Telegram Web
ادامه ...


در حقیقت این مجسمه ها برای پرستش و عبادت ساخته نشده اند؛ آن ها برای انتقال تجربه ساخته شده اند. این معابد بیش تر به مثابه آزمایشگاه های تحقیقاتی هستند و ربطی به مذهب ندارند. در آن ها از علمی خفیه استفاده شده است تا از طریق آن همه نسل های آتی بشری بتوانند با تجربیات معنوی گذشتگان تماس پیدا کنند؛ نه از طریق کتاب و لغات بلکه از طریق روشی که عمق وجود انسان را می کاود یعنی سکوت مراقبه و آرامش. با افزایش درک تو از سکوت درون، احساس عشق و ددستی در تو نیز فزونی می یابد. هر لحظه زندگی ات آکنده از شادی، جشن و سماع خواهد بود.
آیا تا به حال فکر کرده اید که در همه جای دنیا در هر فرهنگی و هر جامعه ای، فقط چند روز انگشت شمار در سال را به جشن اختصاص داده اند؟ جشن واقعی باید از زندگی تو از درون تو سر چشمه بگیرد. زندگی بایستی جشنی مستمر باشد، آتش بازیی که تمام طول سال ادامه می یابد. فقط در این صورت است که انسان رشد می کند و شکوفا می شود. هر اتفاقی را به جشن تبدیل کن.
در ژاپن، نوشیدن چای طی مراسمی خاص صورت می گیرد. در هر معبد «دن» یا در منزل هر شخصی که استطاعتش را دارد، مکانی به مثابه یک معبد کوچک برای نوشیدن چای در نظر می گیرند. آن ها نوشیدن چای را که امری روزمره و پیش پا افتاده به شمار می آید، تبدیل به نوعی جشن کرده اند.


ادامه دارد ...

اشو
عشق، رقص زندگی
ص 35 و 36

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


این «چایخانه» را معمولاً در باغی زیبا و پرگل که برکه ای در آن وجود دارد و یک قو در آن شنا می کند، می سازند. میهمانان هنگام ورود به معبد کفش های خود را در می آورند. زمانی که وارد معبد شدی دیگر اجازه صحبت کردن نداری؛ همان طور که کفش هایت را بیرون معبد می گذاری، باید هرچه فکر و حرف هم در مغزت جاری است بیرون معبد رها کنی. آن گاه در حالتی مراقبه وار روی زمین می نشینی و مهماندار معبد فنجان و استکان را با احترام جلوی تو قرار می دهد چای در سماوری که قل قل آن همچون موسیقی گوشنواز است، دم می کشد. همه در سکوت نشسته اند و گوش می دهند؛ به آواز پرندگان در باغ به صدای سماور... به آهنگ چای، به آرامش.
وقتی چای دم کشید، آن را در فنجانت می ریزند. ولی تو چای را آن طور که در دیگر جا ها معمول است، نمی نوشی فنجان را در دست می گیری و ابتدا عطر چای را استشمام می کنی، آن گاه چای را مزمزه می کنی، انگار که هدیه ای از جانب خدایان است. همه این کارها را سر فرصت انجام می دهی، هیچ عجله ای در کار نیست. شاید در این حین یک نفر شروع به نواختن سازی با نوای دلنشین همچون فلوت کند.


ادامه دارد ...

اشو
عشق، رقص زندگی
ص 36 و 37

اشو
@Oshocenterr
Moonlight
Ash
موسیقی بیکلام تقدیم شما🌹🌿
ادامه ...


ببینید که آن ها چطور از چیزی چنین پیش پا افتاده - نوشیدن چای - مراسمی زیبا به وجود آورده اند به طوری که هر کس از این چایخانه بیرون می آید، احساس طراوت جوانی و نیرویی دوباره می کند.
کاری را که با چای می توان انجام داد با هر چیز دیگر هم می توان به انجام رساند؛ مثل لباس یا غذا اگر حساس باشی متوجه می شوی که مثلاً لباس صرفاً برای پوشاندن بدن نیست، بلکه نشانگر شخصیت؛ سلیقه فرهنگ و در نهایت وجود تو است.
هر کاری که می کنی، باید بیانگر شخصیت و خاص خودت باشد، به اصطلاح باید امضای تو را داشته باشد، آن گاه است که زندگی به جشنی مداوم تبدیل می شود.
هنگامی که ناخوش می شوی و در رختخواب می افتی، آن لحظات استراحت در رختخواب را به لحظاتی زیبا و مسرت بخش تبدیل کن؛ لحظاتی برای آرامش و استراحت برای مراقبه برای گوش دادن به موسیقی یا شعر.
ناخوشی دلیلی برای غمگین بودن نیست آدم باید خوشحال هم باشد؛ زمانی که همه سر کار هستند تو مانند یک پادشاه در تخت خود لم داده ای و استراحت می کنی، یک نفر برایت چای سرو می کند، دوستت به ملاقاتت می آید و ...
این چیز ها از هر دارویی مؤثرتر هستند.


ادامه دارد ...

اشو
عشق، رقص زندگی
ص 37

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


هنگامی که مریض می شوی، دکتر خبر کن ولی از آن مهم تر آن هایی را خبر کن که دوستت دارند، چرا که هیچ دارویی مهم تر و مؤثر تر از عشق نیست. آن هایی را خبر کن که می توانند زیبایی، موسیقی و شعر بیافرینند، زیرا هیچ چیز همچون حال و هوای جشن و زیبایی شفا بخش نیست.
خوردن دارو، پست ترین روش معالجه است. ولی به نظر می رسد که ما همه چیز ها را فراموش کرده ایم و فقط وابسته به طب و دارو شده ایم، بنابراین هنگام ناخوشی عبوس و بد خلق هستیم.
همیشه خلاق باش و از بدترین بهترین را بساز؛ این در نظر من یعنی «هنر».
اگر آدم تمام لحظات و مراحل زندگی اش را صرف خلق زیبایی عشق و شادی بکند، مرگ به نقطه اوج زندگی او تبدیل خواهد شد.
مرگ او زشت، آن طور که هر روز برای همه اتفاق می افتد، نخواهد بود. اگر مرگ زشت باشد بدین معنی است که تمام زندگی بیهوده و تلف شده بوده است. مرگ بایستی پذیرشی همراه با آرامش ورودی عاشقانه به دنیای ابدی، و داعی شادمان از دوستان و دنیای قدیمی باشد. غم و اندوه نبایستی در آن جای داشته باشد.


ادامه دارد ...

اشو
عشق، رقص زندگی
ص 37 و 38

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


یک استاد ذن به نام «لین «شی» در بستر مرگ افتاده بود. هزاران تن از مریدان جمع شده بودند تا به آخرین موعظه استاد گوش فرا دهند. ولی نین شی شادمان با تبسمی بر لب دراز کشیده و کلمه ای بر زبان نمی آورد. با مشاهده این وضعیت یکی از دوستان قدیمی وی که در مقام خویش استاد بود، رو به این شی کرد و گفت: «فراموش کرده ای که باید آخرین سخنانت را به زبان بیاوری؟ من همیشه می گفتم که حافظه ات عیب دارد. نکند فراموش کرده ای که داری می میری؟»
لین شی گفت: «فقط گوش کن.» بر روی سقف دو سنجاب در حال دویدن و جیغ کشیدن بودند لین شی گفت: «چقدر زیباست» و مرد.
برای یک لحظه، هنگامی که این شی گفت «فقط گوش کن» سکوت مطلق حکم فرما شد ...
همه فکر می کردند که او اکنون سخنانی بی نظیر بر زبان خواهد آورد، ولی خیر؛ تنها اتفاقی که افتاد این بود دو سنجاب در حال دعوا و دویدن و جیغ کشیدن بر روی سقف بودند، لین شی لبخندی زد و مرد... ولی پیام خود را به حاضران رساند بین هیچ چیز فرقی از قبیل کوچک و بزرگ یا پیش پا افتاده و مهم نگذارید. همه چیز مهم است لحظه مرگ این شی همان قدر مهم است که دویدن آن دو سنجاب بر روی سقف؛ تفاوتی بین آن ها وجود ندارد. در هستی همه چیز یکی و یکسان است. عصاره کل فلسفه و تعالیم او چنین بود بزرگ و کوچک و مهم و غیر مهم وجود ندارد؛ این برداشت و تعبیر انسان ها است که به آن ها موجودیت می بخشد.


ادامه دارد ...

اشو
عشق، رقص زندگی
ص 38 و 39

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


با مراقبه شروع کن و شاهد رشد و شکوفایی سکوت، صفا، بهجت و حساسیت در درونت باش. هر چه از مراقبه به دست می آوری سعی کن که به زندگی روزمره انتقال دهی، آن را با دیگران تقسیم کن، زیرا هر چه را که تقسیم کنی، به سرعت فزونی می یابد.
و زمانی که به نقطه مرگ رسیدی متوجه خواهی شد که مرگ وجود ندارد تو میتوانی با این دنیا وداع کنی، بدون این که نیازی به اشک غم باشد. شاید اشک شادی ولی نه اشک غم.
ولی برای رسیدن به چنین مرحله ای باید معصومیت را عنوان نقطه شروع قرار دهی.
زندگی زندان نیست، زندگی مجازات نیست. زندگی یک پاداش است و به آن هایی تقدیم می شود که لیاقتش را دارند. این حق تو است که از زندگی لذت بیری اگر این کار را نکنی، گناه کرده ای.
اگر جهان هستی را همان گونه که یافته ای ترک کنی و آن را زیباتر نسازی بر علیه آن کار کرده ای.
قبل از این که آن را ترک کنی آن را اندکی شاد تر، زیبا تر و دلپذیر تر ساز.


اشو
عشق، رقص زندگی
ص 39

اشو
@Oshocenterr
وضعیتی بسیار خطرناک

باگوان،

من همانطور که یک قطعه آهن جذب آهنربا می شود، در «راجنیش پورام» در آمریکا جذب کمون تو شدم - احساسی درونی به من می گفت که در دنیا هیچ جای دیگری وجود ندارد که در آن انسان بتواند زندگی را بغایت تجربه کند. من نه هیچ یک از کتاب های تو را خوانده بودم، نه کتاب های دیگر مربوط به مباحث معنوی همچون یافتن حقیقت حضور و ارتقای خود آگاهی تعجب می کنم که چطور به سوی چشمه تو می آیم، در حالی که تشنه نیستم یا حداقل این که این تشنگی را هنوز تجربه نکرده ام.



زندگی یک معما است و یافتن توضیحی معقول در خصوص آن چه که برایت اتفاق می افتد و چرا اتفاق می افتد همیشه ممکن نیست. در وهله اول اصلا چرا در این دنیا بسر می بری؟ جوابی برای این پرسش وجود ندارد. چرا انسان ناگهان و بدون هیچ گونه اطلاع قبلی عاشق می شود؟ جوابی منطقی برای آن وجود ندارد. چرا گل رز زیبا به نظر می آید؟ نمی توانی توضیح دهی.


ادامه دارد ...

عشق، رقص زندگی
ص 40

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


تو می گویی بدون این که بفهمی، همچون آهن که جذب آهن ربا می شود، جذب کمون من شدی. در حقیقت، هیچ کس نمی فهمد. تو فکر می کنی.
این همه آدم که این جا (کمون می بینی)، می فهمند که چرا این جا هستند؟ فکر می کنی که حتی من می دانم که چرا این جا هستم؟ تنها چیزی که می توانم بگویم این است من به خاطر شما این جا هستم و شما به خاطر من این جا هستید؛ که این حرف هم به نوبه خود هیچ گونه توضیحی ارائه نمی دهد.
اگر همان طور که می گویی این احساس در تو به وجود آمده که در دنیا هیچ مکان دیگری وجود ندارد که بتوان در آن زندگی را بغایت تجربه کرد، از آن چه که احتیاج داری بیش تر به رست آورده ای - همین که همچون آهن جذب آهنربا شده ای کافی است.
هر کسی باطناً خواهان آن است که زندگی را تمام و کمال تجربه کند. اطراف تر انسان هایی هستند که منافعشان در این نهفته است که نگذارند تو طعم واقعی زندگی را بچشی؛ زیرا در غیر این صورت نمی توانند تو و امثال تو را استثمار کنند.


ادامه دارد ...

اشو
عشق، رقص زندگی
ص 40 و 41

اشو
@Oshocenterr
سلام همراهان عزیز

دوستان عزیزم حق اشتراک مهر ماه کانال (قانون جبران) را در صورت توان مالی واریز کنید

6037 6974 9743 0766
حسین اکبرلو
بانک صادرات

همراهانی که در خارج از کشور هستند جهت راهنمایی برای پرداخت به ایدی ادمین پیام ارسال کنند
@hossein_mysticosm

پیشاپیش از توجه و حمایت شما عزیزان سپاسگزارم 🌹
ادامه ...


کسی که زندگی را بغایت تجربه می کند، هیچ گاه الکلی یا معتاد نمی شود. طبیعی است آدم هایی که میلیون ها دلار از بابت مشروبات الکلی و مواد مخدر به جیب می زنند، نمی توانند اجازه دهند که تو طعم واقعی زندگی را بچشی. زندگی در نفس و کلیت خویش به قدری زیبا و لذت بخش است که تو هیچ گاه حاضر نخواهی بود این لذت را با نوشیدن الکل خدشه دار و نابود کنی.
نوشیدن الکل کار آدم های غمگین است، یا آدم هایی که دچار مشکلات هستند و می خواهند از طریق نوشیدن حداقل برای چند ساعت هم که شده مشکلات و دغدغه های خود را فراموش کنند. الکل هیچ چیزی را عوض نمی کند. با این حال نوشیدن آن برای همین چند ساعت فراموشی، ضرورتی محض برای میلیون ها انسان به شمار می آید.
اگر آدم ها تمامیت زندگی را درک کرده بودند هیچ گاه برای دیدن فیلم های درجه 3 جلوی سینما ها صف نمی کشیدند و به تماشا برنامه های مبتذل در تلویزیون نمی پرداختند وقتی که آدم خودش می تواند عشق بورزد، چه احتیاجی به تماشای عشق بازی دیگران بر روی پرده سینما دارد؟ زمانی که کشف معنا و مفهوم زندگی همچون معمایی بزرگ و چالشی عظیم در پیش روی تو قرار دارد، چه احتیاجی به تماشای خزعبلات تصویری وجود دارد؟


ادامه دارد ...

اشو
عشق، رقص زندگی
ص 41 و 42

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


انسانی که به طور تمام و کمال زندگی کند، حسن جاه طلبی را از دست می دهد. او به قدری در لحظه شاد و خشنود است که امکان وجود شادی بیش از آن در تصورش نمی گنجد. جنون روزمره انسانی، یعنی مبل و آرو و طمع، به علت عدم درک مفهوم زندگی است؛ همیشه خلائی وجود دارد، همیشه چیزی کم است دائم به خود می گویی که خیلی چیز ها می توانستند بهتر از اینک هستند باشند. از درون این زندگی دوگانه - واقعیت در یک سو و میل و آرزو در سوی دیگر - حس جاه طلبی و زیاده خواهی بر می خیزد و بازی همیشگی جامعه انسانی ادامه پیدا می کند آرزوی ثروتمند شدن، کسب شهرت، صاحب نفوذ و قدرت شدن و سلطه طلبی، ذهن انسان ها را اشباع می سازد.
انسانی که زندگی را به طور تمام و کمال تجربه کرده و به مرتبه رفیع انسانیت دست یافته است، انسانی که هر لحظه زندگی برای او همچون بهشت است و ذات الهی زندگی را دریافته است نیازی به پرستش مجسمه های فاقد حیات ندارد.


اشو
عشق، رقص زندگی
ص 42

اشو
@Oshocenterr
دل به دریا بزن


زندگی کردن دل و جرأت می خواهد. آدم های ترسو فقط نفس می کشند، زندگی نمی کنند، چرا که بیم و دلهره بر زندگی آن ها حکم فرما است، و زندگی ای که ترس در آن جای داشته باشد از مرگ بدتر است. چنین آدم عایی در حالت پارانویا به سر می برند و از همه چیز می ترسند؛ نه فقط از چیز های واقعی، بلکه از چیز های خیالی و غیر واقعی هم واهمه دارند. از جهنم می ترسند از ارواح میترسند، از خدا می ترسند؛ آن ها از هزار و یک چیز که زاییده خیال خودشان یا دیگران است می ترسند. در نهایت ترس طوری در زندگی آن ها رخنه و رشد می کند که زندگی برایشان خبر ممکن می شود.
زندگی کار آدم های با شهامت است. اولین اصلی که در زندگی باید فرا گرفت، جرات و شجاعت است. با وجود همه ترس ها و دلهره ها، آدم باید به زندگی سر دارد حالا چرا شهامت برای زندگی کردن لازم است؟ برای این که زندگی فی نفسه نا امن و بی ثبات است. اگر همیشه نگران امنیت و آسایش خاطر باشی، در حقیقت خود را در زندانی که با دستان خودت برای خویش ساخته ای محبوس می کنی. چنین مکانی شاید امن باشد، ولی قطعاً زنده نیست در آن از ماجرا جویی و سر مستی خبری نیست.


ادامه دارد ...

اشو
عشق، رقص زندگی
ص 43

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


زندگی عبارت است از اکتشاف، سفر به وادی نا شناخته ها، دست پیش بردن به سری ستاره ها! شجاع باش و همه چیز را پیش پای زندگی قربانی کن؛ چرا که هیچ چیز از زندگی با ارزش تر نیست. زندگی خود را وقف چیز های پیش پا افتاده مثل پول، امنیت و آسایش خاطر نکن؛ این ها ارزشی ندارند. آدمی بایستی زندگی را به غایت ممکن تجربه کند فقط در آن صورت است که شادی واقعی را تجربه می کند، تنها در آن هنگام است که وفور نعمت و برکت به وقوع می پیوندد.
آن هایی که می خواهند طعم واقعی زندگی را بچشند، بایستی دل به دریا بزنند بایستی قدم به وادی ناشناخته ها بگذارند. بنیادی ترین درسی که بایستی در این راه فرا گرفت، این است: خانه ای وجود ندارد، زندگی همچون زیارت است - بدون آغاز، بدون پایان البته جا هایی هستند که می توانی استراحت کنی، ولی آن ها تنها به مثابه استراحتگاه های شبانه هستند و صبح که سر زد باید مجدداً به راه بیفتی. زندگی جنبشی است مستمر که هیچ گاه به پایان نمی رسد؛ زندگی جاودان است.
شروع و پایان ویژگی مرگ است.
ولی تو مرگ نیستی؛ تو زندگی هستی.
مرگ تو هم است. این مردم هستند که به مرگ موجودیت می بخشند، برای این که در آرزوی امنیت هستند. آرزو برای امنیت و آسایش خاطر مرگ، می آفریند، آدم را از زندگی می ترساند انسان را در راه قدم نهادن به دنیای نا شناخته ها دچار شک و تردید می کند.


ادامه دارد ...

اشو
عشق، رقص زندگی
ص 43 و 44

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


تنها خوراک زندگی، خطر کردن است. هر چه بیش تر ریسک کنی، بیش تر زنده هستی وقتی این موضوع را درک کردی که ریسک کردن بایستی نه از روی یأس و عجز، بلکه از روی آگاهی و هشیاری درونی صورت پذیرد، آن گاه از زیبایی محض امکاناتی که ریسک کردن پیش روی تو می گذارد به وجد می آیی.
آدمی که بی خانمانی را از روی یأس و نا امیدی قبول کند، مطلب دستگیرش نشده است. اگزیستانسیالیسم هم در یک چنین جایی به بیراهه رفت. آن ها خیلی به حقیقت نزدیک شده بودند، همان قدر که بودا نزدیک شده بود، ولی به بیراهه رفتند به جای آن که به سعادت و خوشی برسند، از این که زندگی هیچ معنایی ندارد، هیچ هدفی ندارد و هیچ امنیتی ندارد بسیار غمگی شدند. این تجربه آن ها را به شدت تکان داد و متزلزل کرد.
بودا هم به نتیجه مشابهی رسید، ولی به جای این که غمگین شود، خود را به دنیای نا شناخته ها سپرد. او همه موانع را پشت سر گذاشت. او زندگی را آن طور که هست پذیرفت. قبول کرد که طبیعت زندگی چنین است و دلیلی ندارد که انسان احساس یأس و نا امیدی کند. او متوجه شد که عدم امنیت زندگی را زیبا می سازد، برای این که مسیر کاوش و خلاقیت را به روی انسان می گشاید و از طریق آن انسان می تواند به تجربیاتی نو و شگرف نائل آید. اگر در زندگی همه چیز امن، مطمئن و تضمین شده بود، دیگر شور و هیجان و سماعی وجود نداشت.
بودا اتفاقات غیر قابل باور و معجزه آسا در اطرافش به وجد می آمد و لذت می برد. عیسی همیشه به پیروانش می گفت: «شاد باشید، شاد شید، باز هم می گویم که شاد باشید.»


اشو
عشق، رقص زندگی
ص 44 و 45

اشو
@Oshocenterr
بخش دوم

عشق

«میل به عشق، قاطعانه ترین نشانه برای اثبات وجود خداوند است. گواه دیگری وجود ندارد. چون انسان عشق میورزد، پس خدا وجود دارد. چون انسان بدون عشق نمیتواند زندگی کند. پس خدا وجود دارد.»

اوشو


موسیقی درون


قلب انسان همچون آلت موسیقی است. موسیقی بالقوه عظیمی در آن آرمیده است؛ منتظر لحظۀ مناسب است تا نواخته شود، ابراز وجود کند آهنگین شود، به سماع برخیزد و این لحظه فرا نمی رسد مگر با جاری شدن عشق انسان عاری از عشق هیچ گاه نخواهد دانست که چه موسیقی شکوهمندی درون قلبش جای داشته است. فقط از طریق عشق است که این موسیقی زنده می شود، بیدار می شود، متجلی و ملموس می شود.
عشق این جریان را به راه می اندازد، عشق در این میان همچون واسطه ای است که وجود آن ضروری است و اگر عشق موسیقی درونت را بیدار و مترنم نسازد، پس باید چیز دیگری باشد که به جامه عشق در آمده و خود عشق نیست؛ شاید شهوت، هوای نفس یا میل جنسی باشد. من آن ها را نفی نمی کنم ولی عشق نیستند. آن ها معمولاً به لباس عشق در می آیند و تو را فریب می دهند.


ادامه دارد ...

اشو
عشق، رقص زندگی
ص 47 و 49

اشو
@Oshocenterr
ادامه ...


معیار تشخیص عشق این است اگر موسیقی درون تو به جریان درآمد، آن گاه پای عشق در کار است. ناگهان احساس هارمونی و هماهنگی عمیقی به تو دست می دهد. دیگر همچون اصوات ناموزون نیستی، بلکه نوای خوش اصوات موزون در تو جریان پیدا می کند. هرج و مرج و آشوب از میان میرود و جای خود را به نظمی همچون نظم کیهانی می دهد. آن گاه تحولی کیفی در زندگی ات رخ می دهد؛ کیفیت جشن و شادمانی کیفیت الهی!
این تنها محک برای تشخیص عشق است: به جستجو بپرداز، هرچه بیش تر و بیش تر در عشق غوطه ور شو و روزی خواهد رسید که موسیقی درونت بیدار می شود و تو را سرمست می کند. پس از آن زندگی دیگر مانند گذشته نخواهد بود.
در حقیقت، زندگی تازه از آن لحظه آغاز می شود.


اشو
عشق، رقص زندگی
ص 49 و 50

اشو
@Oshocenterr
سلام همراهان عزیز

دوستان عزیزم حق اشتراک مهر ماه کانال (قانون جبران) را در صورت توان مالی واریز کنید

6037 6974 9743 0766
حسین اکبرلو
بانک صادرات

همراهانی که در خارج از کشور هستند جهت راهنمایی برای پرداخت به ایدی ادمین پیام ارسال کنند
@hossein_mysticosm

پیشاپیش از توجه و حمایت شما عزیزان سپاسگزارم 🌹
عشق چیست؟

باگوان،

عشق چیست؟ چرا من این قدر از عشق می ترسم؟ چرا عشق همچون در دی تحمل ناپذیر به نظر می رسد؟


می پرسی که عشق چیست؟
عشق شوق وافر درونی برای یکی بودن با کل است، میل باطنی برای فنا شدن در وحدانیت منشأ ،عشق جدایی است؛ ما از منشأ خود جدا شده ایم. این جدایی باعث پیدایش میل و اشتیاق در ما برای بازگشت به کل و یکی شدن با آن می شود.
اگر درختی را از خاک بیرون بیاوری و آن را از ریشه بکنی، درخت اشتیاقی عظیم برای بازگشت به خاک و ریشه گرفتن در آن احساس خواهد کرد، چرا که زندگی واقعی اش در خاک معنا پیدا می کند. ولی اکنون که از خاک جدا شده می میرد. درخت به تنهایی نمی تواند زنده باشد. زندگی درخت در خاک با خاک و از طریق خاک ممکن می شود. این یعنی عشق.


ادامه دارد ...

اشو
عشق، رقص زندگی
ص 51

اشو
@Oshocenterr
ادمه ...


غرور و خودخواهی همچون مانعی بر سر راه انسان و خاک مورد نیازش - یعنی گل - است. انسان دارد خفه می شود، نمی تواند نفس بکشد؛ انسان ریشه هایش را از دست داده است. او دیگر تغذیه نمی شود. عشق یعنی میل به تغذیه شدن عشق هستی ریشه می دواند.
درک و رسیدن به این پدیده از طریق قطب، مخالف آسان تر است - به همین دلیل است که مرد به سوی زن و متقابلاً زن به سوی مرد جذب می شود. مرد می تواند خاک مورد نیازش را در زن بیابد. مرد می تواند از طریق زن به هستی متصل شود و زن نیز از طریق مرد در هستی ریشه می دواند. آن ها مکمل یکدیگر هستند. مرد به تنهایی یک نیمه است، بشدت محتاج آن که کامل شود. زن نیز به تنهایی یک نیمه است. وقتی که این دو نیمه به هم می رسند و در یکدیگر ادغام می شوند، برای اولین بار احساس ریشه داشتن و متصل بودن می کنند و لذتی بزرگ وجود آن ها را فرا می گیرد.
مرد صرفاً فقط در زن ریشه دار نمی شود، بلکه مهم تر از آن از طریق زن ریشه های مرد به خدا متصل می شوند. زن به مثابه یک دروازه است، مرد هم همین طور زن و مرد به مثابه دروازه هایی هستند که به درگاه خداوند گشوده می شوند. میل به عشق، میل به خداوند است. شاید بفهمی، شاید هم نفهمی ولی میل به ،عشق قاطعانه ترین نشانه برای اثبات وجود خداوند است. گواه دیگری وجود ندارد، چون انسان عشق می ورزد، پس خدا وجود دارد. چون انسان بدون عشق نمی تواند زندگی کند، پس خدا وجود دارد.


ادامه دارد ...

اشو
عشق، رقص زندگی
ص 51 و 52

اشو
@Oshocenterr
2024/10/01 19:58:03
Back to Top
HTML Embed Code: