Notice: file_put_contents(): Write of 5996 bytes failed with errno=28 No space left on device in /var/www/tgoop/post.php on line 50

Warning: file_put_contents(): Only 4096 of 10092 bytes written, possibly out of free disk space in /var/www/tgoop/post.php on line 50
ریشه@Ri_sheh P.1834
RI_SHEH Telegram 1834
روزها در راه
شاهرخ مسکوب

قسمت 10

17 شهریور 1358

هم‌چنان دست و دلم به هیچ کاری نمی‌رود. ظلمت مرا فراگرفته و دست و پایم را نه در هوای سبک و نامحسوس، بلکه در لجن سفت، در قیر حرکت می‌دهم، از هر تکانی نیرویم ته می‌کشد، چنان خسته می‌شوم که اراده‌ام را از دست می‌دهم، خسته از همه چیز.
صبح‌ها دلم نمی‌خواهد از خواب بیدار شوم، توانایی روبه‌رو شدن با زندگی را ندارم. ساده‌ترین بروزات و جلوه‌های زندگی، دیدن روز، زدن آب به صورت یا خوردن یک لیوان شیر!
به زحمت چیز می‌خوانم، چشم‌ام روی خطوط، مثل آدم چلاق در سنگلاخ حرکت می‌کند. دارم ورتر و "آدم بی‌خصوصیت" موزیل را می‌خوانم، به آلمانی و فرانسه. اما چه خواندنی! سنگین، ازنفس‌افتاده و لنگ‌لنگان در روح شخصیت‌ها سفر می‌کنم. حتی موسیقی هم دردی دوا نمی‌کند. نت‌ها و صداها مثل سنگ‌ریزه‌هایی که به دیواری فلزی بخورند، جذب نشده کمانه می‌کنند و برمی‌گردند‌. حتی باخ و بتهوون هم بیهوده است، می‌شنوم اما مثل سروصدایی از دیگران برای دیگران. فقط مرگ و دختر شوبرت و یکی دو اثر دیگر را هنوز می‌توانم در خودم بشنوم‌. هم‌چنان در اعماق خود فرومانده‌ام. غوطه می‌خورم و دست‌وپا می‌زنم اما نمی‌توانم سرم را بیرون بیاورم و سینه‌ام را از هوای سلامت‌بخش پر کنم. خیلی تقلا می‌کنم اما شاید تقصیر من نباشد. هوا مسموم است، از ظلم سیاه و غلیظ است؛ دوده، قیر و چیزی از این قبیل است. خودکامی، جهل و تعصب بیداد می‌کند. چه تاخت‌وتازی می‌کنند!
غلافم چنان سخت و محکم شده که نمی‌توانم بشکافم‌اش و بیرون بیایم، مثل یک حلزون بی‌اراده در جلدی بسته. چیزی مثل بی‌میلی، خفیف‌تر و آسان‌گیرتر از بیزاری اما تنبل‌تر و ماندگارتر در گلویم رسوب کرده است که نمی‌گذارد چیزهای بیرون از من در من راه یابند، دائم آن‌ها را پس می‌زند، بی‌ آن که بخواهم گرفتار نوعی تهوع پنهان و پایدار هست‌ام که نه تنها اشتیاق را در من می‌کشد بلکه اراده را هم زایل می‌کند. دل‌ام نمی‌خواهد ولی متاسفانه این‌جوری است. از سیلی روزگار، از حوادث ناگوار و پیاپی گیج و منگ‌ام. هنوز حواس‌ام را به دست نیاورده و به هوش نیامده‌ام. برق از چشم‌ام پریده است‌. نمی‌توانم خودم را جمع‌وجور کنم. اما خواهم کرد. آخرش که چی. مگر می‌شود این‌طور ادامه داد؟



#روزها_در_راه

@Ri_sheh



tgoop.com/Ri_sheh/1834
Create:
Last Update:

روزها در راه
شاهرخ مسکوب

قسمت 10

17 شهریور 1358

هم‌چنان دست و دلم به هیچ کاری نمی‌رود. ظلمت مرا فراگرفته و دست و پایم را نه در هوای سبک و نامحسوس، بلکه در لجن سفت، در قیر حرکت می‌دهم، از هر تکانی نیرویم ته می‌کشد، چنان خسته می‌شوم که اراده‌ام را از دست می‌دهم، خسته از همه چیز.
صبح‌ها دلم نمی‌خواهد از خواب بیدار شوم، توانایی روبه‌رو شدن با زندگی را ندارم. ساده‌ترین بروزات و جلوه‌های زندگی، دیدن روز، زدن آب به صورت یا خوردن یک لیوان شیر!
به زحمت چیز می‌خوانم، چشم‌ام روی خطوط، مثل آدم چلاق در سنگلاخ حرکت می‌کند. دارم ورتر و "آدم بی‌خصوصیت" موزیل را می‌خوانم، به آلمانی و فرانسه. اما چه خواندنی! سنگین، ازنفس‌افتاده و لنگ‌لنگان در روح شخصیت‌ها سفر می‌کنم. حتی موسیقی هم دردی دوا نمی‌کند. نت‌ها و صداها مثل سنگ‌ریزه‌هایی که به دیواری فلزی بخورند، جذب نشده کمانه می‌کنند و برمی‌گردند‌. حتی باخ و بتهوون هم بیهوده است، می‌شنوم اما مثل سروصدایی از دیگران برای دیگران. فقط مرگ و دختر شوبرت و یکی دو اثر دیگر را هنوز می‌توانم در خودم بشنوم‌. هم‌چنان در اعماق خود فرومانده‌ام. غوطه می‌خورم و دست‌وپا می‌زنم اما نمی‌توانم سرم را بیرون بیاورم و سینه‌ام را از هوای سلامت‌بخش پر کنم. خیلی تقلا می‌کنم اما شاید تقصیر من نباشد. هوا مسموم است، از ظلم سیاه و غلیظ است؛ دوده، قیر و چیزی از این قبیل است. خودکامی، جهل و تعصب بیداد می‌کند. چه تاخت‌وتازی می‌کنند!
غلافم چنان سخت و محکم شده که نمی‌توانم بشکافم‌اش و بیرون بیایم، مثل یک حلزون بی‌اراده در جلدی بسته. چیزی مثل بی‌میلی، خفیف‌تر و آسان‌گیرتر از بیزاری اما تنبل‌تر و ماندگارتر در گلویم رسوب کرده است که نمی‌گذارد چیزهای بیرون از من در من راه یابند، دائم آن‌ها را پس می‌زند، بی‌ آن که بخواهم گرفتار نوعی تهوع پنهان و پایدار هست‌ام که نه تنها اشتیاق را در من می‌کشد بلکه اراده را هم زایل می‌کند. دل‌ام نمی‌خواهد ولی متاسفانه این‌جوری است. از سیلی روزگار، از حوادث ناگوار و پیاپی گیج و منگ‌ام. هنوز حواس‌ام را به دست نیاورده و به هوش نیامده‌ام. برق از چشم‌ام پریده است‌. نمی‌توانم خودم را جمع‌وجور کنم. اما خواهم کرد. آخرش که چی. مگر می‌شود این‌طور ادامه داد؟



#روزها_در_راه

@Ri_sheh

BY ریشه


Share with your friend now:
tgoop.com/Ri_sheh/1834

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Users are more open to new information on workdays rather than weekends. The main design elements of your Telegram channel include a name, bio (brief description), and avatar. Your bio should be: Channel login must contain 5-32 characters fire bomb molotov November 18 Dylan Hollingsworth yau ma tei Telegram is a leading cloud-based instant messages platform. It became popular in recent years for its privacy, speed, voice and video quality, and other unmatched features over its main competitor Whatsapp.
from us


Telegram ریشه
FROM American