Telegram Web
@ShamlouHouse
Shamlou, Shajarian
■ رباعیات خیام | دکلمه‌ی احمد شاملو، آواز محمدرضا شجریان، موسیقی فریدون شهبازیان | کاست ۲ | کانال وب‌سایت رسمی احمد شاملو

@ShamlouHousewww.shamlou.org
❑ کرنشی سه‌گانه به بامداد


ـ۱

این‌جا بود!
میان چهار و هفتاد و نه
از قرن چهارده خورشیدی.
رنج برد مثل بسیاری
فریاد کرد مثل خودش!
از او ماند عشق به کوچه
و شعرِ گردن‌کشی!

ـ۲

مرگ را هم خریده‌اند
با غارتیان کارش نیست؛
صاف به وجدانِ کوچه می‌زند.
در مرگ‌های زنجیره‌ای
به چشمِ عادت می‌نگریم؛
با غرّشی میان دندان‌ها
و لبانی به توصیه خاموش!

ـ۳

آن‌جا نشسته خدنگ
در عرشِ زندگان؛
به ما می‌اندیشید!



بهرام بیضایی، مهرماه ۱۳۷۹ | وب‌سایت و کانال رسمی احمد شاملو | به اینستاگرام وب‌سایت رسمی احمد شاملو بپیوندید:


www.shamlou.orgwww.tgoop.com/ShamlouHouse
instagram.com/shamlouhouse
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اشک رازی‌ست
لب‌خند رازی‌ست
عشق رازی‌ست


اشکِ آن شب لب‌خندِ عشق‌ام بود.

ـ□

قصه نيستم که بگویی
نغمه نيستم که بخوانی
صدا نيستم که بشنوی
يا چيزی چنان که ببينی
يا چيزی چنان که بدانی…


من دردِ مشترک‌ام
مرا فرياد کن.



عشق عمومی | شعر و صدای احمد شاملو | موسیقی مرتضی حنانه | وب‌سایت رسمی احمد شاملو

@ShamlouHouse
به جستجوی تو بر درگاه کوه…

بیست سال از غیاب بامداد می‌گذرد. بیست سال، کابوس ایام را بدون تجسد صدایی سرکرده‌ایم که وجدان بی‌خستگی‌مان بود. بیست سال پیش، در چنین روزی، اولین برنامه‌ی بزرگداشت احمد شاملو را در دانشگاه صنعتی شریف برگزار می‌کردیم. هنوز نام شاملو رعشه به تن قدرت‌مداران می‌انداخت. درهای دانشگاه را بسته بودند. حراست و نیروی انتظامی به خشونتی تمام می‌کوشیدند مانع حضور مردم در مراسم شوند. یک‌ سال پس از کوی دانشگاه بود. یک هفته بعد از شانزده آذر، ــ روز دانشجو ــ که آن‌سال‌ها اهمیتی داشت برای خودش. سیل جمعیت، قفل درهای فلزی دانشگاه را شکست و سالن لبریز شد از جمعیت مشتاق. در تمام این بیست سال، سیستم ضد فرهنگ حاکم خام‌دستانه کوشید تا مخاطره‌ی آن صدای وجدان را تخفیف دهد و به خیال خود آرام آرام در هیاها و قیل‌قالِ حرف و حدیث محوش کند. برای موفقیت‌اش همکارانی می‌جست و البته کم نبودند حرباهای نام‌ و کام‌جویی که به مددشان بیایند. درست از روزی که نامه‌ی «ما نویسنده‌ایم» منتشر شد، حاکم می‌دانست چه کسانی بزدلانه در مجلس‌اش خوش‌رقصی خواهند کرد و چه کسانی بر عهد خویش استوار ایستاده‌اند.

متأسفانه، مجموعه‌ای که روزی خود بخشی از حلقه‌ی مؤسسان‌اش بودیم، در سال‌های گذشته به مهره‌ی رسانه‌ای طیفی از رژیم کوتوله‌ها بدل شد تا چون اسب تروایی عمل کند در حلقه‌ی روشنفکری فارسی. از وقتی جایزه‌ی شعر احمد شاملو تأسیس شد، سایت رسمی شاعر، مخالفت خود را با این مضحکه به شکل‌های مختلف ابراز کرد ولی به احترام بعضی دوستان، پرونده‌ای در نقدش منتشر نکرد، اگرچه در تمام این سال‌ها نامه‌های بسیار دریافت کرده‌ایم از خوانندگان و نویسندگان داخل و خارج کشور که به فراخور وظیفه‌ی حرفه‌ای یکی دو نمونه از آن‌ها را در پوشه‌ای به این مناسبت منتشر می‌کنیم. پس از خیزش دی‌ماه و خون‌های آبان، امیدوار بودیم که دوستان مؤسسه حرمت بشناسند و این بساط ملوّن را برچینند و چنین نشد. از سرخیرخواهی و محبت‌ است که چنین صریح می‌نویسیم و امیدواریم که تلخی نقدها، مانعِ قدردانی از حس مسئولیت منتقدان نشود.

نخست لازم است نکاتی را تذکر دهیم:

۱. مؤسسه‌ی الف بامداد که بانی جایزه‌ی احمد شاملوست، نه ناشر آثار شاعر است و نه صاحب حقوق آثار او. قراردادهای انتشار آثار پیش از درگذشت شاملو وجود داشته‌اند و فقط ناشران‌ آثار، صاحبان حقوق آثارند.
۲. قراردادهای آثار احمد شاملو بر دو دسته‌اند: الف) قراردادهای نشر سنتی که به صورت غیرمتمرکز در اختیار ناشران سنتی قرار گرفته‌اند: از جمله انتشارات مازیار برای کتاب کوچه، یا انتشارات نگاه طبق قرارداد آقای ثقفی، انتشارات ماهور برای نوارهای صوتی، نشر چشمه برای چند عنوان کتاب و الخ. ب) قرارداد نشر دیجیتال و اینترنتی که به صورت متمرکز تمام آثار و نشانه‌های احمد شاملو را شامل می‌شود، منتشر شده و منتشر نشده، و انحصاراً و دائماً در اختیار سایت رسمی احمد شاملوست.
۳. در اکثر قراردادهای احمد شاملو، دو نفر سرپرست معین شده است: متشکل از خانم آیدا سرکیسیان و آقای ع.پاشایی. سرپرستان، صاحبان حق انتشار آثار نیستند و وظیفه‌ی آن‌ها عمدتاً نظارت بر کیفیت فنی انتشار است: از جمله ویراستاری متون و غیره.
۴. موسسه‌ی الف بامداد، با این هدف تشکیل شد که نهادی باشد برای هماهنگی بین ناشران، سرپرستان و ورثه. متاسفانه، این وظیفه را در سال‌های اخیر به انجام نرسانده است و در موارد بسیار تخلفات حقوقی غیرقابل اغماضی را هم مرتکب شده است. اگر نبود همان حرمت و شرم حضور، باید با تمام این تخلفات برخورد می‌کردیم.
۵. از اولین‌باری که ایده‌ی راه‌اندازی جایزه‌ی احمد شاملو در مؤسسه مطرح شد، سایت رسمی شاعر مخالفت خود را کتباً به مؤسسه اعلام کرد. نخست قرار بود جایزه‌ای راه بیندازند که در آن شمار لایک‌ها را در شبکه‌های اجتماعی بشمارند و بر این اساس، برنده‌ای اعلام کنند: حقارتی عوامانه. بعد، تصمیم گرفتند که بساط همین شعبده‌ی امروز را علم کنند. تذکر دادیم که این جایزه با این اشکال مؤید سانسور است و خلاف آرمان احمد شاملو. تاکید کردیم که شرط انتشار آثار و تأیید سانسورچی باید برداشته شود. مؤکداً گفتیم که لیست داوران نباید بخشی از مافیای ادبی کشور باشد و فهرستی از سرکردگان مافیای اصلاح و اعتدال فرستادیم. همچنان نوشتیم که کتاب‌ها «پیش از انتشار و بدون سانسور»، به صورت ناشناس و با اسم مستعار به دبیرخانه ارسال شوند و تاکید کردیم که می‌توانیم هیاتی از داوران بین‌المللی پیشنهاد کنیم در شان نام و آرمان شاملو. البته چنان که می‌دانید، تمام این تذکرها و پیشنهادها به زباله‌دان آرشیو مؤسسه حواله شد. یکی از سرپرستان آثار شاملو از آغاز صراحتاً مخالف این جایزه بود. هنوز امیدواریم که عدم مخالفت سرپرست دیگر، در بی‌اطلاعی از ابعاد ماجرا، ریشه داشته باشد.

@ShamlouHouse

ادامه 👇
احمد‌‌‌ شاملو‌
به جستجوی تو بر درگاه کوه… بیست سال از غیاب بامداد می‌گذرد. بیست سال، کابوس ایام را بدون تجسد صدایی سرکرده‌ایم که وجدان بی‌خستگی‌مان بود. بیست سال پیش، در چنین روزی، اولین برنامه‌ی بزرگداشت احمد شاملو را در دانشگاه صنعتی شریف برگزار می‌کردیم. هنوز نام شاملو…
۶. می‌نویسیم که در مؤسسه‌ی الف. بامداد، طیف بنفش، به مرور طیف‌های معتقد به آزادی بیان و مبارزه علیه سانسور را حذف کرد و عملاً به نهاده‌ای نئولیبرال بدل شد در خدمت سیستم حاکم: وانموده‌ای که می‌کوشد خود را اصل جا بزند. در حال حاضر، این مجموعه، بنگاهِ تبلیغاتی ــ تجاری‌ یکی دو ناشر اصلاح‌طلب است. تا وقتی در بر این پاشنه می‌چرخد، نام احمد شاملو، بر پیشانی این جایزه جعلی‌ست.
با این توضیحات، سایت رسمی احمد شاملو، در سومین دهه‌ی غیابِ شاعر بدون هیچ مماشات و مدارایی، همچنان خواهد کوشید به وظایف نخستین خود عمل کند. امیدواریم در پایان این دهه، تمام آثار شاملو، مجانی در اختیار مخاطبان قرار گرفته باشند:

وظیفه‌ی سایت، انتشار رایگان و بی‌سانسور همه‌ی آثار و نشانه‌های شاملوست. این خواست و آرزوی شاعر بود.
در هر فصل سال، آثار منتشر نشده‌ی شاملو در سایت قرار خواهند گرفت. دو بند از سفر به نهایت شب و بخشی از نامه‌ها را منتشر کرده‌ایم. بخش‌های دیگر را هم بدون سانسور در سایت قرار خواهیم داد. کتاب «عیسی دیگر، یهودا دیگر» اثر گراهام گرین به ترجمه‌ی شاملو، نمونه‌ی دیگری‌ست که شب عید در همین فضا منتشر خواهد شد.
تمرکزمان در سال آینده بر انتشار کتاب کوچه خواهد بود. هزینه‌های سایت را تا به امروز از جیب خودمان پرداخت کرده‌ایم و اگر نبود محبت دوستانی که داوطلبانه همراهی‌مان کردند، بیش از بیست سال در فضای مجازی دوام نمی‌آوردیم.
در موضوع تخلفات حقوقی مؤسسه‌ی الف. بامداد، این نکته را به خوانندگان تذکر می‌دهیم: کلیه‌ی قراردادهایی که این مؤسسه امضا کرده است و به انتشار دیجیتال و اینترنتی نشانه‌ها و آثار شاملو مربوط می‌شوند، در صورتی که با سایت رسمی احمد شاملو، پیشاپیش درباره‌شان هماهنگی صورت نگرفته باشد، از درجه‌ی اعتبار ساقط‌اند: فی‌المثل پخش اینترنتی فیلم‌های شاملو، ایجاد شبکه‌های موازی، یا انتشار ای‌بوک، پخش دیجیتال آثار، ترانه‌ها و غیره.
در مورد جایزه‌ی شعر احمد شاملو، چنانچه تجدیدنظری در ساختارش صورت نگیرد یا به شکل کنونی متوقف نشود، نامه‌ای از نویسندگان مستقل تنظیم خواهیم کرد که در اختیار مخاطبان و نهادهای بین‌المللی مبارزه با سانسور مثل انجمن جهانی قلم قرار خواهد گرفت، تا اگر در رژیم کوتوله‌ها دستمان به جایی بند نیست، لااقل بتوانیم مانع از آن شویم که بیرونِ مرزهای آن خاک محزون، ناشران و شاعرانِ حکومتی، نام شاعر آزادی را مصروف منویات خود کنند.
شاملو در نامه‌ای به یکی از کارگزاران حکومتی می‌نویسد: «من نمى‌‏دانم چند تن از اين دويست نفرى كه‏ امروز بى‌‏مقدمه از سوى “سياست‌گزاران و كارگزاران” خواب‌نما شده به “صاحب‌نظر” و “پديدآورنده” تعبيرشده ‏است و ايشان را بناگهان در دعوت‌نامه حاضر “اهل نظر” خوانده از آنان “راى‌‏زنى” جسته‌‏ايد در شمار همان گروه ‏تحقيرشده‏‌ئى‏ هستند كه ‏سيزده ‏سال پيش ‏از اين بر بام كانون صنفى‌‏شان تيربار مستقر فرموده به ‏اتهام مخالفت با انقلاب يا الهام‌‏گيرى از سياست‏‌هاى دشمنان خارجى كشور در معرض‏ انواع و اقسام فشارها قرار گرفته دشنام‌‏ها شنيده‌‏اند يا چون خود من دوازده‏ سال‏ به ‏طورغيرقانونى ‏از انتشار كتاب‌‏ها و آثارشان‏ ممانعت ‏همه‌‏جانبه به ‏عمل ‏آمده‌‏است.»

وظیفه‌ی خود می‌دانیم کنار همان گروه تحقیرشده بایستیم.

والسلام،
سایت رسمی احمد شاملو


■ پروندهٔ «صلهٔ احمد شاملو» را در آغازِ وب‌سایت بخوانید:

http://shamlou.org


■ وب‌سایت رسمی احمد شاملو

www.shamlou.org@ShamlouHouse
instagram.com/shamlouhouse
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
صدا در صدا: آیدا و بامداد می‌خوانند.

@ShamlouHouse
اپیزود پنجم رادیو نو
غریق زلالیِ آب‌های جهان


بیست‌ویکم آذرماه زادروز احمد شاملوست؛ یکی از مهم‌ترین چهره‌های فرهنگ معاصر ایران. در اپیزود پنجم «رادیو نو» دربارهٔ احمد شاملو و آثارش نوشته‌ایم و خوانده‌ایم. از شعرها، از خاطراتی که به شعرها و آثار و افکارش شکل داد تا تأثیری که بر هم‌نسلان و نسل‌های پس از خود گذاشت. از نخستین دیدارش با آیدا تا صاعقه‌ای که بر صنوبر حیاط خانه‌اش نشست. او اکنون شخصیت روایتی شده است که پایی در واقعیت دارد پایی در خیال. شخصیتی در آستانهٔ تاریخ و داوری.


□ نویسنده: زهرا خانلو | نسخه‌پرداز: علیرضا آبیز | مدیر هنری و گوینده: نگین کیانفر | معرفی کتاب: آزاد عندلیبی | صداگذار: حامد کیان | تهیه‌کننده: نشر نو



اپیزود پنجم رادیو نو را اینجا بشنوید:

PodBean: yun.ir/nnrbra

Apple Pod: https://apple.co/35heVPE

Castbox: yun.ir/48bh1f

Anchor: yun.ir/yvzmk1

Spotify: https://spoti.fi/3bApgau


@Radio_Now | @Nashrenow
غریق زلالیِ آب‌های جهان

بیست‌ویکم آذرماه زادروز احمد شاملوست؛ یکی از مهم‌ترین چهره‌های فرهنگ معاصر ایران. در اپیزود پنجم «رادیو نو» دربارهٔ احمد شاملو و آثارش نوشته‌ایم و خوانده‌ایم. از شعرها، از خاطراتی که به شعرها و آثار و افکارش شکل داد تا تأثیری که بر هم‌نسلان و نسل‌های پس از خود گذاشت. از نخستین دیدارش با آیدا تا صاعقه‌ای که بر صنوبر حیاط خانه‌اش نشست. او اکنون شخصیت روایتی شده است که پایی در واقعیت دارد پایی در خیال. شخصیتی در آستانهٔ تاریخ و داوری.

□ نویسنده: زهرا خانلو | نسخه‌پرداز: علیرضا آبیز | مدیر هنری و گوینده: نگین کیانفر | معرفی کتاب: آزاد عندلیبی | صداگذار: حامد کیان | تهیه‌کننده: نشر نو

@Radio_Now | @Nashrenow
❑ ترجمهٔ منتشرنشدهٔ احمد شاملو از رمان سفر به نهایت شب منتشر شد.

حدود سال‌های ۵۱ – ۵۲، شاملو تصميم گرفت سفر به نهايت شب را با همكارىِ شهرآشوب اميرشاهى به فارسى برگرداند. اميرشاهى سال‌ها در پاريس زندگى كرده بود و با «زبانِ كوچه»ى فرانسوى آشنائى داشت. همكارىِ شاملو با او به چهار پنج جلسه نكشيد. آيدا مى‌گويد شاملو به اين كتاب عشق مى‌ورزيد. رويكردِ سلين به انسان و زبانى كه براى بازگويىِ اين رويكرد گزيده بود، با رويكردِ معنايى و البته زبانىِ شاملو همسو بود. كار را شروع كرد، امّا بيمارى امانش نداد. چند صباحى به اجبار كار را كنار گذاشت، به اين اميد كه روزى برگردد و ادامه دهد، امّا در اين فاصله، كسى ديگر ترجمه‌يى از آن چاپ زد و شاملو سرد شد و كار ترجمه‌ى اثرى را كه آن همه دوست داشت، يكسر رها كرد. به آيدا، و شايد خيلى‌هاى ديگر، گفته بود كه سفر به نهايت شب را بستر مناسبى مى‌داند براى اجرا كردنِ زبانِ كوچه. همين‌طور هم بود. سلين قواعد ادبيّت را به هم زده بود. زبانِ كوچه و بازار با سلين به ادبياتِ فرانسه راه گشوده است، آن هم با چه قدرتِ حيرت‌انگيزى. سفر به نهايتِ شب جان مى‌داد براى اثباتِ اين عقيده‌ى سستى‌ناپذير شاملو كه با زبانِ زنده‌ى مردم است كه ادبيّات فارسى مى‌تواند خود را بازيابد و از نو بسازد. و چه بسا كه اگر شاملو سرد نمى‌شد و اين كتاب را به زبانِ خاصِ خودش برمى‌گرداند، ديگر سال‌ها بعد نمى‌رفت سراغِ دُنِ آرام. از همين حقيقت درمى‌يابيم كه هدف شاملو از ترجمه‌ى دُنِ آرام، كه ترجمه‌ى ديگرى نيز از آن به دست بود، تزريقِ امكاناتِ زبانِ كوچه بر پيكره‌ى ادبياتِ فارسى بود. بارى، مشق اولِ شاملو از دو فصلِ نخستِ سفر به نهايت شب، كه در پى مى‌آيد، نشان از همّ او براى ترجمه و به دست دادنِ روايتى فارسى و همسو با روايتِ فرانسوى دارد. رسمِ خط همان رسم خط شاملوست... ـــــ ج. ش


متن دو فصل ترجمهٔ احمد شاملو و شهرآشوب امیرشاهی از رمان «سفر به نهایت شب» لویی فردینان سلین را از طریق لینک زیر در وب‌سایت رسمی احمد شاملو بخوانید:

http://shamlou.org/?p=2886


وب‌سایت رسمی احمد شاملو

www.shamlou.orgwww.tgoop.com/ShamlouHouse
instagram.com/shamlouhouse
@ShamlouHouse
Ahmad Shamlou, Hafez
■ غزل حافظ شیراز | روایت و صدای احمد شاملو | موسیقی فریدون شهبازیان | وب‌سایت و کانال رسمی احمد شاملو

@ShamlouHouse
❑ از نامه‌های منتشرنشدهٔ احمد شاملو


آقاى وزيرى بسيار بسيار عزيزم،

با سلام و درودهاى قلبى‏‌ بى‌‏پايان،

راست‌‏اش اين‏‌كه ‏تصور كرده‌‏ايد امكان ‏دارد شما را به ‏قول ‏خودتان “فراموش‏ كرده ‏باشم” به‏‌شدت ‏ناراحت‌‏ام ‏كرد. دوست ‏خوب و انسان ‏شريف ‏و جوان ‏خسته‌‏گى‌‏ناپذيرى با آن‏‌همه ‏محاسن‏ فردى و اجتماعى‌يى ‏كه ‏شما ايد، از ياد بردن‏‌اش پيش‏ از هر چيز ديگر نشانه‌‏ى عدم ‏لياقت ‏شخص‏‌ است. از اين‌‏ها گذشته آن‏‌همه ‏محبت ‏دريادلانه‌‏ى ‏شما در حق ‏آيدا و من ‏براى ‏كم‏ترين ‏درجه ‏از ناسپاسى ‏جائى باقى‏ نمى‌‏گذارد.

اگر در پاسخ‏ نامه‌ ‏سرشار از محبت‌‏تان تعللى ‏رخ ‏داده‏ علتى ‏جز اين نداشته ‏است‏ كه ‏همه ‏وقت ‏و توان‌ام‏ را يک‌سره ‏صرف ‏ترجمه‌‏ى دن ‏آرام ميخائيل شولوخوف كرده‏ بودم. از شما چه ‏پنهان ‏آقاى‏ وزيرى ‏عزيزم: من‏ با همه‌‏ى ‏وجود، خودم‏‌ را مديون ‏زبان ‏فارسى‌‏ام و اين ‏دين هميشه ‏به‌سختى ‏آزارم ‏داده‌‏است ‏و خودم را تا مغز استخوان متعهد اين ‏وام‌‏گزارى ‏مى‌‏ديده‌‏ام. اما چون در خود استعداد داستان‏‌پردارى ‏نمى‏‌يافته‌‏ام ‏مدام ‏وسيله‌‏ئى ‏مى‏‌جسته‌‏ام ‏كه ‏بتوانم ‏از پس‏ آن ‏تعهد برآيم‏ تا اين‏‌كه ‏به‏ ترجمه‌‏ى ‏رمان ‏بزرگ دن ‏آرام برخوردم در برگردانى ‏واقعاً افتضاح و به‌‏راستى ‏غيرمسئولانه، و دريافتم ‏كه ‏برگردان ‏تازه‏‌ئى ‏از اين ‏كتاب مى‏‌تواند وسيله‌‏ى ‏پرداخت ‏آن ‏دين ‏قرار گيرد هرچند كه‏ حجم ‏مخوف ۲۲۰۰ صفحه‏‌ئى آن مى‏‌توانست ‏با وسواس‏ كشنده‌‏ئى ‏كه ‏انگيزه‌ى‏ اصلى ‏كار بود متناسب ‏نباشد و هر محاسبه‌‏ى ‏سرانگشتى مرا به ‏اين ‏نتيجه ‏برساند كه‏ عمر باقی‌مانده به ‏اتمام كار وصلت ‏نمى‌‏دهد. به ‏هر حال ‏بى‌‏فوت ‏وقت ‏به‌ ‏كار ترجمه‌‏ى ‏آن‏ متن ‏غول‏‌آسا نشستم كه ‏پيش‏‌نويس‌‏اش درست‏ يک ‌هفته‌ى‏ پيش‏ به ‏آخر رسيد. ضمن ‏كار، نه ‏جرأت ‏می‌كردم ‏به ‏حجم ‏كار انجام‌‏شده‏ نگاهى ‏بيندازم نه ‏به ‏حجم ‏صفحات‏ باقی‌‏مانده. فقط حالا كه ‏به ‏قصد بازخوانى و انجام ‏اصلاحات ‏لازم به ‏راهى ‏كه ‏پيموده‌‏ام نگاهى‏ مى‌اندازم و دوباره ‏صفحه‏‌ى ‏اول ‏متن و صفحه‌‏ى‏ اول‏ ترجمه ‏را باز مى‏‌كنم سراپايم ‏از وحشت به ‏لرزه‏ مى‌‏افتد و شگفت‌‏زده ‏از خودم مى‏‌پرسم: ”چه‏ چيز تو را به ‏اين ‏كار برانگيخت؟ عشق‏ يا جنون ‏يا تعهد انجام ‏وام‏گزارى در قبال زبانى ‏كه ‏تا سرحد جنون دوست‏ مى‏‌دارى؟”ـ و جواب‌‏ام ‏اين ‏است ‏كه:”بى‌‏گمان ‏اين ‏آخرى!”ـ و اين جواب‏ وحشت‏ناک مشكل ‏را ده‏‌چندان مى‌‏كند:ـ پس ‏تمام‌‏اش‏ كن! اين‌‏كه ‏پيش رو دارى تازه‏ طرح ‏اوليه‌‏ى كار است. هنوز كو تا به ‏انجام ‏آن ‏تعهد گنده‌‏تر از دهان‏ خود برسى؟

آقاى وزيرى‏ بسيار عزيز، با پيش‏ كشيدن ‏اين‌‏ مطلب ‏خواستم ‏به ‏دو نكته‏ از نامه ‏شما جواب ‏داده‏ باشم: يكى ‏اين‏‌كه ‏وقتى ‏ترجمه‌‏ى ‏دن ‏آرام را براى بازخوانى وا كردم ناگهان‏ به‏ ياد شما افتادم در آن ‏لحظه‌‏ئى ‏كه ‏مى‌‏خواستيد از قله‏‌ى‏ اورست ‏برگرديد! (مى‏‌بينيد كه ‏نمى‌‏توانسته‌‏ام‏ به‏ يادتان‏ نباشم يا از آن‏ بدتر: فراموش‏تان كرده‏ باشم!) در آن ‏لحظه‏ فكر كردم‏ آيا شما هنگام ‏صعود به‏ تلخى‏‌‏ بازگشت ‏از آن‏‌ هم‏ انديشيده‏ بوديد؟ چون‏ براى‏ من‏ فقط بالا رفتن ‏از قله مهم‏ بود، فكر تلخى‏‌ فلسفى‌‏ ‏بازگشت‏‌اش‏ به ‏سرم ‏راه‏ نمى‏‌يافت ‏و در نتيجه‏ خيال مى‌‏كنم ‏همان ‏بالا مى‌‏ماندم! اين‏ يكى. نكته ‏دوم‏ پاسخ ‏دادن ‏به ‏دعوت ‏شما براى شركت ‏در كنفرانس دانشگاه‏ اينسبورگ بود، كه ‏با قراردادن ‏شما در جريان دسته‌گلى ‏كه ‏با ترجمه‌‏ى ‏دن ‏آرام ‏به ‏آب ‏داده‌‏ام ‏ناچار پاسخ متأسفانه ‏منفی‏ مرا قبول‏ كنيد. ممكن‏ است ‏بازخوانى ‏آن عمرى‏ باقى ‏نگذارد، اما دنيا را چه ‏ديده‌ايد: شايد هم ‏فرصتى ‏باقى ‏ماند و دوباره ‏به ‏فيض ‏ديدار شما نائل ‏شديم. آيدا و من‏ هيچ‏‌كدام ‏اهل ‏تعارف ‏و بخصوص‏ تعارف ‏مجامله‌‏آميز نيستيم، پس‏ يقين ‏كامل داشته‏ باشيد اين‏كه ‏مى‏‌گويم ‏هر دومان‏ صميمانه ‏از دوستى‏ با شما و آشنائى ‏با جوان بسيار بامحبتى كه‏ غالباً با شما مى‌‏ديديم (و قرار بود همسفر هيمالياى ‏شما باشد و بسيار متأسفيم كه‏ نام‏شان‏ به ‏خاطرمان ‏نمى‌‏آيد) خاطره‏‌ى‏ خوشى‏ داريم سخنى‏ است‏ كه ‏از ته ‏قلب ‏مى‌‏گوئيم. برای‌‏شان ‏حامل ‏سلام‌‏هاى ‏قلبى ‏ما باشيد.

از موفقيت‌‏تان در ريختن ‏آب در لانه‏‌ى‏ مورچه‏‌ها (با چاپ‏ كتاب‌هاى‏ دوگانه‌تان ‏كه ‏متأسفانه ‏به ‏زبان‏ انگليسى‌‏است و من از خواندن‏شان‏ محروم خواهم ‏ماند) خوش‏حال‌‏ام. توفيق ‏همدلان توفيق‏ متقابل ‏است حتا اگر به ‏دو زبان‏ نوشته ‏شده‏ باشد. يادم‏ مى‌‏آيد درباره‌‏ى ‏بخشى ‏از يكی‌‏شان ‏صحبت ‏دور و درازى با هم ‏داشتيم.

ما را از خودتان ‏بى‌‏خبر نگذاريد.

سلام‏‌هاى ‏آيداى ‏مرا بپذيريد.

احمد شاملو

■ دیگر نامه‌های منتشرنشدهٔ احمد شاملو را اینجا بخوانید:

http://shamlou.org/?cat=28

www.tgoop.com/ShamlouHouse
‍ ֎ و از خویشتنِ خویش بارویی پی‌ افکندن


شاملو ــ رؤیایی: بامداد ــ رؤیا: بارو. و این نام مجله‌ای بود که دو تن از بزرگ‌ترین شاعران ایران سودای آن را در سر داشتند و نشد. یعنی سه شماره‌اش چاپ شد اما پیش نرفت، نشد. سودایی شد و نیم‌قرنی در صندوقچه‌ای ماند و دوام آورد تا امروز؛ روزی از آخرین روزهای آخرین سال این قرن.

بارو دوباره برپا شده است. این بار نه بر روی کاغذ ـــ که شاید در این قرن جا بماند، که بر روی صفحات وب ـــ که به پیش‌باز قرن تازه خواهد رفت. هدف «بارو» این است که وعده‌گاه نویسندگانی باشد از درون و بیرون ایران، از نسل‌های پیش و از نسل‌های بعد. بارو از ستون‌های مختلفی ساخته شده است هر یک مستقل با نامی جداگانه و نویسنده‌ای ثابت. هر ستون را نویسنده‌ٔ همان ستون به هر طریق که بخواهد بالا می‌برد. نویسنده‌ای کتابش را فصل به فصل خواهد نوشت. نویسنده‌ای سِری به سِری موضوعی را پی خواهد گرفت. نویسنده‌ای جستار به جستار سراغ موضوعات گوناگون خواهد رفت. نویسندگان، همه مستقل از هر حکومت و هر تعلق حزبی. هدف «بارو»، گرد هم آوردن صداهای مستقل جداافتاده‌ است برای نوشتن دربارهٔ زمینه و زمانه و افق‌های گسترده در پیش انسانِ اینجایی؛ از ادبیات تا معماری، از موسیقی تا هوش مصنوعی، از فلسفه تا تاریخ، همه پهنه‌هایی‌ست که نویسندگان «بارو» در آنها خواهند نوشت. «بارو» به خانواده‌ای از وب‌سایت‌های فرهنگی متعلق است و در آغاز زیرمجموعهٔ وب‌سایت رسمی احمد شاملوست و بعدها راه خودش را خواهد رفت. ستون‌های «بارو» هر ماه حداقل یک‌بار به‌روز می‌شوند و هر ماه احتمالاً ستون‌هایی به ستون‌های آن اضافه خواهد شد.

ستونِ ستون‌های «بارو» این است: خوانده شدن.


❖ تحریریهٔ بارو

www.tgoop.com/Baruwiki
احمد‌‌‌ شاملو‌
‍ ֎ و از خویشتنِ خویش بارویی پی‌ افکندن شاملو ــ رؤیایی: بامداد ــ رؤیا: بارو. و این نام مجله‌ای بود که دو تن از بزرگ‌ترین شاعران ایران سودای آن را در سر داشتند و نشد. یعنی سه شماره‌اش چاپ شد اما پیش نرفت، نشد. سودایی شد و نیم‌قرنی در صندوقچه‌ای ماند و دوام…
مجلهٔ بارو، جدیدترین عضو خانوادهٔ کتابخانهٔ بابل است. از امروز پا به جهان گذاشته است. تلاشی جمعی در امتداد سنّت ستون‌نویسی و پاورقی‌نویسی که تبارش به انقلاب مشروطهٔ ایران می‌رسد. اساس کار بارو را خوانده شدن می‌دانیم و امیدواریم که با همراهی خوانندگان کانال احمد شاملو و دیگر خوانندگان ادبیات و هنر و علوم انسانی، افقی روشن در پیش داشته باشد. مجلهٔ بارو، گامی‌ست در جهت تأسیس «ریویوی بین‌المللی بارو». بارو را دنبال کنیم و به دوستان نیز معرفی‌اش کنیم. بارو منتظر شماست.

کانال تلگرام و وب‌سایت بارو:

@Baruwikiwww.babelvookreview.com/baruwiki


کانال تلگرام احمد شاملو
سانسور که حق هر گونه بازخواستی را از نویسندگان و سخنگویان ملّت سلب کرده است، میدان بلامعارضی‌ در اختیار مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی دولتی می‌گذارد تا تصویری مجعول و نادرست از حقایق اجتماعی در ذهن توده‌های مردم به وجود آرند. سیاه را سفید و دوغ را دوشاب جلوه دهند و معیار و محکی جز آن‌چه خود به دست مردم می‌دهند، برای تمیز درست از نادرست و صحیح از سقیم و حق از باطل باقی نگذارند.


■ سخن سردبیر، ایرانشهر، شمارهٔ طلیعه، شهریور پنجاه‌وهفت | نشر وب‌سایت رسمی احمد شاملو

www.shamlou.org@ShamlouHouse
امیرزادهٔ کاشی‌ها در «بارو»

ع.پاشایی عزیز، سرپرست سایت رسمی احمد شاملو، پس از آغاز همکاری با مجله‌ی بارو در پیغامی به تحریریه‌ی بارو نوشته‌اند: «محسن جان، دست تو و آن نازنینان سایت شاملو درد نکند با برافراشتن باروی شاملو.»

مجله‌ی بارو ضمن تشکر از ع. پاشایی ــ به‌تعبیر شاملو «امیرزاده‌ی کاشی‌ها» ــ ستون ایشان را به‌نام «خاموشانِ گویا» راه‌اندازی کرد. نخستین مطلب این ستون، فصلی از کتاب تازه منتشرشده‌ی ایشان است که اخیراً با عنوان دو خانه، دو خاموشِ گویا منتشر شده:


֎ خانه‌ی مازندران


خانه، به اسپانیایی casa، کاسا، هم‌معنای «کلبه» است. کاسا، اسم است، و در زبان اسپانیایی مؤنث است. ما در فارسی مذکر و مؤنث نداریم، از این‌رو مؤنث بودن کاسا، زایندگی آن را در خیالم زنده می‌کند. نمی‌دانم کاسا در اسپانیایی، در گذشته و امروز، کاربردهای گسترده‌تر دیگری، مثل «خانه» در فارسی، دارد یا نه.

نمی‌توانم به «خانه» در فرهنگ فارسی فکر نکنم. این «خانه‌ی مازندران» و آن‌چه در آن رخ می‌دهد، مازندران به مثابه‌ی خانه‌ را در شاهنامه به یادم می‌آورد:

ابا لشکر گشن و گرز گران
نکردند آهنگ مازندران

که آن خانه‌ی دیو افسونگرست
طلسم است و ز بند جادو درست

مثل این که «خانه‌ی مازندران» خانم خانس هم از این «افسون»» و «طلسم» بی‌بهره نمانده است. از طرف دیگر، «خانه»ی مازندران — با هرآن‌چه در آن رخ می‌دهد — خیال را به «پنهانخانه‌ی غیبی» مولانا، در دیوان شمس، می‌برد:

درآ در گلشن باقی، برآ بر بام، کان ساقی
ز «پنهانخانه‌ی غیبی» پیام آورد مستان را

این «برآ بر بام»، شما را به یاد «از کاج بالا رفتیم» (مولوی) نمی‌اندازد؟

دیوار و درِ خانه شوریده و دیوانه
من بر سر دیوارم از بهر علامت را

آیا «خانه» با آن‌همه پژواک رقص‌های عتیق و آواز زنجره‌ها — که آن‌هم پژواک است — و سم‌کوبه‌های اسب‌های خاطره در دشت‌ها و پژواک آن‌ها و صدای پسر… «شوریده و دیوانه» نشده؟ راوی «خانه‌ی‌ مازندران» هم چشم به راه یک «پیام» و «علامت» است؟ نگاهم به آخرین پله‌ی شعر (مولوی) است.

درون خانه‌ی دلْ او ببیند
ستون این‌جهان بی‌ستون را

آیا کاج این شعر همان «ستون» این‌جهان بی‌ستون نیست؟

﴿کلیک کنید: متن کامل اینجاست﴾



نویسنده: ع. پاشایی ❖ نام ستون: خاموشانِ گویا

www.baru.wikiwww.tgoop.com/Baruwiki


وب‌سایت رسمی احمد شاملو

www.tgoop.com/ShamlouHouse
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این قطعه به جانباختگان کرونا و بازماندگان ایشان تقدیم می‌شود.
ـــ وب‌سایت رسمی احمد شاملو

مرثیه | شعر احمد شاملو | آهنگساز: نیما فاتحی | ضبط: استودیو آجری آرت | ناظر ضبط، میکس و مستر: فرهاد میرمحمدصادقی | با مجوز وب‌سایت رسمی احمد شاملو

خوانندگان: بهنوش ثابت قدم، گالیا هوسپیان، فرناز دارویی، پگاه عینکچی، آناهیتا رحمانیان، محمد حقیقی، پدرام شهیدی، نیما فاتحی، علی جنابی، حمید خسروشاهی، بهزاد مظهری

مشاوران انتخاب تصاویر: میلاد فلاح، نگار صائن

www.shamlou.org@ShamlouHouse
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بازخوانی تاریخ: از مواضع احمد شاملو دربارهٔ رفراندوم آری یا نه به جمهوری اسلامی | وب‌سایت و کانال رسمی احمد شاملو


@ShamlouHouse
❑ هجرانی


سینِ هفتم
سیبِ سُرخی‌ست،
حسرتا

که مرا
نصیب
ازاین سُفره‌ی سُنّت
سروری نیست.

شرابی مردافکن در جامِ هواست،
شگفتا
که مرا
بدین مستی
شوری نیست.

سبوی سبزه‌پوش
در قابِ پنجره ــ
آه
چنان دورم
که گویی جز نقشِ بی‌جانی نیست.

و کلامی مهربان
در نخستین دیدارِ بامدادی ــ
فغان
که در پسِ پاسخ و لبخند
دلِ خندانی نیست.

بهاری دیگر آمده است
آری
اما برای آن زمستان‌ها که گذشت
نامی نیست
نامی نیست.


■ از دفتر ترانه‌های کوچک غربت | وب‌سایت و کانال رسمی احمد شاملو

www.shamlou.orgwww.tgoop.com/ShamlouHouseinstagram.com/shamlouhouse
@ShamlouHouse
Ahmad Shamlou/Hejrani
■ هجرانی [سین هفتم...] | شعر و صدای احمد شاملو | موسیقی مرتضا حنانه | وب‌سایت و کانال رسمی احمد شاملو

@ShamlouHouse
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
■ باغ آینه | از نسخه‌ای کمتر شنیده‌شده، با صدای احمد شاملو | نخستین انتشار در دفتر کانون پرورش فکری کودکان و نواجوانان ایران


@ShamlouHouse
2024/10/14 10:22:44
Back to Top
HTML Embed Code: