Telegram Web
تحریم، یک درد مزمن!

🖊امیر ناظمی


تحریم‌ها برای نزدیک به دو دهه همراه همیشگی ما شده است؛ تا برای یک جامعه، اصلی‌ترین مساله، کلیدی‌ترین عدم‌قطعیت و مهم‌ترین دغدغه رفع تحریم‌ها باشد.

برای نسل متولد دهه ۵۰ و ۶۰ بازار کار از دهه ۱۳۸۰ آغاز شد، دهه‌ای که با تحریم‌ها همراه بود، و این نسل از ایرانیان تقریبا تمامی دوران کاری‌شان همراه با تحریم بوده است؛ گویی آن‌ها زندگی کاری‌شان با یک درد مزمن متولد شده است.

نیروی کار امروز ایران (که غالبا متولدین این دو دهه هستند) خسته از یک مساله است، مساله‌ای که انگار هیچ‌وقت حل نمی‌شود. این بزرگترین چالش تحریم است، چالشی که فراتر از اقتصاد و سیاست، امید اجتماعی را هدف قرار گرفته است. تحریم امروز دیگر مساله‌ای سیاسی یا اقتصادی نیست، بلکه مساله‌ای اجتماعی است که نشانه‌های آن را می‌توان در مهاجرت نیروهای توانمند یا واکنش‌های عصبی و خشن در کوچه‌خیابان یا شبکه‌های اجتماعی هم ردگیری کرد.

⭕️تحریم به مثابه درد مزمن

اما صرف نظر از هر تحلیلی، چه سیاسی باشد، چه اقتصادی یا اجتماعی، آن چه در حال از دست دادن آن هستیم زمان است. در حقیقت در دنیای سیاست ایرانی آن‌چه فراموش شده است ارزش زمان است.

این که تحریم نعمت بوده است یا فلج‌کننده، اهمیتی کمتر دارد نسبت به آن‌که «تحریم‌ها فرصت و زمان توسعه و امید را از ایران ربوده است». این که دو دهه یک جامعه مشغول پرداختن با یک مساله باشد، یعنی آن مساله نه تنها حل نشده است، بلکه تبدیل به یک بیماری مزمن شده است.

هر مساله‌ای اگر حل نشود، به مرور تبدیل به «درد مزمن» می‌شود. «درد مزمن» فرد بیمار را زودرنج، تحریک‌پذیر و بی‌حوصله می‌کند. در حقیقت آسیب اصلی «درد مزمن» همین همیشگی بودن آن است که باعث می‌شود فرد به مرور زمان، توان تصمیم‌گیری‌اش کاهش یابد، چون او زودتر از حد کم‌حوصله شده است، چون هر چیز کوچک و خردی می‌تواند او را تحریک کند.

دردی که در دو دهه همواره در بالای هر فهرستی از مسائل روز یک جامعه می‌نشیند، یک «درد مزمن» است، و به مرور تبدیل به بخشی از تعریف وضعیت موجود می‌شود. تبدیل تحریم‌ها به یک «درد مزمن» سیاستی است که راهبرد اصلی رقباء و دشمنان ایران است. این راهبرد در ایران امروز البته طرفدارانی نیز در میان تندروان دارد.

تصور کنید یک سردرد مقطعی داشته باشید، دردی که احتمالا شما را نخواهد کشت یا شما را راهی بیمارستان نمی‌کند. قاعدتا تحمل این درد، نیاز به توان عجیبی ندارد. اما کافی است همین سردرد تبدیل به یک «درد مزمن» و ماندگار شود. همان دردِ قابل تحمل، پس از مدتی تبدیل به یک مشکل بزرگ می‌شود.

یک درد کوچک و بی‌اهمیت کافی است تا به یک «درد مزمن» تبدیل شود، آن وقت فرد بیمار دیگر تحمل درد را از دست می‌دهد. آن‌چه در تحلیل تحریم‌ها فراموش شده است، تحلیل سیاست‌های تحریم در بستر زمان است.

طولانی شدن وجود یک مساله اجتماعی یا سیاسی می‌تواند آن را به یک «درد مزمن» تبدیل کند؛ و همین «درد مزمن» است که می‌تواند ما را کم‌توان‌تر از بسیاری بیماری‌های سخت کند.

⭕️درج تاریخ انقضاء
داگلاس نورث، نوبلیست نهادگرای اقتصادی، می‌گوید: «بی‌تعارف می‌گویم: بدون درکی عمیق از زمان، عالمان سیاسی بدی خواهید بود».

در حقیقت هیچ سیاستی نیست که همیشه خوب یا همیشه بد باشد. سیاست بیش از هر عاملی تابع زمان است. سیاستی در زمانی (یعنی در یک موقعیت خاص تاریخی و بافتاری) خوب است و در زمان دیگری بد.

به این ترتیب سیاست در ترکیب با زمان است که معنا می‌یابد و قابل سنجش است که آیا خوب است یا بد. به همین دلیل هم هست که هر سیاستی مانند هر محصول غذایی، مانند شیر یا پنیر، دارای تاریخ انقضاء است. سیاست‌ها نیز مانند محصولات تاریخ تولید و تاریخ انقضاء دارند.

این که دو دهه سیاست‌هایی نتوانسته باشند به یک مساله پاسخ دهند، یعنی
1⃣اولا به جامعه این پیام داده شده است که آن موضوع (مساله) تبدیل به یک «درد مزمن» شده است و
2⃣ثانیا سیاست (راه‌حل آن مساله) نیز مدت‌هاست تاریخ انقضایش سر آمده است.

این که مساله امروز چگونه حل شود، بازمی‌گردد به تنوعی از گزینه‌های پیش رو و انتخابی که سیاستمداران انجام می‌دهند.

این یادداشت نه در پی ارائه راه‌حل است و نه در پی ریشه‌یابی مساله تحریم. این یادداشت تنها یک هشدار است در خصوص یک «درد مزمن» که حالا یک جامعه و یک نسل را بی‌حوصله‌تر، تحریک‌پذیرتر و زودرنج‌تر کرده است.

همین ویژگی‌هاست که ما را تبدیل به «جامعه‌ای در آستانه» کرده است، جامعه‌ای که می‌تواند در آستانه هر چیزی قرار گیرد؛ هر چیزی که حتی ما امروز انتظارش را نداریم.

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️امید هیچ معجزه ز مرده نیست ....... زنده باش!
اشکی در خداحافظی سایه (
هوشنگ ابتهاج)

🖋امیر ناظمی

کتاب جدید موراکامی با عنوان «داستان‌نویسی به مثابه شغل» روایتی است از زندگی فردی موراکامی. روایتی از زندگی کسی که شغل‌اش نوشتن است، آن هم در کشوری که آن قدری کتابخوان دارد تا نویسنده‌اش با درآمد آن بتواند زندگی کند. این روایت همان روایت توسعه در ایران است؛ روایتی که به ما توضیح می‌دهد چرا توسعه‌خواهی حتی از دایره‌ی آرزوهای یک ملت پر می‌کشد؛ این‌که چرا درک ما روز به روز از جهان و تغییراتش عقب مانده است.

در ایران نویسندگی یا شاعری شغل نیست؛ شغلی که بشود با آن زندگی کرد. به قول موراکامی این همان نقطه‌ای است که ابتدا آزادی را می‌گیرد و در ادامه اصالت داستان‌ها و شعرها را. موراکامی اصالت و کیفیت نوشته‌هایش را بیش از هر چیزی سپاسگزار آن شهروندی می‌داند که کتاب او را می‌خرد و همین خریدن است که به او اجازه می‌دهد تا بهتر بنویسد.

⭕️راه سایه
نظریه تکامل بر پایه حفظ بقاء است که ما را مجبور می‌کند به یافتن راه‌های جدیدی برای تطابق با واقعیت سخت! هوشنگ ابتهاج در برابر این واقعیت که «نویسندگی در ایران نمی‌تواند شغل باشد»، راه خود را ساخته است؛ راهی برای بقاء، که بقاء او در سرودن‌اش بود.

ابتهاج جوان که از همان ابتدا مورد استقبال بزرگان عصر خود قرار می‌گیرد، از همان ابتدا یاد گرفته است تا روی مرز باریکی راه برود. مرزی که در یک سو بتواند شعر بسراید و در حلقه روشنفکران زندگی کند، حتی کمی سیاست بورزد، کمی موسیقی؛ اما در سوی دیگر یک مدیر باشد، مدیر یکی از بنگاه‌های بزرگ زمان خود یعنی سیمان تهران. همین زندگی دوگانه است که به او اجازه داده است تا شعرش را آزاد بسراید، تا شعر او اصالت خود را داشته باشد.

ابتهاج عاشق ریاضی است و اتفاقا مدیری توانمند. او برای نخستین بار «نظام رتبه‌بندی مشاغل» را در ایران اجرا می‌کند، تا نوآوری‌ها و ایده‌هایش تنها ترانه‌های زندگی ما نباشد، بلکه در شکل‌گیری خانه‌های ما هم سهم خود را داشته باشد.

سایه در جامعه‌ای زندگی می‌کرد که «نویسندگی به مثابه شغل» تنها یک آرزوی دور است؛ اما این «آرزوی دور» ریشه افسردگی‌ها و دلمردگی‌هایش نمی‌شود؛ او به شیوه‌ی خودش مساله را حل می‌کند: تفکیک زندگی روشنفکرانه از زندگی حرفه‌ای. شیوه‌ای که توسط بسیاری دیگر نیز تمرین شد، اما ابتهاج یکی از نمونه‌های درس‌آموز ماست.

سایه را ترسیم می‌کنیم در اتاق رییس اداری کارخانه سیمان تهران وقتی بر روی میزش انبوهی از پرونده‌هاست. جای سایه می‌نشینم، جای او دست می‌برم در کشوی میز و سیگارم را بیرون می‌آورم. سیگار را روشن می‌کنم و نگاهم با دود غلیظ می‌رود به سمت آسمان. از خودم می‌پرسم: کدام شعر از کدام دفتر را سایه پشت برگه‌های اداری در جلسه‌ای مدیریتی نوشته است؟

و فکر می‌کنم به محمدعلی موحد عزیز وقتی در اتاق عضو هیات مدیره شرکت ملی نفت نشسته است و در فکرش چه شعرها و چه متن‌ها که رنگ نمی‌گیرد. راهی که ابتهاج و موحد توانستند بسازند، تا آزادی متن خود را حفظ کنند.

⭕️گذار از نسل‌ها
موراکامی جایی می‌گوید: «کسانی که از محدوده نسل‌ها عبور نمی‌کنند، از جایی به بعد محو می‌شوند». سایه عزیز و محمدعلی موحد بزرگ (که خدایش عمر دراز دهد) هر دو نزدیک به یک قرن زیستند، نزدیک به یک قرن الگو بودند و نسل‌های مختلف به آنان عشق ورزیدند و از آنان یاد گرفتند. هر دو توانستند از محدوده نسل‌ها عبور کنند.

دوباره به سایه فکر می‌کنم وقتی درگیر محاسبه حقوق و دستمزد بوده است. فکر می‌کنم به کارگری که گلایه‌هایش را برای سایه می‌گوید و تصور می‌کنم مصراع‌هایی که می‌دود میان حرف‌هایش. با خودم می‌گویم شاید راز ماندگاری این دو روشنفکر و حضور همیشگی‌شان در روح یک ملت، همین تداوم ارتباط خالصی بود که با جامعه‌ی خود داشتند؛ ارتباطی بدون روتوش و بدون آداب روشنفکری. به سایه فکر می‌کنم وقتی زخم‌های آن کارگر در شعر سایه درد می‌کشد. به موحد فکر می‌کنم وقتی به قرارداد نفتی با شل و توتال فکر می‌کرد و درد توسعه را گره می‌زد به ادبیات و تاریخ.

آن‌ها به زندگی عادی احترام می‌گذاشتند، آن‌ها تنها به مردم، دردهایشان و خنده‌هایشان به وقت خوشی ننگریستند، بلکه با مردم، به شیوه مردم زیستند تا صدایشان، صدای مردم باشد.

سایه پاسداشت زندگی بود:

به سان رود
که در نشیب دره
سر سنگ می‌زند
رونده باش

امید هیچ معجزه ز مرده نیست
زنده باش!

سایه به شیوه خودش زنده ماند، به شیوه خودش معجزه کرد!

◀️پی‌نوشتی در یک سوگ
در ایران ما اما اگر به ازاء هر یک از پست‌هایی که در شبکه‌های مجازی در سوگ شاعران و نویسندگان منتشر می‌شد، یک کتاب از نویسندگان بزرگ خریداری می‌شد، شاید ایران ما می‌توانست رمان‌ها، ایده‌ها، ترانه‌ها، موسیقی‌ها و فیلم‌های بهتری را تجربه کند. اما ما هنوز تا رسیدن به شغل شاعری و نویسندگی فاصله داریم.
@ShareNovate
⚛️نو شدن هر روزه

🖋امیر ناظمی

آن بوی نمناک کولرهای آبی آبی‌رنگ، که عصرهای تابستان می‌پیچید در اتاق خانه مادربزرگ، هنوز هم زنده مانده است، نه در خاطره‌ها که در خانه‌های ما تا امروز. کولرهای آبی هم مانند ویفرهای رنگارنگ و بیسکوییت‌های ساقه طلایی هنوز تولید می‌شوند و هنوز طرفداران خود را دارند. اما سرنوشت محصولات غالبا چنین نیست و این روزها کمتر محصولی شانس آن را دارد که دهه‌ها در فروشگاه‌ها بماند.

حالا نوآوری دیگر نمی‌تواند در یک محصول خلاصه شود. هر محصولی باید هر سال دوباره نو شود تا از دیگر رقبایش پیشی گیرد. حالا سال‌هاست که خودروسازها می‌دانند باید هر چند سال خودروی جدید و نوآورانه ارائه دهند. به این ترتیب نوآوری دیگر یک جرقه نیست و نمی‌توان سال‌ها آن نوآوری جرقه‌ای و یک‌باره را فروخت و زندگی کرد.

شاید باید باور کنیم که نوآوری یک فرآیند است؛ نه یک محصول. شرکت نوآور دیگر آن شرکتی نیست که یک محصول نوآورانه را وارد بازار می‌کند، بلکه شرکتی است که فرآیندهای تولید و ارائه نوآوری دارد. کارخانه‌های امروزی فقط خط تولید محصول‌های همگن و استانداردی که همه شبیه همدیگر باشند را ندارند؛ بلکه باید خط تولید نوآوری داشته باشند؛ باید مدام توانمندی نوآوری داشته باشند.

⭕️نیاز به نو شدن مداوم
نوآوری‌های اجتماعی نیز نه تنها وضعیتی مشابه بالا دارند، بلکه به دلیل پویایی‌های اجتماعی، بیش از محصولات فیزیکی، نیاز به نو شدن هر روزه دارند. به عبارت دیگر هر چه نوآوری آمیخته‌تر و درهم‌تنیده‌تر با موضوعات اجتماعی باشد، این نیاز به نوآوری مستمر هم بیشتر می‌شود. دیگر بعید است در این دوران نهادی پایه‌گذار شود که بدون نیاز به نوآوری مداوم، موفق باشد. در واقعیت نهادهای مختلف اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی نیاز به این تداوم هر روزه دارند.

نهادی که هنوز تلاش دارد تا به صورت متعصبانه بر اصول اولیه‌اش پافشاری کند، احتمالا در دنیای شیفته‌ی نوآوری امروز شانسی برای بقاء و موفقیت ندارد. به همین دلیل است که نهادهای موفق دنیای امروز بیش از آن‌که وام‌دار بنیان‌گذاران‌شان باشند، مرهون فرآیندی مستمر و دائمی از شناسایی و جذب نوآوری‌ها هستند. جرقه‌های نوآوری تنها مانند یک نورافشانی شبانه در آسمان، زیبایی زودگذری هستند، که تاریکی و فراموشی فرجام آن‌هاست.

⭕️موردشناسی: نهاد جمع‌سپاری
آفرینش یک نوآوری یا یک محصول خلاقانه می‌تواند با تامین مالی گروه زیادی از افرادی باشد که هر کدام بخش اندکی از هزینه نوآوری را تقبل کرده‌اند. سایت‌هایی مانند Kickstarter یا IndieGoGo بر اساس همین منطق شکل گرفتند. آن‌ها ایده‌ها یا نوآوری‌ها را برای مردم طرح می‌کردند تا شهروندان بتوانند به قدر سهم خویش در تامین مالی مشارکت کنند و در بخشی از موفقیت‌ها نیز سهیم شود. هرچند این سهیم بودن در موفقیت می‌تواند به مدل‌های مختلفی باشد، از سهام‌دار شدن تا بازپس گرفتن پول داده شده با سود؛ و حتی گاهی در قالب خیریه باشد. به این شیوه‌ی تامین مالی جمع‌سپاری (Crowdsourcing) می‌گویند.

جمع‌سپاری، یکی از مهم‌ترین نهادهای تامین مالی دهه اخیر است؛ و از ۲۰۱۹ به بعد اندازه آن از سرمایه‌گذاری جسورانه (VC) هم بیشتر شده است. این نهاد نیز مانند هر نهاد دیگری به نوآوری‌های جزیی و مستمر نیاز دارد. نوآوری‌هایی جزيی مانند ارائه تضمین‌هایی برای بازپرداخت یا تبدیل کمک مالی به سهام یا تبدیل کمک مالی به حق‌تقدم خرید سهام در زمان عرضه عمومی و ... نمونه‌هایی از نوآوری‌هایی هستند که امکان رشد و توسعه این نهاد را تقویت می‌کند.

بدون وجود نوآوری‌های کوچک، هر نهادی زودتر از زمان مورد انتظار به انتهای چرخه عمر خود می‌رسد و مرگ زودهنگام فرجام آن است. به همین دلیل است که بقاء و پایداری هر نهادی وابسته به همین نوآوری‌های کوچک است و ما فراموش می‌کنیم تا آن‌ها را به اندازه نوآوری اولیه پاس بداریم.

سرمایه‌گذاری از طریق جمع‌سپاری اگرچه برای شهروندان جذاب است اما در روزگار پرنوسان امروز یک چالش دارد: نقدشوندگی. شهروندی که بخشی از پول خود را بر روی یک طرح سرمایه‌گذاری می‌کند تمایل دارد تا بتواند هر زمانی که خواست سرمایه‌گذاری خود را نقد کند و بر روی طرح دیگر سرمایه‌گذاری کند.

برای نخستین بار پلتفرم دونگی یک طرح جمع‌سپاری در خصوص خط تولید پودر مس منتشر کرده است که نه تنها بخشی از سود تضمین شده است، این تعهد نیز ارائه شده است بلکه سرمایه‌گذاران در هر زمان می‌توانند سرمایه‌گذاری خود را نقد کرده و اصل پول خود را پیش از موعد دریافت کنند. این نوآوری جزئی همان پاسخ به نیاز جامعه است، پاسخی که تبدیل به راهی نوآورانه بر اساس قواعد و ساختار حقوقی فعلی شده است.

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️فقر اینترنت

✍🏻 امیر ناظمی

💢گران‌شدن اینترنت و کاهش دسترسی‌ها به آن، دو سوی یک واقعیت هستند و آن فقیرتر کردن یک جامعه است.

⭕️تصویر کلیشه‌ای فقر
زمانی‌که در مورد فقر صحبت می‌شود، تصویر سنتی ذهن ما بازمی‌گردد به کودک زباله‌گردی که در سطل‌های زباله جستجوگر هر چیز باارزشی می‌شود. این تصویر از فقر البته ساده‌انگارانه‌ترین تصویری است که می‌تواند شکل بگیرد. کافی است آن کودک زباله‌گرد را دنبال کرد تا رسید به باندها و گروه‌های تبهکاری که کودک را به بهره‌گیری برای تفکیک و فروش پسماند واداشته‌اند.

به عبارت دیگر در پس آن تصویر دلخراش کودک، تصویری وحشتناک از سیستمی مافیایی است که کودک را به‌عنوان چرخ‌دنده‌ای کوچک از یک دستگاه مکانیکی بزرگ استفاده می‌کند. احتمالا آن کودک این زباله‌گردی را به‌عنوان یک شغل و نه به‌عنوان ابزاری برای یافتن غذا می‌داند، شغلی که دستمزدش تنها یک غذای روزانه و جایی برای خوابیدن است.

آمارتیاسن اقتصاددان هندی‌الاصل مفهوم جدیدی از فقر را ارائه داد که «فقر قابلیت» یا «فقر چندبعدی» از آن برآمده است. او که به واسطه شناخت‌اش از جامعه‌ فقیر می‌توانست درک عمیق‌تری از فقر را ارائه دهد؛ نشان داد فقر تنها دارای بعد اقتصادی نیست، بلکه فقر در آموزش یا فقر در دسترسی به زیرساخت‌ها، انواع دیگری از فقر هستند. در واقع این ابعاد چندگانه فقر است که منجر به بازتولید فقر اقتصادی می‌شود.

به‌عبارت دیگر فقر در دسترسی به نظام آموزشی مناسب است که فقر اقتصادی را تحکیم و گاه برای گروه‌هایی اجتناب‌ناپذیر می‌کند. همین مطالعات بود که نوبل اقتصاد ۱۹۸۱ را برای او به ارمغان آورد.

⭕️فقر اینترنت
بر اساس مفهوم فقر چندبعدی است که می‌توانیم امروز از مفهوم «فقر اینترنت» نیز صحبت کنیم. دسترسی محدود به اینترنت یعنی فرصت‌های محدود برای یک جامعه. فضای مجازی که تصویر و نگاشتی از دنیای واقعی است، امروزه مکمل فضای واقعی ماست. بسیاری از فعالیت‌ها، از پی‌گیری امور اداری که امروز در فضای مجازی به «دولت الکترونیک» شناخته می‌شود تا فعالیت‌های اقتصادی که «اقتصاد دیجیتال» است، همه ترکیب پیچیده‌ای از دنیای واقعی و دنیای مجازی هستند.

فقر اینترنت در حقیقت مفهومی دوگانه است: از یک‌سو کاهش دسترسی به اینترنت یعنی افزایش نابرابری و افزایش فقر در بلندمدت. کسی که دسترسی به اینترنت ندارد، یعنی فرصت برابر برای دسترسی به محتوای آموزشی یا دسترسی به ابزار کسب درآمد ندارد. همین امر منجر به تشدید فقر او می‌شود.

اما از سوی دیگر فقر نیز منجر به کاهش استفاده از اینترنت می‌شود. شهروند فقیر، توانایی خرید ابزار اتصال به اینترنت (موبایل هوشمند یا تبلت یا کامپیوتر شخصی) یا خرید ترافیک اینترنت را ندارد و این امر او را در چرخه‌ای از فقر محصور می‌کند.

به این ترتیب گران‌شدن اینترنت و کاهش دسترسی‌ها، دو سوی یک واقعیت هستند و آن فقیرتر کردن یک جامعه است.


⭕️دستکاری اینترنت و گران‌شدن اینترنت، موتور تولید فقر
سیاست‌گذاری برای فقرزدایی نیز براساس دیدگاه آمارتیاسن، نیازمند سیاست‌هایی چندبعدی است. سیاست‌هایی که انواع مختلف فقر را هدف‌گذاری می‌کنند، از سیاست‌های «عدالت آموزشی» گرفته تا سیاست‌های توسعه زیرساختی. سیاست‌گذاری در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات (ICT) نیز از این قاعده جدا نیست.

سیاست‌های قیمتی و سیاست‌های دسترسی به اینترنت، دو محور اصلی در کاهش فقر در دنیای امروز است؛ دنیایی که آینده را شکل می‌دهد. گزارش هفته گذشته شرکت پادرو نشان می‌داد که اختلالات اینترنتی در مرداد ۱۴۰۱ منجر به کاهش ۳۵درصدی بازدید و کاهش ۵۰ درصدی فروش در فروشگاه‌های اینستاگرامی شده است. سیاست‌هایی که در جهت تقویت فقر در جامعه‌ شکننده امروز ایران است.

فروشگاه اینترنتی، فروشگاهی متعلق به طبقه متوسط و گاه کمتر برخوردار است. محدودیت در دسترسی او، یعنی از یک‌سو از بین بردن فرصت کسب درآمد و تشدید فقر و از سوی دیگر یعنی کاهش دسترسی به زندگی ارزان‌تر و بهره‌مندی کمتر از محصولات بومی.

کاهش فقر نه با موعظه و توصیه‌های اخلاقی اجرا می‌شود و نه با فشار به نظام مالیاتی و ایجاد شکاف میان جامعه؛ کاهش فقر نیز مانند هر سیاست دیگری نیاز به دیدگاه سیستمی و چندبعدی دارد؛ و این همان چیزی است که امروز در فقدان‌اش باید خون گریست.

ادامه سیاست‌هایی که تلاش دارند تا دسترسی به اینترنت را محدود کنند، به معنای افزایش کودکان زباله‌گرد و افزایش شکاف طبقاتی است. این سیاست‌ها هم امروز و هم فردای این جامعه را قربانی خواهد کرد.

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
@Feghtesad
Forwarded from آینده مشترک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کلیپ یادداشت:
داری اشتباه می‌کنی کاپیتان! (https://www.tgoop.com/sharenovate/84)
قسمت اول برنامه «جعبه سیاه»

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
Forwarded from آینده مشترک
⚛️عهدنامه‌ ترکمانچای یا جنگ ترکمانچای؟

🖊امیر ناظمی (هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی)

هر شکستی پل پیروزی نیست؛ گاه می‌تواند پلی به سوی یک شکست بزرگتر شود. هنر تبدیل شکست به موفقیت از بازاندیشی و یادگیری از شکست‌ها آغاز می‌شود.

آیا اشتباه ما ایرانیان شیوه‌ی مذاکراتمان بود؟ یا اشتباه برآوردهای نادرستی بود که منجر شد به جنگی غیرضروری و نهایتا امضاء عهدنامه؟

همه‌ی مشکل تاریخ‌نخوانی ما از همین نقطه آغاز می‌شود؛ یعنی جایی که ما ننگین بودن را به یک عهدنامه نسبت می‌دهیم. اما واقعیت آن است که ما وارد یک بحران غیرضروری شدیم به نام جنگ دوم ایران و روسیه! جنگی نابرابر که متوقف کردنش جز از طریق یک عهدنامه امکان‌پذیر نبود! و شاید ترکمانچای کمترین هزینه‌ای بود که برای این منظور می‌شد پرداخت.

سال ۱۸۱۳ م. (۱۱۹۲ ه.خ.) معاهده‌ی گلستان میان ایران و روسیه منعقد شد. معاهده‌ای که به دلیل مشکلات روسیه در جنگ با فرانسوی‌ها، با کمترین میزان باج‌خواهی و با تمایل روس‌ها منعقد شد. اما زخم این معاهده بر تن ایرانیان باقی ماند. ۱۳ سال بعد از معاهده‌ی گلستان، ایرانیان خودخواسته وارد نبردی نابرابر شدند، که در عمل منجر به شکست سنگینی شد! تا شکست اول پلی باشد برای شکست دوم!

اما چه شد که ما شکست دوم را خوردیم؟ و چرا بازخوانی آن برای ما ضروری است؟

ریشه‌های شروع جنگ برآوردهای اشتباه سیاستمداران ایرانی بود که در ادامه آمده است.

1️⃣برآورد اشتباه۱: ریشه‌های فرهنگ عزت
عباس میرزا در تمام ۱۳ سال بعد از گلستان، روحش آزرده از شکست بود. او همواره به دنبال جبران حیثیت و آبروی از دست رفته‌اش بود. «فرهنگ عزت» به عنوان یکی از بنیادهای فرهنگ ایرانی، توصیه‌اش مشخص است: برای اعاده حیثیت باید عهدنامه را نقض می‌کردیم!

(توضیح فرهنگ عزت: https://www.tgoop.com/sharenovate/85)

عباس میرزای زخم‌خورده وقتی دید نیکلای اول جانشین الکساندر در روسیه شده است، فکر کرد زمان خوبی است تا به جبران حیثیت اقدام کند.

2️⃣برآورد اشتباه۲: جنگ ضربه‌ای
عباس میرزا نمی‌خواست وارد یک جنگ تمام عیار شود. او می‌خواست با یک «ضربه ناگهانی» خود را در موقعیت بالاتری برای بازبینی «معاهده‌ی گلستان» قرار دهد. عباس میرزا به این ترتیب این نقشه را کشید تا وانمود کند که نیروهای مرزی سر خود وارد یک درگیری شده‌اند و بعد از آن‌که چند ولایت و قلعه را گرفتند، روس‌ها را وادار به مذاکره و تغییر مثبت در معاهده‌ی گلستان کند.

او می‌دانست که نتیجه‌ی یک جنگ تمام‌عیار شکست سنگین ایران است؛ اما برآورد اشتباه وی آن بود که روس‌ها برای چنین حمله‌ای بی‌صبرانه منتظر هستند! آن‌ها منتظر نقض معاهده از طرف ایران بودند.

پس از این ضربه‌ی ناگهانی، روس‌ها با اطمینان خاطر پیش‌روی اولیه‌ی ایران را تحمل کردند تا بتوانند با ورود به یک جنگ تمام عیار به سمت مرزهای ایران حمله کنند و تا تبریز پیش بیایند.

3️⃣برآورد اشتباه۳: جنگی با اهداف داخلی
عباس‌میرزا اما در این جنگ اهداف داخلی جدی نیز داشت. او می‌خواست موقعیت خود را برای جانشینی فتحعلیشاه تحکیم کند. برای همین هم بود که در عهدنامه ترکمانچای تنها بند نامتعارفش تاکید بر حمایت روس‌ها از جانشینی عباس‌میرزا به عنوان شاه بعدی ایران است! گرچه فتحعلیشاه در دل راضی به این جنگ نبود؛ اما نتوانست مانع بروز جنگ نیز شود.

جنگ‌هایی که با اهداف داخلی شروع شده‌اند اغلب در جهان به شکست‌های بزرگ برای ملت‌هایشان منجر شده است!

4️⃣برآورد اشتباه۴: غیرت به جای فناوری!
وضعیت دو ارتش ایران و روسیه از حیث فناوری نابرابر بود. عباس میرزا فکر می‌کرد با اتکاء صرف بر مقدسات مذهبی می‌تواند بر فناوری و ارتش آماده‌ی روس غلبه کند. به همین دلیل بود که به تحریک علما اقدام کرد. در این میان حمایت «سید مجاهد» به او کمک کرد. سید پس از صدور فتوای جهاد از کربلا به تهران آمد و سایر علماء را نیز همراه ساخت.

⭕️اشتباه در جنگ، نه عهدنامه
ترکمانچای حالا یک نمونه برای ناکارآمدی مذاکره شده است! اما واقعیت آن است که ترکمانچای نتیجه‌ی اشتباهاتی بوده که ما را به امضاء آن کشاند؛ نتیجه‌ی راه‌انداختن جرقه‌ی جنگی که قابل کنترل نبود!

در این عهدنامه، روسیه در قبال پول شهرهای تسخیر شده تبریز، ارومیه و ... را ترک کرد؛ اما بیش از هر چیز، تحقیری بود که مثل خوره روح ما را قرن‌ها خورد!

ترکمانچای نتیجه‌ی اشتباه سیاستمدارانی بود که فکر می‌کردند می‌توانند با یک ضربه‌ی ناگهانی، دست بالاتر را در بازبینی و لغو برخی از بندهای معاهده‌ی گلستان بیابند. برآورد اشتباه آنان منجر به شروع یک جنگ خونین، تلفات بالا و نهایتا شکستی بزرگ شد.

برای خواندن تاریخ «نسخه فارسی عهدنامه ترکمانچای» لازم نیست؛ بلکه باید از اشتباهات سیاستمدارانی آغاز کنیم، که از یک شکست، شکستی بزرگتر ساختند!


به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
درهم‌تنیدگی نگاه ایدئولوژیک و ناکارآمدی

بخشی از مصاحبه‌ام با روزنامه هم‌میهن، در ارتباط با ناکارآمدی‌های مداوم حکمرانی در ایران امروز.

بخشی از مصاحبه
تعارض منافع ایجادشده برای برخی شرکت‌های خصولتی موجب می‌‌شود آنها بدون هیچ‌گونه ملاحظه‌ای، هر چیزی را قربانی کنند. آنچه مکمل این وضعیت است، نگاه ایدئولوژیک است؛ مکملی سوخت‌رسان. نگاه ایدئولوژیکی که در بسیاری از مواقع در فاصله‌ای بسیار زیاد از واقعیات فناورانه جهان امروز به‌سر می‌برد. این نگاه ایدئولوژیک می‌کوشد با راه‌حل‌هایی متعلق به قرن نوزدهم به چالش‌های پیش‌آمده در قرن بیست‌ویکم پاسخ دهد.

نگاه ایدئولوژیک اساساً به فناوری‌های نوظهور و غیرقابل کنترل بی‌اعتماد است و از آنها می‌‌ترسد. همان‌طور که تزار روسیه گفت: «می‌ترسم راه‌آهن منجر به وارد شدن انقلاب شود.»

حاصل این طرز تفکر که نمی‌خواهد واقعیات عینی جهان امروز را بپذیرد، چیزی جز تبدیل‌شدن به موتوری برای ضدیت با خودش نیست. اگرچه به‌عنوان مثال تصور می‌کنند با فیلترینگ می‌توان اوضاع را کنترل کرد، اما نه‌تنها با این کار از عهده کنترل اوضاع برنمی‌آیند، بلکه سرمایه اجتماعی خود را هم از بین می‌برند. به همین دلیل چالش‌هایش را به دست خودش چندین‌برابر می‌کند و حتی امید به حل‌شدن چالش‌ها را هم از بین می‌برد.

اکنون دو سال است که شبکه‌های اجتماعی فیلترند و سرعت اینترنت کُند شده و سوالی که وجود دارد این است که آیا حاکمیت توانست با این رویکرد، وضعیت بهتری ایجاد کند و چالش‌هایش را برطرف سازد؟

سوالی که پاسخش مسلماً خیر است و موجب ایجاد وضعیتی شده که می‌توان آن را به‌عنوان نمونه عملیِ «ناکارآمدی نگاه ایدئولوژیک» مورد توجه قرار داد.

مصاحبه کامل
گزیده‌خوانی یا ناگزیده‌نخوانی!


⭕️چالش عمر کوتاه دانش
گوردون مور، که یکی از بنیانگذاران شرکت اینتل بود، در دهه‌ی ۱۹۶۰م. متوجه‌ی یک واقعیت شد: «تعداد ترانزیستورهای روی یک تراشه (با مساحت ثابت) هر ۲ سال، به‌طور تقریبی ۲ برابر می‌شود.». این روند فناورانه را امروزه با نام «قانون مور» (Moore's Law) می‌شناسند.

اگرچه در نگاه نخست این کشف او تنها یک واقعیت فناورانه بود، اما این رشد سریع و نمایی توان محاسباتی قطعات الکترونیکی، بیش از آن‌که حقیقتی در مورد یک محصول فناورانه باشد، در خصوص کلِ دانش بود. در حقیقت این رشد تعداد ترانزیستورها نشان‌دهنده‌ی رشد توانمندی پردازش و ذخیره‌سازی بود.

همین توانمندی بود که در ادامه منجر به رشد و توسعه‌ی اینترنت و بعدترها منجر به رشد «هوش مصنوعی» شد. اما این رشد به دنبال خود پیامدهایی برای زندگی بشر ایجاد می‌کرد که شاید مهم‌ترین پیامد آن «سرعت بالای زایش و مرگ دانش» بود.

در حقیقت دانش بشری به سرعت رشد می‌کند و به سرعت نیز از رده خارج می‌شود و دانش‌های دقیق‌تر و جدیدتر جانشین آن‌ها می‌شوند. شاید یکی از مهم‌ترین سیاست‌های توسعه فناوری در ایران در دهه ۱۳۰۰ه.خ. با تصویب قانون «اعزام دانشجویان به خارج» روی داد، زمانی که نخستین دانشجویان ایرانی رهسپار اروپا شدند تا در دانشگاه‌های بزرگ تحصیل کنند و پس از بازگشت به ایران نیروی محرک توسعه‌ی ایران شوند. اما همین سیاست امروزه ناکارآمد است، چرا که سرعت تولید دانش‌های جدید و از بین رفتن دانش قدیمی به قدری زیاد شده است که دیگر نمی‌توان از آن دانشی که در دانشگاه‌ها آموزش داده می‌شود، برای باقی عمر استفاده کرد. دانش سریع تغییر می‌کند و برای موفقیت نیاز به آن است که فرد بتواند خود را در جریان دانش و تغییرات قرار دهد. به همین دلیل است که ایجاد ارتباط و مشارکت دوسویه با سایرین یک الزام برای توسعه است.

پاسخی به نام گزیده‌خوانی
مدیری که زمانی در دانشگاه یا دوره‌های آزاد، مدیریت یا MBA خوانده است، از یک سو به شدت نیازمند فهم تغییرات «دانش مدیریت» برای به‌کارگیری آن است و از سوی دیگر زمان کافی برای دنبال کردن این تغییرات را ندارد. به همین دلیل است که جای خالی بازیگران و کنش‌گران مرزی که بتوانند این تغییرات را به زبان کاربردی‌تر و خلاصه‌تر در اختیار مدیران قرار دهند، بیش از هر زمانی حس می‌شود. در دسترس نبودن رویدادهایی برای بازآموزی‌های جدید یا نبودن نهادهایی مانند «باشگاه‌های مدیریت» (Management Clubs) یا نبودن دوره‌های کاربردی برای این به‌روزرسانی دانش از واقعیت‌های دردناک کسب‌وکار در ایران است.

⭕️گزیده‌خوانی
گزیده‌خوانی تلاشی برای پاسخ به واقعیتِ «رشد سریع دانش و نبودن ابزارهایی برای فراگیری مناسب این دانش» است. گزیده‌خوانی نام سری کتاب‌هایی است که انتشارات شرق آن را آغاز کرده است و تلاش دارد تا در هر فصل به حوزه‌های مختلف سرک بکشد و تلاش کند تا مهم‌ترین مفاهیم تولیدشده و گسترش‌یافته در آن حوزه را به صورت خلاصه مرور کند.

نخستین کتاب گزیده‌خوانی با نام «گزیده‌خوانی راهبرد رقابتی» کتابی است که در آن تلاش شده است تا مفاهیم مربوط به رقابت و رقابت‌پذیری در مدیریت استراتژیک در ۳ دهه اخیر به صورت خلاصه مرور شود. فهم این مفاهیم جدید برای کسانی که سال‌ها از فارغ‌التحصیلی‌شان از دوره‌های مدیریت یا MBA می‌گذرد، شاید یک مسیر میان‌بر باشد.

بخش عمده‌ی کتاب گزیده‌خوانی، یادداشت‌های امیر ناظمی در خصوص این مفاهیم است. یادداشت‌هایی که تلاش دارد تا مفاهیم جدیدتر حوزه‌ی مدیریت استراتژیک را در قالب مسائل روزمره دنیای کسب‌وکار و فناوری قابل فهم‌تر و ساده‌تر کند، و هم‌زمان نیز بتواند پیچیدگی‌ها و چالش‌های آن را نشان دهد.

در این کتاب ۶ مقاله‌ی تاثیرگذار در حوزه‌ی مدیریت استراتژیک که بر مفهوم رقابت و رقابت‌پذیری استوار هستند، انتخاب شده و خلاصه‌ای چند صفحه‌ای از هرکدام آورده شده است. اما در کنار این خلاصه‌ها، یادداشت‌هایی متنوع قرار گرفته است تا بتواند در قالب تجربه‌های شرکت بزرگ فناوری جهان (مانند IBM یا Netflix یا ...) یا تجربه‌های شرکت‌های ایرانی شاخص یا در قالب موضوعات کلان اجتماعی و اقتصادی ایران، این مفاهیم را بازخوانی کند.

گزیده‌خوانی یک تلاش برای بازخوانی دانش در حال رشد جهان، با اتکاء به یک خوانش بومی و عملیاتی است. تلاشی که موفقیت یا عدم‌موفقیت آن را استقبال یا رد جامعه مشخص می‌کند.

گزیده‌خوانی تلاش دارد تا به ما یادآوری کند که در میان انبوه دانشی که این روزها تولید می‌شود، شاید لازم است تا مهم‌ترین مفاهیم را با توجه به زمان اندک خود به صورت گزیده‌خوانی مرور کنیم، وگرنه دنبال کردن مفاهیم جدید خود یک شغل تمام‌وقت است.

https://www.tgoop.com/sharenovate/455

ورود به سایت کتاب

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
مانند فروغ ایمان آوریم به آغاز فصل سرد!
به مناسبت سالروز تولد فروغ فرخزاد

🖊امیر ناظمی

⭕️واقعیت۱: ارتباط قوی میان امیدواری و نوآوری

تصویر ما از افراد نوآور اغلب افرادی لبخند بر لب هستند که امیدوارانه به دوردست چشم دوخته‌اند. اغلب آنان را با شکست‌های بزرگ و برخاستن‌های ققنوس‌وار به یاد می‌آوریم.
پژوهش‌های مختلف حوزه‌ی روانشناسی نیز تاییدکننده‌ی این تصویر است و این واقعیت را آشکار می‌کنند که میان «نوآوری» و «امیدواری» رابطه‌ای قوی وجود دارد. این ارتباط از جنبه‌های مختلف به آزمون کشیده است، به عنوان مثال افراد نوآور به میزان بالایی اشخاصی امیدوار هستند. از سوی دیگر «احساس امید و خرسندی» از جمله عوامل تاثیرگذار بر نوآوری در سطح فردی و گروهی است.

⭕️واقعیت۲: فروغ فرخزاد نوآور شعر فارسی
فروغ فرخزاد یکی از مهم‌ترین نوآوران «شعر نو» است. تاثیر او به اندازه‌ای است که می‌توان او را در کنار نیما، اخوان ثالث و شاملو از مهم‌ترین شکل‌دهندگان به فهم ما از شعر دانست. نوآوری‌های فروغ را می‌توان در دو جنبه‌ی مستقل از هم دید:

نوآوری در ساختار: از جمله نوآوری در اوزان عروضی و انعطاف‌های وزنی
نوآوری محتوایی: ازجمله ۱)روایت اول شخص زنانه از دنیا و رابطه‌های انسانی، ۲)تصویرپردازی صریح رابطه جنسی و ۳)تصویرآفرینی‌های نوآورانه
فروغ بر اساس معیارهای مختلفی شاعری نوآور دانسته می‌شود.

⭕️پارادوکس فروغ: یک نوآور ناامید
فروغ شاعر نوآوری است، و این‌که ما انتظار داشته باشیم تا فرد نوآور انسانی امیدوار باشد، بی‌راه نیست. انتظاری که به سادگی برخلاف واقعیت فروغ است. فروغ در تمامی اشعار خود و حتی در رابطه‌های عاشقانه‌اش بیان‌گر ناامیدی است. او عمیقا ایمان آورده است «به آغاز فصل سرد»، وقتی می‌گوید «من به نومیدی خود معتادم».

او به تفاوت میان ناامیدی خود با دیگران آگاه است، وقتی در شعری با آغاز «برادرم به باغچه می‌گوید قبرستان» چنین ادامه می‌دهد:

«او ناامیدیش را هم
مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
همراه خود به کوچه و بازار می‌برد
و ناامیدیش
آنقدر کوچک است که هر شب
در ازدحام میکده گم می‌شود»

⭕️ناامیدی خلاق!
اما به نظر می‌رسد که ناامیدی فروغ نیروی محرکه‌ی او برای نوآوری و خلاقیت است، و این پاسخ همان پارادوکسی است که طرح شده بود. در حقیقت فروغ اگرچه امیدی به آینده نداشت و در آینده در جستجوی بهاری نبود، اما ناامیدی‌اش به سنت و گذشته بیش از آینده بود. او در شعر و زندگی در برابر سنت و گذشته‌ی تحمیلی ایستاد. او در رابطه‌اش با پرویز شاپور و ابراهیم گلستان همان اندازه شجاعانه در برابر تحمیل سنت ایستاد که در شعرش در برابر اوزان عروضی، و در برابر مگوهای عرفی و در برابر جنسیت‌زدگی مردانه او ایستاد.

⭕️یک نتیجه: ناامیدی‌ات از سنت را پیش‌ران خود کن!

ریشه‌ی نوآوری و خلاقیت فروغ در همان ناامیدی است. نیروی ناامیدی به گذشته به اندازه‌ی نیروی امید به آینده برای او پیش‌ران است.

در روزگار امروز که کمتر می‌توان بهانه‌ای برای امیدواری به آینده‌ی کوتاه‌مدت یافت، می‌توان پناه برد به همان واقعیتی که فروغ یافت: ناامیدی از سنت و تلاش برای بازآفرینی آن.

در حقیقت نوآوری دشمنی یا رد تمام سنت نیست، بلکه نوآوری پالایش سنت است در گذران زمان. هر نوآوری به تصحیح بخش کوچکی از سنت می‌پردازد. او از پذیرش آن‌چه سنت بر او تحمیل می‌کرد سر باز زد تا با انتخاب آگاهانه‌ای از سنت و بازآفرینی بخشی از آن رد پای نوآوری خود را خلق کند.

ناامیدی امروز ما از تحمیل بی‌کم‌وکاست سنت و گذشته، همان چیزی است که می‌تواند پیش‌ران ما برای نوآوری و تغییر باشد.

او اینچنین به سنتی که پدر و مادر نمادهای آن هستند می‌تازد:

«پدر می‌گوید:
از من گذشته‌ست
...
و در اتاقش، از صبح تا غروب،
یا شاهنامه می‌خواند
یا ناسخ التواریخ
....

مادر تمام زندگیش
سجاده‌ایست گسترده
در آستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می‌گردد
و فکر می‌کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده‌است»

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate

در صورت تمایل به مطالعه برخی از پژوهش‌های ذکرشده در این یادداشت کلیک کنید.
نمونه‌ای از پژوهش‌های مرتبط با رابطه نوآوری و امیدواری:
Rosa, J. A., Geiger-Oneto, S., & Fajardo, A. B. (2012). Hope and innovativeness: transformative factors for subsistence consumer-merchants. In Transformative consumer research for personal and collective well-being (pp. 151-170). Routledge.

Brulé, G., & Munier, F. (2021). Happiness, technology and innovation. Cham, Switzerland: Springer International Publishing.

McKee, A. (2017). How to be happy at work: The power of purpose, hope, and friendship. Harvard Business Press.


پژوهش‌های مرتبط با نوآوری‌های فروغ فرخزاد در شعر:
کتاب سنت و نوآوری در شعر فروغ فرخزاد نوشته نازیلا سید یک‌کلمه

مقاله «بررسی توصیفی، تحلیلی نوآوری‌های وزنی فروغ فرخزاد در تولدی دیگر» نوشته عبدالرضا زند و محسن ذوالفقاری فرد، حسن حیدری، حجت اله امیدعلی

مقاله «وصف در شعر فروغ فرخ زاد» نوشته محبوبه مباشری و زهرا کیان‌بخت

مقاله «بررسی تطبیقی شگردهای نحوی- سبکی و خلاقیت ادبی در اشعار فروغ فرخزاد و احمد شاملو» نوشته بهمن گرجیان و فرنگیس عباس‌زاده
Forwarded from آینده مشترک
مانند فروغ ایمان آوریم به آغاز فصل سرد!
به مناسبت سالروز تولد فروغ فرخزاد

🖊امیر ناظمی

⭕️واقعیت۱: ارتباط قوی میان امیدواری و نوآوری

تصویر ما از افراد نوآور اغلب افرادی لبخند بر لب هستند که امیدوارانه به دوردست چشم دوخته‌اند. اغلب آنان را با شکست‌های بزرگ و برخاستن‌های ققنوس‌وار به یاد می‌آوریم.
پژوهش‌های مختلف حوزه‌ی روانشناسی نیز تاییدکننده‌ی این تصویر است و این واقعیت را آشکار می‌کنند که میان «نوآوری» و «امیدواری» رابطه‌ای قوی وجود دارد. این ارتباط از جنبه‌های مختلف به آزمون کشیده است، به عنوان مثال افراد نوآور به میزان بالایی اشخاصی امیدوار هستند. از سوی دیگر «احساس امید و خرسندی» از جمله عوامل تاثیرگذار بر نوآوری در سطح فردی و گروهی است.

⭕️واقعیت۲: فروغ فرخزاد نوآور شعر فارسی
فروغ فرخزاد یکی از مهم‌ترین نوآوران «شعر نو» است. تاثیر او به اندازه‌ای است که می‌توان او را در کنار نیما، اخوان ثالث و شاملو از مهم‌ترین شکل‌دهندگان به فهم ما از شعر دانست. نوآوری‌های فروغ را می‌توان در دو جنبه‌ی مستقل از هم دید:

نوآوری در ساختار: از جمله نوآوری در اوزان عروضی و انعطاف‌های وزنی
نوآوری محتوایی: ازجمله ۱)روایت اول شخص زنانه از دنیا و رابطه‌های انسانی، ۲)تصویرپردازی صریح رابطه جنسی و ۳)تصویرآفرینی‌های نوآورانه
فروغ بر اساس معیارهای مختلفی شاعری نوآور دانسته می‌شود.

⭕️پارادوکس فروغ: یک نوآور ناامید
فروغ شاعر نوآوری است، و این‌که ما انتظار داشته باشیم تا فرد نوآور انسانی امیدوار باشد، بی‌راه نیست. انتظاری که به سادگی برخلاف واقعیت فروغ است. فروغ در تمامی اشعار خود و حتی در رابطه‌های عاشقانه‌اش بیان‌گر ناامیدی است. او عمیقا ایمان آورده است «به آغاز فصل سرد»، وقتی می‌گوید «من به نومیدی خود معتادم».

او به تفاوت میان ناامیدی خود با دیگران آگاه است، وقتی در شعری با آغاز «برادرم به باغچه می‌گوید قبرستان» چنین ادامه می‌دهد:

«او ناامیدیش را هم
مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
همراه خود به کوچه و بازار می‌برد
و ناامیدیش
آنقدر کوچک است که هر شب
در ازدحام میکده گم می‌شود»

⭕️ناامیدی خلاق!
اما به نظر می‌رسد که ناامیدی فروغ نیروی محرکه‌ی او برای نوآوری و خلاقیت است، و این پاسخ همان پارادوکسی است که طرح شده بود. در حقیقت فروغ اگرچه امیدی به آینده نداشت و در آینده در جستجوی بهاری نبود، اما ناامیدی‌اش به سنت و گذشته بیش از آینده بود. او در شعر و زندگی در برابر سنت و گذشته‌ی تحمیلی ایستاد. او در رابطه‌اش با پرویز شاپور و ابراهیم گلستان همان اندازه شجاعانه در برابر تحمیل سنت ایستاد که در شعرش در برابر اوزان عروضی، و در برابر مگوهای عرفی و در برابر جنسیت‌زدگی مردانه او ایستاد.

⭕️یک نتیجه: ناامیدی‌ات از سنت را پیش‌ران خود کن!

ریشه‌ی نوآوری و خلاقیت فروغ در همان ناامیدی است. نیروی ناامیدی به گذشته به اندازه‌ی نیروی امید به آینده برای او پیش‌ران است.

در روزگار امروز که کمتر می‌توان بهانه‌ای برای امیدواری به آینده‌ی کوتاه‌مدت یافت، می‌توان پناه برد به همان واقعیتی که فروغ یافت: ناامیدی از سنت و تلاش برای بازآفرینی آن.

در حقیقت نوآوری دشمنی یا رد تمام سنت نیست، بلکه نوآوری پالایش سنت است در گذران زمان. هر نوآوری به تصحیح بخش کوچکی از سنت می‌پردازد. او از پذیرش آن‌چه سنت بر او تحمیل می‌کرد سر باز زد تا با انتخاب آگاهانه‌ای از سنت و بازآفرینی بخشی از آن رد پای نوآوری خود را خلق کند.

ناامیدی امروز ما از تحمیل بی‌کم‌وکاست سنت و گذشته، همان چیزی است که می‌تواند پیش‌ران ما برای نوآوری و تغییر باشد.

او اینچنین به سنتی که پدر و مادر نمادهای آن هستند می‌تازد:

«پدر می‌گوید:
از من گذشته‌ست
...
و در اتاقش، از صبح تا غروب،
یا شاهنامه می‌خواند
یا ناسخ التواریخ
....

مادر تمام زندگیش
سجاده‌ایست گسترده
در آستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می‌گردد
و فکر می‌کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده‌است»

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate

در صورت تمایل به مطالعه برخی از پژوهش‌های ذکرشده در این یادداشت کلیک کنید.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هک شدن داده‌های #اسنپ_فود در هفته گذشته موضوع‌های مرتبط با #مالکیت_داده و فقدان #مقررات‌گذاری یا #رگولاتوری #داده را دوباره مورد توجه قرار داد.

در این ارائه در خصوص مالکیت فکری و چالش مقررات‌گذاری در ایران صحبت کرده‌ام. ابتدا مفهوم مالکیت داده تشریح شده و سپس توضیح این‌که که چرا #نظام_حکمرانی موجود در ایران ظرفیت حل این مساله را ندارد. در حقیقت حل مساله بدون حل چالش‌های بنیادین نظام حکمرانی مانند پذیرش خودخواسته مقررات بین‌المللی امکان‌پذیر نیست و نخواهد بود.

ممکن است در نگاه نخست این صحبت‌ها تعبیر به ناامیدی شود، اما فراموش نکنیم که #توسعه و حل مسائل نیاز به #واقع‌بینی دارد و بدون این واقعیت‌گرایی ممکن است ما دل خوش می‌کنیم به شعارهایی که هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت، چیزی که می‌توان آن را #دام_خوش‌بینی یا فراموشی واقعیت نامید.

باید تاکید کنم که من بسیار امیدوار به آینده‌ام، نه #آینده_کوتاه‌مدت بلکه به #آینده_بلندمدت که حاصل یک آگاهی جمعی و بازاندیشی و بازسازی وضعیت موجود است.
از این زاویه دید هر چالش و مساله‌ای را باید به عنوان یک درس یادگیری و یک یادگیری برای تغییر و بازطراحی #نظام_حکمرانی موجود دانست.
سرمقاله امروز «دنیای اقتصاد»

اینترنت و توازن قدرت


👤امیر ناظمی

✍️ برای توسعه‌‌‌یافتن چاره‌‌‌ای نیست جز آنکه در یک مرز بسیار باریک، قدرت جامعه و قدرت حکومت به یک توازن و برابری برسند. جامعه‌ای توسعه‌‌‌یافته است که توانمندی حرکت در این مرز باریک را دارد و از غلتیدن به هر سویی می‌‌‌پرهیزد.

✍️ با پیدایش هر فناوری جدید، میزان قدرت حکومت یا قدرت جامعه تغییر می‌‌‌کند. رشد فناوری هر دو سوی قدرت را تقویت می‌‌‌کند، اما مساله اصلی این است که کدام سوی قدرت را به چه میزان و با چه تناسبی تقویت می‌‌‌کند.

✍️ اینترنت در ایران در سال‌های گذشته اگرچه در خدمت تقویت کنترل‌‌‌گری حکومت بوده است، اما بسیار بیشتر از آن در خدمت افزایش قدرت جامعه بوده است.

✍️ این گزاره که فناوری اطلاعات تنها منجر به تقویت دولت می‌شود، گزاره نادرستی است، چرا که توسعه اینترنت منجر به تقویت قدرت جامعه و توسعه سازوکارهای مشارکت، شفافیت و پاسخ‌‌‌گویی نیز می‌شود.

✍️ اما گزارش «کیفیت اینترنت در ایران» که توسط انجمن تجارت الکترونیک تهران به تازگی منتشر شده به‌‌‌شدت هشداردهنده است. طبق داده‌های این گزارش، اینترنت و دسترسی عمومی که مهم‌ترین وجه توانمندسازی و قدرت‌آفرینی برای جامعه است، در حال افول است.

✍️ با کاهش کیفیت اینترنت از یکسو و کاهش دسترسی به اینترنت از سوی دیگر، می‌توان گفت که میزان قدرت جامعه در برابر قدرت حکومت در حال کاهش است و این امر ایران را از دالان باریک توسعه دورتر و دورتر خواهد کرد...👇

🔗متن کامل سرمقاله

#دنیای_اقتصاد #سرمقاله #اینترنت

✔️کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇
@den_ir
سخت‌خوانی حوزه‌های دیگر!
🖊امیر ناظمی

دانشجوی مهندسی بودم که برای نخستین بارعلاقه‌مند شدم تا در مورد جامعه‌شناسی مطالعه کنم. اما نتیجه عجیب بود؛ هیچ کتاب جامعه‌شناسی مناسبی پیدا نمی‌کردم. کتاب‌های جامعه‌شناسی در آن زمان یا کتاب‌های درسی دانشگاهی بودند که انگار با زبانی دیگر نوشته شده بودند، یا کتاب‌هایی بودند در‌خصوص خلق‌وخوی ایرانیان که کمتر نشانه‌ای از دانش نظری در آن می‌یافتم.

شاید کتاب «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» مرحوم رضاقلی از اولین کتاب‌هایی بود که نسل ما؛ دهه‌های ۵۰ و ۶۰ می‌توانست آن را بخواند.

این حکایت مشترک بسیاری از افرادی است که تمایل به مطالعه یک حوزه دیگر پیدا می‌کنند. همین که یک دانشجو یا دانش‌آموخته غیرفلسفه، علاقه به فلسفه پیدا می‌کند و نخستین کتاب‌های فلسفی را دست می‌گیرد، نتیجه‌اش اغلب کنار‌گذاشتن فلسفه از فهرست علاقه‌مندی‌هایش است! چرا‌که کتاب‌های فلسفه برای فلسفه‌خوانده‌ها نوشته می‌شود.

این همان چیزی است که فیلسوف‌های جدید مانند «آلن دوباتن» تلاش کردند تا پاسخی برای آن بیابند. آلن دوباتن بر اساس همین ایده بود که مسائل زندگی واقعی را با دانش فلسفه پیوند زد و از این طریق توانست مفاهیم فلسفی را برای مخاطب کتاب‌خوان خود قابل دسترس کند. او فلسفه را با زبان ساده و درباره مسائل واقعی روزمره و قابل تجربه می‌نوشت. او به خواننده قدرت می‌داد تا به عشق یا شغل خود عمیق‌تر نگاه کند.

دوباتن البته با تأسیس مدرسه فکری خود و برگزاری دوره‌هایی آزاد، این تلاش را به خوبی پیش برد و تعداد زیادی از فلسفه‌دوستان را با فلسفه آشتی داد. اما این چالش فراتر از فلسفه یا جامعه‌شناسی در‌خصوص همه حوزه‌های دانشی صادق است.

همان‌طور که خواندن کتاب‌های مدیریتی برای یک مهندس یا جامعه‌شناس یا سیاست‌خوانده همان اندازه بیگانه است که شروع فلسفه‌خواندن برای آن دانشجوی مهندسی. مشکل خواندن کتاب‌های حوزه‌های دیگر به چندین عامل مختلف بازمی‌گردد. اگر بخواهیم این چالش‌ها را برای کتاب‌های مدیریتی فهرست‌بندی کنیم، شامل این موارد هستند:

1⃣فقدان ارتباط با دنیای واقعی: کتاب‌های مرجع دانشگاهی اغلب دارای ارتباط با وضعیت صنعت و کسب‌وکار ایران نیستند؛ گویی نمی‌توانیم خود و کسب‌وکارمان را در آن مفاهیم بیابیم.

2⃣زبان تخصصی غیرقابل فهم: حوزه‌های مختلف، از‌جمله مدیریت، دارای زبان تخصصی خود هستند و همین مسئله باعث می‌شود خواندنشان با سختی روبه‌رو شود و گاه چنان حوصله‌سربر شود که کتاب را کنار می‌گذاریم.

3⃣فقدان تصویر کلان: هر دانشی تاریخچه خاص خود را دارد. اغلب کتاب‌های شناخته‌شده خود یکی از قطعات این پازل بزرگ هستند. گاهی لازم است از این قطعات فاصله بگیریم تا بتوانیم تصویر کلان را ببینیم.

⭕️تلاش گزیده‌خوانی
گزیده‌خوانی تلاشی است تا این سه چالش را رفع کند. کتاب‌های گزیده‌خوانی سری کتاب‌هایی هستند با این هدف، تا در هر فصل یک حوزه و یک موضوع به چنین صورتی بازخوانی شود.

در کتاب نخست از این سری کتاب‌های گزیده‌خوانی، حوزه مدیریت استراتژیک و موضوع رقابت و رقابت‌پذیری با این عینک دیده شده است. شش متن (مقاله کتاب یا گزارش) از ۱۹۹۰م‌ تا اکنون انتخاب شده‌اند و خلاصه خیلی کوتاهی (چند‌صفحه‌ای) از آنها آمده است. در ادامه مفاهیم کلیدی معرفی‌شده در آن متن‌ها، در قالب یادداشت‌هایی به زبان ساده‌تر و همراه با مثال‌هایی از شرکت‌های پیشروی جهانی و شرکت‌های ایرانی تشریح شده‌اند تا بتوان آن مفاهیم را با دنیای واقعی پیوند زد.

در کتاب گزیده‌خوانی در حدود ۲۰ یادداشت در مورد مفاهیم مدیریت استراتژیک آمده است و در قالب روند تاریخی رشد این مفاهیم معرفی شده‌اند.

سایت کتاب گزیده‌خوانی

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
☸️سایه‌روشن یک شاه یا یک ملت؟
🖋امیر ناظمی

نام مظفرالدین‌شاه اغلب چهره پیرمردی مریض و ناتوان را به یاد می‌آورد که عاشق سفر فرنگ است؛ چهره شاهی نامحبوب، ناتوان و غیرجذاب، به آن اندازه که در فیلم «ناصرالدین‌شاه آکتور سینما» که روایتی است از تاریخ سینمای ایران، به جای او این ناصرالدین‌شاه است که نماد حاکمیت می‌شود، در حالی که ورود سینما به ایران حاصل سفر اوست.

اما واقعیت‌های تاریخی این احساس جمعی را پرسش‌برانگیز می‌کند. در حقیقت در دوران کوتاه مظفرالدین‌شاه تغییراتی بنیادین در ایران به وجود آمد. کارنامه عملی او با شخصیتی که ما در ذهن داریم، گویی دو انسان مختلف هستند.
برخی از مهم‌ترین جنبه‌های مظفرالدین‌شاه که باید به آن توجه کرد به خوبی می‌تواند این تفاوت را آشکار کند.

1️⃣مشروطه:‌ انقلابی با کمترین هزینه
انقلاب مشروطه در دوران مظفرالدین‌شاه به پیروزی رسید (۱۲۸۵)، هرچند محمدعلی‌شاه فرزند او با بر هم زدن مشروطه و به توپ بستن مجلس منجر به شکل‌گیری دوباره مبارزه‌ی مشروطه‌خواهان شد و در این دوره‌ی دوم است که محاصره تبریز و فتح تهران روی می‌دهد.

مظفرالدین‌شاه بدون مقاومتی جدی در برابر خواسته مردم، فرمان مشروطه را امضا کرد. در مهم‌ترین درگیری مشروطه‌خواهان کفن‌پوشبا نیروهای دولتی در اسفند۱۲۸۴ تنها ۲۲نفر کشته می‌شوند! و کل کشته‌ها حداکثر ۱۰۰ نفر برآورد می‌شوند.

در حالی که فرزندش محمدعلی‌شاه فقط در به توپ بستن مجلس ۲۵۰ را می‌کشد و در محاصره تبریز و فتح تهران و درگیری‌های اصفهان و رشت بیش از هزاران نفر کشته می‌شوند.

2️⃣پشتیبان آموزش مدرن
اگر مدرسه‌ی دارالفنون را نهاد تربیت نخستین پزشکان و مهندسان ایرانی بدانیم، مدرسه‌ی علوم سیاسی که در زمان مظفرالدین‌شاه تاسیس شد را می‌توان مهم‌ترین نهاد تربیت متخصصان علوم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران دانست.

بزرگترین تکنوبوروکرات‌های ایرانی معلمان و دانشجویان این مدرسه بوده‌اند، از مشیرالدوله و فروغی و دهخدا تا حتی عالیخانی. مدرسه علوم سیاسی به همت مشیرالدوله که بعدترها به صدراعظمی رسید تاسیس شد.

مدرسه فلاحت یادگار دیگر این دوره است و پس از فوت مظفرالدین‌شاه برای ۱۱ سال تعطیل می‌شود. کمک مظفرالدین‌شاه به شکل‌گیری نظام آموزشی مدرن در ایران در قالب کمک به مدارس خصوصی، مانند مدارس رشدیه هم بود. مدارسی که اغلب به عنوان نخستین نهاد آموزش عمومی تاریخ ایران نام برده می‌شود.

3️⃣باز بودن در برابر نوآوری
او از نوآوری‌های جهانی نیز استقبال می‌کرد:
ورود صنعت سینما: دوربین سینما سوغات نخستین سفر فرنگ اوست.
ورود خودرو: خرید ۲خودرو از «رنو» توسط او و ورود به ایران
شبکه تلفن: نخستین پروانه ایجاد شبکه تلفن

4️⃣کارگزاران شایسته
مظفرالدین‌شاه با رسیدن به سلطنت به سرعت اتابک، صدراعظم مستبدی که هم صدراعظم پدرش بود و هم صدراعظم فرزندش ماند، را از کار برکنار کرد. ۴ نفر از مهم‌ترین کارگزاران او علیقلی مخبرالدوله، عبدالحسین میرزا فرمانفرما، محسن مشیرالدوله و علی امین‌الدوله بودند؛ که از بزرگان توسعه‌خواه خاندان‌های پیشروی ایران، یعنی خاندان هدایت، فرمانفرما و امینی بودند.

در زمان صدراعظمی مشیرالدوله است که فرمان مشروطه نوشته می‌شود و با حمایت اوست که خواسته‌های ترقی‌خواهانه‌ی مشروطه‌خواهان قدرت می‌گیرد.

مشروطه همچنین تا حد زیادی مدیون دوران آزادی بیان در زمان امین‌الدوله است. هرچند به دلیل مخالفت روحانیون مجبور به برکناری امین‌الدوله و بازگرداندن دوباره اتابک می‌شود، اما در نهایت تکنوبوروکرات‌های توسعه‌خواه در این رقابت می‌برند.

⭕️سایه‌روشن تصویر
مظفرالدین‌شاه تنها شاه ایران در ۱۳۰ سال آخر منتهی به انقلاب۵۷ است که به پادشاهی مرده است. ناصرالدین‌شاه ترور شد، محمدعلی‌شاه، احمدشاه، رضاشاه و محمدرضاشاه تمامی خلع شده‌اند.

تصویر غالبی که از مظفرالدین‌شاه در فیلم‌ها ارائه می‌شود، پیرمرد علیلی است، در حالی او در ۴۳سالگی به قدرت رسید و در ۵۳ سالگی نیز از دنیا رفت. او فاصله‌ی بسیاری با یک شاه توسعه‌خواه یا خوب دارد، اما تصویری که از او نیز ارائه می‌شود، فاصله‌ی بسیاری با حقیقت دارد.

فارغ از این‌که شخصیت او چه بود، می‌توان کارنامه او را در مقایسه با دیگر هم‌تایان تاریخی او مقایسه کرد. پادشاهی که برای مشروطه‌خواهی در برابر مردم نایستاد، آموزش مدرن را ایجاد کرد، به فناوری‌ها و هنرها خوش‌آمد گفت و در نهایت بسیاری از بهترین و قدرتمندترین ایرانیان را در دولت‌های خود به کار گرفت.

⭕️یک پرسش
چرا تصویر مظفرالدین‌شاه با واقعیت کارنامه او تا این اندازه متفاوت است؟
آیا همچنان تصویر ما ایرانیان از یک حاکم مقتدر، حاکمی بی‌رحم است که در برابر مردم می‌ایستد؟
⚛️از جلو نظام به اکوسیستم استارت‌آپی
🖊امیر ناظمی


⭕️وعده کیهان: توقیف اموال استارت‌آپ‌ها
روزنامه ⁧ #کیهان⁩ و ⁧ #شریعتمداری⁩ را می‌توان نماد ضدمیهن‌ترین و واپس‌گراترین گروه و البته پرنفوذترین‌شان دانست.

‏عدم تغییر او و جوایز متعدد حکومتی هم نشان می‌دهد که حرف‌های او استراتژی پستوخانه‌های تصمیم‌گیری در ایران است.

‏این حرف برای تمام ⁧ #اکوسیستم_استارت‌آپی⁩ پیش‌بینی آینده است:

«حسین شریعتمداری: خوشبختانه قرار است پلتفرمهایی مثل فیلیمو، دیجی کالا،اسنپ و... را از افراد فعلی بگیرند و به افراد دیگری بدهند که در خدمت نظام باشند»


⭕️چرا این‌بار از همیشه خطر نزدیک‌تر است؟
در دهه‌های گذشته گروه‌های میهن‌دوست زیادی، علی‌رغم طیف گسترده، در برابر او و این گروه می‌ایستادند که اکنون دیگر این گروه‌ها هیچ قدرتی ندارند، در نتیجه خواسته‌ی او همان اراده حاکمیت است.

‏دیروز با دستگیری مدیرعامل یکی از بزرگترین استارت‌آپ‌های ایران، پیام ۲۲بهمن هم صادر شد.

⭕️از زاویه‌ای دیگر:
‏گروه‌های تندروی خارج‌نشین که اغلب ادراک درستی از پویایی شرایط ایران ندارند، همواره هم‌دست با شریعتمداری و کیهانی‌ها، اعتماد عمومی و ⁧ #سرمایه_اجتماعی⁩ اکوسیستم را هدف گرفته‌اند.
‏به این ترتیب هم‌زمان اشتباه چارچوب تحلیلی گروه‌های ⁧ #تندروی_خارج‌نشین⁩ آشکار شده است.


یکی از نتایج استراتژی “بازگشت به دهه۶۰” را باید در توقیف و ⁧ #مصادره_اموال⁩ جستجو کرد.

‏این استراتژی ۳گام دارد:

‏۱-⁧ #محدودسازی⁩ و دستگیری توسط حاکمیت (کاهش ارزش اقتصادی)

‏۲-⁧ #بی‌اعتبارسازی⁩ توسط تندروی خارج‌نشین (کاهش ارزش اجتماعی یا سرمایه نامشهود)

‏۳-⁧ #سهم‌خوانی⁩ وابستگان

همان‌طور که پیش‌تر در این مصاحبه بخش‌هایی از این استراتژی را توضیح داده‌ام، این مسیر انتخاب استارت‌آپ‌ها نیست، بلکه تقدیر آنان است.

⭕️یک سکوت دیگر و تمام!
‏اگر قرار است اکوسیستم در برابر این تقدیر بایستد، این آخرین نقطه است.

‏تنها عذرخواهی یا برکناری او ابطال این گفته است.

و البته می‌شود سر در برف کرد و با ان‌شالله گفتن خود را فریب داد و با یک بیانیه ⁧ #نصر⁩ و ⁧ #اتاق_بازرگانی⁩ دل خوش کرد.

‏اما بازگشت به دهه۶۰ که همان پایان ⁧ #توسعه⁩ و پایان اکوسیستم استارت‌آپی خواهد بود، چند سالی است که آغاز شده است.
خدای دهه۶۰ این بار تشنه‌ی توقیف اموال دانش‌بنیان است!




به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️چرا روزنه‌گشایی را امضا نکردم؟
🖊امیر ناظمی

دوستان عزیزم که بیانیه روزنه‌گشایی را منتشر کرده‌اند، پیش از انتشار برای من نیز فرستادند. اما به دلایلی که در ادامه خواهم گفت آن را امضا نکردم. یادداشت زیر دلایل من برای عدم‌همراهی با افرادی است که برخی از آنانی که می‌شناسم‌شان را از شریف‌ترین و میهن‌دوست‌ترین ایرانیان می‌دانم.

⭕️چارچوب تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری
شکل‌گیری هر تصمیم یا سیاستی را می‌توان حاصل ترکیبی از واقعیت و مطلوبیت‌ها دانست. هر تصمیم‌گیری فردی یا جمعی تحت تاثیر این دو دسته از عوامل است:
جذابیت: این‌که چه چیزی مطلوب است
امکان‌پذیری: این‌که چه چیزی قابل اجرا و دست‌یافتنی است.

هر تصمیم یا سیاستی را می‌توان حاصل این دو عامل دانست. سیاستی که هم جذابیت بالا داشته باشد و هم امکان‌پذیری بالا در اولویت قرار می‌گیرد. به همان ترتیب شعارها و ایده‌های بزرگ بدون توجه به امکان‌پذیری آن‌ها می‌تواند تولیدکننده‌ی سیاست‌های شعاری باشد. همان بلایی که بر سر سیاست خارجی و اقتصاد ایران آمده است.

⭕️موضع‌گیری انتخاباتی به عنوان یک سیاست
تصمیم‌گیری در مورد مشارکت یا عدم‌مشارکت یا هر نوعی از مشارکت در انتخابات، نیز تابع این ۲عامل است (تصویر زیر متن را ببینید):

جذابیت: این‌که کاندیداهای حاضر تا چه حد در جهت احقاق حقوق شهروندی ایده یا برنامه دارند؟
امکان‌پذیری: این که کاندیداهای حاضر تا چه حد می‌توانند همان ایده‌ها و برنامه‌ها را اجرا کنند؟

در وضعیت فعلی از هر دو نظر وضعیت نامناسب است. دلایل بر اساس این فرض هستند که حتی اگر همه کاندیداهای مورد ادعای روزنه‌گشایی رای بیاورند:

جذابیت پایین است:
چون ۱)در میان آن‌ها افرادی با دیدگاه‌های بزرگ در خصوص حقوق شهروندان یا راهبردهایی برای دستیابی به آن وجود ندارد. ۲)آنان نمایندگان ناشناخته‌ای خواهند بود که در بهترین حالت تعدادی از آن‌ها در آزمون مجلس‌شان موفق خواهند شد و تعداد زیادی هم، بنا به احتمال، موفق نخواهند شد.

امکان‌پذیری پایین است:
چون با فرض همراهی همه آنان و کنش‌گری کاملا هماهنگ با هم، هیچ قدرتی در تغییر سیاست‌های کلان کشور به سمت حقوق شهروندان نخواهند داشت. ۱)هم تعداد آنان برای تاثیرگذاری کم است و ۲)هم فرض هماهنگی کامل آنان با هم نامحتمل است.

در نتیجه از دید من، راه حل داده شده در این بیانه ناکارآمد خواهد بود. (تصویر زیر متن را ببینید)


⭕️یک سخن فرعی
چارچوب‌های فکری مختلف به نتیجه‌گیری‌های مختلفی می‌رسد. شاید آنان چارچوب‌های فکری دیگری دارند، شاید آنان پاسخ‌های هوشمندانه‌ای دارند، حتی شاید نمی‌توانند دلایل‌شان را به دلیل خودتحقق‌پذیری‌شان، آشکارا با ما طرح کنند.

در هر صورت توهین و نیت‌خوانی که در جامعه‌ی امروز ایران تبدیل به یک عادت دسته‌جمعی شده است، در خصوص امضاکنندگان روزنه‌گشایی دردآور است.

در میان افراد امضاکننده چهره‌های خوش‌نام، انسان‌دوست و میهن‌دوستی می‌شناسم که نه به دنبال سهم‌گیری از قدرت هستند و نه مرعوب فضای فعلی.

گاهی فکر کنیم که اگر فرهنگ ایرانی را ریشه‌دار و پابرجا می‌دانیم، پس جامعه ایرانی هنوز آن‌چنان برخوردار از شهروندانی شایسته است، که به شیوه‌ی خود ایران را دوست می‌دارند و برای آن هزینه می‌دهند، تنها شاید ما نمی‌دانیم، یا شاید باور نمی‌کنیم. در هر صورت توهین و نیت‌خوانی شایسته ما نیست.


به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️با ناامیدی‌ات خلق کن!
🖊امیر ناظمی

در روزگاری زندگی می‌کنیم که ناامیدی و باور به «آغاز فصلی سرد» بخشی از واقع‌بینی است. به این ترتیب است که معاگونه‌ای (پارادوکسی) مطرح می‌شود:
از یک سو این زمستان سرد جز با خلق آینده‌ای متفاوت امکان‌پذیر نیست؛
و از سوی دیگر زمستان سر آن‌چنان ناامیدکننده است که فرصت و توان نوآوری و خلق نوروز را نمی‌دهد!

در حقیقت برای تمام شدن شرایط ناامیدی باید دیگرگونه آینده‌ای خلق کرد و در زمانه ناامیدی، خلق و خلاقیت آن‌چنان سخت است که به ناممکن می‌رسد.

یادداشتی به مناسب بزرگداشت کسی که خلق کرد با ناامیدی!

⭕️همبستگی امیدواری و نوآوری
ساختن، نوآوری و خلاقیت اغلب برآمده از «امید» هستند. داستان‌های موفقیت نیز روایت دیگری هستند از افرادی باورمند به یک چشم‌انداز، که آن را علی‌رغم دشواری‌ها خلق می‌کنند. آنان به اتکاء امید و باوری که دارند، در برابر دشواری‌ها و سختی‌ها می‌ایستند و بر آن غلبه می‌کنند.

پژوهش‌های مختلف حوزه‌ی روانشناسی نیز تاییدکننده‌ی این همبستگی است و این واقعیت را آشکار می‌کنند که میان «نوآوری» و «امیدواری» رابطه‌ای قوی وجود دارد. این ارتباط از جنبه‌های مختلف به آزمون کشیده است، به عنوان مثال افراد نوآور به میزان بالایی اشخاصی امیدوار هستند. از سوی دیگر «احساس امید و خرسندی» از جمله عوامل تاثیرگذار بر نوآوری در سطح فردی و گروهی است.

⭕️پارادوکس فروغ: یک نوآور ناامید
فروغ فرخزاد بیش از آن‌که شاعری حرفه‌ای باشد، شاعر نوآوری است، که شعر پس از او و پیش از او متفاوت بود.
اما فروغ در همان حال که نوآور است، نماد و صدای ناامیدی هم هست. او در تمامی اشعار خود و حتی در رابطه‌های عاشقانه‌اش بیان‌گر ناامیدی است. او عمیقا ایمان آورده است «به آغاز فصل سرد»، وقتی می‌گوید «من به نومیدی خود معتادم».

او به تفاوت میان ناامیدی خود با دیگران آگاه است، وقتی در شعری با آغاز «برادرم به باغچه می‌گوید قبرستان» چنین ادامه می‌دهد:

«او ناامیدیش را هم
مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
همراه خود به کوچه و بازار می‌برد
و ناامیدیش
آنقدر کوچک است که هر شب
در ازدحام میکده گم می‌شود»

⭕️پارادوکس ناامیدی خلاق!
فروغ فرخزاد یکی از مهم‌ترین نوآوران «شعر نو» است. تاثیر او به اندازه‌ای است که می‌توان او را در کنار نیما، اخوان ثالث و شاملو از مهم‌ترین شکل‌دهندگان به فهم ما از شعر دانست. نوآوری‌های فروغ را می‌توان در دو جنبه‌ی مستقل از هم دید:

نوآوری در ساختار: مانند نوآوری‌های او در ۱)اوزان عروضی و ۲)انعطاف‌های وزنی
نوآوری محتوایی: مانند نوآوری‌هایش در ۱)روایت اول شخص زنانه از دنیا و رابطه‌های انسانی، ۲)تصویرپردازی صریح رابطه جنسی و ۳)تصویرآفرینی‌های بدیع

به این ترتیب فروغ بر اساس معیارهای مختلفی شاعری نوآور دانسته می‌شود.

اما به نظر می‌رسد که ناامیدی فروغ نیروی محرکه‌ی او برای نوآوری و خلاقیت است، و این پاسخ همان پارادوکسی است که طرح شده بود. در حقیقت فروغ اگرچه امیدی به آینده نداشت و در آینده در جستجوی بهاری در برابر فصل سرد نبود، اما آن چیزی که به او نوآوری می‌بخشید، در ناامیدی‌اش بود: ناامیدی‌اش به سنت و گذشته!

در حقیقت نوآوری‌های او برآمده از این واقعیت بود که گذشته را نه مقدس می‌شمرد و نه آن را تحمیل‌شده. او در برابر گذشته و سنت به عنوان یک منتقد ایستاد.

او در شعر و زندگی در برابر سنت و گذشته‌ی تحمیلی ایستاد. او در رابطه‌اش با پرویز شاپور و ابراهیم گلستان همان اندازه شجاعانه در برابر تحمیل سنت ایستاد که در شعرش در برابر اوزان عروضی، و در برابر مگوهای عرفی و در برابر جنسیت‌زدگی مردانه ایستاد.

در حقیقت ریشه‌ی نوآوری فروغ، نه در امید به آینده‌ای درخشان، بلکه در ناامیدی به گذشته‌ی شفابخش بود.

⭕️یک نتیجه: ناامیدی‌ات از سنت را پیش‌ران خود کن!
امید به هر چیزی نیازمند به ناامیدی به بدیل‌های دیگر دارد. به این ترتیب نیروی ناامیدی به گذشته، به اندازه‌ی نیروی امید به آینده، پیش‌ران است.

در روزگار امروز که کمتر می‌توان بهانه‌ای برای امیدواری به آینده‌ی کوتاه‌مدت یافت، می‌توان پناه برد به همان واقعیتی که فروغ یافت: ناامیدی از سنت و گذشته و تلاش برای بازآفرینی آن.

در حقیقت نوآوری دشمنی یا کنار گذاشتنِ تمام سنت نیست، بلکه نوآوری پالایش سنت است در گذران زمان. هر نوآوری به تصحیح بخش کوچکی از سنت و گذشته می‌پردازد. گاه باید از پذیرش تمامی آن‌چه سنت و باورهای پوسیده تحمیل می‌کنند، سر باز زد تا با انتخاب آگاهانه‌ای از سنت و بازآفرینی بخشی از آن، نوآورانه دوباره خلق کرد.

ناامیدی امروز ما از تحمیل بی‌انعطاف سنت و گذشته است، و این همان چیزی است که می‌تواند پیش‌ران ما برای نوآوری و تغییر باشد.

به‌اشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
2024/06/28 18:55:45
Back to Top
HTML Embed Code: