Telegram Web
وقتی تکنولوژی جدیدی در دسترس همه قرار می‌گیرد مثل یک موجود بیگانه‌ با آن برخورد می‌شود و ترسناک به نظر می‌رسد چون نمی‌دانیم قرار است با ما "چه کند". ولی اگر چیز ترسناکی وجود داشته باشد همان نحوه‌ی استفاده‌ی خود ما از آن است. ما باید از گرایش‌های خطرناک درون خودمان بترسیم که ابزار را در خدمت می‌گیرد. فیلم‌های علمی-تخیلی درباره‌ی موجودات پیشرفته‌ای که انسان‌ها را به بردگی می‌گیرند به تکنولوژی اراده‌ای را نسبت می‌دهند که ندارد. به قول دیویی اگر ابزار اراده‌ای از خودش دارد از بی‌ارادگی ماست نه از اراده‌دار بودن ابزار.

@rezayaghoubipublic
Forwarded from شبکه‌های مجازی کرگدن
باید فرهنگ اعتماد را جایگزین فرهنگ بی‌اعتمادی کنیم. برای این کار هر شخص باید تا می‌تواند نمونه‌ی صداقت، احترام، همکاری، و یکرنگی باشد. اعتماد که شکل بگیرد خصوصیات دیگری را به همراه خود می‌آورد مثل همبستگی، همکاری، نوع‌دوستی و احساسات انسانی متقابل. شکستن فضای بی‌اعتمادی، از متن جامعه تا فعالان و چهره‌ها همه را به هم نزدیک می‌کند. یکی از لایه‌های پروژه‌های چندلایه‌ی کنونی، افزایش حس بدگمانی و بی‌اعتمادی و ترس در فضاهای اجتماعی آنلاین بوده و از عمد از رفتارها و افکار خطرناک و غیرانسانی دفاع شده و قبح‌شکنی شده تا راه اعتماد به همدیگر و احساسات انسانی را گم کنیم. در مقابل گسترش بی‌اعتمادی و هراس سیستماتیک، اعتمادسازی و همکاری گسترده و سیستماتیک لازم است. این کاری است که به تک تک ما مربوط می‌شود. هر فرد می‌تواند یک «عامل اعتماد» باشد و با اشتراک‌گذاری تجربیات و روایت‌هایش از چنین زیستی آن را به دیگران سرایت دهد. همچنین باید محافل و محیط‌های امنی ایجاد کنیم و این تجربه را گسترش دهیم. باید از فضای قطبی‌شده‌ی مجازی که آگاهانه پر از حس سوءظن و هراس سیستماتیک و نفرت سازمان‌دهی‌شده است فاصله بگیریم و به تجربه‌ها و پیوندها و روابط واقعی رو بیاوریم. از دل روابط واقعی است که «تجربه»ی ارتباط به همراه خود حس همکاری و نوع‌دوستی و پیوند را محسوس می‌کند. جوامع آنلاین را هم باید از عناصری که این احساسات تخریبی را ترویج می‌کنند پاکسازی کنیم و صفحات این‌چنینی را مسدود یا آنفالو کنیم. برای صفحاتمان قوانینی داشته باشیم که از مخاطب تعامل محترمانه را تقاضا کند. چهره‌های شناخته شده با تاکید بر ارزش‌های اخلاقی و انسانی و تجسم عینی آن‌ها در زندگی و رفتارشان می‌توانند به این جریان برای اعتمادسازی کمک کنند. گام دیگر شناسایی الگوهای تخریبی است. (مثل شایعه‌پراکنی، قطب‌بندی، تحریک احساسات منفی). نقد و مقابله‌ی مستقیم با این الگوها کافی نیست. باید الگوهای جایگزین را ترویج کنیم. (روایت همکاری، دوستی، انصاف و تاکید بر اشتراک‌ها به جای  تفاوت‌ها). و یادمان باشد که ناامید نشویم.

@rezayaghoubipublic
Audio
فایل صوتی نشست در شهر کتاب ساری

"چرا باید لیبرالیسم را از دیویی شنید؟"
رضا یعقوبی

۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

@rezayaghoubipublic
Forwarded from رخداد تازه (مصطفی مهرآیین) (Mostafa Mehraeen)
خطاب به سید حسن خمینی: عزت فقط حاصل احترام به مردم است و بس

۱. من پدر بزرگ شما و اندیشه هایش را به خوبی میشناسم. یکی از مهمترین وجوه اندیشه سیاسی این انسان فقدان خرد و عقلانیت و اخلاق در اندیشه سیاسی ایشان است. اصولا نظام حقیقت یا رژیم حقیقتی که پدربزرگ شما خود را در درون آن جای می دهد و به وجود خودش و اعمال و اندیشه هایش معنا می دهد و مبتنی بر آن اقدام به عمل سیاسی می کند یک نظام زبانی خشن، ناتوان از فهم انسان و عواطف انسانی و ناتوان از فهم جهان است.پرسش کلیدی پدر بزرگ شما این است: من چگونه مردم و جامعه را مفهوم سازی کنم که بتوان با آن ها یک رمه یا گله را شکل داد و چگونه خودم را مفهوم سازی کنم که چوپان یا شبان این گله شوم؟ در نگاه سیاسی پدر بزرگ شما "اطاعت" مهمترین مفهومی است که فی نفسه از ارزش بنیادین برخوردار است. اطاعت مردم از چوپان در اندیشه سیاسی پدر بزرگ شما یک وسیله مقدماتی برای رسیدن به یک هدف نیست، بلکه خود فی نفسه هدف است. گوسفند باید دائما فرمانبردار شبان خود باشد: مطیع و رام. اصولا در اندیشه سیاسی پدر بزرگ شما اطاعت مردم از خدا و فقیه نماینده خدا چیزی جز "رنج هدایت شدن" نیست. ریاضت زاهدانه مورد توجه پدر بزرگ شما هم اگر چه "مرگ" نیست، قطعا به معنای دست کشیدن از خود و جهان و نوعی مرگ هر روزه است.

۲. این نوع خرد سیاسی(خرد سیاسی مبتنی بر آخرت شناسی دینی) که می کوشید همه چیز این جهان و زندگی مردم ایران را در درون خود منحل و معنادار سازد چیزی از عزت انسانی، چیزی از حقیقت وجودی انسان، چیزی از هویت ملی یک مردم، چیزی از اخلاق سیاسی، چیزی از خرد سیاسی معطوف به مصالح مملکتی، و بالاخره چیزی از خویشتن اخلاقی باقی نمی گذارد که بخواهد مدعی عزت یک ملت باشد. به جای گشتن در ذهن پدربزرگتان و فهم آنچه در ذهن او می گذشت و تحمیل آن بر مردم، بهتر است از خود بپرسید " مردم ایران چگونه زندگی می کنند و چگونه زیستنی را دوست دارند و چه زندگی را حق خود و برآمده از نیازهای خود می دانند و دلالت های این خواست مردم برای سیاست و خرد سیاسی حاکم چیست؟" چنان از وجود عزت در جنگ یا مذاکره سخن می گویید که گویا شما و این حکومت و پدربزرگی که این حکومت خود را حاصل اندیشه های او می داند تمامیت توان ذهنی و عملی و اجرایی خود را معطوف به مصالح این مردم و مملکت ساخته است. پدربزرگ شما در اندیشه هایش اصولا در جدایی وجودی و اگزیستانسیال با مردم این سرزمین است. در کجای سخنان پدر بزرگ خود نشانه ای از ثبت و ضبط آرزوها و آرمان ها و اهداف و نیازهای این مردم می بینید که بخواهید او را نماینده عزت بخشی به مردم ایران بکنید. جهان پدر بزرگ شما جهان کهنه ای ست که نمی توان مبتنی بر آن هیچ معنایی به زندگی مردم امروز ایران بخشید. او کهنه است و جهان ما را کهنه ساخته است.

۳. شما که درس خوانده مکتب پدربزرگتان هستید چرا در این جهنم رنج و درد مردم هرگز سخنی در دفاع از مردم و شرافت و عزت آن ها نمی گویید.مگر نمی گویید پدر بزرگ شما مدافع عزت مردم در مقابل حکومت پهلوی ونیروهای حامی آن بود و پدر بزرگ شما شجاعانه در مقابل آن ها ایستاد و از عزت مردم ایران دفاع کرد( این البته روایت رسمی شماست و نه من). آیا هرگز در قالب نقدی دروماندگار از خود پرسیده اید که چگونه اندیشه های پدربزرگتان می توانست علی رغم ادعا در دفاع از مردم و عزت مردم علیه مردم و شرافت و عزت و زندگی مردم عمل کند؟ اگر پدر بزرگ شما همان است که شما می گویید چرا رگه ای از آن شجاعت و سرسختی و لجبازی مبارزاتی در وجود شما و سبک زیست سیاسی شما وجود ندارد و با وجود آنکه عزت و شرافت انسانی را لگد مال شده می بینید چشم بر همه پلیدی ها و زشتی های سیاست در این جامعه بسته اید؟ گویا درس اول پدر بزرگتان در " ولایت فقیه" را از یاد برده اید که یک آخوند مذهبی زمانی آخوند است که مبتنی بر سخنان امام علی " دشمن ستمگر و یاور و پشتیبان ستمدیده باشد". البته من می دانم در این جمله منظور پدر بزرگ شما از ستمگر، عوامل بیگانه است و منظور او از یاور ستمدیده، حکومت اسلامی است، اما او نتوانست در نگاهی نقادانه به خود به این ایده دست یابد که اندیشه های او هم خالق ستمگر است و هم خالق مظلوم و ستمدیده و تنها چیزی که در اندیشه او برای جامعه ما باقی نمی ماند " عزت مردم" واقعی و مشخصی است که در زندگی روزمره خود به هزار شکل توسط حکومت دینی تحقیر می شوند و مورد ظلم قرار می گیرند و اصولا آنچنان که خود او در مورد فرعون و حکومت اش در مصر گفته بود " در این شرایط اجتماعی و سیاسی، انسان مومن و متقی و عادل نمی تواند زندگی کند و بر ایمان و رفتار صالحش باقی بماند".

https://www.tgoop.com/mostafamehraeen
Forwarded from رخداد تازه (مصطفی مهرآیین) (Mostafa Mehraeen)
و چنین انسانی به زبان پدر بزرگتان دو راه در برابر خود دارد: " یا اجبارا اعمالی مرتکب شود که شرک آمیز و ناصالح است.یا برای آنکه چنین اعمالی مرتکب نشود و تسلیم اوامر و قوانین طواغیت نشود، با آنها مخالفت و مبارزه کند تا آن شرایط فاسد را از بین ببرد". گویا شما راه اول را انتخاب کرده اید و در گفتمان پدر بزرگتان فاقد صلاحیت و مشروعیت در سخن گفتن از عزت و شرافت و ایمان مردم شده اید و مردم ایران راه دوم.
https://www.tgoop.com/mostafamehraeen
از همبستگی مکانیکی تا همبستگی ارگانیک

تقدیم به تمام اصناف و گروه‌ها و تشکل‌ها و مردم عزیز ایران

امیل دورکیم، یکی از بزرگ‌ترین جامعه‌شناسان قرن بیستم، همزمان با بزرگ شدن شهرها و سست شدن پیوندهای محلی و قومی و بومی متوجه شد که در جهان صنعتی و شهری مدرن چیزی که می‌تواند موجب همبستگی شود و بنیان اخلاقی جامعه را شکل دهد دیگر نه پیوندهای محلی قدیم بلکه پیوندهای شغلی و ناشی از تقسیم کار اجتماعی‌اند. او همبستگی قدیم جوامع سنتی را که بر اساس شباهت‌ها و باورهای مشترک بود «همبستگی» مکانیکی نامید. همبستگی جدید جوامع مدرن اما بر اساس وابستگی متقابل ناشی از تقسیم کار شکل می‌گیرد و نامش را «همبستگی ارگانیک» می‌گذارد. وقتی یک بازنشسته در جنوب، در کنار یک راننده در استان دیگر می‌ایستد؛ وقتی صدای یک دانشجو با فریاد معلمان یکی می‌شود، ما با نوعی همبستگی مواجهیم که از دل رنج مشترک و رؤیای مشترک زاده شده است. این همان وجدان جمعی است که دورکیم آن را شالودهٔ وحدت اجتماعی می‌دانست. در جامعه‌ای که نظام سیاسی آن از تحقق وظایف اخلاقی‌اش ناتوان شده، این مردم‌اند که بار اخلاق را بر دوش می‌کشند. و همان‌طور که دورکیم در فصل‌های پایانی کتابش می‌گوید، هرجا نظام رسمی از انجام کارکردش باز می‌ماند، جامعه به‌ناچار خودش، ساختارهای جایگزین را می‌سازد، و این اعتصاب‌ها، نه فقط اعتراض، بلکه آماده‌سازی همان ساختارهای جایگزین‌اند.
مردم ایران، در یک کنش عظیم جمعی، دارند از نو «همبسته» می‌شوند. نه فقط علیه بی‌عدالتی، که برای بازسازی پیوندهای اخلاقی و انسانی‌ای که سال‌ها است گسسته شده‌اند.
و اینجا به یاد جمله‌ی ماندگار دورکیم می‌افتیم که «تقسیم کار، چون سرچشمه‌ی عالی همبستگی اجتماعی است، بنیان نظم اخلاقی را نیز تشکیل می‌دهد». شبکه‌ی بزرگ همبستگی‌های متقابل بین گروه‌های شغلی و اصناف و تشکل‌ها روابط انسانی نوینی ایجاد می‌کنند برای حفظ پیوندهای اجتماعی که به ما یاد می‌دهند همیشه به هم نیاز داریم و همیشه در هر وضعیتی باید کنار هم باشیم تا بتوانیم نظام اجتماعی و سیاسی را شکل دهیم یا پاسخگو کنیم یا مهار بزنیم و در کنار تمام این‌ها پیوندهای انسانی و اخلاقی جامعه احیا می‌شوند. این همان تقسیم انسانی درد و مسئولیت است. این اعتصاب‌ها و همبستگی‌ها نه فروپاشی نظم بلکه تولد یک نظم اخلاقی جدید از دل جامعه است. و امروز مردم ایران، با تقسیم درد، خشم، و امیدشان، دارند نظم اخلاقی را از نو می‌سازند، بی‌نیاز از تجویز قدرت، بلکه با جوشش وجدان جمعی. این شرایط به ما یاد می‌دهد که به هم نیاز داریم و رسیدن به یاری همدیگر یعنی بیداری وجدان اخلاقی جمعی و این نوید طلوع جامعه‌ای جدید است در دل تمام تفرقه‌ها و واگرایی‌هایی که سعی دارند به اسم هویت قومی و جناح‌بندی ایدئولوژیک به ما القا کنند، نیازهای متقابل ناشی از نقش‌های تخصصی و شغلی مهر باطلی بر تمام توطئه‌ها برای فروپاشی همبستگی ما است. به یاد داشته باشیم:
نیاز متقابل، پیوند زنده و رو در رو، لمس واقعی رنج مشترک.
به همدیگر پناه ببریم که پناه انسان همیشه انسان بوده است.

@rezayaghoubipublic
ترم اول تدریس مسائل فلسفه بر اساس کتاب مسائل اصلی فلسفه نوشته الیوت سوبر.

۱۵ جلسه (مباحث آغاز کتاب تا اواسط کتاب).

(ترم دوم شامل ۱۵ جلسه‌ی دیگر و حاوی مباحث نیمه‌ی دوم کتاب خواهد بود که به طور جداگانه ثبت نام و برگزار خواهد شد).

آغاز دوره از ۱۲ تیر ماه

پنجشنبه‌ها، ساعت ۲۰

هزینه‌ی دوره 2,000,000 (امکان پرداخت در دو قسط فراهم است).

شیوه‌ی برگزاری: آنلاین، در بستر گوگل‌میت.

فایل صوتی هر جلسه در گروه تلگرامی کلاس بارگذاری خواهد شد. امکان پرسش و پاسخ و مباحثه در گروه اختصاصی تلگرامی فراهم است.

برای دریافت اطلاعات پرداخت در تلگرام به آیدی @derangsup پیام بدهید.
آموزه‌ی برابری هرگز منظوری را نداشته که منتقدانش فرض می‌کنند. این آموزه هرگز ادعای برابری مواهب طبیعی را نداشته است. برابری یک اصل اخلاقی، سیاسی و حقوقی بوده است نه یک اصل روانشناختی. در واقع وجود نابرابری‌های روانشناختی یکی از دلایل اهمیت دادن به استقرار برابری حقوقی و سیاسی بوده است. چون در غیر این صورت کسانی که مواهب برتری دارند می‌توانند افرادِ دارای قابلیت‌های کمتر را به وضع بردگی واقعی بیندازند.

جان دیویی، از کتاب "آزادی و فرهنگ"، ترجمه رضا یعقوبی، نشر کرگدن، صفحه ۶۱.


آزادی بدون برابری نام شریفی است که حاصل ننگینی دارد.

لئونارد هابها‌وس، از کتاب "لیبرالیسم"، ترجمه رضا یعقوبی، نشر مدام، ص۵۶.

@rezayaghoubipublic
رضا یعقوبی
ترم اول تدریس مسائل فلسفه بر اساس کتاب مسائل اصلی فلسفه نوشته الیوت سوبر. ۱۵ جلسه (مباحث آغاز کتاب تا اواسط کتاب). (ترم دوم شامل ۱۵ جلسه‌ی دیگر و حاوی مباحث نیمه‌ی دوم کتاب خواهد بود که به طور جداگانه ثبت نام و برگزار خواهد شد). آغاز دوره از ۱۲ تیر ماه…
سرفصل‌های ترم اول دوره:
فلسفه چیست. استدلال‌های قیاسی و ربایشی. فلسفه دین. چهار طریق آکویناس. برهان نظم. تکامل و آفرینش‌گرایی. آیا علم می‌تواند همه چیز را تبیین کند. برهان وجودی. آیا وجود خدا آزمون‌پذیر است. پاسکال و خردگریزی. برهان شر. نظریه‌ی معرفت (معرفت‌شناسی). معرفت (شناخت) چیست. مبناگرایی دکارت. نظریه‌ی اعتمادپذیری معرفت. باور موجه و مسئله‌ی هیوم درباره استقرا. آیا می‌شود شکاکیت هیوم را رد کرد. فراسوی مبناگرایی. وجود اعیان خارجی از نگاه لاک.
در حال حاضر دو "جزم" در فضای مجازی دست به دست می‌شود:
یکی اینکه همه چیز تقصیر جامعه است (جامعه خراب است که حکومت خراب است).
یکی اینکه همه چیز تقصیر حکومت است (حکومت جامعه را خراب کرده است).
این هر دو جزم کاملا بی‌پشتوانه و غیرعلمی‌اند.
اولی باعث می‌شود نقش ساختارهای رسمی نادیده گرفته شود و دومی باعث می‌شود کار جمعی و مسئولیت اجتماعی فراموش شود و جامعه در نقش قربانی منفعل فرو برود. اولی حکومت را سفیدشویی می‌کند و دومی کمالی فرضی را در نظر دارد.
نگاه درست و علمی، تحلیلی است که هم ما را به مشارکت جمعی و ارتباط معنادار و بازسازی دعوت کند و هم تاثیر سیاست‌های مخرب و حمایت بی‌حد و حصر حکومت از سنت‌های قرون وسطایی و غیرانسانی را در نظر داشته باشد و نگاه یگانه‌انگار و مطلق‌گرا به مسئله نداشته باشد.

جدای از همه‌ی این‌ها برای من روشن نیست که منظور از عبارت "نقد جامعه" چیست؟ این هم عبارت غیرعلمی و عمده‌فروشانه‌ای است. جامعه یک کلیت یکپارچه نیست که بشود رفتار یک عده‌ی خاص را به تمامیت آن نسبت داد. جامعه متشکل از گروه‌ها و افرادی است که از الگوهای مختلفی پیروی می‌کنند. گروهی نیکوکارند، گروهی سارق‌اند، گروهی خیریه‌اند، گروهی تبه‌کارند.. و هر کدام الگوهای رفتاری و ذهنی خاصی دارند. وقتی گفته می‌شود "جامعه از متجاوزان دفاع می‌کند"، تصویری آن‌قدر قوی و ترسناک ایجاد می‌شود که سرشار از ناامیدی و ناتوانی و وحشت است. ولی این تصویر را طراحان با اهداف خاص ایجاد می‌کنند. بیان درست این است که گفته شود "گروهی از افراد در جامعه (که باید از طریق آمار و اطلاعات دقیق میدانی مطالعه شوند)، با تجاوز مشکلی ندارند". آن‌وقت یک جامعه‌شناس به جستجوی علل و پیامدهای این پدیده می‌پردازد و تبیین رفتاری سنجیده‌ای از این گرایش در میان "آن گروه" به دست می‌دهد. اگر کسی با استناد به پروپاگاندا و لایک و تعدادی کامنت دارد درباره‌ی کلیت جامعه حرف می‌زند و دربست محکومش می‌کند، در واقع به جهل خود درباره‌ی علوم اجتماعی اعتراف می‌کند.

@rezayaghoubipublic
این جامعه دو راه بیشتر ندارد: یا به پیوندهای چهره به چهره و رو در رو و مستقیم برای ساختن تجربه‌های معنادار و مشترک رو می‌آورد (چه برای اهداف مبارزاتی و سیاسی چه اجتماعی)، یا از طریق هیجانات لحظه‌ای و پروپاگاندای سازمان‌یافته به طور واکنشی عمل می‌کند و با القای جمعی مصنوعی و هیپنوتیزم جمعی به فاجعه می‌رسد. عقاید و باورهای ما و خواسته‌های ما زمانی اصیل‌ و عقلانی‌اند و جهت‌گیری معقول دارند که از دل گفتگوی جمعی و تجربه‌ی مشترک خودجوش و از راه پیوندهای رو در رو و تفاهم و درک مشترک و نزدیک و از راه حضور به دست آمده باشند.
فقدان باورنکردنی و ناگهانی جناب بیژن اشتری تکان‌دهنده بود. خدمات ایشان در راه آگاهی‌بخشی به آزادی‌خواهان درباره‌ی نظام‌های دیکتاتوری و توتالیتر تاثیر عمیقی بر ذهنیت سیاسی ایرانیان داشت.
این فقدان بزرگ را به جامعه‌ی نشر و مردم عزیز ایران تسلیت عرض می‌کنم.

@rezayaghoubipublic
ذهنیت استعمارزده

آمارتیا سِن، فیلسوف لیبرال هندی‌الاصل است. او در هند به دنیا آمده، کشوری که زمانی مستعمره‌ی انگلستان بود و کمپانی هند شرقی عملا حکومتی استعماری در هند داشت و انحصار بزرگی بر محصولات پنبه، ابریشم، چای، ادویه داشت. هند تحت استعمار انگلستان اختیاری در تجارت نداشت و حتی تغییر مالکیت‌ها به سود انگلیس مردم را به فقر گسترده دچار کرده بود. پس باید نتیجه بگیریم که هند پس از تجربه‌ی استعمار باید تا ابد دشمن بزرگ انگلستان و جهان غرب باشد. اندیشمندان هندی باید با تمام توان تمام عمر علیه امپریالیسم و جهان غرب بنویسند و حکومت رسمی‌شان مبارزه‌ی نظامی بزرگی علیه کشورهای اروپایی راه بیندازد. اما آمارتیا سن چیز دیگری می‌گوید. او می‌گوید در کشورهایی که تجربه‌ی استعمار داشته‌اند ذهنیتی وجود دارد که نامش را "ذهنیت استعمارزده" گذاشته است. این ذهنیت باعث می‌شود کشورهای استعمارزده برای خود یک "هویت واکنشی" بسازند. یعنی تمام هویت آن‌ها در دشمنی با کشورهای استعمارگر خلاصه شود و کیستی و چیستی قبلی و بعدی خود را فراموش کنند. علت اصلی آن، تحقیر ناشی از استعمار است. بنابراین خشم و نفرت، بخش اصلی این ذهنیت و هویت‌اند و محصولش دوگانه‌ی "ما و غربی‌ها" است. گویی دو جنس انسان ذاتا متفاوت‌اند. این هویت از آنجا که صرفا از واکنش به کشورهای غربی تغذیه می‌کند و اصالت دیگری ندارد فقط می‌تواند تا زمانی که کینه وجود داشته باشد دوام داشته باشد و به همین دلیل به قول سِن، این هویت ماهیتی انگلی دارد. و به همین دلیل نمی‌تواند بنیان خوبی برای خودشناسی یک ملت باشد چون تماما "واکنشی" است و از نظر او سه اثر مخرب دارد: یک. موجب تشویق خصومت‌ورزی غیرضروری با افکار و ایده‌های جهانی مثل دموکراسی و آزادی فردی می‌شود). دو. باعث خوانشی تحریف‌شده از تاریخ فکری و علمی جهان می‌شود (مثل "این‌ها افکار غربی‌ها است و جوهر غربی دارد"). سه. تبدیل به پایگاهی حمایتی برای رشد افراط‌گرایی مذهبی و حتی تروریسم بین‌المللی می‌شود (ص۱۴۲ از کتاب هویت و خشونت، ترجمه فریدون مجلسی). سن در ادامه به بلایایی اشاره می‌کند که این ذهنیت برای هند به بار آورده بود مثل علم‌ستیزی و فراموش کردن میراث علمی و ریاضیاتی خود هند (تا ادعا کنند برتری ما بر غرب در "معنویت ما" است). چون جوهره‌ی این هویت همین است که بگوید ما با غربی‌ها تفاوت داریم. مهم این است که متفاوت باشیم هر چه می‌خواهد باشیم. و از تناقض‌های جالب این ذهنیت این است که با تمام تلاشش برای اثبات متفاوت بودن با بیگانگان، کاملا متکی به بیگانه است که اگر بیگانه نبود این هویت هم نبود. چنین جامعه‌ای چون تمام هدفش شکست دادن غربی‌ها است قصد دارد همیشه به جایی برسد که غربی‌ها تحسینش کنند و این باعث می‌شود هویت فرد در رابطه با دیگران رنگ چاپلوسی بگیرد و باز ثابت می‌کند که عنصری از اتکا به بیگانه در خود دارد. سن به درستی می‌گوید "اربابان استعماری دیروز به تاثیرگذاری شدیدی بر ذهن پسااستعماری ادامه می‌دهند". این واکنش ستیزه‌جویانه در جهان امروزی که جهان پسااستعمار است علاوه بر انزواگرایی و ترویج خشونت، به مردم این کشورها به دلیل کاهش حمایت از دموکراسی و آزادی لطمه می‌زند. اما درباره‌ی ایران ماجرا غم‌انگیزتر است چون ایران هرگز مستعمره‌ی کامل هیچ کشوری نبوده و فقط گه‌گاهی دچار امتیازدهی‌ها و دخالت‌های خاصی شده که بر سرنوشتش تاثیر بدی گذاشته‌اند اما باز به قول سن با درگیر شدن ابدی در واکنش به آن‌ها این کشورها بیشتر به مردم خودشان جفا کرده‌اند تا به غربی‌ها! اگر فردا روزی نظم جدیدی در کار باشد، راهی ندارد که با پشت پا زدن به افکار چپ افراطی که باقیمانده‌ی این ذهنیت بیمارگونه را تحت عنوان مبارزه با امپریالیسم جهانی با خود حمل می‌کند، با تعامل مناسب با جهان مدرن، سرچشمه‌ی صنعت، علم، پیشرفت، فناوری، شکوفایی، همکاری و انسان‌دوستی و هویتی نو در پیوند با جهان نو باشد، وگرنه چیزی جز ویرانی به جا نخواهد گذاشت.

@rezayaghoubipublic
2025/06/30 04:56:03
Back to Top
HTML Embed Code: