🗞 بازتاب
گزارش روزنامهی شرق از روان-پرستاران
بیمار انگشت پرستار را گاز گرفت و قطع کرد
فریده جامبر، مدیر بخش بالینی بیمارستان روانپزشکی رازی تبریز، در بین همکارانش تجربهی بالایی در این حوزه دارد و بارها در معرض آسیب فیزیکی از طرف بیماران قرار گرفته. او برای «شرق» توضیح میدهد: «کادر درمان همیشه در معرض آسیب فیزیکی قرار دارد و بارها برای خودم این اتفاق پیش آمده بود. مثلا یکی از بیماران بارها به من حمله کرده و وقتی حالش بهتر میشد، شروع به عذرخواهی میکرد، حتی یک بار به پای من افتاد که من جلوی او را گرفتم، چون ما که میدانیم رفتار بیماران دست خودشان نیست. یک بار یکی از بیماران زن به صورتم ضربه زد و شیشه عینک روی صورتم خُرد شد که به من آسیب زد. یکی دیگر از بیماران انگشت پرستار را گاز گرفت که منجر به قطعشدن انگشتش شد. چند ماه قبل هم پرستار بخش کودک و نوجوان ما، با حمله یکی از کودکان مواجه شد، کودک موهایش را محکم گرفته بود و آنقدر کشید که بخشی از موهای سرش با هم کنده شد. با این حال جبران خسارت برای نیروهایی که قرارداد دارند، بهتر انجام میشود تا دیگر نیروها که شرکتیاند. با همهی این فشارها بسیاری از ما چون کارمان را دوست داریم، در این حوزه ماندهایم، اما فشار و فرسایش کار بسیار زیاد و غیرقابل توصیف است».
حس زندانیبودن را از بیماران گرفتیم
فرهاد عاقلفرد، حدود ۳۰ سال تجربهی کار در بخش اعصاب و روان را پشت سر گذاشته و در این سالها، اتفاقات بسیاری به چشم دیده. او سرپرستار در مرکز روانپزشکی ایران بوده که بازنشسته شده است. در شروع صحبتهایش از آسیبهای جسمی خودش و همکارانش یاد میکند که در طول کار تجربه کردهاند: «بسیاری از همکارانم در طول مدت فعالیتشان، با آسیب جسمی روبهرو شدهاند. مثلا یادم هست که یکی از بیماران من را بلند کرد و محکم به زمین کوبید، اصلا دست خودش نبود. یا بیمار دیگری که محکم به صورت همکارم کوبید. همهی اینها آسیبهایی است که کمتر در بخشهای دیگر بیمارستانی اتفاق میافتد. بسیاری از بیماران شرایط روانی خاصی دارند که شاید بر روان پرستار آن بخش هم اثر بگذارد، چون در هر حال در ساعتهای طولانی با این بیماران در ارتباط هستند. یکی از همکارانم توضیح میداد که بیمار در بخش، خیلی آهسته حرکت میکرد ولی در یک لحظه بهسرعت وارد بخش پرستاری شد و با دستهای از پروندهها به سر یکی از آنها کوبید و دوباره با همان آهستگی به راهرفتن ادامه داد. خیلی از این بیماران دوست ندارند در آن فضا بستری شوند و بههمیندلیل اقدام به خروج بدون اجازه میکنند که همین موضوع دردسر بزرگی برای پرستاران ایجاد میکند. از این موارد بسیار داشتیم». او ادامه میدهد: «در هر حال تعداد بیماران اعصاب و روان در مقایسه با گذشته بیشتر شده است. در گذشته اگر کسی مشکلی داشت، خانواده از همه مخفی میکرد، مخصوصا اگر زنی درگیری روانی داشت، شرایط برای او سختتر میشد و آنقدر صبر میکردند تا دیگر بیماری به مرحله حاد برسد و نیاز به بستری پیدا کند، اما الان کمی شرایط بهتر شده و مردم با آگاهی بیشتری رفتار میکنند».
این پرستار میگوید که در سالهای گذشته با افزایش حضور متخصصان، کار ما از جنبهی نگهداری این بیماران به جنبهی درمانی نزدیکتر شده است: «ما تلاش زیادی کردیم تا شکل بخشها از حالت زندان برای نگهداری بیماران تغییر کند. مثلا پنجرهها فنس داشت و رفتوآمد آنها محدود بود، اما کمکم شیشههای نشکن نصب کرده و محدودیتها را کمتر کردیم. حتی با وجود بودجهی کم بیمارستان، همهجا آینههای نشکن نصب کردیم. مثلا مایع صابونهایی با منبع گیاهی در سرویس بهداشتی گذاشتیم تا اگر آن را خوردند، مشکلی پیش نیاید که بهمرور به این مایعها عادت کردند. خلاصه همه اینها کمک کرد تا فضا از حالتی که تصور میکردند شبیه زندان است، خارج شود. در هر حال فشار در این بخش آنقدر زیاد است که برخی از همکاران حاضر شدند به بخش سوختگی بروند اما در بخش اعصاب و روان نمانند».
📎 ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
گزارش روزنامهی شرق از روان-پرستاران
بیمار انگشت پرستار را گاز گرفت و قطع کرد
فریده جامبر، مدیر بخش بالینی بیمارستان روانپزشکی رازی تبریز، در بین همکارانش تجربهی بالایی در این حوزه دارد و بارها در معرض آسیب فیزیکی از طرف بیماران قرار گرفته. او برای «شرق» توضیح میدهد: «کادر درمان همیشه در معرض آسیب فیزیکی قرار دارد و بارها برای خودم این اتفاق پیش آمده بود. مثلا یکی از بیماران بارها به من حمله کرده و وقتی حالش بهتر میشد، شروع به عذرخواهی میکرد، حتی یک بار به پای من افتاد که من جلوی او را گرفتم، چون ما که میدانیم رفتار بیماران دست خودشان نیست. یک بار یکی از بیماران زن به صورتم ضربه زد و شیشه عینک روی صورتم خُرد شد که به من آسیب زد. یکی دیگر از بیماران انگشت پرستار را گاز گرفت که منجر به قطعشدن انگشتش شد. چند ماه قبل هم پرستار بخش کودک و نوجوان ما، با حمله یکی از کودکان مواجه شد، کودک موهایش را محکم گرفته بود و آنقدر کشید که بخشی از موهای سرش با هم کنده شد. با این حال جبران خسارت برای نیروهایی که قرارداد دارند، بهتر انجام میشود تا دیگر نیروها که شرکتیاند. با همهی این فشارها بسیاری از ما چون کارمان را دوست داریم، در این حوزه ماندهایم، اما فشار و فرسایش کار بسیار زیاد و غیرقابل توصیف است».
حس زندانیبودن را از بیماران گرفتیم
فرهاد عاقلفرد، حدود ۳۰ سال تجربهی کار در بخش اعصاب و روان را پشت سر گذاشته و در این سالها، اتفاقات بسیاری به چشم دیده. او سرپرستار در مرکز روانپزشکی ایران بوده که بازنشسته شده است. در شروع صحبتهایش از آسیبهای جسمی خودش و همکارانش یاد میکند که در طول کار تجربه کردهاند: «بسیاری از همکارانم در طول مدت فعالیتشان، با آسیب جسمی روبهرو شدهاند. مثلا یادم هست که یکی از بیماران من را بلند کرد و محکم به زمین کوبید، اصلا دست خودش نبود. یا بیمار دیگری که محکم به صورت همکارم کوبید. همهی اینها آسیبهایی است که کمتر در بخشهای دیگر بیمارستانی اتفاق میافتد. بسیاری از بیماران شرایط روانی خاصی دارند که شاید بر روان پرستار آن بخش هم اثر بگذارد، چون در هر حال در ساعتهای طولانی با این بیماران در ارتباط هستند. یکی از همکارانم توضیح میداد که بیمار در بخش، خیلی آهسته حرکت میکرد ولی در یک لحظه بهسرعت وارد بخش پرستاری شد و با دستهای از پروندهها به سر یکی از آنها کوبید و دوباره با همان آهستگی به راهرفتن ادامه داد. خیلی از این بیماران دوست ندارند در آن فضا بستری شوند و بههمیندلیل اقدام به خروج بدون اجازه میکنند که همین موضوع دردسر بزرگی برای پرستاران ایجاد میکند. از این موارد بسیار داشتیم». او ادامه میدهد: «در هر حال تعداد بیماران اعصاب و روان در مقایسه با گذشته بیشتر شده است. در گذشته اگر کسی مشکلی داشت، خانواده از همه مخفی میکرد، مخصوصا اگر زنی درگیری روانی داشت، شرایط برای او سختتر میشد و آنقدر صبر میکردند تا دیگر بیماری به مرحله حاد برسد و نیاز به بستری پیدا کند، اما الان کمی شرایط بهتر شده و مردم با آگاهی بیشتری رفتار میکنند».
این پرستار میگوید که در سالهای گذشته با افزایش حضور متخصصان، کار ما از جنبهی نگهداری این بیماران به جنبهی درمانی نزدیکتر شده است: «ما تلاش زیادی کردیم تا شکل بخشها از حالت زندان برای نگهداری بیماران تغییر کند. مثلا پنجرهها فنس داشت و رفتوآمد آنها محدود بود، اما کمکم شیشههای نشکن نصب کرده و محدودیتها را کمتر کردیم. حتی با وجود بودجهی کم بیمارستان، همهجا آینههای نشکن نصب کردیم. مثلا مایع صابونهایی با منبع گیاهی در سرویس بهداشتی گذاشتیم تا اگر آن را خوردند، مشکلی پیش نیاید که بهمرور به این مایعها عادت کردند. خلاصه همه اینها کمک کرد تا فضا از حالتی که تصور میکردند شبیه زندان است، خارج شود. در هر حال فشار در این بخش آنقدر زیاد است که برخی از همکاران حاضر شدند به بخش سوختگی بروند اما در بخش اعصاب و روان نمانند».
📎 ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 بازتاب. گزارش روزنامهی شرق
پرسنلی که از بیماران کتک میخورند
سارا دستور، مدیر پرستاری بیمارستان ایران، هم از نوع کار کادر درمان در بخش اعصاب و روان به «شرق» میگوید که متفاوت از کار در دیگر بیمارستانهاست: «ما بیماران خاصی داریم که خانواده توان نگهداری از آنها را ندارد. تعداد زیادی از این بیماران در بخش ما بستریاند، بنابراین ما دورههای مختلف برای پرسنل برگزار میکنیم تا کنترل خشم و استرس بیماران را افزایش دهند، اما به دلیل تعداد کم نیرو، بارها با آسیب جسمی پرسنل در شرایط خاص روبهرو بودیم. رفتهرفته همه اینها باعث فرسایش کاری پرسنل میشود، ولی با وجود این مشکلات و بودجه کم، همکاران به صورت دلی کار میکنند. مثلا همکاری داشتیم که بیمار قویجثهای رویش افتاد و به شکلی آسیب دید که دیگر نتوانست در آن بخش کار کند، یا یکی دیگر از بیماران، پرستار را با کمر به زمین کوبید. با این حال ما مرتب کلاسهایی برگزار میکنیم تا همکاران بتوانند بهتر بیماران را کنترل کنند اما مشکل ما همان کمبود نیرو است. بیشترین بیماران ما از ۱۸ تا ۵۰ ساله هستند که معمولا زمان طولانی بستری میشوند که همین بر خستگی و مشکل پذیرش درمان آنها اثر میگذارد، بنابراین ما باید برنامههای ورزشی و تفریحی آنها را بیشتر کنیم تا بتوانیم مدیریت بهتری داشته باشیم. در هر حال آسیبهای فیزیکی و روانی در این بخش وجود دارد که دیده نمیشود».
راضیه قنبری که حالا مدیر پرستاری بیمارستان روانپزشکی تفت در یزد است، تجربهی ۱۷ ساله در حوزه کار با بیماران اعصاب و روان را دارد. این پرستار از پایینآمدن آستانهی تحمل همکارانش میگوید که در این سالها کمتر شده. او به «شرق» میگوید: «حملههای فیزیکی بیماران بهتنهایی یک فشار مضاعف برای ما همراه دارد.
همین که میدانیم بیماران بخش روان، معمولا درمانی ندارند و خانواده باید تا آخر عمر درگیر بیماری عزیز خود باشد، برای ما دردناک است و خودش باعث فرسودگی کادر درمان میشود. ما پرسنلی داریم که به دلیل همین فشارها خودشان دارو مصرف میکنند. با این حال خیلی از همکاران به دلیل نگاه بد جامعه حتی به نزدیکان خود هم نمیگویند کجا کار میکنند. از طرفی چون به طور کامل، سختی کار برای ما در نظر گرفته نمیشود، باید جای ۲۰ سال، ۳۰ سال کار کنیم تا بازنشسته شویم. همین ۱۰ سال، نیاز به توانایی روانی و جسمی دارد».
📎 پایان
تاریخ انتشار: دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴
متن گزارش در وبگاه روزنامه: اینجا
پرسنلی که از بیماران کتک میخورند
سارا دستور، مدیر پرستاری بیمارستان ایران، هم از نوع کار کادر درمان در بخش اعصاب و روان به «شرق» میگوید که متفاوت از کار در دیگر بیمارستانهاست: «ما بیماران خاصی داریم که خانواده توان نگهداری از آنها را ندارد. تعداد زیادی از این بیماران در بخش ما بستریاند، بنابراین ما دورههای مختلف برای پرسنل برگزار میکنیم تا کنترل خشم و استرس بیماران را افزایش دهند، اما به دلیل تعداد کم نیرو، بارها با آسیب جسمی پرسنل در شرایط خاص روبهرو بودیم. رفتهرفته همه اینها باعث فرسایش کاری پرسنل میشود، ولی با وجود این مشکلات و بودجه کم، همکاران به صورت دلی کار میکنند. مثلا همکاری داشتیم که بیمار قویجثهای رویش افتاد و به شکلی آسیب دید که دیگر نتوانست در آن بخش کار کند، یا یکی دیگر از بیماران، پرستار را با کمر به زمین کوبید. با این حال ما مرتب کلاسهایی برگزار میکنیم تا همکاران بتوانند بهتر بیماران را کنترل کنند اما مشکل ما همان کمبود نیرو است. بیشترین بیماران ما از ۱۸ تا ۵۰ ساله هستند که معمولا زمان طولانی بستری میشوند که همین بر خستگی و مشکل پذیرش درمان آنها اثر میگذارد، بنابراین ما باید برنامههای ورزشی و تفریحی آنها را بیشتر کنیم تا بتوانیم مدیریت بهتری داشته باشیم. در هر حال آسیبهای فیزیکی و روانی در این بخش وجود دارد که دیده نمیشود».
راضیه قنبری که حالا مدیر پرستاری بیمارستان روانپزشکی تفت در یزد است، تجربهی ۱۷ ساله در حوزه کار با بیماران اعصاب و روان را دارد. این پرستار از پایینآمدن آستانهی تحمل همکارانش میگوید که در این سالها کمتر شده. او به «شرق» میگوید: «حملههای فیزیکی بیماران بهتنهایی یک فشار مضاعف برای ما همراه دارد.
همین که میدانیم بیماران بخش روان، معمولا درمانی ندارند و خانواده باید تا آخر عمر درگیر بیماری عزیز خود باشد، برای ما دردناک است و خودش باعث فرسودگی کادر درمان میشود. ما پرسنلی داریم که به دلیل همین فشارها خودشان دارو مصرف میکنند. با این حال خیلی از همکاران به دلیل نگاه بد جامعه حتی به نزدیکان خود هم نمیگویند کجا کار میکنند. از طرفی چون به طور کامل، سختی کار برای ما در نظر گرفته نمیشود، باید جای ۲۰ سال، ۳۰ سال کار کنیم تا بازنشسته شویم. همین ۱۰ سال، نیاز به توانایی روانی و جسمی دارد».
📎 پایان
تاریخ انتشار: دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴
متن گزارش در وبگاه روزنامه: اینجا
🗞 درنگ
#دکتر_سارا_گودرززاده. دستیار روانپزشکی
چرخهی باطلی که تعرفههای غیرواقعی میآفریند
این روزها زیاد میشنوم که مردم از روند ویزیت پزشکان گلایه دارند. مثلا چنین چیزهایی میگویند: «پزشک فقط یه نگاه کرد، نذاشت سوال بپرسیم، فقط گفت این داروها رو بخور، اصلاً نگفت چرا! کلی نگرانی داریم و جوابی نگرفتیم...».
از آن طرف، پزشکهایی را میبینیم که با طی ۲۰ سال از سالهای جوانی در درس خواندن، طرح اجباری، دورهی دشوار دستیاری تخصصی و بعضا فوقتخصصی، حالا با ویزیتهای ۴۰۰-۳۰۰ هزار تومانی، که کمتر از دستمزد برخی مشاغل خدماتی است که به مدرک دانشگاهی هم نیاز ندارند، روبرو شدهاند.
میشود گفت که پزشکها خستهاند، نه انرژی برایشان مانده، نه دل و دماغی هم برای توضیح دادن. خیلی پزشکها طبق آمارهایی که سازمان نظام پزشکی بارها، و بارها اعلام کرده، طبابت را به خدمات زیبایی محدود کردهاند، چون آنجا حداقل "زیباجو" با خیال راحت هزینه میکند! ولی در سیستم درمان، نه برای پزشک رمقی مانده، و نه بیمار آرامشی دارد.
چه کسی بیشتر ضرر میکند؟
وقتی بیماری، با هزار دردسر نوبت میگیرد، مرخصی میگیرد، در ترافیک میماند، هزینهی رفت و آمد میدهد و ساعتها منتظر میماند، و تازه به پزشکی میرسد که از صبح مشغول و خسته است، دیگر نه بیمار حال خوبی دارد و نه پزشک، و نتیجهاش؟ ویزیتی نصفهنیمه.
بعد بیمار میرود پیش پزشک دوم، بعد شاید سومی، و میماند بین حرفهای درست ولی متفاوت، که همه هم به نوعی علمیاند، اما طبعا سردرگمی و کلافگی بیشتر در بیمار تولید میشود. و البته چندان برابر هزینه روی دست بیمار میماند.
و اینگونه، چرخهی باطل شروع میشود...
کاش به جای این مسیر فرسایشی، ویزیت پزشک اول به شکلی منصفانه و واقعی تعیین میشد؛ طوری که پزشک بتواند وقت مناسبی برای شنیدن و توضیح دادن بگذارد تا بیمار هم با آرامش و اعتماد خاطر از مطب بیرون برود، نه با لیستی از سوالهای بیجواب. چون واقعیت این است که
هر پزشکی خوب میداند برای درمان یک بیماری راههای متعددی هست و درمان، همیشه ترکیبی از دانش، تجربه و شرایط خاص هر بیمار هست
نه رقابتی بین نسخهها. شاید اگه این چرخه را بشکنیم، هم پزشک نفس بکشد، هم بیمار...
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_سارا_گودرززاده. دستیار روانپزشکی
چرخهی باطلی که تعرفههای غیرواقعی میآفریند
این روزها زیاد میشنوم که مردم از روند ویزیت پزشکان گلایه دارند. مثلا چنین چیزهایی میگویند: «پزشک فقط یه نگاه کرد، نذاشت سوال بپرسیم، فقط گفت این داروها رو بخور، اصلاً نگفت چرا! کلی نگرانی داریم و جوابی نگرفتیم...».
از آن طرف، پزشکهایی را میبینیم که با طی ۲۰ سال از سالهای جوانی در درس خواندن، طرح اجباری، دورهی دشوار دستیاری تخصصی و بعضا فوقتخصصی، حالا با ویزیتهای ۴۰۰-۳۰۰ هزار تومانی، که کمتر از دستمزد برخی مشاغل خدماتی است که به مدرک دانشگاهی هم نیاز ندارند، روبرو شدهاند.
میشود گفت که پزشکها خستهاند، نه انرژی برایشان مانده، نه دل و دماغی هم برای توضیح دادن. خیلی پزشکها طبق آمارهایی که سازمان نظام پزشکی بارها، و بارها اعلام کرده، طبابت را به خدمات زیبایی محدود کردهاند، چون آنجا حداقل "زیباجو" با خیال راحت هزینه میکند! ولی در سیستم درمان، نه برای پزشک رمقی مانده، و نه بیمار آرامشی دارد.
چه کسی بیشتر ضرر میکند؟
وقتی بیماری، با هزار دردسر نوبت میگیرد، مرخصی میگیرد، در ترافیک میماند، هزینهی رفت و آمد میدهد و ساعتها منتظر میماند، و تازه به پزشکی میرسد که از صبح مشغول و خسته است، دیگر نه بیمار حال خوبی دارد و نه پزشک، و نتیجهاش؟ ویزیتی نصفهنیمه.
بعد بیمار میرود پیش پزشک دوم، بعد شاید سومی، و میماند بین حرفهای درست ولی متفاوت، که همه هم به نوعی علمیاند، اما طبعا سردرگمی و کلافگی بیشتر در بیمار تولید میشود. و البته چندان برابر هزینه روی دست بیمار میماند.
و اینگونه، چرخهی باطل شروع میشود...
کاش به جای این مسیر فرسایشی، ویزیت پزشک اول به شکلی منصفانه و واقعی تعیین میشد؛ طوری که پزشک بتواند وقت مناسبی برای شنیدن و توضیح دادن بگذارد تا بیمار هم با آرامش و اعتماد خاطر از مطب بیرون برود، نه با لیستی از سوالهای بیجواب. چون واقعیت این است که
هر پزشکی خوب میداند برای درمان یک بیماری راههای متعددی هست و درمان، همیشه ترکیبی از دانش، تجربه و شرایط خاص هر بیمار هست
نه رقابتی بین نسخهها. شاید اگه این چرخه را بشکنیم، هم پزشک نفس بکشد، هم بیمار...
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 ورقی از تاریخ
منبع: روزنامه اطلاعات. نهم تیرماه ۱۳۲۰
دکتر عبدالحسین میرسپاسی (۱۳۵۵-۱۲۸۶) که در این آگهی روزنامه اطلاعات مورد اشاره قرار گرفته، همراه با دکتر حسین رضاعی بنیانگذاران روانپزشکی مدرن ایران بودهاند، دانشآموختهی روانپزشکی از فرانسه بودند. او از جمله دانشجویان اعزامی به فرانسه برای فراگیری طب بود که از دانشکده پزشکی لئون فارغالتحصیل شد. وی از همان ابتدا به رشتههای اعصاب و روانپزشکی علاقهمند بود و پایاننامهاش را پیرامون «صفات هیستری شکل حملات صرعی» به نگارش درآورد. ایشان برای مدتی در فرانسه در حوزهی روانپزشکی و پزشکی قانونی به تحقیق و پژوهش پرداخت و در بیمارستان روانی شارانتون فرانسه، مشارکت مؤثری در فعالیتها و تحقیقات بخش و آزمایشگاه داشت.
استاد میرسپاسی همچنین از بنیانگذاران انجمن بهداشت روانی ایران، رئیس پزشکی قانونی ایران، مؤسس و رئیس بیمارستان میمنت، رئیس سابق بیمارستان روانی رازی و عضو شورایعالی وزارت فرهنگ بودهاند.
از دکتر میرسپاسی آثار علمی فراوانی در حوزه روانپزشکی، اعصاب، پزشکی قانونی و حتی فلسفه و ادبیات فارسی به جای ماندهاست که از جمله آن میتوان به ۳۱ جلد کتاب به زبان فارسی، چهار کتاب به زبان فرانسه و ۱۳ مقاله در زمینههای مختلف اشاره کرد. بیماری جنون جوانی، لیپنوتیسم، مرکز دماغی، خلاصه روانپزشکی، روانپزشکی اجتماعی، روانپزشکی در چهار جلد، نشان مچ دست، موارد درمان با توفرانیل، قانون و جنون، جنون جوانی، فکر درونی و تبهکاری، نشان بابنسکی، هیپنوتیسم و روانشناسی عمومی، برخی از آثار استاد است.
#تجربههای_روانپزشکانه
منبع: روزنامه اطلاعات. نهم تیرماه ۱۳۲۰
دکتر عبدالحسین میرسپاسی (۱۳۵۵-۱۲۸۶) که در این آگهی روزنامه اطلاعات مورد اشاره قرار گرفته، همراه با دکتر حسین رضاعی بنیانگذاران روانپزشکی مدرن ایران بودهاند، دانشآموختهی روانپزشکی از فرانسه بودند. او از جمله دانشجویان اعزامی به فرانسه برای فراگیری طب بود که از دانشکده پزشکی لئون فارغالتحصیل شد. وی از همان ابتدا به رشتههای اعصاب و روانپزشکی علاقهمند بود و پایاننامهاش را پیرامون «صفات هیستری شکل حملات صرعی» به نگارش درآورد. ایشان برای مدتی در فرانسه در حوزهی روانپزشکی و پزشکی قانونی به تحقیق و پژوهش پرداخت و در بیمارستان روانی شارانتون فرانسه، مشارکت مؤثری در فعالیتها و تحقیقات بخش و آزمایشگاه داشت.
استاد میرسپاسی همچنین از بنیانگذاران انجمن بهداشت روانی ایران، رئیس پزشکی قانونی ایران، مؤسس و رئیس بیمارستان میمنت، رئیس سابق بیمارستان روانی رازی و عضو شورایعالی وزارت فرهنگ بودهاند.
از دکتر میرسپاسی آثار علمی فراوانی در حوزه روانپزشکی، اعصاب، پزشکی قانونی و حتی فلسفه و ادبیات فارسی به جای ماندهاست که از جمله آن میتوان به ۳۱ جلد کتاب به زبان فارسی، چهار کتاب به زبان فرانسه و ۱۳ مقاله در زمینههای مختلف اشاره کرد. بیماری جنون جوانی، لیپنوتیسم، مرکز دماغی، خلاصه روانپزشکی، روانپزشکی اجتماعی، روانپزشکی در چهار جلد، نشان مچ دست، موارد درمان با توفرانیل، قانون و جنون، جنون جوانی، فکر درونی و تبهکاری، نشان بابنسکی، هیپنوتیسم و روانشناسی عمومی، برخی از آثار استاد است.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 ورقی از تاریخ
آگهی بازگشت دکتر چهرازی از مسافرت
۱۴ تیر ۱۳۲۰. روزنامه اطلاعات
#تجربههای_روانپزشکانه
آگهی بازگشت دکتر چهرازی از مسافرت
۱۴ تیر ۱۳۲۰. روزنامه اطلاعات
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 شعر
#دکتر_احسان_نجفیان. روانپزشک
منظومهی آرامش
یا راهکارهایی برای حفظ احساس آرامش
در جهانی مملو از رنج و ملال
در میان اضطراب قیل و قال
انتظار آدمی از زندگی
نیست جز آرامش و آسودگی
در مسیر کسب این احساس ناب
میشود کمتر ملال و اضطراب
کسب این احساس، اول خوان ماست
خوانِ دیگر حفظ آن در جان ماست
گاه باید لحظههایی در سکون
در مکانی ساکت و در اندرون
فارغ از دنیا و مافیها نشست
چشمها را لحظههایی چند، بست
با تمرکز بر تنفسهای خود
بیتحرک ماند در دنیای خود
در زمان خشم و حال اضطراب
میشود بر آتش سوزنده آب
باید از حالِ طبیعت بهره برد
دل به نیروی شفا بخشش سپرد
در میان جنگل و دشت و دمن
در کنار رود، یا روی چمن
یا کنار آبی دریا نشست
لحظههایی از غم دنیا گسست
خوابِ با کیفیت از شب تا سحر
بر قرار و حال ما دارد اثر
در مکانی با دمایی معتدل
جایی از نور و صدا آسوده دل.
در میان بستر و آغاز خواب
باید از "همراه" گردد اجتناب
باید از خورد و خوراکت کم کنی
خود به حفظ این هدف ملزم کنی
قهوه و شیرینی و قند و شکر
میشود بر جسم و جانت دردسر
گاه باید فکرهایی را که داشت
با قلم بر صفحهی دفتر نگاشت
دفتر از اندیشهی روزانه ساخت
محتوای بر خطایش را شناخت
ذات خود را بیقضاوت کن مرور
باش از افکار خودخواهانه دور
دوستان و آشنایان را ببین
با چه کس هستی رفیق و همنشین
بازبینی کن هر از گاهی، سپس
شاخ و برگش را به قدری کن هرس
آنکه چون باد مخالف میوزد
آنکه داری در کنارش حال بد
آنکه باشد دایما منفیگرا
یا نمیفهمد دل و حال تو را
با چنین کس رفت و آمد آفت است
ختم آن همواره کاری مثبت است
ورزش و موسیقی و کسب هنر
در شفای حال بد دارد اثر
حس آرامش شفای باطن است
حفظ آن همواره امری ممکن است
غصههای زندگی زندان توست
ساکن زندان همانا جان توست
در مسیر کسب آرامش بکوش
باشدا این نکته پیغام سروش
چون که بنهادی قدم در این مسیر
نیستی دیگر در این زندان اسیر
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_احسان_نجفیان. روانپزشک
منظومهی آرامش
یا راهکارهایی برای حفظ احساس آرامش
در جهانی مملو از رنج و ملال
در میان اضطراب قیل و قال
انتظار آدمی از زندگی
نیست جز آرامش و آسودگی
در مسیر کسب این احساس ناب
میشود کمتر ملال و اضطراب
کسب این احساس، اول خوان ماست
خوانِ دیگر حفظ آن در جان ماست
گاه باید لحظههایی در سکون
در مکانی ساکت و در اندرون
فارغ از دنیا و مافیها نشست
چشمها را لحظههایی چند، بست
با تمرکز بر تنفسهای خود
بیتحرک ماند در دنیای خود
در زمان خشم و حال اضطراب
میشود بر آتش سوزنده آب
باید از حالِ طبیعت بهره برد
دل به نیروی شفا بخشش سپرد
در میان جنگل و دشت و دمن
در کنار رود، یا روی چمن
یا کنار آبی دریا نشست
لحظههایی از غم دنیا گسست
خوابِ با کیفیت از شب تا سحر
بر قرار و حال ما دارد اثر
در مکانی با دمایی معتدل
جایی از نور و صدا آسوده دل.
در میان بستر و آغاز خواب
باید از "همراه" گردد اجتناب
باید از خورد و خوراکت کم کنی
خود به حفظ این هدف ملزم کنی
قهوه و شیرینی و قند و شکر
میشود بر جسم و جانت دردسر
گاه باید فکرهایی را که داشت
با قلم بر صفحهی دفتر نگاشت
دفتر از اندیشهی روزانه ساخت
محتوای بر خطایش را شناخت
ذات خود را بیقضاوت کن مرور
باش از افکار خودخواهانه دور
دوستان و آشنایان را ببین
با چه کس هستی رفیق و همنشین
بازبینی کن هر از گاهی، سپس
شاخ و برگش را به قدری کن هرس
آنکه چون باد مخالف میوزد
آنکه داری در کنارش حال بد
آنکه باشد دایما منفیگرا
یا نمیفهمد دل و حال تو را
با چنین کس رفت و آمد آفت است
ختم آن همواره کاری مثبت است
ورزش و موسیقی و کسب هنر
در شفای حال بد دارد اثر
حس آرامش شفای باطن است
حفظ آن همواره امری ممکن است
غصههای زندگی زندان توست
ساکن زندان همانا جان توست
در مسیر کسب آرامش بکوش
باشدا این نکته پیغام سروش
چون که بنهادی قدم در این مسیر
نیستی دیگر در این زندان اسیر
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 درنگ
دکتر مارک رافالو
برگردان: تجربهها
پیامدهای حذف تشخیص افسردگی نوروتیک
پیش از انتشار DSM-III در سال ۱۹۸۰، رایجترین تشخیصی که روانکاوان به کار میبردند، «افسردگی نوروتیک» بود؛ اما این اصطلاح حذف شد، چرا که متولیان تدوین DSM نمیخواستند از واژهی «نوروتیک» استفاده کنند.
افسردگی نوروتیک، یک تشخیص معتبر بود که به اضطراب و افسردگی خفیف و مزمن اشاره داشت—نه دورهای، نه ژنتیکی، متفاوت از اختلال دوقطبی، و تا حد زیادی مرتبط با عوامل محیطی.
نسخهی سوم DSM به جای افسردگی نوروتیک، سه تشخیص را معرفی کرد: افسردگی اساسی (MDD)، اضطراب فراگیر (GAD)، و دیستایمی (Dysthymia)—که هر سه از دیدگاه برخی منتقدان، ساختارهایی نامعتبرند. این جایگزینی منجر به بروز پدیدهی شایع و نادرست همابتلایی شد (برای نمونه، بیشتر بیماران همزمان "معیارهای تشخیصی" هر دو MDD و GAD را دارند).
این وضعیت پیامدهای متعددی در درمان دارد: چندتشخیصی، چنددارویی، تجویزهای دارویی نامناسب، و غفلت از رواندرمانی، و...
به همین دلیل است که مسائل مربوط به ردهبندی و طبقهبندی روانپزشکی (nosology) از اهمیت زیادی برخوردارند. این مسائل صرفاً تمرینهای فکری نیستند؛ بلکه پیامدهای عینی و واقعی در زندگی دارند.
#تجربههای_روانپزشکانه
دکتر مارک رافالو
برگردان: تجربهها
پیامدهای حذف تشخیص افسردگی نوروتیک
پیش از انتشار DSM-III در سال ۱۹۸۰، رایجترین تشخیصی که روانکاوان به کار میبردند، «افسردگی نوروتیک» بود؛ اما این اصطلاح حذف شد، چرا که متولیان تدوین DSM نمیخواستند از واژهی «نوروتیک» استفاده کنند.
افسردگی نوروتیک، یک تشخیص معتبر بود که به اضطراب و افسردگی خفیف و مزمن اشاره داشت—نه دورهای، نه ژنتیکی، متفاوت از اختلال دوقطبی، و تا حد زیادی مرتبط با عوامل محیطی.
نسخهی سوم DSM به جای افسردگی نوروتیک، سه تشخیص را معرفی کرد: افسردگی اساسی (MDD)، اضطراب فراگیر (GAD)، و دیستایمی (Dysthymia)—که هر سه از دیدگاه برخی منتقدان، ساختارهایی نامعتبرند. این جایگزینی منجر به بروز پدیدهی شایع و نادرست همابتلایی شد (برای نمونه، بیشتر بیماران همزمان "معیارهای تشخیصی" هر دو MDD و GAD را دارند).
این وضعیت پیامدهای متعددی در درمان دارد: چندتشخیصی، چنددارویی، تجویزهای دارویی نامناسب، و غفلت از رواندرمانی، و...
به همین دلیل است که مسائل مربوط به ردهبندی و طبقهبندی روانپزشکی (nosology) از اهمیت زیادی برخوردارند. این مسائل صرفاً تمرینهای فکری نیستند؛ بلکه پیامدهای عینی و واقعی در زندگی دارند.
#تجربههای_روانپزشکانه
Forwarded from یک دقیقه با سلامت روان
Psychological First Aid Guide.wav
21.4 MB
#کمک_های_روانشناختی_اولیه مجموعه ای از اقدامات حمایتی است که در شرایط بحرانی به افراد ارائه می شود.
این گفتگو توسط #هوش_مصنوعی Goolge NotebookLM از روی کتابچه #سازمان_بهداشت_جهانی تهیه شده است.
با وجود برخی اشکالات در تلفظ واژه ها، گفتگویی بسیار خوب و آموزنده برای عموم مردم است.
به امید روزهای بهتر
#دکتر_سید_وحید_شریعت
@OneminMH
این گفتگو توسط #هوش_مصنوعی Goolge NotebookLM از روی کتابچه #سازمان_بهداشت_جهانی تهیه شده است.
با وجود برخی اشکالات در تلفظ واژه ها، گفتگویی بسیار خوب و آموزنده برای عموم مردم است.
به امید روزهای بهتر
#دکتر_سید_وحید_شریعت
@OneminMH
Forwarded from گروه آموزشی مانژه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🗞 درنگ
#دکتر_امیرحسین_جلالیندوشن. روانپزشک
در میانهی اندوه و انسجام
مهاجر ایرانی در روزهای جنگ و دوری
در روزهایی که آسمان ایران پر از سایهی تهدید است و دلها در تپش اخبار نامعلوم، بسیاری از ما ایرانیان، که فرسنگها دور از وطن زندگی میکنند، با حسّی غریب از «نزدیکی درد» و «فاصلهی ناتوانی» زندگی میکنیم. شبیه قهرمانان رمانهای چون “شازده احتجاب” هوشنگ گلشیری که در خاطره و گذشته زندانیست تا “چراغها را من خاموش میکنم” زویا پیرزاد که در سکوت و خویشتنداری روزمرهاش، طوفانهای درونی پنهان است ــ در ما نیز لایههایی از سوگ، اضطراب، احساس گناه و گسست نهفته است.
مهاجرت، نه تنها جابجایی جغرافیایی، بلکه یک تجربهی بلندمدتِ عاطفی-شناختی است. ما حامل حافظهای جمعی، زبانی ناگفته، و ارتباطاتی بریده با سرزمینی هستیم که هنوز در خوابها و نیایش هایمان زنده است. این روزها، بسیاری از مهاجران ایرانی دچار پدیدهای هستند که به آن grief without body یا سوگ بی جسد میگویند؛ یعنی سوگی بیپایان، بیخداحافظی، و بیامکانِ مشارکت در آداب جمعی سوگواری.
از سوی دیگر، تجربهی مهاجران در این ایام اغلب با گناه بازمانده (survivor’s guilt) و شرم ناظر (witnessing shame) درآمیخته: چرا من اینجا در امنیتام، در حالی که خانوادهام، همنسلانم، یا حتی بیمار سابقم، در دل اضطراب و خطرند؟ این احساسات اگرچه قابلفهماند، اما اگر بدون پالایش باقی بمانند، به افسردگی پنهان، خشمهای درونی شده، یا جدایی از خویشتن اصیل مهاجر میانجامند.
چه باید کرد؟
نه گسستن کامل از رسانهها ممکن است، نه زیستن در اضطراب همیشگی. نقطهی تعادل جاییست که مهاجر میکوشد همدلی فعال را با مرزبندی روانی همراه کند؛ که بتواند به اخبار واکنش نشان دهد، بدون اینکه تمام رواناش را واگذارد؛ که بتواند اندوه را بپذیرد، بیآنکه فرسوده شود؛ که بتواند از راه دور تأثیرگذار باشد، بیآنکه خود را قربانی احساس ناتوانی کند.
در نهایت، مهاجرت برای ایرانی، همچون بسیاری از ملتهای ریشهدار، بیشتر از یک تجربهی زیستی، یک تجربهی هستیشناسانه است. زیستن در دو زمان (گذشته و اکنون)، دو زبان (مادری و دوم)، و دو سرزمین (زادهشده و انتخابشده) کاریست که قدرتی عاطفی، فرهنگی و ذهنی میطلبد. اگر بتوانیم این روزها را با گفتوگو، پیوند، و مراقبت روانی از خود و دیگران بگذرانیم، شاید از دل همین بحران، انسجامی تازه برای روان مهاجر ایرانی زاده شود.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_امیرحسین_جلالیندوشن. روانپزشک
در میانهی اندوه و انسجام
مهاجر ایرانی در روزهای جنگ و دوری
در روزهایی که آسمان ایران پر از سایهی تهدید است و دلها در تپش اخبار نامعلوم، بسیاری از ما ایرانیان، که فرسنگها دور از وطن زندگی میکنند، با حسّی غریب از «نزدیکی درد» و «فاصلهی ناتوانی» زندگی میکنیم. شبیه قهرمانان رمانهای چون “شازده احتجاب” هوشنگ گلشیری که در خاطره و گذشته زندانیست تا “چراغها را من خاموش میکنم” زویا پیرزاد که در سکوت و خویشتنداری روزمرهاش، طوفانهای درونی پنهان است ــ در ما نیز لایههایی از سوگ، اضطراب، احساس گناه و گسست نهفته است.
مهاجرت، نه تنها جابجایی جغرافیایی، بلکه یک تجربهی بلندمدتِ عاطفی-شناختی است. ما حامل حافظهای جمعی، زبانی ناگفته، و ارتباطاتی بریده با سرزمینی هستیم که هنوز در خوابها و نیایش هایمان زنده است. این روزها، بسیاری از مهاجران ایرانی دچار پدیدهای هستند که به آن grief without body یا سوگ بی جسد میگویند؛ یعنی سوگی بیپایان، بیخداحافظی، و بیامکانِ مشارکت در آداب جمعی سوگواری.
از سوی دیگر، تجربهی مهاجران در این ایام اغلب با گناه بازمانده (survivor’s guilt) و شرم ناظر (witnessing shame) درآمیخته: چرا من اینجا در امنیتام، در حالی که خانوادهام، همنسلانم، یا حتی بیمار سابقم، در دل اضطراب و خطرند؟ این احساسات اگرچه قابلفهماند، اما اگر بدون پالایش باقی بمانند، به افسردگی پنهان، خشمهای درونی شده، یا جدایی از خویشتن اصیل مهاجر میانجامند.
چه باید کرد؟
نه گسستن کامل از رسانهها ممکن است، نه زیستن در اضطراب همیشگی. نقطهی تعادل جاییست که مهاجر میکوشد همدلی فعال را با مرزبندی روانی همراه کند؛ که بتواند به اخبار واکنش نشان دهد، بدون اینکه تمام رواناش را واگذارد؛ که بتواند اندوه را بپذیرد، بیآنکه فرسوده شود؛ که بتواند از راه دور تأثیرگذار باشد، بیآنکه خود را قربانی احساس ناتوانی کند.
در نهایت، مهاجرت برای ایرانی، همچون بسیاری از ملتهای ریشهدار، بیشتر از یک تجربهی زیستی، یک تجربهی هستیشناسانه است. زیستن در دو زمان (گذشته و اکنون)، دو زبان (مادری و دوم)، و دو سرزمین (زادهشده و انتخابشده) کاریست که قدرتی عاطفی، فرهنگی و ذهنی میطلبد. اگر بتوانیم این روزها را با گفتوگو، پیوند، و مراقبت روانی از خود و دیگران بگذرانیم، شاید از دل همین بحران، انسجامی تازه برای روان مهاجر ایرانی زاده شود.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 بازتاب
بخش سوم گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران
در این شرایط، شاید همه به رواندرمانگر دسترسی نداشته باشند. حالا شما به عنوان یک متخصص در این حوزه، چه راهکارهای سادهای برای خودیاری پیشنهاد میکنید که قابل اجرا باشد و به وضعیت روانی آنها کمک کند؟
- اقدامات خودیاری هم مانند رویکردهای رواندرمانی میتواند بسیار کمک کننده باشد و گاهی در این موقعیت حتی ممکن است تاثیر بهتری از مشاوره داشته باشد. جدا از کسانی که سابقهی مشکلات جدی در این زمینه داشته باشند، و لازم است کمک تخصصی بگیرند، اما نکته خیلی مهم و حائز اهمیت این است که در بعضی مواقع، کارهای بسیار سادهای ممکن است تأثیر تعیینکنندهای داشته باشد. یکی از کارهای سادهای که باید انجام داد، پرهیز از بحث کردن و دامن زدن به مسائل در محیط خانواده است. رعایت روتینها و مانع شدن از ایجاد وضعیت آشفته در خانواده، مانند خواب و بیداری نامرتب و پرداختن منسجم در حد ممکن به کار، درس و تکالیف نیز بسیار مهم است.
ایجاد فضایی برای حرف زدن و بیان هیجانات، بسیار اهمیت دارد. در واقع، باید فضایی ایجاد کنیم که اعضای خانواده این امکان را داشته باشند تا هیجانات و افکار خود را بیان کنند. این محیط باید پذیرنده و غیرقضاوتکننده باشد.
حمایت اجتماعی و تعلق به گروههای همدل مانند دوستان، گروههای مذهبی و دانشگاهی، چه نقشی در کاهش احساس ماندگی دارند؟ چگونه میتوانیم از این منابع رسمی یا غیررسمی برای تقویت تابآوری استفاده کنیم؟
- یکی دیگر از منابعی که میتواند کمککننده باشد، و باعث سازگاری ما با بحران شود استفاده از ظرفیت گروههای همتاست. فضایی که ما به آن تعلق داشته باشیم مانند گروه خانواده و دوستان چه مجازی و چه حقیقی که در آن بتوانیم مشکلاتمان را در میان بزاریم میتواند یاریبخش باشد. وقتی بتوانیم همصحبتهایی بیابیم که حرف همدیگر را بفهمیم با آنان شرایطی را تجربه کنیم که نشانمان میدهد دیگران نیز همین احساسات ما را دارند، احساس تنها بودن در ما کاهش مییابد، و میتوانیم شرایط را مدریت کنیم. در واقع توجه به نگرانیهای عمومی و صحبت از دغدغههای مشترک، میتواند حس انزوا و تنهایی را که ناشی از این شرایط است در ما کاهش دهد.
📎 بخش آخر در صفحهی چهارم
#تجربههای_روانپزشکانه
بخش سوم گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران
در این شرایط، شاید همه به رواندرمانگر دسترسی نداشته باشند. حالا شما به عنوان یک متخصص در این حوزه، چه راهکارهای سادهای برای خودیاری پیشنهاد میکنید که قابل اجرا باشد و به وضعیت روانی آنها کمک کند؟
- اقدامات خودیاری هم مانند رویکردهای رواندرمانی میتواند بسیار کمک کننده باشد و گاهی در این موقعیت حتی ممکن است تاثیر بهتری از مشاوره داشته باشد. جدا از کسانی که سابقهی مشکلات جدی در این زمینه داشته باشند، و لازم است کمک تخصصی بگیرند، اما نکته خیلی مهم و حائز اهمیت این است که در بعضی مواقع، کارهای بسیار سادهای ممکن است تأثیر تعیینکنندهای داشته باشد. یکی از کارهای سادهای که باید انجام داد، پرهیز از بحث کردن و دامن زدن به مسائل در محیط خانواده است. رعایت روتینها و مانع شدن از ایجاد وضعیت آشفته در خانواده، مانند خواب و بیداری نامرتب و پرداختن منسجم در حد ممکن به کار، درس و تکالیف نیز بسیار مهم است.
ایجاد فضایی برای حرف زدن و بیان هیجانات، بسیار اهمیت دارد. در واقع، باید فضایی ایجاد کنیم که اعضای خانواده این امکان را داشته باشند تا هیجانات و افکار خود را بیان کنند. این محیط باید پذیرنده و غیرقضاوتکننده باشد.
حمایت اجتماعی و تعلق به گروههای همدل مانند دوستان، گروههای مذهبی و دانشگاهی، چه نقشی در کاهش احساس ماندگی دارند؟ چگونه میتوانیم از این منابع رسمی یا غیررسمی برای تقویت تابآوری استفاده کنیم؟
- یکی دیگر از منابعی که میتواند کمککننده باشد، و باعث سازگاری ما با بحران شود استفاده از ظرفیت گروههای همتاست. فضایی که ما به آن تعلق داشته باشیم مانند گروه خانواده و دوستان چه مجازی و چه حقیقی که در آن بتوانیم مشکلاتمان را در میان بزاریم میتواند یاریبخش باشد. وقتی بتوانیم همصحبتهایی بیابیم که حرف همدیگر را بفهمیم با آنان شرایطی را تجربه کنیم که نشانمان میدهد دیگران نیز همین احساسات ما را دارند، احساس تنها بودن در ما کاهش مییابد، و میتوانیم شرایط را مدریت کنیم. در واقع توجه به نگرانیهای عمومی و صحبت از دغدغههای مشترک، میتواند حس انزوا و تنهایی را که ناشی از این شرایط است در ما کاهش دهد.
📎 بخش آخر در صفحهی چهارم
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 بازتاب
بخش چهارم و آخر گفتوگو با خبرگزاری کتاب
نقش کتابها و منابع علمی را در بهبود سلامت روانی افراد نمیتوانیم نادیده بگیریم. به عنوان یک فرد دانشگاهی، آیا کتابها یا آثار عمومی خاصی وجود دارد که بتواند در حفظ آرامش و سلامت روان در دوران بحران به مردم کمک کند؟ اگر بخواهید یک عنوان کتاب را معرفی کنید، چه گزینهای را پیشنهاد میکنید؟
- کتابهای زیادی وجود دارد، اما یکی از کتابهای جذاب که به اندازه کافی از آن بهره برده نشده، «راهنمای رستگاری در جابلقا» با عنوان فرعی « کتاب خودیاری،خوشدلی و رضایت برای خاورمیانهایها» است. این کتاب نوشتهی دکتر علی مرسلی است و تلاش کرده که به ما نشان دهد در فضای خاورمیانه، چگونه میتوانیم با چالشها روبرو شویم. این کتاب محدود به شرایط جنگ نیست و مطالبی خوبی را به خواننده ارائه میدهد. نویسنده با تکیه به تاریخ، فلسفه، انسانشناسی و ادبیات، کوشیده دستورالعمل خودیاری برای مردم این سرزمین بنویسد. این کتاب سالها پیش نوشته شده است اما برای خوانندگان پیگیر و عمومی، کتاب جذاب و لذتبخشی است.
در پایان اشارهای هم به مشاوران، روانپزشکان و روانشناسان و تأثیر آنها در کاهش استرسهای عمومی و بازسازی آرامشهای روانی داشته باشم. نهادهایی مانند رسانه و نظام آموزش رسمی چگونه میتوانند با همدیگر همافزایی داشته باشند تا مردم واکنشهای تروماتیکی از خود نشان ندهند؟
واکنش ما به بحران باید به گونهای باشد که مردم در مواجهه با این شرایط، دچار اضطراب بیمورد نشوند. شرط اصلی داستان هم این است که ما از پیش شرایط را سنجیده و آمادگی کافی را برای این وضعیت داشته باشیم. اما هماکنون میبینیم که نهادهای متولی تازه به فکر تدوین راهنما افتادهاند.
📎 بخش چهارم و آخر
#تجربههای_روانپزشکانه
بخش چهارم و آخر گفتوگو با خبرگزاری کتاب
نقش کتابها و منابع علمی را در بهبود سلامت روانی افراد نمیتوانیم نادیده بگیریم. به عنوان یک فرد دانشگاهی، آیا کتابها یا آثار عمومی خاصی وجود دارد که بتواند در حفظ آرامش و سلامت روان در دوران بحران به مردم کمک کند؟ اگر بخواهید یک عنوان کتاب را معرفی کنید، چه گزینهای را پیشنهاد میکنید؟
- کتابهای زیادی وجود دارد، اما یکی از کتابهای جذاب که به اندازه کافی از آن بهره برده نشده، «راهنمای رستگاری در جابلقا» با عنوان فرعی « کتاب خودیاری،خوشدلی و رضایت برای خاورمیانهایها» است. این کتاب نوشتهی دکتر علی مرسلی است و تلاش کرده که به ما نشان دهد در فضای خاورمیانه، چگونه میتوانیم با چالشها روبرو شویم. این کتاب محدود به شرایط جنگ نیست و مطالبی خوبی را به خواننده ارائه میدهد. نویسنده با تکیه به تاریخ، فلسفه، انسانشناسی و ادبیات، کوشیده دستورالعمل خودیاری برای مردم این سرزمین بنویسد. این کتاب سالها پیش نوشته شده است اما برای خوانندگان پیگیر و عمومی، کتاب جذاب و لذتبخشی است.
در پایان اشارهای هم به مشاوران، روانپزشکان و روانشناسان و تأثیر آنها در کاهش استرسهای عمومی و بازسازی آرامشهای روانی داشته باشم. نهادهایی مانند رسانه و نظام آموزش رسمی چگونه میتوانند با همدیگر همافزایی داشته باشند تا مردم واکنشهای تروماتیکی از خود نشان ندهند؟
واکنش ما به بحران باید به گونهای باشد که مردم در مواجهه با این شرایط، دچار اضطراب بیمورد نشوند. شرط اصلی داستان هم این است که ما از پیش شرایط را سنجیده و آمادگی کافی را برای این وضعیت داشته باشیم. اما هماکنون میبینیم که نهادهای متولی تازه به فکر تدوین راهنما افتادهاند.
📎 بخش چهارم و آخر
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 درنگ
روزگارت چنان بمالد گوش
که زند مغز استخوانت جوش
شوی از کوب آسمان شیدا
درد پیدا و زخم ناپیدا
ملکالشعرای بهار
متاسفیم قطع دسترسی به اینترنت بینالمللی به پارگی بند ارتباطمان منجر شد. با شما هستیم.
#تجربههای_روانپزشکانه
روزگارت چنان بمالد گوش
که زند مغز استخوانت جوش
شوی از کوب آسمان شیدا
درد پیدا و زخم ناپیدا
ملکالشعرای بهار
متاسفیم قطع دسترسی به اینترنت بینالمللی به پارگی بند ارتباطمان منجر شد. با شما هستیم.
#تجربههای_روانپزشکانه