Telegram Web
♦️ در دفاع از سوسیالیسم لیبرال: میراث کارلو روسلی
✍️ استانیسلاو جی. پولگیس
ترجمهٔ عرفان آقایی

🔻 از کارلو روسلی شاید بتوان به عنوان برجسته‌ترین چهرهٔ سوسیالیسم غیرمارکسی ایتالیا نام برد، که نحلهٔ فکری مغفول‌مانده‌ای در فضای اندیشهٔ ایران است. اما در ورای مرزهای ایران نیز روسلیِ نظریه‌پرداز همواره در سایهٔ روسلیِ شهید قرار داشته است و اهمیت این مقاله از این روست که بیشتر از آن‌که به کنش‌های تهورآمیز روسلی و فیگور روسلی شهید بپردازد به سراغ اندیشهٔ سیاسی روسلی می‌رود. برجسته‌ترین اثر روسلی کتاب سوسیالیسمِ لیبرال وی است که می‌توان آن را اثری در دو بخش دانست؛ در بخش اول این کتاب روسلی به سراغ نقد مارکسیسم و تجدید‌نظرطلبی می‌رود و در بخش دوم تلاش می‌کند تا طرح‌واره‌ای از یک سوسیالیسم لیبرال-دموکراتیک ترسیم کند. این اثر هم به‌لحاظ نظری و هم به‌لحاظ تاریخی دارای اهمیت فراوانی است. اهمیت تاریخی این اثر به‌دلیل الهام‌بخشی آن به جنبش عدالت و آزادی و در پی آن تاثیرپذیری حزب آتزیونه است، حزبی که علی‌رغم به‌دست آوردن تنها هفت کرسی در مجلس موسسان تاثیرگذاری بسیاری بر حزب کمونیست ایتالیا و قانون اساسی جمهوری به‌اصطلاح اول داشت. اهمیت نظری این اثر نیز در ارائهٔ بررسی و تحلیل فاشیسم، تفاسیری خلاقه از ایدئولوژی و عمل در سوسیالیسم، و واکاوی تاریخ مارکسیسم نهفته است.

🔻 افرادی که با عصر طلایی سینمای ایتالیا آشنایی دارند، مسلماً فیلم کانفورمیست  برناردو برتولوچی را به‌خاطر می‌آورند. ممکن است حتی برخی از این مسئله آگاه باشند که این فیلم بر اساس رمانی با همین نام از آلبرتو موراویا  ساخته شده است. آن‌چه اکثراً نمی‌دانند این است که شخصیت پروفسور کوادری که توسط «کانفورمیست» به قتل رسید، از روی کارلو روسلیِ لیبرال سوسیال مدل‌سازی شده بود. کارلو و برادرِ تاریخ‌نگارش، که پسرخاله‌های موراویا بودند، به‌دستور رژیم فاشیستی ایتالیا در ژوئن 1937 توسط پروفاشیست‌های فرانسوی به قتل رسیدند.

🔻 چرا و چگونه باید سوسیالیسم لیبرال را پس از هفتاد سال بخوانیم؟ همان‌طور که نادیا اوربیناتی  به‌خوبی در مقدمه‌اش بر روی کتاب سوسیالیسم لیبرال بیان می‌کند، سوسیالیسم لیبرال الهام‌بخش جنبش عدالت و آزادی بود، که بنیان‌گذاران آن به محترم‌ترین رهبران فکری و سیاسی ایتالیای پس از جنگ بدل گشتند. این کتاب باید در کنار یادداشت‌های زندان گرامشی به‌عنوان کلید فهم علت شکست دموکراسی و سوسیالیسم در برابر فاشیسم خوانده شود. مهم‌تر از آن، روسلی باور داشت که این کتاب مسیر زایش مجدد احتمالی سوسیالیسم را نشان داد.

🔻 نقد روسلی بر مارکسیسم بر محور نقش ارادهٔ آزاد است؛ اگر مارکسیسم قسمی «سوسیالیسم علمی» باشد، نقش ارادهٔ آزاد مغفول واقع می‌شود و مارکسیسم به پوزیتیویسم صرف فروکاسته می‌شود. از سوی دیگر، اگر مارکسیسم تاکید اولیهٔ خود بر ارادهٔ آزاد و بشریتی را که در مقام کاتالیزور تاریخ کنش می‌ورزد حفظ کند؛ پس دیگر نمی‌تواند مدعی آن باشد که لباس علم بر تن دارد.

🔻 تحلیل روسلی از فاشیسم در میان مارکسیسم و لیبرالیسم، یا به‌عبارت دیگر در میان گوبتی و گرامشی قرار می‌گیرد. موضع نظری وی را می‌توان از این افق مورد قرائت قرار داد. روسلی یک ماه قبل از ترورش در حالی که شکل‌گیری و تحول عدالت و آزادی را از نظر می‌گذراند، نوشت که اولین برنامه [عدالت و آزادی] مبتنی بر ایدهٔ خودآیینی کارگران و شوراها بود که از نظم نوین  گرامشی و انقلاب لیبرال  گوبتی به ارث برده بود. روسلی از گوبتی این اصول را برگرفت که نه بورژوازی بلکه پرولتاریا نمود مدرن روح لیبرال و جنبش سیاسی جدید بود که باید برای انقلاب لیبرالی متداوم یا پایدار فعالیت می‌کرد. گرامشی برای روسلی تاکیدی بر اهمیت تاریخی پرولتاریا در کنار مفهوم دموکراسی کارگاهی  بود.

🔻 روسلی همچنین این گزارهٔ کروچه را رد می‌کرد که فاشیسم را «میان‌پرده‌ای»  در تاریخ ایتالیا می‌دانست، و در عوض نظرش طنین‌انداز گوبتی بود: «فاشیسم به‌نحوی از انحا خودزندگی‌نامهٔ ملتی بوده است که از نبرد سیاسی پرهیز می‌کند، ملتی که یکدلی را ستایش و از دگراندیشی شانه خالی می‌کند».  روسلی با گرامشی و گوبتی بر سر این مسئله توافق داشت که رد ریشه‌های فاشیسم را می‌توان در نهادهای انسانی و اجتماعی ایتالیا زد و اینکه فاشیسم نمود عمیق‌ترین رذایل و ضعف‌های نهفتهٔ مردمی بدون آزادی بوده است: مردمی به‌لحاظ سیاسی نابالغ که اغلب در حسرت دستی از غیب بودند؛ در شکل پاپ، یا شهریار یا سالار.

متن کامل را اینجا بخوانید 👈 https://radicald.net/zv5h

#کارلو_روسلی #استانیسلاو_جی_پولگیس #عرفان_آقایی #ضدفاشیسم #فاشیسم #سوسیالیسم_لیبرال #سوسیالیسم_غیرمارکسی #عدالت_و_آزادی
♦️ بحران رمان
دربارۀ رمانِ برلین، الکساندرپلاتس، نوشتهٔ آلفرد دوبلین

✍️ والتر بنیامین
ترجمهٔ محسن ملکی

🔻از منظر حماسه، زندگی یک اقیانوس است. هیچ چیز حماسی‌تر از دریا نیست. البته که می‌توان عکس‌العمل‌های متفاوتی به دریا نشان داد ــ من باب مثال، دراز کشیدن بر ساحل، گوش سپردن به غلتاغلت موج‌ها، جمع کردن صدف‌هایی که دریا با خود به ساحل می‌آورد. این است کار نویسندۀ حماسه. نیز می‌توان بادبان برافراشت و به دریا زد. به هزاران هزار هدف، یا بی هیچ هدفی. می‌توانی سوار بر کشتی عازم سفر شوی و آنگاه که در میانۀ دریا هستی، با کشتی در دریا گشت بزنی بی‌آن‌که سرزمینی در دیدرس تو باشد، هیچ جز دریا و گنبد آسمان. این است کار رمان‌نویس. اوست شخص حقیقتاً خلوت‌نشین و خاموش. انسان حماسی مشغول آسودن است و بس. در حماسه‌ها، پس از کار روز دمی می‌آسایند؛ گوش می‌سپارند و رویا می‌بافند و جمع می‌کنند. رمان‌نویس خود را از مردم و مشغولیت‌های آن‌ها منزوی کرده است. مسقط‌الرأس رمان فردی است منزوی، فردی که دیگر نمی‌تواند از دغدغه‌های خود به شیوه‌ای عبرت‌آمیز سخن بگوید، همو که نه پند و اندرزی در چنته دارد و نه پند و اندرزی نثار دیگری تواند کرد. رمان نوشتن یعنی بردن آنچه که در بازنمایی زندگی آدمی سنجش‌ناپذیر است به منتهای منطقی‌اش. نفس در نظر آوردن آثار هومر و دانته کافی است تا نقطۀ تمایز رمان و حماسۀ حقیقی را احساس کنیم.

🔻جنس سنت شفاهی، یعنی مواد و مصالح حماسه، زمین تا آسمان فرق دارد با ملزومات و فوت و فن رمان. وجه تمایز رمان از همۀ اشکال دیگر نثر ــ قصۀ عامیانه، سرگذشت‌نامه‌ها، ضرب‌المثل، قصۀ کمیک ــ آن است که رمان نه از سنت شفاهی نشئت گرفته است و نه به درون آن جاری می‌شود و بازمی‌گردد. و این نکته است که بالاتر از همه آن را متمایز می‌کند از قصه‌گویی که در سنت منثور، نمایندۀ ناب‌ترین شکل فرم حماسی است.

🔻هیچ چیز روشنگرتر از مقایسۀ موضع دوبلین با موضع آندره ژید در یادداشت­‌های روزانۀ «سکه­‌سازان» نیست، اثری که به همان اندازه تحکم­‌آمیز و آمرانه، به همان اندازه دقیق و در عمل خود به همان اندازه پرشور است، البته با وجود این از هر نظر نقطۀ مقابل دوبلین است. در برخورد و تضاد این دو ذهن نقّاد، وضعیت معاصر حماسه به روشن­‌ترین شکل بیان می‌­شود. ژید در این شرح حسبِ حال­‌گونه دربارۀ آخرین رمان خود، آموزۀ «رمان ناب» را بسط می­دهد.  او با بیش­ترین حد ظرافتی که می‌توان تصور کرد، عزمش را جزم کرده تا هر روایت خطی و مستقیم و پاراتاکسیسی را حذف کند، آن هم به نفع تمهیدات مبتکرانه و کاملاً رمانی. نگرش شخصیت‌­ها به آنچه روایت می­‌شود، نگرش مؤلف به آن­ها و تکنیک خود ــ همۀ این­ها باید جزئی سازنده از خود رمان شوند. خلاصه این­که این رمان ناب فی­‌الواقع برابر است با درونیت محض؛ هیچ بیرونی را تأیید نمی‌­کند و از این رو، حد مقابل رویکرد کاملاً حماسی ــ یعنی روایت ــ است. آرمان ژید که تقابل فاحش دارد با تصورات دوبلین، رمان در مقام نوشتار ناب است. او شاید آخرین نفری باشد که از دیدگاه­‌های فلوبر پشتیبانی می‌­کند. هیچ­کس از کشف این نکته شگفت‌­زده نخواهد شد که سخنرانی دوبلین حاوی تندوتیزترین ردیۀ قابل تصور بر دستاورد فلوبر است. «از نومیدی فغان‌شان به آسمان­‌ها خواهد رسید اگر به نویسندگان­‌شان توصیه کنم که عناصر غنایی، دراماتیک و حتی تأملی را وارد روایت­‌هایشان کنند. اما من بر این نکته تأکید می­‌کنم».

🔻اصل سبکیِ حاکم بر این کتاب اصل مونتاژ است. مطبوعات خرده‌بورژوایی، شایعه‌پراکنی و هوچی‌گری، قصه‌هایی دربارۀ تصادفات، رویدادهای جنجالی 1928، ترانه‌های عامه‌پسند و تبلیغات از سر و روی این متن سرازیر می‌شوند. مونتاژ چارچوب رمان را منفجر می‌کند، هم از نظر سبکی و هم از نظر ساختاری مرزهای آن را در هم می‌شکند، و راه را برای امکانات حماسی نوین باز می‌کند. بالاتر از همه، از نظر فرمال. مواد و مصالح مونتاژ هرچه باشد من‌عندی و الله‌بختکی نیست. مونتاژ حقیقی مبتنی است بر سند و مدرک. دادائیسم در پیکار متعصبانۀ خود با اثر هنری از مونتاژ بهره می‌برد تا زندگی روزمره را به همدست خود تبدیل کند. این جنبش نخستین جنبشی بود که با لحنی کم و بیش مردد و نامطمئن، خودکامگی امر اصیل را اعلام کرد. فیلم در بهترین سویه‌هایش انگار برای آن ساخته شده که ما را به مونتاژ عادت بدهد. در اینجا، مونتاژ برای نخستین بار به خدمت روایت درآمده است. آیه‌های کتاب مقدس، آمار و تکه‌هایی از آوازهای محبوب روز مواد و مصالحی هستند که دوبلین برای اصالت بخشیدن به روایت از آن‌ها بهره می‌برد. این‌ها تطابق دارند با فرم‌های منظوم و قالبی و تکرارشوندۀ حماسۀ سنتی.

متن کامل را اینجا بخوانید 👈 https://radicald.net/f9nm

#والتر_بنیامین #محسن_ملکی #آلفرد_دوبلین #ادبیات #نقد_ادبی #رمان #بحران_رمان
♦️ گذار بی‌پایان تونس

✍️ دنیل برومبرگ و مریم بن سالم
ترجمهٔ خسرو آقایی


🔻 گذار تونس با توافق یا «پیمانی» میسر گردید که به گروه‌های سیاسی جدید و نیروهای رژیم کهن، هر دو در سیستم سیاسی جدید این کشور جایی می‌داد. در دسامبر 2010 بهار عربی در تونس آغاز شد و کمتر از یک ماه بعد بن علی که سلطه 33 ساله‌اش در هم شکسته بود با پروازی به تبعید همیشگی در عربستان رفت. قدرت و نفوذ بسیاری از مؤتلفین بن علی، که عمیقاً در نهادهای دولتی، اقتصاد، و حزب حاکم ریشه دوانده بودند، هنوز آنقدر بود که رهبران جدید به معامله با آنها وادار شوند. تونس می‌رفت که دموکراتیک‌تر شود، اما با سازش با جاخوش‌کرده‌های  رژیم سابق، و با محافظت از منافعی که به‌خصوص برای آنها مهم بود.

🔻 در سیستم تشریک-قدرت تونس، احزاب اپوزیسیون یا آنها که پیشتر حذف شده بودند (از قبیل النهضه) به معامله‌هایی رضایت دادند که از منافع حیاتیِ نه فقط جاخوش‌کرده‌های رژیم قدیم بلکه همچنین گروه‌های اپوزیسیون رقیب محافظت می‌کرد.بایستۀ سیستم تشریک-قدرت تونس ضمانت‌هایی بوده است که به گروه‌های اسلام‌گرا و گروه‌های «مدرنیست» یا متمایل به سکولاریسم یا «مدرنیست»، هر دو از بابت محافظت از منافع پایه‌ای‌شان اطمینان خاطر می‌دادند.  از این رو هرچند انتخابات‌های آزاد برگزار می‌شود، پس از ریخته شدن آراء به صندوق‌ها، اتخاذ تصمیم‌ها یا اجتناب از تصمیم‌گیری به‌واسطه یک فرایند کند و دیرجنبِ  مبتنی-بر-اجماع انجام می‌گیرد که با آنکه مانع از حذف سیاسی احتمالی می‌شود، انسداد به بار می‌آورد.

🔻 در اوت 2013، باجی قائد السِبْسی ، در پاریس به نمایندگی از نیروهای «مدرنیست» با رهبر النهضه، راشد الغنوشی، دیدار کرد. به دنبالِ این لحظۀ نمادین آشتی، «گفتگوی ملی» را شاهد بودیم، کوششی در جهت ایجاد یک پیمان که توسط سازمان قدرتمند «اتحادیه عمومی کارگران تونس»  (UGTT)، همراه با «اتحادیه حقوق بشر تونس» ، «سامان ملی وکلاء»  و «کنفدراسیون صنعت، تجارت، و صنایع دستی»  (UTICA) رهبری می‌شد. اعضای این به اصطلاح «چهارگانه گفتگوی ملی» ، که سوء‌ظنی دیرپا به اسلام‌گراها آنها را به یکدیگر پیوند داده بود، فضایی باز کردند تا جا‌خوش‌کرده‌های رژیم قدیم به پروسه ایجاد پیمان وارد شده و به این ترتیب با النهضه مقابله کنند.

🔻 تونسی‌های متمایل به سکولاریسم از این می‌ترسیدند که اسلام‌گراها قصد پیشبرد یک دستورکار ضدمدرن را داشته باشند، و کنش‌های النهضه به این ترس آنان دامن زد. غنوشی در سال 2016 النهضه را «حزب دموکرات‌های مسلمانی» اعلام کرده بود «که دیگر مبلّغ اسلام سیاسی نیستند»  حال منتقدان این را فریبکاری می دانستند. در این اثناء رهبران النهضه از این شکایت داشتند (و بیراه هم نمی‌گفتند) که با آنها مشورت نشده است، و اینکه «چپگراهای» COLIBE در تلاشند تا دستورکاری که به‌نحوی رادیکال سکولار است را بر کشور تحمیل کنند. النهضه مانده بود که ترس‌های رهبران سکولار را برطرف کند یا به احساسات پایگاه توده‌ای اسلام‌گرای سنتی‌اش احترام بگذارد، و دومی را انتخاب کرد. زمانی که هنجارهایی که احساسات آدم‌ها را عمیقاً درگیر می‌کنند در تعارض با یکدیگر قرار گرفتند – اتفاقی که در مناقشه بر سر وراثت روی داد - خیلی زود محدودیت‌های مهندسی سیاسیِ مبتنی-بر-اجماع آشکار شد.

🔻 سه عامل مانع از تحکیم حزبی در تونس شده است. نخست آنکه النهضه به نسبت احزاب «مدرنیست»، که بسیاری از رهبرانشان یا از رژیم قدیم آمده بودند یا در پیوند با آن بودند، از یک مزیت ساختاری و ایدئولوژیک برخوردار بود. رهبران پیش‌گفته به کار کردن تحت یک دولت قوی خو گرفته بودند و از این رو آن غریزۀ اکتیویسم و بسیج مستقل سیاسیِ رقبای اسلام‌گرایشان را فاقد بودند. دوم اینکه، با آنکه UGTT وزنه‌ای در مقابل النهضه بود، قدرت آن به یک حزب کارگری متحد شیفت پیدا نکرد. در سمت چپ طیف احزاب سیاسی، احزاب مهترانی  رقیب غالب بودند، احزابی که سابقه بسیاریشان به دوران بن علی برمی‌گشت. و نهایتاً اینکه سیاست اجماعیْ رهبران حزبی را به سازش‌هایی ملزم ساخته بود که پایگاه‌های توده‌ای‌شان و نیز آنها که بالفعل یا بالقوه بر سر رهبریِ احزاب رقابت داشتند را به خشم آورده بود. از این رو همان سازش‌هایی که تشریک قدرت مهتران ایجاب می‌کرد، با دامن زدن به کشمکش‌های درون‌حزبی، احزاب پیشتاز را تحلیل برد.

متن کامل را اینجا بخوانید👈 https://radicald.net/7hxm

#انقلاب_یاس #انقلاب_تونس #رژیمهای_پساانقلابی #گذار_به_دموکراسی #تحکیم_دموکراسی #سیاست_حزبی #اجماع_سیاسی #اجماع #گذار_بی‌پایان #گذار_بی_پایان #نظام_پارلمانی #نظام_ریاستی #دنیل_برومبرگ #مریم_بن_سالم #خسرو_آقایی
♦️ چهرهٔ جنگ

✍️ سوزانا بیرناف
ترجمهٔ مهتا سیدجوادی

🔻 وولف استدلال می‌کند که بر سر چنین تصاویری «مناقشه‌ وارد نیست» زیرا «نمود واقعیتی هستند که در برابر دیدگان پرده از رویش افتاده». همۀ ما فارغ از طبقه، تحصیلات، حرفه یا جنسیت «این تصویر... این اجساد و این خانۀ ویران در برابر دیدگانمان یکی‌ست». در همۀ ما وحشت و باور یکسانی هست که می‌گوید جنگ دیگر بس است. برای سانتاگ اما چنین تصاویری چندان قابل اتکا نیستند و برداشت‌هایی که از آن‌ها می‌شود نیز چندان قابل پیش‌بینی نیستند. حالا دیگر می‌دانیم وحشت از جنگ، خود می‌تواند عامل و توجیه‌کنندۀ جنگ باشد. واکنش محتمل در مواجهه با چنین تصاویری، همان‌قدر که می‌تواند هم‌دلی باشد می‌تواند خشم یا میلی وحشیانه به انتقام‌گیری هم باشد. نمی‌شود اطمینان داشت که تصاویر، و بیش از هرچیز تصاویر جنگ و رنج، روایت‌گر خودشان باشند.

🔻 اجساد نظامی چیزی بیش از گوشت و خون‌اند: این اجساد، زمینی نمادین‌اند غنی از معانی سیاسی و شخصی. دلاوری، قهرمانی، وطن‌پرستی، شجاعت: هریک از این مفاهیم پس از اینکه بدن‌مند و دارای شخصیت شد، شکلی عیان به خود می‌گیرد و کارکردی فرهنگی ایفا می‌کند. بدن ناقص یا علیل سرباز می‌تواند دلالت بر پوچی یا تباهی این آرمان‌ها داشته باشد.

🔻 «چهرۀ جنگ»، حاکی از نوعی پارادوکس است. در تصویر برمن، هزینه‌های انسانی جنگ با غیاب یا دست‌کم تخریب یا حذف جزئی چهرۀ انسانیِ مشخص نشان داده می‌شوند. اینجا زشتی هم‌معنای تخریب می‌شود.

🔻 کلاه فلزی - که اولین بار بریتانیا در 1916 استفاده کرد - تعداد جراحات کشندۀ وارد بر سر را کاهش داد اما صورت را در برابر تیراندازها و ترکش‌ها محافظت نمی‌کرد. تفنگ‌‌ها و مهمات جدیدی که در مقیاس صنعتی تولید می‌شدند، آسیب - و صدمات وخیم - بیشتری را نسبت به سلاح‌های ساده وارد می‌کردند. مردان شدیداً کژریخت، به دلیل تأثیرشان بر روحیۀ دیگر سربازان از ادامۀ خدمت کنار گذاشته می‌شدند و اخبار دورۀ جنگ، متفق‌القول، جراحت صورت را مصیبتی غیرقابل تصور می‌دانستند.

🔻 روزنامه‌ها و نشریات گاه از جراحات صورت و کژریختی می‌نوشتند – حتی گاهی با جزئیات مفصل - اما تقریباً هیچ‌گاه از بازنمایی تصویری استفاده نمی‌شد. با این تفاصیل، سخن برایان ترنر مبنی بر اینکه اضطراب‌های اجتماعی در تصاویر اختلالات تنانه نمایان می‌شوند، به نظر من نیاز به اصلاح دارد: در تاریخ، اغلب خود این تصاویر سوژۀ سانسور بوده‌اند. کژریختی و معلولیت اگر دلالت بر فقدانی غیرقابل جبران یا ترمیم داشته باشند معنایی سیاسی می‌گیرند.

🔻 کژریختی، عشق زناشویی را تبدیل به تعهدی وطن‌پرستانه می‌کند که در آن زخم‌ها - و سبعیت جنگ - با بازگشت پیوندهای خانگی محو می‌شوند. این حکایت ساندی کرونیکل تصویر آشنایی را از همسر (مادر یا همسر) ایثارگر و حامی نشان می‌دهد که نگاه و نوازش دلسوازنه‌اش، خاطره و ترومای جسمی جنگ را شکست می‌دهد. با این حال مانند توصیفات معجزه‌های جراحی، رؤیای عشق احیاگر هیچ نمودی در فرهنگ تصویری جنگ جهانی اول ندارد، حداقل نه وقتی موضوع، جراحت چهره باشد. گویی روایات ایثار و امید اگر به تصویر در بیایند دیگر چندان باورپذیر نیستند.

🔻 پرتره، فراتر از عکس‌های فوری یا تصاویر پزشکی‌ست، زیرا قدرت را در دست سوژۀ پرتره (و تلویحاً در دست فردی که فیگور گرفته) قرار می‌دهد. با این تفاصیل، هیچ‌ پرتره‌ای روراست نیست. ماسک‌هایی که وود و لد درست کرده بودند هم پیرو همین حکم، حال‌وهوایی صوری دارند و قطعاً تلاشی بودند برای احیای «حضور» و اقتدار. در این معنا طبق سخن بوردیو، پرتره شکلی از سرمایۀ فیزیکی‌ست، نوعی سرمایه‌گذاری در چهرۀ عمومی فرد.

🔻 اروین گافمنِ جامعه‌شناس می‌گفت: «همۀ ما ذاتاً باور داریم فردی که داغ خورده، دیگر انسان کاملی نیست». عکس‌های نیکولز کاملاً این دیدگاه را تصدیق می‌کنند. حین تدوین متنی دربارۀ پاستل‌های تونکس، متوجه شدم آن‌ها را «ضدپرتره‌» تلقی می‌کنم زیرا درعوض «پررنگ کردن سوژۀ پرتره»، شکنندگی و آسیب‌پذیری سوژگی‌ را نشان می‌دهند.

🔻 دست‌آورد برمن این است که در عین استفاده از امکانات سنتی پرتره، دست به «تثبیت سوژۀ پرتره» نزده است. در عوض، او پرتره را ابزاری برای زیر سؤال بردن هویت و همین‌طور مفهوم زشتی و عکس کرد. وقتی هویت چهره، مجروح یا پوشیده می‌شود، وقتی صورت انسان به‌جای شخصیت یا احساساتش نمایانگر تروما باشد، آن وقت است که انتظارات سنتی از عکس بی‌جواب می‌مانند.

متن کامل را اینجا بخوانید 👈 https://radicald.net/s6jk


#سوزانا_بیرناف #مهتا_سیدجوادی #بازنمایی #جنگ #کژریختی #داغ #ننگ #پرتره #هویت #تروما
♦️ کارل مارکس و مجازات اعدام

✍️ رابرت ام. بوم
ترجمۀ س. س. و م. ح.


🔻فرماندۀ جوخۀ اعدام گفت: «داری جلوی جوخۀ اعدام هم بلبل‌زبونی می‌کنی؟»... و دوباره برگشت طرف جوخه، و موقعی که خودش را آماده کرد تا بگوید: «جوخه! آتش!» محبی دیوانه فریاد زد: «جوخه! بیلاخ!»
-کوتاه‌ترین قصۀ تخیلی عالم، رضا براهنی

🔻موافقانِ اعدام استدلال می‌کنند این مجازات با ایجاد ترس می‌تواند افراد را از ارتکاب جرم بازدارد، اما مخالفانش آن را خشونت‌آمیز، سبعانه و غیرانسانی تلقی می‌کنند. مخالفت با اعدام بعد از جنگ جهانی دوم شدت بیشتری گرفت و بسیاری از دولت‌ها آن را در یک یا دو مرحله الغا کردند. در دهه‌های بعد نیز کوشش مردم، حقوقدانان و فعالان حقوق بشر در اقناع دولت‌ها برای الغای اعدام با موفقیت نسبی مواجه شد؛ اما باز هم دوام عمومی نیافت. مجازات اعدام، اکنون و شاید تا آینده‌ای دور، همچنان ابزاری انحصاری نزد دولت‌ها است برای سرکوب مخالفان سیاسی و مجازات بزهکاران.

🔻مارکس اولین کسی نبود که به اثر ضدبازدارندگیِ اعدام پی برد، اما یکی از نخستین افرادی بود که دربارۀ آن نوشت. برای مثال، پیش از آن، دکتر بنیامین راش، بنیان‌گذار جنبش لغو مجازات اعدام در آمریکا، اواخر قرن هجدهم میلادی متذکر شده بود مجازات اعدام می‌تواند ارتکاب جرم را افزایش دهد.

🔻کوتله برای نخستین بار «فقر نسبی» را عامل اساسی در بروز جنایات خشونت‌آمیز دانست -«فقر نسبی» در مناطقی که شکاف زیادی میان فقر و ثروت وجود دارد. او باور داشت فقر نسبیْ مردم را، از طریق حسادت به یکدیگر، به ارتکاب جنایات خشونت‌بار سوق می‌دهد.
صورت‌بندی کوتله با تحلیل مارکسیستی همسو است. «فقر نسبی» یا «محرومیت نسبی» از نظر جرم‌شناسان مارکسیستِ معاصر و جرم‌شناسانی که رویکرد انتقادی دارند به‌عنوان یک عامل جرم شناخته می‌شود.

🔻مارکس باور داشت که سرمایه‌داری مسبب همان جنایاتی است که برایشان مجازات می‌تراشد. از جمله مسئولیت‌های دولت تعیین و اجرای مجازات است. مجازات اعدام حد نهاییِ مجازات و قوۀ قهریۀ دولتی است که عموماً برای فجیع‌ترین جنایات –البته «فجیع» از دیدِ دولت‌ها- اجرا می‌شود. اگرچه این مجازات درواقع برای مقابله با آسیب‌های اساسی طراحی نشده‌اند. به نظر می‌آید مارکس پیش‌بینی می‌کرد جرایم بسیار فجیعی در جوامع سرمایه‌داری رخ خواهد داد که دولت سرمایه‌داری برای مقابله با آنها به مجازات اعدام متوسل می‌شود.

🔻جرم‌شناسان مارکسیست استدلال کرده‌اند که جنایاتِ قساوت‌بار، شنیع و خشونت‌آمیز (نوعی از جنایات که به‌احتمال زیاد مجازات مرگ را در پی دارند)، برآمده از شرایط وحشتناک و تضعیف‌کننده‌ای است که افراد بسیاری ناچار به زیستن در آن -تحت لوای جامعۀ سرمایه‌داری- هستند. همان‌طور که جرم‌شناسانی مانند تیلور، والتون و یانگ می‌گویند: «این‌گونه نیست که انسان، به‌سبب طبیعت و ذات خود، [تحت لوای سرمایه‌داری] همچون حیوان زندگی کند، بلکه این مناسبات اجتماعی تولید است که راه دیگری برای او باقی نمی‌گذارد.» 

🔻مارکس در «دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی» در باب کارِ بیگانه‌شده در جوامع سرمایه‌داری نوشته بود. او می‌گوید کار بیگانه‌شده انسان‌ها را از طبیعتشان، از یکدیگر، از عملکرد فعالانه‌ و فعالیت‌های زیستی‌شان بیگانه می‌سازد.

🔻جمع‌بندی مارکس این است که انسان‌ها (کارگران) در جوامع سرمایه‌داری صرفاً در فعالیت‌های حیوانی -شامل خوردن و نوشیدن و زاد و ولد، یا نهایتاً در خانه و مسائل خصوصی- آزادانه عمل می‌کنند؛ چرا که در فعالیت‌های انسانی خود به سطح حیوانات فروکاسته شده‌اند. در چنین شرایطی، وقوع جرایم خشونت‌بار جای تعجب ندارد.

🔻در حال حاضر امیدبخش‌ترین اهرم برای تغییر و مؤثرترین ابزار برای کاهش چشم‌گیر در جرایم قساوت‌بار، «اشتغال ثابت با دستمزد مناسب و ساعت کاری معقول در شغلی که از لحاظ [تولید] اجتماعی معنادار باشد» است. چنین سیاستی مستلزم «توسعۀ قابل‌ملاحظۀ اشتغال در بخش‌های عمومی و خصوصی اقتصاد و توسعۀ سیاست‌هایی برای کار اشتراکی و کاهش ساعت کار» است.

🔻الغای مجازات اعدام نیازی به توجیه مارکسیستی ندارد، اما چنین توجیهی می‌تواند بر غنا و فراوانی استدلال‌های ضد اعدام بیفزاید. یکی از محافظه‌کارترین نهادهای اجتماعی، یعنی کلیسای کاتولیک رم، با ایدئولوژی رادیکال مارکسیسم در باب مخالفت با مجازات اعدام توافق نظر دارد. اگر مارکسیست‌ها و پاپ می‌توانند بر سر موضوع اعدام به نقطه‌نظر مشترکی برسند؛ ناگزیر افرادی که در میان این دو قطب افراطی سیاسی جای می‌گیرند هم روزی حکمت الغای مجازات اعدام را درخواهند یافت.

متن کامل را اینجا بخوانید👈 https://radicald.net/d5yn


#رابرت_ام_بوم #اعدام #کارل_مارکس #جرم‌شناسی #خشونت #سرمایه‌داری
♦️«بی‌جهانی» و «بنیادگرایی»: دو روی یک سکه؟
✍️ عادل مشایخی


🔻داستان‌های بهرام صادقی در مجموعه‌ی سنگر و قمقمه‌های خالی تصویر تکان‌دهنده‌ای از وضعیت «بی‌جهانی» در ایران دهه‌های سی و چهل شمسی ترسیم می‌کنند: دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد و مدرنیزاسیون آمرانه‌ی دهه‌ی چهل. داستان‌های این مجموعه‌ را می‌توان به مثابه توصیف حال و روز آدم‌هایی خواند که در یک «وضعیت صوتی و نوری ناب» گیر افتاده‌اند، در مواجهه با «آشوب» از هرگونه عمل واقعی عاجز شده‌ و بیشترشان برای غلبه بر وحشت ناشی از مشاهده‌ی امر تحمل‌ناپذیر به فعالیت‌های مکانیکی و بی‌سروته رو آورده‌اند و در اوقات فراغت‌شان بی‌وقفه وراجی می‌کنند و البته هر از گاهی مانند جوجه‌تیغی‌های شوپنهاور برای گرم شدن به هم می‌چسبند.

🔻در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰جریانی روشنفکری در ایران شکل می‌گیرد که «گفتمان» یا چارچوب استعلایی کنش‌های زبانیِ آن را می‌توان با (سوء)استفاده از نسخه‌ی هایدگریِ مسئله‌ی «بی‌جهانی» و پاسخ آن ترسیم کرد. هایدگر نیز مدرنیته را عصر «بی‌جهانی» می‌داند. اما نزد او جهان ساختاری مبتنی بر تعالی است.

🔻احمد فردید، جلال آل احمد، داریوش شایگان، علی شریعتی و... در نگاه نخست، آثار اینان نامتجانس و حاوی عناصری به نظر می‌رسد که با یکدیگر قرابتی ندارند. اما از چشم‌انداز استعلایی مورد بحث اگر نگاه کنیم قرابت گفتمانی این روشنفکران را، به‌رغم همه‌ی واگرایی‌ها و تفاوت‌هاشان با یکدیگر، درخواهیم یافت. در این جا نیز «بی‌جهانی» در قالب نیهیلیسم و نیهیلیسم در قالب غیاب کهن‌الگوهای ناخودآگاه جمعی، فراموشی خاطره‌ی قومی، یا ازخودبیگانگی و غفلت از سنت تعریف می‌شود. البته این عسرت نه نتیجه‌ی غفلت خود «ما»، بلکه حاصل هجوم غرب است. تمدن «ما» مقهور نیروی نابودکننده‌ای شده است که در نحوه‌ی تکوین و صدورش کوچکترین دخالتی نداشته است. هجوم فرهنگ غربی موجب فروریختن جهان تمدنیِ ما شده است. هم‌از این روست که در این جریانِ روشنفکری، عسرتِ مدرنیته‌ی ما «غربزدگی» خوانده می‌شود. «ما» به تقلید از غرب پرداخته‌ایم و در نتیجه به بیماری غرب، یعنی نیهیلیسم، دچار شده‌ایم. فرهنگ غربی «گذشته»‌ی اصیل ما را دزدیده است و خاطره‌ی قومی ما را در طاق نسیان نهاده است. چاره چیست؟ احیای گذشته‌ی اصیل، که البته به‌معنای تکرار گذشته نیست. در گذشته‌ی ما سننی هست که با بازاندیشی و تفسیر دوباره‌ی آن‌ها می‌توان از امواج سهمگین نیهیلیسم رهایی یافت. به این ترتیب است که فردید و آل احمد و شریعتی و شایگان هر یک به‌طریقی به گذشته رو می‌آورند و می‌کوشند با بازخوانی و تفسیر دوباره‌ی سنت اسلامی طرحی برای آینده فراهم آورند؛ طرحی از جهانی که همچون یک ساختار «موضع» همه‌چیز و همه‌کس را آشکار ‌سازد و با روشن‌ساختن کیستی و کجابودگیِ یک‌یک ما مشخص کند که هر کس چه باید بکند.

🔻درنوردیده‌شدن نسخه‌هایی از این فانتزی جمعی را نباید دلیلی بر برچیده‌شدن این چارچوب استعلایی به‌شمار آورد. آن‌چه «بنیادگرایی ایرانشهری» می‌خوانیم دقیقا درون این چارچوب تعین یافته است. در بنیادگراییِ ایرانشهری به جای «نیهیلیسم» از انحطاط و زوال سخن گفته می‌شود: زوال سنتی از اندیشه و عمل سیاسی که در خاستگاه «ما» یعنی «ایرانشهر» تکوین یافته است؛ انحطاط «جهان» ایرانشهری که در گذشته‌ای باستانی با تاسیس دولت گشوده شده است و به‌مثابه یک ساختار رابطه‌ی «ملت» و «دولت» را، قرن‌ها پیش از آن‌که دیگران با این انگاره‌ها آشنا شوند، روشن ساخته است. گذشته‌ای که باید مورد بازاندیشی و تفسیر دوباره قرار گیرد و طرح آینده را ترسیم کند، همین است. این گذشته گونه‌ای «گذشته در آینده» به‌شمار می‌آید و بازگشت «ما» به گذشته‌ی ایرانشهری گونه‌ای «بازگشت به آینده» معرفی می‌شود.
متن کامل را اینجا بخوانید 👈 https://radicald.net/yck6


#عادل_مشایخی #دلوز #هایدگر #وضعیت_مدرن #بی‌جهانی #احمد_فردید #داریوش_مهرجویی #بهرام_صادقی #بیگانگی #داریوش_شایگان #اسکیزوفرنی #نیهیلیسم #بنیادگرایی
♦️ دلوز و رویداد

✍️ عادل مشایخی


🔻 این مقاله کوششی است برای صورتبندی «منطق رویداد» از دیدگاه دلوز با رجوع به مفهومی از «عشق» در پروست و نشانه‌ها. در این کتاب به دو مفهوم از عشق برمی‌خوریم. مفهوم نخست در ویرایش نخست (۱۹۶۴) عرضه شده؛ و مفهوم دوم در دومین بخش کتاب (مشتمل بر پنج  فصل و یک نتیجه) که در ویرایش دوم (۱۹۷۲) به  آن افزوده شده است. توصیفی را که در بخش دوم این کتاب از عشق عرضه شده است، می‌توان همچون سرنخی برای صورتبندی مفهوم رویداد مورد استفاده قرار داد و این مفهوم را همچون کلیدی برای درک  منطق تکوین میل در آنتی‌ادیپ به‌کار برد.
متن کامل را اینجا بخوانید 👈 https://radicald.net/hdej

#عادل_مشایخی #دلوز #برگسون #فوکو #پروست_و_نشانه‌ها #مارسل_پروست #در_جستجوی_زمان_از_دست_رفته  #کافکا #قصر #ویرجینیا_وولف #ونسان_مینللی #تکوین_میل #منطق_معنا  #آنتی‌ادیپ #آنتی_ادیپ #رویداد #عشق #عشق_انتقالی #فانتزی #اسکیزوفرنی #بدن_بدون_اندام #بدن_جمعی #جرگه #انقلاب #انقلاب_مولکولی #انقلاب_مولار #می_۶۸
♦️نظری بر پرچم ملی، از رهگذر نقدی بر دو اثر تجسمی

✍️خسرو آقایی

🔻{در کار گلریز} پرچم ملی، که خالی بودنش ملموس بوده است، چاره را در این می‌بیند که خود را در مجموعه عکسهایش تکرار کند، چرا که این مجموعه از عکسها چیزی جز نمایش وحدت جامعه مدنی نیست. پرچم ملی، که در اجتناب از انقطاع سیاسی، نشان پرچم حکومتی را از خود حذف کرده است، و در هیئتی غیرنمادین، وحدت جامعه را به‌عوض آن نقش می‌کند، بی‌آنکه خود معترف باشد امکان وجود میراث را از بین می‌برد، چون وحدتش بی‌اساس مانده و با ملاط زیورآلات حفظ می‌شود.

🔻دو نگاه به پرچم ملی گلریز می‌توان داشت. می‌توان آن را اینگونه دید که به یک تکثر صرف اکتفاء کرده است، اعتبار نشان مرکزی را به پرچم حکومتی واگذار کرده است و به این ترتیب نشان داده تنها میراثی که دارد همان خود بی‌نشانش است، تودۀ جماعت ایرانی‌اش است، و نتیجتا افسون‌زدوده‌تر از آن است که ادعایی بر میراث‌دهی داشته باشد. و یا می‌توان حول این جماعت ایرانی هاله‌ای دید؛ و دید که با برکشیدن تصویر به جایگاه نماد، ایرانی‌ بودن را، که پیش از این در پرچم خالی سه‌رنگ جنبه‌ای در خود داشت، به مدد پرتره‌‌ها و سنگهای زینتی به چیزی برای خود، چیزی بیانگر، تبدیل کرده است.

🔻عنصری در این پرچم {هدایت‌زاده} هست که هیبت کل پرچم مانع از آن می‌شود که در برخورد اول آن‌چنان که باید توجه را برانگیزد. این عنصر پارچه‌ای است که مثل یک زائده به پارچه مرکزی پرچم گره خورده و از آن آویزان است. چیزی در هیئت یک دُم، کراوات، یا کاکل. این زائده که در نگاه اول به‌عنوان جزیی از بدن این موجود پرنده‌گون به چشم می‌خورد و به‌نوعی در کلیت کار گم می‌شود، در حافظه باقی مانده و ما به ازای خود را در تصویر پرچم می‌جوید. این ما به ازا نمی‌تواند چیزی جز نشان مرکزی پرچم باشد. هدایت‌زاده پرهیز کرده است از  اینکه جای این نشان مرکزی را خالی بگذارد. در عوض، با این آویز گره‌خورده، تلاش شده است تا هستی خاص این نشان مرکزی مورد توجه قرار گیرد.
متن کامل را اینجا بخوانید 👈 https://radicald.net/u49b

#پرچم_ملی #پرچم_حکومتی #نشان_پرچم #امیرعلی_گلریز  #فرزین_هدایت_زاده  #خسرو_آقایی
♦️آه انکیدو

✍️داود معظمی

🔻 ستاره می‌رود و اسماعیل بی‌آنکه بتواند چیزی بگوید یا دستانش را به سمت او حرکت دهد درازکش از روی تخت نگاهش می‌کند. ستاره از اسماعیل و از تخت دور می‌شود با لباس سفیدی به تن و سوسک‌های روی کف زمین خودشان را به پای ستاره می‌رسانند و از پای او بالا می‌روند پُر تعداد. ستاره با احساسی از انزجار پا روی سرامیک‌های اتاق می‌گذارد که پر شده از سوسک و با هر گامی که بر زمین می‌گذارد صدای تلق و تولوق ازشان بلند می‌شود. حالا سوسک‌ها پر شمارتر از بدنش بالا می‌روند و ستاره دور می‌شود و اسماعیل به تقلایش ادامه می‌دهد تا شاید بتواند دستانش را به سوی او حرکت دهد. به هر ضربی هست با صدای فریاد خفه‌ای که به ناله می‌ماند چشم باز می‌کند و دست می‌کشد بر جای خالی در تخت و تنها سوسک‌ها را زیر دستش احساس می‌کند، که روی تخت را پر کرده‌اند و همینطور کف و سقف و دیوارها را. دیوارها. دیوارهای خانه‌ی اسماعیل معروف بود تقریباً کل سطح دیوار پر بود از قاب‌های عکسی که او و ستاره بسیار دوست داشتند. از عکس‌هایی که خودشان گرفته بودند تا عکس‌های دیگری که قاب گرفته‌ بودند. عکس‌هایی از دست‌ها و مشت‌های گره کرده در هم، از لبخندهایی پر از اشتیاق از صورت‌هایی زیبا و جوان که دیگر ساکت بودند یا حتی دیگر نبودند. و علاوه بر عکس‌ها تعدادی نقاشی‌ و یکی‌شان نقاشی‌ از مرد سفیدپوش سیه‌چرده که اسماعیل خیلی دوستش داشت. گزمگانِ فراوانْ سلاح‌های پر از فشنگ‌شان را نشانه گرفته بودند سمت مردِ سفیدپوش، و او ایستاده بود با دست‌های بالاگرفته اما با سینه‌ی برهنه‌ی ستبر در برابرشان. سوسک‌های زیادی روی دیوار بودند و آمده بودند روی مشت‌های گره کرده، روی صورت‌های زیبای پر از اشتیاق روی صورت‌های جوانی که در حال خواندن زیباترین نواها و سرودها بودند و همینطورسوسک‌ها  آمده بودند روی مرد سفیدپوش، روی انگشتان و دست و بازو و سر و صورتش، روی گونه‌هایش و روی سینه‌ی برهنه‌اش که مثل ماه در آن تاریکی می‌تابید آمده بودند روی سینه‌اش، پرشمار. اسماعیل مرد سفیدپوش را بسیار دوست داشت و زمانی خود را شبیه می‌دانست به او اما نه حالا، حالا خودش را خیلی شبیه می‌دانست به نقاشی دیگری از همان نقاش. سگی منزوی و تنها در بیابان که زیر پایش بسیار نرم بود. اسماعیل از روی تخت بلند شد و خواست برود تا کمی آب بخورد چند قدم برداشت روی سرامیک‌ها و در تاریکیِ اتاق صدای سوسک‌ها را شنید که آن پایین  تلق و تولوق می‌کردند، با شنیدنِ صدا اسماعیل ناگهان ایستاد، و زیرِ لب اما با طنین و آهنگِ بسیار، با خود گفت آه انکیدو!
متن کامل را اینجا بخوانید 👈 https://radicald.net/5ic4

#داود_معظمی #انکیدو #فرانسیسکو_گویا #گویا #داستان_کوتاه
♦️ آندره گورز: نظریه‌پردازی که شورش علیه کار بی‌معنا را پیش‌بینی کرد

✍️ ویلی جیانینانتزی
ترجمه: هیمن رحیمی


ابتدا، باید از شر ایدئولوژی تولید‌محور کار خلاص شویم که از سوی کارفرمایان و همچنین بخش مهمی از چپ اشاعه می‌شود. این ایدئولوژی به ما تلقین می‌کند که کار صرف نظر از هدف اقتصادی و اثرات زیست‌محیطی‌­اش یک مسئله­‌ی طبیعی است که ارزشی ذاتی دارد. سپس، ما باید از این حکم (که تبلیغات اشاعه‌اش می‌دهد) دور شویم که هر چیزی را صرف نظر از نیازهای ما یا کیفیت زیست‌محیطی محصول می­بایست مصرف کنیم.

در وداع با پرولتاریا، گورز معیارهای معمول برای محاسبه­‌ی موفقیت اقتصادی را به باد انتقاد می‌گیرد:

آنها هر گونه رشد در تولید و خرید را به عنوان افزایش ثروت ملی معرفی می‌کنند؛ حتی اگر این رشد افزایشِ کمیْ شامل بسته­‌بندی‌­های دور انداخته­‌شده، ابزارها و ضایعات فلزی، کاغذهای سوخته شده لابه‌لای زباله‌ها و کالاهای خانگی غیرقابل‌­تعمیر باشد. این افزایش حتی شامل اندام­‌های مصنوعی و مراقبت‌های پزشکی مورد نیاز قربانیان حوادث صنعتی یا جاده­ای می­‌شود. رسماً تخریب همچون منبع ثروت ظاهر می­‌شود، زیرا جایگزینی همه اقلام شکسته‌­شده، دور انداخته شده یا از کارافتاده، موجب تولید جدید، فروش، جریان­های پولی و سودهای بیشتر می‌شود. کالاها هرچه سریع­تر شکسته، فرسوده، منسوخ یا دور ریخته می‌­شوند، تولید ناخالص داخلی هم بیشتر خواهد شد و آمارهای ملی می‌گویند ما ثروت‌مندتریم. حتی بیماری و آسیب جسمی هم به‌­عنوان منابع ثروت معرفی می‌شوند، زیرا آنها موجب افزایش مصرف داروها و مراکز مراقبت­های بهداشتی می­‌گردند.

متن کامل را در وب‌سایت بخوانید:
radicald.net

#آندره_گورز #هیمن_رحیمی #کار_بی‌معنا #وداع_با_پرولتاریا #سوسیالیسم
♦️ تاملاتی در باب زمان

✍️ جاوید معظمی 

کهکشان، ستاره، خاک، آب، درخت، زمین، موش، تگرگ، الاغ، میمون مدام از خود ریتمی تماماً نو خلق کرده‌اند، زمان و فشردگی‌ای نو از زمان آفریدند تا به انسان رسید. انسان نیز ریتم‌هایی نو خلق کرد اما هر روز خسته‌کننده‌تر، خموده‌تر، ساکن‌تر. نه تنها زمان و موجودی نو در ما تولید نشد که خود این زمان، این ریتم نو در طبیعت که نامش انسان شد، دارد از بین می‌رود و هر آن‌چه در مجاورتش است نیز هم. انسان باید ریتمی ناانسانی می‌نواخت اما انقیادش نگذاشت نقطه

روان و گوشت یکی‌اند. به محل تماسِ زمان و گوشت، به نحو قراردادی، روان می‌گوییم نقطه

حقِ داشتنِ روانی بسیار نازک و شکننده، حق هر موجودی است. موجودی که روانش تاب تحمل هر زشتی و پلیدی را داراست، هیولای موحشی است نقطه

روانشناسی همدست با جامعه روان تو را ترمیم و قوی می‌کند تا تاب تحمل ساختار را داشته باشد. روان سالم نباید این ساختار را تاب بیاورد نقطه

پدرم هر حسی که دارد، خشم، عصبانیت، خستگی، گرسنگی، همه را شبیه به یک نمایش اجرا می‌کند. مثلاً اگر گرسنه است شقیقه‌هایش را می‌گیرد و با نفس‌های اندکی که توجه را جلب کند، از تو دیالوگ می‌طلبد. مجبور می‌شوی در نمایشش وارد شوی. «چه شده؟» و او سرش را می‌لرزاند «فک کنم فشارم خیلی افتاده.» این‌گونه پدرم با کمک گرفتن از نمایش، هیچ حس و خواست و رنجی را درونی نمی‌کند. من این خلقش را دوست دارم. پیران اثر هنری‌اند نقطه

متن کامل را در وب‌سایت بخوانید:
radicald.net
••••••••••••••••
#زمان #جاوید_معظمی #تاملاتی_در_باب_زمان
♦️ هیروگلیف فرهنگ: جوامع کنترلی و کار غیر مادی

✍️ علی ذکایی

پرسش از هیروگلیف فرهنگ می‌تواند اینگونه باشد: چگونه میل و تمام فضا-زمان‌ها و تکینگی‌های پیشا-فردی با سرمایه، پول و انباشت همسان می‌شوند، به چه صورت رانه‌های میل به واسطه کردار سرمایه‌‌داری بازنمایی می‌شوند، چگونه خلاقیت و امکان‌های تولید شده به دست انبوه خلق و نیرو‌هایی که دست‌اندرکار تولید و بازتولید هستند؛ توسط سرمایه منقاد می‌شود و امر مشترک موجود، به تملک امرخصوصی و امرعمومی در می‌آید و نزاع طبقاتی را شکل می‌بخشد. از این‌رو امور فرهنگی خارج از این سازو‌کارسرمایه نیستند؛ نهاد‌های سرمایه‌دارانه آن‌ها را به هیروگلیف بدل کرده‌اند و توان خودآیینی آن‌ها را از نیروی کارزنده و خلاق، سلب کرده‌اند؛ باید گفت، سرمایه‌‌داری و بازار، به واسطه‌ی فرهنگ فضا‌های آزاد را تولید نمی‌کند؛ بلکه فضا‌های آزادی که پیشاپیش توسط اجتماع تولید شده را حدگذاری کرده است. از این‌رو کثرت فرهنگی پست مدرن که سرمایه‌داری مبلغ آن است، در نسبت با بازار و کردار حکومت‌مندی تعین می‌یابد، کثرت و نسبی‌گرایی موجود در آن زیر سوال می‌رود؛ از این‌رو در چنین وضعیتی، ما نه با قسمی از آزادی، بلکه با استثمار تام فضا-زمان‌ رو‌به‌رو هستیم؛ سازوکاری که استثمار را تا سرحدات فضا-زمان زندگی شخصی (نه فردی، زیرا پیشاپیش ما در وضعیت جمعی حضور داریم که می‌توان نام آن را تکینگی‌های پیشا-فردی گذاشت که قدرت برساخته آن را بازنمایی می‌کند.) گسترش می‌دهد؛ از این‌رو شعار جنبش‌های فمنیستی در اینجا دلالت معنایی مشخصی پیدا می‌کند: «شخصی سیاسی است.»

ادامه را در دموکراسی رادیکال بخوانید:
🌐 radicald.net
•••••••••••••••••••
#فرهنگ #کار_فرهنگی #جامعۀ_کنترلی #کار_غیرمادی #هیروگلیف #ژیل_دلوز #دلوز #سرمایه_داری #بهره_کشی #دموکراسی_رادیکال #استثمار #علی_ذکایی #رادیکال_دی_دات_نت
♦️ اقتصاد سیاسی منطقۀ حجاز پیش از اسلام

✍️ سعید اسماعیلی

🔻 تشکیل امپراتوری‌ها تا پیش از دوران مدرن در اکثر نقاط جهان از یک الگوی تکرار شونده تبعیت می‌کند، در همه آنها شاهد بر آمدن یک نیروی غیرقابل کنترل و غیرقابل پیشبینی از دل مناسبات قبیله‌ای در منطقه‌ای دور از مراکز قدرت و کم اهمیت به لحاظ اقتصادی و سیاسی هستیم. نضج گرفتن نطفه همه این امپراتوری‌ها همزمان است با برآمدن یک دولت نوپا از بطن مناسبات قبیله‌ای ... این متن می‌کوشد شرایط عینی و مادی منطقۀ حجاز در دوران پیش از ظهور اسلام را بَررِسد.

🔻اسلام از دل یک قرن سلطۀ تجارت بر اقتصاد شبه‌جزیره و پیامدهای ناشی از این تحول برآمد و توانست پاسخی درخور به چالش‌های ناشی از انباشت سرمایۀ تجاری بدهد که به حدود خود نزدیک و با مرزهای اجتماعی‌ـ‌سیاسی شبه‌جزیره درگیر شده بود. اسلام و امپراتوری عرب هم موانع اجتماعی ناشی از محدودیت نظام قبیله‌ای بر سر راه انباشت سرمایه تجاری را رفع کردند، هم منظومه‌ای مفهومی برای مواجهه کم اصطکاک‌تر افراد با انباشت سرمایه تجاری عرضه کردند و هم ساز وکار ماهیتا متمایزی به انباشت دادند که از یک سو قابلیت آن در گسترش و از سوی دیگر تداوم آن برای قرن‌های متمادی را تضمین کرد.

ادامه را در دموکراسی رادیکال بخوانید:
🌐 radicald.net

***

#سعید_اسماعیلی #اقتصاد_اسلام #امپراتوری_عرب #جاده_ابریشم #اقتصاد_مکه_پیش_از_اسلام
♦️ دموکراسی و سیاست کمینه: تفاوت سیاسی و نتایج‌اش

✍️ الیور مارکارت؛ ترجمه خسرو آقایی


می‌توان رد تمایزگذاری مفهومی میان «سیاست» و «امر سیاسی» را در متون فرانسوی تا «تناقض سیاسی» پل ریکور پی گرفت؛ اما بازپدیدار شدن نیرومندانه آن به دهه ۸۰ و زمانی برمی‌گردد که چندین فیلسوف‌ – از جمله لیوتار، لفور، بدیو، روژینیسکی، رانسیر و بالیبار – از سوی ژان-لوک نانسی و فیلیپ لاکو-لابارت دعوت شدند تا در «مرکز تحقیقات فلسفی در باب امر سیاسی» سخنرانی‌هایی ایراد کرده و آنچه را که بنیان‌گذاران مرکز از آن تحت عنوان «پس‌نشینی امر سیاسی» یاد می‌کردند به بحث بگذارند. از آن زمان به بعد، آنچه می‌توان «تفاوت سیاسی» خواند به عنوان یک تمایز‌گذاری مفهومیِ اساسی رسمیت یافته است. از آنجا که پیش از این به طور مبسوط از چگونگی پدیدار شدن و تبارشناسی تفاوت سیاسی، از کارل اشمیت تا هانا آرنت تا اندیشه فرانسوی معاصر، نوشته‌ام در اینجا داستان را دیگربار روایت نخواهم کرد. در عوض مایلم بر برخی از نتایجی که می‌توان از این تمایز‌گذاری مفهومی استنتاج کرد تامل کنم. چرا که بحث بر سر پرسشی لغت‌شناسانه نیست بلکه موضوع این است که جهان سیاسی و اجتماعی‌مان را چگونه به تصور در می‌آوریم.

ادامه در دموکراسی رادیکال ↙️
www.radicald.net

****
#تفاوت_سیاسی #سیاست #امر_سیاسی #بنیادباوری #پسابنیادباوری #پسا_بنیادباوری #ضدبنیادباوری #ضد_بنیادباوری #دموکراسی #همبستگی #سیاست_اعظم #لاکلائو #ژیژک #بدیو #سیاست_کمینه #الیور_مارکارت #اولیور_مارخارت #خسرو_آقایی
♦️ گذشته را با خشم بنگر 
✍️ جان آزبرن، ترجمه پریسا ایرانی

جان آزبُرن در سال1929 در لندن به دنیا آمد. پیشه‌اش را با بازیگری در کُمپانی‌های رِپِرتوری محلی در سال 1948 آغاز کرد. او پیش از نگارش "گذشته را با خشم بنگر" (1956)، سه نمایشنامه به صورت مشترک نگاشته بود.

این نمایشنامه موجب احیایِ کاملِ هنرِ نمایش بریتانیا شد و به رواج اصطلاحِ «مردان جوان خشمگین» کمک کرد که در واقع ارجاع داشت به تعدادی از نویسندگان بریتانیایی دهه 1950.
جیمی پورتر (شخصیت اصلی نمایش گذشته را با خشم بنگر) را تجسم اصطلاح ِ «مرد جوان خشمگین» قلمداد می‌کردند، او نمایانگر پدیده‌ای اجتماعی بود که در آن دوران فراگیرتر می‌شد: مرد جوانی‌ست از طبقة کارگر که از تحصیل‌کرده‌هایِ دانشگاهی پس از جنگ جهانی دوم به شمار می‌رود، او از مقاومتی که جامعه بورژوایی و نظام طبقه‌ای سلسه‌مراتبی در برابر تحولات اجتماعی دارد عاصی و سرخورده است.
 
در این نمایش شاهدِ حملاتِ کلامیِ موهنِ جیمی پورتر به اهداف متعدد وضعِ موجود هستیم؛ نویسنده در کلامِ جیمی انحطاطِ امپراتوری بریتانیا و سرخوردگی فزاینده‌ای را ترسیم می‌کند که تأثیرش در اندک توسعه دولتِ رفاهِ اجتماعی دوچندان شده است. میراث «مردان جوان خشمگین» نهفته در اِصرارشان به بازنمایاندن وجوه تجربه اجتماعی از چشم‌انداز طبقة کارگر برمی‌خیزد.

ادامه را در دموکراسی رادیکال بخوانید:
🌐 radicald.net

***
#ادبیات_نمایشی #گذشته_را_با_خشم_بنگر #جان_آزبرن #نمایشنامه #تئاتر #اجرا #ادبیات_انگلیسی #جهان_نمایش
♦️دو تز درباره محدودیت‌های فلسفه: مارکس و اسپینوزا
✍️ جیسون رید، ترجمه فرشید مقدم سلیمی


در چند ماه گذشته، درست قبل از موج اخیر اعتراضات دانشجویی (در آمریکا که در ادامه در موردش خواهم نوشت)، خودم را گرفتار حالتی از افسردگی دیدم که به‌جرأت می‌توانم بگویم بیشتر ناشی از شکاف نظریه و عمل است. داستان از این قرار است که تمام روز، یا دست‌کم بخشی از روز، وقتمان را صرف خواندن کتاب می‌کنیم و وارد بحث‌هایی می‌شویم درباره اینکه دنیا چطور کار می‌کند و چطور می‌توان تغییرش داد. اما علی‌رغم این تلاش‌ها جهان تغییر نمی‌کند، یا درست‌تر این است که بگوئیم هی بدتر می‌شود. (می‌توانید ابعاد این بدترشدن را بشمارید: فجایع زیست‌محیطی، سیاسی، اقتصادی، و غیره). قطع ارتباط دانشگاه با جهان یک جدایی ساده نیست؛ انشقاقی یأس‌آور است. اینها باعث شد به محدودیت‌های فلسفه فکر کنم.

 شاید مشهورترین جمله درباره محدودیت‌های فلسفه از کارل مارکس باشد که در تز یازدهم درباره فویرباخ می‌گوید: «فیلسوفان جهان را فقط به طرقِ مختلف تفسیر کرده‌اند؛ هدف تغییر آن است.» فلسفه یا تفسیر فلسفی، و کنش و تغییر در دو سوی شکافی عظیم قرار گرفته‌اند. بسیاری از خوانندگان آثارِ خودِ مارکس را در دو سوی این شکاف می‌بینند، به این شکل که متون اولیهٔ او مانند دست‌نوشته‌های ۱۸۴۴ و  ایدئولوژی آلمانی را در سمتِ تفسیر، و مانیفست حزب کمونیست و سرمایه را در سمتِ تلاش برای تغییر جهان تلقی می‌کنند. با چنین تفکیکی باید نتیجه گرفت مارکسی که کار فلسفی می‌کند مارکسِ واقعی نیست،‌ و در این صورت باید این خوانش جاافتاده را که کارهای اولیهٔ مارکس به‌شدت تحت تأثیر فویرباخ و هگل است کنار گذاشت. در چنینی موضعی، مارکس وقتی خودش است که دیگر کار فلسفی نمی‌کند. از بحث دور نشویم. نکته این است که فرمولِ مارکس جداییِ تفسیر و عمل را بیان می‌کند. این جدایی فراگیر است و در بسیاری از افرادی که هرگز مارکس را نخوانده‌اند یا جدی نگرفته‌اند، مشترک است. این شکاف شکافِ نظریه و عمل، یا اندیشیدن و کردن است. 

↙️ ادامه را در سایت دموکراسی رادیکال بخوانید:
🌐 radicald.net

***
#اسپینوزا #ایمانوئل_کانت #کارل_مارکس #آلن_بدیو #این_قرن #آندره_توزل #گرامشی #مانیفست_حزب_کمونیست #اخلاق_اسپینوزا #محسن_جهانگیری #اعتراضات_دانشجویی #جنبش_اشغال #غزه #فلسطین #نسل_کشی #جیسون_رید #فرشید_مقدم_سلیمی
♦️بازار ما را با خود خواهد برد
✍️ عماد طیار


 در این یادداشت قصد دارم به این مسئله بپردازم که جریان اصلی در صنعت سینما به ایده‌های رادیکال فکر می‌کند، و مشخصاً چطور شرکت‌هایی نظیر کداک، موبی و لترباکسد می‌توانند کیارستمی و گدار را مجبور کنند تا سریال‌هایی چون مردم عادی و سرخوشی را بسازند؟

↙️ ادامه را در سایت دموکراسی رادیکال بخوانید:
www.radicald.net

***
#عماد_طیار #دموکراسی_رادیکال
♦️سازماندهی آنارشیستی 
آنارشیسم در عمل


✍️جف شانتز

این کتاب قصد دارد در جایی شاید نامحتمل نشانه‌های سازمان‌دهی را بیابد، یعنی در جنبش آنارشیستی. به سازمان‌دهیِ آنارشیستی  می‌پردازد، تعبیری که درنظرِ بسیاری تناقض‌آمیز به‌نظر می‌رسد. از آنارشیسم درحکم امری که گویی غایتش سازمان‌زدایی و فقدان سازمان است تصویری کاریکاتوری ساخته‌‌اند. یکی از اهدافم در نگارش این کتاب این بود که تصور اکتیویست‌ها، مردم عادی، و دانشگاهیان را دربارهٔ آنارشیسم تا حدی تصحیح کنم. در ضمن، امید دارم این کتاب برای اکتیویست‌ها و غیرآنارشیست‌ها الهام‌بخش باشد تا به آنارشیسم از نو نگاه کنند. البته اینها اهداف و نیّت‌های مضمر در این کار بودند. اکنون فوریتی جدید پیش آمده: درکی تازه در خصوص شکل‌وشمایل آنارشیسم.

↙️ ادامه را در سایت دموکراسی رادیکال بخوانید:
www.radicald.net

•••••••••
#آنارشیسم #سازمادهی_آنارشیستی #سازماندهی #جف_شانتز #دموکراسی_رادیکال #کتاب_الکترونیکی #کتاب #آنارشیسم_در_عمل
♦️رای دادن یا رای ندادن
مسئله این نیست

✍️نرگس ایمانی


دور چهاردهم انتخابات ریاست جمهوری با همۀ اما و اگرها و التهاب‌های خاص آن به پایان رسید. انتخاباتی بادآورده که پس از تحریم گستردۀ انتخابات پیشینِ ریاست جمهوری و مجلس، در فضایی متفاوت رقم خورد و شرایط حاکم بر آن، گروهی از تحریم‌کنندگان دور قبل را متقاعد کرد در این انتخابات شرکت کنند و رئیس جمهوری از حزب اصلاح‌طلب را بر منصب قدرت بنشانند. فارغ از نتیجۀ این انتخابات، شاید تأمل‌برانگیزترین وجه آن، بحث‌ها و گفت‌وگوهای به‌راه‌افتاده درخصوص شرکت در انتخابات یا تحریم آن و دلایل هر یک از طرفین برای رأی دادن یا رأی ندادن بود. نگارش و انتشار این متن را به زمان بعد از اتمام انتخابات موکول کردم تا شکل و شمایل توصیه‌نامه‌ای برای برانگیختن یا برحذر داشتن دیگران به/از رأی دادن را به خود نگیرد. هدفم به اشتراک گذاشتن نگاهی است که تا حد امکان مسئله را از منظری متفاوت می‌نگرد. شاید به این واسطه برخی سویه‌های مغفول وضعیت با وضوح بیشتری خودنمایی کنند.

در این‌جا بر استدلال‌هایی تمرکز خواهم کرد که رأی ندادن را کنش سیاسی راستین معرفی می‌کردند و با اتکا به این موضع حتی واکنش‌های پرخاشگرانه یا سرزنش‌آمیزی در برابر رأی‌دهندگان داشتند. به این علت بر این دسته از استدلال‌ها متمرکز می‌شوم که بسیاری از همفکران من نیز همین موضع‌ فکری و عملی را انتخاب کردند و با اتکا به این استدلال‌ها خودشان را کنشگران سیاسی موجه‌تری جلوه دادند، آن هم در برابر «رأی‌دهندگان ساده‌دلی» که باز هم فریب رعب‌افکنی بی‌پایه و اساس اصلاح‌طلبان را خورده‌اند.

↙️ ادامه را در سایت دموکراسی رادیکال بخوانید:
www.radicald.net

•••••••••
#دموکراسی_رادیکال #نرگس_ایمانی #اتتخابات #تحریم_اتتخابات #دلوز #گواتاری #آنتی_ادیپ
🔻حکایت گردن و شمشیر

✍️ گفتگوی رشید خالدی و طارق علی
ترجمه فرشید مقدم سلیمی


گفتگوی طارق علی با رشید خالدی هشت ماه پس از حملهٔ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ #حماس به #اسرائیل و تحت تأثیر فضای پس از آن انجام شده است. این گفتگوی مفصل در شماره می/ژوئن ۲۰۲۴ (اردیبهشت/خرداد ۱۴۰۳) مجلهٔ نیو لفت ریویو منتشر شده است. علی و خالدی به پیشینهٔ مسئلهٔ #فلسطین در قرن بیستم می‌پردازند و سهم قدرت‌های جهان و کشورهای عرب منطقه را در مسیری چند ده ساله تا کنون مرور می‌کنند. شِمایی که این دو مورخ از مسئلهٔ فلسطین ارائه می‌کنند کمک می‌کند تا به درکی جامع‌تر و پیچیده‌تر از این مسئله و رویدادهای جاری در منطقه برسیم.

#رشید_خالدی، مورخ فلسطینی-آمریکایی، استاد کرسی #ادوارد_سعید در مطالعات مدرن عرب در دانشگاه کلمبیا است. از کتاب‌های متعدد او درباره #تاریخ_خاورمیانه و فلسطین دو مورد تاکنون به فارسی ترجمه شده است: تجدید حیات امپراتوری: ردپای غرب و مسیر مخاطره آمیز آمریکا در خاورمیانه (تهران: #ابرار_معاصر، ۱۳۸۵)، و صد سال جنگ بر سر فلسطین: تاریخ استعمار شهرک‌نشینان و مقاومت، ۲۰۱۷-۱۹۱۷ (تهران: #جهان_کتاب، ۱۴۰۳) که در این گفتگو راجع به این کتاب هم صحبت می‌شود.

⬅️ متن کامل را در سایت #دموکراسی_رادیکال بخوانید:
➡️ RadicalD.net

••••••••••
#طارق_علی #غسان_کنفانی #استعمار #استعمار_وطنگیر #استعمار_ماندگر #شهرکنشینان #شهرک_نشینان #حزب_الله #حزب_الله_لبنان #۷اکتبر #نتانیاهو #انتفاضه #صهیونیسم #فرشید_مقدم_سلیمی #سازمان_آزادیبخش_فلسطین #ساف #یاسرعرفات #تشکیلات_خودگردان #نیو_لفت_ریویو
2024/11/26 00:06:31
Back to Top
HTML Embed Code: