Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گوینده: مرسانا برزگر
نگارش: شهره پودینه
خنیای پسزمینه: ایرانِ من از سهراب پورناظری
پارسیانجمن
@Parsi_anjoman
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤🔥28❤12👏3👌1
Forwarded from پارسیانجمن
🔷 به فرخندگیِ ۲۵ اردیبهشتماه، روز بزرگداشتِ فردوسیِ فرزانه
سرودهی استاد شهریار در ستایشِ فردوسی و کارِ سترگش:
🔻فلک یکچند ایران را اسیرِ ترک و تازی کرد
در ایران خوانِ یغما دید تازی، ترکتازی کرد
🔻وطنخواهی در ایران خانمان بر دوش شد چندی
به جز در سینهها آتشکده خاموش شد چندی
🔻چو از شهنامه، فردوسی چو رعدی در خروش آمد
به تن ایرانیان را خونِ ملیت به جوش آمد
🔻زبانِ پارسی گویا شد و تازی خموش آمد
زِ کنجِ خلوتِ دل، اهرمن رفت و سروش آمد
#سخن_روز
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
سرودهی استاد شهریار در ستایشِ فردوسی و کارِ سترگش:
🔻فلک یکچند ایران را اسیرِ ترک و تازی کرد
در ایران خوانِ یغما دید تازی، ترکتازی کرد
🔻وطنخواهی در ایران خانمان بر دوش شد چندی
به جز در سینهها آتشکده خاموش شد چندی
🔻چو از شهنامه، فردوسی چو رعدی در خروش آمد
به تن ایرانیان را خونِ ملیت به جوش آمد
🔻زبانِ پارسی گویا شد و تازی خموش آمد
زِ کنجِ خلوتِ دل، اهرمن رفت و سروش آمد
#سخن_روز
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
❤44👍6👏3
Forwarded from پارسیانجمن
🔷 فردوسی در فرانسه
🔻امروز، ۲۵ اردیبهشتماه، روز بزرگداشتِ فرزانهی توس، فردوسی، یکی از بزرگترین ایرانیانِ سراسرِ تاریخِ این سرزمینِ کهنسال است، زیرا در زمانهای که میرفت از تاریخ و فرهنگِ شکوهمندِ ایرانِ باستان هیچ نماند او پای در میدان نهاد و تاریخِ ایران را در گوهرِ بلورین زبانِ پارسیِ دری، با هنرمندیِ بیمانند، درآمیخت.
🔻فردوسی تأثیری شگرف بر ادبیاتِ فرانسه داشته است. تا آن جا که سنت بوو، نویسندهی نامی، در گفتاری دربارهی فردوسی، مینویسد: «خواندنِ شاهنامه سبب میشود که فرانسویان از غرور و تکبرِ بیجای خود دست بشویند».
👈 در «این گزارش» با گوشهای از تأثیرِ شاهنامه بر ادبیاتِ فرانسه آشنا شوید.
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
🔻امروز، ۲۵ اردیبهشتماه، روز بزرگداشتِ فرزانهی توس، فردوسی، یکی از بزرگترین ایرانیانِ سراسرِ تاریخِ این سرزمینِ کهنسال است، زیرا در زمانهای که میرفت از تاریخ و فرهنگِ شکوهمندِ ایرانِ باستان هیچ نماند او پای در میدان نهاد و تاریخِ ایران را در گوهرِ بلورین زبانِ پارسیِ دری، با هنرمندیِ بیمانند، درآمیخت.
🔻فردوسی تأثیری شگرف بر ادبیاتِ فرانسه داشته است. تا آن جا که سنت بوو، نویسندهی نامی، در گفتاری دربارهی فردوسی، مینویسد: «خواندنِ شاهنامه سبب میشود که فرانسویان از غرور و تکبرِ بیجای خود دست بشویند».
👈 در «این گزارش» با گوشهای از تأثیرِ شاهنامه بر ادبیاتِ فرانسه آشنا شوید.
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
❤37👍6👏3😍1
📄 عباس سلیمی آنگیل
🔻در اردیبهشت ۱۴۰۴ خورشیدی به سر میبربم و زبان فارسی در سیاسیترین دوران خود پس از تازش تازیان قرار داد. جز در چند سدهٔ آغازین تاختوتاز تازیان، زبان فارسی هیچگاه این اندازه دشمن خانگی و بیگانه نداشته و هیچگاه این اندازه به سیاست روز آلوده نشده بوده است. در این سالها زبان فارسی بازیچهی خداوندان قدرت و دارودستههای موسوم به اصلاحطلب و دیگر گروههای میهنستیز بوده است. گروهک طالب در افغانستان زبان فارسی را از سرود ملی تا پشت و روی اسکناسها و سکهها، از همهٔ چشماندازهای همگانی، زدوده است. از دیگرسو، فرمانروایی طالبهای زندگیستیز و همدلی گروههایی از حاکمان ایران با آنان موجب ورود میلیونها مهاجر غیرقانونی به ایران شده است و همین امر باعث ایجاد دشمنی و کینه بین مردم دو کشور گردیده و پیامدهای ناگوارتری خواهد داشت.
🔻پیشتر در همین وبگاه پارسیانجمن دربارهی نقش ویرانگر عبدالرئوف فطرت در امارت بخارا سخن راندهایم. سوگمندانه چنین مینماید که سرنوشت زبان فارسی در افغانستان بهتر از سرنوشت زبان فارسی در فرارودان نیست. حلقهٔ محاصره و دربندان هردم تنگتر میشود: فارسیزدایی از هند و قفقاز و عثمانی آغاز شد، سپس فرارودان را درنوردید، پس از افغانستان نوبت ایران خواهد بود. در ایران هم آغاز کردهاند و گام به گام پیش میآیند. پافشاری رسانهها و دولتهای بیگانه بر طرح آموزش رسمی بیش از پنجاه زبان در ایران (زیر نام آموزش زبان مادری) و همدلی برخی از نهادهای دولتی و کاربهدستان حکومتی با آنان و تحریک گسلهای قومی و مذهبی به دست استانداران و دیگر پاسخداران...، نشاندهندهٔ برنامهریزیهای کلان و طرحهای بلندمدت ایرانستیزان است. شگفت آنکه رشتههای آموزش زبان و ادبیات محلی ایران در دانشگاهها هست، لیک کسی حاضر نیست فرزندش را به خواندن چنین رشتههایی وادارد و هر سال به سبب نداشتن دانشجو و نامنویسی نکردن، کلاسهایشان برگزار نمیشود! به سخن دیگر، خواستی در جامعه برای تدریس زبان محلی وجود ندارد، اگر جز این بود و مردم ایران چنین نیازی احساس میکردند، بیگمان دستکم سالی پنجشش نفر باید در این کلاسها حاضر میشد.
🔻کوتاه سخن اینکه روز بزرگداشت فردوسی است و در کنار گوشزد کردن دسیسههای درونمرز و برونمرز، میخواهم سری به نظم بلندش هم بزنیم. برای آنکه پیوندمان با زیباییهای فرهنگ و فرزانگی زبان فارسی گسسته نشود، باید بر ذهن و زبانمان بنشیند. هرکدام از ما در شبانروز از کسانی یا کسی سپاسگزاری میکنیم، شاید به کسی خوشامد بگوییم یا با دعا و آفرینی بزرگش بداریم. این بیتهای شاهنامه را میتوان در چنین جایگاههایی به کار برد (هر مصراعش را هم میتوان جدا به کار برد) و اینها جرعهای از دریای شاهنامه است:
دلت شادمان، بخت بیدار باد
بر این هَمت ایزد نگهدار باد
همیشه تن آزاد بادت ز رنج
پَراکنده رنج و پٌراگنده گنج
جهان هفت کشور تو را بنده باد
سرت برتر از ابر بارنده باد
همهساله بخت تو پیروز باد
شبان سیه بر تو نوروز باد
ز نیکیدِهِش آفرین تو باد
فلک را گذر بر نگین تو باد
زبانها پر از آفرین تو باد
سر چرخ گردان زمین تو باد
ز تو دور باد آز و خشم و نیاز
دل بدسگالت به گُرم و گداز
به کام تو بادا سپهر بلند
ز چشم بدانت مبادا گزند
بر و بوم ما بر تو فرخنده باد
دل و چشم بدخواه تو کنده باد
ستم باد بر جان آن ماه و سال
کجا بر تن تو شود بدسگال
🔻این بیت واپسین که هم دعاست و هم نفرین -دور میدانم که دگرسانی بنیادینی میان این دو مفهوم باشد- بسیار زیبا و شیواست: فعل دعایی بودن (باد) با واژهی «ستم» به کار رفته که ما بیشتر با واژه «مرگ»ش آشناییم، از بس مرگ بر این و آن باد شنیدهایم. بر جان آن ماه و سال (سرنوشت و روزگار=زروان؟) ستم باد که (کجا=که) بر تن تو بدسگال (بداندیش) شود یا به تن تو بد بیندیشد (آسیبی بزند، بمیراند).
پارسیانجمن
@Parsi_anjoman
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤38👍7👏4🔥1👌1
Forwarded from پارسیانجمن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻میلاد عظیمی: بهتر و تأثیرگذارتر از این تکّهی فیلم «باشو غریبهی کوچک» چیزی نمیشناسم که کارکرد زبان فارسی برای تقویت انسجام ملّی را نشان داده باشد. سخن بیضایی تمام است و هیچ کم ندارد. عصارهی اندیشهی بزرگترین ادیبان و رجال سیاسی فرهنگمدار و ایراندوست است. تصویر کرده آنچه را آنان گفتهاند و میخواستند که بگویند.
🔻تصویرکرده که زبان فارسی معبر همدلی ماست. ابزار مفاهمهی ماست... تا به هم سنگ نزنیم و با هم حرف بزنیم. تا درد هم را بشنویم. بر گریهی هم نخندیم. به هم نزدیک شویم. از حال هم بپرسیم. اشکی را بستریم. مرهم شویم. لبخند شویم. همدم شویم.
🔻خویشکاری زبان فارسی این است. فریاد درد مشترک است. کوچهباغ آشتیکنان است. پیوندمان میدهد به کتاب؛ به خاطرهی مشترک ملّی؛ به یاد پدر اندر پدر اندر پدر ما. پیوندمان میزند به مهر مادری؛ به ایران... با زمزمهای به دلاویزی لالایی مادر به گوشمان نجوا میکند که: «ایران سرزمین ما اَست... ما از یک آب و خاک هستیم... ما فرزندان ایران هستیم»...
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
🔻تصویرکرده که زبان فارسی معبر همدلی ماست. ابزار مفاهمهی ماست... تا به هم سنگ نزنیم و با هم حرف بزنیم. تا درد هم را بشنویم. بر گریهی هم نخندیم. به هم نزدیک شویم. از حال هم بپرسیم. اشکی را بستریم. مرهم شویم. لبخند شویم. همدم شویم.
🔻خویشکاری زبان فارسی این است. فریاد درد مشترک است. کوچهباغ آشتیکنان است. پیوندمان میدهد به کتاب؛ به خاطرهی مشترک ملّی؛ به یاد پدر اندر پدر اندر پدر ما. پیوندمان میزند به مهر مادری؛ به ایران... با زمزمهای به دلاویزی لالایی مادر به گوشمان نجوا میکند که: «ایران سرزمین ما اَست... ما از یک آب و خاک هستیم... ما فرزندان ایران هستیم»...
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
👍29❤19👏14
Forwarded from پارسیانجمن
🔷 سخنِ روز (۲۱) به فرخندگیِ ۲۸ اردیبهشت، روزِ بزرگداشت خیام
👈 برایِ دیدنِ سخنهای روزِ پیشین به این نشانی در تارنمای «پارسیانجمن» بنگرید.
#سخن_روز
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
👈 برایِ دیدنِ سخنهای روزِ پیشین به این نشانی در تارنمای «پارسیانجمن» بنگرید.
#سخن_روز
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
❤31👌5👍2❤🔥1
🔹ترک و چینی و تورانی در شاهنامه
📄 کورش جنتی
🔻در شاهنامه آن که از سوی شرق به سوی ایران میتازد، تورانی، ترک یا چینی خوانده میشود، چنانکه یکی از فرماندهان ارجاسب، پادشاه توران، به وی میگوید:
بدو گفت کای شاه ترکان چین
به یک تن مزن خویشتن بر زمین
🔻یا گُردآفرید از فراز قلعه و از سر دلسوزی به سهراب میگوید:
چو سهراب را دید بر پشت زین
چنین گفت کای شاه ترکان چین
تو را بهتر آید که فرمان کنی
رخ نامور سوی توران کنی
🔻میدانیم که پدر سهراب، رستم بود و مادر او، تهمینه، دختر پادشاه شهر مرزی سمنگان. پس چهرهی سهراب نه میتوانسته مانند چینیان باشد نه مانند ترکان و مغولان. پس چرا گُردآفرید سهراب را «شاه ترکان چین» نامیده؟
🔻راست این است که از زمان ساسانیان کشور ایران از سوی شرق فِتاد (مورد) تاختوتاز هیونان و هِپتالیان بوده است. شرق نیز در اینجا کمابیش یعنی آن سوی سیردریا یا سیحون. در اسطورههای ایرانی این بومستان (منطقه) از آن تورانیان است. تورانیان فرزندان تور هستند و خودِ تور فرزند فریدون. پس در اسطورههای ایرانی جنگ ایران و توران جنگ مردمانی از یک نژاد و تبار است. در واقعیت تاریخی نزدیک به روزگار فردوسی اما باشندگان شرق ایران، ترکان و چینیان بودند. با گذر زمان و با درهمآمیزی اسطوره و تاریخ در ذهن ایرانیان، آن که از سوی شرق به سوی ایران میتازد، دشمنی است که به اعتبار تاریخ میتواند ترک یا چینی خوانده شود و به اعتبار اسطوره تورانی. بر این پایه مصراع: «ای شاه ترکان چین» هیچ بار نژادی ندارد و به سادگی یعنی: «ای دشمنی که از سوی شرق میآیی»
پارسیانجمن ⚡
@Parsi_anjoman
📄 کورش جنتی
🔻در شاهنامه آن که از سوی شرق به سوی ایران میتازد، تورانی، ترک یا چینی خوانده میشود، چنانکه یکی از فرماندهان ارجاسب، پادشاه توران، به وی میگوید:
بدو گفت کای شاه ترکان چین
به یک تن مزن خویشتن بر زمین
🔻یا گُردآفرید از فراز قلعه و از سر دلسوزی به سهراب میگوید:
چو سهراب را دید بر پشت زین
چنین گفت کای شاه ترکان چین
تو را بهتر آید که فرمان کنی
رخ نامور سوی توران کنی
🔻میدانیم که پدر سهراب، رستم بود و مادر او، تهمینه، دختر پادشاه شهر مرزی سمنگان. پس چهرهی سهراب نه میتوانسته مانند چینیان باشد نه مانند ترکان و مغولان. پس چرا گُردآفرید سهراب را «شاه ترکان چین» نامیده؟
🔻راست این است که از زمان ساسانیان کشور ایران از سوی شرق فِتاد (مورد) تاختوتاز هیونان و هِپتالیان بوده است. شرق نیز در اینجا کمابیش یعنی آن سوی سیردریا یا سیحون. در اسطورههای ایرانی این بومستان (منطقه) از آن تورانیان است. تورانیان فرزندان تور هستند و خودِ تور فرزند فریدون. پس در اسطورههای ایرانی جنگ ایران و توران جنگ مردمانی از یک نژاد و تبار است. در واقعیت تاریخی نزدیک به روزگار فردوسی اما باشندگان شرق ایران، ترکان و چینیان بودند. با گذر زمان و با درهمآمیزی اسطوره و تاریخ در ذهن ایرانیان، آن که از سوی شرق به سوی ایران میتازد، دشمنی است که به اعتبار تاریخ میتواند ترک یا چینی خوانده شود و به اعتبار اسطوره تورانی. بر این پایه مصراع: «ای شاه ترکان چین» هیچ بار نژادی ندارد و به سادگی یعنی: «ای دشمنی که از سوی شرق میآیی»
پارسیانجمن ⚡
@Parsi_anjoman
❤30👍12👏5👌4👎1🙏1
کجا آن بزرگان با تاج و تخت
کجا آن سواران پیروزبخت
کجا آن خردمند گندآوران
کجا آن سرافراز و جنگی سران
کجا آن گزیده نیاکان ما
کجا آن دلیران و پاکان ما
همه خاک دارند بالین و خشت
خنک آنک جز تخم نیکی نکشت
🔗 شاهنامه، پادشاهیِ اردشیر
پارسیانجمن⚡
@Parsi_anjoman
کجا آن سواران پیروزبخت
کجا آن خردمند گندآوران
کجا آن سرافراز و جنگی سران
کجا آن گزیده نیاکان ما
کجا آن دلیران و پاکان ما
همه خاک دارند بالین و خشت
خنک آنک جز تخم نیکی نکشت
پارسیانجمن
@Parsi_anjoman
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤57🔥6😢3👍2🎉1
https://www.youtube.com/watch?v=VLt9GMaLOL0
پارسیانجمن
@Parsi_anjoman
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤30👍9🔥5👏4🤝1
Forwarded from پارسیانجمن
🔻در گاهشماریِ کهنِ ایرانی، روز ششمِ هر ماه «خرداد» نام دارد و از آن جا که هر گاه نامِ روز با نامِ ماه برابر شود آن روز را جشن میگیرند و شادمانی میکنند، از همین رو، ششمِ خرداد به گاهشماریِ کهن، چهارمِ خرداد به گاهشماریِ کنونی، «جشن خردادگان» است که ایرانیان در این روز جشنی باشکوه برپا میکردند.
🔻در نِبیگِ پارسیگ بُندهش (آغاز آفرینش) دربارهی خرداد آمده است: «ششم از مینویان «خرداد» است. او از آفرینش گیتی، آب را به خویش پذیرفت. به یاری و همکاری وی، تیر و باد و فروردین داده شدند که تیر، تیشتر است که در دوران اهریمنی، آن آب را به یاری فروردین که فَرَوَهْرِ پرهیزگاران است، ستاند، به مینویی به باد بسپارد. باد آن آب را به نیکویی به کشورها راهبر شود، بگذراند، به افزار ابر با همکاران بباراند.»
👈 دربارهی جشن خردادگان در «این جای» بخوانید.
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤25🔥10👍3👌3🎉1
🔻مرد دانشمند: ... از پایان شاهنامه بگو!
🔻فردوسی: پــایـــانـی خـوش! بــاور کنــیــد! شــمـا مــیآیید، بــا هــمین جــامـههـای سـیـاه، و همــه جـا را مــیگـیــریـد!
📖 بهرام بیضایی، دیباچه نوین شاهنامه
پارسیانجمن⚡
@Parsi_anjoman
🔻فردوسی: پــایـــانـی خـوش! بــاور کنــیــد! شــمـا مــیآیید، بــا هــمین جــامـههـای سـیـاه، و همــه جـا را مــیگـیــریـد!
پارسیانجمن
@Parsi_anjoman
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍25😢7❤4🔥3👏2
Forwarded from پارسیانجمن
🔷 سخنِ روز (۹۴) از محمد محبی
👈 برگرفته از: ایرانستیزی با اسلحۀ زبان
👈 برایِ دیدنِ سخنهای روزِ پیشین بدین نشانی در تارنمای «پارسیانجمن» درنگرید.
#سخن_روز
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
👈 برگرفته از: ایرانستیزی با اسلحۀ زبان
👈 برایِ دیدنِ سخنهای روزِ پیشین بدین نشانی در تارنمای «پارسیانجمن» درنگرید.
#سخن_روز
پارسیانجمن 🔻
@Parsi_anjoman
👍29❤6👌5👎3👏3🔥1
🔻از دیرباز زبان فلسفه در کشور ما بسیار با واژگان بیگانه درآمیخته است. امروز این درآمیختن بیشتر با زبانهای انگلیسی و عربی است. در روزگار ما بسیاری از مترجمان کتابهای فلسفی خود را به رنج نمیاندازند و واژگان تازهدرونشده به فلسفه را به همان سان که هست، بیشتر به گونهی انگلیسی، به زبان فلسفی میآورند. برای نمونه، برخی میگویند نمیتوانیم برای واژهی objective برابرنهادی بیابیم و همان «آبجکتیو» را در ترجمههای خود میآورند. یا اگر بخواهند هنرِ خود را نشان دهند، واژهی عربیِ «عینی» را به جای آن میگذارند. اما اندک مترجمانی نیز هستند که نگران و پایبندِ زبان پارسیاند و میکوشند آن را پاس بدارند و تنها به دنبال پایان دادنِ ترجمهی خود نیستند.
🔻یکی از این دست ترجمهها که سال ۱۴۰۳ به چاپ رسید و در آن مترجم نگرانی خود را دربارهی زبان پارسی به خوبی نشان داده است، کتاب «فلسفهی علم» نوشتهی الکساندر برد است که در نشر ثالث به چاپ رسیده، و ساسان مژده آن را پارسی گردانیده است. این کتاب از اندک کتابهایی است که در آن از شیوهی بیشترِ مترجمان فلسفی پیروی نشده، و مترجم پایبندیِ بیشینهای را به بهرهگیری از واژگان و ساختارهای زبانیِ پارسی نشان داده است. او در آغاز کتاب چنین گفته است: «در این گردانیده برخی واژگان را جایگزین واژگان جاافتادهی پیشین کردم و آرمانم در این کار پایبندیام به سرهنویسی بیشینه در این آوردگاهِ تازشِ چندسویه به زبان کهن بود… زِ همین ره کوشیدم تا بدانجا که بتوانم، واژگانی و ساختاری، در بندِ زبان کهن باشم. اگر کامیاب بودهام جای بسی خرسندی است، و اگر نه، کوششی کردم که شاید دستکم بخشی از آن به کار دگران آید.»
🔗 چند برابرنهاد پارسی از گردانشگر «فلسفهی علم» را در «این جا» بخوانید.
پارسیانجمن⚡
@Parsi_anjoman
🔻یکی از این دست ترجمهها که سال ۱۴۰۳ به چاپ رسید و در آن مترجم نگرانی خود را دربارهی زبان پارسی به خوبی نشان داده است، کتاب «فلسفهی علم» نوشتهی الکساندر برد است که در نشر ثالث به چاپ رسیده، و ساسان مژده آن را پارسی گردانیده است. این کتاب از اندک کتابهایی است که در آن از شیوهی بیشترِ مترجمان فلسفی پیروی نشده، و مترجم پایبندیِ بیشینهای را به بهرهگیری از واژگان و ساختارهای زبانیِ پارسی نشان داده است. او در آغاز کتاب چنین گفته است: «در این گردانیده برخی واژگان را جایگزین واژگان جاافتادهی پیشین کردم و آرمانم در این کار پایبندیام به سرهنویسی بیشینه در این آوردگاهِ تازشِ چندسویه به زبان کهن بود… زِ همین ره کوشیدم تا بدانجا که بتوانم، واژگانی و ساختاری، در بندِ زبان کهن باشم. اگر کامیاب بودهام جای بسی خرسندی است، و اگر نه، کوششی کردم که شاید دستکم بخشی از آن به کار دگران آید.»
پارسیانجمن
@Parsi_anjoman
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤38👏5👍2
🔻شاید کمی عجیب باشد که در قرن پانزدهم خورشیدی لازم باشد سر آموزشـ«ــِ» زبان مادری و آموزش «به» زبان مادری در ایران بحث کنیم. کسی که تبلیغات قومگرایانه را نمیبیند، یا ته قلب با آن همدل است یا به هر دلیلی خود را به خواب زده است. به هر حال، لازم نیست حتماً ایراندوست باشیم تا هر یک از ما از دمیدن در واگرایی قومی اجتناب کنیم و به مقابله با آن برخیزیم، بلکه کافی است قدری به عواقب این دست واگراییها فکر کنیم.
🔻در تفکرات قومی ــ که البته خودشان بیتعارف به آن میگویند «ملی» ــ نفرت شدیدی علیه رضاشاه وجود دارد. این نفرت و پروپاگاندا دلایل زیادی دارد و بنیادش بر تصوراتی است که هیچ ربطی به واقعیتهای تاریخی ندارد. نه لازم است پهلویگرا باشیم، نه لازم است ملیگرا باشیم و نه حتی لازم است توسعهگرا باشیم تا با درک حال و روز ایران در آن سالها بپذیریم ظهور پدیدۀ رضاشاه و به همراهش «الیتی» (نخبگانی) که زیر حمایت حکومت او ایدههایشان را پیش میبردند، در نهایت به نفع ما و ایران بوده است. بخشی از نفرتی که در ادبیات قومی علیه رضاشاه مطرح میشود، سر مسئلۀ گسترش مدارس و آموزش یکدست است. مسئله به نحوی روایت میشود که انگار پیش از آن مجموعۀ متنوعی از نظامهای آموزشیِ تکاملیافته، متنوع و چندزبانی در ایران وجود داشته، و حالا کسی آمده و با زور سرنیزه همۀ آنها را تعطیل کرده و یک نظام آموزش واحد با زبان واحد ایجاد کرده است.
🔻از بدیهیاتی که باید توضیح دهیم، این است که چرا «فارسی» زبان آموزش در ایران شده است. زبان اصلاً ابزار ارتباطی است و اگر قرار باشد این ماهیت زبان در یک جا نمودی تمامعیار یافته باشد، همین زبان فارسی است. پدر من، در روستایی در فاصلۀ دویستکیلومتری تهران، در گوشۀ شرقی استان «مرکزی» و نزدیک قم متولد شده، اما اگر به زبان مادریاش صحبت کند، من متوجه نمیشوم چه میگوید. اگر فارسی وجود نداشت، اکثر مردم ایران حرف همدیگر را نمیفهمیدند. زبان فارسی را عقل سلیم در قلمرو ایران نگه داشته است. مسئله ربطی به رضاشاه و پهلوی ندارد. بهترین مثالی که برای این واقعیت میتوان آورد میرزاحسن رشدیه و مدارس اوست که قریب چهل سال پیش از رضاشاه، در دوران ناصرالدینشاه اولین نمونۀ آن در ایروان تأسیس شد.
🔻تردیدی ندارم که میرزاحسن رشدیه را باید یکی از ستارههای تابناک دو قرن اخیر ایران دانست. این مرد اهل قلم و آموزگار بود، اما از هر شوالیهای جنگجوتر بود! در پانزده سال آخر سلطنت ناصرالدینشاه بارها در تبریز مدرسه ساخت و مدرسهاش را ویران کردند. بارها خود او را تکفیر کردند و مجبور میشد شبانه به مشهد بگریزد. این رادمرد، پنج یا شش بار در عرض چند سال از تبریز به مشهد گریخت و سرانجام در مشهد هم ضربات چماق بر سرش بارید استخوان دستش را شکست. فقط یک جنگجوی بزرگ پس از بارها شکست، باز میتواند قامت راست کند و راهش را ادامه دهد. در اینجا قصد ندارم داستان میرزاحسن را روایت کنم. اما این فراز را میگویم تا درسی برای همۀ آرزومندان باشد: برای بار چندم حمله کردند تا مدرسهاش را در تبریز خراب کنند. پس از غارت مدرسه، نارنجکی در مدرسه منفجر کردند که بخشی از بنا تخریب شد. رشدیه میخندید. کسی به او گفت: «خانه خراب! همه به حال تو میگریند، تو میخندی؟» رشدیه جواب داد: «هر پارهآجری مدرسهای خواهد شد! آن روز را میبینم و میخندم. کاش زنده باشم و ببینم.»
🔻«مردمیترین» مدرسهای که در ایران ساخته شد، بدون کمک علمای دین و نهادهای دولتی، مدرسۀ رشدیه بود. پرسشم این است که رشدیه در مدرسههایی که در ایروان و تبریز ساخت، «به» چه زبانی تدریس میکرد؟ روزی که رشدیه مدرسهاش را در ایروان تأسیس کرد، آن کسی که قرار بود نیمقرن بعد رضاشاه شود، طفلی چهار پنج ساله بود. آیا رشدیه دچار شووینیسم بود؟ ایرانشهری و ناسیونالیست بود؟ شاید هم زندهیاد رشدیه چهل سال قبل از موسولینی فاشیست بوده! چنین حرفهایی حتی در قالب طنز هم شرمآور است. رشدیه همان کاری را کرد که از گذشتههای دور در ایران میشد. برای او بدیهی بود که در مدرسه «گلستان» درس دهد. اما در این میان، شاید غمانگیزترین وجه مسئله این باشد که در پروپاگاندای قومیتی، قدر این شخصیتهای بزرگ پایمال میشود؛ مثل اینکه عکس و یادگارهای پدارنمان را در آتش اندازیم و بر خاکسترش پایکوبی کنیم.
پینوشت:
یک: دربارۀ رشدیه بنگرید به این پست: «مدرسهسازی و مدرسهسوزی»
دو: خاطرۀ نقلشده از کتاب سوانح عمر، اثر شمسالدین رشدیه، پسر میرزا حسن، ص ۲۹.
پارسیانجمن⚡
@Parsi_anjoman
🔻در تفکرات قومی ــ که البته خودشان بیتعارف به آن میگویند «ملی» ــ نفرت شدیدی علیه رضاشاه وجود دارد. این نفرت و پروپاگاندا دلایل زیادی دارد و بنیادش بر تصوراتی است که هیچ ربطی به واقعیتهای تاریخی ندارد. نه لازم است پهلویگرا باشیم، نه لازم است ملیگرا باشیم و نه حتی لازم است توسعهگرا باشیم تا با درک حال و روز ایران در آن سالها بپذیریم ظهور پدیدۀ رضاشاه و به همراهش «الیتی» (نخبگانی) که زیر حمایت حکومت او ایدههایشان را پیش میبردند، در نهایت به نفع ما و ایران بوده است. بخشی از نفرتی که در ادبیات قومی علیه رضاشاه مطرح میشود، سر مسئلۀ گسترش مدارس و آموزش یکدست است. مسئله به نحوی روایت میشود که انگار پیش از آن مجموعۀ متنوعی از نظامهای آموزشیِ تکاملیافته، متنوع و چندزبانی در ایران وجود داشته، و حالا کسی آمده و با زور سرنیزه همۀ آنها را تعطیل کرده و یک نظام آموزش واحد با زبان واحد ایجاد کرده است.
🔻از بدیهیاتی که باید توضیح دهیم، این است که چرا «فارسی» زبان آموزش در ایران شده است. زبان اصلاً ابزار ارتباطی است و اگر قرار باشد این ماهیت زبان در یک جا نمودی تمامعیار یافته باشد، همین زبان فارسی است. پدر من، در روستایی در فاصلۀ دویستکیلومتری تهران، در گوشۀ شرقی استان «مرکزی» و نزدیک قم متولد شده، اما اگر به زبان مادریاش صحبت کند، من متوجه نمیشوم چه میگوید. اگر فارسی وجود نداشت، اکثر مردم ایران حرف همدیگر را نمیفهمیدند. زبان فارسی را عقل سلیم در قلمرو ایران نگه داشته است. مسئله ربطی به رضاشاه و پهلوی ندارد. بهترین مثالی که برای این واقعیت میتوان آورد میرزاحسن رشدیه و مدارس اوست که قریب چهل سال پیش از رضاشاه، در دوران ناصرالدینشاه اولین نمونۀ آن در ایروان تأسیس شد.
🔻تردیدی ندارم که میرزاحسن رشدیه را باید یکی از ستارههای تابناک دو قرن اخیر ایران دانست. این مرد اهل قلم و آموزگار بود، اما از هر شوالیهای جنگجوتر بود! در پانزده سال آخر سلطنت ناصرالدینشاه بارها در تبریز مدرسه ساخت و مدرسهاش را ویران کردند. بارها خود او را تکفیر کردند و مجبور میشد شبانه به مشهد بگریزد. این رادمرد، پنج یا شش بار در عرض چند سال از تبریز به مشهد گریخت و سرانجام در مشهد هم ضربات چماق بر سرش بارید استخوان دستش را شکست. فقط یک جنگجوی بزرگ پس از بارها شکست، باز میتواند قامت راست کند و راهش را ادامه دهد. در اینجا قصد ندارم داستان میرزاحسن را روایت کنم. اما این فراز را میگویم تا درسی برای همۀ آرزومندان باشد: برای بار چندم حمله کردند تا مدرسهاش را در تبریز خراب کنند. پس از غارت مدرسه، نارنجکی در مدرسه منفجر کردند که بخشی از بنا تخریب شد. رشدیه میخندید. کسی به او گفت: «خانه خراب! همه به حال تو میگریند، تو میخندی؟» رشدیه جواب داد: «هر پارهآجری مدرسهای خواهد شد! آن روز را میبینم و میخندم. کاش زنده باشم و ببینم.»
🔻«مردمیترین» مدرسهای که در ایران ساخته شد، بدون کمک علمای دین و نهادهای دولتی، مدرسۀ رشدیه بود. پرسشم این است که رشدیه در مدرسههایی که در ایروان و تبریز ساخت، «به» چه زبانی تدریس میکرد؟ روزی که رشدیه مدرسهاش را در ایروان تأسیس کرد، آن کسی که قرار بود نیمقرن بعد رضاشاه شود، طفلی چهار پنج ساله بود. آیا رشدیه دچار شووینیسم بود؟ ایرانشهری و ناسیونالیست بود؟ شاید هم زندهیاد رشدیه چهل سال قبل از موسولینی فاشیست بوده! چنین حرفهایی حتی در قالب طنز هم شرمآور است. رشدیه همان کاری را کرد که از گذشتههای دور در ایران میشد. برای او بدیهی بود که در مدرسه «گلستان» درس دهد. اما در این میان، شاید غمانگیزترین وجه مسئله این باشد که در پروپاگاندای قومیتی، قدر این شخصیتهای بزرگ پایمال میشود؛ مثل اینکه عکس و یادگارهای پدارنمان را در آتش اندازیم و بر خاکسترش پایکوبی کنیم.
پینوشت:
یک: دربارۀ رشدیه بنگرید به این پست: «مدرسهسازی و مدرسهسوزی»
دو: خاطرۀ نقلشده از کتاب سوانح عمر، اثر شمسالدین رشدیه، پسر میرزا حسن، ص ۲۹.
پارسیانجمن
@Parsi_anjoman
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👏33❤10👌6👍4🔥1😍1