Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدای علی(ع) سلام!
باز هم منم!
یتیم علیِ(ع) تو بر زمین...
آنکس که بابایش به او آموخت
جز تو به هیچ کجا پناهی نیست!
من را نه بنامم که بنام پدر بشناس...
من که خیری بر زمینت نداشتم. ولی؛ او خیر کثیرت بود.

او که در نجوای شبانه کوفه اش به آموخت، بخوانمت:
"مَوْلايَ يَا مَوْلايَ، أَنْتَ الْحَيُّ وَ أَنَا الْمَيِّتُ، وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ إِلا الْحَيُّ ؟"
"مولایم ای مولای من، تو زنده‌ای و من مرده، آیا رحم می‌کند به مرده جز زنده؟ "
حال آمده ام، بر در سفره مهمانیت. نشانی اگر میپرسی. جایی حوالی نعلین علی(ع) آمده ام تا زنده ام کنی، به راهت که راه اوست.
رحم کن بر این حقیری که همه داراییش
تویی و پناهش تو!

خدای علی،
با نجوای او خواندمت.
پس مرا به نام او بشناس. که به مددش راهی مهمانیت شدم...

به نام پرورگار عالمیان
به نام پروردگار علی(ع)
قدم میگذاریم به ماه خدا
به ماه پر از نام علی(ع)

#رمضان_مبارک #یاامیرالمومنین (ع) #رمضان
✍️🏻ب.نظری منش #رد_قلم

@Rade_ghalam
زیر پایم یک جانماز آبی رنگ است، یادگار حج آن سال. سال هشتاد و نه هم کاروانیم زنی بود حدودا شصت ساله، همسرش تازه فوت شده بود و بچه ها فرستاده بودنش حج. این همه سال با همسرش نیامده بود و حالا هر جا می رسیدیم جایش را خالی می‌کرد. زن خوش خنده ای بود از آنها که با خنده درد دنیا را به مسخره می‌گیرند. یک روسری آبی رنگ داشت که روزی یکبار سرش می‌کرد. به پوست سفید و صورت ظریفش خیلی می‌آمد ولی من گرفتار تکرار این روسری بودم. آن روز مغرب داشتیم راهی مسجد می شدیم. دیدم با وسواس روسری را مرتب می‌کند. گفتم: «حاج خانوم! خوبه بخدا، همون شکلیه که دیروز بود» خندید و گفت: «خیلی بهم میاد، نه؟» چیزی در صدایش بود که ذوق و لذت نبود حتی خنده و شوخی هم نبود. احساسش کردم. سوز حسرت به صورتم می‌خورد. با نگاه تشویقش کردم ادامه دهد:
«خیلی مرد خوبی بود مادر، خدایی دوستمم داشت. بلد نبود ولی. باورت میشه یکبار نگفت دستت درد نکنه؟ پنجاه سال کمه مگه؟ نگفت زن دستت درد نکنه این بچه ها رو خوب بزرگ کردی. مادر نداشتم مادرم شدی. خواهر نداشتم خواهرم شدی. یا اصلا لیوان آب دستم دادی! بعد من یک عمر چشمت دویید تو دهنش دنبال این حرف»
باز روسریو مرتب کرد: «یکبار نه الانا، قدیما، دختر کوچیکم دبیرستانی بود. رفتم بازار رضا این روسریو خریدم. سر کردم بریم حرم، سرشو اورد بالا گفت: فیروزه ای بهت میاد. این قند تو دل من آب نشد! شد. میخوام هربار دعاش می‌کنم این سرم باشه که یادم بیفته چه ذوقی کردم از گفتن یک جمله‌اش بعد با همون ذوقه دعاش کنم! » باز مکثی و ادامه:«دوستم داشت، بلدم نبود» چشم از آیینه برداشت و به من دوخت: «لیلا مادر یک وقت از آدما قایم نکنی گفتنیاتوها، خدا به اون بزرگیش گفته شکر کنید، گفته بگید دوست دارم. ما که خاک و گلیم مادر»

از آن سفر این سجاده آبی را خریدم، که یادم بماند. بگویم ممنون، درست همینجا وسط سجاده «خدایا ممنون» نمک سفره تو را که بشناسم. نمک شناس سفره خلقت خواهم شد.من شکر میکنم که بدانی کورش نیستم. که شاید لبخندی بزنی و بگویی درست است توان جبران نداشت ولی توان دیدن داشت.
حاج خانوم با آن روسری آبیش همیشه بین شُکرهایم جاگرفته.
چه بارها به خدا و چه هربار به خلق خدا
✍🏻ب.نظری منش #رد_قلم

#دعای_افتتاح #داستانک #جور_دیگر_باید_خواند #رمضان #ادعیه

@Rade_ghalam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روبروی تو جهانم به پایان می‌رسد.
ولی نگاهت ادامه دارد.
لبخندت ادامه دارد.
گرمایش ادامه دارد.
سکوتت ادامه دارد.
آرامشت ادامه دارد.
غمت، شورت، شعورت ادامه دارد.
و ادامه ندارد؛
دردهایم.
حرفهایم.
قصه هایم.
غصه هایم.
روبروی تو؛
تو ادامه می‌دهی و من پایان می‌گیرم.
روبروی تو؛
من در تو ادامه پیدا می‌کنم...
و این میشود پایان باز زندگی نوکری که تو مولایش بودی.
همان پایان خوبی که می‌خواهم.
همان پایان خوبی که دعای سحرم شد.

#اللهم_الرزقنی_شفاعة_الحسين_يوم_الورود_و_ثبت_لی_قدم_صدق_عندک_مع_الحسین_و_اصحاب_الحسین_الذین_بذلوا_مهجهم_دون_الحسین_علیه_السلام

#پایان_خوب #نوکر #یااباعبدالله (ع) .
✍️🏻ب.نظری منش #رد_قلم

@Rade_ghalam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خرج که از کیسه مولا بود،
کار گدایی من آسان بود.
تَر شود از او ترک چشم ها
تا سخن از حضرت باران بود.
از غم راه و غم نانش چه باک؟
آنکه گدای ره سلطان بود.
دشمن او دوستیش را چشید
خوی حسن(ع) معنی انسان بود.
هیچ دریغی نکند مجتبی (ع)
بر در او هرکه، که مهمان بود
پورِعلی، آینه ی حیدر است
تیغ و سکوتش همه ایمان بود
ما که گرفتیم از او لقمه را
شُکر! حسن، برکت هر نان بود...

#یاحسن(ع) #امام_دوم #پسر_ارشد_زهرا (س)
#یاامام_حسن_مجتبی #حسن_بن_علی (ع)
✍️🏻ب.نظری منش #رد_قلم

@Rade_ghalam
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حدیث فرازی بود از خطبه ۱۴۹ #نهج_البلاغه
جایت خالیست.
آنقدر که جهان خالیست
آنقدر که از این جهان خالی ترسیده ایم پدر
و امشب، در این شب تقدیر که خدا ترس نبودت را به جان زمینش انداخت. در آغاز سالی تازه و قدری معین
متوسلیم به سایه ی پدرانه ات که خدایا؛
بنام پدر
به حق پدر
به اشک پدر
ما را در این جهان به غیر علی و اولادش نسپار.
خدایا در پناه خودت، ما را از امت علی(ع) بشناس
همان هایی که بنام پدر در آسمان شناسند.
ترس من از این است که امتی باشد با علی و من از آن امت نباشم.
مهربان خدای من.
بنویس از آنچه خیر است برای همه؛ که همه خیرها پیش توست.
و بنویس ظهور پسرش را تا این جهان خالی از علی (ع) و پر از ترس، به سایه‌ی او باز سامان گیرد.

آمین یا رب العالمین
سال نوتون در پناه امیرالمومنین 🤍🌸

✍️🏻ب.نظری منش #رد_قلم
#شب_نوزدهم #امیرالمومنین (ع) #یاعلی (ع) #رمضان #عید_نوروز #عشق

@Rade_ghalam
Forwarded from رد_ قلم
قامت ببند ای شهر نماز آخرت را
برگیر از این ماذنه دیگر پرت را

خوش مینشید تیغ بر غم‌های حیدر (ع)
مسح جنون باید، نچرخانی سرت را

قامت ببند ای دل؛ سحر شد رستگاری
بر طاق عرش خوانی نماز دیگرت را

یک شب میان چاه با آن بغض گفتی:
این کوفیان ارزان فروشند حیدرت را

خونت به محراب نمازت چون وضو شد
قامت به عشق بستی، نمیخواهم غمت را

پیر غم یک کوچه و داغ از نگاهی
چیزی نمانده تا ببینی دلبرت را

دستی به دیواری نگیری، یاد او باش
آن وارث تنها به روی منبرت را

کوچه، عصای دست مادر ، قد او بود
حالا به بازویش گرفت زیر تنت را

تر میکند اشکی لب خشک کسی را
عطشان حسین است پس بخوان آب آورت را

زردی رویت، رنگ از رخسار او برد
لبخند زن؛ دیگر نترسان دخترت را

او اول راه، تمام عاشقی هاست
ارثیه دارد، آن کلام محشرت را
✍🏻ب‌.نظری منش #رد_قلم

رسید آن شب...
، #شب_نوزدهم
##شب_قدر
#امیرالمومنین علیه السلام
@Rade_ghalam
Forwarded from رد_ قلم
یک شب میان چاه با آن بغض گفتی:
این کوفیان ارزان فروشند حیدرت را

پیر غم یک کوچه و داغ از نگاهی
چیزی نمانده تا ببینی دلبرت را


◾️ب.نظری منش #رد_قلم
#شب_نوزدهم ...
@Rade_ghalam
Forwarded from رد_ قلم
صبر خدا سر آمد و حاجت حیدر به سر رسید
یکتا نگار حیدر کرار بر بصر رسید

لختی کنار بستر بیمار خود نشست
پهلو شکسته ای که ز داغش مرتضی شکست

از زردی رخش به سرخی چشم حسن رسید
ارثیه ی غریبی پدری، بر پسر رسید

چشمش به خاک چادر زینب عبور کرد
آغاز و پایان رهی را مرور کرد

حیدر که حال دلش رو به راه دید
تا کوثرش تنها نفسی قدر آه دید

دلشوره را گرفت و بر دست ماه داد
او را به بوی یاس کبودش به راه داد

از دست و دستگیری خلقی‌ بدو بگفت
اما ز قصه های نگفته، از عمو نگفت

تنها به اشک چشم دستش به دست داد
با یاد یاس بر ید عباس هر چه هست داد

چشمش که بست، رکن هدایت به فرش ریخت
یک سوز جانگداز، به هوایش ز عرش ریخت

افتاد بین سینه خلقی، امان گرفت
در چشم عاشقان، بدرخشید و جان گرفت

مرثیه شد ز فراقش زبان گرفت
آن ذکر شد که طی طریقش آسمان گرفت

قوت شد و به بازوی یک پهلوان گرفت
یک یا علی شد و به نوایش جهان گرفت

گر نا امید ز خلقی گو یا علی مدد
گر زخم خورده به عهدی گو یا علی مدد

با یاد نان خشک و نمک گو یا علی مدد
با اشک یاس و فدک گو یا علی مدد

✍🏻ب.نظری منش #رد_قلم
#نوزدهم_رمضان
#امیرالمومنین (ع)

@Rade_ghalam
Forwarded from رد_ قلم
چه کنم کاسه صبریست که لبریز شده
علی از دیدن روی همگان سیر شده
سالها هم قدم کوچه ی تنهایی شد
علی از کوچه و دیوار و غمی پیر شده
بس کن ای زمزمه ی هرشب او در دل چاه
پاره شد این گره و بغض ،که زنجیر شده

پشت در کاسه ی شیری است ولی شیری نیست
شیر غرید ولی از نفسش سیر شده

یاکریمی که غم جفت خودش را دیده
سالها بود که بی بال زمین گیر شده
گریه کن شهر پر از ماتم و ای شهر بلا
بهر گریه به در خانه ی او دیر شده

✍🏻ب. نظرى منش #رد_قلم
#اميرالمومنين علیه السلام
#رمضان
#نوزدهم
@Rade_ghalam
Forwarded from رد_ قلم
لبخند زد، گذشت از کنارِ در،
نخ کش شده، کهنه عبایش ز آهِ در.

شاید بگفت: "عجب از مهر آخرت، عاشق شدی کنون به عبایم نگاه در!"

یک شبِ میان کوچه‌ی شهری شلوغ بود، حالا شلوغ گشته به مرغان سپاهِ در

دیر است، دل شکسته شد و آن سر شکسته بود.
این سرشکستگی؛ بُود آخر گناه در

آتش کشیده جهنم، بر دری هنوز، قاضی خداست، شاهد مولاست چاه و در

میرفت چون که نخواست بماند بیش از این علی(ع)،
آری سفید نشد آخر، بخت سیاه در

این تن ز جنگ و نبرد، زخمی، سرش نشد.
سر را به تیغ سپرده که شود خون، گواهِ در

دستش کشید ز دیوار و در که باز، بغض حسن(ع) شکست و نگاهش، به راه و در

بدبخت مردمان جهان، کوفیان شدند.
بعد از علی؛ یتیم شود این شهر در به در
✍🏻ب.نظری منش #رد_قلم

#کوفه
#امیرالمومنین (ع)
#شب_نوزدهم
#دعایم_کنید
#امام_علی (ع)
#محراب
@Rade_ghalam
Forwarded from رد_ قلم
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حدیث کوتاهی نیست
با همان حال پریشان
با همان حالت بی جان
سه جمله میگوید و والسلام
اصبغ! از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود:
خدا لعنت کند آنکس که با پدر و مادرش بد رفتاری میکند، خدا لعنت کند آنکس که از مولایش فرار میکند، و خدا لعنت کند آنکس که در حقوق زیر دستش ظلم میکند.
شرحش را خواست و فرمود:من و پیامبر پدران امتیم، من و پیامبر مولای امتیم من و پیامبر کارگذار امتیم پس هرکس به ما جفا کند، از ما فرار کند یا در حقوق ما ظلم کند. لعنت خدا را به جان خریده..."
وقتی خواندمش فقط یک جمله در ذهنم تکرار میشد: هرچه کردی، از پدرت فرار نکن...
امشب با دلی فراری
به ذکر افتاده ام:
پدرم تویی
پدرم تویی
پدرم تویی
مولای من!
آقای غریب زخم های تا همیشه باز
مثل همیشه پدری کن...
✍️🏻ب.نظری منش #رد_قلم

#پدرم_تویی #یاامیرالمومنین (ع) #پدر #شب_احیا #شب_قدر #شهادت_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام

@Rade_ghalam
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حارث همدانی: «نیمروزی نزد امیر مؤمنان (علیه‌السّلام) رفتم. فرمود: چه چیز تو را بدین جا کشانده است؟ عرض کردم: به خدا قسم که محبّت به تو. فرمود: اگر راست بگویی، بی‌گمان در سه جا مرا خواهی دید: زمانی که جانت به این‌جا رسد و با دست خود به حنجره‌اش اشاره کرد و هنگام گذشتن از صراط و در کنار حوض [کوثر].
ای حارث هرکه بمیرد مرا میبند خواه مومن باشد خواه منافق»

من نگفتم
شما گفتی
آن لحظه آنجایی، من ترسیده ام. تنهام و تو آنجایی.
فقط برای گریزم یک یا علی کافیست…
نگاهم کنی و بگویم سلام ای قسم راست من.
مولای من.
بگویم شیعه ات هستم و شما تصدیق کن…
پدری کن. که من از عذاب بعد از مرگ پشت تو پنهان خواهم شد.
همانطور که هر شب قدر به توسل نام اعظمت گذشت.
که پروردگار من، من آشنایم با علی تو…

یااباتا
یا امیرالمومنین(ع)

#بنام_پدر #شب_قدر

@Rade_ghalam
سحر است.
گوشه مسجد نشسته ایم.
حصیر محراب را جمع کردند. یک نفر افتاده به جان لکه های خون و صدای زار زارش، نفسم را تنگ کرده. یک نفر زل زده به محراب خالی.
در و دیوار دارد مرا میبلعد.
چند روز پیش همینجا ایستاده بود.
همینجا فرمود:

《من ديروز يار و مصاحب شما بودم و امروز عبرت شما هستم و فردا در ميان شما نخواهم بود. خدا مرا و شما را بيامرزد. اگر در اين لغزشگاه [دنيا] جاى پاى استوار باشد و زنده بمانم، كه مطلوب شماست و اگر پاى بلغزد و مرگ در رسد، نه عجب، در سايه شاخه هاى درختان و در معرض بادهاى وزنده و در سايه ابرها، ابرهايى كه خود در فضا پراكنده مى شدند و از ميان مى رفتند و سايه شان نيز از روى زمين ناپديد مى گشت، به سر برديم.
روزهايى همسايه شما بودم، تنم در جوار شما بود. بزودى از من جسدى خواهد ماند، بيجان. پس از آن همه تلاش و جنبش، ساكن و بى حركت و پس از آن همه سخنورى، ساكت و خاموش. آرام خفتن من، از حركت بازماندن ديدگانم و، دستها و پاها و سر و گردنم، براى آنان كه پند مى پذيرند، از هر بيان بليغ و سخن شنيدنى، اندرزدهنده تر است.
وداع كردن من با شما، همانند وداع كردن كسى است كه منتظر ديدار ديگرى است. فردا به ياد روزهايى زندگى من مى افتيد و رازهاى درون من برايتان آشكار خواهد شد. آن گاه كه من از ميان شما بروم و ديگرى جاى مرا بگيرد، مرا خواهيد شناخت.》

صدای والذالین کش آمده اشان درگوشم می‌پیچد. نماز شب میخوانند آنها که مرادی را وعده بهشت میدادند. آن ها که او را از ما گرفتند. بیک این اشک ها و این بعض ها و این آیه های تقطیع شده. رشته تسبیح گم شده.
ایها الناس نمی‌بینید علی نیست؟
نمی گویید چرا پراکنده ایم؟
علی (ع) کجاست؟
علی می‌رود.
به دیداری که آرزویش را داشت.
و ما منتظریم که جای او را بگیرد؟
#معاویه یا #معاویه ها؟
نشناختیمش.
صدایی بلند میشود. صورت خیسم را که پاک میکنم پشت چشمان تارم. اوست...
چقدر شبیه علی (ع) راه می رود.
چقدر شبیه علی(ع) تنهاست...
حسن(ع) روی محراب خالی می ایستد.
قد قامت الصلاه میخواند.
علی(ع) نیست
شهادتین میگوید
علی (ع) نیست
بغض میکند
تکبیر میگوید
گریه میکند
گریه میکنیم
علی (ع) نیست...
و تا ابد هیچکس #علی_بن_ابیطالب(ع) نیست.
روضه لازم ندارد این نماز
روضه نمیخواهد امشب.
بس است!
روضه خوان علی (ع) خطبه های خود اوست....


#شب_قدر
#امیرالمومنین علیه السلام
✍🏻ب.نظری منش #رد_قلم

@Rade_ghalam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ذکر لب است در بست و سومین سحر رمضان
حاجت داشتنت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

هر لحظه بی تو مرا تاسیان شده…

✍🏻ب.نظری منش
@rade_ghalam
Forwarded from آيـنـہ | Aaayenehh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دلم گرفته بود.
می‌دانستم خانه‌اش جلسات روضه است.
مراسم می‌گرفت.
با همه فشارها و ترس‌ها مراسم می‌گرفت.
وارد خانه که شدم.
صدای نجوای یاحسین (ع) بلند شده بود.
گریه کردم. گریه بر حسین حال غریبی دارد.
گریه می‌کنی.
خیلی خیلی گریه می‌کنی ولی بعد گریه حالت بد نیست!
اصلا انگار حسین نیامده با اشک حالت را بگیرید.
آمده حالت خوب شود.
روی دیوار خانه کاهگلی مرد حدیثی بود!
قال صادق (ع):
گریه کن بر او، شبیه مادری که فرزند از دست داده...
به چهره‌ها نگاه کردم. به نجوایشان گوش کردم.
آن قول، قول معلم ما بود...
معلمی که سالهاست کنارمان نیست
ولی قولش هست.
او نجوای حسین (ع) را یادمان داد.
او یادمان داد کجا حالمان خوب شود.

سلام بر حسین را با جمع گفتم و نشستم
به گرفتگی دلم شروع کردم به گریه و آخرش،
میان غم‌های حسین غم‌هایم گم شد.
تازه فهمیدم
حتی برای مادر جوان مرده هم،
روضه حسین‌‌ (ع) چه شفایی دارد.
این گریه غم‌های ما را میان غم‌های خودش گم می‌کند.

معلم ما؛
رییس مذهب ما
معلم عاشقانه‌ترین نجوای ما بود...

#معلم #امام_صادق #نجوا #یاحسین (ع) #یا_جعفر_بن_محمد (ع) #یاصادق (ع)

✍️🏻ب.نظری منش #رد_قلم

@Aaayenehh
2025/06/19 11:38:48
Back to Top
HTML Embed Code: