Telegram Web
🔺صفرسازی؛ از نفت تا اورانیوم!

«صفرسازی» رفته رفته به اصطلاح سیاسی پربسامدی در مناسبات تنش‌آلود ایران و آمریکا تبدیل می‌شود. بعد از طرح و پیگیری سیاست صفرسازی صادرات نفت ایران و تشدید آن در هفته‌های اخیر از طریق توسعه دامنه تحریم‌ها، امروز صفرسازی غنی‌سازی اورانیوم در ایران مطرح می‌شود. پیوند معناداری هم میان هر دو وجود دارد؛ در واقع صفرسازی صادرات نفت ابزار و صفرسازی غنی‌سازی اورانیوم فعلا هدف و تالی آن است که آمریکا دنبال می‌کند.

البته راهبرد صفرسازی صادرات نفت ایران از می 2019 کلید خورد، اما با وجود فراز و فرودها و احیانا به حداقل رسیدن این صادرات به نقطه صفر نرسید. البته اینجا معنای «صفر» این نیست که ایران یک بشکه نفت هم نتواند صادر کند؛ چون اساسا چنین چیزی غیر ممکن است؛ بلکه مقصود این است که صادرات نفت ایران به حداقلی برسد که فروش این حداقل گرهی از هیچ مشکلی نگشاید.

اما «صفرسازی اورانیوم» چنان که ویتکاف مذاکره کننده آمریکایی گفته است به معنای این است که ایران حتی از غنی‌سازی یک درصد اورانیوم هم در داخل کشور اجتناب کند.

قبل از هر چیز، طرح چنین مسائلی در رسانه‌ها لزوما به معنای آن نیست که عین همان در فضای مذاکرات نیز در جریان است، اما نباید از پیوند میان دو فضا هم غافل بود. در دنیای امروز رسانه یک متغیر بنیادین در هر مذاکره و گفتگویی و اساسا بخشی لاینفک از آن و فضای چانه‌زنی است.

ظاهرا تفسیر ایران از پافشاری طرف آمریکایی به ویژه ویتکاف بر ضرورت منع ایران از هر گونه غنی‌سازی در داخل این است که این موضع «اعلامی» و با هدف مهار فشار گروه‌های ذی‌نفوذ است؛ اما به نظر می‌رسد مساله فراتر از آن باشد. البته این در حالی است که بنا به منابعی، آمریکا در دور اول و دوم مذاکرات به نوعی با اصل غنی‌سازی اورانیوم کنار آمده بود؛ حتی خود ویتکاف هم یک بار در اظهارنظری رسانه‌ای به آن تصریح کرد.

احتمالا پافشاری آمریکا بر صفر کردن غنی‌سازی در ایران آن هم از زبان ویتکاف اولا محصول جمع‌بندی دولت ترامپ در رسیدن به دستور کار مذاکراتی مشخص دستکم در وضعیت فعلی بعد از چند دور مذاکره و اتخاذ مواضع متناقض در این خصوص باشد. البته این نافی آن هم نیست که انگیزه‌ها و اهداف دیگری نیز در کار باشد؛ از جمله همان تلاش برای مهار مخالفان دیپلماسی و توافق با ایران. اما پافشاری بر این مساله با این غلظت بعید است که صرفا با آن هدف باشد.

اما این جمع‌بندی هم بعید نیست که فراتر از دولت آمریکا و مولود اتفاق نظری با برخی بازیگران منطقه باشد. به هر حال، تداوم غنی‌سازی اورانیوم در ایران و در عین حال برداشتن تحریم‌های مهم به معنای دست برتر آن در توافقی با چنین مشخصاتی است که هم چرخیدن چرخ هسته‌ای را تضمین می‌کند و هم چرخه اقتصاد بحرانی را به حرکت در می‌آورد. برآیند آن هم تقویت موقعیت منطقه‌ای ایران است. این اما چیزی نیست که بازیگران منطقه همچون عربستان و امارات بخواهند؛ درست است که آن‌ها مخالف جنگ با ایران هستند و از مذاکرات حمایت کرده‌اند؛ اما این بدان معنا هم نیست که هر نوع توافقی را می‌پسندند و مانع دستیابی به توافقی نمی‌شوند که موقعیت آن‌ها را به خطر بیندازد.

ثانیا دست گذاشتن دولت ترامپ بر مساله غنی‌سازی اورانیوم که ایران از آن به عنوان یک خط قرمز بنیادین یاد می‌کند و همین می‌تواند عملا مذاکرات را طولانی‌کند، به این معنا نیز هست که ترامپ دیگر آن شتاب اولیه برای توافق را که قبل از شروع مذاکرات و در اثنای دو دور اول و دوم آن از خود نشان داد، ندارد.

اما چرا دیگر ترامپ چنین عجله‌ای ندارد؟ این احتمال وجود دارد که او و تیم مذاکراتی‌اش به این جمع‌بندی رسیده باشند که این شتاب می‌تواند به زیان دستیابی به یک توافق مطلوب و حداکثری تمام شود. سخنان اخیر ترامپ در عربستان درباره وضعیت داخلی ایران و بیان جزئیاتی که در نوع خود بی‌سابقه بود، احتمالا مولود این باور او هم باشد که با تشدید فشارها و تحریم‌ها و سپس فعال‌سازی مکانیسم ماشه از جانب اروپا، می‌توان ایران را در وضعیت بدتری در آینده قرار داد تا محملی بهتر برای امتیازگیری در مسائل کلان فراهم شود.

بر کسی پوشیده نیست که تصمیم‌گیر اصلی خود ترامپ است که ناپایداری در مواضع بخشی از رویکرد اوست؛ از این رو باید دید که پافشاری بر صفرسازی غنی‌سازی اورانیوم یک تاکتیک مذاکراتی برای گرفتن حداکثر امتیاز ممکن است یا هدفی راهبردی و تغییرناپذیر. هر دو حالت هم معنا و مفهوم و تاثیر خاص خود بر مذاکرات و آینده آن را دارد. در کل می‌توان انتظار داشت که دور بعدی مذاکرات نیز مانند دور چهارم تنشی باشد و بعید هم نیست که در آینده شاهد وقفه‌ای در مذاکرات باشیم.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍18320🤔10
🔺پس از صفرسازی!

با توجه به موضع قاطعی که تهران در مخالفت با توقف تولید غنی‌سازی اورانیوم اتخاذ کرده است، اگر طرف آمریکایی نیز بر موضع خود مبنی بر ضرورت صفرسازی آن مصر بماند و از آن کوتاه نیاید، می‌توان گفت که مذاکرات با بن‌بست مواجه و دستکم برای مدتی متوقف خواهد شد.

البته فعلا هم هنوز روشن نیست که دور پنجم مذاکرات برگزار شود. ظاهرا طرف عمانی زمان و مکانی را برای این دور پیشنهاد داده که آمریکا موافقت کرده و ایران هم اکنون در حال بررسی موضوع است و گویا برخی متمایل به تحریم این دور گفتگوها در اعتراض به مواضع دولت آمریکا هستند.

اگر مساله غنی‌سازی اورانیوم به گره کور مذاکرات تبدیل شود؛ مذاکرات با وضعیتی قفل‌شده مواجه خواهد شد؛ مگر این که یا تهران کوتاه بیاید و به راه حلی میانی چون توقف موقت غنی‌سازی تن دهد؛ یا آمریکا اصل غنی‌سازی در ایران را بپذیرد و با حداقل آن یعنی 3.67 درصد موافقت کند.

اما اگر ایران فرضا کوتاه بیاید و با توقف غنی‌سازی اورانیوم موافقت کند، چه اتفاقی می‌افتد؟ در این وضعیت هر چند این اتفاق گشایشی جدی در مذاکرات خواهد بود، اما به معنای دستیابی کامل به توافق نیست؛ بلکه به احتمال زیاد پس از آن آمریکا به ایران خواهد گفت که با توقف غنی‌سازی دیگر نگهداری دستگاه‌‎های سانتریفیوژ و سپس تاسیسات مربوطه موضوعیت ندارد و باید نابود شوند.

پس از آن هم وقتی این برگه هسته‌ای از تهران گرفته شد، احتمالا رفع تحریم‌ها - چه قبل از توافق و چه بعد از آن - منوط به بررسی و مناقشه سیاست‌های منطقه‌ای و برنامه‌ موشکی و پهپادی شود.

به نظر می‌رسد که مخالفت ایران با توقف غنی‌سازی بیشتر از این که ناشی از حیثیتی و پرستیژی شدن این امر باشد، به علت نگرانی از رسیدن به این مرحله است که در آن پس از برچیدن تدریجی برنامه هسته‌ای خود مجبور به گفتگو درباره دیگر پرونده‌ها و امتیازدهی شود.

از این رو به نظر می‌رسد که تهران این بار بیش از قبل بر پذیرش اصل غنی‌سازی اورانیوم در توافق احتمالی مانند برجام اصرار دارد. اینجاست که برجام بیش از هر زمانی اهمیت پیدا می‌کند و چه بسا به آرزویی دست نیافتنی حتی برای مخالفان آن در داخل ایران تبدیل شود.

اما حالا که دولت ترامپ سفت و سخت بر صفرسازی تولید اورانیوم غنی شده در ایران در رسانه‌ها پافشاری دارد، اگر آن را به عنوان موضعی تغییرناپذیر در مذاکرات نیز دنبال کند، لابد فصول جدیدی از فشار حداکثری را به موازات آن از جمله فعال‌سازی مکانیسم ماشه و.... را نیز در دستور کار خواهد داشت.

فعلا قبل از هر نوع داوری باید ببینیم صفرسازی غنی‌سازی اورانیوم موضع نهایی دولت ترامپ است یا نه و این که آیا ممکن است برای تسهیل دستیابی به توافق در نهایت به نوعی با اصل غنی‌سازی در ایران کنار بیاید؟ یا ممکن است که به راه حلی مرضی الطرفین دست یابند؟ اساسا چنین راه حلی وجود دارد؟
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍21016🤔16👎5
🔺اسرائیل و طوفان اروپا!

مجموعه مواضع و اقدامات و لو فعلا محدود اروپا به ویژه فرانسه، انگلیس، اسپانیا، کانادا و هلند در چند روز اخیر علیه اسرائیل و در حمایت از غزه تقریبا بی‌سابقه است و گزاف نیست اگر آن را «طوفان اروپا» بنامیم؛ از صدور بیانیه‌های سه‌جانبه و هفت‌جانبه رهبران اروپا با لحن بسیار تند و متهم کردن اسرائیل به کشتار کودکان گرفته تا احضار سفیر آن در انگلیس، تعلیق شراکت با اتحادیه اروپا و مذاکرات تجارت آزاد، وضع تحریم، تصویب بررسی منع صادرات سلاح (پارلمان اسپانیا)، افزایش تحرکات اعتراضی مردمی و سیاسی و....

در مقابل، اما نتانیاهو و نزدیکانش اروپا را به حمایت از حماس و «یهودی‌ستیزی» متهم می‌کنند.

خواسته کلیدی اروپا و جهان توقف نسل‌کشی در غزه، پایان دادن به گرسنگی جمعی به عنوان یک سلاح و سرازیر شدن کمک‌های انسانی به این منطقه است که بیش از 70 روز است تحت شدیدترین بمباران‌ها و کشتارها در محاصره همه‌جانبه غذایی و دارویی نیز قرار دارد.

فعلا فشارهای جهانی جز ورود کمک‌های ناچیز نتیجه‌ خاصی نداشته است؛ اما این فشارها بالاخره نتیجه خواهد داد.

در جنگ ویتنام هم تقریبا همین اتفاق افتاد؛ ابتدا تظاهرات مردمی در گوشه و کنار جهان حتی در خود آمریکا و سپس تحرکات پارلمان‌ها و دولت‌ها بود که در نهایت آمریکا را مجبور به پایان دادن به جنگ و خروج از باتلاق ویتنام کرد.

مواضع بسیار تند اروپا (به استثنای آلمان) بروندادی از تحولی است که در 19 ماه گذشته به موازات تداوم جنگ غزه در افکار عمومی غرب شکل گرفته است؛ البته آنچه اخیرا اين موج را فربه‌تر و وارد فاز اتخاذ اقداماتی و لو در سطحی محدود کرد، فاجعه‌بارتر شدن نسل‌کشی و توامان قطحی و گرسنگی دادن مردم و کودکان غزه و بمباران و کشتار افسارگسیخته است؛ تا جایی که حتی در داخل خود اسرائیل هم برخی چون یائیر گولان رئیس حزب دموکرات‌ها، موشه یعلون وزیر دفاع اسبق، و دو نخست وزیر سابق (ایهود اولمرت و ایهود باراک) به شکل «بی‌سابقه‌ای» زبان به انتقاد گشوده‌اند. گولان چند روز پیش در سخنانی دولت نتانیاهو را به منفور کردن اسرائیل در جهان متهم کرد و گفت که کشتار کودکان غزه به یک سرگرمی تبدیل شده است. یعلون جنگ کنونی را پاکسازی نژادی نامید و اولمرت آن را جنایت جنگی.

هر چند واکنش جهان در مقایسه با عمق ابرفاجعه انسانی در باریکه غزه ناچیز است، اما غلیانی که در افکار عمومی و نخبگان به ویژه در غرب در جریان و در حال سرایت به پارلمان‌ها و دولت‌ها هم هست، گویای «تحولی تاریخی» در قبال اسرائیل و فلسطین است که آثار آن رفته رفته در حال پدیدار شدن می‌باشد؛ از جمله که فعلا مشروعیت اخلاقی و روایت اسرائیل در جهان دچار فروپاشی شده و روایت فلسطین قدرت گرفته است.

این شیفت پارادایمی صرفا محصول رفتار اسرائیل و نسل‌کشی جاری نیست، بلکه مولود استقامت تاریخی مردم غزه در این 19 ماه هم هست که اگر تسلیم شده بودند، چنین تحولی هم لزوما رخ نمی‌داد.

اسرائیل پس از حدود دو سال کشتار و یکسان کردن نوار غزه با خاک همچنان اعلام می‌کند که به اهداف جنگ نرسیده و آزادی گروگان‌ها و نابودی حماس را دنبال می‌کند. اما نتانیاهو هر چه بیشتر قتل‌عام می‌کند نه تنها به اهداف نزدیک نمی‌شود، بلکه روند تحول جهانی علیه اسرائیل را صعودی‌تر کرده و چوب حراج بیشتری به دارایی‌های راهبردی آن حتی نزد نزدیک‌ترین متحدان خود یعنی آمریکا و اروپا می‌زند؛ تا جایی که ترامپ به عنوان بزرگ‌ترین حامی آن هم به گفته رسانه‌های اسرائیلی و آمریکایی کاسه صبرش از رفتار نتانیاهو لبریز شده است.

نتانیاهو که در نتیجه تحولات لبنان و سوریه و… از تغییر خاورمیانه می‌‎گفت، اکنون با دنیایی در حال تغییر به زیان اسرائیل مواجه است و واکنش به حمله هفتم اکتبر حماس، خود به بزرگ‌ترین تهدید در مقیاسی جهانی برای اسراییل تبدیل شده و نه تنها این جنگ افسارگسیخته به نابودی حماس به عنوان خون‌بهای جبران هفتم اکتبر ختم نشده، بلکه موجب بحران عمیق داخلی و گرفتار شدن در باتلاقی نیز شده که به نوشته روزنامه عبری‌زبان یدیعوت احرونوت، اسرائیل پس از 592 روز جنگ به نازل‌ترین جایگاه بین‌المللی رسیده و با «سونامی» مواجه است.

در همین حال هم پروژه عادی‌سازی روابط و ادغام اسرائیل در خاورمیانه به عنوان پیش‌درآمد نظم نوین قفل شده و ترامپ نیز در سفر اخیر خود نتوانست آن را وارد مهم‌ترین ایستگاه خود (عربستان) کند. در مقابل صدای مطالبه تشکیل و‌ شناسایی کشور فلسطین اکنون بلندتر از هر زمان شده است.

در چنین وضعیتی برخی فعالان مجازی اسرائیلی نتانیاهو را به بازی در زمین سنوار متهم می‌کنند و سخنانش قبل از حمله هفتم اکتبر را بازنشر می‌دهند که گفته بود اسرائیل را «در نقطه برخورد با اراده بین‌المللی قرار خواهیم داد و با پایان دادن به ادغام آن در (نظم) منطقه و جهان به شدت منزوی خواهیم کرد.»
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍24850👎9🤔7
🔺سایه سنگین اسرائیل بر مذاکرات!

امروز دور پنجم مذاکرات میان ایران و آمریکا در «رم» برگزار می‌شود؛ دوری بسیار مهم و حساس پس از بالا گرفتن اختلاف میان دو طرف درباره غنی‌سازی اورانیوم.

حضور متغیر اسرائیلی در این مذاکرات در دو شکل و قالب پررنگ‌تر و سنگین‌تر از همیشه به نظر می‌رسد؛ نخست درز اطلاعاتی «هدفمند» در آستانه این دور مذاکراتی مبنی بر تصمیم اسرائیل به بمباران تاسیسات هسته‌ای ایران در صورت فروپاشی مذاکرات و دوم نیز حضور دو مقام عالی‌رتبه اسرائیلی ـ رئیس موساد و وزیر امور راهبردی ـ در رم است که امروز در حاشیه مذاکرات ایران و امریکا، با ویتکاف دیدار و گفتگو خواهند کرد.

شکی در این نیست که اسرائیل مخالف دیپلماسی ترامپ با ایران بوده و هست و نتانیاهو شروع مذاکرات را ضربه‌ای به سیاست خاورمیانه‌ای خود می‌داند؛ اما این بدان معنا هم نیست که ترامپ کلا اسرائیل را کنار گذاشته و بی‌خیال امنیت آن شده و توافقی را امضا می‌کند که به ضرر آن تمام شود.

ظاهرا ترامپ توانست که نتانیاهو و اسرائیل را به ضرورت مذاکره و دیپلماسی قانع کرده یا آن را بقبولاند؛ اما در مقابل هم به نظر می‌رسد که این «وعده» را داده است که توافقی را بدون در نظر گرفتن دغدغه‌های اسرائیل امضا نمی‌کند. این که تا چه اندازه به این وعده خود پایبند خواهد ماند، اکنون نمی‌توان قضاوت کرد و روند مذاکرات و سرنوشت آن در آینده نشان خواهد داد؛ اما مطالبه صفرسازی غنی سازی اورانیوم به ویژه از دور سوم مذاکرات بر خلاف مواضع اولیه ویتکاف، «فعلا» نشانگر حرکت در این مسیر است.

این که خود ترامپ در آینده چه تصمیمی برای گشودن گره غنی‌سازی اورانیوم و راه حلی در این باره بگیرد، هنوز روشن نیست، اما از منظر اسرائیل حالا که آمریکا مسیر دیپلماسی را در پیش گرفته است، توافقی می‌تواند مطلوبیت داشته باشد و جایگزین گزینه نظامی علیه تاسیسات هسته‌ای ایران شود که غنی‌سازی را به صفر برساند که به آن به عنوان رهگذری برای برچیدن برنامه هسته‌ای می‌نگرد.

اتفاقا درز «اطلاعاتی» در اکسیوس و رسانه‌های دیگری مبنی بر نزدیک بودن حمله اسرائیل در آستانه دور پنجم مذاکرات در وهله نخست تلاشی برای پیشبرد دستور کار تحقق شرط پیشگفته با این پیام است که اگر تهران با صفرسازی اورانیوم موافقت نکند و در نتیجه مذاکرات فروپاشد، حمله صورت می‌گیرد.

فراتر از این تهدیدها، اما اسرائیل هیچ وقت در مذاکرات ایران و آمریکا غایب نبوده و همواره حضوری غیر مستقیم داشته است و از جانب کاخ سفید در جریان جزئیات قرار می‌گرفت و یا به طریقی کسب اطلاع می‌کرد؛ اما تقريبا از زمان شروع مذاکرات دولت ترامپ با ایران حضور اسرائیل در آن شکل دیگری پیدا کرده است که نسبتا بی‌سابقه است.

یک روز قبل از دور دوم مذاکرات در رم، رئیس موساد و وزیر امور راهبردی اسرائیل در پاریس با ویتکاف دیدار و گفتگو کردند و در روز مذاکرات در 19 آوریل هم ران درمر بنا به منابعی آمریکایی در هتل مقر اقامت ویتکاف در رم حضور داشت. امروز هم این دو مقام ارشد اسرائیلی در رم حضور دارند.

این حضور مقامات اسرائیلی در وهله نخست می‌تواند نشانی از نگرانی جدی تل‌آویو نسبت به احتمال حرکت تیم ترامپ در مسیر توافقی نامطلوب با تهران باشد و از این رو تلاش می‌شود که از نزدیک روند مذاکرات زیرنظر باشد و با رایزنی و گفتگو در اثنای مذاکرات با ویتکاف هم در تعریف دستور کار سهیم باشند؛ هم مانع «انحراف» مذاکرات از مسیر دلخواه اسرائیل شوند.

اما در عین حال هم موافقت آمریکا با حضور «سنگین» تیم اسرائیلی در مکان برگزاری مذاکرات و گفتگوی آن‌ها با ویتکاف می‌تواند گامی اطمینان‌بخش از دولت ترامپ به تل‌آویو باشد که در هر توافقی با تهران منافع اسرائیل را در نظر می‌گیرد و این که آن‌ها خود می‌توانند از نزدیک پیگیری کنند.

از این منظر، معمای پافشاری آمریکا بر تغییر مکان مذاکرات از مسقط (مکان دلخواه تهران) به مکانی در اروپا از زمان برگزاری دور نخست مذاکرات حل می‌شود؛ اقدامی که بر خلاف طرح برخی توجیهات و ادعاهای اولیه از جمله دوری مسقط و نزدیکی اروپا برای تردد ویتکاف و غیره می‌تواند با هدف تسهیل حضور تیم اسرائیلی باشد که در عُمان امکانپذیر نیست؛ ولی در کشوری اروپایی سهل و آسان است و از زمان دور دوم چنین امکانی فراهم شد.

با شرحی که رفت، می‌توان گفت که سایه اسرائیل بر مذاکرات ایران و آمریکا سنگین‌تر از قبل شده است و اکنون باید دید در چنین وضعیتی دور پنجم مذاکرات به کجا ختم می‌شود؛ آیا مانند دور چهار تنها پیشرفت، توافق بر ادامه مذاکرات خواهد بود؟ یا پیشرفتی مهم با طرح ایده و افکاری عملی برای حل و فصل اساسی‌ترین مساله اختلافی یعنی غنی‌سازی اورانیوم حاصل می‌شود؟ یا ممکن است شاهد بن بست مذاکرات و به تبع آن وقفه‌ای در آن باشیم؟
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍18418👎6🤔5
🔺پیشرفت نه چندان قطعی؟!

دور پنجم مذاکرات نیز به اتمام رسید و تقریبا اظهارنظرها با تفاوت‌هایی جزئی همان است که بعد از چهار دور قبلی بیان می‌شود؛ اشاره به «فضای حرفه‌ای و آرام» مذاکرات و ابراز امیدواری به پیشرفت در مذاکرات و....

اما در این میان توئیت مبهم وزیر خارجه عمان تا حدودی قابل تامل است. بوسعیدی در این پست کوتاه خود در شبکه ایکس گفته است که این مذاکرات با «پیشرفتی نه چندان قطعی» به پایان رسید و ابراز امیدواری کرد که «مسائل باقیمانده» در روزهای آینده روشن شود.

اما این «پیشرفت نه چندان قطعی» چیست؟ به نظر می‌رسد که منظور اعلام آمادگی دو طرف ایرانی و آمریکایی برای بررسی پیشنهادها و راهکارهایی است که طرف عمانی برای حل و فصل گره اصلی مذاکرات (یعنی مساله غنی‌سازی اورانیوم) ارائه کرده و قرار است هیات‌های دو طرف پس از بازگشت در پایتخت‌های خود بررسی کنند.

فعلا ماهیت ایده‌های عمان مشخص نیست و این که چه راهکاری را برای عبور از این چالش و مانع ارائه کرده است. اما آنچه روشن است؛ این که وقتی یک طرف میانجی راهکاری برای نزدیک شدن دیدگاه‌های دور و متناقض دو طرف درباره یک موضوع ارائه می‌کند؛ لزوما به امید موافقت و کسب رضایت اولیه باید راهکاری میانی باشد که دستکم هر دو را در وهله نخست ترغیب به بررسی آن صرف نظر از موضع نهایی هر کدام کند.

حال این پرسش مطرح است که درباره گره غنی‌سازی اورانیوم راهکار میانه چه می‌تواند باشد؟ توقف موقت غنی‌سازی به عنوان یک اقدام اعتمادساز توام با پذیرش و شناسایی اصل غنی‌سازی و ازسرگیری آن بعد از بازه زمانی مشخص؟ یا تشکیل کنسرسیوم غنی‌سازی؟ یا پذیرش غنی‌سازی حداقلی در ایران در مقابل دادن امتیازهای مهم دیگر به آمریکا چون تشدید نظارت بین‌المللی و افزایش زمانی و فنی محدودیت‌ها و....

یا این که اساسا عمان فعلا راه چاره عبور از این مانع را در شرایط کنونی موکول کردن آن به آینده دانسته و پیشنهاد یک توافق موقت را داده است؟

فارغ از فحوای راهکارهای عمان اما صرف توافق دو طرف برای ادامه مذاکرات و به بن بست نکشاندن آن در نتیجه اختلاف‌نظر اساسی پیرامون غنی‌سازی خود از یک طرف نشانگر «قسمی اراده‌» و «سطحی امیدواری» برای رسیدن به راه‌حل و راهکاری برای اختلافات در مسیر رسیدن به توافق و از دیگر سو منعکس کننده «نگرانی» دو طرف هم نسبت به اعلام بن بست و شکست مذاکرات و آماده نبودن برای پلن جایگزین است.

واقعیت این است که فعلا پیشرفتی «راهگشا» در مذاکرات روی نداده و باید منتظر ماند و دید که آیا این «اراده»، «امیدواری جزئی» و «نگرانی» در نهایت به حل اختلافات کلیدی در مسیر توافق منجر می‌شود یا خیر و آیا بالاخره یکی از دو طرف به ویژه ترامپ صبر و حوصله‌اش به سر می‌آید و مذاکرات قفل می‌شود؟
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍17824🤔12👎3
🔺واقعیت عریان منطقه!

در پی تحمیل قحطی و گرسنگی کشنده به دو میلیون نفر در باریکه غزه از جمله صدها هزار کودک و نوزاد و جان دادن تعدادی از آن‌ها، وضعیت انسانی این منطقه از فاجعه فراتر رفته و نه تنها هر وجدان بیداری را شرمسار می‌کند، بلکه پرده از واقعیت تلخ منطقه بر می‌دارد و چهره‌ای بدون روتوش از خاورمیانه به نمایش می‌گذارد.

این که کشورهای منطقه با این همه دبدبه و کبکبه عاجز از فرستادن یک قرص نان بیات برای نجات جان کودکان هستند و همه چشم به دهان ترامپ دوخته‌اند به این امید که حرفی بزند و فشاری آورد که غذایی به غزه برسد، همین خود راوی این واقعیت دردناک در منطقه است که حتی در انسانی‌ترین و ابتدایی‌ترین مساله کوچک‌ترین همکاری مشترک میان کشورهای منطقه به ویژه مصر، ترکیه، ایران، عربستان و.... شکل نمی‌گیرد! چون آمریکا و اسرائیل اجازه نمی‌دهند يا دستکم بر خلاف خواست و اراده آن‌هاست.

پس بخوان حدیث مفصل از این مجمل درباره امکان همکاری در حوزه‌های کلان و سختی چون امنیت منطقه‌ای و....

در حالی که اساسا خواسته غزه این نیست که ارتش‌ها مداخله کنند و با اسرائیل بجنگند، یا موشک بفرستند! هرگز! چنین جنگی هم نه به صلاح منطقه است نه هیچ کشوری.

در حال حاضر هم عمق فاجعه تا بدانجا رسیده است که مطالبه مردم غزه دیگر این نیست که بمباران‌ها متوقف شود، بلکه به گفته مادری به ستوه آمده از این همه جنایت لسان حالشان این است که بمباران کنید و بکشید؛ اما با گرسنگی دادن، کودکانمان را در برابر دیدگانمان زجرکش نکنید.

این واقعیت عریان منطقه ما به دور از هر گونه شعار و وهم‌‎فروشی است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍400118👎14🤔2
🔺اسرائیل بدون اطلاع ترامپ حمله می‌کند؟!

در روزهای اخیر گزارش‌های متعددی درباره احتمال حمله اسرائیل به تاسیسات هسته‌ای ایران بدون هماهنگی با دولت ترامپ منتشر شده است و در همین حال هم چند رسانه اسرائیلی از توقف همکاری امریکا با اسرائیل درباره طرح حمله مشترک به این تاسیسات گفته‌اند. ترامپ هم گفته که از نتانیاهو خواسته است اقدامی انجام ندهد تا مذاکرات هسته‌ای با ایران را بر هم بزند.

اما آیا اسرائیل به تاسیسات هسته‌ای ایران بدون اطلاع آمریکا حمله خواهد کرد؟
می‌توان گفت که چنین اتفاقی بستگی به سطح حمله دارد. حمله گسترده و بزرگ که بسیار بعید است که اسرائیل بدون هماهنگی آمریکا و حتی مشارکت علنی یا غیر علنی آن اقدامی انجام دهد.

اما احتمال «حمله محدود» اسرائیل در دو حالت وجود دارد؛ نخست بدون اطلاع دادن و هماهنگی با آمریکا و حالت دوم نیز حمله‌ای با اطلاع و هماهنگی دو طرف.

حالت نخست با توجه به تبعات آن برای روابط ترامپ و نتانیاهو زمانی می‌تواند رخ دهد که بی‌بی کاملا نسبت به امکان دستیابی ایران و آمریکا به توافقی «نامطلوب» از دید اسرائیل مطمئن شود و با هدف بر هم زدن این وضعیت و پس از نومیدی از دیگر روش‌ها دست به چنین حمله‌ای بزند.

ناگفته هم نماند که احتمال این حمله حتی بعد از رسیدن به توافقی «موقت و جزئی» نیز وجود دارد.

البته نتانیاهو آدمی نیست که ریسک‌های حساب نشده انجام دهد و با توجه به نگرانی او از رفتار و انتقام ترامپ، هر گونه حمله بدون اطلاع به آمریکا با جنگ غزه گره خورده است و در کل آینده سیاسی نتانیاهو بستگی به سرنوشت این جنگ دارد.

شکی در این نیست که میان ترامپ و نتانیاهو درباره نوع مواجهه با ایران و مسائلی دیگر اختلاف نظر و «تنش جزئی» وجود دارد که البته نباید درباره آن و پیامدهایش اغراق کرد. چنین تنشی هنوز برگردان عملی قابل توجهی پیدا نکرده است.

اما فعلا به نظر می‌رسد که در شرایط کنونی وضعیت غزه به نوعی وجه‌المصالحه و محمل چانه‌زنی میان نتانیاهو و ترامپ قرار گرفته است؛ به گونه‌ای که اسرائیل در مقابل اجابت درخواست ترامپ برای عدم دست زدن به اقدامی برای برهم زدن مذاکرات با ایران در معرض فشار اعمالی و عملی برای توقف جنگ غزه قرار نگیرد و نمونه عینی آن را می‌توان در طرح پیشنهادی دیروز ویتکاف برای آتش‌بس دید که کاملا برآورنده خواسته‌های اسرائیل است و همین هم باعث شد که نتانیاهو سریعا موافقت خود را با آن اعلام کند. این در حالی است که ویتکاف چند روز قبل به توافقی با حماس از طریق بشار بحبح رسیده بود که کاملا با طرح پیشنهادی دیروز او متفاوت است.

این امر نشان می‌دهد که آمریکا در نهایت -چه با ایران و چه با دیگر بازیگران- توافقی بدون در نظر گرفتن «منافع کلان» اسرائیل انجام نمی‌دهد.

البته ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که ویتکاف ظاهرا در مذاکرات با طرف ایرانی هم متاثر از سیاست مذاکراتی ترامپ چنین رویه و رفتار گیج کننده و متناقضی در پیش گرفته است.

اما بده بستان نتانیاهو و ترامپ در مورد غزه ممکن است با هر گونه حمله محدود بدون اطلاع آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران و متعاقب آن واکنش انتقامی رئیس جمهور خودشیفته آمریکا به هم بخورد. بنابراین چنان هم محتمل نیست که اسرائیل دست به چنین حمله‌ محدودی به تاسیسات هسته‌ای ایران بدون هماهنگی پیشینی با دولت ترامپ بزند.

در کل، احتمال این که چنین حمله‌ای با چراغ سبز آمریکا انجام شود بیشتر از آن است که بدون اطلاع آن صورت گیرد. به فرض صحت چنین فرضیه‌ای می‌توان حمله احتمالی محدود را نوعی اهرم فشار برای پیشبرد مذاکرات پنداشت. کما این که می‌توان گفت که برخی گزارش‌ها و اظهارنظرها در روزهای‌ اخیر درباره پایان هماهنگی میان واشنگتن و تل آویو برای حمله مشترک به ایران و ... را اقدامی هدفمند برای کنترل واکنش احتمالی تهران به حمله محدود اسرائیل و دور نگه‌داشتن منافع آمریکا در منطقه از هر گونه درگیری نظامی احتمالی دانست که ترامپ تمایلی برای ورود به آن ندارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
96👍88🤔10👎5
🔺پیشنهاد آمریکا و ‌سرنوشت مذاکرات!

وزیر خارجه ایران طی توئیتی از سفر غیر منتظره وزیر خارجه عمان به ایران برای ارائه پیشنهاد آمریکا در مورد توافق احتمالی خبر داد.

هنوز درباره جزئیات این پیشنهاد هیچ اطلاعاتی منتشر نشده و چیزی در دسترس نیست؛ اما بر اساس شواهد و قراین می‌توان گفت که این طرح پیشنهادی زیاد هم محتمل نیست که برآورده خواسته‌های کلیدی ایران باشد.

از جمله این قراین عدم ارائه چنین طرحی در دور ششم مذاکرات است، این که چرا آمریکا صبر نکرده است این دور مذاکراتی برگزار شود تا در آن خود ویتکاف این طرح خود را ارائه دهد؟

اینجا این پرسش نیز مطرح می‌شود که آیا آمریکا از طولانی شدن مذاکرات و نرسیدن به توافق مطلوب خود خسته شده است؟ بنابراین با ارسال این طرح در واقع تداوم مذاکرات و‌ برگزاری دور ششم آن را منوط به پاسخ روشن و مثبت به این پیشنهاد کرده است. به فرض صحت این احتمال، می‌توان ارسال پیشنهاد به این شکل را معطوف به تشدید فشار همراه تعیین مهلتی برای انجام توافق پنداشت.

نکته دیگر این که چنین طرحی در فضای تشدید تنش درباره برنامه هسته‌ای ایران چه از طرف فرانسه، آلمان و انگلیس و چه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ارائه می‌شود و بعید است که ترامپ بدون انتظار نتایج چنین فضای تندی که علیه ایران در حال شکل‌گیری است، بخواهد پیشنهادی بدهد که خواسته‌های کلیدی ایران در آن برای رسیدن به توافقی دو طرفه لحاظ شده باشد.

در کل باید دید دور ششم مذاکرات در آینده نزدیک برگزار می‌شود یا خیر. به همان اندازه که تعویق یا برگزار نشدن آن امری منفی در روند مذاکرات است، اما انعقاد جلسه هم می‌تواند نشانه مثبتی تلقی شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
124👍77🤔11👎3
🔺معمای توئیت ترامپ و یک تناقض؟!

طی این چند روز نقل‌قول‌های بسیار ضد و نقیضی درباره محتوای پیشنهاد آمریکا به ایران درباره غنی‌سازی اورانیوم مطرح شده است؛ اما چون این اتفاق در رسانه‌های مشهور جهان از رویترز، نیویورک تایمز، اکسیوس و غیره افتاده موجب سردرگمی تحلیل‌گران و کنشگران سیاسی و حتی افکار عمومی شده است.

در حالی این «اطلاعات» ناهمگون و گیج‌کننده درباره محتوای طرح پیشنهادی آمریکا منتشر می‌شود که تا قبل از سخنان امروز جمعه رهبری سکوتی در این باره در ایران برقرار بود. از این واکنش هم پیداست که طرح آمریکا برآورنده خواسته‌های کلیدی تهران نیست.

در این میان، شاید حل معمای توئیت دو روز پیش ترامپ در فهم تناقضات پیشگفته راهگشا باشد. وی در این پست مخالفتش را با هر نوع غنی‌سازی اورانیوم در ایران اعلام کرد. زمان انتشار این توئیت بلافاصله پس از گزارش اکسیوس درباره پذیرش غنی‌سازی محدود 3 درصدی بود. این احتمال وجود دارد که اظهارنظر ترامپ درباره به صفر رساندن غنی‌سازی در ایران واکنشی به این گزارش اکسیوس باشد؛ اما نه صرفا با انگیزه تکذیب بلکه کنترل سریع آثار این خبر در شوراندن لابی‌های یهودی و اسرائیلی و جمهوری‌خواهان مبنی بر این که دولت ترامپ به ایران اجازه غنی‌سازی می‌دهد و آن را به رسمیت شناخته است.

درست است که ترامپِ خودشیفته در تصمیم‌گیری‌ها چندان گوشش بدهکار این و آن نیست، اما این بدان معنا نیست که وقتی پای اسرائیل در میان باشد، احتیاط نکند و بی‌گدار به آب بزند.

از این نظر احتمالا اسرائیل در پشت انتشار خبر موافقت ترامپ با غنی‌سازی محدود 3 درصدی در ایران قرار دارد. باراک راوید خبرنگار اکسیوس که این خبر را درز داد، روزنامه‌نگار مشهور اسرائیلی است که در سایت عبری واللا هم فعال است و ارتباطات نزدیکی با ارکان دولت اسرائیل دارد.

در کنار آن هم نتانیاهو سریعا همان روز با وزیر خارجه آمریکا تماس گرفت و درباره مذاکرات گفتگو کرد.

صرف نظر از صحت و سقم اطلاعات منتشر شده از طریق راوید، در هر دو حالت، هدف فشار در داخل آمریکا بر ترامپ برای پرهیز از دادن هر گونه امتیازی است.

به نظر می‌رسد که آمریکا در پیشنهاد خود «موقتا» با سطح غنی‌سازی 3 درصدی برای «زمانی محدود» کنار آمده است که البته در کنار دیگر شروط مطرح شده در پیشنهاد، ته خواسته آمریکا در این خصوص توقف کامل غنی‌سازی است.

اما اسرائیل و مخالفان توافق در آمریکا نگران این هستند که مبادا «پذیرش موقت» غنی‌سازی اورانیوم در ایران به «امری دائمی» تبدیل شود. به همین علت هم سریعا خبر موافقت ترامپ با غنی‌سازی موقت و محدود را درز دادند و همین باعث شد که ترامپ آن توئیت را بلافاصله منتشر کند.

اگر از همین منظر به قضیه نگریسته شود، می‌توان گفت که گزارش دیگر رسانه‌های آمریکایی از جمله نیویورک تایمز به نقل از «مقامات» دولت ترامپ تنها چند ساعت پس از ارسال پیشنهاد به ایران مبنی بر مخالفت «قاطع» واشنگتن با هر نوع غنی‌سازی در این طرح در واقع تلاشی سریع و نوعی روایت‌سازی‌ زودهنگام بوده است که اصل پذیرش موقت غنی‌سازی را تحت الشعاع قرار دهد و بر آن سرپوش بگذارد؛ تا عبوری بی‌صدا و موقت از این گره در مسیر توافق صورت گیرد؛ به امید این که در نهایت با راه‌اندازی کنسرسیوم غایت صفرسازی غنی‌سازی بومی نیز محقق شود.

از این رو، این تناقض‌گویی‌ها در رسانه‌های آمریکا را می‌توان به وجود قسمی «جنگ رسانه‌ای پنهان» میان ترامپ و مخالفان هر گونه امتياز مهمی به ایران در هر توافقی در آمریکا و اسرائیل ربط داد.

از این جهت نه صرفا در این مورد و این پرونده بلکه در دیگر پرونده‌های منطقه‌ای و جهانی نیز در مواجهه با انتشار اطلاعاتی در رسانه‌ها به نقل از «مقاماتی» باید با وسواس زیاد برخورد کرد؛ به این علت که این دست مطالب «تولید» خود رسانه نیست بلکه نقل قول از «منابعی» است که هدف اطلاع‌رسانی صرف نیست و غالبا هدفمند و با انگیزه‌های دیگری است. در عین حال هم حالا که رسانه‌های نام آشنا و سنتی در سایه گسترش سوشیال مدیا، دیگر مثل گذشته مزیت انحصار خبر رسانی سریع درباره حوادث و اتفاقات را از دست داده‌اند، معمولا به رقابتی تنگاتنگ با یکدیگر در انتشار «دیتای پنهان و انحصاری» در پرونده‌های حساس و جنجالی روی آورده‌اند. قبل از انتشار این اطلاعات هم معمولا امکان راستی‌آزمایی وجود ندارد و همان «مقامات و منابع دولتی» نیز متناسب اهداف و بازی سیاسی و رسانه‌ای خود «اطلاعاتی» را درز می‌دهند.

اما به اصل موضوع که برگردیم، باید دید پذیرش موقت غنی‌سازی در توافقی موقت می‌تواند راهگشای مسیر پر پیچ و خم توافق باشد یا این اتفاق در گیر و دار دیگر شروط پیشنهاد ترامپ و مخالفت شدید مخالفان آن کان لم یکن می‌شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
110👍61👎4🤔4
🔺ورود ایران به مذاکرات حماس و اسرائیل؟!

رئیس جمهور آمریکا در سخنان تازه‌ای اظهار داشت که ایران در مذاکرات «خیلی تندروتر و تهاجمی» شده است و درخواست‌هایش برای آمریکا «قابل پذیرش نیست»، اما در عین حال هم گفته است که تهران در مذاکرات میان آمریکا، اسرائیل و حماس «نقش» دارد.

برخی به این گفته ترامپ به عنوان یک «فکت» نگریسته و آن را مبنای تحلیل، گمانه‌زنی و داوری قرار داده‌اند و اما واقعیت ماجرا چیست؟

در پاسخ می‌توان گفت که هیچ فکت و نشانه جدی دال بر چنین نقشی و وارد شدن مذاکره در مورد غزه به دستور کار مذاکراتی ایران و آمریکا وجود ندارد. تاکنون نیز هیچ منبع اسرائیلی، آمریکایی و عمانی به عنوان میانجی تهران و واشنگتن، و قطری و مصری (دو میانجی حماس و اسرائیل) درباره موضوعی به این مهمی چیزی نگفته است.

این عین عبارت ترامپ خطاب به خبرنگاران در کاخ سفید است:
"Gaza right now is in the midst of a massive negotiation between us and Hamas and Israel, and Iran actually is involved, and we'll see what's going to happen with Gaza. We want to get the hostages back,"

«غزه در حال حاضر در میانه مذاکراتی عظیم میان ما، حماس و اسرائیل قرار دارد و ایران نیز در واقع درگیر است. خواهیم دید چه اتفاقی برای غزه خواهد افتاد. ما می‌خواهیم گروگان‌ها را بازگردانیم».

از سیاق ظاهری کلام ترامپ این گونه برداشت می‌شود که منظور او درگیر بودن ایران در مذاکرات آمریکا، حماس و اسرائیل است، اما با توجه به نبود هیچ اماره و نشانه‌ای از آن بعید هم نیست که مقصود او این باشد که ایران نیز درگیر مذاکرات با آمریکاست. ترامپ از این بی‌دقتی‌ها و کلی‌گویی‌ها زیاد دارد و احتمال لغزش زبانی را نمی‌توان منتفی دانست.

به هر حال، به فرض این که سخن ترامپ ناظر به نقش ایران در مذاکرات حماس و اسرائیل باشد، باز باید دید منظور دقیق او چیست؟ در این صورت، موضوع از سه حالت خارج نیست:

نخست این که واقعا منظور او مذاکراتی با مشارکت ایران درباره غزه است که البته به دلایل متعددی بسیار بعید به نظر می‌رسد.

دوم این که بعید نیست که منظور ترامپ ناظر به تلاشی باشد که چندی قبل یک طرف عربی احتمالا به درخواست آمریکا در این باره انجام داده است.

بنا به شنیده‌‎های نگارنده ظاهرا چند وقت پیش «مقامی عربی» در دیدار با وزیر خارجه ایران به نوعی خواستار مداخله و گفتگوی تهران با حماس برای تسهیل رسیدن به «آتش بس موقت» در غزه شده بود. اما عراقچی در پاسخ گفته است که تهران نقشی در تصمیم‌گیری‌های حماس ندارد و در مقابل بر ضرورت فشار بر اسرائیل برای توقف کامل جنگ و ارسال کمک‌ها به غزه تاکید می‌کند.

اما اگر خواسته آن طرف عربی از ایران در اصل درخواست آمریکا باشد که بعید هم نیست، در این صورت ممکن است ارجاع ترامپ به این مساله و تلاش‌هایی از این دست باشد.

حالت سوم هم این که بنا به رسانه‌های اسرائیلی و آمریکایی گویا ترامپ هنوز به دیپلماسی و توافق با ایران امیدوار است و از این رو تلاش دارد که نتانیاهو را «فعلا» از اقدامی علیه ایران برحذر دارد. از این منظر هم اگر به سخنان ترامپ درباره «نقش و مداخله» ایران در مذاکرات آتش بس در غزه نگریسته شود، در حد یک احتمال هیچ بعید نیست که هدف از آن افزایش دز تلاش‌هایش برای مهار نتانیاهو باشد.

البته چنان که قبلا هم گفته‌ام نباید در مورد اختلاف نظر میان ترامپ و نتانیاهو اغراق کرد و به نظر می‌رسد که نوعی بزرگ‌نمایی رسانه‌ای در این باره وجود دارد که ممکن است تحلیل‌گران را در فهم وقایع و دورنمای تحولات منطقه و مذاکرات آمریکا و ایران دچار اشتباه کند.

اما در کل فارغ از آنچه شرحش رفت، تجربه همین چند ماه کوتاه ریاست جمهوری دوم ترامپ نشان می‌دهد که زیاد نباید بر روی گفته‌های او به عنوان فکت قطعی حساب باز و تحلیل کرد. اگر چنین بود و صرفا گفته‌های ترامپ مبنی بر «توافق قریب الوقوع» هم در پرونده اوکراین، هم غزه هم ایران ملاک بود که خیلی وقت پیش می‌بایست در سه پرونده توافقی حاصل شده بود؛ اما هنوز «بن بست» در سه موضوع تداوم دارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍11228👎1
🔺منطقه در آستانه درگیری یا….؟!

از دیروز ناگهان حمله به ایران پس از مجموعه تحرکات و تصمیمات غیر منتظره آمریکا در سطح منطقه از افزایش آماده باش در پایگاه‌های خود تا کاهش تعداد کارکنان در برخی سفارتخانه‌ها در منطقه در صدر اخبار رسانه‌های جهان قرار گرفته است.

این تحولات در آستانه دو اتفاق مهم رخ می‌دهد؛ نخست رسیدن بحران داخلی در اسرائیل به آستانه انحلال کنست و به تبع آن سقوط کابینه نتانیاهو و دوم نیز برگزاری دور ششم مذاکرات میان ایران و آمریکا در یکشنبه آینده آن هم پس از کش و قوس‌های فراروان متعاقب ارسال طرح پیشنهادی به ایران و انتظار پاسخ تهران.

در خوشبیانه‌ترین حالت می‌توان اتفاقات را تلاشی هدفمند برای عبور نتانیاهو از بحران انحلال کنست و در عین حال تاثیر آمریکا بر تصمیم تهران و به نوعی قبولاندن پذیرش توقف غنی‌سازی و طرح آمریکا قبل از دور ششم مذاکرات در یکشنبه آینده در مسقط دانست.

اما در بدبینانه‌ترین حالت می‌توان این اتفاقات را نوعی پیش‌درآمد برای حمله اسرائیل به تاسیسات هسته‌ای ایران دانست که شواهد و قراینی هم در این خصوص وجود دارد؛ از تحرکات اسرائیل در دو سه هفته اخیر گرفته تا بیانیه‌ها و مواضع چند روز اخیر تهران و نوعی ابراز نومیدی ترامپ نسبت به آینده مذاکرات با ایران و تاکید بر این که «احتمال رسیدن به توافق را خیلی کمتر از قبل می‌دانم».

این در حالی است که ترامپ قبلا قبل و بعد از مذاکرات از احتمال «توافق قریب الوقوع» می‌گفت. این بدبینی رئیس جمهور آمریکا می‌تواند فی نفسه نوعی «چراغ سبز اولیه» به اسرائیل برای اقدام علیه ایران تلقی شود.

در این میان، هم گزارش اخیر آژانس و همچنین اقدام تروئیکای اروپا (فرانسه، انگلیس و آلمان) در شورای حکام آژانس بین‌المللی برای صدور قطعنامه ضد ایرانی نیز خواسته یا ناخواسته می‌تواند در جهت آماده کردن بستر و فضای بین‌المللی برای تحرک نظامی احتمالی علیه تاسیسات هسته‌ای ایران باشد.

از این رو، می‌توان گفت که پرونده هسته‌ای ایران وارد حساس‌ترین و بی‌سابقه‌ترین وضعیت خود شده است که احتمالا اسرائیل آن را فرصتی «راهبردی» برای حمله به تاسیسات هسته‌ای بداند. ناگفته هم نماند که از 15 سال پیش همواره مترصد فرصتی برای این کار بوده؛ اما با مخالفت آمریکا روبرو شده است، ولی اکنون به نظر می‌رسد که یک «‌هم‌پوشانی کامل منافع» میان دو طرف حداقل برای سطحی از حمله وجود دارد.

با وجود تدابیری امنیتی که آمریکا در حال اتخاذ آن‌ها در منطقه است، اما قابل توجه این که حضور نیروها و جنگ افزارهای آن در منطقه دستکم «تا این لحظه» در سطحی نیست که نشانگر آماده شدن آمریکا برای یک حمله نظامی یا درگیری بزرگ در منطقه باشد. با این حال، هر گونه حمله احتمالی اسرائیل به ایران نیز بدون موافقت و همکاری اعلام نشده آمریکا تقریبا منتفی است. به هر حال اسرائیل برای چنین حمله‌ای به بمب آمریکایی «جی بی یو-43/بی» معروف به «مادر همه بمب‌ها» نیاز دارد.

اما اکنون پرسش این است که آیا ترامپ «چراغ سبز نهایی» را برای این حمله اسرائیل نشان داده است و این که در صورت وقوع در چه سطحی خواهد بود؟
سطح فعلی حضور نظامی «غیر جنگی» آمریکا در منطقه یا نشانه آن است که این حمله در آینده نزدیک اتفاق نمی‌افتد یا این که رخ می‌دهد اما «محدود و متمرکز» و معطوف به این برآورد آمریکایی‌هاست که به یک درگیری نظامی بزرگ در منطقه ختم نمی‌شود که در این صورت مفروض آن اعزام بیشتر ناوهای جنگی بیشتری به منطقه و در کل تقویت گسترده سطح حضور نظامی متناسب این وضعیت بود.

اما چرا هر گونه حمله در صورت وقوع می‌تواند محدود شروع شود؟ واقعیت این است که هر گونه حمله بزرگی می‌‎تواند اولا به یک درگیری و جنگ گسترده و کنترل نشده در منطقه تبدیل شود و این چیزی نیست که ترامپ و حتی خود اسرائیل بخواهد و ثانیا ممکن است که اهداف مورد نظر را هم محقق نکند.

اما تبعات حمله محدود «ولی متمرکز» هم قابل کنترل است و هم می‌تواند در کنترل واکنش و رفتار طرف مقابل تاثیرگذار باشد. به این معنا که احتمالا اسرائیل برای کنترل و مهار واکنش طرف مقابل، طرح حمله به تاسیسات هسته‌ای را تدریجی و در قالب حملاتی رفت و برگشتی پیش ببرد و این گونه بدون وقوع یک جنگ گسترده هدف خود را دنبال کند.

اما احتمال دیگر که اسرائیل بخواهد یک «خرابکاری یا ترور بزرگ» انجام هد.

فعلا قبل از هر چیز باید دید که دور ششم مذاکرات در صورت برگزاری چه نتیجه‌ای خواهد داشت. در واقع می‌توان آن را متفاوت‌ترین دور مذاکراتی نامید که در فضای بدبینی و به نوعی تحت فشار «وضعیت حمله» برگزار می‌شود؛ در حالی که پنج دور قبلی در فضایی از خوشبینی و امیدواری نسبی برگزار شدند.
البته در صورت تداوم اختلافات بنیادین کنونی دور جدید هم چندان نمی‌تواند راهگشا باشد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
154👍92🤔10👎8
🔺فریب و حمله!

بالاخره بامداد امروز اسرائیل حملات خود را شروع کرد که البته هنوز در برخی مناطق ادامه دارد و این جنایت تاکنون فقط در تهران حدود 78 و در تبریز 18 قربانی گرفته است.

این حملات ترکیبی که با تکیه بیشتر بر پهپاد انجام شده است، از جهاتی بی‌شباهت با عملیات "وب" چند وقت پیش اوکراین به خاک روسیه نیست. از لحاظ ترورهای انجام گرفته نیز بی‌شباهت با حملاتی غافلگیر کننده نیست که در روز اول جنگ لبنان علیه رهبران و فرماندهان ارشد حزب‌الله انجام شد.

با این که اسرائیل هدف حمله را نابودی تاسیسات هسته‌ای ایران اعلام کرده است، اما به نظر می‌رسد که در دور نخست حملات بيشتر تمرکز بر هدف قرار دادن سامانه‌های پدافندی و ترور دانشمندان هسته‌ای و فرماندهان نظامی با هدف وارد آوردن آسیب جدی به ساختار فرماندهی و کنترل نیروهای مسلح ایران بوده است.

فارغ از چند و چون حملات و واکنش ایران به آن، با وجود ظهور نشانه‌های جدی در دو روز گذشته نسبت به جدی‌تر شدن حمله اسرائیل، اما این تجاوز نتیجه «فریبی راهبردی» نیز هست که دونالد ترامپ در دو سه ماه گذشته با اظهارنظرهای متناقض، سردرگم کننده و ابراز تمایل جدی اما دروغین برای توافق و مذاکره در پیش گرفت. اخیرا هم چنان وانمود کرد که حملات اسرائیل نزدیک نیست. پر واضح است که نوعی تقسیم کار میان نتانیاهو و ترامپ رخ داده است.

با شور و شعف امروز ترامپ، «عالی» توصیف کردن حملات و تهدید به حملاتی شدیدتر و تاکید بر این که تجاوز امروز اسرائیل در پایان مهلت دو ماهه او رخ داد، دیگر شک و تردیدی نسبت به نقش او و دولتش در برنامه‌ریزی حملات امروز باقی نمی‌ماند.

اما اکنون پرسش کانونی این است که اوضاع به کدام سو خواهد رفت؟ آیا جنگی تمام عیار درخواهد گرفت یا خیر؟ و این که آیا آسمان و خاک ایران ممکن است که وضعیتی شبیه سوریه و لبنان پیدا کند یا خیر؟

به نظر می‌رسد که همه چیز فعلا بستگی به سطح واکنش ایران و میزان تاثیرگذاری آن بر ادراک اسرائیل دارد.

اگر واکنش احتمالی ایران بتواند ادراک اسرائیل را تغییر دهد، پس از مدتی کوتاه و حملات رفت و برگشتی اوضاع مي‌تواند به حالت عادی باز گردد اما اگر این اتفاق نیفتد حملات طرف مقابل می‌تواند شکلی مستمر و دلخواهی به خود گیرد.

بر کسی پوشیده نیست که آینده خاورمیانه و شکل‌گیری نظمی دیگر در آن در پیوند مستقیم با نتیجه این درگیری میان ایران و اسرائیل است.

خداوند ایران و ایرانی را از گزند اهریمنان مصمون بدارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
547👍131👎12🤔8
🔺تخلیه تهران یا ایران؟!

دونالد ترامپ با وعده و شعار فریبنده اما دروغین «نه به جنگ» و پرهیز از ورود آمریکا به جنگی جدید توانست دستکم آرای بخشی از مخالفان جنگ به ویژه مخالفان جنگ اسرائیل در غزه را جذب و به پیروزی برسد؛ اما با گذشت حدود پنج ماه از آغاز دور دوم ریاست جمهوری‌اش نه تنها در خاموش کردن جنگی چه اوکراین چه غزه ناکام مانده است، بلکه با نشان دادن چراغ سبز به نتانیاهو موجب شعله ور شدن جنگی دیگر در خاورمیانه علیه ایران شده است.

حالا هم پس از تجاوز به ایران و «خیانت» به رای دهندگان آمریکا خواهان تخلیه تهران شده است؛ گویا کوچاندن و ترانفسیر سرگرمی و تفریحی برای ترامپ تبدیل شده است؛ تا دیروز از ضرورت کوچاندن مردم غزه و سلطه آمریکا بر این باریکه می‌گفت و امروز هم خواستار تخلیه و به عبارتی دیگر کوچ اجباری ساکنان ابرشهر تهران شده است که از لحاظ جمعیت معادل ۲۰ کشور است.

البته این «هشدار» صرفا متوجه تهران نیست، بلکه نظر به جایگاه سمبلیک پایتخت و به نوعی پیوند خوردن آن با هویت ایران سخنی به گزاف نیست که اگر گفته شود این خواسته نامعقول او نوعی درخواست برای کوچ از ایران است.

فعلا هدف اولیه ترامپ از این فشار حداکثری وادار کردن حاکمیت به امضای «تسلیم نامه» برای نابودی کامل برنامه هسته‌ای است و به فرض صحت چنین فرضیه‌ای احتمالا دولت آمریکا هنوز کاملا مطمئن نیست که با ورود مستقیم به جنگ و بمباران تاسیساتی چون فوردو نابود شود. البته تن دادن به چنین تسلیمی در حوزه هسته‌ای نیز به معنای پایان کار نیست، بلکه آمریکا و اسرائیل به احتمال زیاد این روند را تا خلع سلاح کامل ادامه خواهند داد.

در این راستا هم ترامپ منتظر این است که حملات اسرائیل کاملا راه را برای ورود «بی خطر» جنگنده‌های آمریکایی حامل بمب‌های سنگرشکن برای بمباران فوردو و دیگر تاسیسات زیرزمینی باز کند؛ به گونه‌ای که بعد از آن ایران قادر به حمله‌ای به منافع آمریکا در منطقه نباشد.

اما در کنار اهداف اولیه پیشگفته، پیام ترامپ و نتانیاهو برای تخلیه پایتخت ایران خود پرده از اهداف حقیقی این تجاوز بر می‌دارد و نشان می‌دهد که هدف و غایت آن‌ها آن گونه که اعلام می‌کنند نابودی برنامه هسته‌ای ایران نیست.

حتى هدف آمریکا و اسرائیل فراتر از تغییر رژیم است؛ در وهله اول اگر هدف صرفا برنامه هسته‌ای بود که چه نیازی به تخلیه پایتخت است و اساسا چه نیازی به حمله به اهداف غیر نظامی و کوچاندن 12 میلیون نفر است؟ اگر هم هدف تغییر رژيم است اساسا مگر راه آن تخلیه پایتخت است؟ بر کسی پوشیده نیست که این هشدار و تخلیه مردم را در درجه اول علیه خود متجاوز و متجاوزین می‌شوراند.

اما غایت ترامپ و نتانیاهو چیست؟ به نظر می‌رسد که پس از تحقق اهداف مقطعی اولیه، یعنی نابودی برنامه هسته‌ای و تغییر نظام اما غایت اصلی فروپاشی کیان ایران پس از یک دوره پر آشوب است. در این صورت هم اگر کیان مملکت فروپاشد هیچ بعید نیست که خواسته ترامپ سیطره بر برخی جزایر راهبردی ایرانی در خلیج فارس باشد.

از کسی که ادعای مالکیت گرینلد می‌کند و در اندیشه الحاق کانادا به خاک آمریکاست و چنین اندیشه‌های فاشیستی و ضد انسانی را در سر دارد، کاملا محتمل است که فردا روزی بخواهد بخشی از خاک ایران در خلیج فارس را در سایه وضعیتی فرو پاشیده به نام آمریکا بزند که برای همیشه حضور آن را در این منطقه فوق راهبردی تثبیت کند و در آن هنگام هم تشنگان قدرت که اکنون سودای رسیدن به آن با جنگنده‌های آمریکا و اسرائیل را دارند، حتی اگر هم بخواهند نخواهند توانست کاری کنند.

اکنون تنها راه حفظ ایران و جلوگیری از ورود به آینده‌ای مجهول و پرآشوب، کنار گذاشتن و لو موقت خصومت‌ها و کینه و کدورت‌های بجا و بی‌جا و دفاع از کشور است.
خداوند ایران و ایرانی را از اهریمنان مصون بدارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍471126👎56🤔9
🔺آینده آتش‌بس!

با برقراری آتش‌بش اکنون شاید پرسش کانونی این باشد که آیا تداوم خواهد داشت یا امکان نقض آن وجود دارد؟
تجربه‌ نشان داده است که اسرائیل معمولا به آتش‌بس‌ پایبند نیست و به اشکال متفاوتی نقض می‌کند.
آنچه در حال حاضر می‌توان گفت این است که اسرائیل احتمالا به دنبال اجرای الگوی لبنان درباره ایران، در سطوحی و لو بعضا متفاوت برود و چه اعلام‌شده و چه اعلام‌نشده، هر از چند گاهی دست به حملاتی با هدف جلوگیری از بازسازی سایت‌های هسته‌ای آسیب‌دیده و غیره و انجام ترور بزند.
همین رویکرد اسرائیل می‌تواند به دور تازه‌ای از درگیری در آینده منجر شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍25821👎12🤔7
🔺نقض غرض بزرگ!

هدف تجاوز اخیر اسرائیل و آمریکا به ایران صرفا برنامه هسته‌ای نبود، اما این برنامه در کانون اهداف بود. پرواضح است که طرف‌های مقابل علی رغم توقف درگیری و لو به اشکال دیگری برنامه خود را علیه ایران دنبال می‌کنند.

هنوز دیتای قابل اتکایی درباره میزان خسارت وارده به تاسیسات هسته‌ای ایران وجود ندارد؛ تا بتوان به ارزیابی تقریبی درباره میزان موفقیت یا شکست حملات در تحقق هدف نابودی برنامه هسته‌ای رسید.

در این خصوص طرف ایرانی از زبان سخنگوی وزارت خارجه و سپس خود وزیر در سخنانی قابل تامل میزان خسارت را «زیاد و جدی» توصیف کرده‌اند. معمولا در چنین مواقعی تمایلی به اعلام خسارات گسترده وجود ندارد؛ اما اکنون به نظر می‌رسد که سخن گفتن از آن فراتر از آن که منعکس کننده واقعیت نتایج حملات باشد، احتمالا اهداف دیگری هم دارد که در آینده می‌توان درباره آن‌ها سخن گفت.

در طرف مقابل، دونالد ترامپ مدعی نابودی تاسیسات و برنامه هسته‌ای ایران است. در این رابطه نخست می‌توان گفت که تجربه نشان داده که ادعاهای ترامپ معمولا بیشتر از آن که واقعیت یک مساله را بیان کند، معطوف به تصویرسازی است. دوم این که ارزیابی اولیه اطلاعات درزیافته (از آژانس اطلاعات دفاعی DIA بازوی اطلاعاتی پنتاگون) در سی ان ان این است که حملات نظامی آمریکا به سه تاسیسات هسته‌ای ایران (نطنز، فردو و اصفهان) نتوانسته‌ بخش‌های اصلی برنامه هسته‌ای ایران را نابود کند و احتمالا تنها فعالیت آن‌ها را برای چند ماه به تاخیر انداخته‌ است.

حالا اما صرف نظر از هزینه فایده برنامه هسته‌ای ایران و صحت و سقم روایت دو طرف، از شواهد و قراین پیداست که اولا برنامه هسته‌ای ایران تفاوتی ماهوی با برنامه مشابه عراق و لیبی دارد و از این جهت به عنوان یک علم اکتسابی بومی صرفا با حمله نظامی نابود نمی‌شود؛ گرچه ترور دانشمندان یقینا به آن آسیب می‌رساند، اما تجربه 15 سال گذشته هم نشان می‌دهد که ممکن است برای بازه‌ای زمانی تاخیری ایجاد شود، اما باعث توقف آن نشده و سیر پیشرفت هسته‌ای ایران از سال 2010 که زنجیره ترورها شروع شد تا قبل از حملات اخیر موید این مدعاست.

ثانیا طبق همان ارزیابی اطلاعاتی آمریکا و شواهد دیگری از حیث تاسیساتی نیز و نه صرفا دانش هسته‌ای، حملات فعلا تنها وقفه‌ای چند ماهه در فعالیت‌های هسته‌ای ایران ایجاد کرده است. این بدان معناست که از سرگیری این فعالیت‌ها به چند ماه زمان نیاز دارد.

اما مساله اینجاست که فعالیت‌های هسته‌ای ایران بعد از آن به احتمال زیاد وارد دوره «ابهام» می‌شود که تعلیق همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی می‌تواند پیش درآمد آن باشد. اینجاست که می‌توان گفت بمباران تاسیسات هسته‌ای «اشتباهی بزرگ» بود؛ چون نه تنها این برنامه را نابود نکرد؛ بلکه کاملا از دسترسی و نظارت بین‌المللی خارج می‌سازد. در همین حال هم احتمالا ایران با ارزیابی ابعاد فنی مختلف حمله، تاثیرات ان و خسارت‌ها به ویژه در تاسیسات زیرزمینی تدابیر حفاظتی و استحکام‌بخشی را به شکل بی‌سابقه‌ای اعمال و تاسیسات خود را کلا به اعماق صدها متری زیر زمین منتقل کند.

اینجا می‌توان گفت که آمریکا با این کار خود در واقع نقض غرض کرد؛ اگر هدف طبق اعلام ترامپ عدم دستیابی ایران به بمب اتم بود که تحقق آن در سایه نظارت بین‌المللی و دسترسی به تاسیسات هسته‌‎ای ایران میسرتر بود؛ اما ورود برنامه هسته‌ای ایران به دوره ابهام در نتیجه حملات اخیر آن هم در تاسیساتی مستحکم‌تر در اعماق بیشتر زمین مسیر حرکت در جهت تولید سلاح اتمی را برای ایران هموار می‌کند. اما این که خود ایران در این زمینه چه تصمیمی بگیرد مساله دیگری است.

طبیعتا شروع احتمالی «ابهام هسته‌ای» پیامدهای خاص و سنگین خود را هم برای ایران به ویژه در تشدید فشارهای اقتصادی و امنیتی به همراه خواهد داشت که فعال‌سازی اسنپ بک در آینده نزدیک احتمالا بخشی از آن خواهد بود.

در چنین وضعیتی چه بسا دو راه و انتخاب بیشتر فراروی دو طرف ایرانی و آمریکا و غرب نباشد؛ نخست این که تلاش کنند طی ماه‌های آینده با کنترل تنش به یک توافقی مرضی‌الطرفین دست یابند که به موجب آن دوباره برنامه هسته‌ای با از سرگیری همکاری با آژانس تحت نظارت بین‌المللی قرار گیرد. دوم این که هر کدام از دو طرف راه خود را بدون توافق برود؛ ایران مسیر ازسرگیری و توسعه فعالیت‌های هسته، قطع همکاری و ابهام هسته‌ای را طی کند و طرف مقابل نیز راه تشدید تنش و کشمکش در ابعاد مختلف امنیتی، سیاسی و اقتصادی را دنبال کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
177👍105👎30🤔3
🔺جنگ از سر گرفته می‌شود؟!

پرسش پربسامد و کانونی این روزها این است که آیا جنگ میان ایران و اسرائیل از سر گرفته خواهد شد یا نه؟ از زمان آتش بس تاکنون به کرات به طرق مختلف مورد این پرسش قرار گرفته‌ام. در مواجهه با این پرسش برخی ناظران از سرگیری جنگ را امری قطعی می‌دانند.

واقعیت این است که نگارنده با قطعیت و جزم‌ در امر تحلیل میانه‌ای ندارد؛ مگر این که پشتوانه آن دیتای قطعی باشد. از این رو، نه می‌توانم وقوع مجدد جنگ را قطعی و نه عدم وقوع آن را کاملا منتفی بدانم.

تنها چیزی که فعلا می‌توان گفت این که احتمال ازسرگیری جنگ دستکم در آینده نزدیک و کوتاه مدت به دلایلی زیاد نیست؛ اما احتمال نقض آتش بس به طرق مختلف و غیر مستقیم وجود دارد. با این حال نیز باید گفت که اتفاقی که رخ داد، جنگ آخر ایران و اسرائیل هم نیست.

در طول 12 روز درگیری متعاقب تجاوز اسرائیل دو طرف تلاش کردند که از وقوع یک جنگ گسترده و تمام عیار جلوگیری کنند و آنچه هم رخ داد یک درگیری و جنگ محدود بود. این که چرا ایران، اسرائیل و آمریکا از وقوع جنگ گسترده پرهیز می‌‌کنند، هر کدام دلایل خاص خود را دارد.

احتمالا ترامپ گمان می‌کرد که پشت بند حملات اخیر حداقل وادار شدن تهران به توافقی است که «برد راهبردی سیاسی» آمریکا را تضمین می‌کند. اما پس از آن نشانه‌ای از کوتاه آمدن ایران مشاهده نشد و با اقداماتی چون تعلیق همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی واکنش نشان داد.

بدون شک شرایط برای ایران در این «تنهایی استراتژیک» در مواجهه با بلوک غرب بسیار دشوار و سخت است؛ اما برای طرف مقابل نیز چندان آسان نیست. اکنون تقریبا این اتفاق نظر در میان ناظران بین‌المللی و بعضا نهادهای اطلاعاتی به ویژه در آمریکا وجود دارد که حملات به تاسیسات هسته‌ای ایران واجد «دستاوردی راهبردی» برای پایان دادن به برنامه هسته‌ای ایران نبوده و صرفا برای چند ماه آن را به تاخیر انداخته است.

این وضعیت در آینده می‌تواند به یک بن‌بست در مقابله با برنامه هسته‌ای ایران پس از آزمودن گزینه نظامی تبدیل شود که عملا اعمال فشار بیشتر، این برنامه را به سمت ابهام و فعالیت زیرزمینی سوق می‌دهد. در این حالت احتمالا طرف مقابل در کنار تداوم تلاش برای خرابکاری در این حوزه، مسیر تشدید «بی‌سابقه» فشار و تنش چه از طریق اسنپ بک و غیره را برای ایجاد برگردان داخلی دشوارتر در ایران با شدت بیشتری طی کند.

در کل این گونه پیداست که تنش‌ها دستکم در ماه‌های پیش‌رو با آمریکا و اسرائیل از یک طرف و آژانس و اروپا از دیگر سو تصاعدی است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍22450👎13🤔8
🔺کشتار زندان!

از جنایت‌های ضد بشری که اسرائیل در تجاوز 12 روزه خود به ایران مرتکب شد، حمله به زندان اوین بود؛ تصور حال و وضع هولناک یک تعداد انسان محبوس در یک مکان پس از بمباران آن سخت آزار دهنده و دشوار است.

حمله به این زندان و کشتار تعدادی انسان بی‌گناه موید این مدعاست که برای اسرائیل وقتی منافعش اقضا کند ترور مقامات جمهوری اسلامی و زندانیانی که مخالف آن هستند و افراد عادی دیگری فرقی ندارد. همین رفتار خط بطلانی بر «ابراز دوستی» مکرر نتانیاهو خطاب به مردم ایران طی پیام‌های تصویری پی‌درپی کشید.

اما با این حال می‌شد با اتخاذ تدابیری از این حادثه تلخ در جهت تعمیق فضای همدلی ایرانی و ضد اسرائیلی بهره جست که متاسفانه چنین نشد و فرصت‌سوزی شد.

در تحلیل علت حمله به زندان گفته شده است که اسرائیل می‌خواست با این کار باعث فرار و آزادی زندانیان شود؛ اما این نگاه اگر توجیهی برای این جنایت نباشد، بسیار ساده‌انگارانه است. فرار محبوسان تنها در شرایطی تا حدودی امکانپذیر بود که اوضاع امنیتی تهران و کشور کاملا به هم ریخته و هرج و مرج حاکم می‌بود؛ اما وقتی متعاقب تجاوز کوچک‌ترین نابسامانی و ناامنی شهری رخ نداد، زندانیان چگونه می‌خواستند، فرار کنند و به کجا می‌رفتند؟ به ویژه که همه نیروهای امنیتی و نظامی در حالت آماده باش بودند.

درباره علت حمله به زندان دو احتمال بیشتر مطرح نیست؛ نخست این که بعید نیست جاسوس یا جاسوسانی "مهم" دستگیر شده و در حال ورود به زندان بوده‌اند که اسرائیل از بیم لو رفتن برخی شبکه‌های عملیاتی و تجسسی وابسته به خود با هدف کشتن این افراد به اوین حمله کرده است. احتمال دوم هم این که از این طریق قصد تزریق حس ناامنی و وحشت به کل داشته است.

فارغ از این که برنده جنگ اخیر چه طرفی بود، اما اسرائیل در دو حوزه بازنده بود؛ نخست این که با این تجاوز دستکم نگرش برخی از ایرانی‌های منتقد و بعضا مخالف حاکمیت در قبال اسرائیل تغییر کرد. نتانیاهو به این فضا به دیده سرمایه اجتماعی برای روز مبادا می‌نگریست؛ اما عملا دایره دشمنی با اسرائیل را گسترش داد.

دوم این که در سطح منطقه و دنیای عرب نیز اتفاق بزرگ‌تری افتاد. تجاوز اسرائیل به ایران پس از نسل کشی در غزه حس همدردی بی‌سابقه‌ای در افکار عمومی عربی و اسلامی با ایران برانگیخت. حتی خیلی از منتقدان ایران و سیاست‌های منطقه‌‎ای آن نیز همبستگی خود را پنهان نکردند. در جریان این جنگ در سفری به چند کشور منطقه به عینه در گفتگو با برخی نخبگان و نویسندگان شاهد این اتفاق بودم.

این در حالی است که سال‌‌‌ها به دلایل مختلفی از جمله تحولات منطقه در دو دهه اخیر به ویژه در سوریه و تبلیغات سهمگین خصومت با ایران می‌رفت جایگزین دشمنی تاریخی با اسرائیل شود؛ اما این جنگ محدود دستکم این تصویر را تا حدودی اصلاح کرد؛ هر چند فعلا سود مستقیمی را عاید ایران نمی‌کند کما این که برای غزه هم چنین بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
195👍108👎53🤔3
🔺نتانیاهو چرا به دیدار ترامپ رفت؟!

بنیامین نتانیاهو به آمریکا سفر کرده و قرار است با دونالد ترامپ دیدار و گفتگو کند. این سفر نتانیاهو از آن جهت پراهمیت است که بعد از تجاوز به ایران و آتش بس انجام می‌شود.

پیوست رسانه‌ای اسرائیل و آمریکا برای این سفر به گونه‌ای است که انگار جنگ غزه و توافق احتمالی با حماس در کانون گفتگوهای ترامپ و نتانیاهو قرار دارد و ارسال هیات مذاکره کننده اسرائیلی به دوحه نیز در این راستاست.

واقعیت اما این است که «تا این لحظه» «پیشرفتی راهکشا» در مذاکرات آتش بس در غزه رخ نداده است.

اگر تجربه چند ماه اخیر را در نظر بگیریم، احتمالا تمرکز بیش از حد بر پرونده غزه به عنوان «دستور کار اصلی» دیدار ترامپ و نتانیاهو گمراه‌ کننده و در واقع پوششی برای موضوع اساسی گفتگوی دو طرف یعنی ایران باشد.

در این میان اگر هم طی ساعات آینده «تحولی بزرگ» در مذاکرات آتش بس غزه برای رسیدن به توافق رخ دهد، باز نافی این نیست که ایران در کانون گفتگوهای دو طرف قرار دارد.

اما محور گفتگوی ترامپ و نتانیاهو چیست؟
به احتمال زیاد حول چهار محور است؛ نخست ارزیابی نتایج حملات به ایران به ویژه به تاسیسات هسته‌ای. محور دوم هم بررسی نتایج واکنش و حملات ایران. محور سوم نیز بررسی سناریوهای مختلف بعد از جنگ محدود اخیر در مواجهه با تهران و محور چهارم هم به عنوان تالی سه محور پیشین، دستیابی به دستور کاری مشترک و متعاقب آن تعیین گام‌های بعدی در قبال ایران و انجام هماهنگی‌های لازم در این خصوص است.
این که این گام‌ها و پلان بعدی دو طرف چه خواهد بود، سوالی کانونی است که بعدا می‌توان درباره آن سخن گفت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍20328🤔9👎4
🔺 درنگی بر کمین بیت حانون!

بنا به اعلام ارتش اسرائیل پنج نظامی آن پریروز در کمین چهار مرحله‌ای شاخه نظامی حماس در بیت حانون در نوار غزه کشته شدند و 14 نفر دیگر هم زخمی شده‌اند.

کشته شده‌های این عملیات از گردان توراتی ارتدوکسی «نتزاح یهودا» بودند که تندروترین نیروی ارتش اسرائیل به حساب می‌آید و در سال 2022 دولت بایدن می‌خواست آن را به اتهام جنایت علیه فلسطینی‌ها تحریم کند؛ اما تحت فشار لابی اسرائیلی از این اقدام منصرف شد.

این کمین در بحبوحه دو رویداد سیاسی جاری می‌تواند واجد دلالت‌های خاص خود باشد؛ نخست مذاکرات آتش‌بس میان اسرائیل و حماس در دوحه و دوم در جریان سفر نتانیاهو به آمریکا و دیدارش با ترامپ.

عملیات بیت حانون در ادامه زنجیره کمین‌های فلسطینی‌ها در مناطق مختلف نوار غزه انجام شده که در ماه‌های اخیر شدت یافته و در هفته‌های گذشته تقریبا به عملیاتی شبه روزانه تبدیل شده است.

فارغ از این که غزه اکنون نوعی پاکسازی نژادی را در قرن 21 تجربه می‌کند و به تلی از خاک تبدیل شده است؛ اما کمین چهار مرحله‌ای بیت حانون واجد چند دلالت و ابعاد مهمی است.

نخست این که این کمین پرتلفات که سومین از نوع خود در این منطقه و شدیدترین آن‌ها در ماه‌های اخیر است، تقریبا در نقطه صفر مرزی باریکه غزه در شمال شرقی آن و در فاصله سه کیلومتری شهر اسدوروت اسرائیل در بیت حانون رخ داد. شدت انفجار بمب‌های کمین به حدی بود که ساکنان اسدوروت گمان می‌کردند این شهر هدف حمله موشکی قرار گرفته است.

وقوع چنین عملیات سنگینی (بمب‌گذاری و سپس درگیری تن به تن) پس از 21 ماه جنگ آن هم در نقطه صفر مرزی و پس از چند بار اعلام پاکسازی کامل این منطقه که با خاک یکسان شده و هیچ ساختمان سالمی در آن باقی نمانده، گویای این واقعیت است که جنگ افسار گسیخته و نسل‌کشی تمام عیار در باریکهِ ویران شدهِ غزه پس از نزدیک به دو سال هنوز منتج به تامین امنیت محیط مرزی اسرائیل، نابودی حماس و دفع خطر و تهدید آن در این محدوده مرزی نشده است؛ چه رسد به مناطق غیر مرزی این باریکه به سمت عمق آن در داخل.

دوم این که این عملیات و کمین‌های مشابه در حالی رخ می‌دهد که کل باریکه غزه تحت رصد و پایش لحظه‌ای و کامل پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌های جاسوسی برای شناسایی نیروهای فلسطینی و تحرکات آن‌ها و... قرار دارد. در همین حال هم نیروهای اسرائیلی در هر منطقه‌ای که وارد شده‌اند، چندین دستگاه پیشرفته تجسسی کار گذاشته‌اند. با این حال، وقوع چنین کمین پیچیده و زمان‌بری بدان معناست که اولا این تکنولوژی پیشرفته بدون عامل نفوذ انسانی ضامن موفقیت کامل نیست و ثانیا اسرائیل پس از حمله غافلگیر کننده هفتم اکتبر همچنان در جنگ امنیتی و اطلاعاتی با غزه دچار قسمی خلا است.

سوم این که این کمین در منطقه‌ای مرزی که اسرائیل آن را «محیط امنیتی» خود می‌پندارد و دیگر عملیات‌های روزهای اخیر در خان‌یونس، شرق غزه و دیگر مناطق باریکه غزه، روایت برخی رسانه‌ها مبنی بر خروج 80 درصد از این باریکه از سیطره امنیتی حماس را زیر سوال می‌برد. البته چنین ادعایی تاکنون از جانب خود اسرائیل و رسانه‌های آن هم مطرح نشده است. اساسا چنین کمین‌هایی در فقدان سیطره امنیتی امکانپذیر نیست.

با وجود ضربات سنگین و هزینه‌های بی‌سابقه‌ای که حماس متحمل شده است، اما هنوز معضل بنیادین اسرائیل در غزه ایجاد جایگزینی برای این تشکیلات است که تحقق آن هم مولود نابودی حماس است که بعد از دو سال جنگ نابرابر این هدف "هنوز" محقق نشده است. هیچ گونه موازنه‌ای میان اسرائیل و حماس برقرار نبوده و نیست و امکانات نظامی این سازمان در مقایسه با اسرائیل زیر صفر است و از این رو، طبیعی این بود که حداکثر چند ماه بیشتر آن هم در جنگی بی‌قاعده دوام نیاورد؛ اما بعد از 21 ماه هنوز اسرائیل از ضرورت نابودی توانمندی‌های نظامی و دولتی حماس سخن می‌گوید. صرف نظر از نوع نگاه به حماس، اما مقاومتی که در این باریکهِ کاملا تحت محاصره در سایه انواع جنایات جنگی ضد بشری صورت می‌گیرد، فراتر از تصور است و هیچ شباهتی با هیچ جنگ نامتقارنی -نه ویتنام، نه افغانستان، نه الجزایر و... ندارد.

بله! در بخش‌هایی از جنوب نوار غزه (در بخشی از رفح) باندهای مسلحی چون گروه "یاسر ابو شباب" به وسیله اسرائیل ایجاد شده است. اما کل مساحت تحت اشغالِ خودِ اسرائیل پس از نزدیک به دو سال حدودا 50 درصد مساحت کل غزه (با شمول 30 درصد منطقه باز) است و بخشی از این مناطق هم در منطق نظامی به علت تداوم عملیات‌ها در آنها اصطلاحا جزو مناطق سقوط کرده به حساب نمی‌آیند.
واقعیت این است که اگر کنترل 80 درصد مساحت غزه از کنترل حماس خارج شده بود، مفروض آن تاکنون ایجاد یک تشکیلات جایگزین بود و دیگر هیچ نیازی به مذاکره با حماس نبود. همین حکمرانی جایگزین کافی بود که 20 درصد دیگر را هم از کنترل حماس خارج کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
188👍95👎11🤔4
🔺وداع با اسلحه!

روز جمعه گذشته 30 زن و مرد پ.ک.ک طی مراسمی نمادین در غار جاسنه سلیمانیه عراق سلاح‌های خود را در برابر دوربین بر زمین گذاشتند. دل کندن و پایین آمدن از قندیل و وداع با اسلحه و آتش زدن آن دردناک‌ترین و حزن‌انگیزترین لحظه برای یک نیروی چریکی است و نمی‌توان به سادگی از کنار آن گذشت؛ اما در دل این اقدام و لو سمبلیک نیروهای پ.ک.ک صرف نظر از آینده این روند و آثار آن، چند دلالت و معنای کلیدی نهفته است:

دلالت نخست جایگاه کاریزماتیک و تعیین کننده اوجالان در مقام رهبری پ.ک.ک و لو در حبس، تعهد سازمانی و تشکیلاتی نیروهای پ.ک.ک به رهبری خود و تصمیماتش و همچنین انسجام بالای تشکیلاتی آن در مواجهه با این تحول است.
به احتمال زیاد تصمیم اوجالان به انحلال پ.ک.ک و خلع سلاح خوشایند دستکم بخش مهمی از کادر رهبری و بدنه این سازمان نبوده و نیست؛ اما بالاخره پس از شک و تردیدهایی همه به نوعی به به تصمیم تاریخی او گردن نهادند. در واقع، پیام تصویری اوجالان راه را بر گسترش این تردیدها بست و بالاخره جمعه گذشته روند خلع سلاح شروع شد.

معنای دوم، پر واضح است که معامله و بده بستانی میان اوجالان در محبس با دولت ترکیه صورت گرفته است؛ اما این کل ماجرا نیست و تحویل سلاح قبل از روشن شدن ما به ازای آن برای پ.ک.ک روایتگر آن روی دیگر ماجراست و آن هم این که این شیفت پارادایمی از کار مسلحانه به مبارزه سیاسی صرف، نه صرفا برونداد یک معامله بلکه خروجی یک بازنگری و پوست اندازی بنیادین و آغاز عصر جدیدی در سیاست ورزی کردهای ترکیه است. والا اگر این آشتی و شیفت را صرفا مولود معامله با اردوغان بدانیم، معقول نیست که یک طرف ابتدا بدون دریافت حداقل بخشی از بهای مقابل و تنها با اتکای به وعده، این چنین بزرگ‌ترین برگ و اهرم فشار خود را کنار بگذارد. به این علت احتمالا اوجالان و پ.ک.ک فکر آن روز را کرده‌اند که اگر دولت ترکیه به وعده‌های خود مبنی بر اصلاحات قانون اساسی و اجرای دیگر بندهای پنهان معامله عمل نکرد، در معرض بازنده قرار نگیرند.

از این رو می‌توان به این توافق به عنوان بهانه‌ و مدخلی برای گذار پیشگفته نگریست که اوجالان در وهله نخست پس از سال‌ها بازنگری و بازاندیشی ضرورت دیده است که ماهیت سیاست‌ورزی حزب متبوعش متناسب شرایط و تحولات جامعه ترکیه و جهان تغییر ماهویی پیدا کند.

معنای سوم این که آشتی دولت و ارتش ترکیه و پ.ک.ک پس از دهه‌ها درگیری خونبار و کشته شدن دهها هزار نفر از دو طرف کاشف از اوج سیاست ورزی پراگماتیک غیر ایدئولوژیک در ترکیه با شمول دو بازیگر ترک و کرد آن است که وقتی مصالح و منافع کلان اقتضا کند، ایدئولوژی هم کنار زده می‌شود.

یک روی دیگر آن حیثیتی نبودن امر سیاست و ترجمان عملی دایمی نبودن دوست و دشمن در سیاست داخلی و خارجی است؛ این که جنگ دولت با یک سازمان مسلحِ مخالف چنان به امری حیثیتی تبدیل شود که اساسا برای همیشه هیچ فرصتی برای هر گونه توافق و آشتی به دست نیاید. در آن سو هم فعالیت مسلحانه علیه دولت و ارتش خود به یک هدف و امری حیثیتی و ناموسی تبدیل شود که گذار از آن ناممکن شود. به نظر می‌رسد که این رفتار و چرخش دولتمردان ترکیه و رهبران کُرد پ.ک.ک انعکاسی از فرهنگی سیاسی در این جغرافیاست که این گونه دو طرف درگیر را در نهایت پای میز مذاکره و گفتگو و به تبع آن آشتی و توافق و پوست‌اندازی می‌کشاند.

در این میان هم هیچ بعید نیست که فردا روزی اردوغان و اوجالان پس از آزادی از زندان در یک قاب ‌تصویر دیده شوند و در یک جبهه سیاسی علیه رقبای تاریخی عدالت و توسعه قرار گیرند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
78👍55🤔5👎4
2025/07/14 05:02:47
Back to Top
HTML Embed Code: