⚛️حمله به خود
درباره خروج «ابر آروان» از تحریم اتحادیه اروپا
🖊امیر ناظمی
«خودایمنی» نام دستهای از بیماریهاست که در آن سیستم ایمنی بدن بهطور اشتباه به خود بدن حمله میکند، چراکه سیستم ایمنی نمیتواند تفاوت بین سلولهای مهاجم و سلولهای خودی را تشخیص دهد. این بیماری در سطح اجتماعی نیز میتواند شکل بگیرد، آنچه در این انیمشن به تصویر کشیده شده است، یک نمونه اجتماعی است، جایی که جامعهای به جای حمله به مهاجمان، به خود حمله میکند؛ در حقیقت به مرزنشینترین مدافعان خود!
⭕️مروری بر حوادث
پس از قطعی اینترنت ۹۸ که قطعا یک فاجعه غیرقابل توجیه سیاست و حکمرانی است، افراد یا گروههایی مورد حمله مردمی قرار گرفتند. شناختهشدهترین حملات به ابر آروان بود. آروان در ۵ سال گذشته بارها و بارها به عنوان عامل مهم قطعی اینترنت در رسانهها نام برده شد.
اما با طرح شکایت ابر آروان در دادگاه اتحادیه اروپا و بررسی مستندات، امروز آروان از فهرست تحریمهای اروپا خارج شد.
⭕️درسآموزیهایی از یک بیماری خودایمنی
1️⃣حساسیت اجتماعی: آروان بارها مورد خشم عمومی در شبکههای اجتماعی قرار گرفت. در این خشم، ترس و استیصالی که مردم را به حمله به آروان رسانده بود، میتوان نشانههای ملتی را دید که به سرنوشت جمعی خود اهمیت میدهد. اگرچه این ناسزاگویی گسترده وجوه منفی بسیاری داشت که در ادامه نیز اشاره میشود، اما در سویی دیگر مردمی را نشان میداد که به سرنوشت جمعی خود اهمیت میدهند، هرچند ممکن است دچار خودایمنی شده و به افرادی اشتباه خشم خود را خالی کنند. و این همان قسمتی است که نیاز به بازاندیشی جمعی ما دارد.
2️⃣ناتوانی در شناسایی عاملین: پیچیدگی تحلیل اتفاقات داخلی، اطلاعات نامتقارن و عدم دسترسی به عاملین، باعث شده است که این حساسیت عمومی و به دنبال آن خشم عمومی، به سادگی توسط برخی بازیگران مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
آروان ابتدا توسط ارتش سایبری داخلی ایران که وابسته به نهادهای امنیتی و نظامی بودند، مورد حمله قرار گرفت. در ادامه مردم خشمگین و نیروهای خشونتورز خارج از کشور نیز بر این موج ساختگی سوار شدند.
از یک طرف آنانکه میخواستند برای تصمیمهای خود قربانی پیدا کنند، موفق شده بودند و از طرف دیگر آنانکه میخواستند به مردم بگویند که «در ایران امروز همه شرکتها و افراد به حاکمیت وابسته هستند»، و از این طریق از هر کس غیر از خود سلب اعتبار کنند، سود میبردند.
آروان قربانی مشترک هر دو گروه بود، مانند بسیاری از قربانیهای دیگر این سالها! و مردم خشمگین و مستاصل نیز بازیچه هر دو گروه شده بودند.
3️⃣کاهش روزمره سرمایه اجتماعی: ایران امروز از خیلی جهات «فقر سرمایه» دارد، از فقدان سرمایه برای پروژههای زیرساختی تا فقر دانشی که به واسطه قطع ارتباطات بینالمللی به وجود آمده است. اما فقر اصلی در «سرمایه اجتماعی» است. ایران امروز نمونهای از یک جامعه اتمیزه است که در آن هیچ فرد و گروهی به هیچ فرد و گروه دیگری اعتماد ندارد و به همین دلیل نیز کارهای جمعی پیشاپیش ناکام میمانند، چه در یک استارتآپ باشد، چه در یک سمن (NGO) و چه در یک دولت.
ایرانی که سرمایه اجتماعی نداشته باشد، حتی فرصت بازسازی خود را هم نخواهد داشت. نمونه آروان باید هشداری برای همه ما باشد. اینکه چگونه حساسیت خود را حفظ کنیم، اما آن را تبدیل به خشمی اشتباه نکنیم.
4️⃣از بینرفتن کنشگران مرزی: هم امنیت و هم توسعه به کنشگران مرزی نیاز دارند. آروان تنها یک نمونه از قربانیکردن کنشگران مرزی در حوزه فناوری بود. کنشگر مرزی امروز به سادگی قربانی میشود، چرا که هر دو گروه به این جمعبندی رسیدهاند که مرزنشینان در تیررسترین مانع آنان برای تندروی هستند.
سرنوشت کنشگران مرزی امروز ایران چنین است: روزها مشغول بازجویی هستند و شبها در شبکههای اجتماعی، ناسزا دریافت میکنند. بسیاری از آنان در حال از دست دادن توان خود هستند!
5️⃣راهحلی به نام دادگاه: هر یک از ما در خصوص نقشآفرینی دیگران، قضاوتهایی داریم، اما باید بپذیریم که احساسات، دانش ناکامل و فشار اجتماعی میتواند رهزن ما باشد. ما بیش از هرچیزی به دادگاههایی با فرآیند شفاف و حفظ حقوق متهم نیاز داریم، نه بازتولید خلخالیها!
⭕️حرف آخر
شاید در راه ساخت ایران آینده، ما نیاز داریم تا مدام به خود هشدار دهیم: شاید کسانی که ناسزایشان میگوییم، آن هیولاهایی که ما در ذهن خود ساختهایم نباشند.
باید حساسیت عمومی را بالا برد، اما قضاوت و خشونت را از آن کاست. سختی رسیدن به توسعه همین راه رفتن روی مرزهای باریک است. باید همه ما بیش از ناسزاگوییهای یکخطی و توییتی، نیاز داریم به نوشتن و خواندن تحلیلها.
و یک ترس:
من از آن خستهشدنِ انتهای این انیمشین میترسم، از جایی که دیگر تیر خوردن از هر دو سو رمقی برای کنشگرانش نگذاشته باشد!
@ShareNovate
درباره خروج «ابر آروان» از تحریم اتحادیه اروپا
🖊امیر ناظمی
«خودایمنی» نام دستهای از بیماریهاست که در آن سیستم ایمنی بدن بهطور اشتباه به خود بدن حمله میکند، چراکه سیستم ایمنی نمیتواند تفاوت بین سلولهای مهاجم و سلولهای خودی را تشخیص دهد. این بیماری در سطح اجتماعی نیز میتواند شکل بگیرد، آنچه در این انیمشن به تصویر کشیده شده است، یک نمونه اجتماعی است، جایی که جامعهای به جای حمله به مهاجمان، به خود حمله میکند؛ در حقیقت به مرزنشینترین مدافعان خود!
⭕️مروری بر حوادث
پس از قطعی اینترنت ۹۸ که قطعا یک فاجعه غیرقابل توجیه سیاست و حکمرانی است، افراد یا گروههایی مورد حمله مردمی قرار گرفتند. شناختهشدهترین حملات به ابر آروان بود. آروان در ۵ سال گذشته بارها و بارها به عنوان عامل مهم قطعی اینترنت در رسانهها نام برده شد.
اما با طرح شکایت ابر آروان در دادگاه اتحادیه اروپا و بررسی مستندات، امروز آروان از فهرست تحریمهای اروپا خارج شد.
⭕️درسآموزیهایی از یک بیماری خودایمنی
1️⃣حساسیت اجتماعی: آروان بارها مورد خشم عمومی در شبکههای اجتماعی قرار گرفت. در این خشم، ترس و استیصالی که مردم را به حمله به آروان رسانده بود، میتوان نشانههای ملتی را دید که به سرنوشت جمعی خود اهمیت میدهد. اگرچه این ناسزاگویی گسترده وجوه منفی بسیاری داشت که در ادامه نیز اشاره میشود، اما در سویی دیگر مردمی را نشان میداد که به سرنوشت جمعی خود اهمیت میدهند، هرچند ممکن است دچار خودایمنی شده و به افرادی اشتباه خشم خود را خالی کنند. و این همان قسمتی است که نیاز به بازاندیشی جمعی ما دارد.
2️⃣ناتوانی در شناسایی عاملین: پیچیدگی تحلیل اتفاقات داخلی، اطلاعات نامتقارن و عدم دسترسی به عاملین، باعث شده است که این حساسیت عمومی و به دنبال آن خشم عمومی، به سادگی توسط برخی بازیگران مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
آروان ابتدا توسط ارتش سایبری داخلی ایران که وابسته به نهادهای امنیتی و نظامی بودند، مورد حمله قرار گرفت. در ادامه مردم خشمگین و نیروهای خشونتورز خارج از کشور نیز بر این موج ساختگی سوار شدند.
از یک طرف آنانکه میخواستند برای تصمیمهای خود قربانی پیدا کنند، موفق شده بودند و از طرف دیگر آنانکه میخواستند به مردم بگویند که «در ایران امروز همه شرکتها و افراد به حاکمیت وابسته هستند»، و از این طریق از هر کس غیر از خود سلب اعتبار کنند، سود میبردند.
آروان قربانی مشترک هر دو گروه بود، مانند بسیاری از قربانیهای دیگر این سالها! و مردم خشمگین و مستاصل نیز بازیچه هر دو گروه شده بودند.
3️⃣کاهش روزمره سرمایه اجتماعی: ایران امروز از خیلی جهات «فقر سرمایه» دارد، از فقدان سرمایه برای پروژههای زیرساختی تا فقر دانشی که به واسطه قطع ارتباطات بینالمللی به وجود آمده است. اما فقر اصلی در «سرمایه اجتماعی» است. ایران امروز نمونهای از یک جامعه اتمیزه است که در آن هیچ فرد و گروهی به هیچ فرد و گروه دیگری اعتماد ندارد و به همین دلیل نیز کارهای جمعی پیشاپیش ناکام میمانند، چه در یک استارتآپ باشد، چه در یک سمن (NGO) و چه در یک دولت.
ایرانی که سرمایه اجتماعی نداشته باشد، حتی فرصت بازسازی خود را هم نخواهد داشت. نمونه آروان باید هشداری برای همه ما باشد. اینکه چگونه حساسیت خود را حفظ کنیم، اما آن را تبدیل به خشمی اشتباه نکنیم.
4️⃣از بینرفتن کنشگران مرزی: هم امنیت و هم توسعه به کنشگران مرزی نیاز دارند. آروان تنها یک نمونه از قربانیکردن کنشگران مرزی در حوزه فناوری بود. کنشگر مرزی امروز به سادگی قربانی میشود، چرا که هر دو گروه به این جمعبندی رسیدهاند که مرزنشینان در تیررسترین مانع آنان برای تندروی هستند.
سرنوشت کنشگران مرزی امروز ایران چنین است: روزها مشغول بازجویی هستند و شبها در شبکههای اجتماعی، ناسزا دریافت میکنند. بسیاری از آنان در حال از دست دادن توان خود هستند!
5️⃣راهحلی به نام دادگاه: هر یک از ما در خصوص نقشآفرینی دیگران، قضاوتهایی داریم، اما باید بپذیریم که احساسات، دانش ناکامل و فشار اجتماعی میتواند رهزن ما باشد. ما بیش از هرچیزی به دادگاههایی با فرآیند شفاف و حفظ حقوق متهم نیاز داریم، نه بازتولید خلخالیها!
⭕️حرف آخر
شاید در راه ساخت ایران آینده، ما نیاز داریم تا مدام به خود هشدار دهیم: شاید کسانی که ناسزایشان میگوییم، آن هیولاهایی که ما در ذهن خود ساختهایم نباشند.
باید حساسیت عمومی را بالا برد، اما قضاوت و خشونت را از آن کاست. سختی رسیدن به توسعه همین راه رفتن روی مرزهای باریک است. باید همه ما بیش از ناسزاگوییهای یکخطی و توییتی، نیاز داریم به نوشتن و خواندن تحلیلها.
و یک ترس:
من از آن خستهشدنِ انتهای این انیمشین میترسم، از جایی که دیگر تیر خوردن از هر دو سو رمقی برای کنشگرانش نگذاشته باشد!
@ShareNovate
Telegram
آینده مشترک
مربوطه به یادداشتی با عنوان «حمله به خود»
Forwarded from شرق
🔺 کتاب تازهای از انتشارات کتاب شرق
📌 ضربه سخت
🔹روایت توسعه: انقلاب مشروطه
📍نویسنده: امیر ناظمی
قیمت: ۲۳۰ هزار تومان
این پرسش که «چرا ایران به اندازه انتظار ما ایرانیان توسعه یافته نیست؟» از آغاز انقلاب صنعتی یکی از دغدغههای ایرانیان بوده است. دغدغهای که پاسخ آن نه در بهکارگیری فناوری و ماشینآلات و توسعهی زیرساختها (مدرنیزاسیون) بوده است و نه در نهادسازیهای سیاسی مانند تاسیس مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی. جامعهی همچون گنگی خوابدیده بیش از هر چیزی در بهت و حیرت این عقبماندگی همچنان مانده است، حیرتی که گاه دل خوش میکند به پیشینهی تاریخیاش و گاه سادهانگارانه توسعه را در دسترس خویش میبیند و فکر میکند با تغییر حاکمان به سادگی به آن دست مییابد.
کتاب «ضربه سخت» تصویری است از پیچیدگیهای این مسیر. پیچیدگیهایی که تحولات ۱۵۰ سال اخیر نشاندهندهی دشواری راه توسعه است و گویی مسیر بسیار دشوارتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. این کتاب روایت مشروطه است، اما با عینک توسعه و توسعهگرایی
برای سفارش کتاب اینجا را کلیک کنید
https://podro.shop/sharghbook/SjfC1w5P?b=pr
📌 ضربه سخت
🔹روایت توسعه: انقلاب مشروطه
📍نویسنده: امیر ناظمی
قیمت: ۲۳۰ هزار تومان
این پرسش که «چرا ایران به اندازه انتظار ما ایرانیان توسعه یافته نیست؟» از آغاز انقلاب صنعتی یکی از دغدغههای ایرانیان بوده است. دغدغهای که پاسخ آن نه در بهکارگیری فناوری و ماشینآلات و توسعهی زیرساختها (مدرنیزاسیون) بوده است و نه در نهادسازیهای سیاسی مانند تاسیس مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی. جامعهی همچون گنگی خوابدیده بیش از هر چیزی در بهت و حیرت این عقبماندگی همچنان مانده است، حیرتی که گاه دل خوش میکند به پیشینهی تاریخیاش و گاه سادهانگارانه توسعه را در دسترس خویش میبیند و فکر میکند با تغییر حاکمان به سادگی به آن دست مییابد.
کتاب «ضربه سخت» تصویری است از پیچیدگیهای این مسیر. پیچیدگیهایی که تحولات ۱۵۰ سال اخیر نشاندهندهی دشواری راه توسعه است و گویی مسیر بسیار دشوارتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. این کتاب روایت مشروطه است، اما با عینک توسعه و توسعهگرایی
برای سفارش کتاب اینجا را کلیک کنید
https://podro.shop/sharghbook/SjfC1w5P?b=pr
Forwarded from شرق
🔺 کتاب تازهای از انتشارات کتاب شرق
📌 ضربه سخت
🔹روایت توسعه: انقلاب مشروطه
📍نویسنده: امیر ناظمی
قیمت: ۲۳۰ هزار تومان
این پرسش که «چرا ایران به اندازه انتظار ما ایرانیان توسعه یافته نیست؟» از آغاز انقلاب صنعتی یکی از دغدغههای ایرانیان بوده است. دغدغهای که پاسخ آن نه در بهکارگیری فناوری و ماشینآلات و توسعهی زیرساختها (مدرنیزاسیون) بوده است و نه در نهادسازیهای سیاسی مانند تاسیس مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی. جامعهی همچون گنگی خوابدیده بیش از هر چیزی در بهت و حیرت این عقبماندگی همچنان مانده است، حیرتی که گاه دل خوش میکند به پیشینهی تاریخیاش و گاه سادهانگارانه توسعه را در دسترس خویش میبیند و فکر میکند با تغییر حاکمان به سادگی به آن دست مییابد.
کتاب «ضربه سخت» تصویری است از پیچیدگیهای این مسیر. پیچیدگیهایی که تحولات ۱۵۰ سال اخیر نشاندهندهی دشواری راه توسعه است و گویی مسیر بسیار دشوارتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. این کتاب روایت مشروطه است، اما با عینک توسعه و توسعهگرایی
برای سفارش کتاب اینجا را کلیک کنید
https://podro.shop/sharghbook/SjfC1w5P?b=pr
📌 ضربه سخت
🔹روایت توسعه: انقلاب مشروطه
📍نویسنده: امیر ناظمی
قیمت: ۲۳۰ هزار تومان
این پرسش که «چرا ایران به اندازه انتظار ما ایرانیان توسعه یافته نیست؟» از آغاز انقلاب صنعتی یکی از دغدغههای ایرانیان بوده است. دغدغهای که پاسخ آن نه در بهکارگیری فناوری و ماشینآلات و توسعهی زیرساختها (مدرنیزاسیون) بوده است و نه در نهادسازیهای سیاسی مانند تاسیس مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی. جامعهی همچون گنگی خوابدیده بیش از هر چیزی در بهت و حیرت این عقبماندگی همچنان مانده است، حیرتی که گاه دل خوش میکند به پیشینهی تاریخیاش و گاه سادهانگارانه توسعه را در دسترس خویش میبیند و فکر میکند با تغییر حاکمان به سادگی به آن دست مییابد.
کتاب «ضربه سخت» تصویری است از پیچیدگیهای این مسیر. پیچیدگیهایی که تحولات ۱۵۰ سال اخیر نشاندهندهی دشواری راه توسعه است و گویی مسیر بسیار دشوارتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. این کتاب روایت مشروطه است، اما با عینک توسعه و توسعهگرایی
برای سفارش کتاب اینجا را کلیک کنید
https://podro.shop/sharghbook/SjfC1w5P?b=pr
Forwarded from شبکه توسعه
🔲⭕️ایران جامعه ای آونگی (حرکت پاندولوار)
امیر ناظمی
◻️ما و تکرار بیهوده تاریخ: سیزیف راز خدایان را فاش کرده و به همین دلیل، محکوم شده بود تا سنگی بزرگ را بر بالای قلهای ببرد. اما سنگ هر بار از بالای قله به پایین میغلتید و سیزیف دوباره آن را به بالا میبرد، اما سنگ دوباره به پایین میغلتید و دوباره و دوباره ...
سیزیف استعارهای است از تکرارِ تلاشی نافرجام. او محکوم به تکرار چرخهای پایانناپذیر و بیحاصل بود. با وجود اینکه تاریخ، رویدادهای شکلدهنده به امروز ماست، ناآگاهی ما از آن میتواند تاریخ را به الگوهایی تکرارپذیر از تلاشهای نافرجام تبدیل کند؛ الگوهایی تکرارپذیر که تا زمانی که اسیر آنها باشیم، توان خروج از چرخههای تکراریشان را نداریم و گویی در اسطورهی سیزیف زندگی میکنیم. آلبر کامو پیروزی او را در آگاهی میداند، به همان شیوهای که رهایی از چرخههای تکرارپذیر تاریخ فقط با خودآگاهی جمعی است که پایان مییابد؛ در غیر این صورت، ما نیز محکوم میشویم به تکرار چرخهای پایانناپذیر و بیحاصل.
◻️پاندولی میان استبداد و هرجومرج:
وقتی حکومتها فشارها را از حد گذارنده و از آستانه تحمل جامعه (یا همان حدِ نهایی قدرت حکومت) عبور میکنند، یک ضربهی سخت دریافت میکنند. ضربه سخت است که حکومتها را از ادامه دادن به قدرت بازمیدارد. در حقیقت ضربه سخت به حکومت است که منجر به تغییر حکمرانان در ایران میشود. به دنبال این ضربه سخت است که جامعه ایرانی به دنبال سهم خود از قدرت حرکت میکند، اما به دلیل آنکه ظرفیتهای نهادی لازم برای حکمرانی و مدیریت این قدرت را ندارد به سرعت در دام یک هرجومرج دستوپا میزند.
این هرج و مرج نیز به سرعت منجر به مقاومت حکومت شده و به این ترتیب، جامعه از آستانه تحمل حکومت رد میشود و حکومت (فارغ از آنکه در دست چه کسی باشد)، در واکنشی طبیعی، به دنبال بازپسگیری قدرت انحصاری خود برمیآید. بنابراین ضربه سختِ بعدی از دل این رد شدن از آستانه تحمل حکومت رنگ میگیرد.
ضربههای سخت پیدرپی و گیجیهای بامداد خمارِ پس از آنها الگوی تکرارشونده تاریخ ایران در ۲۵۰ سال اخیر بوده است. جامعه ایرانی با هر ضربه سخت بخشی از توانمندیهای خود را از دست داده و پس از هر ضربه سخت مجبور شده است زمان و انرژیاش را صرف بازسازی توانمندیِ ازدسترفته کند. محکومیت تکرار بیهوده گذشته فقط با یک خودآگاهی جمعی میتواند پایان یابد؛ جایی که خودآگاهی جمعی به ما یاد میدهد از دالان باریک به سرعت به بیرون پرتاب نشویم و بتوانیم با کنترل خود، توازن میان قدرت حکومت و قدرت جامعه را حفظ کنیم و در دالان باریک به حرکت ادامه دهیم.
الگوی این رفتار تکرارشونده در نمودار زیر آمده.
◻️جامعه آونگی
این حرکتهای زیگزاگی در میانهی دو دیوارهی صخرهای، تکرار اصلی در تاریخ ایران بوده. دورههای متعددی از هرجومرج و استبداد ایران را تبدیل به جامعهای آونگی (پاندولوار) کرده است. این تکرارها فرصت حرکت آرام در میان دالان باریک را از ما ربوده و با ضربههای متناوب سخت، ما را در میانه دو دیواره گروگان گرفتهاند. در این الگوی تکراری، حکومتها آنچنان به سرعت به سمت بیشترین حد قدرت حکومت حرکت میکنند و از تمامی سازوکارهای استبدادی برای تمرکز قدرت بهره میبرند که سرنوشت محتوم ایران ضربههای سختِ مکرر میشود.
حکومتهای شیفته استبداد، بیتوجه به آستانه تحمل جامعه، چنان بر جامعه سخت میگیرند که عصیان جامعه در قالب انقلابها و درگیریهای نظامی و گاهی نیز توسل به قدرتهای خارجی تنها راه بازگشت قدرت به جامعه دانسته میشود. حکومتهای استبدادی به صورت همزمان ظرفیتهای حکمرانی جامعه را نیز کاهش میدهند؛ ظرفیتهایی که میتوانند نظام حکمرانی را از طریق مشارکتورزی جامعه توانمندتر کنند.
به این ترتیب، حکومت استبدادی هم توانمندی حکومت و هم توانمندی جامعه را همزمان کاهش میدهد؛ در نتیجه، از یک سو، با یک ضربه سخت، حکومت تغییرات شدید میکند و ثبات جامعه تضعیف میشود و از سوی دیگر، زمانی که جامعه ایرانی پس از آن ضربه سخت به حکومت، قدرت جامعه را بازپس میگیرد، فاقد توانمندی لازم برای حکمرانی میشود و به سرعت به سوی هرجومرج میرود.
☑️⭕️ تجویز راهبردی
مهمترین پروژه توسعه در ایران ایجاد ظرفیتهای نهادی برای توانمندسازی جامعه است.
هر سازوکاری که بتواند جامعه را توانمند کند، بر هر پروژهای که قدرت دولت را افزایش دهد اولویت دارد.
تلاش برای کاهش قدرت حکومت، تا مادامی که همراه با ایجاد ظرفیتهایی برای توانمندسازی جامعه نباشد، در بهترین حالت منجر به هرجومرج میشود و چیزی جز تکرار یک تاریخ بیهوده نیست.
این متن برگرفته از کتاب تازه منتشرشده «ضربه سخت انتشارات شرق» (لینک اطلاعات بیشتر) است.
شبکه توسعه
@I_D_Network
امیر ناظمی
◻️ما و تکرار بیهوده تاریخ: سیزیف راز خدایان را فاش کرده و به همین دلیل، محکوم شده بود تا سنگی بزرگ را بر بالای قلهای ببرد. اما سنگ هر بار از بالای قله به پایین میغلتید و سیزیف دوباره آن را به بالا میبرد، اما سنگ دوباره به پایین میغلتید و دوباره و دوباره ...
سیزیف استعارهای است از تکرارِ تلاشی نافرجام. او محکوم به تکرار چرخهای پایانناپذیر و بیحاصل بود. با وجود اینکه تاریخ، رویدادهای شکلدهنده به امروز ماست، ناآگاهی ما از آن میتواند تاریخ را به الگوهایی تکرارپذیر از تلاشهای نافرجام تبدیل کند؛ الگوهایی تکرارپذیر که تا زمانی که اسیر آنها باشیم، توان خروج از چرخههای تکراریشان را نداریم و گویی در اسطورهی سیزیف زندگی میکنیم. آلبر کامو پیروزی او را در آگاهی میداند، به همان شیوهای که رهایی از چرخههای تکرارپذیر تاریخ فقط با خودآگاهی جمعی است که پایان مییابد؛ در غیر این صورت، ما نیز محکوم میشویم به تکرار چرخهای پایانناپذیر و بیحاصل.
◻️پاندولی میان استبداد و هرجومرج:
وقتی حکومتها فشارها را از حد گذارنده و از آستانه تحمل جامعه (یا همان حدِ نهایی قدرت حکومت) عبور میکنند، یک ضربهی سخت دریافت میکنند. ضربه سخت است که حکومتها را از ادامه دادن به قدرت بازمیدارد. در حقیقت ضربه سخت به حکومت است که منجر به تغییر حکمرانان در ایران میشود. به دنبال این ضربه سخت است که جامعه ایرانی به دنبال سهم خود از قدرت حرکت میکند، اما به دلیل آنکه ظرفیتهای نهادی لازم برای حکمرانی و مدیریت این قدرت را ندارد به سرعت در دام یک هرجومرج دستوپا میزند.
این هرج و مرج نیز به سرعت منجر به مقاومت حکومت شده و به این ترتیب، جامعه از آستانه تحمل حکومت رد میشود و حکومت (فارغ از آنکه در دست چه کسی باشد)، در واکنشی طبیعی، به دنبال بازپسگیری قدرت انحصاری خود برمیآید. بنابراین ضربه سختِ بعدی از دل این رد شدن از آستانه تحمل حکومت رنگ میگیرد.
ضربههای سخت پیدرپی و گیجیهای بامداد خمارِ پس از آنها الگوی تکرارشونده تاریخ ایران در ۲۵۰ سال اخیر بوده است. جامعه ایرانی با هر ضربه سخت بخشی از توانمندیهای خود را از دست داده و پس از هر ضربه سخت مجبور شده است زمان و انرژیاش را صرف بازسازی توانمندیِ ازدسترفته کند. محکومیت تکرار بیهوده گذشته فقط با یک خودآگاهی جمعی میتواند پایان یابد؛ جایی که خودآگاهی جمعی به ما یاد میدهد از دالان باریک به سرعت به بیرون پرتاب نشویم و بتوانیم با کنترل خود، توازن میان قدرت حکومت و قدرت جامعه را حفظ کنیم و در دالان باریک به حرکت ادامه دهیم.
الگوی این رفتار تکرارشونده در نمودار زیر آمده.
◻️جامعه آونگی
این حرکتهای زیگزاگی در میانهی دو دیوارهی صخرهای، تکرار اصلی در تاریخ ایران بوده. دورههای متعددی از هرجومرج و استبداد ایران را تبدیل به جامعهای آونگی (پاندولوار) کرده است. این تکرارها فرصت حرکت آرام در میان دالان باریک را از ما ربوده و با ضربههای متناوب سخت، ما را در میانه دو دیواره گروگان گرفتهاند. در این الگوی تکراری، حکومتها آنچنان به سرعت به سمت بیشترین حد قدرت حکومت حرکت میکنند و از تمامی سازوکارهای استبدادی برای تمرکز قدرت بهره میبرند که سرنوشت محتوم ایران ضربههای سختِ مکرر میشود.
حکومتهای شیفته استبداد، بیتوجه به آستانه تحمل جامعه، چنان بر جامعه سخت میگیرند که عصیان جامعه در قالب انقلابها و درگیریهای نظامی و گاهی نیز توسل به قدرتهای خارجی تنها راه بازگشت قدرت به جامعه دانسته میشود. حکومتهای استبدادی به صورت همزمان ظرفیتهای حکمرانی جامعه را نیز کاهش میدهند؛ ظرفیتهایی که میتوانند نظام حکمرانی را از طریق مشارکتورزی جامعه توانمندتر کنند.
به این ترتیب، حکومت استبدادی هم توانمندی حکومت و هم توانمندی جامعه را همزمان کاهش میدهد؛ در نتیجه، از یک سو، با یک ضربه سخت، حکومت تغییرات شدید میکند و ثبات جامعه تضعیف میشود و از سوی دیگر، زمانی که جامعه ایرانی پس از آن ضربه سخت به حکومت، قدرت جامعه را بازپس میگیرد، فاقد توانمندی لازم برای حکمرانی میشود و به سرعت به سوی هرجومرج میرود.
☑️⭕️ تجویز راهبردی
مهمترین پروژه توسعه در ایران ایجاد ظرفیتهای نهادی برای توانمندسازی جامعه است.
هر سازوکاری که بتواند جامعه را توانمند کند، بر هر پروژهای که قدرت دولت را افزایش دهد اولویت دارد.
تلاش برای کاهش قدرت حکومت، تا مادامی که همراه با ایجاد ظرفیتهایی برای توانمندسازی جامعه نباشد، در بهترین حالت منجر به هرجومرج میشود و چیزی جز تکرار یک تاریخ بیهوده نیست.
این متن برگرفته از کتاب تازه منتشرشده «ضربه سخت انتشارات شرق» (لینک اطلاعات بیشتر) است.
شبکه توسعه
@I_D_Network
⚛️جیبهای چه کسی پر است؟
🖊امیر ناظمی
«انسان دشواری وظیفه است» و همین انتخاب از میان گزینههاست که انسان بودن را سخت کرده است.
در دنیای امروز، انتخاباتهای ریاستجمهوری و رفراندمها مهمترین انتخاب دستهجمعی انسانهاست. چه در انتخابات شرکت کنیم و چه در آن شرکت نکنیم، در هر صورت دست به انتخاب زدهایم، و این دشواری انسانِ اجتماعی بودن است.
اینکه کدامیک درست و کدام نادرست است، تبدیل میشود به درگیریهایی در جامعه. به همین دلیل است که همهجا پر است از طرفداری و مخالفت با کاندیداها، و البته فراتر از آن، پر است از مخالفان و موافقان شرکت کردن در انتخابات.
اگر «گزینه درست» مشخص بود، انسان بودن نیز سادهتر میشد. اما واقعیت تلخ آن است که این مساله هیچ پاسخ درستی ندارد؛ به دلایل متنوعی، که مهمترین دلیلاش چنین است:
«چیزی به نام انتخاب همهی مردم وجود ندارد!»
همانطور که هیچ فردی هم انتخاب همهی مردم نیست. در حقیقت هر کنشگر یا هر کاندیدایی نماینده و صدای بخشی از مردم است؛ و در بهترین حالت، صدای همان بخش از مردم است.
هر گروه از مردم مطلوبها و منافع خود را دارند که گاه در تعارض کامل با مطلوبیتها و منافع بخشهای دیگری از مردم است.
اینکه بپذیریم جامعه مجموعهای از انسانیهای متنوع و متفاوت، با مطلوبیتها و منافع مختلف است، اصل اولیه در دموکراسی است.
و توسعه از همین باور به تنوع و تکثر جامعه شروع میشود.
اساسا باید پذیرفت که در هر انتخاباتی، هیچ یک از کاندیداها، نماینده تمام خواستهها و انتظارات اغلب انسانها نیست؛ بلکه هر فردی سعی میکند تا بخشی از مهمترین مطلوبهایش، را قربانی کند، تا برخی دیگر از مطلوبهایش را به دست آورد.
هرچند این قربانیکردن مرزی دارد و سوال درستتر آن است که این مرز تا کجاست؟
ولی این مرز بسته به نگاه، افق زمانی، شرایط و اطلاعات هر انسانی متفاوت است.
برای شهروندی که کاندیداهای مختلف تفاوت معناداری ندارند، بدیهی است که عدممشارکت، انتخاب اصلی است.
اما در همان حال نیز برای شهروند دیگری که این تفاوت تاثیرگذار است. این تاثیرگذاری وابسته به داراییها و حتی پایگاه اجتماعی ما متفاوت است.
در حقیقت پاسخ به این مساله، یک مساله الزاما هویتی یا اخلاقی نیست. تبدیل این مساله به یک مسالهی هویتی و اخلاقی، به سرعت مجوز ناسزاگویی را صادر میکند.
این تعصبوار دیدن انتخابات، حتی بیش از این انتخاباتِ ناامیدکننده، ناامیدکننده است.
⭕️بهانه یک یادگیری جمعی
هیچکس انتخاب یا صدای همهی مردم نیست! هیچکس پاسخ درست را در جیبش ندارد، چون اساسا این مساله پاسخ درست یا نادرست ندارد.
اما بدون پاسخ بودن، هم به معنای رها کردن مساله نیست. «کار ما شاید آن است که پی آواز حقیقت بدویم»!
برای توسعهیافتن شاید باید هر رویداد جمعی را تبدیل به یک یادگیری جمعی کرد. اینکه جمعی یاد بگیریم
⏺چیزی به نام انتخاب همهی مردم، یا مناسب برای همهی مردم وجود ندارد
⏺هیچکس حقیقت را در جیبش ندارد
و مهمتر از هرچیزی:
⏺عقلانیت را جایگزین تعصب کنیم: گفتوگو کنیم، حتی اگر توان روحی برای گفتوگو نداریم، و آن را بدیهی میدانیم، حداقل ناسزا نگوییم.
چه آن کسی که شرکت در انتخابات را تکلیف الهی میداند، چه آنکسی که شرکت در انتخابات را وظیفهی ملی و نشانهی ایراندوستی و چه آنکسی که شرکت در انتخابات را کنشی ضدملی میداند یا دستان رایدهندگان را آلوده در خون دیگر شهروندان میداند، همگی ادعای دانستن حقیقت دارند.
همین خودحقپنداری است که امروز ایران مصیبتزده را ساخته است. کسی که در شبکههای اجتماعی به اتکاء این خودحقپنداریاش دیگران را به ناسزا میبندد، و دیگران را نادان و احمق حطاب میکند، جزیی است از چرخهی مطلقانگاری.
شاید تنها وظیفه ما دلیل شنیدن و دلیل آوردن است. دلیلهایی که بشود بر آن ساعتها فکر کرد. دلایلی که با شنیدنشان ما دچار تردید میشویم.
همین پایبندی به گفتوگو و ارايهی دلایل هستند که منجر به یادگیری جمعی میشوند و از ما، جامعهای منطقی و عقلانی میسازند.
⭕️پیشنهاد: یک گام به سمت توسعه
شاید برای توسعهیافتگی باید یاد بگیریم که
به هر چیزی شک کنیم؛
بعد از شک کردن لازم است تا عقلانی تحلیل کنیم و به همدیگر گوش کنیم، تا بتوانیم به تحمل همدیگر برسیم.
اگر جامعهای به شک احترام بگذارد، به تغییر احترام گذاشته است. به اینکه انتخاب انسان را تحمل کند.
شاید باید به ندانستن ایمان بیاوریم. ما نمیدانیم و به خاطر همین ندانستن است که بارها نظرمان برای هر چیزی تغییر میکند.
توسعه یعنی باور به اینکه نسخه همگانی برای هیچچیزی وجود ندارد، ما نمیدانیم، اما همدیگر را تحمل میکنیم
شاید باید فروتنانه یاد بگیریم که بگوییم: نمیدانم چه چیزی درست است! نظری هم نخواهم داد، اما نظر دیگران را تحمل میکنم
شاید این راه ما را به دموکراسی برساند
@ShareNovate
🖊امیر ناظمی
«انسان دشواری وظیفه است» و همین انتخاب از میان گزینههاست که انسان بودن را سخت کرده است.
در دنیای امروز، انتخاباتهای ریاستجمهوری و رفراندمها مهمترین انتخاب دستهجمعی انسانهاست. چه در انتخابات شرکت کنیم و چه در آن شرکت نکنیم، در هر صورت دست به انتخاب زدهایم، و این دشواری انسانِ اجتماعی بودن است.
اینکه کدامیک درست و کدام نادرست است، تبدیل میشود به درگیریهایی در جامعه. به همین دلیل است که همهجا پر است از طرفداری و مخالفت با کاندیداها، و البته فراتر از آن، پر است از مخالفان و موافقان شرکت کردن در انتخابات.
اگر «گزینه درست» مشخص بود، انسان بودن نیز سادهتر میشد. اما واقعیت تلخ آن است که این مساله هیچ پاسخ درستی ندارد؛ به دلایل متنوعی، که مهمترین دلیلاش چنین است:
«چیزی به نام انتخاب همهی مردم وجود ندارد!»
همانطور که هیچ فردی هم انتخاب همهی مردم نیست. در حقیقت هر کنشگر یا هر کاندیدایی نماینده و صدای بخشی از مردم است؛ و در بهترین حالت، صدای همان بخش از مردم است.
هر گروه از مردم مطلوبها و منافع خود را دارند که گاه در تعارض کامل با مطلوبیتها و منافع بخشهای دیگری از مردم است.
اینکه بپذیریم جامعه مجموعهای از انسانیهای متنوع و متفاوت، با مطلوبیتها و منافع مختلف است، اصل اولیه در دموکراسی است.
و توسعه از همین باور به تنوع و تکثر جامعه شروع میشود.
اساسا باید پذیرفت که در هر انتخاباتی، هیچ یک از کاندیداها، نماینده تمام خواستهها و انتظارات اغلب انسانها نیست؛ بلکه هر فردی سعی میکند تا بخشی از مهمترین مطلوبهایش، را قربانی کند، تا برخی دیگر از مطلوبهایش را به دست آورد.
هرچند این قربانیکردن مرزی دارد و سوال درستتر آن است که این مرز تا کجاست؟
ولی این مرز بسته به نگاه، افق زمانی، شرایط و اطلاعات هر انسانی متفاوت است.
برای شهروندی که کاندیداهای مختلف تفاوت معناداری ندارند، بدیهی است که عدممشارکت، انتخاب اصلی است.
اما در همان حال نیز برای شهروند دیگری که این تفاوت تاثیرگذار است. این تاثیرگذاری وابسته به داراییها و حتی پایگاه اجتماعی ما متفاوت است.
در حقیقت پاسخ به این مساله، یک مساله الزاما هویتی یا اخلاقی نیست. تبدیل این مساله به یک مسالهی هویتی و اخلاقی، به سرعت مجوز ناسزاگویی را صادر میکند.
این تعصبوار دیدن انتخابات، حتی بیش از این انتخاباتِ ناامیدکننده، ناامیدکننده است.
⭕️بهانه یک یادگیری جمعی
هیچکس انتخاب یا صدای همهی مردم نیست! هیچکس پاسخ درست را در جیبش ندارد، چون اساسا این مساله پاسخ درست یا نادرست ندارد.
اما بدون پاسخ بودن، هم به معنای رها کردن مساله نیست. «کار ما شاید آن است که پی آواز حقیقت بدویم»!
برای توسعهیافتن شاید باید هر رویداد جمعی را تبدیل به یک یادگیری جمعی کرد. اینکه جمعی یاد بگیریم
⏺چیزی به نام انتخاب همهی مردم، یا مناسب برای همهی مردم وجود ندارد
⏺هیچکس حقیقت را در جیبش ندارد
و مهمتر از هرچیزی:
⏺عقلانیت را جایگزین تعصب کنیم: گفتوگو کنیم، حتی اگر توان روحی برای گفتوگو نداریم، و آن را بدیهی میدانیم، حداقل ناسزا نگوییم.
چه آن کسی که شرکت در انتخابات را تکلیف الهی میداند، چه آنکسی که شرکت در انتخابات را وظیفهی ملی و نشانهی ایراندوستی و چه آنکسی که شرکت در انتخابات را کنشی ضدملی میداند یا دستان رایدهندگان را آلوده در خون دیگر شهروندان میداند، همگی ادعای دانستن حقیقت دارند.
همین خودحقپنداری است که امروز ایران مصیبتزده را ساخته است. کسی که در شبکههای اجتماعی به اتکاء این خودحقپنداریاش دیگران را به ناسزا میبندد، و دیگران را نادان و احمق حطاب میکند، جزیی است از چرخهی مطلقانگاری.
شاید تنها وظیفه ما دلیل شنیدن و دلیل آوردن است. دلیلهایی که بشود بر آن ساعتها فکر کرد. دلایلی که با شنیدنشان ما دچار تردید میشویم.
همین پایبندی به گفتوگو و ارايهی دلایل هستند که منجر به یادگیری جمعی میشوند و از ما، جامعهای منطقی و عقلانی میسازند.
⭕️پیشنهاد: یک گام به سمت توسعه
شاید برای توسعهیافتگی باید یاد بگیریم که
به هر چیزی شک کنیم؛
بعد از شک کردن لازم است تا عقلانی تحلیل کنیم و به همدیگر گوش کنیم، تا بتوانیم به تحمل همدیگر برسیم.
اگر جامعهای به شک احترام بگذارد، به تغییر احترام گذاشته است. به اینکه انتخاب انسان را تحمل کند.
شاید باید به ندانستن ایمان بیاوریم. ما نمیدانیم و به خاطر همین ندانستن است که بارها نظرمان برای هر چیزی تغییر میکند.
توسعه یعنی باور به اینکه نسخه همگانی برای هیچچیزی وجود ندارد، ما نمیدانیم، اما همدیگر را تحمل میکنیم
شاید باید فروتنانه یاد بگیریم که بگوییم: نمیدانم چه چیزی درست است! نظری هم نخواهم داد، اما نظر دیگران را تحمل میکنم
شاید این راه ما را به دموکراسی برساند
@ShareNovate
⚛️یک صحنه از ابتذال و انبوهی از نتیجهگیریها برای مخاطب
🖊امیر ناظمی
یک صحنه از چیزی که مناظره فرهنگیاش مینامند!
1️⃣کارشناس برنامه به نام شهاب اسفندیاری از بورسیههای مسالهدار وزارت علوم است، در برابر محمد فاضلی که در همه دوران تحصیل خود، به اتکا توانمندیهایش رشد کرده است.
این صحنه درکیری میان فرومایگان رانتی در برابر توانمندان خودساخته است.
2️⃣صداوسیما اتهام را پخش میکند، اما برای پاسخ، صدا را قطع میکند.
این تصویر واقعی صداوسیمایی است که اتهامزن و دروغگو است، و حتی اجازه پاسخ را نمیدهد.
3️⃣میزگرد با نام فرهنگی است و به جای پرسش در خصوص سیاستهای فرهنگی، اتهامات فردی طرح میشود.
ابن تصویر افول فرهنگ در ایران امروز است، حاصل سالها تولید بازجوخبرنگاران.
4️⃣دکتر فاضلی صحنه را ترک میکند.
این تصویر این واقعیت است که شرافت راهی جز خروج از میدان ابتذال ندارد.
5️⃣دکتر فاضلی میکروفن را پرتاب میکند، در حقیقت او میکروفن نداشتهاش که حتی اجازه صحبت یک دقیقهای در یک ساعت برنامه هم به او داده نشده را کنار میگذارد.
این تصویر بازسازی حضور نخبگان فکری در قدرت است. از نخبگان انتظار میرود که تنها زینتی باشند بدون حق سخن گفتن.
در برابر این صحنهآرایی تنها میتوان صحنه بازی را ترک کرد تا امکان سواستفاده را از بین برد.
6️⃣پزشکیان از مشاورش دفاع نمیکند.
این تصویر کاندیدایی ضعیف است که توان دفاع از شهروندان را در فرداها هم نخواهد داشت.
اگر پزشکیان نتواند از حق او دفاع کند، چه کسی میتواند به او اعتماد کند؟
7️⃣حضور فردی مانند شهاب اسفندیاری در چنین میزگردی در یک ایران نرمال، حتی احتمال صفر هم نداشت.
این تصویر رشد افرادی است که با تهمت و دروغ رشد کردهاند. کسانی که با هر دروغ و فساد و اتهامی رشد میکنند و پلههای نردبانشان ابتذال سیستمی است.
این تصویر سیستم نخبهسازی در حکومت فعلی است. پاداش هر خوشخدمتی سریع نقد میشود تا فرد بر جایگاههایی تکیه بزند که شایسته آن نیست.
و در پایان:
8️⃣تصویر خروج فاضلی تصویر خشم و عصیانی است که در ایران امروز سرکوب شده است.
تصویر یک فریاد فروخفته که پیرمردهای فسیل توان دیدن آن را ندارند و جوانان منفعتگرا و فاسد اطرافشان نیز آن را عامدانه نادیده میگیرند
و روزی که دیر است، همه چیز را به آتش خواهد کشید، حتی ایران فردا را.
🖊امیر ناظمی
یک صحنه از چیزی که مناظره فرهنگیاش مینامند!
1️⃣کارشناس برنامه به نام شهاب اسفندیاری از بورسیههای مسالهدار وزارت علوم است، در برابر محمد فاضلی که در همه دوران تحصیل خود، به اتکا توانمندیهایش رشد کرده است.
این صحنه درکیری میان فرومایگان رانتی در برابر توانمندان خودساخته است.
2️⃣صداوسیما اتهام را پخش میکند، اما برای پاسخ، صدا را قطع میکند.
این تصویر واقعی صداوسیمایی است که اتهامزن و دروغگو است، و حتی اجازه پاسخ را نمیدهد.
3️⃣میزگرد با نام فرهنگی است و به جای پرسش در خصوص سیاستهای فرهنگی، اتهامات فردی طرح میشود.
ابن تصویر افول فرهنگ در ایران امروز است، حاصل سالها تولید بازجوخبرنگاران.
4️⃣دکتر فاضلی صحنه را ترک میکند.
این تصویر این واقعیت است که شرافت راهی جز خروج از میدان ابتذال ندارد.
5️⃣دکتر فاضلی میکروفن را پرتاب میکند، در حقیقت او میکروفن نداشتهاش که حتی اجازه صحبت یک دقیقهای در یک ساعت برنامه هم به او داده نشده را کنار میگذارد.
این تصویر بازسازی حضور نخبگان فکری در قدرت است. از نخبگان انتظار میرود که تنها زینتی باشند بدون حق سخن گفتن.
در برابر این صحنهآرایی تنها میتوان صحنه بازی را ترک کرد تا امکان سواستفاده را از بین برد.
6️⃣پزشکیان از مشاورش دفاع نمیکند.
این تصویر کاندیدایی ضعیف است که توان دفاع از شهروندان را در فرداها هم نخواهد داشت.
اگر پزشکیان نتواند از حق او دفاع کند، چه کسی میتواند به او اعتماد کند؟
7️⃣حضور فردی مانند شهاب اسفندیاری در چنین میزگردی در یک ایران نرمال، حتی احتمال صفر هم نداشت.
این تصویر رشد افرادی است که با تهمت و دروغ رشد کردهاند. کسانی که با هر دروغ و فساد و اتهامی رشد میکنند و پلههای نردبانشان ابتذال سیستمی است.
این تصویر سیستم نخبهسازی در حکومت فعلی است. پاداش هر خوشخدمتی سریع نقد میشود تا فرد بر جایگاههایی تکیه بزند که شایسته آن نیست.
و در پایان:
8️⃣تصویر خروج فاضلی تصویر خشم و عصیانی است که در ایران امروز سرکوب شده است.
تصویر یک فریاد فروخفته که پیرمردهای فسیل توان دیدن آن را ندارند و جوانان منفعتگرا و فاسد اطرافشان نیز آن را عامدانه نادیده میگیرند
و روزی که دیر است، همه چیز را به آتش خواهد کشید، حتی ایران فردا را.
Telegram
آینده مشترک
⚛️مساله اصلا رای دادن یا رای ندادن نیست!
🖊امیر ناظمی
نگاه ایرانیان به مساله توسعه به شدت «دولتمحور» است. همین اشتباه جمعی، خود را در پرسش «رای دادن» یا «رای ندادن» نشان میدهد. رایدادن میتواند همانقدر خوب باشد که رایندادن. و هر دو میتوانند بسیار بد باشند. مهم آن است که آن را در کدام مسیر و با کدام اقدامات دیگر ببینیم.
توسعه نیازمند توازن قدرت میان جامعه و حکومت است. در وضعیت فعلی، قدرت حکومت به صورت فاصلهداری نسبت به قدرت جامعه افزایش یافته است. به این ترتیب جامعه امکان و فرصت پیش بردن خواستهها و آرزوهای خود را از دست داده است.
برای جبران این مشکل راه حل آن است که «قدرت جامعه» افزایش یابد، اما آیا رای دادن راه افزایش قدرت جامعه است؟
پیش از آن باید «قدرت» را تعریف کرد.
⭕️قدرت چیست؟
قدرت یعنی آنکه دیگری خواستهی ما را انجام دهد. مثلا اگر من تشنه باشم. خواستهی من میشود: یک لیوان آب خنک. و اگر کسی برایم آن لیوان آب را بیاورد یعنی من قدرت دارم. (خواستههایی مثل زندگی نرمال یا حجاب اختیاری):
⏺اگر به زور تفنگ آن فرد را مجبور کنم آب را بیاورد: «قدرت نظامی یا خشن»
⏺اگر با پول راضیاش کنم: «قدرت اقتصادی»
⏺اگر با قول بهشت باشد: «قدرت مذهبی»
⏺اگر کمک به دیگری ارزش شود برایش: «قدرت نرم یا روشنفکری»
و ...
قدرت خشن نظامی در انحصار حکومتهاست، اما سایر قدرتها میتواند توسط جامعه در دست گرفته شود، سایر قدرتها در جامعهی ایرانی چه بوده؟
⭕️نگاه تاریخی به قدرت جامعه
جامعه ایرانی این تجربههای تاریخی برای افزایش قدرت خود را داشته است:
1️⃣قدرت تکنوبوروکراسی: ایران بارها توسط حکومتهای غیرایرانی مورد هجوم قرار گرفته است (مغولها، اعراب، ترکان)، یا توسط حاکمان مستبدی به بند کشیده شده است. از حسنک وزیر، خوجه نظامالملک، خواجه نصیرالدین طوسی، قائممقام فراهانی، امیرکبیر، سپهسالار، مشیرالدوله، محمدعلی فروغی و ... افرادی بودهاند که در ساختار اداری ایران، و در همان حکومتهای مستبد، تبدیل به صدای جامعه شده و عامل تقویت قدرت جامعه بودهاند. این راهبرد منجر توانمندی «هضم فرهنگی ایرانیان» نیز شده است، که به مرور حاکمان وحشی را متمدن کردهاند.
2️⃣قدرت اقتصادی: بازرگانان و صنعتگران ایرانی نیز عامل قدرت جامعه بودهاند. مرور کوتاهی به تاریخ مشروطه نشان میدهد، افراد و بنگاههایی مانند تجارتخانه جهانیان و ارباب کیخسرو (زرتشتیان)، تجراتخانه تومانیان (ارمنیان)، امینالضرب، معینالتجار بوشهری و .. از حامیان قدرت جامعه، نهضت مشروطه و تامینکننده هزینه آن بودهاند.
3️⃣قدرت اندیشه: روشنفکران ایرانی از میرزا ملکمخان و طالبوف تا نسل بعدی (کسروی) و روزنامهنگارانی مانند جهانگیرخان صوراسرافیل ، تربیت، دهخدا و و حتی روشنفکران دولتی مانند فروغی، داور، تیمورتاش و صدیق، نه تنها بخشی از باورهای ایرانیان را شکل دادند، بلکه به صورت غیرمستقیم ذهن و رفتار حاکمان را به سمت مطالبات مردم تغییر دادهاند. هرچند تاثیرات آنان غیرمستقیم و زمانبر بوده است.
4️⃣قدرت اجتماعی: قدرتمندان محلی که نمونههای نامآشنای آنان در نهضت مشروطه ستارخان، باقرخان و سردار اسعد بختیاری بودند، بخش دیگری از قدرت مردم بودهاند. در دوران پهلوی و با مدرن شدن جامعه در قالب خانوادههای ذینفوذی مانند خاندان فرمانفرما، هدایت، امینی، غفاری و .. توانستند بازیگران بیبدیلی برای توسعه ایران شوند. هرچند حکومت هیچگاه دل خوشی از آنان نداشت.
5️⃣قدرت دینی: روحانیان در نهضت مشروطه بیش از سایرین قدرت بسیجکنندگی داشتند. در سطوح مختلف از آیات عظام سهگانه تا آیتالله نایینی، بهبهانی و طباطبایی و سخنورانی مانند صدرالواعظین نمونههای اعلای آن هستند. این قدرت امروز خود را در مرامهای دراویش و مرامهای عرفانی بازنمایی کرده است.
6️⃣قدرت خارجی: قدرت خارجی نیز میتواند در تغییر رفتار یک حکومت به نفع مردم مهم باشد، هرچند این ابزار به راحتی میتواند منجر به نفوذ خارجی و بهرهکشی منفعتطلبانهی آن منجر شود و تاریخ ایران خاطرات خوبی از این قدرت ندارد.
⭕️افزایش قدرت جامعه
هیچ کدام از قدرتها به تنهایی کارآمد نیست. اگرچه رایدادن میتواند منجر به افزایش قدرت تکنوبوروکراتها شود، اما حتی با فرض ورود تکنوبوروکراتهای خیرخواه به دولت، بدون وجود سایر قدرتهای پشتیبان و نظارتکننده، این تکنوبوروکراتهای خیرخواه به سرعت تبدیل به بخشی از ساختار قدرت و در خدمت خواستههای آن میشوند. به عبارت دیگر بدون برخورداری از سایر قدرتها نمیتوان امیدی به تغییر داشت. همانگونه که بنگاههای بزرگ و روشنفکران به تنهایی نمیتوانند.
جامعه ایرانی، فارغ از آنکه چه دولتی باشد، باید پیش از آن قدرت جامعه را تقویت کند. و پیشنیاز همهی آنها شکلگیری یک اتحاد و پیوند میان قدرتهای مختلف سمت جامعه است.
برگرفته از کتاب ضربه سخت
🖊امیر ناظمی
نگاه ایرانیان به مساله توسعه به شدت «دولتمحور» است. همین اشتباه جمعی، خود را در پرسش «رای دادن» یا «رای ندادن» نشان میدهد. رایدادن میتواند همانقدر خوب باشد که رایندادن. و هر دو میتوانند بسیار بد باشند. مهم آن است که آن را در کدام مسیر و با کدام اقدامات دیگر ببینیم.
توسعه نیازمند توازن قدرت میان جامعه و حکومت است. در وضعیت فعلی، قدرت حکومت به صورت فاصلهداری نسبت به قدرت جامعه افزایش یافته است. به این ترتیب جامعه امکان و فرصت پیش بردن خواستهها و آرزوهای خود را از دست داده است.
برای جبران این مشکل راه حل آن است که «قدرت جامعه» افزایش یابد، اما آیا رای دادن راه افزایش قدرت جامعه است؟
پیش از آن باید «قدرت» را تعریف کرد.
⭕️قدرت چیست؟
قدرت یعنی آنکه دیگری خواستهی ما را انجام دهد. مثلا اگر من تشنه باشم. خواستهی من میشود: یک لیوان آب خنک. و اگر کسی برایم آن لیوان آب را بیاورد یعنی من قدرت دارم. (خواستههایی مثل زندگی نرمال یا حجاب اختیاری):
⏺اگر به زور تفنگ آن فرد را مجبور کنم آب را بیاورد: «قدرت نظامی یا خشن»
⏺اگر با پول راضیاش کنم: «قدرت اقتصادی»
⏺اگر با قول بهشت باشد: «قدرت مذهبی»
⏺اگر کمک به دیگری ارزش شود برایش: «قدرت نرم یا روشنفکری»
و ...
قدرت خشن نظامی در انحصار حکومتهاست، اما سایر قدرتها میتواند توسط جامعه در دست گرفته شود، سایر قدرتها در جامعهی ایرانی چه بوده؟
⭕️نگاه تاریخی به قدرت جامعه
جامعه ایرانی این تجربههای تاریخی برای افزایش قدرت خود را داشته است:
1️⃣قدرت تکنوبوروکراسی: ایران بارها توسط حکومتهای غیرایرانی مورد هجوم قرار گرفته است (مغولها، اعراب، ترکان)، یا توسط حاکمان مستبدی به بند کشیده شده است. از حسنک وزیر، خوجه نظامالملک، خواجه نصیرالدین طوسی، قائممقام فراهانی، امیرکبیر، سپهسالار، مشیرالدوله، محمدعلی فروغی و ... افرادی بودهاند که در ساختار اداری ایران، و در همان حکومتهای مستبد، تبدیل به صدای جامعه شده و عامل تقویت قدرت جامعه بودهاند. این راهبرد منجر توانمندی «هضم فرهنگی ایرانیان» نیز شده است، که به مرور حاکمان وحشی را متمدن کردهاند.
2️⃣قدرت اقتصادی: بازرگانان و صنعتگران ایرانی نیز عامل قدرت جامعه بودهاند. مرور کوتاهی به تاریخ مشروطه نشان میدهد، افراد و بنگاههایی مانند تجارتخانه جهانیان و ارباب کیخسرو (زرتشتیان)، تجراتخانه تومانیان (ارمنیان)، امینالضرب، معینالتجار بوشهری و .. از حامیان قدرت جامعه، نهضت مشروطه و تامینکننده هزینه آن بودهاند.
3️⃣قدرت اندیشه: روشنفکران ایرانی از میرزا ملکمخان و طالبوف تا نسل بعدی (کسروی) و روزنامهنگارانی مانند جهانگیرخان صوراسرافیل ، تربیت، دهخدا و و حتی روشنفکران دولتی مانند فروغی، داور، تیمورتاش و صدیق، نه تنها بخشی از باورهای ایرانیان را شکل دادند، بلکه به صورت غیرمستقیم ذهن و رفتار حاکمان را به سمت مطالبات مردم تغییر دادهاند. هرچند تاثیرات آنان غیرمستقیم و زمانبر بوده است.
4️⃣قدرت اجتماعی: قدرتمندان محلی که نمونههای نامآشنای آنان در نهضت مشروطه ستارخان، باقرخان و سردار اسعد بختیاری بودند، بخش دیگری از قدرت مردم بودهاند. در دوران پهلوی و با مدرن شدن جامعه در قالب خانوادههای ذینفوذی مانند خاندان فرمانفرما، هدایت، امینی، غفاری و .. توانستند بازیگران بیبدیلی برای توسعه ایران شوند. هرچند حکومت هیچگاه دل خوشی از آنان نداشت.
5️⃣قدرت دینی: روحانیان در نهضت مشروطه بیش از سایرین قدرت بسیجکنندگی داشتند. در سطوح مختلف از آیات عظام سهگانه تا آیتالله نایینی، بهبهانی و طباطبایی و سخنورانی مانند صدرالواعظین نمونههای اعلای آن هستند. این قدرت امروز خود را در مرامهای دراویش و مرامهای عرفانی بازنمایی کرده است.
6️⃣قدرت خارجی: قدرت خارجی نیز میتواند در تغییر رفتار یک حکومت به نفع مردم مهم باشد، هرچند این ابزار به راحتی میتواند منجر به نفوذ خارجی و بهرهکشی منفعتطلبانهی آن منجر شود و تاریخ ایران خاطرات خوبی از این قدرت ندارد.
⭕️افزایش قدرت جامعه
هیچ کدام از قدرتها به تنهایی کارآمد نیست. اگرچه رایدادن میتواند منجر به افزایش قدرت تکنوبوروکراتها شود، اما حتی با فرض ورود تکنوبوروکراتهای خیرخواه به دولت، بدون وجود سایر قدرتهای پشتیبان و نظارتکننده، این تکنوبوروکراتهای خیرخواه به سرعت تبدیل به بخشی از ساختار قدرت و در خدمت خواستههای آن میشوند. به عبارت دیگر بدون برخورداری از سایر قدرتها نمیتوان امیدی به تغییر داشت. همانگونه که بنگاههای بزرگ و روشنفکران به تنهایی نمیتوانند.
جامعه ایرانی، فارغ از آنکه چه دولتی باشد، باید پیش از آن قدرت جامعه را تقویت کند. و پیشنیاز همهی آنها شکلگیری یک اتحاد و پیوند میان قدرتهای مختلف سمت جامعه است.
برگرفته از کتاب ضربه سخت
انتخابات امروز را باید فراتر از انتخابات بازخوانی کرد، به عنوان نشانهای خطرناک برای پررنگتر شدن شکاف و درگیری در ایران آینده، چیزی که میتوان سناریوی ایران بالکانیشده (Iran Balkanization) نامید.
ایران امروز، ایرانی اتمیزه است، ایرانی تکهتکهشده که گروههای سیاسی-اجتماعی مختلف، اعم از داخلی ج.ا. و نیروهای اوپوزیسیون، گویا نتوانستهاند، صدای بخش قابل توجهی از مردم شوند. این یادداشت ادامهدار (اسلایدهای بالا)، تحلیلی است بر اینکه چه شده است که ما به این وضعیت رسیدهایم و در نهایت چه میتوان کرد.
یکی از نشانههای این ایران تکهتکهشده، دو انتخاباتی است که در حقیقت رقابت میان «هنوز امیدواران» و «ناامیدان قهرکرده» بوده است. «هنوز امیدواران» کسانی هستند که تلاش دارند تا وضع بدتر از این نشود و «ناامیدان قهرکرده»، شرکت در انتخابات را بیفایده، مشروعیتبخش و آلوده کردن دستان در خون میدانند.
اینکه چرا به وضعیت اکنون رسیدهایم، و اینکه چرا همهگروههای سیاسی و اجتماعی در ایران، توان خود را برای تحلیل از دست دادهاند، مسالهای فراتر از انتخابات است.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
ایران امروز، ایرانی اتمیزه است، ایرانی تکهتکهشده که گروههای سیاسی-اجتماعی مختلف، اعم از داخلی ج.ا. و نیروهای اوپوزیسیون، گویا نتوانستهاند، صدای بخش قابل توجهی از مردم شوند. این یادداشت ادامهدار (اسلایدهای بالا)، تحلیلی است بر اینکه چه شده است که ما به این وضعیت رسیدهایم و در نهایت چه میتوان کرد.
یکی از نشانههای این ایران تکهتکهشده، دو انتخاباتی است که در حقیقت رقابت میان «هنوز امیدواران» و «ناامیدان قهرکرده» بوده است. «هنوز امیدواران» کسانی هستند که تلاش دارند تا وضع بدتر از این نشود و «ناامیدان قهرکرده»، شرکت در انتخابات را بیفایده، مشروعیتبخش و آلوده کردن دستان در خون میدانند.
اینکه چرا به وضعیت اکنون رسیدهایم، و اینکه چرا همهگروههای سیاسی و اجتماعی در ایران، توان خود را برای تحلیل از دست دادهاند، مسالهای فراتر از انتخابات است.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
⚛️کورسوی یک امید
{این تحلیل با فرض آن است که دولت پزشکیان به شدت ناکارآمد و ناامیدکننده خواهد بود، اما فراتر از انتخاب نشدن جلیلی، این انتخابات یک گام مهم در توسعه ایران خواهد بود}
اسکات پیچ در کتاب خود با نام «تفاوت» که در خصوص «نظریه آشوب» است، مینویسد امیدوارم روزی وقتی والدین بچهها مشغول حرف زدن با همدیگر هستند، به جای آنکه بگویند فرزند من بهتر و برتر از دیگران است، بگویند فرزند من در این مساله متفاوت از دیگران است. دیگر دوران اولشدن گذشته است. ما در دوران تفاوتها زندگی میکنیم.
⭕️توسعه بر پایه تنوع
انتخابات ۱۴۰۳ ایران، نشانهای کمسو است از ایرانی که شانس بالای توسعهیافتگی یافته است. توسعهیافتگی چیزی نیست جز توانمندنی حل مشارکتجویانهی یک مساله جمعی. جامعهای که بتواند مسائلاش را بشناسد، بپذیرد، و آن را حل کند، توسعه مییابد.
اما وقتی از جامعه حرف میزنیم، به معنای یک گروه یکدست و شبیه به هم که بر سر همه چیز توافق دارند نیست. اصلا با آن جامعهی یکدست و شبیه به هم، هیچ توسعهای امکانپذیر نیست.
بشر مدتهاست با رویای شبیه به هم شدن و یکیشدن خداحافظی کرده است. بشر دنیای امروز دریافته است که پیروزی در یکیشدن نیست. دنیای امروز دنیای تنوع است. شرکتی که از افراد متنوعتر تشکیل شده باشد، شانس بالاتری برای توسعه و بهرهوری دارد. و جامعهای که تنوع بیشتری داشته باشد، و علیرغم این تنوع بتواند با هم زندگی و کار کنند، شانس بالایی برای توسعه دارد. به زبان دیگر، هر سیستمی هرچقدر متنوعتر باشد، و با همین تنوع بتواند کارکردهای خودش را حفظ کند، سیستمی پایدارتر و بازدهتر است.
دو مفهوم تنوع و فراگیری (Diversity & Inclusion) که این روزها تبدیل به بخشی از دستورالعملی شرکتها و سازمانهای بزرگ نیز شده است، بر اساس همین واقعیت است. هر چه تنوع بیشتر باشد، یعنی یک مساله از زاویههای مختلف نگریسته شده است، و همزمان یعنی راهحلهای مختلفی نیز برای آن عرضه شده است. از سوی دیگر فراگیری یعنی سازوکارهای مناسب برای جلب مشارکت افراد و گروههای متنوع وجود داشته باشد.
به این ترتیب جامعهای که تنوع را بیشتر بپذیرد، به رسمیت بشناسد و سازوکارهای فراگیری برای مشارکت آنها فراهم کند، شانس ورود به مسیر توسعه را مییابد.
⭕️انتخابات۱۴۰۳ و تنوع
در انتخابات ۱۴۰۳ شاید برای نخستین بار در انتخاباتها تغییراتی روی داد، که نشاندهندهی زایش گروههای مختلفی از بازیگران است:
1️⃣تحریمکنندگان کامل: تحریم انتخابات در دور اول برنده قاطع بودی که دیده شد و به رسمیت شناخته شد. بسیاری از روشنفکران و کنشگران اجتماعی به صراحت از تحریم سخن گفتند. به این ترتیب تحریمکنندگان دارای یک هویت جمعی شدند که اکنون گفتمان خود و صدای خود را یافتهاند و دیدگاههایشان توسط روشنفکران و کنشگران داخلی این گروه نیز بیان میشود.
2️⃣عملگرایان: بخش عمدهای از کسانی که در دور نخست به پزشکیان رای دادند، شاید همان کسانی بودند که زمانی به خاتمی رای داده بودند، اما با تفاوتهای بسیار. مردمی که به پزشکیان رای دادند، نه به او علاقه دارند و نه حتی به او امیدی دارند. بلکه صرفا بر اساس یک نگاه کارکردگرایانه به او رای دادند. کارکرد پزشکیان آن است که وضعیت زندگی بدتر از این نشود و کشور دچار جنگ نشود. در این رای نه علاقهای بود ونه دوستداشتنی. اگر همیشه سیاستمدارها بودند که مردم را ابزارگرایانه میدیدند و از آنان استفاده میکردند، احتمالا این بار این مردم هستند که چنین ابزارگرایانه، سیاستمدار خود را میبینند.
3️⃣تحریمکنندگان رای منفی: گروهی از تحریمکنندگان که دور نخست حاضر به رای نشدند. احتمالا تفاوت میان قالیباف و پزشکیان را به حدی ناچیز در برابر واقعیت مسائل میدیدند که ترجیح میدانند در این ابتذالی که اسم رسمیاش انتخابات بود، شرکت نکنند. اما زمانی که خطر جنگ و فراتر رفتن بدبختی را دیدند، ترجیح دادند از رای منفی خود استفاده کنند. آنها اگرچه به اسم پزشکیان رای خود را نوشتند، اما در حقیقت به افکار و دیدگاههای جلیلی و پایداری نه گفتند. اینان نیز هویت مشخص یافتند و افکار و دیدگاههایی قابل دفاع.
این سه گروه، اکنون سه گروه مختلف، با دیدگاهها و هویت مستقل خود هستند. انتخابات ۱۴۰۳ زایش سه گروه متنوع، با راهحلهای مختلف و مشارکتجویی برای حل مساله جمعی را در بر داشت.
اگر این سه گروه بتوانند خشونت میان خود را کنار بگذارند، و همدیگر را بپذیرند، برداشتن گامهای بعدی بسیار سادهتر خواهد بود.
تنوع میان این سه گروه بود که منجر به ارسال حداقل ۳پیام همزمان شد:
1️⃣نارضایتی شدید
2️⃣عملگرایی محاسبهگرانه
3️⃣نه به خشونت، انزوا و تاریکاندیشی
در این انتخابات رییسجمهوری انتخاب نشد،. بلکه جمهور متنوع بود که انتخاب شد.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
{این تحلیل با فرض آن است که دولت پزشکیان به شدت ناکارآمد و ناامیدکننده خواهد بود، اما فراتر از انتخاب نشدن جلیلی، این انتخابات یک گام مهم در توسعه ایران خواهد بود}
اسکات پیچ در کتاب خود با نام «تفاوت» که در خصوص «نظریه آشوب» است، مینویسد امیدوارم روزی وقتی والدین بچهها مشغول حرف زدن با همدیگر هستند، به جای آنکه بگویند فرزند من بهتر و برتر از دیگران است، بگویند فرزند من در این مساله متفاوت از دیگران است. دیگر دوران اولشدن گذشته است. ما در دوران تفاوتها زندگی میکنیم.
⭕️توسعه بر پایه تنوع
انتخابات ۱۴۰۳ ایران، نشانهای کمسو است از ایرانی که شانس بالای توسعهیافتگی یافته است. توسعهیافتگی چیزی نیست جز توانمندنی حل مشارکتجویانهی یک مساله جمعی. جامعهای که بتواند مسائلاش را بشناسد، بپذیرد، و آن را حل کند، توسعه مییابد.
اما وقتی از جامعه حرف میزنیم، به معنای یک گروه یکدست و شبیه به هم که بر سر همه چیز توافق دارند نیست. اصلا با آن جامعهی یکدست و شبیه به هم، هیچ توسعهای امکانپذیر نیست.
بشر مدتهاست با رویای شبیه به هم شدن و یکیشدن خداحافظی کرده است. بشر دنیای امروز دریافته است که پیروزی در یکیشدن نیست. دنیای امروز دنیای تنوع است. شرکتی که از افراد متنوعتر تشکیل شده باشد، شانس بالاتری برای توسعه و بهرهوری دارد. و جامعهای که تنوع بیشتری داشته باشد، و علیرغم این تنوع بتواند با هم زندگی و کار کنند، شانس بالایی برای توسعه دارد. به زبان دیگر، هر سیستمی هرچقدر متنوعتر باشد، و با همین تنوع بتواند کارکردهای خودش را حفظ کند، سیستمی پایدارتر و بازدهتر است.
دو مفهوم تنوع و فراگیری (Diversity & Inclusion) که این روزها تبدیل به بخشی از دستورالعملی شرکتها و سازمانهای بزرگ نیز شده است، بر اساس همین واقعیت است. هر چه تنوع بیشتر باشد، یعنی یک مساله از زاویههای مختلف نگریسته شده است، و همزمان یعنی راهحلهای مختلفی نیز برای آن عرضه شده است. از سوی دیگر فراگیری یعنی سازوکارهای مناسب برای جلب مشارکت افراد و گروههای متنوع وجود داشته باشد.
به این ترتیب جامعهای که تنوع را بیشتر بپذیرد، به رسمیت بشناسد و سازوکارهای فراگیری برای مشارکت آنها فراهم کند، شانس ورود به مسیر توسعه را مییابد.
⭕️انتخابات۱۴۰۳ و تنوع
در انتخابات ۱۴۰۳ شاید برای نخستین بار در انتخاباتها تغییراتی روی داد، که نشاندهندهی زایش گروههای مختلفی از بازیگران است:
1️⃣تحریمکنندگان کامل: تحریم انتخابات در دور اول برنده قاطع بودی که دیده شد و به رسمیت شناخته شد. بسیاری از روشنفکران و کنشگران اجتماعی به صراحت از تحریم سخن گفتند. به این ترتیب تحریمکنندگان دارای یک هویت جمعی شدند که اکنون گفتمان خود و صدای خود را یافتهاند و دیدگاههایشان توسط روشنفکران و کنشگران داخلی این گروه نیز بیان میشود.
2️⃣عملگرایان: بخش عمدهای از کسانی که در دور نخست به پزشکیان رای دادند، شاید همان کسانی بودند که زمانی به خاتمی رای داده بودند، اما با تفاوتهای بسیار. مردمی که به پزشکیان رای دادند، نه به او علاقه دارند و نه حتی به او امیدی دارند. بلکه صرفا بر اساس یک نگاه کارکردگرایانه به او رای دادند. کارکرد پزشکیان آن است که وضعیت زندگی بدتر از این نشود و کشور دچار جنگ نشود. در این رای نه علاقهای بود ونه دوستداشتنی. اگر همیشه سیاستمدارها بودند که مردم را ابزارگرایانه میدیدند و از آنان استفاده میکردند، احتمالا این بار این مردم هستند که چنین ابزارگرایانه، سیاستمدار خود را میبینند.
3️⃣تحریمکنندگان رای منفی: گروهی از تحریمکنندگان که دور نخست حاضر به رای نشدند. احتمالا تفاوت میان قالیباف و پزشکیان را به حدی ناچیز در برابر واقعیت مسائل میدیدند که ترجیح میدانند در این ابتذالی که اسم رسمیاش انتخابات بود، شرکت نکنند. اما زمانی که خطر جنگ و فراتر رفتن بدبختی را دیدند، ترجیح دادند از رای منفی خود استفاده کنند. آنها اگرچه به اسم پزشکیان رای خود را نوشتند، اما در حقیقت به افکار و دیدگاههای جلیلی و پایداری نه گفتند. اینان نیز هویت مشخص یافتند و افکار و دیدگاههایی قابل دفاع.
این سه گروه، اکنون سه گروه مختلف، با دیدگاهها و هویت مستقل خود هستند. انتخابات ۱۴۰۳ زایش سه گروه متنوع، با راهحلهای مختلف و مشارکتجویی برای حل مساله جمعی را در بر داشت.
اگر این سه گروه بتوانند خشونت میان خود را کنار بگذارند، و همدیگر را بپذیرند، برداشتن گامهای بعدی بسیار سادهتر خواهد بود.
تنوع میان این سه گروه بود که منجر به ارسال حداقل ۳پیام همزمان شد:
1️⃣نارضایتی شدید
2️⃣عملگرایی محاسبهگرانه
3️⃣نه به خشونت، انزوا و تاریکاندیشی
در این انتخابات رییسجمهوری انتخاب نشد،. بلکه جمهور متنوع بود که انتخاب شد.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate