برای رابیا تعریف میکنه و رابیا به محض فهمیدن این موضوع ها میگه :
اون دختر دوست داره!
برتان :نداره
رابیا:داره ،اونم زیاد
برتان :چرا اینو میگی؟
رابیا:من دخترم میفهمم ،میخواد حرص تورو دربیاره بفهم دیگه
برتان:نه بابا اشتباه فهمیدی
رابیا :باشه
روژبین با بدنی کوفته روی تخت دراز میکشه ،چشاش رو میبنده خاطراتشون مثل یه فیلم از جلوی چشش رد میشه .
برتان خودش رو پرت میکنه رو تخت به سقف نگاهی میندازه و میگه :دوسم داره
برتان برای اولین بار خوابی پر از آرامش داشت.
صبح رابیا به محض بیدار شدن ،به سمت خونه ی روژبین میره !
روژبین از شـب تا صبح نخوابیده بود
تو فکر این بود که واقعا همچی تموم شد!
تو این فکر ها بود که زنگ دَر خونه به صدا در میاد.
روژبین از پله ها به پایین میره و به محض باز کردن در با رابیا روبرو میشه ،روژبین با تعجب میگه:شما؟
رابیا:میدونم میشناسی منو
ادامه دارد…
https://www.tgoop.com/No_vel_rojber
روژبین با غذای رو میزش بازی می کرد ،از پیج فیکش نوتیف میاد و گوشیش رو برمیداره استوری جدید برتان بود ،روژبین بدون لحظه ای مکث استوری رو نگاه میکنه یه دختر خیلی خوشگل کنار برتان بود ،روژبین لب میزد :این دختره کیه؟چقدرم خوشگله
اها تگ مخفی زده بزار ببینم
وارد اکانت اون دختر یعنی رابیا میشه و ناباورانه بهش حسودی میکنه !
نفسش باعث می شد موهاش بالا و پایین بشه ،روژبین دستی به زیر دماغش
میکشه .
حسی که روژبین درونشون داشت واقعا شکننده بود ، دختری که پدری نداشته باشه که ازش مراقبت کنه هیچ مردی ازش مراقبت نمیکنه !
برتان با اومدن رابیا حالش بهتر بود !
و مادر برتان از این موضوع واقعا خوشحال بود
روژبین دوباره مثل گربه ای شد که به موش باخته !
این احساس برای هر دختری
عذاب اوره مخصوصا دختری که از
سمت پدرش تـَرد شده باشه!
برتان تمام اتفاق هایی که براش افتاده رو برای رابیا تعریف میکنه و رابیا به محض فهمیدن این موضوع ها میگه :
اون دختر دوست داره!
برتان :نداره
رابیا:داره ،اونم زیاد
برتان :چرا اینو میگی؟
رابیا:من دخترم میفهمم ،میخواد حرص تورو دربیاره بفهم دیگه
برتان:نه بابا اشتباه فهمیدی
رابیا :باشه
روژبین با بدنی کوفته روی تخت دراز میکشه ،چشاش رو میبنده خاطراتشون مثل یه فیلم از جلوی چشش رد میشه .
برتان خودش رو پرت میکنه رو تخت به سقف نگاهی میندازه و میگه :دوسم داره
برتان برای اولین بار خوابی پر از آرامش داشت.
صبح رابیا به محض بیدار شدن ،به سمت خونه ی روژبین میره !
روژبین از شـب تا صبح نخوابیده بود
تو فکر این بود که واقعا همچی تموم شد!
تو این فکر ها بود که زنگ دَر خونه به صدا در میاد.
روژبین از پله ها به پایین میره و به محض باز کردن در با رابیا روبرو میشه ،روژبین با تعجب میگه:شما؟
رابیا:میدونم میشناسی منو
ادامه دارد…
https://www.tgoop.com/No_vel_rojber
Forwarded from ѕєρι∂є
نامه ای برای دلــبــر که دوستش داری 💍🩵
@Aqhoshe_eshqh
والپیپرت اینجوری باهاش ست کن👫🏻♥️
@Aqhoshe_eshqh
•𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳•
💙 بوسه @asman_del
🚙 میکاپ @ModeWorld_mag2
💙 اینستاگرام @donyaye_Takahang
🚙 آقاییـــم @rain_lovee
❤️ طنز @stikerstownandprofail
🚗 دخترونه @dokhtarnhe
❤️ خــنده @baraniti
🚗 اسـتورے @StickerLogoPro
💙 ؏ِشقولانه @harim1402
🚙 دلبرونه @Mylove_to
💙 مـولانـا @feelakaa
🚙 پروفایل @profailroyaye
❤️ ؛ 𝐓𝐞𝐱𝐭؛ @aroundDec
🚗 اَنگیزشی @kolbeh_sabzz
❤️ جانانــَم @delbarrr_jan
🚗 ﺩ ﭗ @DepMusicMamali
💙 ادیت @abzar_3dits
🚙 دیوارکوب @ESTIIIICER
💙 تــم @seaoftheme
🚙 دلبـرانه @cafenbat
❤️ ترکی @profail4
🚗 شاعرانههایم @BI_MOLAAHEZEH
❤️ رمان @RojbinsErden
🚗 شعر @bhaji62
💙 دلتنگتم @megpz
🚙 ؛Love؛ @wka2025
💙 تنهایم @Ashghetanha1
🚙 آرامشممم @Cofe_eshqq
❤️ رقص @Nabzekalaam
🚗 دلتنگی @Alibaba_DNA
❤️ تَڪخَطۍ @biootaak
🚗 موزیک @forouzmusic
💙 ویس @cafe_merilin
🚙 منِ او @maneebadaztoo
💙 نور @nour_maah
🚙 آشپزی @Foodbankn
❤️ دل @europeusandiran
🚗 کهکشان @kahkeshankhlagiyat
❤️ نغمهلر @sevginaghmasii
🚗 موسیقی @bikase_tanhaa
💙 دلدادگی @NaghmeheDelDadegi
🚙 دلبری @narmoshirin
💙 دلبرجان @dfgbhhu
🚙 موزییک @OjDancingMusic
❤️ بـیـوگــرافـے @Mamali_Textt
🚗 آهنگ @green_land_of_hope
❤️ قهرمانان @gyuhujjgbuj
🚗 بافتکده @hilmaa_shop
💙 عاصیکیز @No_vel_rojber
🚙 انگیزه @OntheWaveofHope
💙 لایو @musichitno1evrybody
🚙 مود @heart_txtt
❤️ دلنوشته @zahra1385amir
🚗 شآدی @Khoshaliz
❤️ دنس @dfguuij
🚗 دیجیتال @arthelen1403
💙 طلایی @HiGoldenLine
🚙 قَشَنگیجـآت @wicked_sharor
💙 قلبم @kollbehtahay
🚙 آنلاینکده @onlinekade_bank_roman
❤️ ؛𝙇𝙊𝙑𝙀؛ @king_clips7883
🚗 عشق @koooodakedaron
❤️ عاشقانه @Kalameshg402
🚗 آبـے @Marii_1l
💙 سئوگی @Sonsuzsevgi_az
🚙 زندگیم @mztyh
💙 آرامش @Blueworld1218
🚙 دلشکسته @Diprees
❤️ مذهبی @mveum
🚗 اینشات @instagram_Galaxy
❤️ ࡅ߳ܭܢܚࡅ߳ߺߺܙ @Textlovebio
🚗 ؛Bio؛ @iBio_mood
💙 خُـداییم @yadekhodaa_s
🚙 غمکده @Tnhhamm
💙 دانستنی ها @Danestanihayeomomii
🚙 نآرنجیِمن ! @Narenj
❤️ ؛Al؛ @hoshmasnoee1
🚗 موزیکال @I52hrzI
❤️ ژست @PicsArrt
🚗 آهنگام @colbeyelove
💙آلبوم @Fall_And_Pray
🚙 سبز @fa_vav
💙 کردی @kordy2019
🚙 رویا @Art_Village0
❤️ دلـبَـریــآش @MyHenas
🚗 دلبرم @Nafas_barvar
❤️ احساسی @daryaygham7
🚗 فال @maryami137189
💙 تولدت @insta_clip_love
🚙 قفلی @CoCaeinmozeik
💙 خندوانه @khandovane1
🚙 کیدرما @SER_Korea
❤️ شمع @vanyaglowshop
🚗 ادیتور @editbe
❤️ بیـو @text_bio_sangin
🚗 دکتر @Dr_Healthl
❤️ ؛𝗛𝗢𝗣𝗘؛ @Bioomidvari
•𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳•
« بـٰا دِلبـَر اِینجـا دِیـت بُـرو 👫🏻💍 : »
「@My_apricotw🫰🏻😻」
•𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳•
جهتشرکتدرلیستکلیککنید↪️
@Aqhoshe_eshqh
والپیپرت اینجوری باهاش ست کن👫🏻♥️
@Aqhoshe_eshqh
•𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳•
💙 بوسه @asman_del
🚙 میکاپ @ModeWorld_mag2
💙 اینستاگرام @donyaye_Takahang
🚙 آقاییـــم @rain_lovee
❤️ طنز @stikerstownandprofail
🚗 دخترونه @dokhtarnhe
❤️ خــنده @baraniti
🚗 اسـتورے @StickerLogoPro
💙 ؏ِشقولانه @harim1402
🚙 دلبرونه @Mylove_to
💙 مـولانـا @feelakaa
🚙 پروفایل @profailroyaye
❤️ ؛ 𝐓𝐞𝐱𝐭؛ @aroundDec
🚗 اَنگیزشی @kolbeh_sabzz
❤️ جانانــَم @delbarrr_jan
🚗 ﺩ ﭗ @DepMusicMamali
💙 ادیت @abzar_3dits
🚙 دیوارکوب @ESTIIIICER
💙 تــم @seaoftheme
🚙 دلبـرانه @cafenbat
❤️ ترکی @profail4
🚗 شاعرانههایم @BI_MOLAAHEZEH
❤️ رمان @RojbinsErden
🚗 شعر @bhaji62
💙 دلتنگتم @megpz
🚙 ؛Love؛ @wka2025
💙 تنهایم @Ashghetanha1
🚙 آرامشممم @Cofe_eshqq
❤️ رقص @Nabzekalaam
🚗 دلتنگی @Alibaba_DNA
❤️ تَڪخَطۍ @biootaak
🚗 موزیک @forouzmusic
💙 ویس @cafe_merilin
🚙 منِ او @maneebadaztoo
💙 نور @nour_maah
🚙 آشپزی @Foodbankn
❤️ دل @europeusandiran
🚗 کهکشان @kahkeshankhlagiyat
❤️ نغمهلر @sevginaghmasii
🚗 موسیقی @bikase_tanhaa
💙 دلدادگی @NaghmeheDelDadegi
🚙 دلبری @narmoshirin
💙 دلبرجان @dfgbhhu
🚙 موزییک @OjDancingMusic
❤️ بـیـوگــرافـے @Mamali_Textt
🚗 آهنگ @green_land_of_hope
❤️ قهرمانان @gyuhujjgbuj
🚗 بافتکده @hilmaa_shop
💙 عاصیکیز @No_vel_rojber
🚙 انگیزه @OntheWaveofHope
💙 لایو @musichitno1evrybody
🚙 مود @heart_txtt
❤️ دلنوشته @zahra1385amir
🚗 شآدی @Khoshaliz
❤️ دنس @dfguuij
🚗 دیجیتال @arthelen1403
💙 طلایی @HiGoldenLine
🚙 قَشَنگیجـآت @wicked_sharor
💙 قلبم @kollbehtahay
🚙 آنلاینکده @onlinekade_bank_roman
❤️ ؛𝙇𝙊𝙑𝙀؛ @king_clips7883
🚗 عشق @koooodakedaron
❤️ عاشقانه @Kalameshg402
🚗 آبـے @Marii_1l
💙 سئوگی @Sonsuzsevgi_az
🚙 زندگیم @mztyh
💙 آرامش @Blueworld1218
🚙 دلشکسته @Diprees
❤️ مذهبی @mveum
🚗 اینشات @instagram_Galaxy
❤️ ࡅ߳ܭܢܚࡅ߳ߺߺܙ @Textlovebio
🚗 ؛Bio؛ @iBio_mood
💙 خُـداییم @yadekhodaa_s
🚙 غمکده @Tnhhamm
💙 دانستنی ها @Danestanihayeomomii
🚙 نآرنجیِمن ! @Narenj
❤️ ؛Al؛ @hoshmasnoee1
🚗 موزیکال @I52hrzI
❤️ ژست @PicsArrt
🚗 آهنگام @colbeyelove
💙آلبوم @Fall_And_Pray
🚙 سبز @fa_vav
💙 کردی @kordy2019
🚙 رویا @Art_Village0
❤️ دلـبَـریــآش @MyHenas
🚗 دلبرم @Nafas_barvar
❤️ احساسی @daryaygham7
🚗 فال @maryami137189
💙 تولدت @insta_clip_love
🚙 قفلی @CoCaeinmozeik
💙 خندوانه @khandovane1
🚙 کیدرما @SER_Korea
❤️ شمع @vanyaglowshop
🚗 ادیتور @editbe
❤️ بیـو @text_bio_sangin
🚗 دکتر @Dr_Healthl
❤️ ؛𝗛𝗢𝗣𝗘؛ @Bioomidvari
•𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳•
« بـٰا دِلبـَر اِینجـا دِیـت بُـرو 👫🏻💍 : »
「@My_apricotw🫰🏻😻」
•𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳𓄳•
جهتشرکتدرلیستکلیککنید↪️
Rojber Novel🤍✨
#part 38 روژبین با غذای رو میزش بازی می کرد ،از پیج فیکش نوتیف میاد و گوشیش رو برمیداره استوری جدید برتان بود ،روژبین بدون لحظه ای مکث استوری رو نگاه میکنه یه دختر خیلی خوشگل کنار برتان بود ،روژبین لب میزد :این دختره کیه؟چقدرم خوشگله اها تگ مخفی زده بزار…
#part 39
روژبین با دیدن رابیا خیلی تعجب میکنه رابیا شروع به صحبت میکنه :همینطور که گفتم تو من رو میشناسی
روژبین:از کجا م..میدونی ؟
رابیا:منم مثل تو یه دخترم خوب میدونم که چیکار میکنی و چه حِسی داره ،میتونم بیام تو ؟
روژبین:ال…البته بیا
رابیا وقتی وارد خونه ی روژبین میشه میگه :ووو چقدر خونت خوشگله
روژبین:ممنونم
رابیا:واقعا عاشق اون پسری اسمش چی بود …فورکان درسته؟
روژبین:درسته اسمش فورکانه ، اگه بخوام راستش رو بگم …نـه
رابیا:میدونستم
روژبین:به برتان میشه نگی؟
رابیا:باشه ،خوشگل اما باید قول بدی از دل برتان دربیاری
روژبین :یعنی چی؟
رابیا:چقدر سوال میپرسی تو
خب من میرم شمارتو بهم بده
روژبین:باشه ،ولی از حرفت چیزی نفهمیدم
رابیا:بای
روژبین:خدافظ
رابیا موقع خروج کلید پشت در روژبین رو بر میداره !
روژبین خیلی تعجب کرده بود و ذهنش پر از خَلَه شده بود !
از حرفای های رابیا چیزی نفهمیده بود و گیج شده،رابیا به محض خروج به برتان زنگ میزنه و میگه :برتان ،میشه کمکم کنی ؟
برتان :چی شده ؟
رابیا:تو خونه ی روژبینم روژبین نمیزاره بیام بیرون فکر کنم میخواد بلایی سرم بیاره
برتان :چی؟ الان میام
برتان با هول و ولا از شرکت میزنه و بیرون و سوار ماشین میشه و به سمت خونه ی روژبین میره
…..
رابیا پشت درخت تو حیاط قایم شده
برتان با سرعت میره تا در بزنه روژبین با شنیدن صدای دَر بلند میشه تا دَر رو باز کنه ، روژبین با دیدن برتان شوکه میشه
رابیا تو همین لحظه برتان رو به داخل هُل میده و در میبنده،وقتی رابیا برتان رو هُل میده برتان میوفته رو روژبین برای اینکه سَر روژبین آسیب نبینه دستش رو زیر سرش میزاره .
روژبین و برتان چند دقیقه ی تو همون حالت میمونن ،چشم برتان تو چشم روژبین بود ! نفس های گرم دختر به صورت پسر میخورد و نفس های پسر به صورت دختر!
چشم برتان به سینه های روژبین میخوره ، و نگاهی زیر چشمی میندازه
روژبین نفس هاشو کنترل میکنه و این باعث میشه سینه هاش خوش فرم تر بشه !
برتان از روی روژبین بلند میشه ، روژبین سرش رو میخارونه ، و میگه :تو به رابیا گفتی این کارو کنه؟
جوابی که روژبین میخواست جواب مثبت بود اما برتان جواب داد :نه از چیزی خبر نداشتم اینجور کلک ها از دست تو برمیاد نه من
روژبین:بازم من مقصرم
برتان :همیشه تو مقصری
روژبین از حرص پارچ کنارش رو پرت میکنه تو دیوار و میگه :بس کن برتان داری دیوانم میکنی
برتان :عه من دیوانت میکنم ؟ها
روژبین :اره
تو همین حین دعوا بودن که اروم بهم نزدیک میشن،بغض روژبین باعث میشه برتان دستی به موهاش بکشه و تو گوشش میخونه :د..دوست دارم !
روژبین برتان رو تو آغوشش میگیره
تو همین لحظه ها فورکان از راه میرسه.
رابیا متوجه ی فورکان نمیشه کلید از دست رابیا رو زمین افتاده بود فورکان کلید رو برمیداره !
و در رو باز میکنه بادیدن روژبین و برتان آب دهنش رو قورت میده
برتان سرش رو میچرخونه و میگه :مردک گمشو از اینجا
فورکان:تو پیش دوست دختر من چیکار میکنی ؟
برتان :دوست دخترت؟
برتان به ضربه ای محکم به سمت فورکان میره،فورکان ضربه ای شدید به چشم برتان میزنه !
روژبین فریاد میزنه :بسته ،ب…بسته ادامه ندید
https://www.tgoop.com/No_vel_rojber
روژبین با دیدن رابیا خیلی تعجب میکنه رابیا شروع به صحبت میکنه :همینطور که گفتم تو من رو میشناسی
روژبین:از کجا م..میدونی ؟
رابیا:منم مثل تو یه دخترم خوب میدونم که چیکار میکنی و چه حِسی داره ،میتونم بیام تو ؟
روژبین:ال…البته بیا
رابیا وقتی وارد خونه ی روژبین میشه میگه :ووو چقدر خونت خوشگله
روژبین:ممنونم
رابیا:واقعا عاشق اون پسری اسمش چی بود …فورکان درسته؟
روژبین:درسته اسمش فورکانه ، اگه بخوام راستش رو بگم …نـه
رابیا:میدونستم
روژبین:به برتان میشه نگی؟
رابیا:باشه ،خوشگل اما باید قول بدی از دل برتان دربیاری
روژبین :یعنی چی؟
رابیا:چقدر سوال میپرسی تو
خب من میرم شمارتو بهم بده
روژبین:باشه ،ولی از حرفت چیزی نفهمیدم
رابیا:بای
روژبین:خدافظ
رابیا موقع خروج کلید پشت در روژبین رو بر میداره !
روژبین خیلی تعجب کرده بود و ذهنش پر از خَلَه شده بود !
از حرفای های رابیا چیزی نفهمیده بود و گیج شده،رابیا به محض خروج به برتان زنگ میزنه و میگه :برتان ،میشه کمکم کنی ؟
برتان :چی شده ؟
رابیا:تو خونه ی روژبینم روژبین نمیزاره بیام بیرون فکر کنم میخواد بلایی سرم بیاره
برتان :چی؟ الان میام
برتان با هول و ولا از شرکت میزنه و بیرون و سوار ماشین میشه و به سمت خونه ی روژبین میره
…..
رابیا پشت درخت تو حیاط قایم شده
برتان با سرعت میره تا در بزنه روژبین با شنیدن صدای دَر بلند میشه تا دَر رو باز کنه ، روژبین با دیدن برتان شوکه میشه
رابیا تو همین لحظه برتان رو به داخل هُل میده و در میبنده،وقتی رابیا برتان رو هُل میده برتان میوفته رو روژبین برای اینکه سَر روژبین آسیب نبینه دستش رو زیر سرش میزاره .
روژبین و برتان چند دقیقه ی تو همون حالت میمونن ،چشم برتان تو چشم روژبین بود ! نفس های گرم دختر به صورت پسر میخورد و نفس های پسر به صورت دختر!
چشم برتان به سینه های روژبین میخوره ، و نگاهی زیر چشمی میندازه
روژبین نفس هاشو کنترل میکنه و این باعث میشه سینه هاش خوش فرم تر بشه !
برتان از روی روژبین بلند میشه ، روژبین سرش رو میخارونه ، و میگه :تو به رابیا گفتی این کارو کنه؟
جوابی که روژبین میخواست جواب مثبت بود اما برتان جواب داد :نه از چیزی خبر نداشتم اینجور کلک ها از دست تو برمیاد نه من
روژبین:بازم من مقصرم
برتان :همیشه تو مقصری
روژبین از حرص پارچ کنارش رو پرت میکنه تو دیوار و میگه :بس کن برتان داری دیوانم میکنی
برتان :عه من دیوانت میکنم ؟ها
روژبین :اره
تو همین حین دعوا بودن که اروم بهم نزدیک میشن،بغض روژبین باعث میشه برتان دستی به موهاش بکشه و تو گوشش میخونه :د..دوست دارم !
روژبین برتان رو تو آغوشش میگیره
تو همین لحظه ها فورکان از راه میرسه.
رابیا متوجه ی فورکان نمیشه کلید از دست رابیا رو زمین افتاده بود فورکان کلید رو برمیداره !
و در رو باز میکنه بادیدن روژبین و برتان آب دهنش رو قورت میده
برتان سرش رو میچرخونه و میگه :مردک گمشو از اینجا
فورکان:تو پیش دوست دختر من چیکار میکنی ؟
برتان :دوست دخترت؟
برتان به ضربه ای محکم به سمت فورکان میره،فورکان ضربه ای شدید به چشم برتان میزنه !
روژبین فریاد میزنه :بسته ،ب…بسته ادامه ندید
https://www.tgoop.com/No_vel_rojber
Rojber Novel🤍✨
#part 39 روژبین با دیدن رابیا خیلی تعجب میکنه رابیا شروع به صحبت میکنه :همینطور که گفتم تو من رو میشناسی روژبین:از کجا م..میدونی ؟ رابیا:منم مثل تو یه دخترم خوب میدونم که چیکار میکنی و چه حِسی داره ،میتونم بیام تو ؟ روژبین:ال…البته بیا رابیا وقتی وارد خونه…
#part 40
درحالی که اون دونفر به هم مشت میزدن روژبین عصبی میشه و فریاد میزنه:بستههه..تمومش کنید
برتان با شنیدن صدای روژبین تموم میکنه و میگه:باشه
فورکان :روژبین این اینجا چیکار میکنه
رابیا:تو دوست پسر قلابی روژبینی به تو چه؟
روژبین گوشه لبش رو گاز میکیره و سرش رو پایین میاره
برتان نیش خندی میندازه میگه:قلابی؟
روژبین دستش رو میزاره رو چشش
فورکان لب بازمیکنه:اون برای قبل بو احساسات ما بهم واقعیه
برتان به روژبین نگاه میکنه و میگه:
این …این احمق راست میگه ؟
روژبین نمیدونست چه جوابی بده
برای همین سکوت میکنه.
برتان بخاطر سکوت روژبین خیلی عصبی میشه ،و داد میزنه :چرا ساکتی روژبین ،نکنه عاشق این نکبتی
روژبین :نیستم
برتان لبخندی میزنه و میگه :پسر جون بای برو گمشو
فورکان:به همتون نشون میدم روژبین مراقب باش
برتان :مثلا میخوای چیکارکنی
روژبین شیشه ی روی زمین رو برمیداره و سمت فورکان میره و میگه :گمشو،هرکاری میکنی بکن.
فورکان با عصبانیت از اونجا میره.
……..
رابیا :من از پیش شما برم رفع دلتنگی کنید،برتان لبخندی میزنه و میگه :برو عزیزم برو میبینمت
روژبین:پیشمون بمون
برتان : برو
روژبین :بمون
برتان :برو
رابیا:اخر برم یا بمونم
روژبین:برو
برتان دست رابیا میکشه و میذارتش بیرون
به محض اینکه وارد خونه میشه دست روژبین رو میکشه و به بدنش چفتش میکنه ،روژبین گوشه ی لبش رو گاز میگره و میگه :چیکار میکنی؟
برتان :رفع دلتنگی کنیم
روژبین:بکنیم
برتان به محض شنیدن این حرف روژبین رو میبوسه روژبین لب برتان رو با فشار زیادی میخوره
برتان روژبین رو بلند میکنه و میزارتش بالای میز از گردن برتان رو میبوسه روژبین کمربند روژبین رو باز میکنه !
برتان کراپ روژبین رو از تنش در میاره ،برتان مکثی میکنه و روژبین رو دوباره بلند میکنه
و میبرتش رو تخت برتان لباس های تن روژبین رو کامل در میاره و شروع میکنن به …
بعد از گذشتن یک ساعت روی تخت باهم خواب بودن روژبین سرش رو شونه برتان بود و انگشت های برتان بین موهای روژبین بود !
https://www.tgoop.com/No_vel_rojber
درحالی که اون دونفر به هم مشت میزدن روژبین عصبی میشه و فریاد میزنه:بستههه..تمومش کنید
برتان با شنیدن صدای روژبین تموم میکنه و میگه:باشه
فورکان :روژبین این اینجا چیکار میکنه
رابیا:تو دوست پسر قلابی روژبینی به تو چه؟
روژبین گوشه لبش رو گاز میکیره و سرش رو پایین میاره
برتان نیش خندی میندازه میگه:قلابی؟
روژبین دستش رو میزاره رو چشش
فورکان لب بازمیکنه:اون برای قبل بو احساسات ما بهم واقعیه
برتان به روژبین نگاه میکنه و میگه:
این …این احمق راست میگه ؟
روژبین نمیدونست چه جوابی بده
برای همین سکوت میکنه.
برتان بخاطر سکوت روژبین خیلی عصبی میشه ،و داد میزنه :چرا ساکتی روژبین ،نکنه عاشق این نکبتی
روژبین :نیستم
برتان لبخندی میزنه و میگه :پسر جون بای برو گمشو
فورکان:به همتون نشون میدم روژبین مراقب باش
برتان :مثلا میخوای چیکارکنی
روژبین شیشه ی روی زمین رو برمیداره و سمت فورکان میره و میگه :گمشو،هرکاری میکنی بکن.
فورکان با عصبانیت از اونجا میره.
……..
رابیا :من از پیش شما برم رفع دلتنگی کنید،برتان لبخندی میزنه و میگه :برو عزیزم برو میبینمت
روژبین:پیشمون بمون
برتان : برو
روژبین :بمون
برتان :برو
رابیا:اخر برم یا بمونم
روژبین:برو
برتان دست رابیا میکشه و میذارتش بیرون
به محض اینکه وارد خونه میشه دست روژبین رو میکشه و به بدنش چفتش میکنه ،روژبین گوشه ی لبش رو گاز میگره و میگه :چیکار میکنی؟
برتان :رفع دلتنگی کنیم
روژبین:بکنیم
برتان به محض شنیدن این حرف روژبین رو میبوسه روژبین لب برتان رو با فشار زیادی میخوره
برتان روژبین رو بلند میکنه و میزارتش بالای میز از گردن برتان رو میبوسه روژبین کمربند روژبین رو باز میکنه !
برتان کراپ روژبین رو از تنش در میاره ،برتان مکثی میکنه و روژبین رو دوباره بلند میکنه
و میبرتش رو تخت برتان لباس های تن روژبین رو کامل در میاره و شروع میکنن به …
بعد از گذشتن یک ساعت روی تخت باهم خواب بودن روژبین سرش رو شونه برتان بود و انگشت های برتان بین موهای روژبین بود !
https://www.tgoop.com/No_vel_rojber