دیر آمده بود
✍سعید معدنی
شاپور بختيار آخرين نخست وزير نظام سلطنتي ايران در اين روز -۲۲ دی ماه سال 1357 - در حالي كه در كنار عكس بسيار بزرگي از دكتر مصدق نشسته بود برنامه هاي دولت خود را اعلام داشت كه برخي از آنها از اين قرار بودند:
- انحلال ساواك؛
- قطع صدور نفت به اسرائيل؛
- محدود كردن اختيارات سازمان برنامه (كه دولتي در دولت شده بود)؛
- محاكمه غارتگران (از هر قماش)؛
- اعلام مقتولان تظاهرات سياسي به عنوان «شهيد»؛
- ممنوع الخروج كردن عوامل فساد اداري و متهمان به سوء استفاده از قدرت و نفوذ؛
- آزادي زندانيان سياسي؛
- پرداخت غرامت به زندانيان و محكوم شدگان به اتهامات سياسي، شكنجه شدگان و بازماندگان اعدام شدگان مربوط و نيز اعاده حيثيت ازايشان؛
- ايجاد دادگاههاي ويژه دريافت و رسيدگي به شكايات از سازمانهاي دولتي و اشخاص در زمينه ظلم و اجحاف و نقض حق و تبعيض ( از 28 مرداد 1332 تا آن زمان)؛
- و .... ( منبع:iranianshistoryonthisday.com)
اما دیگر زمان اصلاحات گذشته بود و بختیار به عنوان نخست وزیر دیر انتخاب شده و دیر آمده بود. یک ضرب المثل ایرانی میگوید «نان را باید به موقع از تنور درآورد» اگر زود باشد خام است و اگر دیر شود نان سوخته است. حکومت های ایرانی دیر به فکر اصلاح میافتند. اگر قاجار در جریان مشروطه و پس از آن تن به قانون و اصلاح میداد و محمدعلی شاه استبداد صغیر را راه نمیانداخت، شاید سلسله پهلوی به حکومت نمیرسیدند. یا اگر محمد رضاشاه پهلوی در اوایل دهه چهل به توصیه علی امینی(سیاستمدار همراه) عمل میکرد و در زمان ثبات حکومت دست به اصلاحات تدریجی سیاسی میزد، دیگر نیاز نبود در دیماه ۱۳۵۷ برای مهار اعتراضات و وقوع قریب الوقوع انقلاب، دست به دامن زندانی سابق خود شاپور بختیار شود. چهار روز بعد از اعلام برنامه های بختیار، شاه به همراه خانواده از ایران رفت. رفتنی که بازگشت نداشت. تنها یک ماه بعد از این اعلامیه در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بود که حکومت پهلوی سرنگون شد. معمولا حکومتها از وقایع تاریخی عبرت نمیگیرند و به موقع دست به اصلاحات نمیزنند. زمانی از روی ناچاری تن به تغییرات میدهند که «صدای پای انقلاب» شنیده میشود و از نگاه جامعه دیگر دیر شده و فرصت اصلاح نیست. جامعه در این شرایط چارهی کار را فقط در سرنگونی حکومت میداند و آنقدر دچار شور و هیجان است که به پیامد های آشکار و پنهان انقلاب فکر نمیکند. یک ماه قبل از سرنگونی زمان اصلاح نیست.شاپور بختیار ملیگرا دیر امده بود.
۲۲ دی ماه ۱۴۰۳
#سعید_معدنی
#شاپور_بختیار
#انقلاب
#اصلاحات
#استبداد
@Saeed_Maadani
✍سعید معدنی
شاپور بختيار آخرين نخست وزير نظام سلطنتي ايران در اين روز -۲۲ دی ماه سال 1357 - در حالي كه در كنار عكس بسيار بزرگي از دكتر مصدق نشسته بود برنامه هاي دولت خود را اعلام داشت كه برخي از آنها از اين قرار بودند:
- انحلال ساواك؛
- قطع صدور نفت به اسرائيل؛
- محدود كردن اختيارات سازمان برنامه (كه دولتي در دولت شده بود)؛
- محاكمه غارتگران (از هر قماش)؛
- اعلام مقتولان تظاهرات سياسي به عنوان «شهيد»؛
- ممنوع الخروج كردن عوامل فساد اداري و متهمان به سوء استفاده از قدرت و نفوذ؛
- آزادي زندانيان سياسي؛
- پرداخت غرامت به زندانيان و محكوم شدگان به اتهامات سياسي، شكنجه شدگان و بازماندگان اعدام شدگان مربوط و نيز اعاده حيثيت ازايشان؛
- ايجاد دادگاههاي ويژه دريافت و رسيدگي به شكايات از سازمانهاي دولتي و اشخاص در زمينه ظلم و اجحاف و نقض حق و تبعيض ( از 28 مرداد 1332 تا آن زمان)؛
- و .... ( منبع:iranianshistoryonthisday.com)
اما دیگر زمان اصلاحات گذشته بود و بختیار به عنوان نخست وزیر دیر انتخاب شده و دیر آمده بود. یک ضرب المثل ایرانی میگوید «نان را باید به موقع از تنور درآورد» اگر زود باشد خام است و اگر دیر شود نان سوخته است. حکومت های ایرانی دیر به فکر اصلاح میافتند. اگر قاجار در جریان مشروطه و پس از آن تن به قانون و اصلاح میداد و محمدعلی شاه استبداد صغیر را راه نمیانداخت، شاید سلسله پهلوی به حکومت نمیرسیدند. یا اگر محمد رضاشاه پهلوی در اوایل دهه چهل به توصیه علی امینی(سیاستمدار همراه) عمل میکرد و در زمان ثبات حکومت دست به اصلاحات تدریجی سیاسی میزد، دیگر نیاز نبود در دیماه ۱۳۵۷ برای مهار اعتراضات و وقوع قریب الوقوع انقلاب، دست به دامن زندانی سابق خود شاپور بختیار شود. چهار روز بعد از اعلام برنامه های بختیار، شاه به همراه خانواده از ایران رفت. رفتنی که بازگشت نداشت. تنها یک ماه بعد از این اعلامیه در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بود که حکومت پهلوی سرنگون شد. معمولا حکومتها از وقایع تاریخی عبرت نمیگیرند و به موقع دست به اصلاحات نمیزنند. زمانی از روی ناچاری تن به تغییرات میدهند که «صدای پای انقلاب» شنیده میشود و از نگاه جامعه دیگر دیر شده و فرصت اصلاح نیست. جامعه در این شرایط چارهی کار را فقط در سرنگونی حکومت میداند و آنقدر دچار شور و هیجان است که به پیامد های آشکار و پنهان انقلاب فکر نمیکند. یک ماه قبل از سرنگونی زمان اصلاح نیست.شاپور بختیار ملیگرا دیر امده بود.
۲۲ دی ماه ۱۴۰۳
#سعید_معدنی
#شاپور_بختیار
#انقلاب
#اصلاحات
#استبداد
@Saeed_Maadani
Forwarded from موسیقی و اندیشه
در بینِ موسیقیدانان ترقی خواه، همواره کسانی بوده اند که اگر چه تحصیلاتشان و بخشی از فعالیت هایشان در قلمرو موسیقی پیشرو جریان یافته است، ولی درعرصه موسیقی سنتی نیز کار کردهاند. نوآوری در سنت، برای این دسته از هنرمندان که با تکنیک موسیقی بینالمللی آشنا بودهاند، طبعاً کار آسانتری بوده است. در واقع غالباً جایگاه اصلیشان موسیقی فیلم بوده است- عرصهای که کمتر از عرصههای دیگر، درگیر سانسور و محدودیتهای اجرائی میشد. پس از انقلاب ۵۷، این جایگاه، برای موسیقیدانان جوان نوآور، اهمیت بیشتری پیدا کرد. چون تنها جایی که صحبت از تحریم موسیقی به میان نمیآمد، عرصه فیلمسازی بود، به ویژه آنکه فیلمهای جنگی- حماسی- انقلابی ایکه در سالهای نخست پس از انقلاب ساخته میشد، بدون موسیقی نمیتوانست تاثیر گذار شود. بدین سبب در کار موسیقی سازی برای فیلم ها، وقفهای ایجاد نشد و نوازندگان ارکسترهای صحنهایِ تعطیل شده، به گروههای کوچک پشت صحنهای پیوستند و از بی کاری وعوارض آن در امان ماندند.
از جمله کسانی که از عرصه موسیقی فیلم برای رشد و پرورش و تجربه کارهای خود استفاده کردند میتوان از "فرهاد فخرالدینی"، "مجید انتظامی"، "کامبیز روشن روان" و "فریدون شهبازیان" یاد نمود. موسیقی این دسته از آهنگ سازان، سبب موفقیت فیلمهای ایرانی شده و به همین جهت، برخی از آثارشان به صورت کاست و دیسک نیز به بازار آمده است. "فریدون شهبازیان" از سالهای پیش از انقلاب در عرصههای مختلف موسیقی فعال بوده و در سالهای اخیر بیشتر درزمینه موسیقی فیلم کار کرده است. وی در سال ۱۳۲۱ در تهران به دنیا آمد، از خردسالی به یاری پدر، با موسیقی آشنا شد و سپس در هنرستان عالی موسیقی به تحصیلِ جدیتر موسیقی پرداخت.
او شاگرد ویولن در کلاس "عطاءالله خادم میثاق" بود، اما پس از طی دوره ابتدایی، هنرستان را ترک کرد و به تحصیل در دبیرستانهای عمومی ادامه داد. البته به صورت موازی و فوق برنامه از کلاس ویولن "لوئیجی پاساناری"، نوازنده ایتالیائی که مدتی کنسرت مایسترارکستر سنفونیک تهران بود، بهره گرفت. "شهبازیان" در هفده سالگی به عضویت ارکستر سمفونیک تهران درآمد و همزمان زیر نظر استاد فقید "روحالله خالقی" در ارکستر گلهای رادیو ایران به کار پرداخت. با تاسیس بنیاد ارکستر فارابی از سوی شادروان "مرتضی حنانه" در سال ۱۳۴۲، به عضویت این ارکستر در آمد و علاوه بر آن با ارکستر صبا، به رهبری "حسین دهلوی" نیز همکاری داشت. همچنین در سال ۱۳۴۵، به رهبری ارکستر نوپای سنفونیک وابسته به رادیو برگزیده شد و سپس در دانشکده هنرهای زیبا به مطالعات خود ادامه داد و با عضویت در ارکستر مجلسی رادیو تلویزیون ملی ایران از تجربیات "توماس کریستیان داوید" و استاد "فرهاد مشکات" بهره گرفت و بالاخره در رادیو، سرپرستی موسیقی گلهای تازه را پذیرفت. "شهبازیان"، در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، طرح معروف به "صدای شاعر" را پیاده کرد.
"شهبازیان" برای بازخوانی شعر شاعران بزرگ ایران چون "حافظ"، "مولوی"، و "خیام" (با صدای احمد شاملو)، "سعدی" (با صدای هوشنگ ابتهاج) "رودکی" (با صدای منوچهر انور)، "احمد شاملو" و "اخوان ثالث" (با صدای خودشان) موسیقی ساخت و از سوی دیگر بعضی از سرودههای شاعران نو را به موسیقی در آورد که "گریز" از هوشنگ ابتهاج و " پرکن پیاله را" از "فریدون مشیری"، از جمله آنهاست. "فریدون شهبازیان" همچنین بسیاری از ترانههای بومی را برای تکخوان، ارکستر و گروه آواز جمعی تنظیم کرد که با صدای بانو "پری زنگنه" ضبط و پخش شد. پس از انقلاب نیز، بیشتر در زمینه موسیقی فیلم کار کرده است. از میان فیلم های کوتاه، می توان به "اسب ساخته مسعود کیمیایی" و "دوچرخه ساخته باربد طاهری"، و از میان فیلم های بلند، می توان به "میرزا کوچک خان ساخته امیر قویدل"، "شیر سنگی ساخته جعفری جوزانی" و "آوار به کارگردانی سیروس الوند" اشاره کرد.
استاد "فریدون شهبازیان"، که اخیراً بهدلیل مشکلات تنفسی در بیمارستان بستری بودند، ساعتی پیش از دنیا رفتند.🖤🖤
یادشان گرامی و روحشان شاد باشد.
#فریدون_شهبازیان
@javadtaat
@mosighi_andishe
از جمله کسانی که از عرصه موسیقی فیلم برای رشد و پرورش و تجربه کارهای خود استفاده کردند میتوان از "فرهاد فخرالدینی"، "مجید انتظامی"، "کامبیز روشن روان" و "فریدون شهبازیان" یاد نمود. موسیقی این دسته از آهنگ سازان، سبب موفقیت فیلمهای ایرانی شده و به همین جهت، برخی از آثارشان به صورت کاست و دیسک نیز به بازار آمده است. "فریدون شهبازیان" از سالهای پیش از انقلاب در عرصههای مختلف موسیقی فعال بوده و در سالهای اخیر بیشتر درزمینه موسیقی فیلم کار کرده است. وی در سال ۱۳۲۱ در تهران به دنیا آمد، از خردسالی به یاری پدر، با موسیقی آشنا شد و سپس در هنرستان عالی موسیقی به تحصیلِ جدیتر موسیقی پرداخت.
او شاگرد ویولن در کلاس "عطاءالله خادم میثاق" بود، اما پس از طی دوره ابتدایی، هنرستان را ترک کرد و به تحصیل در دبیرستانهای عمومی ادامه داد. البته به صورت موازی و فوق برنامه از کلاس ویولن "لوئیجی پاساناری"، نوازنده ایتالیائی که مدتی کنسرت مایسترارکستر سنفونیک تهران بود، بهره گرفت. "شهبازیان" در هفده سالگی به عضویت ارکستر سمفونیک تهران درآمد و همزمان زیر نظر استاد فقید "روحالله خالقی" در ارکستر گلهای رادیو ایران به کار پرداخت. با تاسیس بنیاد ارکستر فارابی از سوی شادروان "مرتضی حنانه" در سال ۱۳۴۲، به عضویت این ارکستر در آمد و علاوه بر آن با ارکستر صبا، به رهبری "حسین دهلوی" نیز همکاری داشت. همچنین در سال ۱۳۴۵، به رهبری ارکستر نوپای سنفونیک وابسته به رادیو برگزیده شد و سپس در دانشکده هنرهای زیبا به مطالعات خود ادامه داد و با عضویت در ارکستر مجلسی رادیو تلویزیون ملی ایران از تجربیات "توماس کریستیان داوید" و استاد "فرهاد مشکات" بهره گرفت و بالاخره در رادیو، سرپرستی موسیقی گلهای تازه را پذیرفت. "شهبازیان"، در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، طرح معروف به "صدای شاعر" را پیاده کرد.
"شهبازیان" برای بازخوانی شعر شاعران بزرگ ایران چون "حافظ"، "مولوی"، و "خیام" (با صدای احمد شاملو)، "سعدی" (با صدای هوشنگ ابتهاج) "رودکی" (با صدای منوچهر انور)، "احمد شاملو" و "اخوان ثالث" (با صدای خودشان) موسیقی ساخت و از سوی دیگر بعضی از سرودههای شاعران نو را به موسیقی در آورد که "گریز" از هوشنگ ابتهاج و " پرکن پیاله را" از "فریدون مشیری"، از جمله آنهاست. "فریدون شهبازیان" همچنین بسیاری از ترانههای بومی را برای تکخوان، ارکستر و گروه آواز جمعی تنظیم کرد که با صدای بانو "پری زنگنه" ضبط و پخش شد. پس از انقلاب نیز، بیشتر در زمینه موسیقی فیلم کار کرده است. از میان فیلم های کوتاه، می توان به "اسب ساخته مسعود کیمیایی" و "دوچرخه ساخته باربد طاهری"، و از میان فیلم های بلند، می توان به "میرزا کوچک خان ساخته امیر قویدل"، "شیر سنگی ساخته جعفری جوزانی" و "آوار به کارگردانی سیروس الوند" اشاره کرد.
استاد "فریدون شهبازیان"، که اخیراً بهدلیل مشکلات تنفسی در بیمارستان بستری بودند، ساعتی پیش از دنیا رفتند.🖤🖤
یادشان گرامی و روحشان شاد باشد.
#فریدون_شهبازیان
@javadtaat
@mosighi_andishe
چون ابربه نوروز
محمدرضا شجریان
" چون ابر به نوروز "
باصدای "محمدرضا شجریان"
دکلمه: "احمد شاملو"
شاعر: "خیام"
موسیقی: "فریدون شهبازیان"
@mosighi_andishe
باصدای "محمدرضا شجریان"
دکلمه: "احمد شاملو"
شاعر: "خیام"
موسیقی: "فریدون شهبازیان"
@mosighi_andishe
Forwarded from BBCPersian
خانواده ابراهیم نبوی از درگذشت این نویسنده، روزنامهنگار و طنزپرداز سرشناس ایرانی در شهر واشنگتن آمریکا خبر داده و میگویند جان خود را گرفته است.
دختران ابراهیم نبوی در اطلاعیهای که در اختیار بیبیسی قرار دادند، نوشتهاند: «پدرمان در یک دهه اخیر افسرده و دلتنگ ایران بود و غیرممکن بودن زندگی در کشورش، بار سنگینی را بر دوش او گذاشته بود.»
آنها میگویند ابراهیم نبوی «در حالی از دنیا رفت که به معنای واقعی کلمه هرگز نتوانست با اقامت اجباری خود در غربت کنار بیاید.»
آقای نبوی در دهه ۱۳۸۰ و پس از دو بار بازداشت و محاکمه از ایران خارج شده بود.
او مدتی در بلژیک و سپس در کانادا و آمریکا زندگی میکرد.
ادامه را اینجا بخوانید:
https://bbc.com/persian/articles/c0qw0l5905yo
دختران ابراهیم نبوی در اطلاعیهای که در اختیار بیبیسی قرار دادند، نوشتهاند: «پدرمان در یک دهه اخیر افسرده و دلتنگ ایران بود و غیرممکن بودن زندگی در کشورش، بار سنگینی را بر دوش او گذاشته بود.»
آنها میگویند ابراهیم نبوی «در حالی از دنیا رفت که به معنای واقعی کلمه هرگز نتوانست با اقامت اجباری خود در غربت کنار بیاید.»
آقای نبوی در دهه ۱۳۸۰ و پس از دو بار بازداشت و محاکمه از ایران خارج شده بود.
او مدتی در بلژیک و سپس در کانادا و آمریکا زندگی میکرد.
ادامه را اینجا بخوانید:
https://bbc.com/persian/articles/c0qw0l5905yo
Forwarded from آینده (عباس عبدی)
⚫️حیف شد!
ساعت ۲۲ امشب خبر تاسفبار درگذشت خودخواسته ابراهیم نبوی را به من دادند. خشکم زد. خیلی متاسف شدم. این روزها متن چند سال پیش او درباره یک نماینده مجلس بشدت بازنشر شده بود، به همین مناسبت دیشب با خانواده درباره استعداد بینظیر او در طنز گفتگو میکردیم. او چهره بی نظیر طنز، نویسندگی و روزنامهنگاری ایران بود و سطح و عمق طنز را چند پله به پیش برد داستاننویسی برجسته بود. شاید به دلیل نوشتارهای طنزش برخی چندان توجهی به عمق روحیه او نکرده باشند. او شخصیت سیاسی و ادبی مستقل خود را داشت و حرفهایش را صادقانه میزد و نان را به نرخ روز نمیخورد و همین موجب انزوا و علت افسردگی او در خارج شد و در نهایت راهی را انتخاب کرد که همه ما در آن تا حدی مسئول هستیم. او باید به هر قیمتی که بود به ایران دعوت و باز گردانده میشد.
او ۱۰سال پیش چنین گفت: «علت اینکه قصد بازگشت دارم این است که میخواهم به کارهای ماندگار و اساسیام از جمله تحقیقات ادبی دربارهٔ تاریخ طنز بپردازم، رمانها و داستانهای کوتاهم را منتشر کنم و در فضای فرهنگی داخل ایران زندگی کنم. این نعمت بزرگی است که صدای دور و برتان فارسی باشد. مشکل من این است که میخواهم در محیط زبان فارسی زندگی کنم. همان رنجهایی را که مردم میکشند، بکشم و در همان شادیهایی که از آن بهره میبرند، شریک باشم.»
متاسفانه نیروهایی که دل در گرو این خاک دارند و دوست هم ندارند که در بازیهای سیاسی آن سوی آب وارد شوند تحت فشار و طرد سیاسی قرار میگیرند و مصداق از اینجا رانده از آنجا مانده میشوند. دولت و حکومت باید فکری جدی برای این افراد کنند.
کتاب «حقیقت یا آزادی» گفتگوی مفصل و حرفهای او با من است که در سال ۱۳۸۰ انجام شده است. در واقع یکی از بهترین گفتگوهایی است که با روزنامهنگاران داشتهام. روحش شاد
ساعت ۲۲ امشب خبر تاسفبار درگذشت خودخواسته ابراهیم نبوی را به من دادند. خشکم زد. خیلی متاسف شدم. این روزها متن چند سال پیش او درباره یک نماینده مجلس بشدت بازنشر شده بود، به همین مناسبت دیشب با خانواده درباره استعداد بینظیر او در طنز گفتگو میکردیم. او چهره بی نظیر طنز، نویسندگی و روزنامهنگاری ایران بود و سطح و عمق طنز را چند پله به پیش برد داستاننویسی برجسته بود. شاید به دلیل نوشتارهای طنزش برخی چندان توجهی به عمق روحیه او نکرده باشند. او شخصیت سیاسی و ادبی مستقل خود را داشت و حرفهایش را صادقانه میزد و نان را به نرخ روز نمیخورد و همین موجب انزوا و علت افسردگی او در خارج شد و در نهایت راهی را انتخاب کرد که همه ما در آن تا حدی مسئول هستیم. او باید به هر قیمتی که بود به ایران دعوت و باز گردانده میشد.
او ۱۰سال پیش چنین گفت: «علت اینکه قصد بازگشت دارم این است که میخواهم به کارهای ماندگار و اساسیام از جمله تحقیقات ادبی دربارهٔ تاریخ طنز بپردازم، رمانها و داستانهای کوتاهم را منتشر کنم و در فضای فرهنگی داخل ایران زندگی کنم. این نعمت بزرگی است که صدای دور و برتان فارسی باشد. مشکل من این است که میخواهم در محیط زبان فارسی زندگی کنم. همان رنجهایی را که مردم میکشند، بکشم و در همان شادیهایی که از آن بهره میبرند، شریک باشم.»
متاسفانه نیروهایی که دل در گرو این خاک دارند و دوست هم ندارند که در بازیهای سیاسی آن سوی آب وارد شوند تحت فشار و طرد سیاسی قرار میگیرند و مصداق از اینجا رانده از آنجا مانده میشوند. دولت و حکومت باید فکری جدی برای این افراد کنند.
کتاب «حقیقت یا آزادی» گفتگوی مفصل و حرفهای او با من است که در سال ۱۳۸۰ انجام شده است. در واقع یکی از بهترین گفتگوهایی است که با روزنامهنگاران داشتهام. روحش شاد
زبان جدید تهرانی
ابراهیم نبوی
طنازان غمگین
تقریبا همه ایرانیان روزنامهخوان که دوم خرداد ۱۳۷۶، انتخاب خاتمی و آغاز دوره موسوم به اصلاحات را به یاد دارند، ابراهیم نبوی را میشناسند. ما او را بیشتر با طنزهایش میشناختیم که صفحهای متفاوت و برجسته در تاریخ طنز ایران گشود. وی در سایر عرصهها هم سرآمد بود. در نوشتن متنهای جدی، مصاحبههای حرفهای، و در یک کلام یک روزنامهنگار توانمند بود.
وقتی خبر خودکشی نبوی را در ۶۴ سالگی شنیدم مثل اکثر ایرانیان در بهت فرو رفتم و به سرنوشت شوم برخی از نسل انقلاب گریستم. صدا و قلم نبوی نشانگر نشاط و امید بود اما در خلوت خود غمگین بود. او یکبار گفته بود که دچار بیماری روانی دوقطبی است.
وقتی خبر را شنیدم ناخود آگاه یاد رابین ویلیامز هنرپیشه مشهور آمریکایی افتادم، او نیز در کنار فیلم های جدی اش، فیلم های طنز بسیاری بازی کرده بود و بسیاری را در جهان خندانده بود. او کارش را با استند آپ کمدی شروع کرد. وقتی خبر خودکشیاش در سن ۶۳ سالگی رسید همه شوکه شدند.
نمیدانم شاید اگر ابراهیم نبوی آن همه رنج زندان و سانسور و در ترس زیستن را نچشیده بود و مجبور به مهاجرت نمی شد، دست به خود کشی نمیزد.
@Saeed_Maadani
تقریبا همه ایرانیان روزنامهخوان که دوم خرداد ۱۳۷۶، انتخاب خاتمی و آغاز دوره موسوم به اصلاحات را به یاد دارند، ابراهیم نبوی را میشناسند. ما او را بیشتر با طنزهایش میشناختیم که صفحهای متفاوت و برجسته در تاریخ طنز ایران گشود. وی در سایر عرصهها هم سرآمد بود. در نوشتن متنهای جدی، مصاحبههای حرفهای، و در یک کلام یک روزنامهنگار توانمند بود.
وقتی خبر خودکشی نبوی را در ۶۴ سالگی شنیدم مثل اکثر ایرانیان در بهت فرو رفتم و به سرنوشت شوم برخی از نسل انقلاب گریستم. صدا و قلم نبوی نشانگر نشاط و امید بود اما در خلوت خود غمگین بود. او یکبار گفته بود که دچار بیماری روانی دوقطبی است.
وقتی خبر را شنیدم ناخود آگاه یاد رابین ویلیامز هنرپیشه مشهور آمریکایی افتادم، او نیز در کنار فیلم های جدی اش، فیلم های طنز بسیاری بازی کرده بود و بسیاری را در جهان خندانده بود. او کارش را با استند آپ کمدی شروع کرد. وقتی خبر خودکشیاش در سن ۶۳ سالگی رسید همه شوکه شدند.
نمیدانم شاید اگر ابراهیم نبوی آن همه رنج زندان و سانسور و در ترس زیستن را نچشیده بود و مجبور به مهاجرت نمی شد، دست به خود کشی نمیزد.
@Saeed_Maadani
نسیم جنوب۱۱۱۱.pdf
906 KB
نسیم جنوب۱۱۱۱.pdfنسخه الکترونیکی
*هفته نامه نسیم جنوب*
سال بیست و هفتم
شماره ۱۱۱۱
🌺🌺🌺🌺
*نسیم جنوب، دیرپاترین نشریه تاریخ بوشهر*
زبادِ جنوبی در آمد نسیم
دل رهروان رست زاندوه و بیم (نظامی)
«برای مشاهده نسخه الکترونیکی نسیم جنوب از برنامه PDF استفاده کنید.»
تلفن تماس و ارسال مطلب از طریق واتساب:
۰۹۱۷۷۷۲۳۹۰۹
@Saeed_Maadani
*هفته نامه نسیم جنوب*
سال بیست و هفتم
شماره ۱۱۱۱
🌺🌺🌺🌺
*نسیم جنوب، دیرپاترین نشریه تاریخ بوشهر*
زبادِ جنوبی در آمد نسیم
دل رهروان رست زاندوه و بیم (نظامی)
«برای مشاهده نسخه الکترونیکی نسیم جنوب از برنامه PDF استفاده کنید.»
تلفن تماس و ارسال مطلب از طریق واتساب:
۰۹۱۷۷۷۲۳۹۰۹
@Saeed_Maadani
Forwarded from عکس نگار
🌎«جامعهشناسی علم شناخت واقعیت اجتماعی است»
اتحادیه جامعه شناسان ایرانی در تلگرام (اِجادَت)، فهرست زیر را در شاخههای گوناگون علوم اجتماعی تدارک دیدهاست. با انتشار آن در کانالهای مختلف، به ترویج بینش جامعهشناختی یاری برسانیم.
💢پنجشنبه ۱۴۰۳/۱۰/۲۷💢
💢💢💢💢💢💢💢💢
✍نعمت الله فاضلی
💢تحلیل فرهنگی جامعه ایران
🆔@DrNematallahFazeli
✍عادل سجودی
💢جستاری در جامعه شناسی
🆔@GILsociologist
✍فریبا نظری
💢جامعهشناسی گروههای اجتماعی
🆔@Sociologyofsocialgroups
✍محمدحسن علایی
آ💢کادمی وفاق؛ رویکردهای جامعهشناختی
🆔@sociologicalperspectives
✍فاطمه موسوی ویایه
💢زنان و مسائل اجتماعی ایران
🆔@womensocialproblemsofIran
✍آرش احدی مطلق
💢جامعه شناسی و اخلاق
🆔@Sociology_of_Ethics
✍اصغر ایزدی جیران
💢آکادمی مردمنگاری
🆔@Academy_Mardomneghari
✍مصلح فتاح پور
💢تحلیل آسیب های اجتماعی
🆔@Analysisisocialproblems
✍مهران صولتی
💢جامعه شناسی و تفکر انتقادی
🆔@solati_mehran
✍احمد فعال
💢تحلیل های نظری در جامعه شناسی و سیاست
🆔@bayane_azadi
✍فاطمه موسوی ویایه
💢کانال علمی مطالعات زنان
🆔@womenstudiesisaorg
✍سعید معدنی
💢هفت اقلیم
🆔@Saeed_Maadani
✍رضا تسلیمی طهرانی
💢جامعه شناسی عمومی
🆔@taslimi_tehrani
✍ح.ا. تنهایی
💢جامعهشناسی تفسیریپرگمتیستی، نظری و درمانی
🆔@hatanhai
✍کاوه فرهادی
💢انسانشناسی یاریگری، توسعه پایدار و زیستبومداری
🆔@kaveh_farhadi
✍بیتا مدنی
💢مطالعات فمینیستی تفسیری پرگمتیستی
🆔 @sociology_of_sport
💢💢💢💢💢💢💢💢
☂Click here to join us:
🆔@madanibita
🆔@dr_shirinvalipouri
🆔@Mohamadzeinaliunari
اتحادیه جامعه شناسان ایرانی در تلگرام (اِجادَت)، فهرست زیر را در شاخههای گوناگون علوم اجتماعی تدارک دیدهاست. با انتشار آن در کانالهای مختلف، به ترویج بینش جامعهشناختی یاری برسانیم.
💢پنجشنبه ۱۴۰۳/۱۰/۲۷💢
💢💢💢💢💢💢💢💢
✍نعمت الله فاضلی
💢تحلیل فرهنگی جامعه ایران
🆔@DrNematallahFazeli
✍عادل سجودی
💢جستاری در جامعه شناسی
🆔@GILsociologist
✍فریبا نظری
💢جامعهشناسی گروههای اجتماعی
🆔@Sociologyofsocialgroups
✍محمدحسن علایی
آ💢کادمی وفاق؛ رویکردهای جامعهشناختی
🆔@sociologicalperspectives
✍فاطمه موسوی ویایه
💢زنان و مسائل اجتماعی ایران
🆔@womensocialproblemsofIran
✍آرش احدی مطلق
💢جامعه شناسی و اخلاق
🆔@Sociology_of_Ethics
✍اصغر ایزدی جیران
💢آکادمی مردمنگاری
🆔@Academy_Mardomneghari
✍مصلح فتاح پور
💢تحلیل آسیب های اجتماعی
🆔@Analysisisocialproblems
✍مهران صولتی
💢جامعه شناسی و تفکر انتقادی
🆔@solati_mehran
✍احمد فعال
💢تحلیل های نظری در جامعه شناسی و سیاست
🆔@bayane_azadi
✍فاطمه موسوی ویایه
💢کانال علمی مطالعات زنان
🆔@womenstudiesisaorg
✍سعید معدنی
💢هفت اقلیم
🆔@Saeed_Maadani
✍رضا تسلیمی طهرانی
💢جامعه شناسی عمومی
🆔@taslimi_tehrani
✍ح.ا. تنهایی
💢جامعهشناسی تفسیریپرگمتیستی، نظری و درمانی
🆔@hatanhai
✍کاوه فرهادی
💢انسانشناسی یاریگری، توسعه پایدار و زیستبومداری
🆔@kaveh_farhadi
✍بیتا مدنی
💢مطالعات فمینیستی تفسیری پرگمتیستی
🆔 @sociology_of_sport
💢💢💢💢💢💢💢💢
☂Click here to join us:
🆔@madanibita
🆔@dr_shirinvalipouri
🆔@Mohamadzeinaliunari
تلویزیون با تبلیغ مرگ و هدیه دادن کفن میخواهد مخاطب جذب کند/ هادی عامل مقصر است که ناراحت…
https://www.khabaronline.ir/news/2011142/%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D8%A8%D9%84%DB%8C%D8%BA-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%86-%DA%A9%D9%81%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D8%AC%D8%B0%D8%A8-%DA%A9%D9%86%D8%AF
@Saeed_Maadani
https://www.khabaronline.ir/news/2011142/%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D8%AA%D8%A8%D9%84%DB%8C%D8%BA-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%86-%DA%A9%D9%81%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D8%AC%D8%B0%D8%A8-%DA%A9%D9%86%D8%AF
@Saeed_Maadani
www.khabaronline.ir
تلویزیون با تبلیغ مرگ و هدیه دادن کفن میخواهد مخاطب جذب کند/ هادی عامل مقصر است که ناراحت شده!
سعید معدنی معتقد است برنامههایی که کشش و جذابیت لازم را ندارند و از سطح کیفی بالایی برخوردار نیستند، نه تنها باعث جذب مخاطب نمیشوند، بلکه باعث کاهش مخاطبانشان میشود. موضوع اصلی این است که صداوسیمای ما در حال حاضر با این ناکامی دائمی درگیر است و تلویزیون…
Forwarded from سخنرانیها
✍️ سلمان کدیور
🖊 چندی پیش انتشارات دانشگاه آکسفورد کلمه «پوسیدگی مغز» (brain rot) را به عنوان کلمه سال انتخاب کرده است.
@sokhanranihaa
این واژه به افول وضعیت ذهنی یا فکری فرد، بهخصوص در نتیجه تماشای بیش از حد محتوا (اکنون بهطور ویژه محتوای آنلاین) پیش پاافتاده یا بیچالش اطلاق میشود. برخی کارشناسان معتقدند که پیمایش (schroll) مداوم و بیپایان در شبکههای اجتماعی و سایر محتواهای آنلاین دقیقا همین کار را انجام میدهد و مغزهای ما را به اصطلاح دچار پوسیدگی میکند.
🔹کایرا بوبینت، متخصص علوم اعصاب رفتاری و نویسنده کتاب «مغز توقفناپذیر»، نوشت: توجه به پدیده پوسیدگی مغز و پیامدهای آن بهطور فزایندهای در حال گسترش است.
🔹این عصبشناس رفتاری ساکن کالیفرنیا افزود: امروزه بسیاری از افراد با مشکل تمرکز کردن مواجهاند. آنها دچار مه مغزیاند و نمیتوانند کارهای عمیق که نیازمند تمرکز است، انجام بدهند. علاوه بر این، یک همهگیری تنهایی نیز بهطور موازی در حال گسترش است، چرا که ما واقعا نمیتوانیم روی هیچچیز از جمله ایجاد و تقویت روابط، تمرکز کنیم.
بنا به گفته بوبینت، بخشی از مرکز مغز به نام «هابنولا» (habenula) باعث میشود که در دام این پیمایش بیپایان و بالا پایین کردن بیهدف صفحات مجازی بیفتیم.
🔹هابنولا بخشی از مغز است که در عملکردهای مهم از جمله انگیزه و تصمیمگیری نقش دارد، اما وقتی این ناحیه فعال شود، میتواند انگیزه ما را برای تلاش کردن از بین ببرد.
وی توضیح داد: این همان لحظهای است که میدانید باید کاری را انجام دهید، اما بهجای آن کار دیگری میکنید مثل مدام بالا پایین کردن صفحات و غرق شدن در محتوای منفی یا ناامیدکننده و بیارزش.
🔹به گفته بوبینت، اسکرول کردن شبکههای اجتماعی راهی برای «انفصال» و استراحت دادن به مغز پس از یک روز طولانی است. این رفتار در واقع نوعی رفتار اجتنابی است که هابنولا کنترل میکند. او افزود: «هر زمانی که در حال اجتناب از چیزی هستید، بدانید که این بخش از مغز فعال شده است.»
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @Falaakhon
🆑 #کانالسخنرانیها
🌹
🖊 چندی پیش انتشارات دانشگاه آکسفورد کلمه «پوسیدگی مغز» (brain rot) را به عنوان کلمه سال انتخاب کرده است.
@sokhanranihaa
این واژه به افول وضعیت ذهنی یا فکری فرد، بهخصوص در نتیجه تماشای بیش از حد محتوا (اکنون بهطور ویژه محتوای آنلاین) پیش پاافتاده یا بیچالش اطلاق میشود. برخی کارشناسان معتقدند که پیمایش (schroll) مداوم و بیپایان در شبکههای اجتماعی و سایر محتواهای آنلاین دقیقا همین کار را انجام میدهد و مغزهای ما را به اصطلاح دچار پوسیدگی میکند.
🔹کایرا بوبینت، متخصص علوم اعصاب رفتاری و نویسنده کتاب «مغز توقفناپذیر»، نوشت: توجه به پدیده پوسیدگی مغز و پیامدهای آن بهطور فزایندهای در حال گسترش است.
🔹این عصبشناس رفتاری ساکن کالیفرنیا افزود: امروزه بسیاری از افراد با مشکل تمرکز کردن مواجهاند. آنها دچار مه مغزیاند و نمیتوانند کارهای عمیق که نیازمند تمرکز است، انجام بدهند. علاوه بر این، یک همهگیری تنهایی نیز بهطور موازی در حال گسترش است، چرا که ما واقعا نمیتوانیم روی هیچچیز از جمله ایجاد و تقویت روابط، تمرکز کنیم.
بنا به گفته بوبینت، بخشی از مرکز مغز به نام «هابنولا» (habenula) باعث میشود که در دام این پیمایش بیپایان و بالا پایین کردن بیهدف صفحات مجازی بیفتیم.
🔹هابنولا بخشی از مغز است که در عملکردهای مهم از جمله انگیزه و تصمیمگیری نقش دارد، اما وقتی این ناحیه فعال شود، میتواند انگیزه ما را برای تلاش کردن از بین ببرد.
وی توضیح داد: این همان لحظهای است که میدانید باید کاری را انجام دهید، اما بهجای آن کار دیگری میکنید مثل مدام بالا پایین کردن صفحات و غرق شدن در محتوای منفی یا ناامیدکننده و بیارزش.
🔹به گفته بوبینت، اسکرول کردن شبکههای اجتماعی راهی برای «انفصال» و استراحت دادن به مغز پس از یک روز طولانی است. این رفتار در واقع نوعی رفتار اجتنابی است که هابنولا کنترل میکند. او افزود: «هر زمانی که در حال اجتناب از چیزی هستید، بدانید که این بخش از مغز فعال شده است.»
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @Falaakhon
🆑 #کانالسخنرانیها
🌹
Forwarded from در جستجوی حقیقت (دکتر محمد باقر تاج الدین)
☸️پویاییِ جامعه؛ ایستاییِ سیاست ها
✍️محمدباقر تاج الدین
✅از آن جا که جامعه بنا به تعریف برآمده از مجموعۀ باورها، تفسیرها، فهم ها، خلاقیت ها، کنشگری ها و فعالیت های تمامی افراد زنده و پویای حاضر در آن است لذا همانند خود انسان ها چونان موجودی زنده و فعال دارای پویایی و سرزندگی است. جامعۀ ایران در این سال ها و دهه ها هر چقدر پیش تر آمد به دلیل ورود عناصر و مؤلفه های مدرنیته دچار پویایی ها و شتاب های بیش تری در بسیاری از حوزه ها شده است به گونه ای که جامعۀ کنونی با جامعۀ چهل یا پنجاه سال گذشتۀ ایران بسیار متفاوت و متمایز شده است. تغییرات و تحولات گسترده در باورها، ارزش ها، هنجارها، سبک های زندگی، فرهنگ شهرنشینی، سطح سواد و آگاهی، فراغت و سرگرمی، مهاجرت ها و جابجایی ها، نیازها، مصرف، وسایل ارتباط جمعی، ارتباط با جهان و بسیاری موارد مشابه دیگر همگی حکایت از خلق زیست جهان جدید و دیگرگونه ای در بین کسر قابل توجهی از افراد و گروه های اجتماعی در ایران شده است.
✳️تمامی شواهد و قرائن نشان از این دارد که سبک زندگی و زیست جهان درصد زیادی از گروه های اجتماعی و افراد جامعه تغییر کرده و کاملاً تمایل دارند مطابق با شیوه ها و روش های جهان مدرن زندگی شان را سامان د هند اما با موانعی در این زمینه روبرو هستند که این موانع عمدتاً برآمده از سیاست ها و برنامه های نظام حکمرانی است. به دیگر سخن، به رغم تغییرات و تحولات گسترده و عمیقی که در تمامی لایه ها و حوزه های زندگی شهروندان ایرانی بروز و ظهور نموده است هنوز که هنوز است بسیاری از سیاست ها و برنامه هایی که توسط نظام حکمرانی کشور تهیه و اجرا می شود نه تنها از پویایی لازم و ضروری مطابق با پویای های صورت گرفته در جامعه برخوردار نیست، بلکه در موارد زیادی دچار رکود و ایستایی هم شده است. از سیاست ها و برنامه های آموزشی گرفته تا سیاست ها و برنامه های فرهنگی، هنری، ورزشی، فراغتی، گردشگری، سبک زندگی، اقتصادی، پولی و بانکی، زیست محیطی، بهداشتی و درمانی، کشاورزی، انرژی، حمل و نقل و امور رفاهی.
❇️آشکار و روشن است که زندگی و زیستِ پویا و شتابناکِ گروه ها و افراد جامعه به هیچ وجه نمی تواند با سیاست ها و برنامه های ایستا و حتی گذشته نگر سامان مطلوب و مناسب بیابد؟! لذا تنها راه کار برون رفت از این مسأله و مشکل اساسی تغییر سیاست ها و برنامه ها مطابق با نیازها و خواسته های شهروندان است. پویاییِ جامعه نیازمند پویاییِ سیاست های گوناگون است که اگر چنین نشود انتظار حل بسیاری از مشکلات و مسائل موجود انتظاری بیهوده است. بدتر این که سیاست های ایستا در چنین وضعیتی نه تنها به پویایی های جامعه پاسخ مناسب و مطلوب نمی دهد، بلکه هزینه های مادی و غیرمادی فراوانی نیز به بار می آورد که این هزینه ها خود به معضل و مسأله ای دیگر بدل می شوند!!
✅برای نمونه سیاست های موجود در قِبالِ نسل جدید سیاست های کهنه ای هستند که به هیچ کدام از نیازها و خواسته های این نسل پاسخ نمی دهند. نسلی که از اساس دارای سبک زندگی و زیست جهان کاملاً مدرن و امروزین بوده و دارای باورها، ارزش ها، هنجارها و رفتارهای خاص خودشان هستند و به هیچ کدام از سیاست های موجود تن نمی دهند و آن ها را نمی پذیرند. اساساً می توان گفت نسل جدید فرسنگ ها از آن چه که در ذهن و ضمیر سیاستگذاران و برنامه ریزان فعلی وجود دارد فاصله گرفته اند و در زیست جهانی کاملاً متفاوت به زیست خود ادامه می دهند!! پیش تر در زمینۀ کتاب های درسی مدارس نوشتم که با هیچ یک از نیازها و خواسته های نسل جدید هماهنگ نیستند و در نتیجه سیاست ها و برنامه های نظام آموزش و پرورش کشور دچار عقب ماندگی اساسی در این زمینه است.
#جامعه
#شهروندان
#پویای_جامعه
#سیاست_ها
#ایستایی_سیاست_ها
#نسل_جدید
#سبک_زندگی
#زیست_جهان
@tajeddin_mohammadbagher
✍️محمدباقر تاج الدین
✅از آن جا که جامعه بنا به تعریف برآمده از مجموعۀ باورها، تفسیرها، فهم ها، خلاقیت ها، کنشگری ها و فعالیت های تمامی افراد زنده و پویای حاضر در آن است لذا همانند خود انسان ها چونان موجودی زنده و فعال دارای پویایی و سرزندگی است. جامعۀ ایران در این سال ها و دهه ها هر چقدر پیش تر آمد به دلیل ورود عناصر و مؤلفه های مدرنیته دچار پویایی ها و شتاب های بیش تری در بسیاری از حوزه ها شده است به گونه ای که جامعۀ کنونی با جامعۀ چهل یا پنجاه سال گذشتۀ ایران بسیار متفاوت و متمایز شده است. تغییرات و تحولات گسترده در باورها، ارزش ها، هنجارها، سبک های زندگی، فرهنگ شهرنشینی، سطح سواد و آگاهی، فراغت و سرگرمی، مهاجرت ها و جابجایی ها، نیازها، مصرف، وسایل ارتباط جمعی، ارتباط با جهان و بسیاری موارد مشابه دیگر همگی حکایت از خلق زیست جهان جدید و دیگرگونه ای در بین کسر قابل توجهی از افراد و گروه های اجتماعی در ایران شده است.
✳️تمامی شواهد و قرائن نشان از این دارد که سبک زندگی و زیست جهان درصد زیادی از گروه های اجتماعی و افراد جامعه تغییر کرده و کاملاً تمایل دارند مطابق با شیوه ها و روش های جهان مدرن زندگی شان را سامان د هند اما با موانعی در این زمینه روبرو هستند که این موانع عمدتاً برآمده از سیاست ها و برنامه های نظام حکمرانی است. به دیگر سخن، به رغم تغییرات و تحولات گسترده و عمیقی که در تمامی لایه ها و حوزه های زندگی شهروندان ایرانی بروز و ظهور نموده است هنوز که هنوز است بسیاری از سیاست ها و برنامه هایی که توسط نظام حکمرانی کشور تهیه و اجرا می شود نه تنها از پویایی لازم و ضروری مطابق با پویای های صورت گرفته در جامعه برخوردار نیست، بلکه در موارد زیادی دچار رکود و ایستایی هم شده است. از سیاست ها و برنامه های آموزشی گرفته تا سیاست ها و برنامه های فرهنگی، هنری، ورزشی، فراغتی، گردشگری، سبک زندگی، اقتصادی، پولی و بانکی، زیست محیطی، بهداشتی و درمانی، کشاورزی، انرژی، حمل و نقل و امور رفاهی.
❇️آشکار و روشن است که زندگی و زیستِ پویا و شتابناکِ گروه ها و افراد جامعه به هیچ وجه نمی تواند با سیاست ها و برنامه های ایستا و حتی گذشته نگر سامان مطلوب و مناسب بیابد؟! لذا تنها راه کار برون رفت از این مسأله و مشکل اساسی تغییر سیاست ها و برنامه ها مطابق با نیازها و خواسته های شهروندان است. پویاییِ جامعه نیازمند پویاییِ سیاست های گوناگون است که اگر چنین نشود انتظار حل بسیاری از مشکلات و مسائل موجود انتظاری بیهوده است. بدتر این که سیاست های ایستا در چنین وضعیتی نه تنها به پویایی های جامعه پاسخ مناسب و مطلوب نمی دهد، بلکه هزینه های مادی و غیرمادی فراوانی نیز به بار می آورد که این هزینه ها خود به معضل و مسأله ای دیگر بدل می شوند!!
✅برای نمونه سیاست های موجود در قِبالِ نسل جدید سیاست های کهنه ای هستند که به هیچ کدام از نیازها و خواسته های این نسل پاسخ نمی دهند. نسلی که از اساس دارای سبک زندگی و زیست جهان کاملاً مدرن و امروزین بوده و دارای باورها، ارزش ها، هنجارها و رفتارهای خاص خودشان هستند و به هیچ کدام از سیاست های موجود تن نمی دهند و آن ها را نمی پذیرند. اساساً می توان گفت نسل جدید فرسنگ ها از آن چه که در ذهن و ضمیر سیاستگذاران و برنامه ریزان فعلی وجود دارد فاصله گرفته اند و در زیست جهانی کاملاً متفاوت به زیست خود ادامه می دهند!! پیش تر در زمینۀ کتاب های درسی مدارس نوشتم که با هیچ یک از نیازها و خواسته های نسل جدید هماهنگ نیستند و در نتیجه سیاست ها و برنامه های نظام آموزش و پرورش کشور دچار عقب ماندگی اساسی در این زمینه است.
#جامعه
#شهروندان
#پویای_جامعه
#سیاست_ها
#ایستایی_سیاست_ها
#نسل_جدید
#سبک_زندگی
#زیست_جهان
@tajeddin_mohammadbagher
منتشر شد....
نام کتاب: ادبیات و اجتماع
(مجموعه مقالات)
نوشته سعید معدنی و دیگران
انتشارات: بهمن برنا
چاپ اول: پاییز ۱۴۰۳
@Saeed_Maadani
نام کتاب: ادبیات و اجتماع
(مجموعه مقالات)
نوشته سعید معدنی و دیگران
انتشارات: بهمن برنا
چاپ اول: پاییز ۱۴۰۳
@Saeed_Maadani
Forwarded from پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد
درباره ترور احمد کسروی در عمارت دادگستری
س- راجع به قتل احمد کسروی اگر شما خاطراتی دارید برای ما توضیح بفرمایید چون این مسئلهای است که جایی به دقت ثبت نشده که به وسیلهی ناظری گفته شده باشد.
ج- بنده یک صبحی از منزلم که آنوقت سه راه امینحضور بود [...] به دادگستری آمدم. آنموقع بنده معاون ادارهی بازرسی وزارت دادگستری بودم که رئیس نداشت تقریباً بنده کفیل آن اداره بودم. چون رئیس قبلیاش آقای فولادوند برای انتخابات رفته بود وکیل بشود. عمارت دادگستری هم هنوز در اختیار دادگستری نبود فقط قسمت دادسرا آنجا آمده بود و همین ادارهی بازرسی فقط. [...] بنده همینجور که توی اتاقم نشسته بودم که مشرف به حیاط بود [...] دیدم صدای الله اکبری میآید و شلوغ شده.
بنده پا شدم نگاه کردم شلوغ است به پیشخدمت گفتم برو ببین چه خبر شده. رفت برگشت گفت آقا کسرایی را کشتند. ما یک بازپرسی داشتیم بازپرس شعبهی یک دادسرای تهران به اسم کسرایی. بنده خیلی ناراحت شدم دویدم آمدم پایین که بروم ببینم چی شده، رفتم توی آن قسمت دادسرا دیدم جلوی شعبهی هفت بازپرسی شلوغ است. خب بنده پرسیدم گفتند نخیر کسروی کشته شده. بنده وارد شدم آن پیشخدمتها چون راه باز کردند بنده رفتم توی اتاق دیدم دم در اتاق یک جوانی افتاده کارد خورده و مرده که معلوم شد بادیگارد سید احمد کسروی است و وسط اتاق هم کسروی افتاده از شکمش مقدار زیادی روده اینطور چیزها بیرون آمده، دندان مصنوعیاش افتاده بیرون و فوت کرده و زیر میز هم آقای بلیغ بازپرس شعبه هفت غش کرده افتاده.
بنده آقای بلیغ را با پیشخدمتها کشیدیم بیرون و بردیم اتاق دیگر. دادستان تهران -که آقای مجلسی بود- آمدند. بعد ایشان تلفن کرد که خود بنده هم توی اتاق بودم تلفن کردیم به فرماندار نظامی چون جرمی واقع شده بود در صلاحیت فرماندار نظامی آنوقتها بود. سرگرد شجره از دادسرای حکومت نظامی آمد. بنده کاری که کردم تلفن کردم به وزارتخانه و گفتم چنین وضعی شده گفتند شما اجازه بدهید ما امروز دادسرا را تعطیل کنیم [...] بعد جلوی این راهروی شعبهی هفت را هم بنده بستم پیشخدمتهای دادگستری گذاشتم تا کسی نرود تا تکلیف جنازه ایشان معلوم بشود.
یکوقت دیدم یک جوانی آمد مشت زد صف را باز کرد رفتم گفتم آقا چه خبره؟ گفت آقا کجاست؟ پدر من کجا افتاده است؟ گفتم پدر شما کی هست؟ گفت کسروی، من البته سلام به ایشان کردم معلوم شد که آقای جلال کسروی است پسر [احمد] کسروی. تسلیت گفتم و خب او را من بردم توی اتاق دید جنازه پدرش را. معلوم شد که آن روز کسروی را برای ادای توضیحاتی برای توضیحات راجع به همین کتاب شیعهگری و ظاهراً اهانتهایی که به امام جعفر صادق شده است یا… بازپرس احضار کرد. البته این احضار کردن او در خارج منعکس شده بود و بنابراین دستهی فدائیان اسلام میدانست که کسروی آن روز به دادگستری خواهد آمد. یک روز هم همین آقایانی که آن روز آمدند و باعث قتل کسروی شدند، امامیها در درشکه به کسروی حمله کرده بودند.
ولی آن روز بهطوری که خود بلیغ بعداً به من گفت و من از او پرسیدم گفت که وقتی که کسروی نشست و من شروع کردم که از او تحقیق بکنم و یقیناً دو نفر وارد شدند. یکی آمد بالای سر کسروی با کارد آخته به گردن ایشان زد و وقتی که کارد زد آن بادیگارد کسروی که دم در نشسته بود از این به قول ما میگفتیم «پیشتو» از چیزهای روسی داشت بلند کرد که این ضارب را بزند ولی برادر این امامی که دم در بود او با کارد زد به دست آن حدادپور. اسمش هم حدادپور بود اگر حافظهام یاری بکند که دست این تکان خورد به جای اینکه این گلوله بخورد به ضارب، خورد به شکم کسروی و از توی شکم کسروی بیرون میآید و میخورد به رادیاتور شوفاژ و میخورد به سقف که پوکهاش توی اتاق بود.
و ظاهراً در فرمانداری نظامی دادگاه هم همین بساط را درست کردند که باعث قتل کسروی آن گلولهای است که منشیاش زده، آن کارد باعث قتلش نشده، باعث قتل آن گلوله شده بنابراین آنها را روی اعمال نفوذی که کردند دستگاهی که از فدائیان اسلام حمایت میکردند که آن ضاربین تبرئه شدند و مجازات نشدند. ما گرفتار شدیم آقای دکتر! توی همین جریانات. برای اینکه این جنازه کسروی را هیچ مسجدی و هیچ قبرستانی حاضر نبود قبول بکند و روی همین سروصدا. تا بالاخره چهار بعدازظهر با زحمتی آن آقای مهندس متین که آنوقت رئیس انتظامات دادگستری بود و بنده هم بودم و اقدام کردیم تا بالاخره این جنازه را از دادگستری بردند. [...] این اطلاعی بود که میخواستم بگویم.
بخشی از مصاحبه نصرتالله امینی (۱۲۹۴-۱۳۸۸) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار سیزدهم
تاریخ مصاحبه: ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۲
مصاحبه کننده: ضیاء صدقی
#تکه_مصاحبه
https://www.tgoop.com/tarikh_shafahi_iran_project
س- راجع به قتل احمد کسروی اگر شما خاطراتی دارید برای ما توضیح بفرمایید چون این مسئلهای است که جایی به دقت ثبت نشده که به وسیلهی ناظری گفته شده باشد.
ج- بنده یک صبحی از منزلم که آنوقت سه راه امینحضور بود [...] به دادگستری آمدم. آنموقع بنده معاون ادارهی بازرسی وزارت دادگستری بودم که رئیس نداشت تقریباً بنده کفیل آن اداره بودم. چون رئیس قبلیاش آقای فولادوند برای انتخابات رفته بود وکیل بشود. عمارت دادگستری هم هنوز در اختیار دادگستری نبود فقط قسمت دادسرا آنجا آمده بود و همین ادارهی بازرسی فقط. [...] بنده همینجور که توی اتاقم نشسته بودم که مشرف به حیاط بود [...] دیدم صدای الله اکبری میآید و شلوغ شده.
بنده پا شدم نگاه کردم شلوغ است به پیشخدمت گفتم برو ببین چه خبر شده. رفت برگشت گفت آقا کسرایی را کشتند. ما یک بازپرسی داشتیم بازپرس شعبهی یک دادسرای تهران به اسم کسرایی. بنده خیلی ناراحت شدم دویدم آمدم پایین که بروم ببینم چی شده، رفتم توی آن قسمت دادسرا دیدم جلوی شعبهی هفت بازپرسی شلوغ است. خب بنده پرسیدم گفتند نخیر کسروی کشته شده. بنده وارد شدم آن پیشخدمتها چون راه باز کردند بنده رفتم توی اتاق دیدم دم در اتاق یک جوانی افتاده کارد خورده و مرده که معلوم شد بادیگارد سید احمد کسروی است و وسط اتاق هم کسروی افتاده از شکمش مقدار زیادی روده اینطور چیزها بیرون آمده، دندان مصنوعیاش افتاده بیرون و فوت کرده و زیر میز هم آقای بلیغ بازپرس شعبه هفت غش کرده افتاده.
بنده آقای بلیغ را با پیشخدمتها کشیدیم بیرون و بردیم اتاق دیگر. دادستان تهران -که آقای مجلسی بود- آمدند. بعد ایشان تلفن کرد که خود بنده هم توی اتاق بودم تلفن کردیم به فرماندار نظامی چون جرمی واقع شده بود در صلاحیت فرماندار نظامی آنوقتها بود. سرگرد شجره از دادسرای حکومت نظامی آمد. بنده کاری که کردم تلفن کردم به وزارتخانه و گفتم چنین وضعی شده گفتند شما اجازه بدهید ما امروز دادسرا را تعطیل کنیم [...] بعد جلوی این راهروی شعبهی هفت را هم بنده بستم پیشخدمتهای دادگستری گذاشتم تا کسی نرود تا تکلیف جنازه ایشان معلوم بشود.
یکوقت دیدم یک جوانی آمد مشت زد صف را باز کرد رفتم گفتم آقا چه خبره؟ گفت آقا کجاست؟ پدر من کجا افتاده است؟ گفتم پدر شما کی هست؟ گفت کسروی، من البته سلام به ایشان کردم معلوم شد که آقای جلال کسروی است پسر [احمد] کسروی. تسلیت گفتم و خب او را من بردم توی اتاق دید جنازه پدرش را. معلوم شد که آن روز کسروی را برای ادای توضیحاتی برای توضیحات راجع به همین کتاب شیعهگری و ظاهراً اهانتهایی که به امام جعفر صادق شده است یا… بازپرس احضار کرد. البته این احضار کردن او در خارج منعکس شده بود و بنابراین دستهی فدائیان اسلام میدانست که کسروی آن روز به دادگستری خواهد آمد. یک روز هم همین آقایانی که آن روز آمدند و باعث قتل کسروی شدند، امامیها در درشکه به کسروی حمله کرده بودند.
ولی آن روز بهطوری که خود بلیغ بعداً به من گفت و من از او پرسیدم گفت که وقتی که کسروی نشست و من شروع کردم که از او تحقیق بکنم و یقیناً دو نفر وارد شدند. یکی آمد بالای سر کسروی با کارد آخته به گردن ایشان زد و وقتی که کارد زد آن بادیگارد کسروی که دم در نشسته بود از این به قول ما میگفتیم «پیشتو» از چیزهای روسی داشت بلند کرد که این ضارب را بزند ولی برادر این امامی که دم در بود او با کارد زد به دست آن حدادپور. اسمش هم حدادپور بود اگر حافظهام یاری بکند که دست این تکان خورد به جای اینکه این گلوله بخورد به ضارب، خورد به شکم کسروی و از توی شکم کسروی بیرون میآید و میخورد به رادیاتور شوفاژ و میخورد به سقف که پوکهاش توی اتاق بود.
و ظاهراً در فرمانداری نظامی دادگاه هم همین بساط را درست کردند که باعث قتل کسروی آن گلولهای است که منشیاش زده، آن کارد باعث قتلش نشده، باعث قتل آن گلوله شده بنابراین آنها را روی اعمال نفوذی که کردند دستگاهی که از فدائیان اسلام حمایت میکردند که آن ضاربین تبرئه شدند و مجازات نشدند. ما گرفتار شدیم آقای دکتر! توی همین جریانات. برای اینکه این جنازه کسروی را هیچ مسجدی و هیچ قبرستانی حاضر نبود قبول بکند و روی همین سروصدا. تا بالاخره چهار بعدازظهر با زحمتی آن آقای مهندس متین که آنوقت رئیس انتظامات دادگستری بود و بنده هم بودم و اقدام کردیم تا بالاخره این جنازه را از دادگستری بردند. [...] این اطلاعی بود که میخواستم بگویم.
بخشی از مصاحبه نصرتالله امینی (۱۲۹۴-۱۳۸۸) با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار سیزدهم
تاریخ مصاحبه: ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۲
مصاحبه کننده: ضیاء صدقی
#تکه_مصاحبه
https://www.tgoop.com/tarikh_shafahi_iran_project
Telegram
پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد
در این کانال مصاحبههای پروژه تاریخ شفاهی ایران به کوشش حبیب لاجوردی در دانشگاه هاروارد در اختیار علاقهمندان قرار میگیرد.
این کانال زیرنظر مدیران پروژه اصلی نیست.
@AmirHAzad
آدرس سایت: https://iranhistory.net/
این کانال زیرنظر مدیران پروژه اصلی نیست.
@AmirHAzad
آدرس سایت: https://iranhistory.net/
نسیم جنوب ۱۱۱۲.pdf
1.4 MB
نسیم جنوب ۱۱۱۲.pdfنسخه الکترونیکی
*هفته نامه نسیم جنوب*
سال بیست و هفتم
شماره ۱۱۱۲
🌺🌺🌺🌺
*نسیم جنوب، دیرپاترین نشریه تاریخ بوشهر*
زبادِ جنوبی در آمد نسیم
دل رهروان رست زاندوه و بیم (نظامی)
«برای مشاهده نسخه الکترونیکی نسیم جنوب از برنامه PDF استفاده کنید.»
تلفن تماس و ارسال مطلب از طریق واتساب:
۰۹۱۷۷۷۲۳۹۰۹
@Saeed_Maadani
*هفته نامه نسیم جنوب*
سال بیست و هفتم
شماره ۱۱۱۲
🌺🌺🌺🌺
*نسیم جنوب، دیرپاترین نشریه تاریخ بوشهر*
زبادِ جنوبی در آمد نسیم
دل رهروان رست زاندوه و بیم (نظامی)
«برای مشاهده نسخه الکترونیکی نسیم جنوب از برنامه PDF استفاده کنید.»
تلفن تماس و ارسال مطلب از طریق واتساب:
۰۹۱۷۷۷۲۳۹۰۹
@Saeed_Maadani
کشوری گرفتار در چنبرهی اعدام و ترور
✍سعید معدنی
خبر شوکه کننده ترور دو قاضی مشهور دهههای اخیر جامعه را به بهت و سوالات زیادی فرو برده و هرکس با توجه به زیست در زیر سایه این قضات واکنش نشان میدهد. گروهی تسلیت میگویند گروهی شاد هستند و گروهی هم عقلانی میاندیشند و حل معضل جامعه را در ترور نمیبینند.
ترور این دو قاضی در ۲۹ دی ۱۴۰۳ اتفاق افتاد. دقیقا ۶۰ سال پیش چند جوان که یکی از انها محمد بخارایی نام دارد، بنا به فتوایی اسلحه بر میدارند و در روز اول بهمن ۱۳۴۳ حسنعلی منصور نخستوزیر شاه را در مقابل مجلس ترور می کنند. آیت الله خمینی تازه تبعید شده، قانون کاپیتولاسیون تصویب شده، هنوز سینه ها از اعدام نواب صفوی و سایر اعدامیهای پس از کودتای ۲۸ مرداد که ده سالی از آن نگذشته پر از کینه است که این خشم و کینه با ترور حسنعلی منصور خالی میشود.
عامل اصلی ترور محمد بخارایی است. در این واقعه عدهای از همدستانش هم دستگیر میشوند. به همراه محمد بخارایی سه تن دیگر - صادق امانی، رضا صفار هرندی و مرتضی نیکنژاد - اعدام می شوند. اما در این میان نام شخصی به نام اسدالله لاجوردی جوان هم ذکر می شود. ظاهرا نقشی در این ترور داشت که در سال ۱۳۴۴ به ۱۸ ماه زندان محکوم میشود. این لاجوردی، که بعدها نیز چند باری توسط ساواک دستگیر میشود، همان لاجوردی است که در سالهای آغازین پس از انقلاب اسلامی دادستان و رئیس زندان اوین می شود که بازجوییها و اعترافگیریهایش زبانزد جامعه است.
زمانی که محمد بخارایی در حیاط منزل شان قدم میزند و نگران درست انجام دادن ترور نخستوزیر است. برادر کوچک ده ساله اش که احمد نام دارد احتمالا - به تخیل نگارنده - از پشت پنجره خانه نظاره گر حرکات برادر است. او نمیداند در آینده چه سرنوشت تلخی در انتظار برادر و خودش است. او نمیداند در این سرزمین شوم خون و اعدام و ترور، خود نیز بعدها روزی در ماههای بهار انقلاب اسلامی توسط دوست و همرزم برادرش به مرگ محکوم و اعدام انقلابی خواهد شد. احمد بخارایی ده- یازده ساله نگاههایش بدرقه راه برادر است . محمد بخارایی می رود تا نخست وزیری را ترور کند و سپس خود نیز اعدام شود.
زمان می گذرد و در دهه پنجاه شمسی قرار داریم. دههی گروههایی با عملیات چریکی. احمد بخارایی در راه مبارزه با شاه به سازمان مجاهدین خلق که کارشان ترور است میپیوندد تا شاید انتقام خون برادرش محمد بخارایی و همه کشته شدگان دوره پهلوی را بگیرد. احمد زنده میماند و رفتن شاه و جشن سقوط پهلوی را میبیند و لبخند میزند و خدا را شاکر است که دیگر دوره گل سوسن و یاسمن رسیده است. اما غافل از اینکه منطق کثیف تقابل ترور و اعدام در این سرزمین شوم پایان ندارد. دوباره سازمان مجاهدین خلق اعلام تداوم عملیات مسلحانه را صادر و همچون دوره پهلوی علیه نظام جدید هم به قهر و خشونت متوسل می شود. احمد بخارایی هم عضو مجاهدین خلق میماند.
سال ۱۳۶۰ فرا می رسد او دستگیر می شود و زیر فشار بازجویان لاجوردی مجبور به اعتراف تلویزیونی میشود. اما این اعتراف باعث تخفیف مجازات نمیشود لذا احمد بخارایی به درخواست دوست و همرزم برادرش - دادستان اسدالله لاجوردی - به همراه بسیاری دیگر در آن سالها به جوخه اعدام سپرده میشوند تا چرخهی شوم انتقام تداوم یابد. لاجوردی در سال ۱۳۶۳ به خاطر شکایت از خشونتهای بی حد و مرزش از دادستانی برکنار می شود. ۱۴ سال بعد در ۶۳ سالگی توسط دو تن از اعضای مجاهدین خلق به نام های علی اصغر غضنفرنژاد جلودار و اکبر دهبالایی در بازار در مقابل حجره و اطاقی ترور می شود عامل ترور هم دستگیر و بعدا اعدام میشود. تا همچنان این چرخهی نکبت ادامه داشته باشد.
با خود می گویم اگر مثلا یکصد سال پیش قانون منع اعدام در کشور ما تصویب و مجازات حبس جایگزین می شد، شاید در این صورت از چرخه خشونت کاسته میشد. اگر اعدام های بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ افرادی مثل نواب صفوی، حسین فاطمی، مرتضی کیوان و دیگران نبود شاید شاهد کاهش انتقامها و ترورها بودیم. اگر ترورها و تروریستها قابل کنترل نیستند اعدام ها که دست حکومتهاست. حکومت ها می توانند با کاهش اعدام از تکرار بخشی از این ترورها جلوگیری کنند. شاید اگر حکم اعدام توسط رازینی و مقیسه کمتر صادر می شد، آنها ترور نمیشدند. شاید این فراز از نوشته را خیالی و رمانتیک بدانید ولی واقعا خیال و رمانتیسم بخشی لازم در زندگی بشر است. الان پخشان عزیزی، افراد موسوم به بچههای اکباتان و برخی دیگر زیر تیغ اعدام هستند. حکومتها میتوانند دور اندیشتر و با تامل با قضایا برخورد کنند تا شاید جلو بخش بزرگی از تولید و بازتولید چرخه خشونت را بگیرند. البته اگر عقلانیتی در میان باشد.
دوم بهمن ۱۴۰۳
#سعید_معدنی
#حسنعلی_منصور
#محمد_بخارایی
#ترور
#اعدام
@Saeed_Maadani
✍سعید معدنی
خبر شوکه کننده ترور دو قاضی مشهور دهههای اخیر جامعه را به بهت و سوالات زیادی فرو برده و هرکس با توجه به زیست در زیر سایه این قضات واکنش نشان میدهد. گروهی تسلیت میگویند گروهی شاد هستند و گروهی هم عقلانی میاندیشند و حل معضل جامعه را در ترور نمیبینند.
ترور این دو قاضی در ۲۹ دی ۱۴۰۳ اتفاق افتاد. دقیقا ۶۰ سال پیش چند جوان که یکی از انها محمد بخارایی نام دارد، بنا به فتوایی اسلحه بر میدارند و در روز اول بهمن ۱۳۴۳ حسنعلی منصور نخستوزیر شاه را در مقابل مجلس ترور می کنند. آیت الله خمینی تازه تبعید شده، قانون کاپیتولاسیون تصویب شده، هنوز سینه ها از اعدام نواب صفوی و سایر اعدامیهای پس از کودتای ۲۸ مرداد که ده سالی از آن نگذشته پر از کینه است که این خشم و کینه با ترور حسنعلی منصور خالی میشود.
عامل اصلی ترور محمد بخارایی است. در این واقعه عدهای از همدستانش هم دستگیر میشوند. به همراه محمد بخارایی سه تن دیگر - صادق امانی، رضا صفار هرندی و مرتضی نیکنژاد - اعدام می شوند. اما در این میان نام شخصی به نام اسدالله لاجوردی جوان هم ذکر می شود. ظاهرا نقشی در این ترور داشت که در سال ۱۳۴۴ به ۱۸ ماه زندان محکوم میشود. این لاجوردی، که بعدها نیز چند باری توسط ساواک دستگیر میشود، همان لاجوردی است که در سالهای آغازین پس از انقلاب اسلامی دادستان و رئیس زندان اوین می شود که بازجوییها و اعترافگیریهایش زبانزد جامعه است.
زمانی که محمد بخارایی در حیاط منزل شان قدم میزند و نگران درست انجام دادن ترور نخستوزیر است. برادر کوچک ده ساله اش که احمد نام دارد احتمالا - به تخیل نگارنده - از پشت پنجره خانه نظاره گر حرکات برادر است. او نمیداند در آینده چه سرنوشت تلخی در انتظار برادر و خودش است. او نمیداند در این سرزمین شوم خون و اعدام و ترور، خود نیز بعدها روزی در ماههای بهار انقلاب اسلامی توسط دوست و همرزم برادرش به مرگ محکوم و اعدام انقلابی خواهد شد. احمد بخارایی ده- یازده ساله نگاههایش بدرقه راه برادر است . محمد بخارایی می رود تا نخست وزیری را ترور کند و سپس خود نیز اعدام شود.
زمان می گذرد و در دهه پنجاه شمسی قرار داریم. دههی گروههایی با عملیات چریکی. احمد بخارایی در راه مبارزه با شاه به سازمان مجاهدین خلق که کارشان ترور است میپیوندد تا شاید انتقام خون برادرش محمد بخارایی و همه کشته شدگان دوره پهلوی را بگیرد. احمد زنده میماند و رفتن شاه و جشن سقوط پهلوی را میبیند و لبخند میزند و خدا را شاکر است که دیگر دوره گل سوسن و یاسمن رسیده است. اما غافل از اینکه منطق کثیف تقابل ترور و اعدام در این سرزمین شوم پایان ندارد. دوباره سازمان مجاهدین خلق اعلام تداوم عملیات مسلحانه را صادر و همچون دوره پهلوی علیه نظام جدید هم به قهر و خشونت متوسل می شود. احمد بخارایی هم عضو مجاهدین خلق میماند.
سال ۱۳۶۰ فرا می رسد او دستگیر می شود و زیر فشار بازجویان لاجوردی مجبور به اعتراف تلویزیونی میشود. اما این اعتراف باعث تخفیف مجازات نمیشود لذا احمد بخارایی به درخواست دوست و همرزم برادرش - دادستان اسدالله لاجوردی - به همراه بسیاری دیگر در آن سالها به جوخه اعدام سپرده میشوند تا چرخهی شوم انتقام تداوم یابد. لاجوردی در سال ۱۳۶۳ به خاطر شکایت از خشونتهای بی حد و مرزش از دادستانی برکنار می شود. ۱۴ سال بعد در ۶۳ سالگی توسط دو تن از اعضای مجاهدین خلق به نام های علی اصغر غضنفرنژاد جلودار و اکبر دهبالایی در بازار در مقابل حجره و اطاقی ترور می شود عامل ترور هم دستگیر و بعدا اعدام میشود. تا همچنان این چرخهی نکبت ادامه داشته باشد.
با خود می گویم اگر مثلا یکصد سال پیش قانون منع اعدام در کشور ما تصویب و مجازات حبس جایگزین می شد، شاید در این صورت از چرخه خشونت کاسته میشد. اگر اعدام های بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ افرادی مثل نواب صفوی، حسین فاطمی، مرتضی کیوان و دیگران نبود شاید شاهد کاهش انتقامها و ترورها بودیم. اگر ترورها و تروریستها قابل کنترل نیستند اعدام ها که دست حکومتهاست. حکومت ها می توانند با کاهش اعدام از تکرار بخشی از این ترورها جلوگیری کنند. شاید اگر حکم اعدام توسط رازینی و مقیسه کمتر صادر می شد، آنها ترور نمیشدند. شاید این فراز از نوشته را خیالی و رمانتیک بدانید ولی واقعا خیال و رمانتیسم بخشی لازم در زندگی بشر است. الان پخشان عزیزی، افراد موسوم به بچههای اکباتان و برخی دیگر زیر تیغ اعدام هستند. حکومتها میتوانند دور اندیشتر و با تامل با قضایا برخورد کنند تا شاید جلو بخش بزرگی از تولید و بازتولید چرخه خشونت را بگیرند. البته اگر عقلانیتی در میان باشد.
دوم بهمن ۱۴۰۳
#سعید_معدنی
#حسنعلی_منصور
#محمد_بخارایی
#ترور
#اعدام
@Saeed_Maadani