Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
Forwarded from ساده‌نویسی و درست‌نویسی (حمید حسنی)
کدام املا رایج‌تر یا مناسب‌تر است؟ 🇨🇭
Anonymous Poll
4%
سویس
71%
سوئیس
29%
سوییس
1%
سؤیس
1%
سؤییس
🔍 پس از «سلام» و «درود» و مانند این‌ها چه نشانه‌ای بگذاریم؟

◽️ «سلام»، «درود»، «خداحافظ»، «آفرین»، «حیف»، «سپاس»، «بله»، «خیر»، «نه»، و مانند این‌ها به‌اصطلاح شبه‌جمله‌اند؛ یعنی اجزای دستوری‌‌ای هستند که فعل ندارند اما در نقشِ جمله ظاهر می‌شوند؛ یعنی کارِ جمله را می‌کنند.
◽️ به شبه‌جمله «صوت» هم می‌گوییم. اساساً شبه‌جمله‌ها/صوت‌ها بارِ عاطفی و گاه پرسشی یا عاطفی و پرسشی (با هم) دارند. بعد از شبه‌جمله یا صوت، بسته به کاربرد و جای کاربرد و نیز بافتِ سخن (context)، یکی از نشانه‌های نقطه‌گذاری یا سَجاوندیِ نقطه، ویرگول، نشانۀ عاطفی (همچنین معروف به «علامت تعجب»)، نشانۀ پرسش (علامت سؤال)، یا نشانۀ پرسش و عاطفی (این: ؟!) می‌گذاریم. اگر هم بعدِ «سلام» و «درودِ» خالی چیزی نگذاریم کارِ نادرستی نکرده‌ایم.
◽️ «سلام» و «درود» یعنی «سلام بر شما/تو باد!» و «درود بر شما/تو باد!» یا «به شما/تو سلام می‌فرستم.» و «به شما/تو درود می‌فرستم.» همچنین، «خداحافظ» و «خدانگهدار» یعنی «خدا حافظِ شما/تو باد!» و «خدا نگهدارِ شما/تو باد!» یا «امیدوارم خدا حافظِ شما/تو باشد.» و «امیدوارم خدا نگهدارِ شما/تو باشد.»

@SadeNevisi
... نمونه‌های بیشتر

نمونه‌های شبه‌جمله یا صوت در فارسی فراوان‌اند. اینک نمونه‌هایی دیگر از شبه‌جمله‌ها و/یا صوت‌های رایجِ امروزی: کاش!، کاشکی!، ای‌کاش! / ای کاش!، الهی!، آمین!، الهی آمین!، آه!، آخ! آخ‌آخ!، آخ‌آخ‌آخ!، آخ‌آخ‌آخ‌آخ!، وای!، وای‌وای‌وای!، وای‌وای‌وای‌وای!، ای‌وای!، ای‌داد!، ای امان!، امان!، خدایا!، ای خدا!، خدا!، هان!، هان؟، هان؟!، ها!، ها؟، ها؟!، آهان!، آها!، ای‌هوار!، آفرین!، احسنت!، به‌به!، به‌به‌به!، به‌به‌به‌به!، بَهْ!، مرحبا!، بارک‌الله!، یاالله!، دست حق نگهدارت!، خدا به همراهت!، یاعلی!، علی یارت!، عجب!، عجبا!، شگفتا!، چه عجب!، نگاه!، شکر!، خدا را شکر!، خدایا شکرت! (خدایا، شکرت!)، ان‌شاءالله!، ماشاءالله!، الحمدلله!، بحمدالله!، استغفرالله!، نعوذبالله!، شکرِ خدا!، الله‌اکبر!، لااله‌الاالله!، سبحان‌الله!، بسم‌الله!، بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم!، حاشا!، واویلا!، افسوس!، حیف!، دریغا!، ای دریغ!، دردا!، ای درد!، هیهات!، خب!، بله!، بله‌بله!، بله؟!، نه!، نه‌نه!، خیر!، نه‌خیر!، آری!/آره!، آره بابا!، نه بابا!، نه والله!، ها بله!، جان؟، البته!، چشم!، به‌چشم!، به روی چشم!، به خدا!، به جان خودم!، جان تو!، به‌سلامت!، سفر به‌خیر!، شب به‌خیر، وقت به‌خیر!، خیرمقدم!، چه خبر؟، تبریک!، مژده!، تسلیت!، ممنون!، سپاس!، تشکر!، خیلی ممنون!، خیلی تشکر!، کمک!، ساکت!، بس!، خفه!، کوفت!، زهرمار!، زهر!، درد!، تف!، ایست!، آتش!، دقت!، کیش!، کیشت!، پیشْت!، پیشْته!، چخ!، چخه!، به‌پیش!، پیش!، عقب!، کنار!، به‌راست‌راست!، به‌چپ‌چپ!، به‌راست!، به‌چپ!، راست!، چپ!، زود!، زودتر!، سریع! (زود، تند، سریع! / زود! تند! سریع!)، سریع‌تر!، فوری!، قربان!، قربان؟، قربان؟!، داد از ...!، امان از ...!، مرگ بر ...!، درود بر ...!، درود به ...!، ای درود به ...!، ننگ بر ...!، ننگ به ...!، تف به ...!، ای تف به ...!، و نمونه‌های بسیارِ دیگر.

@SadeNevisi
... توضیح بیشتر + چند منبع

🗝 شبه‌جمله یا صوت مقوله‌ای دستوری‌ست. گفتنی دربارۀ این «مقولۀ دستوری»* زیاد است. حتی برخی پژوهندگان شبه‌جمله و صوت را دو مقولۀ جداگانه شمرده‌اند. برای آگاهی بیشتر دربارۀ شبه‌جمله و/یا صوت، اقسام آن(ها)، شیوه‌های کاربرد آن‌ها، نظرها، اختلاف‌نظرها، و نمونه‌های بیشتر از آن(ها) به منابع دستوریِ معتبر مراجعه می‌کنیم. اینک چند منبع معتبر:
دستور زبان فارسی ۱. حسن احمدی گیوی و حسن انوری. تهران: فاطمی، ویرایش دوم، ۱۳۷۴، ص ۱۶۶–۱۶۸.
دستور زبان فارسی ۲. حسن انوری و حسن احمدی گیوی. تهران: فاطمی، ویرایش دوم، ۱۳۷۴، ص ۲۴۰–۲۴۴.
دستور زبان فارسی. عبدالرسول خیامپور. تهران: ستوده، ۱۳۸۶، ص ۱۰۱–۱۰۲.
دستور زبان فارسی. علی‌محمد حق‌شناس و دیگران. تهران: مدرسه، ۱۳۸۷، ص ۲۰.
زبان فارسی ۲. علی‌محمد حق‌شناس و دیگران. سال اول دبیرستان. تهران: سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی درسی وزارت آموزش‌وپرورش، ۱۳۸۳، ص ۱۲۴–۱۲۵.
دستور زبان فارسی. محمدجواد شریعت. تهران: اساطیر، ۱۳۷۵، ص ۳۳۱–۳۳۲.
دستور ۱. علی‌اشرف صادقی و غلامرضا ارژنگ. سال دوم آموزش متوسطه. تهران: سازمان کتاب‌های درسی وزارت آموزش‌وپرورش، ۱۳۵۸، ص ۱۸–۱۹.
فرهنگ توصیفی دستور زبان فارسی. علاءالدین طباطبایی. تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۹۵.

               •••••••

★ مقوله‌های دستوری، پاره‌های سخن، اجزای سخن، اجزای کلام، انواع کلمه، ...
★ parts of speech, PoS/POS

@SadeNevisi
🔍 «بافاصله» و «بی‌فاصله» یا «با فاصله» و «بی فاصله»؟

🗝 این‌ها را به هر دو صورت می‌توانیم بنویسیم.
مثال:
ــ فعل مرکب را با فاصله بنویسیم یا بی فاصله؟
ــ فعل مرکب را بافاصله بنویسیم یا بی‌فاصله؟

🕯 توضیح بیشتر: در اولی، یعنی در «با فاصله» و «بی فاصله»، حرف اضافه و متمِّم داریم (= همراه با فاصله یا بدون گذاشتنِ فاصله). در دومی، نقشِ «بافاصله» و «بی‌فاصله» قید است؛ یعنی به‌صورت فاصله‌دار یا به‌صورت بدون فاصله.

@SadeNevisi
🔍 «متمَّم» یا «متمِّم»؟

▫️ دومی، یعنی [motæmˈmem]. چرا؟ چون تمام‌کننده است، یعنی اسم فاعل است. با این‌ها مقایسه بفرمایید: مبدِّل (= تبدیل‌کننده، تبدیل‌گر)، مبشر، مبلّغ، مبیّن، مجوز، محرر، محلل، محوِّل (در دعای تحویل سال)، محیر (در ترکیبِ «محیرالعقول»)، مخدر، مخرب، مدبّر، مدرّس، مربی، مروّج، مزور، مسبب، مسکّن، مشوق، مصحح، مصدق، مصفی (در «مصفیِ خون»)، مصنف، مصوت، معلّم، مغذی، مغنّی، مفسر، مقصر، مقلد، مقنن (و «مقنِّنه»، مؤنثِ آن، در «قوۀ مقننه»)، مقنی، مقوی، مکبر (= تکبیرگو)، مکمل، ملین، ممیز، منصّف (مثلاً در «عمودمنصّف»)، منقّد، مؤثر، مؤدی، مؤذّن، مؤلف، مهیج.
▫️ همۀ واژه‌هایی که وزنشان [mofæʔˈʔel]* است، اسم فاعل از باب «تفعیل»اند.
🕯 برخی واژه‌ها که در فارسی امروز و در تداولِ عام اسم مفعول‌اند، در اصلِ عربی اسم فاعل‌اند؛ از آن جمله‌اند «مبرز» و «مصمم» و «معمم»، که در فارسیِ رایج مشابه اسم مفعول و بر وزن [mofæʔˈʔæl] تلفظ می‌شوند، اما در عربی کلاسیک و در معنایی که در فارسیِ رایج کاربرد دارند [mufaʕˈʕil]* تلفظ می‌شوند؛ یعنی:
[mubarˈriz] → [mobæɾˈɾæz];
[muʕamˈmim] → [moʔæmˈmæm];
[musˤamˈmim] → [mosæmˈmæm].

★ نشانۀ /ʔ/ در الفبای بین‌المللی آوانگار (آی‌پی‌اِی: IPA) معرف حرف و صامت یا همخوانِ همزه یا به‌اصطلاح صامت/همخوانِ «بستِ چاکنایی» (glottal stop / glottal plosive consonant) است. نشانۀ /ʕ/ در این الفبا معرف «ع» عربی یا به‌اصطلاح صامت/همخوانِ «ناسودۀ حلقیِ واک‌دار / سایشیِ حلقیِ واک‌دار» (voiced pharyngeal approximant consonant / voiced pharyngeal fricative consonant) است. این واج در فارسی معیارِ امروز وجود ندارد و به‌صورت همزه تلفظ می‌شود. تلفظِ «عرض» و «ارز» و «ارض» در فارسی معیارِ امروز یکسان است.

@SadeNevisi
Forwarded from ساده‌نویسی و درست‌نویسی (حمید حسنی)
🔍 اسیدینگی، بازینگی

🍋 «اسیدینگی»، در اصطلاح شیمی، یعنی میزان اسیدی بودنِ یک محلول.
🍈 «بازینگی» هم، باز در شیمی، یعنی میزان بازی بودیِ یک محلول. [بازی: منسوب به باز (base)]
📍 این دو واژه یا اصطلاح علمی، که در اصل به دانش بزرگِ شیمی تعلق دارند، به‌ترتیب، برابرنهادِ «اسیدیته» (انگلیسی: acidity، فرانسوی: acidité) و «بازیسیته» (انگلیسی: basicity، فرانسوی: basicité) هستند و فرهنگستان زبان و ادب فارسی ۲۵ سال پیش این دو را تصویب کرد.
📍از معنا و تعریفِ واژه‌های مصوبِ پایان‌یافته به پیوندِ «ـینگی» (/īnegī-/) می‌توان دریافت که این پسوند بر میزان، شدت، داشتن یا نداشتنِ ویژگی و وضعیت، و/یا جریان و رویدادی دلالت دارد. این‌گونه واژه‌ها عموماً اصطلاحات علمی‌اند.
نمونه‌هایی دیگر از برابرنهادهای مصوبِ فرهنگستان که با پسوندِ «ـینگی» ساخته یا برگزیده و تصویب شده‌اند:
آردینگی، اتمینگی، اسفنجینگی، بلورینگی، پُرخارینگی، تَکینگی، جنسینگی (و تَراجنسینگی)، دوجنسینگی، رویینگی، شاخینگی (و اَرتاشاخینگی، بیش‌شاخینگی، پَراشاخینگی، دُش‌شاخینگی، شاخینگی متخلخل)، صمغینگی، کژینگی (و انحراف کژینگی، خطای کژینگی، گشتاور کژینگی، مخزن کژینگی)، کلُرینگی، گچینگی، مردینگی، مویینگی (و تخلخل مویینگی، جاذبهٔ مویینگی، خیزش مویینگی، ربایش مویینگی، عدد مویینگی، فشار مویینگی، نیروهای مویینگی)، نَخینگی.

🏳 گروه واژه‌گزینی فرهنگستان، با تشکیلِ حدود ۸۰ کارگروه علمی، تاکنون ده‌هاهزار واژه/اصطلاح را زیرنظر دانشمندانِ برگزیدهٔ هر رشته و با نظارتِ زبانی و اصطلاح‌شناختیِ زبان‌شناسان، متخصصان زبان و ادبیات فارسی، و اصطلاح‌شناسانِ نظری و عملیِ باتجربه تصویب کرده‌است.

🖋 حمید حسنی
@SadeNevisi
ساعت ۱۶:۳۰ امروز بیست‌وچهارم بهمن، پنجاه‌وهشتمین سالگشتِ درگذشتِ فروغ فرخزاد (۱۳۱۳–۱۳۴۵) است.
روانش شاد باد!

@SadeNevisi
گزیر، گریز

🔹 «گزیر» یعنی چاره. «ناگزیر» یعنی ناچار، به‌ناچار. مثال: از این کار گزیری نیست. (یعنی چاره‌ای جز انجام‌دادنِ آن نیست.
🔸 نکته: فعلِ «گزیریدن» در فارسی کهن به کار می‌رفته، اما از چند قرن پیش تاکنون کاربرد نداشته‌است.
🔹 «گریز» یعنی فرار. مثال: گریز از مالیات، گریز از چنگِ قانون.
🔸 نکته: «گریختن» فعلِ «گریز» است.

@SadeNevisi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
واقعا این زبان فارسی است؟ گوینده خجالت نمی‌کشد از اینگونه حرف زدن؟ در ایتالیایی، فرانسوی و اسپانیایی شما میتونید اینطوری حرف بزنید یا فوری میزنند توی دهنتون؟


_BahramGour_


این بانو با این دامنه وسیع! از لغات فارسی انگار حقوق می گیرد که در بین ما ایرانی ها زجر بکشد. اندکی ادا و انگلیسی پراندن در صحبت شاید برای برخی جذاب باشد ولی باور کنید با این دوز بالا فقط یک مشنگ ادایی جلوه می کنید. از ما گفتن بود!


_Amir Hossein KhaleQi_


@uttweet
ساده‌نویسی و درست‌نویسی
واقعا این زبان فارسی است؟ گوینده خجالت نمی‌کشد از اینگونه حرف زدن؟ در ایتالیایی، فرانسوی و اسپانیایی شما میتونید اینطوری حرف بزنید یا فوری میزنند توی دهنتون؟ _BahramGour_ این بانو با این دامنه وسیع! از لغات فارسی انگار حقوق می گیرد که در بین ما ایرانی…
کسی که بتونه انگلیسی صحبت کنه امکان نداره فارسیش این‌شکلی باشه. این مصداقِ همون چیزیه که بهش می‌گیم «ادابازی» یا «افه».

همه‌مون آدم‌های زیادی می‌شناسیم که به انگلیسیِ روون صحبت می‌کنن و مقاله می‌نویسن و فارسی صحبت کردنشون کاملاً طبیعیه.
ولم‌تایم، روزه ولتایم 😄
(تصویرها از وبگاه ویسگون wisgoon.com)

#هکسره

@SadeNevisi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💀 این قسمت از کارتون ماجراهای سندباد یادتان مانده؟ آشنا نیست؟ یاد چیزی نمی‌افتید؟

📺 این مجموعه اَنیمه محصول ژاپن (با نام کاملِ شب‌های عربی: ماجراهای سندباد، به کارگردانیِ فومیو کوروکاوا، در ۵۲ قسمت، تولیدشده در ۱۳۵۵/۱۹۷۶) است. ماجراهای سندباد‌ را اولین بار در اوایل دهۀ ۱۳۶۰ شبکۀ یک و با سانسور پخش کرد و گویا بعدها هم چند نوبت از سیمای ج.ا پخش شد.

@SadeNevisi
🔍 مصفّی

«مصفّی» /mosaffī/ یعنی تصفیه‌کننده.
🔸 صفت فاعلی یا اسم فاعل است از «تصفیه». واژۀ «مصفّا» (املای اصلی: مصفّیٰ) یعنی تصفیه‌شده. معنای رایجش، به‌ویژه در فارسی امروز، پاک و خالی از آلودگی و آلایش است.
🔸 «مصفّیِ خون»، به‌معنی تصفیه‌کنندۀ خون، اصطلاحی در پزشکی‌ست و در طب قدیم هم رایج بوده و امروزه هم رواج دارد.

@SadeNevisi
مصفّی

🔸 حاصل جست‌وجوی امروز در گوگل
کاربردِ کدام را ترجیح می‌دهید؟
Anonymous Poll
15%
درماتولوژی
85%
پوست‌شناسی
ساده‌نویسی و درست‌نویسی
کاربردِ کدام را ترجیح می‌دهید؟
derm (n.) "the skin, the true skin, the derma," 1835, from Greek derma "skin, hide, leather," from PIE root *der- "to split, flay, peel," with derivatives referring to skin and leather.
Also from 1835

نکته: hide (اسم) به‌معنی پوست است.

www.etymonline.com
ساده‌نویسی و درست‌نویسی
derm (n.) "the skin, the true skin, the derma," 1835, from Greek derma "skin, hide, leather," from PIE root *der- "to split, flay, peel," with derivatives referring to skin and leather. Also from 1835 نکته: hide (اسم) به‌معنی پوست است. www.etymonline.com
ریشۀ بازسازی‌شدۀ بسیار کهنِ هندواروپاییِ -der*، که derm (پوست) از آن گرفته شده، با «دریدن» (از -darr) و نیز با فعل انگلیسیِ tear مرتبط است.
(نک: محمد حسن‌دوست. فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی: دریدن)

@SadeNevisi
2025/02/23 06:41:08
Back to Top
HTML Embed Code: