غزلی از سعدی
برای سعدیبازی
غزل را نخوانید. ابتدا فایل صوتی زیر را گوش کنید و تمرین کنید.
@PanevisDotCom
غزلی از سعدی
برای سعدیبازی
غزل را نخوانید. ابتدا فایل صوتی زیر را گوش کنید و تمرین کنید.
@PanevisDotCom
به امید خدا:
۱. فردا شب اولین جلسهٔ رمانخوانی «سر و ته یک کرباس» اثر محمدعلی جمالزاده است. در گروه «رمان و فیلم» این کتاب را جمعخوانی میکنیم. توضیحات بیشتر »اینجاست«.
عضویت در گروه «رمان و فیلم» رایگان است(برای اعضای همهٔ دورههای خودشناسی).
۲. امشب اولین جلسهٔ مبحث «حد و مرز در رابطه» است. دوستانی که مایل هستند در این مورد خود را آموزش دهند، به گروه رابطه بپیوندند و از این سلسله جلسات استفاده کنند. توضیحات بیشتر »اینجاست«.
عضویت در گروه «رابطه» نیز رایگان است(برای اعضای همهٔ دورههای خودشناسی).
»مدیر ثبتنام«
@PanevisDotCom
به امید خدا:
۱. فردا شب اولین جلسهٔ رمانخوانی «سر و ته یک کرباس» اثر محمدعلی جمالزاده است. در گروه «رمان و فیلم» این کتاب را جمعخوانی میکنیم. توضیحات بیشتر »اینجاست«.
عضویت در گروه «رمان و فیلم» رایگان است(برای اعضای همهٔ دورههای خودشناسی).
۲. امشب اولین جلسهٔ مبحث «حد و مرز در رابطه» است. دوستانی که مایل هستند در این مورد خود را آموزش دهند، به گروه رابطه بپیوندند و از این سلسله جلسات استفاده کنند. توضیحات بیشتر »اینجاست«.
عضویت در گروه «رابطه» نیز رایگان است(برای اعضای همهٔ دورههای خودشناسی).
»مدیر ثبتنام«
@PanevisDotCom
سالها پیش از دوستان خوبمان خانمی بود با نام «یلدا» و نام خانوادگی «مشهور»! این شعر به طور عجیبی با ایشان انطباق داشت.
هر کجا هست، خداوند به سلامت بداردش. دنیا خیلی چرخ میخورد.
+ مرتبط
+ ایضاً
@PanevisDotCom
سالها پیش از دوستان خوبمان خانمی بود با نام «یلدا» و نام خانوادگی «مشهور»! این شعر به طور عجیبی با ایشان انطباق داشت.
هر کجا هست، خداوند به سلامت بداردش. دنیا خیلی چرخ میخورد.
+ مرتبط
+ ایضاً
@PanevisDotCom
سایت پانویس
Photo
ظرفیت سفر زمستان به جنوب تکمیل است و دیگر ثبتنام نداریم.
چنانچه کنسلی داشته باشیم، به دوستانی که در لیست انتظار هستند اطلاع داده خواهد شد.
پس لطفاً دوستان در این مورد(ثبتنام برای سفر جنوب) دیگر پیام ندهند.
@PanevisDotCom
ظرفیت سفر زمستان به جنوب تکمیل است و دیگر ثبتنام نداریم.
چنانچه کنسلی داشته باشیم، به دوستانی که در لیست انتظار هستند اطلاع داده خواهد شد.
پس لطفاً دوستان در این مورد(ثبتنام برای سفر جنوب) دیگر پیام ندهند.
@PanevisDotCom
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اصفهانِقدیمگردی
همانطور که معرف حضور انورتان است، در گروه «فیلم و رمان» جمعخوانی کتاب «سر و ته یک کرباس» اثر فخیم محمدعلی جمالزاده را به همت شهریار عزیز از همین شنبه آغاز کردهایم. در فصل ابتدایی این رمان دلچسب، نویسنده از مسقط الرأس خود میگوید، و چه گفتنی! از محلههای قدیم اصفهان همراه با ذکر نامهای آنها و تعریف و توضیحاتی خوشبهدلنشین!
با وجود اینکه هنوز دو جلسه از شروع جمعخوانی این رمان نگذشته، دوستان اصفهانی سر ذوقمان آوردهاند که برویم به گشت و گذار در محلههای قدیمی اصفهان، بناها و معابری که چندان شناختهشده نیستند. یک جمعی بشویم و هر هفته یا هر دو هفته یکبار به بخشی قدیمی از این شهر کهن برویم. و إن شاء الله دوستان اصفهانیای که آشنایی با این محلهها، معابر و امکنهٔ(!) کمترشناختهشده دارند، همراهیمان میکنند و توصیفات و توضیحاتی در این گشت و گذار نصیبمان خواهند کرد.
نمیدانم از «تخت فولاد» اصفهان چیزی میدانید یا نه. چرخ زدن در این آرامستان خودش یک دور کامل مرور فرهنگ اصفهان است مخصوصاً که اگر با افرادی اصفهانشناس بروید.
کسانی که مایل هستند در این اصفهانِقدیمگردی شرکت کنند، با »ادمیـن« هماهنگ کنند جهت ثبتنام. شرکت برای علاقمندان رایگان است اما برای ساماندهی باید عضو شوید. ظرفیت هم که عقلاً، منطقاً و روالاً محدود است.
@PanevisDotCom
اصفهانِقدیمگردی
همانطور که معرف حضور انورتان است، در گروه «فیلم و رمان» جمعخوانی کتاب «سر و ته یک کرباس» اثر فخیم محمدعلی جمالزاده را به همت شهریار عزیز از همین شنبه آغاز کردهایم. در فصل ابتدایی این رمان دلچسب، نویسنده از مسقط الرأس خود میگوید، و چه گفتنی! از محلههای قدیم اصفهان همراه با ذکر نامهای آنها و تعریف و توضیحاتی خوشبهدلنشین!
با وجود اینکه هنوز دو جلسه از شروع جمعخوانی این رمان نگذشته، دوستان اصفهانی سر ذوقمان آوردهاند که برویم به گشت و گذار در محلههای قدیمی اصفهان، بناها و معابری که چندان شناختهشده نیستند. یک جمعی بشویم و هر هفته یا هر دو هفته یکبار به بخشی قدیمی از این شهر کهن برویم. و إن شاء الله دوستان اصفهانیای که آشنایی با این محلهها، معابر و امکنهٔ(!) کمترشناختهشده دارند، همراهیمان میکنند و توصیفات و توضیحاتی در این گشت و گذار نصیبمان خواهند کرد.
نمیدانم از «تخت فولاد» اصفهان چیزی میدانید یا نه. چرخ زدن در این آرامستان خودش یک دور کامل مرور فرهنگ اصفهان است مخصوصاً که اگر با افرادی اصفهانشناس بروید.
کسانی که مایل هستند در این اصفهانِقدیمگردی شرکت کنند، با »ادمیـن« هماهنگ کنند جهت ثبتنام. شرکت برای علاقمندان رایگان است اما برای ساماندهی باید عضو شوید. ظرفیت هم که عقلاً، منطقاً و روالاً محدود است.
@PanevisDotCom
من تنتننم
Panevis.com
من تنتننم!
داستان مسجد مهمانکُش از مثنوی معنوی همیشه ارمغانآورندهٔ تحولی بزرگ بوده است. هر بار در هر دوره و جلسهای آن را خواندهایم بعد از آن، تأثیر تمرین آن را شاهد بودهایم، اگرچه ممکن است همه را نگیرد.
چند روز پیش باز این داستان را در یکی از دورههای خودشناسی آنلاین، خواندیم. انتشار فایل صوتی فوق متأثر از این داستان است.
رجزخوانی یکی از رسوم قدیمی در جنگها و روبروییها با شر بوده است، مواجههٔ نیستی و هستی، حقیقت و وهم. یکی از فاکتورهای اصلی داستان مسجد مهمانکش رجزخوانییی است که در طول ماجرای داستان مهمانِ عاشقِ لاابالیِ مرگجو اختیار میکند. همهٔ آن منعکردنهای عاذلان و پاسخهای بیکلهٔ مهمان عاشق که:
وقت آن آمد که حيدروار من
مُلک گيرم يا بپردازم بدن
بر جهيد و بانگ بر زد کای کيا
حاضرم اينک اگر مردی بيا!
و این روبرویی، در کنار نکات پرمغز دیگر این قصه، اصلیترین و قابلتمرینترین نکتهٔ این داستان بود که بطور مفصل به آن پرداختیم. در پادکست «من تنتننم!» گزیده ابیاتی از مثنوی معنوی و غزلیات مولانا خوانده میشود، همراه با رجزخوانیها و دفنوازی نبیل یوسف شریداوی.
مسلماً دوستانی که بر داستان مسجد مهمانکُش تأمل کردهاند و آن را به تمرین و اجرای شخصی درآوردهاند، و مردن و مردن را تمرین کردهاند، ارتباط دیگری با این ابیات میگیرند.
هنیئاً لکم!
@PanevisDotCom
داستان مسجد مهمانکُش از مثنوی معنوی همیشه ارمغانآورندهٔ تحولی بزرگ بوده است. هر بار در هر دوره و جلسهای آن را خواندهایم بعد از آن، تأثیر تمرین آن را شاهد بودهایم، اگرچه ممکن است همه را نگیرد.
چند روز پیش باز این داستان را در یکی از دورههای خودشناسی آنلاین، خواندیم. انتشار فایل صوتی فوق متأثر از این داستان است.
رجزخوانی یکی از رسوم قدیمی در جنگها و روبروییها با شر بوده است، مواجههٔ نیستی و هستی، حقیقت و وهم. یکی از فاکتورهای اصلی داستان مسجد مهمانکش رجزخوانییی است که در طول ماجرای داستان مهمانِ عاشقِ لاابالیِ مرگجو اختیار میکند. همهٔ آن منعکردنهای عاذلان و پاسخهای بیکلهٔ مهمان عاشق که:
وقت آن آمد که حيدروار من
مُلک گيرم يا بپردازم بدن
بر جهيد و بانگ بر زد کای کيا
حاضرم اينک اگر مردی بيا!
و این روبرویی، در کنار نکات پرمغز دیگر این قصه، اصلیترین و قابلتمرینترین نکتهٔ این داستان بود که بطور مفصل به آن پرداختیم. در پادکست «من تنتننم!» گزیده ابیاتی از مثنوی معنوی و غزلیات مولانا خوانده میشود، همراه با رجزخوانیها و دفنوازی نبیل یوسف شریداوی.
مسلماً دوستانی که بر داستان مسجد مهمانکُش تأمل کردهاند و آن را به تمرین و اجرای شخصی درآوردهاند، و مردن و مردن را تمرین کردهاند، ارتباط دیگری با این ابیات میگیرند.
هنیئاً لکم!
@PanevisDotCom
گعده
آیا تاکنون این سوال برای شما پیش آمده است که آموزههای محمدجعفر مصفا(یا مولوی و کریشنامورتی) از لحاظ علمی مورد تأیید هستند یا خیر؟ آیا نوروساینس یا عصبروانشناسی "واقعی نبودن «خود»" را قبول دارند؟ اصولاً یافتههای این علم در مورد عدم واقعی بودن «هویت» چیست؟
"آیا علم آنچه که «بودا» میدانست را تصدیق کرده است؟ در این اثر پیشگامانه، استاد رشتۀ عصبروانشناسی، نیبائِر اینطور شرح میدهد که علوم غربی پس از دههها تحقیق و پژوهش بر روی مغز، شاید به شکلی ناخواسته یکی از اصول بنیادین آیین بودایی را تصدیق کرده است: «آناتا» یا دکترینِ «نهخود.» نیبائر در این کتاب یافتههایی از علم عصبروانشناسی را ارائه میدهد که ادعا دارند احساسِ از «خودِ» ما در واقع یک وهم یا خطای ادراکی است که توسط قسمت چپِ مغز خلق شده و بهمثابۀ سرابی در میانۀ بیابان میماند، یا به بیانی دیگر تنها بهصورت یک اندیشه وجود دارد و نه چیزی فراتر از آن. این نظریۀ شگفتانگیز کاربردهای بسیاری در حوزههای روانشناسی، فلسفه، دین، و رشد شخصی دارا است. او در این کتاب با تطابق آزمایشهای معروف روانشناسی و عصبروانشناسی با آموزههای بودا در باب نظریۀ «نهخود» - «آناتا» سعی دارد با استفاده از آگاهی همیشگی به این موضوع که احساسِ از خودِ واحدِ هر فرد تنها یک خطای ادراکی است، به کاهش رنج انسانها کمک کند. با مطالعۀ این کتاب، دیدگاه شما نسبت به کتابهای «خودیاری» برای همیشه تغییر خواهد کرد. «کریس نیبائر» دارای مدرک دکتری در رشتۀ عصبروانشناسی شناختی با تمرکز بر روی تفاوتهای میان دو نیمکرۀ مغز از دانشگاه «تولیدو» ایالات متحده بوده و در حال حاضر استاد دانشگاه «اسلیپری راک» در ایالت پنسیلوانیا میباشد که به تدریس دورههای هشیاری، ذهنآگاهی (بهشیاری)، تفاوتهای میان دو نیمکرۀ مغز و هوش مصنوعی اشتغال دارد."
در گروه «گعدهٔ شناخت» این کتاب به زودی(از شنبهٔ درپیشِرو) در قالب جلسات آنلاین شروع به خواندن و بررسی بصورت جمعخوانی قرار میگیرد. علاقمندان به شرکت، به »ادمیــن« پیام دهند.
کسانی که از قبل با مطالب خودشناسی از دیدگاه محمدجعفر مصفا و مولوی و جیدو کریشنامورتی آشنایی دارند، از این کتاب بسیار زیاد بهره میبرند.
ضمناً این جلسات لایو بصورت فایل صوتی نیز ذخیره میگردند تا اگر عضوی نتواند شرکت کند، از فایل صوتی استفاده نماید.
@MossaffaDotCom
گعده
آیا تاکنون این سوال برای شما پیش آمده است که آموزههای محمدجعفر مصفا(یا مولوی و کریشنامورتی) از لحاظ علمی مورد تأیید هستند یا خیر؟ آیا نوروساینس یا عصبروانشناسی "واقعی نبودن «خود»" را قبول دارند؟ اصولاً یافتههای این علم در مورد عدم واقعی بودن «هویت» چیست؟
"آیا علم آنچه که «بودا» میدانست را تصدیق کرده است؟ در این اثر پیشگامانه، استاد رشتۀ عصبروانشناسی، نیبائِر اینطور شرح میدهد که علوم غربی پس از دههها تحقیق و پژوهش بر روی مغز، شاید به شکلی ناخواسته یکی از اصول بنیادین آیین بودایی را تصدیق کرده است: «آناتا» یا دکترینِ «نهخود.» نیبائر در این کتاب یافتههایی از علم عصبروانشناسی را ارائه میدهد که ادعا دارند احساسِ از «خودِ» ما در واقع یک وهم یا خطای ادراکی است که توسط قسمت چپِ مغز خلق شده و بهمثابۀ سرابی در میانۀ بیابان میماند، یا به بیانی دیگر تنها بهصورت یک اندیشه وجود دارد و نه چیزی فراتر از آن. این نظریۀ شگفتانگیز کاربردهای بسیاری در حوزههای روانشناسی، فلسفه، دین، و رشد شخصی دارا است. او در این کتاب با تطابق آزمایشهای معروف روانشناسی و عصبروانشناسی با آموزههای بودا در باب نظریۀ «نهخود» - «آناتا» سعی دارد با استفاده از آگاهی همیشگی به این موضوع که احساسِ از خودِ واحدِ هر فرد تنها یک خطای ادراکی است، به کاهش رنج انسانها کمک کند. با مطالعۀ این کتاب، دیدگاه شما نسبت به کتابهای «خودیاری» برای همیشه تغییر خواهد کرد. «کریس نیبائر» دارای مدرک دکتری در رشتۀ عصبروانشناسی شناختی با تمرکز بر روی تفاوتهای میان دو نیمکرۀ مغز از دانشگاه «تولیدو» ایالات متحده بوده و در حال حاضر استاد دانشگاه «اسلیپری راک» در ایالت پنسیلوانیا میباشد که به تدریس دورههای هشیاری، ذهنآگاهی (بهشیاری)، تفاوتهای میان دو نیمکرۀ مغز و هوش مصنوعی اشتغال دارد."
در گروه «گعدهٔ شناخت» این کتاب به زودی(از شنبهٔ درپیشِرو) در قالب جلسات آنلاین شروع به خواندن و بررسی بصورت جمعخوانی قرار میگیرد. علاقمندان به شرکت، به »ادمیــن« پیام دهند.
کسانی که از قبل با مطالب خودشناسی از دیدگاه محمدجعفر مصفا و مولوی و جیدو کریشنامورتی آشنایی دارند، از این کتاب بسیار زیاد بهره میبرند.
ضمناً این جلسات لایو بصورت فایل صوتی نیز ذخیره میگردند تا اگر عضوی نتواند شرکت کند، از فایل صوتی استفاده نماید.
@MossaffaDotCom
شطح
«سبحان الله» یعنی «خدا» وجود ندارد!
هر چه اندیشی پذیرای فناست
آنچه در اندیشه نآید آن خداست
@Panevisdotcom
شطح
«سبحان الله» یعنی «خدا» وجود ندارد!
هر چه اندیشی پذیرای فناست
آنچه در اندیشه نآید آن خداست
@Panevisdotcom
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفت که:
هر دم از این باغ بری میرسد!
این هم مدل جدید: اسپیریچوال گنگستر تیشرت!
میگم: تو بگو حالا خود این جوان به کنار، اون همه آدم چرا دنبال اینطور چیزها هستند؟!
مولوی یک بیتی دارد که میگوید:
تا که احمق باقی است اندر جهان
مرد مفلس کی شود محتاج نان
والله بنده هم یک تعدادی جوراب دارم که اسمشون رو میخوام بذارم گنگستر ساکس. نه، اسپیریچوال گنگستر ساکس. ویژگیشون هم اینه که هر کی بپوشدشون، قدمهای سالکانهش رو صد تا یکی برمیداره.
چون رگ اصفهانی هم دارم(البته استان اصفهانی)، مثل ایشان نیستم که مجانی بدمشون. پیل میگیرم بابتش. هر کی میخواد، عدد ۵ رو کامنت کنه.
@PanevisDotCom
گفت که:
هر دم از این باغ بری میرسد!
این هم مدل جدید: اسپیریچوال گنگستر تیشرت!
میگم: تو بگو حالا خود این جوان به کنار، اون همه آدم چرا دنبال اینطور چیزها هستند؟!
مولوی یک بیتی دارد که میگوید:
تا که احمق باقی است اندر جهان
مرد مفلس کی شود محتاج نان
والله بنده هم یک تعدادی جوراب دارم که اسمشون رو میخوام بذارم گنگستر ساکس. نه، اسپیریچوال گنگستر ساکس. ویژگیشون هم اینه که هر کی بپوشدشون، قدمهای سالکانهش رو صد تا یکی برمیداره.
چون رگ اصفهانی هم دارم(البته استان اصفهانی)، مثل ایشان نیستم که مجانی بدمشون. پیل میگیرم بابتش. هر کی میخواد، عدد ۵ رو کامنت کنه.
@PanevisDotCom
Hi-Q-MP3-Voice-Recorder-Full-3.0(www.FarsRoid.com)-1.apk
12.2 MB
نسخهٔ جدید برنامهٔ ضبط صدا با فرمت MP3
برای دوستانی که در کلاسها نیاز دارند جهت طرح موضوع.
تنظیمات Recording را روی:
1. Bit rate: 96
2. Mono
بگذارید.
توضیح بیشتر در گروه داده میشود.
Mp3 recorder Full
Android 14
@Panevisdotcom
برای دوستانی که در کلاسها نیاز دارند جهت طرح موضوع.
تنظیمات Recording را روی:
1. Bit rate: 96
2. Mono
بگذارید.
توضیح بیشتر در گروه داده میشود.
Mp3 recorder Full
Android 14
@Panevisdotcom
پایگاه امن
آیا شما هم در رویاها، آرزوها و خیالاتتان به دنبال جای امن هستید؟ مانند یک ثروت سرشار، خانه و پناهگاهی مستحکم، جایگاه اجتماعی بسیار قرص و قدرتمند، رابطهٔ عاطفی و ازدواجی پایدار، شریک عاطفیای قدرتمند و نظایر اینها؟
اگر پاسختان مثبت است، با خواندن مطلبی که ذیلاً میآید، پی به حقیقتی در مورد عمق روانتان میبرید. این مطلب را دوست عزیز، آقا عباس، نوشته است.
«اشتیاق ثروتمندان به خرید پناهگاههای مقاوم دربرابر بمب اتم
این شخص هم باطناً چنین آرزویی را در مقابل حس مبهمی که ذهن آن را ناامنی(ترس) نامگذاری میکنه داره. فکر میکنه اگه یه خونه داشت، اگر مثلاً توی آمریکا یا کانادا زندگی میکرد، این احساس که حتی یک لحظه هم نمیتونه باهاش بمونه و ازش وحشت داره دیگه وجود نداشت. ذهن این ارگانیسم برای اینکه حتی یک لحظه با اون احساس "غیر قابل تحمل" رو به رو نشه، مایل هست که خودش رو با اخبار و حوادث جنگ و گرانی و ناامنی دنیا سرگرم کنه تا ثقل مسأله رو از درون به بیرون منتقل کنه. یا اینکه برای جبران این حس در طول روز یک داستان خیالی را تصور میکنه که در این داستان تبدیل به ناجی دنیا شده و با تعالیمش باعث ایجاد صلح و برابری و امنیت میشه(تا بتونه در سایه این صلح از اون "ترس مبهم" در امان باشه.).
مثل اینکه از کودکی یک قرار ضمنی برای ذهن گذاشهاند که هر وقت این حس بهت دست داد بلافاصله فرار کن. و ذهن به منظور این فرار پناه میبره به افکار جنسی یا تمایل به گوش دادن موسیقی داره یا اینکه از خونه بزنه بیرون... خلاصه هر کاری کنه که با این به اصطلاح " ناامنی" رو به رو نشه. ساختن پناهگاه مقاوم در برابر بمب اتم هم به نظر یکی از این کارهاست که چون فرد نمیتونه با "ناامنی درونی" رو به رو بشه، به خیال خودش میخواد اینجوری صورت مسأله را پاک کنه.
اگر ز دست بلا بر فلک رود بدخوی
ز دست خوی بد خویش در بلا باشد»
ساختار روانیای که در درون احساس امنیت و استحکام ندارد، لاجرم در امور بیرون به دنبال داشتن سمبلی میگردد که از آن، احساس امنیت به دست آورد.
امنیتی در بیرون وجود ندارد. این جهان با اصل عدم قطعیت، عدم ثبات، بوده و هست و خواهد بود. این ذهن است که وقتی نمیتواند با این حقیقت زندگی کنار بیاید، دنبال «پایگاه امن» میدود. تا آخر عمر!
@PanevisDotCom
پایگاه امن
آیا شما هم در رویاها، آرزوها و خیالاتتان به دنبال جای امن هستید؟ مانند یک ثروت سرشار، خانه و پناهگاهی مستحکم، جایگاه اجتماعی بسیار قرص و قدرتمند، رابطهٔ عاطفی و ازدواجی پایدار، شریک عاطفیای قدرتمند و نظایر اینها؟
اگر پاسختان مثبت است، با خواندن مطلبی که ذیلاً میآید، پی به حقیقتی در مورد عمق روانتان میبرید. این مطلب را دوست عزیز، آقا عباس، نوشته است.
«اشتیاق ثروتمندان به خرید پناهگاههای مقاوم دربرابر بمب اتم
این شخص هم باطناً چنین آرزویی را در مقابل حس مبهمی که ذهن آن را ناامنی(ترس) نامگذاری میکنه داره. فکر میکنه اگه یه خونه داشت، اگر مثلاً توی آمریکا یا کانادا زندگی میکرد، این احساس که حتی یک لحظه هم نمیتونه باهاش بمونه و ازش وحشت داره دیگه وجود نداشت. ذهن این ارگانیسم برای اینکه حتی یک لحظه با اون احساس "غیر قابل تحمل" رو به رو نشه، مایل هست که خودش رو با اخبار و حوادث جنگ و گرانی و ناامنی دنیا سرگرم کنه تا ثقل مسأله رو از درون به بیرون منتقل کنه. یا اینکه برای جبران این حس در طول روز یک داستان خیالی را تصور میکنه که در این داستان تبدیل به ناجی دنیا شده و با تعالیمش باعث ایجاد صلح و برابری و امنیت میشه(تا بتونه در سایه این صلح از اون "ترس مبهم" در امان باشه.).
مثل اینکه از کودکی یک قرار ضمنی برای ذهن گذاشهاند که هر وقت این حس بهت دست داد بلافاصله فرار کن. و ذهن به منظور این فرار پناه میبره به افکار جنسی یا تمایل به گوش دادن موسیقی داره یا اینکه از خونه بزنه بیرون... خلاصه هر کاری کنه که با این به اصطلاح " ناامنی" رو به رو نشه. ساختن پناهگاه مقاوم در برابر بمب اتم هم به نظر یکی از این کارهاست که چون فرد نمیتونه با "ناامنی درونی" رو به رو بشه، به خیال خودش میخواد اینجوری صورت مسأله را پاک کنه.
اگر ز دست بلا بر فلک رود بدخوی
ز دست خوی بد خویش در بلا باشد»
ساختار روانیای که در درون احساس امنیت و استحکام ندارد، لاجرم در امور بیرون به دنبال داشتن سمبلی میگردد که از آن، احساس امنیت به دست آورد.
امنیتی در بیرون وجود ندارد. این جهان با اصل عدم قطعیت، عدم ثبات، بوده و هست و خواهد بود. این ذهن است که وقتی نمیتواند با این حقیقت زندگی کنار بیاید، دنبال «پایگاه امن» میدود. تا آخر عمر!
@PanevisDotCom