This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«از این راه به خدا نمیرسی حاجی. به خانه خدا شاید!»
🎞 کمالالملک
🎥 اثرِ علی حاتمی
● ۱۴ آذر (۱۳۷۵) سالروز درگذشت علی حاتمی شاعر سینمای ایران است.
@Saeed_Maadani
🎞 کمالالملک
🎥 اثرِ علی حاتمی
● ۱۴ آذر (۱۳۷۵) سالروز درگذشت علی حاتمی شاعر سینمای ایران است.
@Saeed_Maadani
Forwarded from موسیقی و اندیشه
آيا در هیچ دورهای، مردم به اندازۀ ما گرفتار تناقض بودهاند؟
در زیر کرسی مینشینیم، با وایفای روشن. با گجتهای سرد و بیروح، گرم میشویم. با سنتْ عشق میکنیم و با مدرنیته زندگی. مغزمان شهری است و قلبمان روستایی. طرفدار آزادی زنانیم ولی از زنهای آزاد خوشمان نمیآید. در جامعهای که کسی به وظیفهاش عمل نمیکند، از حق و حقوق میگوییم. صلح را میستاییم اما قهرمانان خود را از میان جنگجویان برمیگزینیم. چشم به آینده داریم و دل در گذشته. به جان هم افتادهایم و جانیان را فراموش کردهایم. عشقِ عریان و خواهشگر را به جا نمیآوریم اما خیانت پنهان را از هفت پرده بیرون میکشیم و قصاص میکنیم. خستهایم اما میدویم. دلشکستهایم اما دست در گیسوی شکندرشکن یار نمیآویزیم. میخندیم اما شاد نیستیم؛ شادیم اما نمیخندیم. قیمت نان را میدانیم، قیمت جان را نه. زندگی را دوست داریم، اما مردگان را میپرستیم. به ماشینهای گرانقیمت پناه میبریم تا ما را چند فرسخ از زندگی ماشينی دور کنند. جسممان در شهر سرگردان است و روحمان در روستا. با چراغ گرد شهر میگردیم كه انسانم آرزو است، اما این همه انسانهای زلال و دردمند را در کوچههای تنگ و خسته نمیبینیم. گاه جامهای پیدرپی به مستی ما کفاف نمیدهد، و گاه بیباده مستیم. ما چگونه آدمیانی هستیم؟
#تناقضهای_دل
#رضا_بابایی
@mosighi_andishe
در زیر کرسی مینشینیم، با وایفای روشن. با گجتهای سرد و بیروح، گرم میشویم. با سنتْ عشق میکنیم و با مدرنیته زندگی. مغزمان شهری است و قلبمان روستایی. طرفدار آزادی زنانیم ولی از زنهای آزاد خوشمان نمیآید. در جامعهای که کسی به وظیفهاش عمل نمیکند، از حق و حقوق میگوییم. صلح را میستاییم اما قهرمانان خود را از میان جنگجویان برمیگزینیم. چشم به آینده داریم و دل در گذشته. به جان هم افتادهایم و جانیان را فراموش کردهایم. عشقِ عریان و خواهشگر را به جا نمیآوریم اما خیانت پنهان را از هفت پرده بیرون میکشیم و قصاص میکنیم. خستهایم اما میدویم. دلشکستهایم اما دست در گیسوی شکندرشکن یار نمیآویزیم. میخندیم اما شاد نیستیم؛ شادیم اما نمیخندیم. قیمت نان را میدانیم، قیمت جان را نه. زندگی را دوست داریم، اما مردگان را میپرستیم. به ماشینهای گرانقیمت پناه میبریم تا ما را چند فرسخ از زندگی ماشينی دور کنند. جسممان در شهر سرگردان است و روحمان در روستا. با چراغ گرد شهر میگردیم كه انسانم آرزو است، اما این همه انسانهای زلال و دردمند را در کوچههای تنگ و خسته نمیبینیم. گاه جامهای پیدرپی به مستی ما کفاف نمیدهد، و گاه بیباده مستیم. ما چگونه آدمیانی هستیم؟
#تناقضهای_دل
#رضا_بابایی
@mosighi_andishe
Forwarded from سهند ایرانمهر
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
در تاریخ می خوانیم ؛
قتل خلیفه دوم عمر، به دست فیروز ایرانی
روزنگارهاي موجود در تقويم ميلادي دو روز مختلف به فاصله 34 روز از هم را سالروز قتل عمر ابن الخطاب خليفه دوم مسلمين ذكر كرده اند؛ چهارم نوامبر و هشتم دسامبر سال 644 ميلادي (سال 23 هجري قمري = سال 22 هجري خورشيدي). وي ده سال و 6 ماه و پنج روز خلافت كرد و هنگام درگذشت 63 ساله بود. در زمان خلافت او سوريه، فلسطين و ايران به تصرف اعراب در آمدند. تيسفون پايتخت ايران در كنار دجله و خزائن آن پس از جنگ قادسيه كه در سال 637 ميلادي روي داد به دست اعراب افتاد. اعراب تيسفون را كه هنوز ويرانه كاخ خسرو نوشيروان دادگر آن پس از 15 قرن به جاي مانده است «مدائن» يعني شهر شهرها مي خوانند. شكست نهائي ايران از اعراب در سال 643 اتفاق افتاد.
در پي پيروزي اعراب در جنگ نهاوند بر ايران، شمار زيادي از ايرانيان از جمله مردي صنعتگر به نام فيروز به اسارت گرفته شدند و به فروش رفتند. خريدار فيروز كه اعراب اورا «ابولؤلؤ» مي نامند حكمران بصره بود كه پس از آن كه متوجه شد برده او نجار و آهنگر و رنگرز ماهري است وي را براي پرداختن به اين امور به مدينه فرستاد به اين شرط كه قسمت عمده در آمد خودرا به او بدهد. فيروز از مردم نهاوند بود كه پاره اي از مورخان وي را از كاشان نوشته اند.
پس از ورود فيروز به مدينه طولي نكشيد كه سحرگاه هشتم دسامبر و يا چهارم نوامبر وي با خنجري كه خود ساخته بود و آن را زهر آلود كرده بود به مسجدي كه عمر در آن به نماز مي ايستاد رفت و در گوشه اي پنهان شد و درجريان نماز بامدادي به عمر حمله برد و به او شش زخم زد كه پس از انتقال به خانه در گذشت. فيروز علاوه بر عمر 13 تن ديگر از نمازگزاران را خنجر زد و چون راه فرار را برخود بسته ديد با همان خنجر خودكشي كرد و به همين سبب انگيزه او از اين اقدام كه بيشتر مورخان ايراني و پاره اي از مورخان اروپا به حساب ميهندوستي فيروز گذارده اند دقيقا روشن نشده است.
منبع:iranianshistoryonthisday.com
@Saeed_Maadani
قتل خلیفه دوم عمر، به دست فیروز ایرانی
روزنگارهاي موجود در تقويم ميلادي دو روز مختلف به فاصله 34 روز از هم را سالروز قتل عمر ابن الخطاب خليفه دوم مسلمين ذكر كرده اند؛ چهارم نوامبر و هشتم دسامبر سال 644 ميلادي (سال 23 هجري قمري = سال 22 هجري خورشيدي). وي ده سال و 6 ماه و پنج روز خلافت كرد و هنگام درگذشت 63 ساله بود. در زمان خلافت او سوريه، فلسطين و ايران به تصرف اعراب در آمدند. تيسفون پايتخت ايران در كنار دجله و خزائن آن پس از جنگ قادسيه كه در سال 637 ميلادي روي داد به دست اعراب افتاد. اعراب تيسفون را كه هنوز ويرانه كاخ خسرو نوشيروان دادگر آن پس از 15 قرن به جاي مانده است «مدائن» يعني شهر شهرها مي خوانند. شكست نهائي ايران از اعراب در سال 643 اتفاق افتاد.
در پي پيروزي اعراب در جنگ نهاوند بر ايران، شمار زيادي از ايرانيان از جمله مردي صنعتگر به نام فيروز به اسارت گرفته شدند و به فروش رفتند. خريدار فيروز كه اعراب اورا «ابولؤلؤ» مي نامند حكمران بصره بود كه پس از آن كه متوجه شد برده او نجار و آهنگر و رنگرز ماهري است وي را براي پرداختن به اين امور به مدينه فرستاد به اين شرط كه قسمت عمده در آمد خودرا به او بدهد. فيروز از مردم نهاوند بود كه پاره اي از مورخان وي را از كاشان نوشته اند.
پس از ورود فيروز به مدينه طولي نكشيد كه سحرگاه هشتم دسامبر و يا چهارم نوامبر وي با خنجري كه خود ساخته بود و آن را زهر آلود كرده بود به مسجدي كه عمر در آن به نماز مي ايستاد رفت و در گوشه اي پنهان شد و درجريان نماز بامدادي به عمر حمله برد و به او شش زخم زد كه پس از انتقال به خانه در گذشت. فيروز علاوه بر عمر 13 تن ديگر از نمازگزاران را خنجر زد و چون راه فرار را برخود بسته ديد با همان خنجر خودكشي كرد و به همين سبب انگيزه او از اين اقدام كه بيشتر مورخان ايراني و پاره اي از مورخان اروپا به حساب ميهندوستي فيروز گذارده اند دقيقا روشن نشده است.
منبع:iranianshistoryonthisday.com
@Saeed_Maadani
یادداشت؛
حکومت حاکمان مادامالعمر سقوط میکند
(پرسش و پاسخهای بدیهی!)
✍سعید معدنی
این روزها همه جا صحبت از حال و روز بشار اسد نگونبخت و سقوط حکومت سوریه است. دیروز جایی صحبتی شد. یکی پرسید چرا این اتفاقات در خاور میانه فلاکتبار میافتد و چرا مثلا حکومت آمریکا و یا فرانسه سقوط نمیکند؟ در جواب گفته شد نه تنها حکومت آمریکا و فرانسه و انگلستان و ژاپن بلکه حتی حکومت مثلا ترکیه هم نابود نمی شوند. در آنجا دولت ها عوض میشوند، نه حکومت. زیرا در این کشورها حاکم مقتدر مادامالعمر وجود ندارد. در این کشورها به نعمت دمکراسی، حاکمان مسئول و قدرتمند موقتی بوده و به راحتی توسط مردم و یا نهادی مثل مجلس عوض میشوند. به تعبیری تعریف اصلی دمکراسی آن است که مردم بدون توسل به خشونت و با رای، حاکم نالایق را عوض کنند. بدین ترتیب در این کشورها افراد عوض می شوند نه حکومتها......
ادامه یادداشت.......👇👇👇
۱۹ آذر ۱۴۰۳
#سعید_معدنی
#مادامالعمر
#سقوط
#بشار_اسد
#دمکراسی
#انتخابات
#حاکمان_موقت
@Saeed_Maadani
حکومت حاکمان مادامالعمر سقوط میکند
(پرسش و پاسخهای بدیهی!)
✍سعید معدنی
این روزها همه جا صحبت از حال و روز بشار اسد نگونبخت و سقوط حکومت سوریه است. دیروز جایی صحبتی شد. یکی پرسید چرا این اتفاقات در خاور میانه فلاکتبار میافتد و چرا مثلا حکومت آمریکا و یا فرانسه سقوط نمیکند؟ در جواب گفته شد نه تنها حکومت آمریکا و فرانسه و انگلستان و ژاپن بلکه حتی حکومت مثلا ترکیه هم نابود نمی شوند. در آنجا دولت ها عوض میشوند، نه حکومت. زیرا در این کشورها حاکم مقتدر مادامالعمر وجود ندارد. در این کشورها به نعمت دمکراسی، حاکمان مسئول و قدرتمند موقتی بوده و به راحتی توسط مردم و یا نهادی مثل مجلس عوض میشوند. به تعبیری تعریف اصلی دمکراسی آن است که مردم بدون توسل به خشونت و با رای، حاکم نالایق را عوض کنند. بدین ترتیب در این کشورها افراد عوض می شوند نه حکومتها......
ادامه یادداشت.......👇👇👇
۱۹ آذر ۱۴۰۳
#سعید_معدنی
#مادامالعمر
#سقوط
#بشار_اسد
#دمکراسی
#انتخابات
#حاکمان_موقت
@Saeed_Maadani
حکومت حاکمان مادامالعمر سقوط میکند
(پرسش و پاسخهای بدیهی!)
✍سعید معدنی
این روزها همه جا صحبت از حال و روز بشار اسد نگونبخت و سقوط حکومت سوریه است. دیروز جایی صحبتی شد. یکی پرسید چرا این اتفاقات در خاورمیانه فلاکتبار میافتد و چرا مثلا حکومت آمریکا و یا فرانسه سقوط نمیکند؟ در جواب گفته شد نه تنها حکومت آمریکا و فرانسه و انگلستان و ژاپن بلکه حتی حکومت مثلا ترکیه هم نابود نمیشوند. در آنجا دولتها عوض میشوند، نه حکومت. زیرا در این کشورها حاکم مقتدر مادامالعمر وجود ندارد. در این کشورها به نعمت دمکراسی، حاکمان مسئول و قدرتمند موقتی بوده و به راحتی توسط مردم و یا نهادی مثل مجلس عوض میشوند. به تعبیری تعریف اصلی دمکراسی آن است که مردم بدون توسل به خشونت و با رای، حاکم نالایق را عوض کنند. بدین ترتیب در این کشورها افراد عوض میشوند نه حکومتها.
این تقدیر مردم سرزمینهای نفرین شده است که در آنها کسانی مثل قذافی و مبارک و اسد و موگابه و صدام و علیف و..... حاکم دائمی بوده و شاید هرازگاهی هم مثل بشار اسد و علیف انتخابات نمایشی و صوری مسخره برگزار کنند. اما حاکم اصلی دائمی خودشان هستند. حتی کسانی مثل قذافی به این رای هم نیاز ندارند! زیرا همچون پادشاهان گذشته موید به تاییدات الهی هستند. این نوع رهبران پاسخگوی سیاستها و مدیرت فشل خود که ملتی را به مرز نابودی و جنون و هلاکت میبرند، نیستند.
آن یکی پرسید در باره پادشاه انگلستان، امپراطوری ژاپن، پادشاه سوئد و.... چه؟ پاسخ آن بود که آنها نه اقتدار دارند و نه مدیریت امور جامعه دستشان است. آنها تشریفاتی بوده و نماد سنت و ثبات جامعه هستند. در این کشورها نخست وزیران با رای مردم و پارلمان قدرت موقت دارند و پاسخگوی سیاستهای خود و حزب خود در اداره امور کشور در مقابل سایر احزاب و مجلس و مردم هستند.
آخرین سوال این بود که آیا امکان دارد مثلا حاکمان کویت و امارات و عمان هم سقوط کنند؟ گفتم این کشورها را نمیدانم. زیرا این کشورها توان تاثیرگذاری کمی در عرصهی بین الملل دارند. اگر جمعیت همه این شیخ نشینهای خلیج فارس را جمع کنی نصف جمعیت عربستان هم نمیشود. این کشورهای ثروتمند نقش محدود داشته و مثل عربستان و ترکیه در مناسبات جهان عرب و جهان اسلام نمیتوانند نقش محوری، مهم و تاثیر گذار داشته باشند. ولی حکومت عربستان شاید روزی سقوط کند. اگر......
اگر عربستان به مردمانش آزادی فرهنگی و اجتماعی بدهد و همچنین رشد و توسعه اقتصادی هم تداوم داشته باشد، شاید مردم به فراصت داشتن حقوق سیاسی هم بیفتند. آنگاه گسلهای سیاسی کمکم نمایان میشوند. همین الان صدها شاهزاده و افراد سرشناس ناراضی سیاسی در این کشور در حصر خانگی و یا تحت نظر هستند و یا شاید هم مثل جمال خاشقچی در زندانها شکنجه و کشته می شوند و ما خبر نداریم. علیرغم توسعه اقتصادی و آزادیهای اجتماعی، توسعه سیاسی در عربستان وجود ندارد شاید روزی ناراضیان از حکومت اکثریت یافته و از موافقان پیشی بگیرند. آنجاست که احتمالا سرنوشتی مثل سرنوشت پهلوی و محمدرضا شاه در انتظار بنسلمان و حکومت آل سعود باشد. با این تاکید مجدد، که اگر اصلاحات سیاسی تدریجی را در کنار سایر اصلاحات در پیش نگیرد. زیرا روزی جوانان رشد یافته و آگاه عربستانی خواهند پرسید چه کسی این همه اقتدار و حق تصاحب ثروت را به خاندان آل سعود داده است؟ اینجاست که گسلهای نارضایتی دهان باز میکنند و بتدریج حکومتهای با حاکم مادامالعمر را با خطر سقوط مواجه می کنند.
اما این اتفاق یعنی سقوط حکومت در کشوری مثل ترکیه نخواهد افتاد. زیرا ممکن است دورهی بعد اردوغان و حزبش رای نیاورند و یا با مرگ اردوغان، پسرش جای پدر نمینشیند. دمکراسی و حاکم موقت تا حدود زیادی دست حکومت گران را بسته است تا نتوانند برای همیشه حکومت کنند و مردمان خود را به قیمت ماندن در قدرت قتل عام کنند و کشور را به مرز فقر و نابودی ببرند.
۱۹ آذر ۱۴۰۳
#سعید_معدنی
#مادامالعمر
#سقوط
#بشار_اسد
#دمکراسی
#انتخابات
#حاکمان_موقت
@Saeed_Maadani
(پرسش و پاسخهای بدیهی!)
✍سعید معدنی
این روزها همه جا صحبت از حال و روز بشار اسد نگونبخت و سقوط حکومت سوریه است. دیروز جایی صحبتی شد. یکی پرسید چرا این اتفاقات در خاورمیانه فلاکتبار میافتد و چرا مثلا حکومت آمریکا و یا فرانسه سقوط نمیکند؟ در جواب گفته شد نه تنها حکومت آمریکا و فرانسه و انگلستان و ژاپن بلکه حتی حکومت مثلا ترکیه هم نابود نمیشوند. در آنجا دولتها عوض میشوند، نه حکومت. زیرا در این کشورها حاکم مقتدر مادامالعمر وجود ندارد. در این کشورها به نعمت دمکراسی، حاکمان مسئول و قدرتمند موقتی بوده و به راحتی توسط مردم و یا نهادی مثل مجلس عوض میشوند. به تعبیری تعریف اصلی دمکراسی آن است که مردم بدون توسل به خشونت و با رای، حاکم نالایق را عوض کنند. بدین ترتیب در این کشورها افراد عوض میشوند نه حکومتها.
این تقدیر مردم سرزمینهای نفرین شده است که در آنها کسانی مثل قذافی و مبارک و اسد و موگابه و صدام و علیف و..... حاکم دائمی بوده و شاید هرازگاهی هم مثل بشار اسد و علیف انتخابات نمایشی و صوری مسخره برگزار کنند. اما حاکم اصلی دائمی خودشان هستند. حتی کسانی مثل قذافی به این رای هم نیاز ندارند! زیرا همچون پادشاهان گذشته موید به تاییدات الهی هستند. این نوع رهبران پاسخگوی سیاستها و مدیرت فشل خود که ملتی را به مرز نابودی و جنون و هلاکت میبرند، نیستند.
آن یکی پرسید در باره پادشاه انگلستان، امپراطوری ژاپن، پادشاه سوئد و.... چه؟ پاسخ آن بود که آنها نه اقتدار دارند و نه مدیریت امور جامعه دستشان است. آنها تشریفاتی بوده و نماد سنت و ثبات جامعه هستند. در این کشورها نخست وزیران با رای مردم و پارلمان قدرت موقت دارند و پاسخگوی سیاستهای خود و حزب خود در اداره امور کشور در مقابل سایر احزاب و مجلس و مردم هستند.
آخرین سوال این بود که آیا امکان دارد مثلا حاکمان کویت و امارات و عمان هم سقوط کنند؟ گفتم این کشورها را نمیدانم. زیرا این کشورها توان تاثیرگذاری کمی در عرصهی بین الملل دارند. اگر جمعیت همه این شیخ نشینهای خلیج فارس را جمع کنی نصف جمعیت عربستان هم نمیشود. این کشورهای ثروتمند نقش محدود داشته و مثل عربستان و ترکیه در مناسبات جهان عرب و جهان اسلام نمیتوانند نقش محوری، مهم و تاثیر گذار داشته باشند. ولی حکومت عربستان شاید روزی سقوط کند. اگر......
اگر عربستان به مردمانش آزادی فرهنگی و اجتماعی بدهد و همچنین رشد و توسعه اقتصادی هم تداوم داشته باشد، شاید مردم به فراصت داشتن حقوق سیاسی هم بیفتند. آنگاه گسلهای سیاسی کمکم نمایان میشوند. همین الان صدها شاهزاده و افراد سرشناس ناراضی سیاسی در این کشور در حصر خانگی و یا تحت نظر هستند و یا شاید هم مثل جمال خاشقچی در زندانها شکنجه و کشته می شوند و ما خبر نداریم. علیرغم توسعه اقتصادی و آزادیهای اجتماعی، توسعه سیاسی در عربستان وجود ندارد شاید روزی ناراضیان از حکومت اکثریت یافته و از موافقان پیشی بگیرند. آنجاست که احتمالا سرنوشتی مثل سرنوشت پهلوی و محمدرضا شاه در انتظار بنسلمان و حکومت آل سعود باشد. با این تاکید مجدد، که اگر اصلاحات سیاسی تدریجی را در کنار سایر اصلاحات در پیش نگیرد. زیرا روزی جوانان رشد یافته و آگاه عربستانی خواهند پرسید چه کسی این همه اقتدار و حق تصاحب ثروت را به خاندان آل سعود داده است؟ اینجاست که گسلهای نارضایتی دهان باز میکنند و بتدریج حکومتهای با حاکم مادامالعمر را با خطر سقوط مواجه می کنند.
اما این اتفاق یعنی سقوط حکومت در کشوری مثل ترکیه نخواهد افتاد. زیرا ممکن است دورهی بعد اردوغان و حزبش رای نیاورند و یا با مرگ اردوغان، پسرش جای پدر نمینشیند. دمکراسی و حاکم موقت تا حدود زیادی دست حکومت گران را بسته است تا نتوانند برای همیشه حکومت کنند و مردمان خود را به قیمت ماندن در قدرت قتل عام کنند و کشور را به مرز فقر و نابودی ببرند.
۱۹ آذر ۱۴۰۳
#سعید_معدنی
#مادامالعمر
#سقوط
#بشار_اسد
#دمکراسی
#انتخابات
#حاکمان_موقت
@Saeed_Maadani
نسیم جنوب 1105.pdf
1.4 MB
نسیم جنوب 1105.pdf
نسخه الکترونیکی
*هفته نامه نسیم جنوب*
سال بیست و هفتم
شماره ۱۱۰۵
🌺🌺🌺🌺
*نسیم جنوب، دیرپاترین نشریه تاریخ بوشهر*
زبادِ جنوبی در آمد نسیم
دل رهروان رست زاندوه و بیم (نظامی)
«برای مشاهده نسخه الکترونیکی نسیم جنوب از برنامه PDF استفاده کنید.»
تلفن تماس و ارسال مطلب از طریق واتساب:
۰۹۱۷۷۷۲۳۹۰۹
@Saeed_Maadani
نسخه الکترونیکی
*هفته نامه نسیم جنوب*
سال بیست و هفتم
شماره ۱۱۰۵
🌺🌺🌺🌺
*نسیم جنوب، دیرپاترین نشریه تاریخ بوشهر*
زبادِ جنوبی در آمد نسیم
دل رهروان رست زاندوه و بیم (نظامی)
«برای مشاهده نسخه الکترونیکی نسیم جنوب از برنامه PDF استفاده کنید.»
تلفن تماس و ارسال مطلب از طریق واتساب:
۰۹۱۷۷۷۲۳۹۰۹
@Saeed_Maadani
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
آخرين هشدار!
با وجود بروز ترديدهايي درباره ابلاغ قانون موسوم به «حجاب و عفاف» به منظور اجراي آن توسط دولت، اما هنوز نشانههاي پررنگي از تعليق يا تعويق اين تصميم ديده نميشود.
درباره معايب و نواقص و پيامدها و مشكلات اجراي اين «قانون» تاكنون سخن بسيار رفته است تا جايي كه رييسجمهور و برخي همكارانش اصولا بخش بزرگي از مفاد آن را «غيرقابل اجرا» دانستهاند.
با اين حال مشكل اين قانون فقط در اجرايي نبودن يا حتي پيامدهاي بيثباتكننده و واكنشبرانگيز آن از سوي طيف وسيعي از جامعه خلاصه نميشود. قانون حجاب و عفاف مشكل ساختاري دارد و اين مشكل به نوبه خود ساختار نظام جمهوري اسلامي را هم تغيير ميدهد.
بحث درباره ماهيت نظام جمهوري اسلامي گرچه معمولا با محدوديتهايي همراه بوده است، اما جمع قابل توجهي از حقوقدانان و انديشمندان سياسي، ماهيت آن را تركيبي ميدانند. منظور از ماهيت تركيبي اين است كه نظام سياسي، عناصري از جمهوريت، اقتدارگرايي و تماميتخواهي را در هم ادغام كرده و بر اساس آن حكمراني ميكند.
نگاهي به متن قانون حجاب و عفاف نشان ميدهد كه طراحان و تدوينكنندگان و مصوبان آن، آگاهانه يا ناآگاهانه، درصدد غلبه وجه تماميتخواه بر دو وجه ديگر برآمدهاند. در حقيقت، اين قانون نه ربطي به عفاف و حجاب دارد و نه به اين حوزهها محدود ميشود. اين قانون نوعي نظارت توتاليتر بر زندگي و حيات فردي شهروندان را به تمام اركان دولت و جامعه تسري ميدهد و در عمل و نظر ماهيت نظام سياسي را عوض ميكند. از اين جهت بسيار مخربتر و خطرناكتر از گشت ارشاد و چيزهاي مشابه آن است!
بنابراين به صرف اينكه اين قانون براي اجرا ابلاغ شود، نظام جمهوري اسلامي هم وارد مرحله تازهاي از حيات و فلسفه و رويكرد و ماهيت خود با سوگيري تماميتخواهي ميشود. از ابتداي پيروزي انقلاب تاكنون هيچ قانون و شبهقانوني چنين بيمحابا سعي در سلطه بر حوزههاي عمومي و خصوصي مردم از طريق نظارتي عامشمول و سراسربين با تكيه بر ديوانسالاري كشور نداشته است. بنيانگذار جمهوري اسلامي معمولا حواسش به گرايشهاي توتاليتر و تماميتخواه در كشور بود و هرگاه اين گرايشها به هر دليلي از جمله مقابله با «موج تروريسم» سالهاي 60 و 61 شدت ميگرفت و از حدود مورد نظرش خارج ميشد، با صدور يك فرمان، از سلطه عام آن جلوگيري ميكرد. صدور فرمان 8 مادهاي در 24 آذر سال 61 دقيقا با همين هدف بود. در حالي كه نهادهاي امنيتي و قضايي در آن سالها، تحت پوشش خنثيسازي ترورها، ورود به حريم شخصي و عمومي شهروندان را به امري عادي تبديل كرده بودند، بنيانگذار جمهوري اسلامي به صراحت بر «ممنوعيت جلب، تعقيب، مراقبت، اهانت و كارهاي غيرانساني و غيراسلامي درباره ديگري به نام كشف جرم، نيز پرهيز از ورود به حريم خصوصي افراد براي تجسس» تاكيد كرد.
اينك اما قانون عفاف و حجاب «مراقبت» از شهروندان و «نظارت» بر آنان را به امري سراسري تبديل كرده و اين وجه از ماجرا نسبت به انواع مجازاتها و جريمههاي مالي پيشبيني شده در آن، بسيار سهمگينتر است.
عجيب اينكه قرار است اين قانون همزمان با سالگرد صدور فرمان هشت مادهاي ابلاغ شود!
به هر حال، پس از ابلاغ اين قانون، كار از دو حال خارج نميشود يا جنبههاي غيراجرايي آن مانع از اجراي آن ميشود كه در اين صورت، اصل قانون و فلسفۀ وضع و تبعيت از آن، به سختي آسيب ميبيند، آن هم در كشوري مانند كشور ما كه به دليل نقض و شكستن و دور زدن قوانين، بيش از ديگر جوامع نيازمند قانونمداري است يا اينكه با به كارگيري انواع فشارها و اعمال زورها و بهرغم همه پيامدهاي بيثباتكننده آن، به مرحله اجرا در ميآيد. در اين صورت ما با نوع خاصي از «جمهوري اسلامي» روبهرو خواهيم شد كه در تاريخ 47 ساله سابقه نداشته است!
@ahmadzeidabad
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/page/2843/8/
با وجود بروز ترديدهايي درباره ابلاغ قانون موسوم به «حجاب و عفاف» به منظور اجراي آن توسط دولت، اما هنوز نشانههاي پررنگي از تعليق يا تعويق اين تصميم ديده نميشود.
درباره معايب و نواقص و پيامدها و مشكلات اجراي اين «قانون» تاكنون سخن بسيار رفته است تا جايي كه رييسجمهور و برخي همكارانش اصولا بخش بزرگي از مفاد آن را «غيرقابل اجرا» دانستهاند.
با اين حال مشكل اين قانون فقط در اجرايي نبودن يا حتي پيامدهاي بيثباتكننده و واكنشبرانگيز آن از سوي طيف وسيعي از جامعه خلاصه نميشود. قانون حجاب و عفاف مشكل ساختاري دارد و اين مشكل به نوبه خود ساختار نظام جمهوري اسلامي را هم تغيير ميدهد.
بحث درباره ماهيت نظام جمهوري اسلامي گرچه معمولا با محدوديتهايي همراه بوده است، اما جمع قابل توجهي از حقوقدانان و انديشمندان سياسي، ماهيت آن را تركيبي ميدانند. منظور از ماهيت تركيبي اين است كه نظام سياسي، عناصري از جمهوريت، اقتدارگرايي و تماميتخواهي را در هم ادغام كرده و بر اساس آن حكمراني ميكند.
نگاهي به متن قانون حجاب و عفاف نشان ميدهد كه طراحان و تدوينكنندگان و مصوبان آن، آگاهانه يا ناآگاهانه، درصدد غلبه وجه تماميتخواه بر دو وجه ديگر برآمدهاند. در حقيقت، اين قانون نه ربطي به عفاف و حجاب دارد و نه به اين حوزهها محدود ميشود. اين قانون نوعي نظارت توتاليتر بر زندگي و حيات فردي شهروندان را به تمام اركان دولت و جامعه تسري ميدهد و در عمل و نظر ماهيت نظام سياسي را عوض ميكند. از اين جهت بسيار مخربتر و خطرناكتر از گشت ارشاد و چيزهاي مشابه آن است!
بنابراين به صرف اينكه اين قانون براي اجرا ابلاغ شود، نظام جمهوري اسلامي هم وارد مرحله تازهاي از حيات و فلسفه و رويكرد و ماهيت خود با سوگيري تماميتخواهي ميشود. از ابتداي پيروزي انقلاب تاكنون هيچ قانون و شبهقانوني چنين بيمحابا سعي در سلطه بر حوزههاي عمومي و خصوصي مردم از طريق نظارتي عامشمول و سراسربين با تكيه بر ديوانسالاري كشور نداشته است. بنيانگذار جمهوري اسلامي معمولا حواسش به گرايشهاي توتاليتر و تماميتخواه در كشور بود و هرگاه اين گرايشها به هر دليلي از جمله مقابله با «موج تروريسم» سالهاي 60 و 61 شدت ميگرفت و از حدود مورد نظرش خارج ميشد، با صدور يك فرمان، از سلطه عام آن جلوگيري ميكرد. صدور فرمان 8 مادهاي در 24 آذر سال 61 دقيقا با همين هدف بود. در حالي كه نهادهاي امنيتي و قضايي در آن سالها، تحت پوشش خنثيسازي ترورها، ورود به حريم شخصي و عمومي شهروندان را به امري عادي تبديل كرده بودند، بنيانگذار جمهوري اسلامي به صراحت بر «ممنوعيت جلب، تعقيب، مراقبت، اهانت و كارهاي غيرانساني و غيراسلامي درباره ديگري به نام كشف جرم، نيز پرهيز از ورود به حريم خصوصي افراد براي تجسس» تاكيد كرد.
اينك اما قانون عفاف و حجاب «مراقبت» از شهروندان و «نظارت» بر آنان را به امري سراسري تبديل كرده و اين وجه از ماجرا نسبت به انواع مجازاتها و جريمههاي مالي پيشبيني شده در آن، بسيار سهمگينتر است.
عجيب اينكه قرار است اين قانون همزمان با سالگرد صدور فرمان هشت مادهاي ابلاغ شود!
به هر حال، پس از ابلاغ اين قانون، كار از دو حال خارج نميشود يا جنبههاي غيراجرايي آن مانع از اجراي آن ميشود كه در اين صورت، اصل قانون و فلسفۀ وضع و تبعيت از آن، به سختي آسيب ميبيند، آن هم در كشوري مانند كشور ما كه به دليل نقض و شكستن و دور زدن قوانين، بيش از ديگر جوامع نيازمند قانونمداري است يا اينكه با به كارگيري انواع فشارها و اعمال زورها و بهرغم همه پيامدهاي بيثباتكننده آن، به مرحله اجرا در ميآيد. در اين صورت ما با نوع خاصي از «جمهوري اسلامي» روبهرو خواهيم شد كه در تاريخ 47 ساله سابقه نداشته است!
@ahmadzeidabad
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/page/2843/8/
آنها لای بوتهها و درختان شب را سر میگنند
✍سعید معدنی
در شهر تهران آنان که صبح زود از بزرگراههایی مثل همت، حکیم، صدر و غیره با ماشین تردد میکنند. شاهد صحنههای زشت و غمانگیز خروج جوانان معتاد از لابهلای درختان و بوتهها هستند. رهگذران بیهیچ توجهی به این انسانهای در هم شکسته و مفلوک گذری مینگرند و میگذرند. و هیچکس فکر نمی کند که اینان هم مردم این سرزمین هستند و حق زندگی دارند.
انسانهایی که بی هیچ وسیله گرمایشی شب سرد استخوان سوز را به صبح رسانده اند و با شروع گرمای خورشید آهسته آهسته از مغاک خود بیرون خزیده و تلاش میکنند با همه خطرهایش عرض اتوبان طی کنند تا شاید در طول روزهای کوتاه سرد زمستان موادی برای کشیدن و دوری از خمار و رسیدن به نشئگی پیدا کنند.
آنان با چهره های تکیده، چشم های از حدقه بیرون زده، موهای ژولیده و لاغراندام و با چشمان ناامید که از شدت سوزش سرما اشک شان جاریست به شهر و مردمانش مینگرند.
تقریبا همه جای شهر تهران همین است، و احتمالا ساکنان همه شهرهای ایران شاهد اینچنین افراد آواره در خیابانها و کوی و برزن خود هستند.
هیچ کس به فکر اینها نیست. هر روز نیز بر تعدادشان افزوده میشود، نه شغلی دارند نه امید و هدفی، مگر مرگ که آخرین ایستگاه شان است؛ و خیلی زود به این ایستگاه می رسند اما به علت بیکاری و فقر و تورم از تعدادشان کاسته نمی شود.
"کسی به فکر گل ها نیست
و...
باور کنید باغچه دارد میمیرد"
در دوره ای که اشتغال زایی تقریبا به صفر رسیده و بیکاری رو به افزایش است و تمام همت دولتمردان این است که از این مرحله و مرحله های بعدی تحریم ها چگونه عبور کنند، تا ببینند چه می شود. هیچ برنامه مدون و تضمین شدهای برای آبادانی کشور ندارند. این چهرهی این انسان های مفلوک واقعیت جامعه ایران است.
در این جامعه ی با جمعیت جوان، با عدم سرمایه گذاری و ایجاد اشتغال و رونق اقتصادی، هر روز با بیکاری روزافزون مواجه می شویم. در نتیجه اعتیاد،طلاق، دزدی، شرارت، خفت گیری، باجگیری و قتل و دیگر جرایم افزایش مییابد و روز به روز از میزان فضاهای امن عمومی برای زندگی شهدوندان کاسته می شود. به همین دلیل طی سالهای اخیر از حضور خانواده ها در پارک ها و مراکز عمومی بویژه شبانگاهان برای گذران وقت و تفریح کاسته شده و با آغاز تاریکی و شروع شب، نگران دیر آمدن فرزندانشان هستند.
اگر دیر بجنبیم شاید این مقدار امنیت هم از بین برود. باید فکری به حال جامعه کرد. فردا شاید دیر باشد و شاید هم دیر شده است.
به قول فروغ فرخزاد:
"کسی به فکر گلها نیست
کسی به فکر ماهیها نیست
کسی نمیخواهد
باور کنید که باغچه دارد میمیرد
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود...."
#سعید_معدنی
#بیکاری
#فقر
#اعتیاد
#ناامنی
@Saeed_Maadani
✍سعید معدنی
در شهر تهران آنان که صبح زود از بزرگراههایی مثل همت، حکیم، صدر و غیره با ماشین تردد میکنند. شاهد صحنههای زشت و غمانگیز خروج جوانان معتاد از لابهلای درختان و بوتهها هستند. رهگذران بیهیچ توجهی به این انسانهای در هم شکسته و مفلوک گذری مینگرند و میگذرند. و هیچکس فکر نمی کند که اینان هم مردم این سرزمین هستند و حق زندگی دارند.
انسانهایی که بی هیچ وسیله گرمایشی شب سرد استخوان سوز را به صبح رسانده اند و با شروع گرمای خورشید آهسته آهسته از مغاک خود بیرون خزیده و تلاش میکنند با همه خطرهایش عرض اتوبان طی کنند تا شاید در طول روزهای کوتاه سرد زمستان موادی برای کشیدن و دوری از خمار و رسیدن به نشئگی پیدا کنند.
آنان با چهره های تکیده، چشم های از حدقه بیرون زده، موهای ژولیده و لاغراندام و با چشمان ناامید که از شدت سوزش سرما اشک شان جاریست به شهر و مردمانش مینگرند.
تقریبا همه جای شهر تهران همین است، و احتمالا ساکنان همه شهرهای ایران شاهد اینچنین افراد آواره در خیابانها و کوی و برزن خود هستند.
هیچ کس به فکر اینها نیست. هر روز نیز بر تعدادشان افزوده میشود، نه شغلی دارند نه امید و هدفی، مگر مرگ که آخرین ایستگاه شان است؛ و خیلی زود به این ایستگاه می رسند اما به علت بیکاری و فقر و تورم از تعدادشان کاسته نمی شود.
"کسی به فکر گل ها نیست
و...
باور کنید باغچه دارد میمیرد"
در دوره ای که اشتغال زایی تقریبا به صفر رسیده و بیکاری رو به افزایش است و تمام همت دولتمردان این است که از این مرحله و مرحله های بعدی تحریم ها چگونه عبور کنند، تا ببینند چه می شود. هیچ برنامه مدون و تضمین شدهای برای آبادانی کشور ندارند. این چهرهی این انسان های مفلوک واقعیت جامعه ایران است.
در این جامعه ی با جمعیت جوان، با عدم سرمایه گذاری و ایجاد اشتغال و رونق اقتصادی، هر روز با بیکاری روزافزون مواجه می شویم. در نتیجه اعتیاد،طلاق، دزدی، شرارت، خفت گیری، باجگیری و قتل و دیگر جرایم افزایش مییابد و روز به روز از میزان فضاهای امن عمومی برای زندگی شهدوندان کاسته می شود. به همین دلیل طی سالهای اخیر از حضور خانواده ها در پارک ها و مراکز عمومی بویژه شبانگاهان برای گذران وقت و تفریح کاسته شده و با آغاز تاریکی و شروع شب، نگران دیر آمدن فرزندانشان هستند.
اگر دیر بجنبیم شاید این مقدار امنیت هم از بین برود. باید فکری به حال جامعه کرد. فردا شاید دیر باشد و شاید هم دیر شده است.
به قول فروغ فرخزاد:
"کسی به فکر گلها نیست
کسی به فکر ماهیها نیست
کسی نمیخواهد
باور کنید که باغچه دارد میمیرد
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود...."
#سعید_معدنی
#بیکاری
#فقر
#اعتیاد
#ناامنی
@Saeed_Maadani
Forwarded from محمد زینالی
🔶«جامعه شناسی علم شناخت واقعیت اجتماعی است»
اتحادیه جامعه شناسان ایرانی در تلگرام (اِجادَت)، فهرست زیر را در شاخههای گوناگون علوم اجتماعی تدارک دیدهاست. با انتشار آن در کانالهای مختلف، به ترویج بینش جامعهشناختی یاری برسانیم.
🔸پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۹/۲۲🔸
✍️ آرش احدی مطلق
✴️ جامعه شناسی و اخلاق
🔸 @Sociology_of_Ethics
✍️ فریبا نظری
✴️ جامعهشناسی گروههای اجتماعی
🔸 @Sociologyofsocialgroups
✍️ سودابه حیدری
✴️ رادیولوگ؛ پادکستِ اجتماعی، علمی و فلسفی
🔸 @Radio_Log
✍️ مریم زارعیان
✴️ اجتماع و سیاست در ایران
🔸 @maryamzareian97
✍️ ح.ا. تنهایی
✴️ جامعهشناسی تفسیریپرگمتیستی، نظری و درمانی
🔸 @hatanhai
✍️ بیتا مدنی
✴️ مطالعات فمینیستی با رویکرد تفسیری پرگمتیستی
🔸 @sociology_of_sport
✍️ کاوه فرهادی
✴️ انسانشناسی یاریگری، توسعه پایدار و زیستبومداری
🔸 @kaveh_farhadi
✍️ نعمت الله فاضلی
✴️ تحلیل فرهنگی جامعه ایران
🔸 @Drnematallahfazeli
✍️ عباس بختیاری
✴️ کنکاشی در روش
🔸 @Exploring_the_method
✍️ سعید معدنی
✴️ هفت اقلیم
🔸 @Saeed_Maadani
✍️ مسعود زمانی مقدم
✴️ روش و پژوهش کیفی
🔸 @qualitative_methodology
✍️ محمدحسن علایی
آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعهشناختی
🔸 @sociologicalperspectives
✍️ حسین پرويز اجلالی
✴️ جامعه شناس ایرانی
🔸 @iransociologista
✍️ علی نوری
✴️ خانواده ایرانی و مسائل اجتماعی
🔸 @iranian_familyy
✍️ مصلح فتاح پور
✴️ تحلیل آسیب های اجتماعی
🔸 @Analysisisocialproblems
✍️ مسعود زمانی مقدم
✴️ نوشتهها، مقالات و دورههای آموزشی
🔸 @masoudzamanimoghadam
✍️ محمد زینالی اناری
✴️ نکته
🔸 @thing
✍️ مینا شیروانی ناغانی
✴️ جامعهشناسی اقتصادی و توسعه
🔸 @Sociology_Development_economic
🔶〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️🔸🔸
🍁To join us, click here:
🔸@madanibita
🔸@dr_shirinvalipouri
🔸@Mohamadzeinaliunari
اتحادیه جامعه شناسان ایرانی در تلگرام (اِجادَت)، فهرست زیر را در شاخههای گوناگون علوم اجتماعی تدارک دیدهاست. با انتشار آن در کانالهای مختلف، به ترویج بینش جامعهشناختی یاری برسانیم.
🔸پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۹/۲۲🔸
✍️ آرش احدی مطلق
✴️ جامعه شناسی و اخلاق
🔸 @Sociology_of_Ethics
✍️ فریبا نظری
✴️ جامعهشناسی گروههای اجتماعی
🔸 @Sociologyofsocialgroups
✍️ سودابه حیدری
✴️ رادیولوگ؛ پادکستِ اجتماعی، علمی و فلسفی
🔸 @Radio_Log
✍️ مریم زارعیان
✴️ اجتماع و سیاست در ایران
🔸 @maryamzareian97
✍️ ح.ا. تنهایی
✴️ جامعهشناسی تفسیریپرگمتیستی، نظری و درمانی
🔸 @hatanhai
✍️ بیتا مدنی
✴️ مطالعات فمینیستی با رویکرد تفسیری پرگمتیستی
🔸 @sociology_of_sport
✍️ کاوه فرهادی
✴️ انسانشناسی یاریگری، توسعه پایدار و زیستبومداری
🔸 @kaveh_farhadi
✍️ نعمت الله فاضلی
✴️ تحلیل فرهنگی جامعه ایران
🔸 @Drnematallahfazeli
✍️ عباس بختیاری
✴️ کنکاشی در روش
🔸 @Exploring_the_method
✍️ سعید معدنی
✴️ هفت اقلیم
🔸 @Saeed_Maadani
✍️ مسعود زمانی مقدم
✴️ روش و پژوهش کیفی
🔸 @qualitative_methodology
✍️ محمدحسن علایی
آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعهشناختی
🔸 @sociologicalperspectives
✍️ حسین پرويز اجلالی
✴️ جامعه شناس ایرانی
🔸 @iransociologista
✍️ علی نوری
✴️ خانواده ایرانی و مسائل اجتماعی
🔸 @iranian_familyy
✍️ مصلح فتاح پور
✴️ تحلیل آسیب های اجتماعی
🔸 @Analysisisocialproblems
✍️ مسعود زمانی مقدم
✴️ نوشتهها، مقالات و دورههای آموزشی
🔸 @masoudzamanimoghadam
✍️ محمد زینالی اناری
✴️ نکته
🔸 @thing
✍️ مینا شیروانی ناغانی
✴️ جامعهشناسی اقتصادی و توسعه
🔸 @Sociology_Development_economic
🔶〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️🔸🔸
🍁To join us, click here:
🔸@madanibita
🔸@dr_shirinvalipouri
🔸@Mohamadzeinaliunari
بازنشستگان بدون مسکن
✍سعید معدنی
در سالهای اخیر با پدیدهای جدید روبرو هستیم که قبلا سابقه نداشت. اینکه با افرادی مواجهایم که بازنشسته، و یا در آستانه بازنشستگی بوده ولی فاقد مسکن دائم و یا مسکن شخصی هستند واین بسیار غمانگیز است. زیرا دوران بازنشستگی، دورهی کاهش توان جسمی و بروز پیری و بیماری هاست. این افراد از پرداخت کرایههای سرسامآور در این اوضاع وانفسا رنج میکشند و تقریبا همگی پس از فراغت از شغل نخست به شغل دوم مشغولاند، اما باز این همه کفاف هزینه زندگی امروز را نمیدهد.
به عبارتی با ملاحظه افراد دور و بر خودمان و گپ و گفت با ایشان به کسانی برمیخوریم که در دوران پیرانه سری، سپیدمویی و بازنشستگی هستند، اما مستاجراند و همه ساله بر آمار اینگونه افراد افزوده میشود. قبلا اگر نگران جوانان و آیندهشان بودیم، امروز فراتر رفته و باید نگران پیرانمان نیز باشیم. آنها که اکثرا از قشر کارگر و کارمند هستند و از نوجوانی و جوانی کار کرده اند اما بدلیل گرانی و تورم دو رقمی چهلساله اغلب در طول زندگی شغل دوم و یا اضافه کاری هم داشتهاند اما هیچوقت آسایش نداشته اند. این افراد درامد ناچیز کارگری و کارمندی را خرج اجاره خانه سرسام آور و زندگی روزمره سی- چهل ساله اخیر کرده، و اکنون از مسکن- این حق اولیه - محروم هستند.
سال ۱۴۰۱ بود که سازمان بازنشستگی کشوری اعلام کرد که برای بازنشستگان فاقد مسکن خانه می سازد! در آن زمان تاحدودی امیدوار شدیم، چون فکر میکردیم تعداد محدودی از بازنشستگان فاقد مسکن هستند! اما امروزه با بازنشستگان مستاجر فراوانیمواجه می شویم و همانطور که گفته شد هر سال بر تعدادشان افزوده می شود.
امروز پای صحبت یکی از ایشان نشستم. بازنشستهی یک شرکت صنعتی بوده و الان نگهبان یک مجتمع مسکونی است. با دریافت هر دو حقوق نمیتواند یک زندگی عادی داشته باشد. در کنارش مینشینم و به درد دلهایش گوش میکنم. در یکی از شهرکهای اطراف تهران مستاجر است. قبلا در تهران مستاجر بوده اما کم کم به شهرکهای حاشیه ای رفته و می گوید اگر نتواند کرایه مسکن فعلی را هم جور کند شاید جایی دورتر مثل شهر جدید هشتگرد برود. اما هم خانواده مخالف هستند و هم به خاطر دوری راه این شغل دوم را از دست می دهد. دو فرزند دختر بزرگ دارد. میگوید دختر بزرگش خواستگاران زیادی داشته، اما به خاطر گرانی جهیزیه و مراسم عروسی، به آنها جواب رد میدادند. اکنون به ناچار به یکی جواب مثبت داده و در حال تهیه جهیزیه است و سخت نگران آینده خود و فرزندانش است. میگوید قبلا بسیاری از کارمندان و کارگران که بازنشسته می شدند با پول دریافت حق سنوات بازنشستگی یک آپارتمان حداقل در اطراف تهران می خریدند. اما الان با این حق سنوات و گرانی مسکن و کالا نمی تواند یک پراید نو هم بخرد، پراید کهنهی دست دوم شاید. هزینه کرایه منزل و افزایش سرسام آور سالیانه آن تمام حقوق و حق سنوات دریافتی را می بلعد و نفس زندگی را گرفته است.
این یک نمونه از انسان های شریف دور و بر خودمان است. دیپلمه قدیم است، اهل هیچ فرقه و تفریح جوانی نبوده. اندام متناسب دارد که حکایت از سلامت و ورزشکار بودن در جوانی است و اهل دود و دم و سیگار هم نیست. در جوانی دوست داشت تهران خانه داشته باشد اما طبعا به رویای دست نیافتنی تبدیل شد. امروز نه تنها در تهران نمیتواند مسکن اجاره کند حتی در شهرک های اطراف تهران و کرج هم برای کرایه اپارتمان مشکل دارد. گرانی و تورم کمرشکن چند دههای، بسیاری را فقیر و فقیرتر کرده و به خاک سیاه نشانده است. از او جدا می شوم و با نگرانیهایش تنهایش میگذارم. وقتی به دور و بر خود نگاه می کنیم خودمان هم کم و بیش برای آینده نسل میانسال و نسل جوان و حتی خودمان نگران هستیم. امیدوارم تصمیم گیران مملکتی از آرمانگرایی متوهمانه دست برداشته و به خود بیایند و به فکر جامعه ۸۰ میلیونی باشند که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند و بشدت نگران امروز و فردای خود هستند.
۲۳ آذر ۱۴۰۳
#سعید_معدنی
#بازنشستگی
#اجارهنشینی
#فقر
#تورم
#توهم
@Saeed_Maadani
✍سعید معدنی
در سالهای اخیر با پدیدهای جدید روبرو هستیم که قبلا سابقه نداشت. اینکه با افرادی مواجهایم که بازنشسته، و یا در آستانه بازنشستگی بوده ولی فاقد مسکن دائم و یا مسکن شخصی هستند واین بسیار غمانگیز است. زیرا دوران بازنشستگی، دورهی کاهش توان جسمی و بروز پیری و بیماری هاست. این افراد از پرداخت کرایههای سرسامآور در این اوضاع وانفسا رنج میکشند و تقریبا همگی پس از فراغت از شغل نخست به شغل دوم مشغولاند، اما باز این همه کفاف هزینه زندگی امروز را نمیدهد.
به عبارتی با ملاحظه افراد دور و بر خودمان و گپ و گفت با ایشان به کسانی برمیخوریم که در دوران پیرانه سری، سپیدمویی و بازنشستگی هستند، اما مستاجراند و همه ساله بر آمار اینگونه افراد افزوده میشود. قبلا اگر نگران جوانان و آیندهشان بودیم، امروز فراتر رفته و باید نگران پیرانمان نیز باشیم. آنها که اکثرا از قشر کارگر و کارمند هستند و از نوجوانی و جوانی کار کرده اند اما بدلیل گرانی و تورم دو رقمی چهلساله اغلب در طول زندگی شغل دوم و یا اضافه کاری هم داشتهاند اما هیچوقت آسایش نداشته اند. این افراد درامد ناچیز کارگری و کارمندی را خرج اجاره خانه سرسام آور و زندگی روزمره سی- چهل ساله اخیر کرده، و اکنون از مسکن- این حق اولیه - محروم هستند.
سال ۱۴۰۱ بود که سازمان بازنشستگی کشوری اعلام کرد که برای بازنشستگان فاقد مسکن خانه می سازد! در آن زمان تاحدودی امیدوار شدیم، چون فکر میکردیم تعداد محدودی از بازنشستگان فاقد مسکن هستند! اما امروزه با بازنشستگان مستاجر فراوانیمواجه می شویم و همانطور که گفته شد هر سال بر تعدادشان افزوده می شود.
امروز پای صحبت یکی از ایشان نشستم. بازنشستهی یک شرکت صنعتی بوده و الان نگهبان یک مجتمع مسکونی است. با دریافت هر دو حقوق نمیتواند یک زندگی عادی داشته باشد. در کنارش مینشینم و به درد دلهایش گوش میکنم. در یکی از شهرکهای اطراف تهران مستاجر است. قبلا در تهران مستاجر بوده اما کم کم به شهرکهای حاشیه ای رفته و می گوید اگر نتواند کرایه مسکن فعلی را هم جور کند شاید جایی دورتر مثل شهر جدید هشتگرد برود. اما هم خانواده مخالف هستند و هم به خاطر دوری راه این شغل دوم را از دست می دهد. دو فرزند دختر بزرگ دارد. میگوید دختر بزرگش خواستگاران زیادی داشته، اما به خاطر گرانی جهیزیه و مراسم عروسی، به آنها جواب رد میدادند. اکنون به ناچار به یکی جواب مثبت داده و در حال تهیه جهیزیه است و سخت نگران آینده خود و فرزندانش است. میگوید قبلا بسیاری از کارمندان و کارگران که بازنشسته می شدند با پول دریافت حق سنوات بازنشستگی یک آپارتمان حداقل در اطراف تهران می خریدند. اما الان با این حق سنوات و گرانی مسکن و کالا نمی تواند یک پراید نو هم بخرد، پراید کهنهی دست دوم شاید. هزینه کرایه منزل و افزایش سرسام آور سالیانه آن تمام حقوق و حق سنوات دریافتی را می بلعد و نفس زندگی را گرفته است.
این یک نمونه از انسان های شریف دور و بر خودمان است. دیپلمه قدیم است، اهل هیچ فرقه و تفریح جوانی نبوده. اندام متناسب دارد که حکایت از سلامت و ورزشکار بودن در جوانی است و اهل دود و دم و سیگار هم نیست. در جوانی دوست داشت تهران خانه داشته باشد اما طبعا به رویای دست نیافتنی تبدیل شد. امروز نه تنها در تهران نمیتواند مسکن اجاره کند حتی در شهرک های اطراف تهران و کرج هم برای کرایه اپارتمان مشکل دارد. گرانی و تورم کمرشکن چند دههای، بسیاری را فقیر و فقیرتر کرده و به خاک سیاه نشانده است. از او جدا می شوم و با نگرانیهایش تنهایش میگذارم. وقتی به دور و بر خود نگاه می کنیم خودمان هم کم و بیش برای آینده نسل میانسال و نسل جوان و حتی خودمان نگران هستیم. امیدوارم تصمیم گیران مملکتی از آرمانگرایی متوهمانه دست برداشته و به خود بیایند و به فکر جامعه ۸۰ میلیونی باشند که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند و بشدت نگران امروز و فردای خود هستند.
۲۳ آذر ۱۴۰۳
#سعید_معدنی
#بازنشستگی
#اجارهنشینی
#فقر
#تورم
#توهم
@Saeed_Maadani
نسیم جنوب 1106.pdf
1.2 MB
نسیم جنوب 1106.pdfنسخه الکترونیکی
*هفته نامه نسیم جنوب*
سال بیست و هفتم
شماره ۱۱۰۶
🌺🌺🌺🌺
*نسیم جنوب، دیرپاترین نشریه تاریخ بوشهر*
زبادِ جنوبی در آمد نسیم
دل رهروان رست زاندوه و بیم (نظامی)
«برای مشاهده نسخه الکترونیکی نسیم جنوب از برنامه PDF استفاده کنید.»
تلفن تماس و ارسال مطلب از طریق واتساب:
۰۹۱۷۷۷۲۳۹۰۹
@Saeed_Maadani
*هفته نامه نسیم جنوب*
سال بیست و هفتم
شماره ۱۱۰۶
🌺🌺🌺🌺
*نسیم جنوب، دیرپاترین نشریه تاریخ بوشهر*
زبادِ جنوبی در آمد نسیم
دل رهروان رست زاندوه و بیم (نظامی)
«برای مشاهده نسخه الکترونیکی نسیم جنوب از برنامه PDF استفاده کنید.»
تلفن تماس و ارسال مطلب از طریق واتساب:
۰۹۱۷۷۷۲۳۹۰۹
@Saeed_Maadani
Forwarded from بیا برویم بُخارا (بُخارا (بیا برویم بُخارا))
وحدت حوزه و دانشگاه در روزگار قطعی برق و گاز
✍️ در این پاییز آفتابی سرد و تعطیل بحث از وحدت حوزه و دانشگاه و برای آن هزینه و زمان صرف کردن و تأکید بر مشترکات بیش از تفاوتها، یعنی مسأله وحدت حوزه «و» دانشگاه نیست، بلکه مسأله «یا این» «یا آن» است. و تاریخ چهار دهه اخیر نشان می دهد که منظور اصلی بیشتر حوزوی شدنِ دانشگاه بوده و نشانه های آن هم نیازی به تجسس و تفحص ندارد. چنان که اغلب سخنرانان تاریخِ این مناسبت تقویمی یا حوزوی اند و یا دانشگاهیانی اند که از حوزه وارد دانشگاه شده اند. حوزویان هم چون در امور تصمیم گیری دانشگاهی دست بالا را دارند نیاز چندانی به علم دانشگاه احساس نمی کنند مگر برای عنوان «دکتر» که آن هم بعد از مرتبه حوزوی و قبل از نامشان ذکر می کنند.
✍️سرنخ تفاوت و تعارض در تاریخ حوزه و دانشگاه، بیش از شکل و محتوا، مسأله ای معرفت شناختی است. دانشگاه نهادی مدرن و مبتنی بر مواجهه معرفت علمی سکولار با موضوعات از منظری جدید و روشهایی جدیدتر است. نمی توان منکر معرفت فلسفی و شهودی در قالب فلسفه و هنر و ادبیات در دانشگاه شد ولی رویکرد مسلط معرفت علمی سکولار است. پس ظهور دانشگاه ضرورتی تاریخی و متناسب با تغییر نگرش نسبت به طبیعت بی جان و جاندار و جهان انسانی و انسان جهانی است. اما محور حوزه بر موضوعات دینی و مباحث اعتقادی و صدور احکام می چرخد و معرفت دینی مقوم چنین نگرشی از زمین تا آسمان است.
✍️در ایران این دو معرفت متفاوت به دو دیدگاه متعارض تقلیل یافتند و این نتیجه فرهنگ سیاسی و سیاست های فرهنگی است.
در دوره پهلوی اول که ایرانیان همچنان مبهوت دستاوردهای مدرنیته بودند و هنوز از زخم شکست های پیاپی و تسخیر سرزمینی روسها چرک و خون در دلها جاری بود، چاره را در دریافت مظاهر تمدن غرب یافتند. البته قبل از آن امیرکبیر گامی بلند و متناسب برداشت اما دولتش مستعجل بود. تلاش برای تغییر سیاسی در قالب مشروطه هم که با به توپ بستن مجلس فاتحه اش خوانده شد. تا در چرخش روزگار جام در دست رضاشاه افتاد یا جام را در کفش گذاشتند. رضاشاه هم با «من حکم می کنم» و نگاه امنیتی سلبی و ایجابی آستین را برای ساختن! فرهنگ مدرن بالا زد. از جمله یا زندگی شهری یا دهاتی یا بی حجاب یا با حجاب تا رسید به مراکز علمی که گویی تأسیس دانشگاه هم بدون حذف حوزه امکان پذیر نبود. چنان که ساختمان سازی و تعریض خیابان منوط به تخریب معماری سنتی و همنشینی آب و درخت و ویرانی باغ ایرانی در خانه های قدیمی شد. یکی از عوارض این دوگانگی های «یا این یا آن» در محدود کردن نفوذ روحانیون و بستن مدارس دینی نمود یافت. با این پیش فرض که بدون بستن آن نظام تعلیم و تربیت سنتی، نظام آموزشی مدرن پاگیر نمی شود. نوبت که به پهلوی دوم رسید نظام آموزشی در سطوح مدرسه و دانشگاه بی رقیب بود.
✍️بعد از انقلاب ورق برگشت و باز یا این یا آن. اما جاپای نظام آموزشی جدید چنان محکم بود که نمی شد با صدور یک فرمان مغز آن را از کار انداخت و با پیش انداختن بحث اسلامی کردن علوم برای مدتی در دانشگاهها بسته ماند. بعد از بازگشایی و با گذشت نزدیک به نیم قرن، هنوز داستان اسلامی کردن دانشگاهها و علوم انسانی اسلامی همچنان ادامه دارد مگر اینکه دست دراز سیاست، فرهنگ را به اهلش بسپارد که در جامعه سیاست زده ایران آرزویی دور از ذهن است.
✍️امروزه هم در تداوم اولویت سنت و مدرنیته که عملا یا سنت یا مدرنیته است، تردیدی نیست که منظور از وحدت حوزه و دانشگاه همان حوزوی کردن دانشگاه است و اگر نشود دانشگاه را حوزوی کرد، حداقل می توان مدارس دینی را در سطوح مختلف چنان گسترش داد که دانشگاه از متن به حاشیه و به الویت انتخابی دوم تقلیل یابد. اما چون مدرنیته و علم جدید پشتیبان دانشگاه است و بدون علم جدید نمی توان از تکنولوژی نو مثل برق و گاز! بهره برد، به خاطر مصرف تکنولوژی هم که شده آثار معرفت علمی و نتایج دانشگاه علیرغم گسترش کمی و افت کیفی، از جامعه امروز ایران زدوده نمی شود. جامعه ای که رویکرد سکولاریستی تاروپود آن را تنیده است و احتمالا در معرض یا این یا آنی دیگر است.
https://www.tgoop.com/bokhara1974
✍️ در این پاییز آفتابی سرد و تعطیل بحث از وحدت حوزه و دانشگاه و برای آن هزینه و زمان صرف کردن و تأکید بر مشترکات بیش از تفاوتها، یعنی مسأله وحدت حوزه «و» دانشگاه نیست، بلکه مسأله «یا این» «یا آن» است. و تاریخ چهار دهه اخیر نشان می دهد که منظور اصلی بیشتر حوزوی شدنِ دانشگاه بوده و نشانه های آن هم نیازی به تجسس و تفحص ندارد. چنان که اغلب سخنرانان تاریخِ این مناسبت تقویمی یا حوزوی اند و یا دانشگاهیانی اند که از حوزه وارد دانشگاه شده اند. حوزویان هم چون در امور تصمیم گیری دانشگاهی دست بالا را دارند نیاز چندانی به علم دانشگاه احساس نمی کنند مگر برای عنوان «دکتر» که آن هم بعد از مرتبه حوزوی و قبل از نامشان ذکر می کنند.
✍️سرنخ تفاوت و تعارض در تاریخ حوزه و دانشگاه، بیش از شکل و محتوا، مسأله ای معرفت شناختی است. دانشگاه نهادی مدرن و مبتنی بر مواجهه معرفت علمی سکولار با موضوعات از منظری جدید و روشهایی جدیدتر است. نمی توان منکر معرفت فلسفی و شهودی در قالب فلسفه و هنر و ادبیات در دانشگاه شد ولی رویکرد مسلط معرفت علمی سکولار است. پس ظهور دانشگاه ضرورتی تاریخی و متناسب با تغییر نگرش نسبت به طبیعت بی جان و جاندار و جهان انسانی و انسان جهانی است. اما محور حوزه بر موضوعات دینی و مباحث اعتقادی و صدور احکام می چرخد و معرفت دینی مقوم چنین نگرشی از زمین تا آسمان است.
✍️در ایران این دو معرفت متفاوت به دو دیدگاه متعارض تقلیل یافتند و این نتیجه فرهنگ سیاسی و سیاست های فرهنگی است.
در دوره پهلوی اول که ایرانیان همچنان مبهوت دستاوردهای مدرنیته بودند و هنوز از زخم شکست های پیاپی و تسخیر سرزمینی روسها چرک و خون در دلها جاری بود، چاره را در دریافت مظاهر تمدن غرب یافتند. البته قبل از آن امیرکبیر گامی بلند و متناسب برداشت اما دولتش مستعجل بود. تلاش برای تغییر سیاسی در قالب مشروطه هم که با به توپ بستن مجلس فاتحه اش خوانده شد. تا در چرخش روزگار جام در دست رضاشاه افتاد یا جام را در کفش گذاشتند. رضاشاه هم با «من حکم می کنم» و نگاه امنیتی سلبی و ایجابی آستین را برای ساختن! فرهنگ مدرن بالا زد. از جمله یا زندگی شهری یا دهاتی یا بی حجاب یا با حجاب تا رسید به مراکز علمی که گویی تأسیس دانشگاه هم بدون حذف حوزه امکان پذیر نبود. چنان که ساختمان سازی و تعریض خیابان منوط به تخریب معماری سنتی و همنشینی آب و درخت و ویرانی باغ ایرانی در خانه های قدیمی شد. یکی از عوارض این دوگانگی های «یا این یا آن» در محدود کردن نفوذ روحانیون و بستن مدارس دینی نمود یافت. با این پیش فرض که بدون بستن آن نظام تعلیم و تربیت سنتی، نظام آموزشی مدرن پاگیر نمی شود. نوبت که به پهلوی دوم رسید نظام آموزشی در سطوح مدرسه و دانشگاه بی رقیب بود.
✍️بعد از انقلاب ورق برگشت و باز یا این یا آن. اما جاپای نظام آموزشی جدید چنان محکم بود که نمی شد با صدور یک فرمان مغز آن را از کار انداخت و با پیش انداختن بحث اسلامی کردن علوم برای مدتی در دانشگاهها بسته ماند. بعد از بازگشایی و با گذشت نزدیک به نیم قرن، هنوز داستان اسلامی کردن دانشگاهها و علوم انسانی اسلامی همچنان ادامه دارد مگر اینکه دست دراز سیاست، فرهنگ را به اهلش بسپارد که در جامعه سیاست زده ایران آرزویی دور از ذهن است.
✍️امروزه هم در تداوم اولویت سنت و مدرنیته که عملا یا سنت یا مدرنیته است، تردیدی نیست که منظور از وحدت حوزه و دانشگاه همان حوزوی کردن دانشگاه است و اگر نشود دانشگاه را حوزوی کرد، حداقل می توان مدارس دینی را در سطوح مختلف چنان گسترش داد که دانشگاه از متن به حاشیه و به الویت انتخابی دوم تقلیل یابد. اما چون مدرنیته و علم جدید پشتیبان دانشگاه است و بدون علم جدید نمی توان از تکنولوژی نو مثل برق و گاز! بهره برد، به خاطر مصرف تکنولوژی هم که شده آثار معرفت علمی و نتایج دانشگاه علیرغم گسترش کمی و افت کیفی، از جامعه امروز ایران زدوده نمی شود. جامعه ای که رویکرد سکولاریستی تاروپود آن را تنیده است و احتمالا در معرض یا این یا آنی دیگر است.
https://www.tgoop.com/bokhara1974
Telegram
بیا برویم بُخارا
سفری به سمرقند؛
بیا بدویم پا به پای باد
دست به دستِ هم
در دامنِ دشتِ خیال
پیِ اسبِ وحشی واژه ها
*چون باد بذر بپاشید بر خاک تا برویَد بهارِ فردا، اما نشرِ این جُستارها و جرقه هایِ ریزِ واژه ها، بدونِ نشانیِ«بیا برویم بخارا»رسمِ امانت داری نیست.
بیا بدویم پا به پای باد
دست به دستِ هم
در دامنِ دشتِ خیال
پیِ اسبِ وحشی واژه ها
*چون باد بذر بپاشید بر خاک تا برویَد بهارِ فردا، اما نشرِ این جُستارها و جرقه هایِ ریزِ واژه ها، بدونِ نشانیِ«بیا برویم بخارا»رسمِ امانت داری نیست.
یلدا و مهربانی در عصر تلخکامی
✍سعید معدنی
از دیرباز شعر و شادی و موسیقی و ترانه و رقص در بین مردمان عادی مفری و پناهی برای یافتن دمی آسایش و کمی آرامش بوده است. گاهی روزگار به ما سخت می گیرد و ما عشق، عشق ورزیدن و دوست داشتن را فراموش می کنیم به تعبیر سعدی:
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
گاهی اعیاد و جشنها و از جمله یلدا ( شب چله) به ما می گوید عشق، دوستی، دور هم نشستن و صله رحم - که سنتی دیرین در فرهنگ ماست - را فراموش نکنیم. یلدا در این سرزمین بطور سمبلیک نوید کوتاه شدن سیاهی و شب و بشارت ظهور روزهای بلند و روشن است. اما باید صبور بود تا زمستان نیز به سر آید و نوروز و عید برسد تا عاشقیها و زیبایی ها تکمیل شود.
ما ایرانیان مجبور بوده و هستیم تا اعیاد هزاران ساله ملی را برای آرامشی در میان این همه تلخیهای روزگار احیا و حفظ کنیم و آنها را به نسلهای بعدی بسپاریم تا زیستن آسانتر شود و دوست داشتن دیگری را فراموش نکنند.
با مرور در تاریخ می دانیم که اجداد ایرانیان و سایر کشورهای هم فرهنگ و همجوار ما شب یلدا را با شعرخوانی می گذراندند. از دیرباز متن شیرین و حماسی شاهنامه یک اثر مهم و جذاب برای خواندن در این شب طولانی بوده است. شاهنامه هم جشن دارد و هم غم، هم عشق دارد هم تنفر، هم پیوند و ازدواج را حکایت می کند و هم جدایی و هجران را. شاهنامه حاوی بسیاری از گونه های ادبیات داستانی از تراژدی تلخ گرفته تا شادی و شادکامی و ظفر است. اجداد خوش ذوق ما در شب یلدا به خواندن این همه زیبایی که حکیم طوس به آنها ارزانی داشته بود مشغول می شدند. برای نمونه انجا که میسراید:
چنین بود تا بود گردان سپهر
گهی پر ز درد و گهی پر ز مهر
تو گر باهشی مشمر او را به دوست
کجا دست یابد بدردت پوست !
شب اورمزد آمد از ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می
حافظخوانی نیز از سنتهای مهم و رایج شب یلدا است. اگر شاهنامه حماسه است. حافظ برای مردمان تفال است و حال و روزشان را بیان می کند. وقتی جمعی دور هم می نشستند هرکس آرزویی و نیتی می کرد. سپس کتاب حافظ را می گشودند و حافظ با ایشان سخن می گفت. به باور ادیبان ما اشعار حافظ آنقدر گستره عاطفی دارد که برای پاسخ به هر آرزو و گرهای در زندگی هرکس برایش حرف و سخن دارد. برای نمونه :
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام، ظلمت شب یلدا ست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
امیداواریم روزی برای همه جهانیان از این همه جنگ و خونریزی و ظلم کاهش یابد و مردمان جهان دور هم جمع شوند و دیگری را به شعر و موسیقی و شادی مهمان کنند و دوست داشتن بیش از پیش رواج یابد.
@Saeed_Maadani
✍سعید معدنی
از دیرباز شعر و شادی و موسیقی و ترانه و رقص در بین مردمان عادی مفری و پناهی برای یافتن دمی آسایش و کمی آرامش بوده است. گاهی روزگار به ما سخت می گیرد و ما عشق، عشق ورزیدن و دوست داشتن را فراموش می کنیم به تعبیر سعدی:
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
گاهی اعیاد و جشنها و از جمله یلدا ( شب چله) به ما می گوید عشق، دوستی، دور هم نشستن و صله رحم - که سنتی دیرین در فرهنگ ماست - را فراموش نکنیم. یلدا در این سرزمین بطور سمبلیک نوید کوتاه شدن سیاهی و شب و بشارت ظهور روزهای بلند و روشن است. اما باید صبور بود تا زمستان نیز به سر آید و نوروز و عید برسد تا عاشقیها و زیبایی ها تکمیل شود.
ما ایرانیان مجبور بوده و هستیم تا اعیاد هزاران ساله ملی را برای آرامشی در میان این همه تلخیهای روزگار احیا و حفظ کنیم و آنها را به نسلهای بعدی بسپاریم تا زیستن آسانتر شود و دوست داشتن دیگری را فراموش نکنند.
با مرور در تاریخ می دانیم که اجداد ایرانیان و سایر کشورهای هم فرهنگ و همجوار ما شب یلدا را با شعرخوانی می گذراندند. از دیرباز متن شیرین و حماسی شاهنامه یک اثر مهم و جذاب برای خواندن در این شب طولانی بوده است. شاهنامه هم جشن دارد و هم غم، هم عشق دارد هم تنفر، هم پیوند و ازدواج را حکایت می کند و هم جدایی و هجران را. شاهنامه حاوی بسیاری از گونه های ادبیات داستانی از تراژدی تلخ گرفته تا شادی و شادکامی و ظفر است. اجداد خوش ذوق ما در شب یلدا به خواندن این همه زیبایی که حکیم طوس به آنها ارزانی داشته بود مشغول می شدند. برای نمونه انجا که میسراید:
چنین بود تا بود گردان سپهر
گهی پر ز درد و گهی پر ز مهر
تو گر باهشی مشمر او را به دوست
کجا دست یابد بدردت پوست !
شب اورمزد آمد از ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می
حافظخوانی نیز از سنتهای مهم و رایج شب یلدا است. اگر شاهنامه حماسه است. حافظ برای مردمان تفال است و حال و روزشان را بیان می کند. وقتی جمعی دور هم می نشستند هرکس آرزویی و نیتی می کرد. سپس کتاب حافظ را می گشودند و حافظ با ایشان سخن می گفت. به باور ادیبان ما اشعار حافظ آنقدر گستره عاطفی دارد که برای پاسخ به هر آرزو و گرهای در زندگی هرکس برایش حرف و سخن دارد. برای نمونه :
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام، ظلمت شب یلدا ست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
امیداواریم روزی برای همه جهانیان از این همه جنگ و خونریزی و ظلم کاهش یابد و مردمان جهان دور هم جمع شوند و دیگری را به شعر و موسیقی و شادی مهمان کنند و دوست داشتن بیش از پیش رواج یابد.
@Saeed_Maadani
تکرار یک تحلیل عوامانه از جنگ از زبان یک فیلسوف!
✍سعید معدنی
چند شب پیش در فضای کلاب هاوس شنونده مناظره دکتر بیژن عبدالکریمی و دکتر حسن محدثی بودم. البته من به نیم ساعت آخر این گفتگو رسیدم. نکتهای به ذهنام رسید که مطرح کنم.
دکتر عبدالکریمی در انتهای مناظره جملهای را گفت که قبلا هم به دفعات تکرار کرده بود. اینکه؛ روشنفکر ایرانی پیرو عوام است و عوامانه تحت تاثیر شبکههای فارسی ماهوارهای سخن میگوید. اما خود جناب عبدالکریمی هم گاهی سخنان عوامانه ای میگوید و تکرار میکند که تعجبآور است. یکی از این موارد که وی در این نشست و نیم ساعت آخر گفت این بود که «از دوره صفویه تا قاجار و... هر وقت دشمن حمله کرده بخشی از خاک وطن را تصرف کرده ولی در جنگ هشت ساله این اتفاق نیفتاد و نگذاشتند که یک وجب از خاک ایران توسط عراق و صدام جدا شود» این استدلال یک نمونه از دنبالهروی از زبان عوام است که توسط یک فیلسوف تکرار میشود.
ابتدا این نکته را روشن کنم، همیشهی تاریخ ما ایرانیان مدیون فداکاری و ایثار شهدا و رزمندگانی که از وطن دفاع کردهاند، هستیم و خواهیم بود. اما بحث ما صرفا عوام زدگی در گفتار است که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
عبدالکریمی در این قیاس به یک خلط زمانی دچار شده و ایران و جهان چهل سال پیش را با دوره قاجار و صفویه مقایسه میکند! اما مقایسه کردن وضعیت یکصدسال اخیر که حدود مرزهای جغرافیایی کشورها مشخص شده و به مقدار زیاد نظام حقوقی بین المللی مطرح است با دوران ماقبل مدرن - مثل قاجار و صفویه - بسیار عوامانه است. در آن زمان هر کشور که قدرت داشت به کشور دیگر حمله میکرد و مرزهای تعریف شدهی محکم مثل امروز وجود نداشت. افغانها در دوره صفویه از ضعف حکومت استفاده کردند و تا اصفهان تاختند و کشوری به نام افغانستان را تاسیس کردند. در مقابل نادرشاه افشار افغانها را عقب راند و تا هرات پیش رفت و شهرهایی از این سرزمین را فتح کرد. حتی به این هم قانع نشد و به بهانه حمایت پادشاه گورکانی از افغانها به هند حمله کرد و هر بلایی که میخواست سر مردم هند آورد. روسیه هم از ضعف قاجار استفاده کرد سرزمین هایی از ایران را طبق قراردادهای موسوم به ترکمنچای و گلستان از آن خود کرد. اصولا هر گروه و کشوری که قدرت داشت چنین می کرد. جالب آن که سرزمین بحرین هم یک موضوع استخوان لای زخمی بازمانده از همان گذشته دور بود. پهلوی میدانست که تاکید بر این سرزمین ممکن است تمام فرصتهای ثبات و پیشرفت کشور را بگیرد، لذا محمدرضاشاه از خیر بحرین گذشت تا بتواند کشور را در فضای صلح در مسیر توسعه ریل گذاری کند تا به زعم خود قدرت منطقهای باشد.
باید از عبدالکریمی و امثال ایشان پرسید مگر در یکصد سال اخیر مثلا از کشور افغانستان که ۶۰ سال درگیر جنگ داخلی است و مدتی بیگانگان در آن حضور داشتند، چیزی کم شده است؟ و یا از کشورهای تازه تاسیس همسایه از جمله عراق و ترکیه و عربستان و سایر کشورهای ریز و درشت، شهر یا منطقهای یا سرزمینی جدا شده که از ایران کم شود؟! در زمان قاجار و قبل آن نه سازمان ملل بوده و نه شورای امنیت و نه معاهدات بین المللی مثل ناتو وجود داشت. اتفاقا این نوع سخن گفتن و قیاس کردن این دو زمان متفاوت، مثالی بارز از "پیروی از سخنان عوام و تحت تاثیر استدلال عوامانه است" که دائما عبدالکریمی روشنفکران ایرانی را به آن متهم می کند.
صدام در حمله به ایران توسط رزمندگان ایرانی و با حمله به کویت توسط همپیمانان کویت - از جمله آمریکا - شکست خورد. حمله عراق به ایران به قصد فتح سرزمین بود اما ورود ایران به داخل خاک عراق و تداوم جنگ هشت ساله، متاسفانه بار ایدئولوژیک داشت. ایران میتوانست پس از فتح خرمشهر و یا پس از تسخیر جزیره فاو که دست بالا داشت و بهترین زمان برای صلح بود پای مذاکره بنشیند. اما صلح نکرد چرا؟ چون هدف ایران «رفتن به قدس از راه کربلا» بود. اتفاقا حضور در خاک عراق، عراقیها را منسجمتر کرد. به همین خاطر تداوم جنگ در چند سال آخر جز ویرانی چیزی برای دو کشور نداشت و هر دو کشور پس از هشت سال به همان مرزهای قبل از جنگ برگشتند.
در روزهای آغاز جنگ، یعنی درست پنج روز پس از حمله عراق به ایران ضیاءالحق رئیسجمهور وقت پاکستان به ایران میآید و میخواهد تا دامنه جنگ گسترش پیدا نکرده صلح شود. اما پاسخ حکومت جدیدو آرمانگرای ایران چیز دیگری است و آن صدور انقلاب، سرنگونی صدام و ایجاد یک حکومت مشابه جمهوری اسلامی در عراق است. در همان زمان از نخست وزیر وقت - محمدعلی رجایی- در مصاحبه ای در باره پیشنهاد صلح ضیاءالحق و دیگران میپرسند وی میگوید :"تا برداشتن سد راه خدا (صدام) در عراق پيش خواهيم رفت"! اما این اتفاق نیفتاد و صدام ۱۵ سال بعد از پایان جنگ ایران و عراق توسط امریکاییها دستگیر، سپس محاکمه و اعدام شد.
#سعید_معدنی
#عبدالکریمی
#محدثی
#روشنفکر
#عوام
@Saeed_Maadani
✍سعید معدنی
چند شب پیش در فضای کلاب هاوس شنونده مناظره دکتر بیژن عبدالکریمی و دکتر حسن محدثی بودم. البته من به نیم ساعت آخر این گفتگو رسیدم. نکتهای به ذهنام رسید که مطرح کنم.
دکتر عبدالکریمی در انتهای مناظره جملهای را گفت که قبلا هم به دفعات تکرار کرده بود. اینکه؛ روشنفکر ایرانی پیرو عوام است و عوامانه تحت تاثیر شبکههای فارسی ماهوارهای سخن میگوید. اما خود جناب عبدالکریمی هم گاهی سخنان عوامانه ای میگوید و تکرار میکند که تعجبآور است. یکی از این موارد که وی در این نشست و نیم ساعت آخر گفت این بود که «از دوره صفویه تا قاجار و... هر وقت دشمن حمله کرده بخشی از خاک وطن را تصرف کرده ولی در جنگ هشت ساله این اتفاق نیفتاد و نگذاشتند که یک وجب از خاک ایران توسط عراق و صدام جدا شود» این استدلال یک نمونه از دنبالهروی از زبان عوام است که توسط یک فیلسوف تکرار میشود.
ابتدا این نکته را روشن کنم، همیشهی تاریخ ما ایرانیان مدیون فداکاری و ایثار شهدا و رزمندگانی که از وطن دفاع کردهاند، هستیم و خواهیم بود. اما بحث ما صرفا عوام زدگی در گفتار است که در ادامه به آن خواهم پرداخت.
عبدالکریمی در این قیاس به یک خلط زمانی دچار شده و ایران و جهان چهل سال پیش را با دوره قاجار و صفویه مقایسه میکند! اما مقایسه کردن وضعیت یکصدسال اخیر که حدود مرزهای جغرافیایی کشورها مشخص شده و به مقدار زیاد نظام حقوقی بین المللی مطرح است با دوران ماقبل مدرن - مثل قاجار و صفویه - بسیار عوامانه است. در آن زمان هر کشور که قدرت داشت به کشور دیگر حمله میکرد و مرزهای تعریف شدهی محکم مثل امروز وجود نداشت. افغانها در دوره صفویه از ضعف حکومت استفاده کردند و تا اصفهان تاختند و کشوری به نام افغانستان را تاسیس کردند. در مقابل نادرشاه افشار افغانها را عقب راند و تا هرات پیش رفت و شهرهایی از این سرزمین را فتح کرد. حتی به این هم قانع نشد و به بهانه حمایت پادشاه گورکانی از افغانها به هند حمله کرد و هر بلایی که میخواست سر مردم هند آورد. روسیه هم از ضعف قاجار استفاده کرد سرزمین هایی از ایران را طبق قراردادهای موسوم به ترکمنچای و گلستان از آن خود کرد. اصولا هر گروه و کشوری که قدرت داشت چنین می کرد. جالب آن که سرزمین بحرین هم یک موضوع استخوان لای زخمی بازمانده از همان گذشته دور بود. پهلوی میدانست که تاکید بر این سرزمین ممکن است تمام فرصتهای ثبات و پیشرفت کشور را بگیرد، لذا محمدرضاشاه از خیر بحرین گذشت تا بتواند کشور را در فضای صلح در مسیر توسعه ریل گذاری کند تا به زعم خود قدرت منطقهای باشد.
باید از عبدالکریمی و امثال ایشان پرسید مگر در یکصد سال اخیر مثلا از کشور افغانستان که ۶۰ سال درگیر جنگ داخلی است و مدتی بیگانگان در آن حضور داشتند، چیزی کم شده است؟ و یا از کشورهای تازه تاسیس همسایه از جمله عراق و ترکیه و عربستان و سایر کشورهای ریز و درشت، شهر یا منطقهای یا سرزمینی جدا شده که از ایران کم شود؟! در زمان قاجار و قبل آن نه سازمان ملل بوده و نه شورای امنیت و نه معاهدات بین المللی مثل ناتو وجود داشت. اتفاقا این نوع سخن گفتن و قیاس کردن این دو زمان متفاوت، مثالی بارز از "پیروی از سخنان عوام و تحت تاثیر استدلال عوامانه است" که دائما عبدالکریمی روشنفکران ایرانی را به آن متهم می کند.
صدام در حمله به ایران توسط رزمندگان ایرانی و با حمله به کویت توسط همپیمانان کویت - از جمله آمریکا - شکست خورد. حمله عراق به ایران به قصد فتح سرزمین بود اما ورود ایران به داخل خاک عراق و تداوم جنگ هشت ساله، متاسفانه بار ایدئولوژیک داشت. ایران میتوانست پس از فتح خرمشهر و یا پس از تسخیر جزیره فاو که دست بالا داشت و بهترین زمان برای صلح بود پای مذاکره بنشیند. اما صلح نکرد چرا؟ چون هدف ایران «رفتن به قدس از راه کربلا» بود. اتفاقا حضور در خاک عراق، عراقیها را منسجمتر کرد. به همین خاطر تداوم جنگ در چند سال آخر جز ویرانی چیزی برای دو کشور نداشت و هر دو کشور پس از هشت سال به همان مرزهای قبل از جنگ برگشتند.
در روزهای آغاز جنگ، یعنی درست پنج روز پس از حمله عراق به ایران ضیاءالحق رئیسجمهور وقت پاکستان به ایران میآید و میخواهد تا دامنه جنگ گسترش پیدا نکرده صلح شود. اما پاسخ حکومت جدیدو آرمانگرای ایران چیز دیگری است و آن صدور انقلاب، سرنگونی صدام و ایجاد یک حکومت مشابه جمهوری اسلامی در عراق است. در همان زمان از نخست وزیر وقت - محمدعلی رجایی- در مصاحبه ای در باره پیشنهاد صلح ضیاءالحق و دیگران میپرسند وی میگوید :"تا برداشتن سد راه خدا (صدام) در عراق پيش خواهيم رفت"! اما این اتفاق نیفتاد و صدام ۱۵ سال بعد از پایان جنگ ایران و عراق توسط امریکاییها دستگیر، سپس محاکمه و اعدام شد.
#سعید_معدنی
#عبدالکریمی
#محدثی
#روشنفکر
#عوام
@Saeed_Maadani
در تاریخ می خوانیم؛
مرگ استالین و اعدام یارانش
" 23 دسامبر 1953 و 9 ماه پس از درگذشت استالين، هفت تن از همشهريان گرجستاني او و از جمله «لاورنتي بريا» به اتهام قتل سياسي در سابق و نيز قصد براندازي دولت مالنكوف اعدام شدند. هر هفت نفر سالها از مقامات پليس امنيتي شوروي بودند و دو تن از آنان تا سمت وزارت بالا رفته بودند.
«بريا» مدتي وزير كشور و معدوم ديگر وزارت كنترل سازمانها و موسسات (حراست) را برعهده داشت. بريا در ماه ژوئيه آن سال دستگير شده بود. دادستان محكمه حتي «بريا» را متهم كرده بود كه از سال 1919 با انگليسي ها تماس داشته و از اين رهگذر به وطن خيانت کرده است!. درباره بريا در خارج از روسيه كتابهاي متعدد انتشار يافته و در برخي از آنها، مولفان مدعي شده اند كه «بريا» استالين را مسموم كرده بود كه به نظر نمي رسد دقيق باشند. ولي ترس مالنكوف جانشين استالين از بريا و احتمال توطئه بريا بر ضد او به ثبوت رسيده است زيرا كه بريا در چهار ماه پس از درگذشت استالين بر شمار ماموران مخفي و تجهيز پليس امنيتي به سلاحهاي سنگين افزوده بود. اين اعدامها، نخستين براندازي متحدين استالين از صحنه حكومت شوروي بود و واضح بود كه در چنين محيط آكنده از خصومت، نفاق و نبرد برسر قدرت؛ پياده كردن سوسياليسم واقعي امكان پذير نبود و فروپاشي نظام شوروي از همان زمان قابل پيش بيني بود"
منبع:iranianshistoryonthisday.com
@Saeed_Maadani
مرگ استالین و اعدام یارانش
" 23 دسامبر 1953 و 9 ماه پس از درگذشت استالين، هفت تن از همشهريان گرجستاني او و از جمله «لاورنتي بريا» به اتهام قتل سياسي در سابق و نيز قصد براندازي دولت مالنكوف اعدام شدند. هر هفت نفر سالها از مقامات پليس امنيتي شوروي بودند و دو تن از آنان تا سمت وزارت بالا رفته بودند.
«بريا» مدتي وزير كشور و معدوم ديگر وزارت كنترل سازمانها و موسسات (حراست) را برعهده داشت. بريا در ماه ژوئيه آن سال دستگير شده بود. دادستان محكمه حتي «بريا» را متهم كرده بود كه از سال 1919 با انگليسي ها تماس داشته و از اين رهگذر به وطن خيانت کرده است!. درباره بريا در خارج از روسيه كتابهاي متعدد انتشار يافته و در برخي از آنها، مولفان مدعي شده اند كه «بريا» استالين را مسموم كرده بود كه به نظر نمي رسد دقيق باشند. ولي ترس مالنكوف جانشين استالين از بريا و احتمال توطئه بريا بر ضد او به ثبوت رسيده است زيرا كه بريا در چهار ماه پس از درگذشت استالين بر شمار ماموران مخفي و تجهيز پليس امنيتي به سلاحهاي سنگين افزوده بود. اين اعدامها، نخستين براندازي متحدين استالين از صحنه حكومت شوروي بود و واضح بود كه در چنين محيط آكنده از خصومت، نفاق و نبرد برسر قدرت؛ پياده كردن سوسياليسم واقعي امكان پذير نبود و فروپاشي نظام شوروي از همان زمان قابل پيش بيني بود"
منبع:iranianshistoryonthisday.com
@Saeed_Maadani