✍️ ...پیامبر ریاضیدان...!
🌺با سلام و درود خدمت دوست قدیمی جناب آقای دکتر محمدی ارجمند، و با سپاس از طرح سوال به اصطلاح الهیاتی با عنوان پیامبر ریاضی دان!
اگرچه در همان ابتدای طرح سوال به جناب محمدی عرض کردم، مگرعلم ریاضیات چه موضوعیتی افزون دارد؟ وآیا این پرسش را نمی توان در خصوص سایر علوم هم پرسید؟! اینکه چرا هیچ پیامبری شیمی دان! فیزیک دان! منجم! و یا پزشک! و...مبعوث نشده است...؟!
🙋♂️اجازه میخوام درکنار
بحثهای جالب وعالمانه ای که دوستان مطرح کردند، بنده هم از باب اینکه نخودی در آش استاد محمدی انداخته باشم،
چند جمله ای از منظری شاید متفاوت تر برداشت خودم را درخصوص موضوع بحث و نیزبرخی ازنظرات اساتید دیگرطرح کنم.👇👇
بطور کلی بنظرم ریشه اینگونه مباحث را شاید درذیل بحث کلی تری با عنوان«رابطه علم و دین» پیگیری نمود.
♦️علم به معنای مطلق آگاهی، معرفت و فهمیدن درمقابل جهل ونادانی همواره مورد تاکید ادیان الهی بویژه دین اسلام بوده است، آیاتی مانند «هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون» زمرآیه۹ دلیل این مدعاست.
اسلام، سه سطح از «شناخت» یعنی معرفت حسی، معرفت عقلی، معرفت شهودی را
به رسمیت میشناسد و معرفت وحیانی را با مضامینی از سنخ هر سه حوزه معرفت (حسی، عقلی، شهودی) و حوزههای فراتر از آن، منبع مستقل معرفت میداند.
به عبارت دیگر هیچیک از علوم تجربی، عقلی و شهود، تعارضی با وحی ندارد و در عین حال، برخی گزارههای معرفتی و ضرورتهای عملی متعالیتر وجود دارند که جز از طریق «وحی»، قابل کسب نیستند.
♦️بنده از ریاضیات هیچ نمی دام، اما تصور می کنم بخشهای مهمی از ریاضیات جزء علوم عقلانی و استدلالی محسوب می شوند. ازسوی دیگراسلام هم دین عقل است، ریشه علم عقل است وعقل در دین اسلام به عنوان رسول باطنی تلقی شده است.
ادراک عقلی، منشأ اساسیترین معرفتهای بشری است. بدون عقل،دین نیز نه قابل اثبات و نه قابل ادرک است. عقل،یک ارزش بنیادین است و حتی امور تعبدی اسلام، مبنای عقلی دارند. این است که تعارض "علم و دین" یا "عقل و دین" در جهان اسلام، بعنوان مسائل عمدهای مطرح نشدند، بلکه پس از ترجمه از الهیات غرب، مورد بحث متفکرین مسلمان در قرون اخیر قرار گرفتهاند و به همین دلیل است که هم علوم تجربی و فناوری و هم علوم عقلی و فلسفی در سایه اسلام، رشد کرده و بالنده شده اند.
♦️اما این تلقی و انتظار که رسالت پیامبران درجامعه بسط و گسترش علوم عقلی و تجربی از جمله ریاضیات! بوده باشد، با رسالت اصلی انبیاء سازگار نیست.
♦️اهمیت عقل وتعقل در اسلام، بحدی است که حتی اعتبار ادله نقلی و مرجعیت دینی نیز با عقل، اثبات و یا تأیید میشوند و شرط «عدم مخالفت با عقل»، جزء شروط اعتبار گزارههای دینی ماست و معتقدیم گزارهای مخالف با عقل در سراسر قرآن کریم و سنت قطعی پیامبر (ص) وجود ندارد...
البته عقلگرایی در اسلام به معنای عقلگرایی از نوع پوپری نیست، که ابطالپذیری شرط علمی بودن گزاره باشد و شرط علمی بودن نظریه ابطال پذیر بودن آن باشد،چه اینکه در این دیدگاه ادعا می شود،
هرگونه ادعایی که نشود آن را ابطال کرد، غیرعلمی است!، مثل وجود روح و فرشتگاه و جهان آخرت و...!
در حالیکه از نگاه دینی و وحی، ما با حقایقی روبرو هستیم که فراعقل هستند و قابل اثبات و یا ابطال با عقل بشری نیستند واین نه به معنای غیرعقلی وغیرعلمی بودن بلکه به معنای فراعلمی وفراعقلی بودن حقایق در عالم هستی است.
♦️دین اسلام داوری عقل را لازم میداند و البته آن را کافی نمیداند و این بدان معنی است که «وحی» مضامین فراتر از «عقل» را دراختیار مینهد زیرا
عقل، محدودیت هایی دارد و خطاپذیر نیز هست، اما هیچ یک از مفاهیم وحی اسلامی با عقل، درنمیافتد و ناسازگار نیست.
♦️بنابراین این تلقی وانتظار که رسالت پیامبران درجامعه صرفا بسط وگسترش علوم عقلی وتجربی ازجمله ریاضیات! بوده باشد، با رسالت اصلی انبیاء سازگار نیست،چه اینکه هدف دین و متولیان دین ورسالت انبیاء کشف واختراع و اکتشاف مسائل علمی نبوده است.
♦️مطلب مهم دیگر اینکه اگرچه اُمی بودن پیامبر خاتم (ص) ونه همه پیامبران جزء مسلمات تصریح شده درقرآن کریم است که آنحضرت مکتب نرفته وتحصیل درس باواسطه نیاموخته است، اماباید توجه داشت که این موضوع را نبایدمترادف با بیسوادی، عامی بودن و بی فضیلتی دانست، بلکه برعکس آنچه که قرآن بیان می کند:👇👇
«انک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم» (نمل آیه ۶)
آنحضرت علم لدنی بی واسطه وتعلیم دیده مستقیم ازجانب خدا و دارای درک عمیق از حقایق عالم بود.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد...
🌺با سلام و درود خدمت دوست قدیمی جناب آقای دکتر محمدی ارجمند، و با سپاس از طرح سوال به اصطلاح الهیاتی با عنوان پیامبر ریاضی دان!
اگرچه در همان ابتدای طرح سوال به جناب محمدی عرض کردم، مگرعلم ریاضیات چه موضوعیتی افزون دارد؟ وآیا این پرسش را نمی توان در خصوص سایر علوم هم پرسید؟! اینکه چرا هیچ پیامبری شیمی دان! فیزیک دان! منجم! و یا پزشک! و...مبعوث نشده است...؟!
🙋♂️اجازه میخوام درکنار
بحثهای جالب وعالمانه ای که دوستان مطرح کردند، بنده هم از باب اینکه نخودی در آش استاد محمدی انداخته باشم،
چند جمله ای از منظری شاید متفاوت تر برداشت خودم را درخصوص موضوع بحث و نیزبرخی ازنظرات اساتید دیگرطرح کنم.👇👇
بطور کلی بنظرم ریشه اینگونه مباحث را شاید درذیل بحث کلی تری با عنوان«رابطه علم و دین» پیگیری نمود.
♦️علم به معنای مطلق آگاهی، معرفت و فهمیدن درمقابل جهل ونادانی همواره مورد تاکید ادیان الهی بویژه دین اسلام بوده است، آیاتی مانند «هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون» زمرآیه۹ دلیل این مدعاست.
اسلام، سه سطح از «شناخت» یعنی معرفت حسی، معرفت عقلی، معرفت شهودی را
به رسمیت میشناسد و معرفت وحیانی را با مضامینی از سنخ هر سه حوزه معرفت (حسی، عقلی، شهودی) و حوزههای فراتر از آن، منبع مستقل معرفت میداند.
به عبارت دیگر هیچیک از علوم تجربی، عقلی و شهود، تعارضی با وحی ندارد و در عین حال، برخی گزارههای معرفتی و ضرورتهای عملی متعالیتر وجود دارند که جز از طریق «وحی»، قابل کسب نیستند.
♦️بنده از ریاضیات هیچ نمی دام، اما تصور می کنم بخشهای مهمی از ریاضیات جزء علوم عقلانی و استدلالی محسوب می شوند. ازسوی دیگراسلام هم دین عقل است، ریشه علم عقل است وعقل در دین اسلام به عنوان رسول باطنی تلقی شده است.
ادراک عقلی، منشأ اساسیترین معرفتهای بشری است. بدون عقل،دین نیز نه قابل اثبات و نه قابل ادرک است. عقل،یک ارزش بنیادین است و حتی امور تعبدی اسلام، مبنای عقلی دارند. این است که تعارض "علم و دین" یا "عقل و دین" در جهان اسلام، بعنوان مسائل عمدهای مطرح نشدند، بلکه پس از ترجمه از الهیات غرب، مورد بحث متفکرین مسلمان در قرون اخیر قرار گرفتهاند و به همین دلیل است که هم علوم تجربی و فناوری و هم علوم عقلی و فلسفی در سایه اسلام، رشد کرده و بالنده شده اند.
♦️اما این تلقی و انتظار که رسالت پیامبران درجامعه بسط و گسترش علوم عقلی و تجربی از جمله ریاضیات! بوده باشد، با رسالت اصلی انبیاء سازگار نیست.
♦️اهمیت عقل وتعقل در اسلام، بحدی است که حتی اعتبار ادله نقلی و مرجعیت دینی نیز با عقل، اثبات و یا تأیید میشوند و شرط «عدم مخالفت با عقل»، جزء شروط اعتبار گزارههای دینی ماست و معتقدیم گزارهای مخالف با عقل در سراسر قرآن کریم و سنت قطعی پیامبر (ص) وجود ندارد...
البته عقلگرایی در اسلام به معنای عقلگرایی از نوع پوپری نیست، که ابطالپذیری شرط علمی بودن گزاره باشد و شرط علمی بودن نظریه ابطال پذیر بودن آن باشد،چه اینکه در این دیدگاه ادعا می شود،
هرگونه ادعایی که نشود آن را ابطال کرد، غیرعلمی است!، مثل وجود روح و فرشتگاه و جهان آخرت و...!
در حالیکه از نگاه دینی و وحی، ما با حقایقی روبرو هستیم که فراعقل هستند و قابل اثبات و یا ابطال با عقل بشری نیستند واین نه به معنای غیرعقلی وغیرعلمی بودن بلکه به معنای فراعلمی وفراعقلی بودن حقایق در عالم هستی است.
♦️دین اسلام داوری عقل را لازم میداند و البته آن را کافی نمیداند و این بدان معنی است که «وحی» مضامین فراتر از «عقل» را دراختیار مینهد زیرا
عقل، محدودیت هایی دارد و خطاپذیر نیز هست، اما هیچ یک از مفاهیم وحی اسلامی با عقل، درنمیافتد و ناسازگار نیست.
♦️بنابراین این تلقی وانتظار که رسالت پیامبران درجامعه صرفا بسط وگسترش علوم عقلی وتجربی ازجمله ریاضیات! بوده باشد، با رسالت اصلی انبیاء سازگار نیست،چه اینکه هدف دین و متولیان دین ورسالت انبیاء کشف واختراع و اکتشاف مسائل علمی نبوده است.
♦️مطلب مهم دیگر اینکه اگرچه اُمی بودن پیامبر خاتم (ص) ونه همه پیامبران جزء مسلمات تصریح شده درقرآن کریم است که آنحضرت مکتب نرفته وتحصیل درس باواسطه نیاموخته است، اماباید توجه داشت که این موضوع را نبایدمترادف با بیسوادی، عامی بودن و بی فضیلتی دانست، بلکه برعکس آنچه که قرآن بیان می کند:👇👇
«انک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم» (نمل آیه ۶)
آنحضرت علم لدنی بی واسطه وتعلیم دیده مستقیم ازجانب خدا و دارای درک عمیق از حقایق عالم بود.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد...
♦️مطلب دیگراینکه نباید ایمان را درمقابل و درتعارض با علم قراردهیم، ایمان نهایت و عِند علم است، چه اینکه ازنگاه دین ایمان بدون علم و آگاهی هیچ ارزشی ندارد. ایمان چیزی بالاتر از علم است...
بنابراین تعبیر درست تراین است که منشاء علم عقل و منشاء دین «عقل و ایمان» است...
و مطلب دیگراینکه، صدالبته پیامبران به آنچه که دعوت می کردند، هیچ شک وتردیدی نداشتند و بلکه یقین قطعی داشتند،اما این امر نه یک امرتصنعی، ساختگی وصوری، صرفا برای جذب دیگران! و یا پراکنده نشدن پیروان! بلکه نشان از ایمانی بودکه هم قلبی، هم زبانی وهم عمل با ارکان را بدنبال داشت. بنابراین تصور اینکه پیامبری نسبت به آنچه که دیگران رابه ایمان به آن دعوت می کرد، شک وتردید داشته باشد، تلقی صحیحی نیست...👌👌👌💐💐💐
✳️از پراکنده گویی و جسارتی که کردم صمیمانه پوزش میطلبم...🙏🙏
فریدون رزمی
بنابراین تعبیر درست تراین است که منشاء علم عقل و منشاء دین «عقل و ایمان» است...
و مطلب دیگراینکه، صدالبته پیامبران به آنچه که دعوت می کردند، هیچ شک وتردیدی نداشتند و بلکه یقین قطعی داشتند،اما این امر نه یک امرتصنعی، ساختگی وصوری، صرفا برای جذب دیگران! و یا پراکنده نشدن پیروان! بلکه نشان از ایمانی بودکه هم قلبی، هم زبانی وهم عمل با ارکان را بدنبال داشت. بنابراین تصور اینکه پیامبری نسبت به آنچه که دیگران رابه ایمان به آن دعوت می کرد، شک وتردید داشته باشد، تلقی صحیحی نیست...👌👌👌💐💐💐
✳️از پراکنده گویی و جسارتی که کردم صمیمانه پوزش میطلبم...🙏🙏
فریدون رزمی
اطلاعیه:
ضمن تشکر از همراهان و دوستانی که به پرسشهای الهیاتی، پاسخ و توضیح ارسال کردند، در صورتی که خوانندگان گرامی نیز نقد و نظری در مورد پاسخها و مطالب ارسال شده داشته باشند. لطفاً مطلبشان را ارسال کنند تا عیناً در کانال جامعه ایرانی منتشر شود.
با تشکر
رحیم محمدی
۱۸ خرداد ۱۴۰۴
ضمن تشکر از همراهان و دوستانی که به پرسشهای الهیاتی، پاسخ و توضیح ارسال کردند، در صورتی که خوانندگان گرامی نیز نقد و نظری در مورد پاسخها و مطالب ارسال شده داشته باشند. لطفاً مطلبشان را ارسال کنند تا عیناً در کانال جامعه ایرانی منتشر شود.
با تشکر
رحیم محمدی
۱۸ خرداد ۱۴۰۴
علوم انسانی میوهی عقول و تجربههای بشر است، خط قرمز و مقدس و نامقدس هم ندارد. بگذارید جایی باشد که شاید صدای عقل و تجربه هم شنیده شود.
رحیم محمدی
۱۹ خرداد ۱۴۰۴
#خانه_اندیشمندان_علوم_انسانی
#علوم_انسانی
رحیم محمدی
۱۹ خرداد ۱۴۰۴
#خانه_اندیشمندان_علوم_انسانی
#علوم_انسانی
چگونه میتوان به یک پرسشِ علمی، فلسفی و الهیّاتی پاسخ داد؟
رحیم محمدی
۱۹ خرداد ۱۴۰۴
در ابتداء سخنم عرض کنم؛ خوش به حال کسانی که وقتی به اطراف و شهر و کشور خود نگاه میکنند، وقتی به مشکلات و مسائل نگاه میکنند، وقتی به انسانها و مؤمنان و غیرمؤمنان نگاه میکنند یا وقتی یک متنِ جدّی میخوانند، زمانی کوتاه یا بلند ذهن خود را از بستگیها و وابستگیها آزاد میکنند و مقداری به آنها میاندیشند و یک گفتگویِ ذهنی با آنها برقرار میکنند و ناگهان پرسشی در ذهنشان جرقّه میزند. گویا هیچ دانش و معرفتی هم بالاتر از پرسیدن یا رسیدن به یک پرسشِ اختصاصی و اکتشافی نیست. اگر کسانی سالیان دراز در دانشگاه و حوزه علمیه تحصیل کردهاند و هر جا پیش بیاید سخنرانی هم میکنند و گاهی کتاب و مقاله هم مینویسند، اما هنوز به یک پرسشِ اکتشافی و اختصاصی نرسیدهاند، عمر و وقت خود را تلف کردهاند و مردمان زمانه را که سخن آنها را شنیده یا نوشتهی آنها را خواندهاند، به انجماد و توقف راندهاند. سخن کوتاه کنم، من تا این مرحله از عمر دانشجویی و دانشگاهی به این نتیجه رسیدهام؛ اگر کسی وقت و عمر بسیار در تحصیل علم و فلسفه و الهیات صرف کرده و نام و عنوانی پیدا کرده، اما هنوز پرسش یا پرسشهای اختصاصی خود را ندارد، بهتر است دست کم هر چه زودتر به تغییر کسب و کار خود فکر کند. پس تا اینجای کار معلوم میشود، پرسشی اهمیت دارد که تازه و نوآئین باشد و خواننده و نویسنده و پژوهشگر و تماشاگر خودش آن را کشف کرده باشد.
حالا بروم به سراغ پرسشی که در عنوان طرح کردم؛ چگونه میتوان به یک پرسش علمی و فلسفی و الهیّاتی پاسخ داد؟ در اینجا میتوانم پاسخها را به دو دسته تقسیم کنم: یکی پاسخهای آموخته دیگری پاسخهای یافته یا پاسخهای آماده و پاسخهای اکتشافی.
پاسخهای آموخته، پاسخهاییهایی هستند که خواننده و نویسنده و پژوهشگر از روی آموختهها و خواندهها و شنیدههای خود میدهد. اینها را میتوان پاسخهای آماده هم نامید، زیرا این پاسخها در ادبیات کتبی و شفاهی و در گفتارهای مُتعارف و روزمره موجود هستند و پاسخدهنده بر حسب سلیقه و اطلاعات خود، آنها را از درون ادبیات رایج و گفتمانهای موجود بیرون کشیده و احتمالاً دستهبندی میکند و ارائه میدهد. این نوع پاسخها موجب میشود، تازگی پرسشهایِ بدیع به فراموشی سپرده شود و دل پاسخ دهنده هم آرام شود که بله پاسخهای مستدل و قانعکننده به پرسشها دادم.
اما پاسخهایِ یافته، پاسخهایی هستند که پاسخ دهنده ابتدا به پرسش میاندیشد، سپس پاسخهای آماده را یک به یک مرور میکند و خودش مقداری آنها را میسنجد و اگر بتواند آنها را نقد میکند تا ببیند؛ آیا این پاسخها طرّاحِ پرسش و خِرد خودش را راضی میکند؟ از این پس وی مدتی با پرسشِ تازه زندگی میکند، جلو تردیدها و پرسشهایِ خودش را هم نمیگیرد و در حین کار و فعالیت و سفر به آن میاندیشد و با کسانی باب گفتگویِ آزاد را باز میکند و همینطور ادامه میدهد تا اینکه در یک جایی ناگهان صدایی از مغز خویش میشنود؛ یـافـتم. او وقتی چنین یافتمی، شنید یعنی به یک پاسخِ اکتشافی رسیده است.
کانال جامعه ایرانی
تلگرام:
https://www.tgoop.com/RahimMohamadi
واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/IxZpaituwxd9KpX9d8trxi
رحیم محمدی
۱۹ خرداد ۱۴۰۴
در ابتداء سخنم عرض کنم؛ خوش به حال کسانی که وقتی به اطراف و شهر و کشور خود نگاه میکنند، وقتی به مشکلات و مسائل نگاه میکنند، وقتی به انسانها و مؤمنان و غیرمؤمنان نگاه میکنند یا وقتی یک متنِ جدّی میخوانند، زمانی کوتاه یا بلند ذهن خود را از بستگیها و وابستگیها آزاد میکنند و مقداری به آنها میاندیشند و یک گفتگویِ ذهنی با آنها برقرار میکنند و ناگهان پرسشی در ذهنشان جرقّه میزند. گویا هیچ دانش و معرفتی هم بالاتر از پرسیدن یا رسیدن به یک پرسشِ اختصاصی و اکتشافی نیست. اگر کسانی سالیان دراز در دانشگاه و حوزه علمیه تحصیل کردهاند و هر جا پیش بیاید سخنرانی هم میکنند و گاهی کتاب و مقاله هم مینویسند، اما هنوز به یک پرسشِ اکتشافی و اختصاصی نرسیدهاند، عمر و وقت خود را تلف کردهاند و مردمان زمانه را که سخن آنها را شنیده یا نوشتهی آنها را خواندهاند، به انجماد و توقف راندهاند. سخن کوتاه کنم، من تا این مرحله از عمر دانشجویی و دانشگاهی به این نتیجه رسیدهام؛ اگر کسی وقت و عمر بسیار در تحصیل علم و فلسفه و الهیات صرف کرده و نام و عنوانی پیدا کرده، اما هنوز پرسش یا پرسشهای اختصاصی خود را ندارد، بهتر است دست کم هر چه زودتر به تغییر کسب و کار خود فکر کند. پس تا اینجای کار معلوم میشود، پرسشی اهمیت دارد که تازه و نوآئین باشد و خواننده و نویسنده و پژوهشگر و تماشاگر خودش آن را کشف کرده باشد.
حالا بروم به سراغ پرسشی که در عنوان طرح کردم؛ چگونه میتوان به یک پرسش علمی و فلسفی و الهیّاتی پاسخ داد؟ در اینجا میتوانم پاسخها را به دو دسته تقسیم کنم: یکی پاسخهای آموخته دیگری پاسخهای یافته یا پاسخهای آماده و پاسخهای اکتشافی.
پاسخهای آموخته، پاسخهاییهایی هستند که خواننده و نویسنده و پژوهشگر از روی آموختهها و خواندهها و شنیدههای خود میدهد. اینها را میتوان پاسخهای آماده هم نامید، زیرا این پاسخها در ادبیات کتبی و شفاهی و در گفتارهای مُتعارف و روزمره موجود هستند و پاسخدهنده بر حسب سلیقه و اطلاعات خود، آنها را از درون ادبیات رایج و گفتمانهای موجود بیرون کشیده و احتمالاً دستهبندی میکند و ارائه میدهد. این نوع پاسخها موجب میشود، تازگی پرسشهایِ بدیع به فراموشی سپرده شود و دل پاسخ دهنده هم آرام شود که بله پاسخهای مستدل و قانعکننده به پرسشها دادم.
اما پاسخهایِ یافته، پاسخهایی هستند که پاسخ دهنده ابتدا به پرسش میاندیشد، سپس پاسخهای آماده را یک به یک مرور میکند و خودش مقداری آنها را میسنجد و اگر بتواند آنها را نقد میکند تا ببیند؛ آیا این پاسخها طرّاحِ پرسش و خِرد خودش را راضی میکند؟ از این پس وی مدتی با پرسشِ تازه زندگی میکند، جلو تردیدها و پرسشهایِ خودش را هم نمیگیرد و در حین کار و فعالیت و سفر به آن میاندیشد و با کسانی باب گفتگویِ آزاد را باز میکند و همینطور ادامه میدهد تا اینکه در یک جایی ناگهان صدایی از مغز خویش میشنود؛ یـافـتم. او وقتی چنین یافتمی، شنید یعنی به یک پاسخِ اکتشافی رسیده است.
کانال جامعه ایرانی
تلگرام:
https://www.tgoop.com/RahimMohamadi
واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/IxZpaituwxd9KpX9d8trxi
Telegram
جامعه ایرانی
دغدغهها و توضیحات جامعهشناختی از جامعه ایرانی ـ..ـ دکتر رحیـم محـمّدی
Sociology
رحیم محمدی
Rahim mohamadi
Rahim mohammadi
Sociology
رحیم محمدی
Rahim mohamadi
Rahim mohammadi
آقای حجت محمدشاهی یادداشتهایی در نقد مباحث قبلی عزیزانی که در مورد پرسشهای الهیاتی اظهار نظر کرده بودند، ارسال کرده است. ضمن تشکر از ایشان عينا تقدیم میشود:
👇👇
👇👇
Forwarded from حجت محمدشاهی
در تحلیل سخن جناب علی ملک پور دو نکته به ذهنم رسید که تقدیم می کنم:
۱. عدالت یک مفهوم انسانی و تحول یابنده است و در طول زمان یک معنای ثابت و تغییرناپذیر نداشته است. از سوی دیگر، مفهوم عدالت در اندیشه ی هر انسانی از جمله پیامبران، یک مفهوم عصری و وابسته به فهم عرفی زمانه بوده و افق فکری هر دوره ای و زمان و مکان و محیط زندگی هر فردی، پیامبر یا غیر پیامبر، در برداشت از عدالت و توضیح مفهومی عدالت، اثر خود را بر جای گذاشته است.
با این توضیح، عدالت در اندیشه ی پیامبران نسبتی با زمانه و زمینه ی زیست آنها داشته و اینکه با چه روشی عدالت بهتر اجرا خواهد شد، در هر دوره ای پاسخ خاصی متفاوت از دوره های پیش و پس خود داشته است. مطالعاتی از این منظر، چه بسا بتوانند نشان دهند که معنای عدالت نزد پیامبران مختلف، چقدر همسویی یا تفاوت معنایی داشته اند.
۲. درباره ی اخلاق و ارزشهای اخلاقی نیز سخن پیش گفته، یعنی تحول معنایی و وابستگی به افق فکری گوینده، قابل مطالعه است. به نظر می رسد که ارزشهای اخلاقی در دوره های زمانی و موقعیتهای مکانی که به هر یک از پیامبران منتسب می شود، نسبتی با فهم عرفی و دانش زمانه و سطح زندگی و سبک زندگی مردم همان عصر داشته و اخلاق نیز یک مفهوم عصری و تحول یابنده از نظر معنایی است. زیرا اگر این طور نبود، اخلاق و ارزشهای اخلاقی در همه ی دین های متفاوت می بایست با اخلاق جهانی که امروزه می شناسیم یکسان می بود، در حالی که نیست. یعنی ارزشهای اخلاقی که در ادیان مختلف ترویج می شوند، با ارزشهای اخلاقی که در اخلاق جهانی امروزه ترویج می شوند، یکسان نیستند که اگر یکسان بودند، مرزهای فارق بین ادیان و اخلاق جهانی برداشته می شدند و پیروان ادیان هر یک خود را متمایز از دیگران تعریف و صورت بندی نمی کردند.
۱. عدالت یک مفهوم انسانی و تحول یابنده است و در طول زمان یک معنای ثابت و تغییرناپذیر نداشته است. از سوی دیگر، مفهوم عدالت در اندیشه ی هر انسانی از جمله پیامبران، یک مفهوم عصری و وابسته به فهم عرفی زمانه بوده و افق فکری هر دوره ای و زمان و مکان و محیط زندگی هر فردی، پیامبر یا غیر پیامبر، در برداشت از عدالت و توضیح مفهومی عدالت، اثر خود را بر جای گذاشته است.
با این توضیح، عدالت در اندیشه ی پیامبران نسبتی با زمانه و زمینه ی زیست آنها داشته و اینکه با چه روشی عدالت بهتر اجرا خواهد شد، در هر دوره ای پاسخ خاصی متفاوت از دوره های پیش و پس خود داشته است. مطالعاتی از این منظر، چه بسا بتوانند نشان دهند که معنای عدالت نزد پیامبران مختلف، چقدر همسویی یا تفاوت معنایی داشته اند.
۲. درباره ی اخلاق و ارزشهای اخلاقی نیز سخن پیش گفته، یعنی تحول معنایی و وابستگی به افق فکری گوینده، قابل مطالعه است. به نظر می رسد که ارزشهای اخلاقی در دوره های زمانی و موقعیتهای مکانی که به هر یک از پیامبران منتسب می شود، نسبتی با فهم عرفی و دانش زمانه و سطح زندگی و سبک زندگی مردم همان عصر داشته و اخلاق نیز یک مفهوم عصری و تحول یابنده از نظر معنایی است. زیرا اگر این طور نبود، اخلاق و ارزشهای اخلاقی در همه ی دین های متفاوت می بایست با اخلاق جهانی که امروزه می شناسیم یکسان می بود، در حالی که نیست. یعنی ارزشهای اخلاقی که در ادیان مختلف ترویج می شوند، با ارزشهای اخلاقی که در اخلاق جهانی امروزه ترویج می شوند، یکسان نیستند که اگر یکسان بودند، مرزهای فارق بین ادیان و اخلاق جهانی برداشته می شدند و پیروان ادیان هر یک خود را متمایز از دیگران تعریف و صورت بندی نمی کردند.
Forwarded from حجت محمدشاهی
در تحلیل نظر جناب مسعود حمزه می توان گفت که،
۱. برخلاف سخن ایشان، بنیاد ریاضیات بر آزمون و خطا و ابطال پذیری استوار نیست، بلکه ابطال پذیری روشی در سنجش میزان علمی بودن علوم تجربی است.
۲. معنای ابطال پذیری نیز تردیدپذیری و تشکیک پذیری و شک کردن و مانند اینها نیست که جناب حمزه ابطال پذیری را معادل شک تصور کرده و دو واژه ی شک و ابطال پذیری را بنیاد علم تلقی کردند.
۳. برخلاف نظر ایشان، بنیاد علم بر شک استوار نیست، بلکه بر استقرای ناقص و ظن یا گمان استوار است که از نگر درجه ی قطعیت، از شک خیلی بالاتر و از یقین کمی پایین تر است.
عجیب است که افرادی مانند جناب حمزه این همه دانشها و علوم و نتایج آنها در تکنولوژی و صنعت و ابزارها و ماشین و هواپیما و فضاپیما و کشتی و کامپیوتر و هوش مصنوعی و کارکردهای واقعی آنها را می بینند و یا فرمولهای فراوان در ریاضیات و فیزیک و... را می بینند و هر روز با یقین خاصی سوار ماشین و موتور و مترو می شوند و هنوز سخن از بنیاد شک در علم مطرح می کنند.
اینکه علوم تجربی نتیجه ی استقرای ناقص است و نمی تواند به استقرای کامل دست یابد که نتیجه ی محدودیت های جهان و زمان و مکان است، سبب نمی شود که بنیاد علم بر شک باشد.
۴. اگر بخواهیم سخنان مرتبط با طبیعت و انسان مندرج در متون دینی و مذهبی را با ادعاهای علوم تجربی مقایسه کنیم، می توانیم از روش ابطال پذیری برای سنجش میزان اعتبار این دو دسته ادعاها استفاده کنیم.
۵. ابطال گرایی روشی برای سنجش میزان علمی بودن و اعتبار علمی داشتن ادعاهای مربوط به جهان و طبیعت و انسان است و با این روش می توانیم ادعاهای شبه علمی و ضدعلمی و ناعلمی را کشف کنیم.
به عبارت دیگر ابطال گرایی آن طور که جناب حمزه تصور می کند، ماهیت یکسانی با تردید و تشکیک و شک ندارد.
توصیه ی دوستانه ام، مطالعه ی بیشتر درباره ی مفهوم ابطال گرایی است.
۱. برخلاف سخن ایشان، بنیاد ریاضیات بر آزمون و خطا و ابطال پذیری استوار نیست، بلکه ابطال پذیری روشی در سنجش میزان علمی بودن علوم تجربی است.
۲. معنای ابطال پذیری نیز تردیدپذیری و تشکیک پذیری و شک کردن و مانند اینها نیست که جناب حمزه ابطال پذیری را معادل شک تصور کرده و دو واژه ی شک و ابطال پذیری را بنیاد علم تلقی کردند.
۳. برخلاف نظر ایشان، بنیاد علم بر شک استوار نیست، بلکه بر استقرای ناقص و ظن یا گمان استوار است که از نگر درجه ی قطعیت، از شک خیلی بالاتر و از یقین کمی پایین تر است.
عجیب است که افرادی مانند جناب حمزه این همه دانشها و علوم و نتایج آنها در تکنولوژی و صنعت و ابزارها و ماشین و هواپیما و فضاپیما و کشتی و کامپیوتر و هوش مصنوعی و کارکردهای واقعی آنها را می بینند و یا فرمولهای فراوان در ریاضیات و فیزیک و... را می بینند و هر روز با یقین خاصی سوار ماشین و موتور و مترو می شوند و هنوز سخن از بنیاد شک در علم مطرح می کنند.
اینکه علوم تجربی نتیجه ی استقرای ناقص است و نمی تواند به استقرای کامل دست یابد که نتیجه ی محدودیت های جهان و زمان و مکان است، سبب نمی شود که بنیاد علم بر شک باشد.
۴. اگر بخواهیم سخنان مرتبط با طبیعت و انسان مندرج در متون دینی و مذهبی را با ادعاهای علوم تجربی مقایسه کنیم، می توانیم از روش ابطال پذیری برای سنجش میزان اعتبار این دو دسته ادعاها استفاده کنیم.
۵. ابطال گرایی روشی برای سنجش میزان علمی بودن و اعتبار علمی داشتن ادعاهای مربوط به جهان و طبیعت و انسان است و با این روش می توانیم ادعاهای شبه علمی و ضدعلمی و ناعلمی را کشف کنیم.
به عبارت دیگر ابطال گرایی آن طور که جناب حمزه تصور می کند، ماهیت یکسانی با تردید و تشکیک و شک ندارد.
توصیه ی دوستانه ام، مطالعه ی بیشتر درباره ی مفهوم ابطال گرایی است.
Forwarded from حجت محمدشاهی
در تحلیل فرسته ی جناب فریدون رزمی چند نکته قابل ذکر است:
۱. دانش انسانها از جمله پیامبران، نسبتی با عصر و زمانه و زمینه و افق فکری و پارادایم دانشی زمان آنها دارد.
۲. به نظر شما، چه دلیلی وجود دارد که علم توصیه شده در ادیان، شامل همه ی علوم تجربی و ریاضیاتی و عقلی و فلسفی و شامل پذیرش منطقی همه ی آثار و نتایج و یافته های روش مند تمامی این علوم و دانشها می شود؟
۳. معرفت شهودی را ایضاح مفهومی بفرمایید که معادل مثلا شهود دکارتی به کار می برید یا مثلاً شهود عارفانه یا به معنایی دیگر؟
۴. جدا از موضوع امکان استدلال بر صدق گزاره های هست-بنیاد و نیست-بنیاد در متون دینی و مذهبی، نکته مقدماتی که بسیار مهم است اینکه، برای دفاع از معقول بودن باورهای دینی و مذهبی، از جمله لازم است از حجیت معرفت شناختی وحی دفاع استدلالی صورت گیرد.
به عبارت دیگر، برای اینکه معرفت وحیانی به عنوان یک منبع معرفت بخش پذیرفته شود، ابتدا لازم است در حیطه ی دانش معرفت شناسی بر حجیت معرفت شناختی آن استدلال اقامه شود و از چنین مقدمه ای دفاع معقول شود. در غیر این صورت ساختمان بحث بر پایه ای شخصی و درونی بنا خواهد شد.
۵. این اظهارنظر که هیچ یک از علوم تجربی و عقلی تعارضی با وحی ندارند، مثال نقض دارد و موارد زیادی وجود داشته و دارند که بین یافته های علمی و گزاره های دینی ناسازگاری و تعارض وجود داشته است. برای نمونه می توان از کتاب علم و دین نوشته ی ایان باربور با ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی نشر مرکز دانشگاهی نام برد.
۶. این سخن که گزاره هایی وجود دارند که جز از راه وحی قابل کسب نیستند، برای معرفتی تلقی شدن آن گزاره ها در دانش معرفت شناسی کفایت نمی کند. زیرا تنها باورمندان درستی چنین گزاره هایی را بدون دلیل پذیرفته اند و برای معرفت تلقی کردن آنها، در چهارچوب دانش معرفت شناسی مستدل بودنشان نیازمند دلیل جداگانه است.
۷. این سخن که عقل در اسلام رسول باطنی تلقی شده، نیازمند توضیح است. به نظر می رسد که مفهوم عقل در اینجا تنها یک مفهوم مشترک لفظی است و دلیلی وجود ندارد که مراد از آن، عقل آزاد و خودبنیاد و فلسفی باشد و بعید است پیروان و باورمندان دینی و مذهبی همه ی دستاوردها و یافته ها و نتایج علوم عقلی و فلسفی را بپذیرند.
۸. به نظر می رسد اینکه تعارض عقل و دین و نیز تعارض علم و دین در جهان اسلام و شاید در بخشی از این جهان مانند ایران، به عنوان مسایل عمده ای مطرح نشدند، آن مدعا را اثبات نمی کند که پس این تعارضها وجود نداشتند، زیرا چه بسا سطح دانش عمومی در این زمینه ها پایین بوده یا سرکوب پرسشها و عواملی مانند تکفیر و تصور کتب ضاله و... سبب آن موضوع شده اند.
به سادگی مشاهده می کنیم که انتشار چند جلد کتاب و مجله توسط دکتر سروش و جمع محدودی از نویسندگان نوگرا در یک دهه چنان چالشها و اثرات سترگی بر حوزه های علمیه ی شیعه داشت که در ساختارهای تدریسی آنها اثر گذاشت و حتا سخن از کلام جدید به میان آمد و بسیاری کتابهای کلامی و شبه فلسفی و فلسفی و... پس از در چالش یا دفاع از آن اندیشه ها پدید آمدند...
۹. نویسنده بسیار در اهمیت عقل و تعقل در اسلام سخن گفته است و می دانیم که در سطح ادعا، عقل یکی از منابع فقه شیعه است.
البته پایین تر خودشان همین ادعا را محدودتر کرده و عقلانیت انتقادی پوپری را از دایره ی مفهوم عقل خارج دانسته است.
آنچه در اینجا می توان به اشاره گفت اینکه، دست کم در برخی موضوعات مانند حقوق بشر و حقوق زنان و حقوق اقلیتها و اخلاق جهانی و مانند اینها، اکثر فقهای شیعه معمولا سخنان عقلانی و استدلالی مندرج در علوم و دانشهای معاصر را نمی پذیرد.
به عبارت دیگر، این کافی نیست که مکتبی یا مشربی یا مرامی ادعای عقل پذیری و عقل گرایی داشته باشد، بلکه در بزنگاه های تعارض عقل و دین است که روشن می شود چه کسی به عقل و فرآورده ها و محصولات عقل بشری و اخلاق جهانی گردن می نهد...
۱۰. ایشان می نویسد، در سراسر کتاب و سنت قطعی پیامبر گزاره ای مخالف عقل وجود ندارد. اولا: در اصول فقه خوانده این که، سنت، ظنی الصدور و ظنی الدلاله است و قطعی بودن سنت سخن تازه ای نیازمند دلیل است... ثانیا: برای ملاحظه ی مثال نقض بر سخن ایشان، کافی است به حدیث حمار در کتاب اصول کافی اشاره شود.
۱۱. به نظر شما، سخنانی مانند این سخن که برخی حقایق در عالم هستی داریم که فراعقلی و فراعلمی هستند، را ما انسانهای عادی چگونه بفهمیم و تحلیل کنیم و چگونه از وضعیت شخصی و درونی و فردی خارجشان کنیم و به گزاره های همه فهم و در سطح فهم عرفی واردشان کنیم؟
۱۲. این ادعا که هیچ یک از مفاهیم وحی اسلامی با عقل درنمی افتد و ناسازگار نیست، مثال نقض دارد. همان مواردی که ایشان هم نام بردند: روح و...
۱. دانش انسانها از جمله پیامبران، نسبتی با عصر و زمانه و زمینه و افق فکری و پارادایم دانشی زمان آنها دارد.
۲. به نظر شما، چه دلیلی وجود دارد که علم توصیه شده در ادیان، شامل همه ی علوم تجربی و ریاضیاتی و عقلی و فلسفی و شامل پذیرش منطقی همه ی آثار و نتایج و یافته های روش مند تمامی این علوم و دانشها می شود؟
۳. معرفت شهودی را ایضاح مفهومی بفرمایید که معادل مثلا شهود دکارتی به کار می برید یا مثلاً شهود عارفانه یا به معنایی دیگر؟
۴. جدا از موضوع امکان استدلال بر صدق گزاره های هست-بنیاد و نیست-بنیاد در متون دینی و مذهبی، نکته مقدماتی که بسیار مهم است اینکه، برای دفاع از معقول بودن باورهای دینی و مذهبی، از جمله لازم است از حجیت معرفت شناختی وحی دفاع استدلالی صورت گیرد.
به عبارت دیگر، برای اینکه معرفت وحیانی به عنوان یک منبع معرفت بخش پذیرفته شود، ابتدا لازم است در حیطه ی دانش معرفت شناسی بر حجیت معرفت شناختی آن استدلال اقامه شود و از چنین مقدمه ای دفاع معقول شود. در غیر این صورت ساختمان بحث بر پایه ای شخصی و درونی بنا خواهد شد.
۵. این اظهارنظر که هیچ یک از علوم تجربی و عقلی تعارضی با وحی ندارند، مثال نقض دارد و موارد زیادی وجود داشته و دارند که بین یافته های علمی و گزاره های دینی ناسازگاری و تعارض وجود داشته است. برای نمونه می توان از کتاب علم و دین نوشته ی ایان باربور با ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی نشر مرکز دانشگاهی نام برد.
۶. این سخن که گزاره هایی وجود دارند که جز از راه وحی قابل کسب نیستند، برای معرفتی تلقی شدن آن گزاره ها در دانش معرفت شناسی کفایت نمی کند. زیرا تنها باورمندان درستی چنین گزاره هایی را بدون دلیل پذیرفته اند و برای معرفت تلقی کردن آنها، در چهارچوب دانش معرفت شناسی مستدل بودنشان نیازمند دلیل جداگانه است.
۷. این سخن که عقل در اسلام رسول باطنی تلقی شده، نیازمند توضیح است. به نظر می رسد که مفهوم عقل در اینجا تنها یک مفهوم مشترک لفظی است و دلیلی وجود ندارد که مراد از آن، عقل آزاد و خودبنیاد و فلسفی باشد و بعید است پیروان و باورمندان دینی و مذهبی همه ی دستاوردها و یافته ها و نتایج علوم عقلی و فلسفی را بپذیرند.
۸. به نظر می رسد اینکه تعارض عقل و دین و نیز تعارض علم و دین در جهان اسلام و شاید در بخشی از این جهان مانند ایران، به عنوان مسایل عمده ای مطرح نشدند، آن مدعا را اثبات نمی کند که پس این تعارضها وجود نداشتند، زیرا چه بسا سطح دانش عمومی در این زمینه ها پایین بوده یا سرکوب پرسشها و عواملی مانند تکفیر و تصور کتب ضاله و... سبب آن موضوع شده اند.
به سادگی مشاهده می کنیم که انتشار چند جلد کتاب و مجله توسط دکتر سروش و جمع محدودی از نویسندگان نوگرا در یک دهه چنان چالشها و اثرات سترگی بر حوزه های علمیه ی شیعه داشت که در ساختارهای تدریسی آنها اثر گذاشت و حتا سخن از کلام جدید به میان آمد و بسیاری کتابهای کلامی و شبه فلسفی و فلسفی و... پس از در چالش یا دفاع از آن اندیشه ها پدید آمدند...
۹. نویسنده بسیار در اهمیت عقل و تعقل در اسلام سخن گفته است و می دانیم که در سطح ادعا، عقل یکی از منابع فقه شیعه است.
البته پایین تر خودشان همین ادعا را محدودتر کرده و عقلانیت انتقادی پوپری را از دایره ی مفهوم عقل خارج دانسته است.
آنچه در اینجا می توان به اشاره گفت اینکه، دست کم در برخی موضوعات مانند حقوق بشر و حقوق زنان و حقوق اقلیتها و اخلاق جهانی و مانند اینها، اکثر فقهای شیعه معمولا سخنان عقلانی و استدلالی مندرج در علوم و دانشهای معاصر را نمی پذیرد.
به عبارت دیگر، این کافی نیست که مکتبی یا مشربی یا مرامی ادعای عقل پذیری و عقل گرایی داشته باشد، بلکه در بزنگاه های تعارض عقل و دین است که روشن می شود چه کسی به عقل و فرآورده ها و محصولات عقل بشری و اخلاق جهانی گردن می نهد...
۱۰. ایشان می نویسد، در سراسر کتاب و سنت قطعی پیامبر گزاره ای مخالف عقل وجود ندارد. اولا: در اصول فقه خوانده این که، سنت، ظنی الصدور و ظنی الدلاله است و قطعی بودن سنت سخن تازه ای نیازمند دلیل است... ثانیا: برای ملاحظه ی مثال نقض بر سخن ایشان، کافی است به حدیث حمار در کتاب اصول کافی اشاره شود.
۱۱. به نظر شما، سخنانی مانند این سخن که برخی حقایق در عالم هستی داریم که فراعقلی و فراعلمی هستند، را ما انسانهای عادی چگونه بفهمیم و تحلیل کنیم و چگونه از وضعیت شخصی و درونی و فردی خارجشان کنیم و به گزاره های همه فهم و در سطح فهم عرفی واردشان کنیم؟
۱۲. این ادعا که هیچ یک از مفاهیم وحی اسلامی با عقل درنمی افتد و ناسازگار نیست، مثال نقض دارد. همان مواردی که ایشان هم نام بردند: روح و...
Forwarded from حجت محمدشاهی
۱۳. درباره ی تعریف واژه ی امی بودن، در تاریخ پژوهی آکادمیک فرضیه هایی متفاوت از معنای مورد نظر ایشان مطرح شده است. و نتایجی که ایشان درباره ی این مفهوم گرفته اند، نیاز به بازنگری و با تعریف دارند و قطعی نیستند...
۱۴. نویسنده در معرفی معنای ایمان و تعارض نداشتن آن با علم سخنانی مطرح کرده است که حاوی سوگیری و پیش داوری است. ایشان حکم کرده است که ما نباید ایمان را در مقابل و در تعارض با علم قرار دهیم. در تحلیل این فقره اشاره می شود که تاریخ علم نشان می دهد که در چهارصد سال اخیر بارها یافته های جدید علمی در تعارض با ایمان باورمندان قرار گرفتند و بخشی از باورمندان که روشمندی علم و اعتبار آن را فهمیده و قبول کردند، به ناچار به تأویل و تفسیر متون مذهبی و ایمان پیشین خود دست زدند...
با این شواهد، به نظر می رسد که در نگاه نخست و فی بادی النظر، ایمان نوعی پذیرش بی دلیل برخی امور است و یک رخداد یا اتفاقی است که در ذهن و ضمیر باورمند واقع می شود و لزوما بر مبنای عقل و استدلال نیست و عقل منشأ ایمان نیست، بلکه پس از پذیرش روانی یکسری امور، توسط باورمندان بر درستی آن امور استدلال سازی می شود. و ادعای بالاتر بودن ایمان از علم، شواهد نقض دارد.
۱۴. نویسنده در معرفی معنای ایمان و تعارض نداشتن آن با علم سخنانی مطرح کرده است که حاوی سوگیری و پیش داوری است. ایشان حکم کرده است که ما نباید ایمان را در مقابل و در تعارض با علم قرار دهیم. در تحلیل این فقره اشاره می شود که تاریخ علم نشان می دهد که در چهارصد سال اخیر بارها یافته های جدید علمی در تعارض با ایمان باورمندان قرار گرفتند و بخشی از باورمندان که روشمندی علم و اعتبار آن را فهمیده و قبول کردند، به ناچار به تأویل و تفسیر متون مذهبی و ایمان پیشین خود دست زدند...
با این شواهد، به نظر می رسد که در نگاه نخست و فی بادی النظر، ایمان نوعی پذیرش بی دلیل برخی امور است و یک رخداد یا اتفاقی است که در ذهن و ضمیر باورمند واقع می شود و لزوما بر مبنای عقل و استدلال نیست و عقل منشأ ایمان نیست، بلکه پس از پذیرش روانی یکسری امور، توسط باورمندان بر درستی آن امور استدلال سازی می شود. و ادعای بالاتر بودن ایمان از علم، شواهد نقض دارد.
یک اتفاق قابل تأمل!
من ندیده و نشنیدهام کشوری مورد حملهی دشمن قرار گیرد و او دوربیناش را بردارد و برود یک به یک محلهای آن را با دقت و جزئیات نشان بدهد.
این رفتار امروز صدا و سیما و مردم ما است!
آیا عقلی هست؟
من ندیده و نشنیدهام کشوری مورد حملهی دشمن قرار گیرد و او دوربیناش را بردارد و برود یک به یک محلهای آن را با دقت و جزئیات نشان بدهد.
این رفتار امروز صدا و سیما و مردم ما است!
آیا عقلی هست؟
یادداشت زیر را در ۶ آذر ۱۴۰۲ نوشتهام که به مناسبت جنگ کنونی رژیم اسرائیل بر علیه کشور ما عيناً و بی کم و کاست آن را بازنشر میکنم.
رحیم محمدی
۲۸ خرداد ۱۴۰۴
رحیم محمدی
۲۸ خرداد ۱۴۰۴
Forwarded from جامعه ایرانی (رحیم محمدی)
هابرماس و مسأله یهود
رحیم محمدی
۶ آذر ۱۴۰۲
هابرماس فیلسوف بزرگی است، مسألهها و پرسشهای مهمی طرح کرد، عصر ما هم کم و بیش تحت تاثیر پژوهشها و افکار ایشان است.
اما توجه کنیم کارل مارکس تقریبا شش یا هفت دهه قبل از تشکیل دولت اسرائیل، رسالهای نوشت به اسم "مسألهی یهود".
این رساله چندان در عصر کنونی خوانده نمیشود و من فکر میکنم هابرماس هم آنرا نخوانده است یا دست کم التفاتی به مسأله این رساله نداشته است.
من اگر یک برداشت آزاد از رساله مارکس ارائه کنم، گویا وی در پایان میخواهد بگوید: مدرنیته مسألهای هم بنام مسأله یهود دارد که اگر این مسأله نیز فهمیده و حل نشود، آرمانها و آرزوها و ارزشهای مدرنیته شکست خواهند خورد.
ما هم البته امروزه میتوانیم مسأله یهود را به سان "مسأله اسرائیل" قرائت کنیم.
واقعیت این است امروزه اسرائیل و مسأله اشغال و اخراج ساکنین تقریبا اغلب ارزشها و آرزوهای مدرنیته را به چالش کشیده است. من گاهی مسأله اسرائیل را به سان "مسأله استعمار" میبینم. به همان میزان که استعمار ارزشهای مدرن را سیاه کرد، اسرائیل نیز.
رحیم محمدی
۶ آذر ۱۴۰۲
هابرماس فیلسوف بزرگی است، مسألهها و پرسشهای مهمی طرح کرد، عصر ما هم کم و بیش تحت تاثیر پژوهشها و افکار ایشان است.
اما توجه کنیم کارل مارکس تقریبا شش یا هفت دهه قبل از تشکیل دولت اسرائیل، رسالهای نوشت به اسم "مسألهی یهود".
این رساله چندان در عصر کنونی خوانده نمیشود و من فکر میکنم هابرماس هم آنرا نخوانده است یا دست کم التفاتی به مسأله این رساله نداشته است.
من اگر یک برداشت آزاد از رساله مارکس ارائه کنم، گویا وی در پایان میخواهد بگوید: مدرنیته مسألهای هم بنام مسأله یهود دارد که اگر این مسأله نیز فهمیده و حل نشود، آرمانها و آرزوها و ارزشهای مدرنیته شکست خواهند خورد.
ما هم البته امروزه میتوانیم مسأله یهود را به سان "مسأله اسرائیل" قرائت کنیم.
واقعیت این است امروزه اسرائیل و مسأله اشغال و اخراج ساکنین تقریبا اغلب ارزشها و آرزوهای مدرنیته را به چالش کشیده است. من گاهی مسأله اسرائیل را به سان "مسأله استعمار" میبینم. به همان میزان که استعمار ارزشهای مدرن را سیاه کرد، اسرائیل نیز.
Forwarded from انجمن جامعه شناسی ایران
✅ متن فارسی نامۀ مشترک انجمن جامعهشناسی ایران و اتحادیه انجمنهای علوم اجتماعی ایران به انجمنهای جامعهشناسی جهان با درخواست همبستگی و حمایت فوری جهانی در پی حملۀ اسراییل به ایران
مخاطبان: روسای
1. انجمن بینالمللی جامعهشناسی
2. کمیته حقوق بشر انجمن بینالمللی جامعهشناسی
3. انجمن جامعهشناسی اروپا
4. انجمن مطالعات خاورمیانه
5. انجمن جامعهشناسی امریکا
6. انجمن شوراهای تحقیقات علوم اجتماعی آسیا
با سلام و احترام،
ما اعضای انجمن جامعهشناسی و اتحادیه انجمنهای علوم اجتماعی ایران، با نگرانی بسیار، تغییراتی را در جهان امروز نظاره و بررسی میکنیم که موجب سلب کرامت انسانها و آسیبهای جبرانناپذیر به بنیانهای زیستی هستند و نامحتمل نیست که نقطه عطفی در روند آسیبزایی دورۀ آنتروپوسین و سرنوشت زیستکره باشند؛ در همین حال ما با نگرانی مضاعف تغییرات خونین اخیر را در خاورمیانه دنبال میکنیم؛ بهویژه حملۀ شبانه دولت اسرائیل به سرزمین و بوم ایران و تداوم آن که نقض آشکار حقوق بینالملل، منشور ملل متحد و اصل عدم توسل به زور در روابط بینالملل است.
جامعهشناسان ایران هماکنون نیز گرفتار مشکلات و محدودیتهای بسیاری هستند که موجب شده امکان حضور و همراهی با کنفرانس رباط را از دست بدهند. این جنگ علاوه بر آثار زیانبار، موجب ایزوله شدن بیش از پیش جامعهشناسان ایران و آسیب شدید به رشد جامعهشناسی در ایران خواهد شد؛ همچنانکه تداوم و گسترش این جنگ در خاورمیانه تمامی این کنفرانس را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
این حمله نهتنها به تمامیت سرزمینی ایران، بلکه به ثبات منطقه و فراتر از آن به بنیانهای صلح جهانی آسیب زده است. ما این اقدام را مصداقی از امپریالیسم نظامیگرا، بیثباتسازی منطقهای و بیتوجهی به حق حیات و امنیت انسانها میدانیم.
در شرایط بسیار وخیم اجتماعی و اقتصادی خاورمیانه و ایران، هر اقدام نظامی، صرفنظر از موضع سیاسی کشورها، جریانها و افراد، خطری جدی برای جان، روان، معیشت و همبستگی اجتماعی ضروری میلیونها انسان است.
شما و ما از آثار زیانبار سکوت برخی از روشنفکران و دانشمندان در برابر وقایعی مانند ظهور نازیسم و فاشیسم و بروز جنگ جهانی مطلع هستیم. سکوت ما در چنین لحظاتی به معنای پذیرش و عادیسازی خشونت و سلطهطلبی و آثار زیانبار آن، از یک سو بر زیستکره و افول خرد و سرنوشت نوع انسان، و از سوی دیگر بر جامعهشناسی ایران، خواهد بود.
بر این اساس، ما از شما، بهعنوان نهادهای معتبر جهانی در حوزه جامعهشناسی، میخواهیم:
۱. رسما حملات نظامی علیه ایران را محکوم و نسبت به تهدید صلح جهانی هشدار دهید؛
۲. از جامعه مدنی و دانشمندان علوم اجتماعی در ایران حمایت اخلاقی و حرفهای اعلام کنید؛
۳. با صدور بیانیهها، نشستها و همکاریهای علمی، زمینۀ دیالوگ بینالمللی برای صلح و عدالت اجتماعی را فراهم کنید؛
۴. در برابر روندهای فزایندۀ نظامیگری، خشونت ساختاری، نقض حقوق بشر و بیثباتسازی جهانی، همبستگی اجتماعی علمی نشان دهید؛
۵. در کنفرانسهای رباط و دهلی، بهطور ویژه تشدید جنگ و نظامیگری در خاورمیانه و تهدیدهای صلح و جان و زندگی ساکنان این منطقه را مورد تامل و بررسی قرار دهید.
در پایان، تأکید میکنیم که دفاع از صلح و کرامت انسانی نه محدود به مرزهاست، نه به دولتها. دفاع از مردم، جامعه، و ارزشهای انسانی وظیفهای است مشترک میان همه ما. ما آمادهایم برای هرگونه گفتوگو، تبادل علمی، و همیاری مشترک گام برداریم.
با احترام و امید به صلح،
انجمن جامعهشناسی ایران
اتحادیه انجمنهای علوم اجتماعی ایران
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
مخاطبان: روسای
1. انجمن بینالمللی جامعهشناسی
2. کمیته حقوق بشر انجمن بینالمللی جامعهشناسی
3. انجمن جامعهشناسی اروپا
4. انجمن مطالعات خاورمیانه
5. انجمن جامعهشناسی امریکا
6. انجمن شوراهای تحقیقات علوم اجتماعی آسیا
با سلام و احترام،
ما اعضای انجمن جامعهشناسی و اتحادیه انجمنهای علوم اجتماعی ایران، با نگرانی بسیار، تغییراتی را در جهان امروز نظاره و بررسی میکنیم که موجب سلب کرامت انسانها و آسیبهای جبرانناپذیر به بنیانهای زیستی هستند و نامحتمل نیست که نقطه عطفی در روند آسیبزایی دورۀ آنتروپوسین و سرنوشت زیستکره باشند؛ در همین حال ما با نگرانی مضاعف تغییرات خونین اخیر را در خاورمیانه دنبال میکنیم؛ بهویژه حملۀ شبانه دولت اسرائیل به سرزمین و بوم ایران و تداوم آن که نقض آشکار حقوق بینالملل، منشور ملل متحد و اصل عدم توسل به زور در روابط بینالملل است.
جامعهشناسان ایران هماکنون نیز گرفتار مشکلات و محدودیتهای بسیاری هستند که موجب شده امکان حضور و همراهی با کنفرانس رباط را از دست بدهند. این جنگ علاوه بر آثار زیانبار، موجب ایزوله شدن بیش از پیش جامعهشناسان ایران و آسیب شدید به رشد جامعهشناسی در ایران خواهد شد؛ همچنانکه تداوم و گسترش این جنگ در خاورمیانه تمامی این کنفرانس را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
این حمله نهتنها به تمامیت سرزمینی ایران، بلکه به ثبات منطقه و فراتر از آن به بنیانهای صلح جهانی آسیب زده است. ما این اقدام را مصداقی از امپریالیسم نظامیگرا، بیثباتسازی منطقهای و بیتوجهی به حق حیات و امنیت انسانها میدانیم.
در شرایط بسیار وخیم اجتماعی و اقتصادی خاورمیانه و ایران، هر اقدام نظامی، صرفنظر از موضع سیاسی کشورها، جریانها و افراد، خطری جدی برای جان، روان، معیشت و همبستگی اجتماعی ضروری میلیونها انسان است.
شما و ما از آثار زیانبار سکوت برخی از روشنفکران و دانشمندان در برابر وقایعی مانند ظهور نازیسم و فاشیسم و بروز جنگ جهانی مطلع هستیم. سکوت ما در چنین لحظاتی به معنای پذیرش و عادیسازی خشونت و سلطهطلبی و آثار زیانبار آن، از یک سو بر زیستکره و افول خرد و سرنوشت نوع انسان، و از سوی دیگر بر جامعهشناسی ایران، خواهد بود.
بر این اساس، ما از شما، بهعنوان نهادهای معتبر جهانی در حوزه جامعهشناسی، میخواهیم:
۱. رسما حملات نظامی علیه ایران را محکوم و نسبت به تهدید صلح جهانی هشدار دهید؛
۲. از جامعه مدنی و دانشمندان علوم اجتماعی در ایران حمایت اخلاقی و حرفهای اعلام کنید؛
۳. با صدور بیانیهها، نشستها و همکاریهای علمی، زمینۀ دیالوگ بینالمللی برای صلح و عدالت اجتماعی را فراهم کنید؛
۴. در برابر روندهای فزایندۀ نظامیگری، خشونت ساختاری، نقض حقوق بشر و بیثباتسازی جهانی، همبستگی اجتماعی علمی نشان دهید؛
۵. در کنفرانسهای رباط و دهلی، بهطور ویژه تشدید جنگ و نظامیگری در خاورمیانه و تهدیدهای صلح و جان و زندگی ساکنان این منطقه را مورد تامل و بررسی قرار دهید.
در پایان، تأکید میکنیم که دفاع از صلح و کرامت انسانی نه محدود به مرزهاست، نه به دولتها. دفاع از مردم، جامعه، و ارزشهای انسانی وظیفهای است مشترک میان همه ما. ما آمادهایم برای هرگونه گفتوگو، تبادل علمی، و همیاری مشترک گام برداریم.
با احترام و امید به صلح،
انجمن جامعهشناسی ایران
اتحادیه انجمنهای علوم اجتماعی ایران
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
اشاره
با ناامیدی میگویم: لطفاً به مردم برگردید، به میانگینِ مطالبات مردم ایران برگردید.
شما هیچوقت بالاتر از میانگین مردم، خیر و مصلحت این کشور را نخواهید فهمید. روند عمومی یک جامعه را مردمان زمانه تعیین میکنند، نه حکومت. دیدید که در روز حادثه هم این کشور دوستی جز مردمانش نداشت، حتی مردمان زخم خوردهاش.
رحیم محمدی
۴ تیر ۱۴۰۴
۴/۴/۴
#جنگ_ایران_اسرائیل
با ناامیدی میگویم: لطفاً به مردم برگردید، به میانگینِ مطالبات مردم ایران برگردید.
شما هیچوقت بالاتر از میانگین مردم، خیر و مصلحت این کشور را نخواهید فهمید. روند عمومی یک جامعه را مردمان زمانه تعیین میکنند، نه حکومت. دیدید که در روز حادثه هم این کشور دوستی جز مردمانش نداشت، حتی مردمان زخم خوردهاش.
رحیم محمدی
۴ تیر ۱۴۰۴
۴/۴/۴
#جنگ_ایران_اسرائیل
گزارشی کوتاه از
قرائت و بازاندیشی من از کارل مارکس؛
یا شاید کوششی برای فهم مدرنیته
رحیم محمدی
۶ تیر ۱۴۰۴
زمانی که تحلیلها و آراء مارکس (۱۸۱۸ - ۱۸۸۳) را در مورد سرمایهداری و نظم بورژوازی و منطق تاریخی- اجتماعی بازتولید نهادها و ساختارهای سرمایهدارانه میخواندم و سعی خود را میکردم آزاد از هر چیز و آزاد از خوانشهای حزبی و روشنفکری که با حزب توده در ایران آغاز شده بود، آنها را بفهمم و بیاندیشم. در این میان به ذهنم رسید که گاهی تحلیلها و آراء مارکس را با همعصران و پشینیان او نیز مقایسه کنم و در ذهنم گفتگوئی میان مارکس و برخی از آنها دراندازم.
کشاکش مارکس با هگل را مقداری میدانستم که اگر ستیز با مفاهیم و آراء هگل نبود، مارکس نمیتوانست به "نظریهی سرمایهداری" خود برسد. اما من سعی کردم گاهی او را به کشاکش هابز و کانت و کُنت هم ببرم. رفته رفته متوجه شدم این کارها به فهم درست و عمیق مارکس خیلی کمک میکند. مارکس کسی بود که روند معرفتی و عقلانی که دست کم از ۲۰۰، ۳۰۰ سال پیش از او آغاز شده بود، با او به نقطهی پایان خود رسید و روند جدیدی در مسیر دیگری آغاز شد و اتفاقاً کار مارکس خیلی زود مورد استقبال روشنفکران زمانه و اغلب متفکران و منتقدان و کنشگران واقع شد. مارکس راه شناختی و معرفتی که باز کرد، ادامهی راه جان لاک و بیکن و اسپینوزا و هابز و کانت و هگل نبود. بنابراین مارکس انقطاعی در روند مدرنیته ایجاد کرد و در واقع مدرنیته را به شناخت و نقد خود و حتی واسازی خود فراخواند، در حالیکه اندیشههای پیش از او غالباً در کشاکش با سنت و تاریخ و نهادهای سنتی خود را میساخت.
زمانهی مارکس که مرحلهی مهم "قرن نوزدهم" بود، در این دوره اولاً معلوم شد مدرنیته بازگشت ناپذیر است و سنّت پایان پذیرفته است و قرن نوزده قرن سرنوشتسازی در تثبیت مدرنیته شد. ثانیاً خود مدرنیته به اُبژهی عقل مدرن و به تعبیر دقیقتر به اُبژهی عقل انتقادی تبدیل شد.
اتفاقا همین امروز نیز که به مناسبتی آن خواندنها و اندیشیدنها را مرور میکردم و سعی میکردم اهمیت آراء و مفاهیم و نظریهی مارکس را بفهمم، به نکتهی جالبی رسیدم، متوجه شدم اهمیتِ "استقبال از رویکرد مارکس" به مراتب بیشتر از خود رویکرد وی بود. در واقع از منظر معرفتی و نظری کار مارکس به هیچ وجه مهمتر از کارهای کسانی چون هگل و کنت و کانت و هابز نبود. اما استقبال گستردهای که از رویکرد و مفاهیم او شد، نگاه و رویکردی پیرامون آراء و مفاهیم و نظریهی مارکس آفرید و گفتمانی پدید آورد که رقیبِ گفتمان مدرنیته شد که امروزه از آن به عنوان مارکسیسم و مکتب تضاد هم یاد میشود.
اما پرسش مهمی در اینجا پدیدار میشود:
چرا این همه از افکار و مفاهیم و نظریهی مارکس استقبال شد؟ مدرنیته و اندیشمندان آن چه مشکلی داشت که اغلب روشنفکران و متفکران و منتقدان زمانه را به سوی نگاه مارکسی سوق داد؟
کانال جامعه ایرانی:
https://www.tgoop.com/RahimMohamadi
قرائت و بازاندیشی من از کارل مارکس؛
یا شاید کوششی برای فهم مدرنیته
رحیم محمدی
۶ تیر ۱۴۰۴
زمانی که تحلیلها و آراء مارکس (۱۸۱۸ - ۱۸۸۳) را در مورد سرمایهداری و نظم بورژوازی و منطق تاریخی- اجتماعی بازتولید نهادها و ساختارهای سرمایهدارانه میخواندم و سعی خود را میکردم آزاد از هر چیز و آزاد از خوانشهای حزبی و روشنفکری که با حزب توده در ایران آغاز شده بود، آنها را بفهمم و بیاندیشم. در این میان به ذهنم رسید که گاهی تحلیلها و آراء مارکس را با همعصران و پشینیان او نیز مقایسه کنم و در ذهنم گفتگوئی میان مارکس و برخی از آنها دراندازم.
کشاکش مارکس با هگل را مقداری میدانستم که اگر ستیز با مفاهیم و آراء هگل نبود، مارکس نمیتوانست به "نظریهی سرمایهداری" خود برسد. اما من سعی کردم گاهی او را به کشاکش هابز و کانت و کُنت هم ببرم. رفته رفته متوجه شدم این کارها به فهم درست و عمیق مارکس خیلی کمک میکند. مارکس کسی بود که روند معرفتی و عقلانی که دست کم از ۲۰۰، ۳۰۰ سال پیش از او آغاز شده بود، با او به نقطهی پایان خود رسید و روند جدیدی در مسیر دیگری آغاز شد و اتفاقاً کار مارکس خیلی زود مورد استقبال روشنفکران زمانه و اغلب متفکران و منتقدان و کنشگران واقع شد. مارکس راه شناختی و معرفتی که باز کرد، ادامهی راه جان لاک و بیکن و اسپینوزا و هابز و کانت و هگل نبود. بنابراین مارکس انقطاعی در روند مدرنیته ایجاد کرد و در واقع مدرنیته را به شناخت و نقد خود و حتی واسازی خود فراخواند، در حالیکه اندیشههای پیش از او غالباً در کشاکش با سنت و تاریخ و نهادهای سنتی خود را میساخت.
زمانهی مارکس که مرحلهی مهم "قرن نوزدهم" بود، در این دوره اولاً معلوم شد مدرنیته بازگشت ناپذیر است و سنّت پایان پذیرفته است و قرن نوزده قرن سرنوشتسازی در تثبیت مدرنیته شد. ثانیاً خود مدرنیته به اُبژهی عقل مدرن و به تعبیر دقیقتر به اُبژهی عقل انتقادی تبدیل شد.
اتفاقا همین امروز نیز که به مناسبتی آن خواندنها و اندیشیدنها را مرور میکردم و سعی میکردم اهمیت آراء و مفاهیم و نظریهی مارکس را بفهمم، به نکتهی جالبی رسیدم، متوجه شدم اهمیتِ "استقبال از رویکرد مارکس" به مراتب بیشتر از خود رویکرد وی بود. در واقع از منظر معرفتی و نظری کار مارکس به هیچ وجه مهمتر از کارهای کسانی چون هگل و کنت و کانت و هابز نبود. اما استقبال گستردهای که از رویکرد و مفاهیم او شد، نگاه و رویکردی پیرامون آراء و مفاهیم و نظریهی مارکس آفرید و گفتمانی پدید آورد که رقیبِ گفتمان مدرنیته شد که امروزه از آن به عنوان مارکسیسم و مکتب تضاد هم یاد میشود.
اما پرسش مهمی در اینجا پدیدار میشود:
چرا این همه از افکار و مفاهیم و نظریهی مارکس استقبال شد؟ مدرنیته و اندیشمندان آن چه مشکلی داشت که اغلب روشنفکران و متفکران و منتقدان زمانه را به سوی نگاه مارکسی سوق داد؟
کانال جامعه ایرانی:
https://www.tgoop.com/RahimMohamadi
Telegram
جامعه ایرانی
دغدغهها و توضیحات جامعهشناختی از جامعه ایرانی ـ..ـ دکتر رحیـم محـمّدی
Sociology
رحیم محمدی
Rahim mohamadi
Rahim mohammadi
Sociology
رحیم محمدی
Rahim mohamadi
Rahim mohammadi