«کما و همه نعمتی»!
+ پادکست مرتبط با این صفحات از دو کتاب "کتاب مستطاب آشپزی" تألیف نجف دریابندری و "اسرار التوحید" محمد منور(شامل اقوال و حالات ابوسعید ابوالخیر) را »اینجــا« بشنوید.
@PanevisDotCom
«کما و همه نعمتی»!
+ پادکست مرتبط با این صفحات از دو کتاب "کتاب مستطاب آشپزی" تألیف نجف دریابندری و "اسرار التوحید" محمد منور(شامل اقوال و حالات ابوسعید ابوالخیر) را »اینجــا« بشنوید.
@PanevisDotCom
کمآ
فقه فقه و نحو نحو و صرف صرف
از کمآمد یابی ای یار شگرف
تصاویر کتب مورد اشاره در »این پست« هستند.
@PanevisDotCom
فقه فقه و نحو نحو و صرف صرف
از کمآمد یابی ای یار شگرف
تصاویر کتب مورد اشاره در »این پست« هستند.
@PanevisDotCom
پروژه
مدتی پیش کسی را به بنده معرفی کردند در همین اصفهان که بساط مدرن فلسفه و عرفانی دارد و مخاطبینش از قشر بسیار مرفه و پولدار اصفهان هستند، که عرفان و خودشناسی هم برایشان نوعی سرگرمی و گذران اوقات فراغت است.
باری، ایشان دفتری دارد، چند کتابی چاپ کرده است و تورهایی عرفانی-فلسفی میبرد. هزینهٔ هر ساعت مشاوره با وی نیز یک و نیم الیٰ دو میلیون تومان است.
کسی موثق از مشتریان وی به بنده گفت که ایشان پارسال تور ابیانه میگذاشته به مدت یک و نیم روز، از پنجشنبه ظهر تا جمعه ظهر، یعنی یک شب، در هتل ابیانه، با قیمت پنج میلیون و سیصد هزار تومان. آن هم به این صورت که تمام هزینهٔ هتل، ناهار، شام و صبحانه بطور جداگانه است و به عهدهٔ خود شرکتکنندگان است! یعنی پنج و سیصد فقط برای مصاحبت با استاد و در معیت ایشان به «مایندفول واکینگ»("قدم زدن با توجه به ذهن") رفتن به کوچهها و باغهای روستای ابیانه! همهٔ هزینههای خورد و خوراک و اقامت هتل به طور جداگانه بر عهدهٔ خود شرکتکنندگان!
ماشاالله! یادم میآید که چطور فرصت پروژهٔ «استاد معنوی» شدنم را، که آن خانم طرح و برنامهاش را داشت، پس زدم و به بخت خودم پشت پا زدم! چه راحت میبود در برج عاج نشستن، دبدبه و کبکبهٔ عدم در دسترس بودن را قبول کردن و عدهای برای دیدنم نیمسکه و ربع سکه هدیه آوردن. بو که بپذیرم یا نپذیرم!
گاو بودن که شاخ و دم ندارد!
@PanevisDotCom
پروژه
مدتی پیش کسی را به بنده معرفی کردند در همین اصفهان که بساط مدرن فلسفه و عرفانی دارد و مخاطبینش از قشر بسیار مرفه و پولدار اصفهان هستند، که عرفان و خودشناسی هم برایشان نوعی سرگرمی و گذران اوقات فراغت است.
باری، ایشان دفتری دارد، چند کتابی چاپ کرده است و تورهایی عرفانی-فلسفی میبرد. هزینهٔ هر ساعت مشاوره با وی نیز یک و نیم الیٰ دو میلیون تومان است.
کسی موثق از مشتریان وی به بنده گفت که ایشان پارسال تور ابیانه میگذاشته به مدت یک و نیم روز، از پنجشنبه ظهر تا جمعه ظهر، یعنی یک شب، در هتل ابیانه، با قیمت پنج میلیون و سیصد هزار تومان. آن هم به این صورت که تمام هزینهٔ هتل، ناهار، شام و صبحانه بطور جداگانه است و به عهدهٔ خود شرکتکنندگان است! یعنی پنج و سیصد فقط برای مصاحبت با استاد و در معیت ایشان به «مایندفول واکینگ»("قدم زدن با توجه به ذهن") رفتن به کوچهها و باغهای روستای ابیانه! همهٔ هزینههای خورد و خوراک و اقامت هتل به طور جداگانه بر عهدهٔ خود شرکتکنندگان!
ماشاالله! یادم میآید که چطور فرصت پروژهٔ «استاد معنوی» شدنم را، که آن خانم طرح و برنامهاش را داشت، پس زدم و به بخت خودم پشت پا زدم! چه راحت میبود در برج عاج نشستن، دبدبه و کبکبهٔ عدم در دسترس بودن را قبول کردن و عدهای برای دیدنم نیمسکه و ربع سکه هدیه آوردن. بو که بپذیرم یا نپذیرم!
گاو بودن که شاخ و دم ندارد!
@PanevisDotCom
در این دنیا دو نوع انسان هست. از هر دو نوع دوری کنید!
(طنز است، نازنین. آمیخته به واقعیتی تلخ.)
+ ایضاً
@Panevisdotcom
در این دنیا دو نوع انسان هست. از هر دو نوع دوری کنید!
(طنز است، نازنین. آمیخته به واقعیتی تلخ.)
+ ایضاً
@Panevisdotcom
به نظر شما آنچه در ویدیوی فوق گفته میشود میتواند حقیقت داشته باشد؟
Anonymous Poll
4%
قطعاً حقیقت دارد.
14%
شاید حقیقت داشته باشد.
83%
نمیتواند حقیقت داشته باشد.
گعدهٔ شناخت
این حکایت را بخوانید تا بعدش بگویم.
«مردی در میانهٔ راهِ سفری طولانی به سرزمینی دوردست، به خانهای متروکه میرسد و تصمیم میگیرد شب را در آنجا استراحت کند. در نیمههای شب، غولی به آنجا میآید که جسد انسانی را به دوش میکشد. او جسد را کنار مرد روی زمین میگذارد. کمی بعد، یک غول دیگر که در تعقیب اولی بوده به خانه متروکه میرسد. سپس دو غول شروع به مشاجره بر سر جسد میکنند. هرکدام ادعا میکنند که جسد را خودشان به خانه آوردهاند و صاحب آن هستند. پس از ناتوانی در حل اختلافشان، از مرد میخواهند که بین آنها داوری کرده و بگوید کدامیک زودتر رسیده است. آنها منتظر جواب او هستند. کدام غول جسد را به خانه آورد؟
مرد که میداند دروغ گفتن به این غولها نتیجه خوبی نخواهد داشت(چون به نفع هرکدام از غولها که رأی بدهد، دیگری او را خواهد کشت)، حقیقت را میگوید: غول اول، جسد را آورد. با شنیدن این حرف، غول دوم عصبانی شده و یک دست مرد را قطع میکند. آنچه در پی میآید، همان چیزی است که این حکایت را ترسناک کرده است: غول اول، یک دست جسد را میکند و آن را به مرد میچسباند. سپس آنها همین کار را با اعضای دیگر بدن مرد هم انجام میدهند: غول دوم یک عضو از بدن مرد را قطع میکند و غول اول، همان قسمت بدن را از جسد کنده و به مرد میچسباند. آنها در نهایت همهٔ اعضای بدن جسد از جمله بازوها، پاها، بالاتنه و حتی سر را جدا کرده و به مرد میچسبانند. در پایان، این دو غول جسد را باهم میخورند، دهان خود را پاک میکنند و میروند.
مردی که غولها پس از رفتن خود بهجا میگذارند، بهشدت آشفته است. حالا او مانده و این فکر که چه بر او گذشته است. غولها بدنی که او با آن متولد شده بود را خورده بودند و حالا بدن او کاملاً متشکل از اعضای بدن شخص دیگری بود. آیا او اکنون بدن دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، بدن متعلق به اوست یا شخص دیگری؟ اگر هم بدن ندارد، پس این چیزی که او بهجای بدن خود میبیند چیست؟
صبح روز بعد، مرد با حالتی کاملاً سردرگم به سفر خود ادامه میدهد. سرانجام، او به چند راهب بودایی برمیخورد و سؤالی از آنها دارد که با تمام وجود میخواهد پاسخش را بداند: آیا او وجود دارد یا نه؟ راهبان، همین سؤال را از خودش میپرسند: تو کیستی؟ مرد شک دارد که چگونه به این سؤال پاسخ دهد. او بلای وحشتناکی که غولها بر سرش آورده بودند را برای راهبان تعریف کرده و میگوید که حالا حتی نمیداند که یک فرد است یا خیر.
اگر این مرد از دانشمندان علوم اعصاب مدرن میپرسید، «من کیستم» آنها چه پاسخی به او میدادند؟ حتماً برخی از آنها به امکانپذیر نبودن چنین واقعهای از نظر بیولوژیکی اشاره خواهند کرد اما مطمئناً پاسخهای وسوسهانگیزی به ذهن آنها خطور خواهد کرد. پرداختن به این پاسخها که میکوشند مفهوم «من» را روشن کنند، هدف اصلی این کتاب است.
کتاب «مردی که آنجا نبود» تألیف آنیل آنانتاسوامی از نشر سایلاو، صفحات ۱۳ و ۱۴»
آیا مایلید این کتاب جذاب را در نشستی آنلاین بصورت جمعی بخوانیم؟ ببینیم نورولوژی و علم امروزه چطور ثابت میکند که مفهوم «من» مفهومی توهمی است.
کسانی که علاقمند هستند، در »اینجـا« اعلام کنند تا یک تدبیری برایش بکنیم.
@PanevisDotCom
گعدهٔ شناخت
این حکایت را بخوانید تا بعدش بگویم.
«مردی در میانهٔ راهِ سفری طولانی به سرزمینی دوردست، به خانهای متروکه میرسد و تصمیم میگیرد شب را در آنجا استراحت کند. در نیمههای شب، غولی به آنجا میآید که جسد انسانی را به دوش میکشد. او جسد را کنار مرد روی زمین میگذارد. کمی بعد، یک غول دیگر که در تعقیب اولی بوده به خانه متروکه میرسد. سپس دو غول شروع به مشاجره بر سر جسد میکنند. هرکدام ادعا میکنند که جسد را خودشان به خانه آوردهاند و صاحب آن هستند. پس از ناتوانی در حل اختلافشان، از مرد میخواهند که بین آنها داوری کرده و بگوید کدامیک زودتر رسیده است. آنها منتظر جواب او هستند. کدام غول جسد را به خانه آورد؟
مرد که میداند دروغ گفتن به این غولها نتیجه خوبی نخواهد داشت(چون به نفع هرکدام از غولها که رأی بدهد، دیگری او را خواهد کشت)، حقیقت را میگوید: غول اول، جسد را آورد. با شنیدن این حرف، غول دوم عصبانی شده و یک دست مرد را قطع میکند. آنچه در پی میآید، همان چیزی است که این حکایت را ترسناک کرده است: غول اول، یک دست جسد را میکند و آن را به مرد میچسباند. سپس آنها همین کار را با اعضای دیگر بدن مرد هم انجام میدهند: غول دوم یک عضو از بدن مرد را قطع میکند و غول اول، همان قسمت بدن را از جسد کنده و به مرد میچسباند. آنها در نهایت همهٔ اعضای بدن جسد از جمله بازوها، پاها، بالاتنه و حتی سر را جدا کرده و به مرد میچسبانند. در پایان، این دو غول جسد را باهم میخورند، دهان خود را پاک میکنند و میروند.
مردی که غولها پس از رفتن خود بهجا میگذارند، بهشدت آشفته است. حالا او مانده و این فکر که چه بر او گذشته است. غولها بدنی که او با آن متولد شده بود را خورده بودند و حالا بدن او کاملاً متشکل از اعضای بدن شخص دیگری بود. آیا او اکنون بدن دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، بدن متعلق به اوست یا شخص دیگری؟ اگر هم بدن ندارد، پس این چیزی که او بهجای بدن خود میبیند چیست؟
صبح روز بعد، مرد با حالتی کاملاً سردرگم به سفر خود ادامه میدهد. سرانجام، او به چند راهب بودایی برمیخورد و سؤالی از آنها دارد که با تمام وجود میخواهد پاسخش را بداند: آیا او وجود دارد یا نه؟ راهبان، همین سؤال را از خودش میپرسند: تو کیستی؟ مرد شک دارد که چگونه به این سؤال پاسخ دهد. او بلای وحشتناکی که غولها بر سرش آورده بودند را برای راهبان تعریف کرده و میگوید که حالا حتی نمیداند که یک فرد است یا خیر.
اگر این مرد از دانشمندان علوم اعصاب مدرن میپرسید، «من کیستم» آنها چه پاسخی به او میدادند؟ حتماً برخی از آنها به امکانپذیر نبودن چنین واقعهای از نظر بیولوژیکی اشاره خواهند کرد اما مطمئناً پاسخهای وسوسهانگیزی به ذهن آنها خطور خواهد کرد. پرداختن به این پاسخها که میکوشند مفهوم «من» را روشن کنند، هدف اصلی این کتاب است.
کتاب «مردی که آنجا نبود» تألیف آنیل آنانتاسوامی از نشر سایلاو، صفحات ۱۳ و ۱۴»
آیا مایلید این کتاب جذاب را در نشستی آنلاین بصورت جمعی بخوانیم؟ ببینیم نورولوژی و علم امروزه چطور ثابت میکند که مفهوم «من» مفهومی توهمی است.
کسانی که علاقمند هستند، در »اینجـا« اعلام کنند تا یک تدبیری برایش بکنیم.
@PanevisDotCom
سایت پانویس
گعدهٔ شناخت این حکایت را بخوانید تا بعدش بگویم. «مردی در میانهٔ راهِ سفری طولانی به سرزمینی دوردست، به خانهای متروکه میرسد و تصمیم میگیرد شب را در آنجا استراحت کند. در نیمههای شب، غولی به آنجا میآید که جسد انسانی را به دوش میکشد. او جسد را کنار…
دوستانی که در مورد شرکت در «گعدهٔ شناخت»، یعنی خواندن و بررسی کتاب "مردی که آنجا نبود" اثر آنیل آنانتاسوامی، پیام دادهاند لطفاً صبور باشند. به زودی هماهنگیها انجام میشود و به ایشان پاسخ داده میشود.
@PanevisDotCom
دوستانی که در مورد شرکت در «گعدهٔ شناخت»، یعنی خواندن و بررسی کتاب "مردی که آنجا نبود" اثر آنیل آنانتاسوامی، پیام دادهاند لطفاً صبور باشند. به زودی هماهنگیها انجام میشود و به ایشان پاسخ داده میشود.
@PanevisDotCom
ایست
ذهن(و بمصداق آن، بعضی افراد) طالب مطالبی بیش از آنچه گفته شده است(هستند)، در حالیکه به آنچه تاکنون گفته شده توجه جدی(تجربی) نکرده(اند). میخواهند موضوعاتی بررسی شود، اما بررسی آن موضوعات موقوف درک شخصی(وجودی، تجربی) مطالب قبلی است. خوب، روشن است که اگر انسان وضعیت روحی-روانیاش آماده و مستعد پذیرش محتوای جدید نباشد، پس از دریافت مطالب فرای تواناییاش، دچار مشکل خواهد شد.
طفل را گر نان دهی بر جای شیر
طفل مسکین را از آن نان مرده گیر
بنابراین، هر چیز باید به اندازه باشد و الا تخریب در پی خواهد داشت. بقول حافظ: "بیفتد آنکه در این راه با شتاب رود".
دی ماه ۹۱
@Panevisdotcom
ایست
ذهن(و بمصداق آن، بعضی افراد) طالب مطالبی بیش از آنچه گفته شده است(هستند)، در حالیکه به آنچه تاکنون گفته شده توجه جدی(تجربی) نکرده(اند). میخواهند موضوعاتی بررسی شود، اما بررسی آن موضوعات موقوف درک شخصی(وجودی، تجربی) مطالب قبلی است. خوب، روشن است که اگر انسان وضعیت روحی-روانیاش آماده و مستعد پذیرش محتوای جدید نباشد، پس از دریافت مطالب فرای تواناییاش، دچار مشکل خواهد شد.
طفل را گر نان دهی بر جای شیر
طفل مسکین را از آن نان مرده گیر
بنابراین، هر چیز باید به اندازه باشد و الا تخریب در پی خواهد داشت. بقول حافظ: "بیفتد آنکه در این راه با شتاب رود".
دی ماه ۹۱
@Panevisdotcom
انسان و قصه
ما انسانها عاشق قصه هستیم. قصه معنای وسیعی دارد. از ماجراهای انسانها و سرگذشتها در قالب اسطوره، داستان، فیلم و رمان گرفته، تا تبیین حتی علمیِ امور و پدیدهها.
قصه برای انسانها جذابیت دارد. لذا با قصه عجین شویم.
شناخت نوروسایکولوژی هم به دست آوردن قصه است.
@PanevisDotCom
ما انسانها عاشق قصه هستیم. قصه معنای وسیعی دارد. از ماجراهای انسانها و سرگذشتها در قالب اسطوره، داستان، فیلم و رمان گرفته، تا تبیین حتی علمیِ امور و پدیدهها.
قصه برای انسانها جذابیت دارد. لذا با قصه عجین شویم.
شناخت نوروسایکولوژی هم به دست آوردن قصه است.
@PanevisDotCom
دیشب در محفلی بودیم و یکی از حضار میگفت که کسی را میشناسد که هر ماه سه میلیارد تومان برای حافظ خرج میکند. یعنی برای اشاعهٔ شعر و اندیشهٔ حافظ.
بنده که باور کردم. شما چطور؟ باور میکنید؟
بنده که باور کردم. شما چطور؟ باور میکنید؟
Anonymous Poll
23%
بله
77%
خیر
پروژهٔ کودکی
موضوعات:
گروه رابطه، تاپیک پروژه دوران کودکی، کتاب «بدن هرگز دروغ نمیگوید» از آلیس میلر، تحول
لینک به فایل صوتی خواندن و بررسی فصل نهم کتاب مورد نظر:
https://www.tgoop.com/c/1829453881/14548/15170
@PanevisDotCom
موضوعات:
گروه رابطه، تاپیک پروژه دوران کودکی، کتاب «بدن هرگز دروغ نمیگوید» از آلیس میلر، تحول
لینک به فایل صوتی خواندن و بررسی فصل نهم کتاب مورد نظر:
https://www.tgoop.com/c/1829453881/14548/15170
@PanevisDotCom
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سهگانهٔ آگاهی
«گعدهٔ شناخت» را با سهگانهٔ نشر سایلاو آغاز میکنیم و اگر خدا بخواهد، پس از آن سراغ مجموعه کتبی خواهیم رفت که به وسیلهٔ علم روز تبیین و قصهٔ خردپسندِ امروزیای از وضعیت کار مغز به ما بدهد.
در واقع، کار خودشناسی را از طریق شناخت امروزین وضعیت مغز انسان پیمیگیریم. تمرکز این گعده بر جنبهٔ معرفتی است، (جنبهٔ کار عملی را در همان دورهٔ «دیدار با خود» و خودشناسی میتوانید پیگیر باشید).
گعده: هر نشست و دورهمیای که جلسهای صمیمانه باشد را "گَعدِه" گویند. و زمان این گعدهٔ شناخت را برای شنبهشبها در نظر گرفتهایم. کتابهایی بسیار جذاب برای شناخت کارکرد مغز را انتخاب کردهایم و به امید خدا بصورت گروهی در جمعی صمیمانه آنها را بصورت گزیده معرفی و بررسی خواهیم کرد.
جزئیات بیشتر و اطلاعات شرکت در این سلسله جلسات را از »ادمین« طلب کنید.
@PanevisDotCom
سهگانهٔ آگاهی
«گعدهٔ شناخت» را با سهگانهٔ نشر سایلاو آغاز میکنیم و اگر خدا بخواهد، پس از آن سراغ مجموعه کتبی خواهیم رفت که به وسیلهٔ علم روز تبیین و قصهٔ خردپسندِ امروزیای از وضعیت کار مغز به ما بدهد.
در واقع، کار خودشناسی را از طریق شناخت امروزین وضعیت مغز انسان پیمیگیریم. تمرکز این گعده بر جنبهٔ معرفتی است، (جنبهٔ کار عملی را در همان دورهٔ «دیدار با خود» و خودشناسی میتوانید پیگیر باشید).
گعده: هر نشست و دورهمیای که جلسهای صمیمانه باشد را "گَعدِه" گویند. و زمان این گعدهٔ شناخت را برای شنبهشبها در نظر گرفتهایم. کتابهایی بسیار جذاب برای شناخت کارکرد مغز را انتخاب کردهایم و به امید خدا بصورت گروهی در جمعی صمیمانه آنها را بصورت گزیده معرفی و بررسی خواهیم کرد.
جزئیات بیشتر و اطلاعات شرکت در این سلسله جلسات را از »ادمین« طلب کنید.
@PanevisDotCom
شناخت
خاطرم هست در دههٔ نود میلادی، یعنی قبل از شروع قرن بیست و یکم(قرن حاضر)، اعلام شده بود که بشر از نظر بیرونی در علم پیشرفت خوبی داشته و هنگام آن فرارسیده است که به دنیای درونش بپردازد و از نظر علمی خودش را بشناسد.
آن زمان جوان بودم و مشتاقانه منتظر خبرهای جدید در حوزهٔ شناخت درون انسان از نظر علمی بودم. در دههٔ اول قرن حاضر، یعنی از سال دو هزار تا دو هزار و ده میلادی، اما خبری نشد و ما بور شدیم!
گفتیم دههٔ دوم میآید، ولی باز هم خبری نشد.
اما خوشبختانه در این دههٔ سوم آثار چشمگیری در حوزهٔ نوروساینس منتشر شده است که برای شروع کار غنای قابلقبولی نیز دارند. خوشبختانه نویسندههای خوشذوقی نیز این غنای محتوایی را با بیانی ساده و روان، خوش ارائه کردهاند.
در ایران بعضی از این کتابها را نشر سایلاو منتشر کرده است و انصافاً به شایستگی نیز از عهدهٔ کار برآمده است. امروز با دبیر این انتشارات وزین صحبتی داشتم و ایشان را فردی فرهیخته و باسواد در زمینهٔ کاریاش یافتم. امیدوارم کار باارزششان تداوم داشته باشد.
باری، ما نیز در این زمینه کارمان را، یعنی خودشناسی را، با استفاده از کتابهای علمی روز، با سهگانهٔ نشر سایلاو - که در تصویر میبینید - شروع میکنیم:
۱. "مردی که آنجا نبود"
۲. "ادعایی علیه واقعیت"
۳. "تو بودن"
و امیدوارم به همراه جمع دوستانی که نسبت به اینگونه محتوی، یعنی به مطالعات بین رشتهایِ مرتبط با نوروساینس، شور و شوق دارند، گعدهٔ گرم و پرمحتوایی در پیشِرو داشته باشیم.
به امید خدا.
+ علاقمندان به شرکت در این جمع، به پست قبل مراجعه کنند.
@PanevisDotCom
خاطرم هست در دههٔ نود میلادی، یعنی قبل از شروع قرن بیست و یکم(قرن حاضر)، اعلام شده بود که بشر از نظر بیرونی در علم پیشرفت خوبی داشته و هنگام آن فرارسیده است که به دنیای درونش بپردازد و از نظر علمی خودش را بشناسد.
آن زمان جوان بودم و مشتاقانه منتظر خبرهای جدید در حوزهٔ شناخت درون انسان از نظر علمی بودم. در دههٔ اول قرن حاضر، یعنی از سال دو هزار تا دو هزار و ده میلادی، اما خبری نشد و ما بور شدیم!
گفتیم دههٔ دوم میآید، ولی باز هم خبری نشد.
اما خوشبختانه در این دههٔ سوم آثار چشمگیری در حوزهٔ نوروساینس منتشر شده است که برای شروع کار غنای قابلقبولی نیز دارند. خوشبختانه نویسندههای خوشذوقی نیز این غنای محتوایی را با بیانی ساده و روان، خوش ارائه کردهاند.
در ایران بعضی از این کتابها را نشر سایلاو منتشر کرده است و انصافاً به شایستگی نیز از عهدهٔ کار برآمده است. امروز با دبیر این انتشارات وزین صحبتی داشتم و ایشان را فردی فرهیخته و باسواد در زمینهٔ کاریاش یافتم. امیدوارم کار باارزششان تداوم داشته باشد.
باری، ما نیز در این زمینه کارمان را، یعنی خودشناسی را، با استفاده از کتابهای علمی روز، با سهگانهٔ نشر سایلاو - که در تصویر میبینید - شروع میکنیم:
۱. "مردی که آنجا نبود"
۲. "ادعایی علیه واقعیت"
۳. "تو بودن"
و امیدوارم به همراه جمع دوستانی که نسبت به اینگونه محتوی، یعنی به مطالعات بین رشتهایِ مرتبط با نوروساینس، شور و شوق دارند، گعدهٔ گرم و پرمحتوایی در پیشِرو داشته باشیم.
به امید خدا.
+ علاقمندان به شرکت در این جمع، به پست قبل مراجعه کنند.
@PanevisDotCom