▫️ چرا اکشنها رو میریزید تو تاریخها؟
✍ میثم بالزده
«...فیلم قبلی زرگرنژاد، شمارهٔ ده، سروشکلدارتر بود و آغاز و پایان روشنی داشت و حداقل میفهمیدیم کجاییم و چه میکنیم. این یکی اما با اعتماد به نفس بیشتری ساخته شده و با بودجهٔ دستودلبازتری! آنقدر که به گمانم فیلمساز به اندازهٔ تمام فیلمهای حاضر در جشنواره شات گرفته و گویی قسم هم خورده که همه را استفاده کند و سر همین، عمدهٔ نماهای فیلم زیر دو ثانیهاند! تا قوهٔ باصره میآید که آنچه را دیده، به صورت پیام عصبی به مغز بفرستد تا مغز با فاهمه درکش کند و به تو بگوید چه دیدی، شش کات دیگر هم خورده و همهٔ داستان را از دست دادی!...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://B2n.ir/f28958
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
✍ میثم بالزده
«...فیلم قبلی زرگرنژاد، شمارهٔ ده، سروشکلدارتر بود و آغاز و پایان روشنی داشت و حداقل میفهمیدیم کجاییم و چه میکنیم. این یکی اما با اعتماد به نفس بیشتری ساخته شده و با بودجهٔ دستودلبازتری! آنقدر که به گمانم فیلمساز به اندازهٔ تمام فیلمهای حاضر در جشنواره شات گرفته و گویی قسم هم خورده که همه را استفاده کند و سر همین، عمدهٔ نماهای فیلم زیر دو ثانیهاند! تا قوهٔ باصره میآید که آنچه را دیده، به صورت پیام عصبی به مغز بفرستد تا مغز با فاهمه درکش کند و به تو بگوید چه دیدی، شش کات دیگر هم خورده و همهٔ داستان را از دست دادی!...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://B2n.ir/f28958
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ پاتولوژی کسبوکار من است
✍ سید علی سیدان
«چشمبادومی، فیلمی پیشپاافتاده درباره یک موضوع پیشپاافتاده است که مسئلهاش را به نحو پیشپاافتاده طرح میکند و راه حلی پیشپاافتاده برای حلوفصل آن ارائه میدهد. فیلم درباره تب کِیپاپ در نوجوانان امروزی است. نوجوانی خُلوضع در فیلم وجود دارد که آنقدر شیدای یکی از خوانندگان کُرهای شده که فکر میکند خودِ اوست. به نظرِ فیلمساز، راه درمان او هم نه جادوجنبل، نه دین و نه روانشناسی است. کلید حل مسئله در دست پدربزرگ خانواده است. راه حل او چیست؟ «بذارید جوونها دورهاشون رو بزنن، حال کنن، جوونی کنن. مثل ما جوونهای قدیم. اینقدر بهشون گیر ندید». باور بفرمایید به همین سادگی!...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://B2n.ir/f27485
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
✍ سید علی سیدان
«چشمبادومی، فیلمی پیشپاافتاده درباره یک موضوع پیشپاافتاده است که مسئلهاش را به نحو پیشپاافتاده طرح میکند و راه حلی پیشپاافتاده برای حلوفصل آن ارائه میدهد. فیلم درباره تب کِیپاپ در نوجوانان امروزی است. نوجوانی خُلوضع در فیلم وجود دارد که آنقدر شیدای یکی از خوانندگان کُرهای شده که فکر میکند خودِ اوست. به نظرِ فیلمساز، راه درمان او هم نه جادوجنبل، نه دین و نه روانشناسی است. کلید حل مسئله در دست پدربزرگ خانواده است. راه حل او چیست؟ «بذارید جوونها دورهاشون رو بزنن، حال کنن، جوونی کنن. مثل ما جوونهای قدیم. اینقدر بهشون گیر ندید». باور بفرمایید به همین سادگی!...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://B2n.ir/f27485
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
«روزنوشتهای جشنوارهٔ فیلم فجر» «آنتیک»؛ هادی نائیجی #جشنواره_فیلم_فجر 🆔 @Sourehmagazine
▫️ سینمای تزویر
✍ سید علی سیدان
همانطور که آقای نائیجی میگوید، دین اسلام یک دین عقلانی و علمی است و با خرافات مخالف است. مقدسات همین دین اسلام -که بسیار عقلانی است- از آغاز تا کنون مورد توهین افراد جاهل قرار گرفته است. از آنجا که اسلام بسیار عاقل و دوراندیش است و با خرافات هم مخالف است، سازوکار برخورد با توهین به مقدسات را پیشبینی کرده و در مواقع لازم به کار گرفته است. آقای نائیجی که درس طلبگی خوانده، میداند رسولالله که عاقلترین انسان تاریخ است و اصلاً بهنحو مصدری خودِ عقل است، وقتی مسلمانان، مکه را فتح کردند، دستور قتل آن زنی را داد که با تمسخر و توهین به اسلام و پیامبر جسارت میکرد. در موردی دیگر فرمان کشتن کعب ابن اشرف از شاعران تمسخرکننده مقدسات را صادر کرد.
برخورد اسلامِ عقلانی و غیرخرافی با توهین به مقدسات تا دوران معاصر ادامه داشته است. نمونه اخیر آن صدور حکم قتل سلمان رشدی مرتد توسط امام خمینی است. نمونه قدیمیتر آن قتل «احمد کسروی» است که با فتوای عُلما صورت گرفت. از قضا کسروی هم مانند کارگردان آنتیک دغدغه خرافهستیزی داشت!
چرا حرف توی دهان آدم میگذارید؟! من کِی گفتم چون فیلم آنتیک فیلمی موهن است، کارگردانش باید مثل احمد کسروی به قتل برسد؟! اولاً من صاحب فتوا نیستم که بخواهم حکم قتل کسی را صادر کنم. به قول حاج ادریسِ فیلم آنتیک «ما اصول مشخصی داریم». دین عقلانی و غیرخرافی اسلام برای خودش حساب و کتابی دارد. ثانیاً شدت اهانت در فیلم آنتیک با گفتهها و نوشتههای کسروی یکی نیست. ثالثاً سطح کیفی، عمق و پشتوانه نظری آثار احمد کسروی بسیار متفاوت با فیلمی حقیر مثل آنتیک است. کسروی پشتگرم به یک سنت نظری قوی بود که نمایندگان مهمی مثل شریعت سنگلجی، حکمیزاده و... داشت. جریانِ به اصطلاح «اصلاح دینی» هر قدر هم منحرف بودند با لودهبازی و شوخیهای عقدهای با اندام تحتانی، خرافهستیزی نمیکردند.
آنتیک اما فیلمی مزورانه است و مدیوم سینما، نسبت به تزویر «لا بشرط» نیست. یعنی فیلم، نمیتواند نسبت به تزویر، خنثی و بیطرف بماند. فیلم اگر مزورانه یا روراست باشد در فرم فیلم هویدا میشود. از طرف دیگر «سینمای مطلوب» نسبت به تزویر «بشرط لا» است. یعنی فیلم، فقط در صورتی به کمال سینمایی میرسد که تزویر نداشته باشد. هر قدر تزویر در کار باشد به همان میزان در فرم فیلم لو میرود.
فکر کنم تا حالا در نقد یک فیلم از واژههایی مانند «لا بشرط» و «بشرط لا» استفاده نشده باشد! این کار هر اندازه هم عجیب باشد به اندازه ساخته شدن فیلم آنتیک عجیب نیست. وقتی با فیلمی مواجهیم که فیلمسازش در دانشگاه قم فلسفه خوانده و همزمان درس آیات عظام را در مدارس علمیه قم تجربه کرده و عضو شورای پروانه ساخت و پروانه نمایش فیلمها در جمهوری اسلامی بوده، بعد در فیلمش تمام اخلاط روانش را جمع کرده و تف کرده توی صورت مردم متدین جامعه، با چه زبانی باید نقدِ فیلم کرد؟
✍ سید علی سیدان
همانطور که آقای نائیجی میگوید، دین اسلام یک دین عقلانی و علمی است و با خرافات مخالف است. مقدسات همین دین اسلام -که بسیار عقلانی است- از آغاز تا کنون مورد توهین افراد جاهل قرار گرفته است. از آنجا که اسلام بسیار عاقل و دوراندیش است و با خرافات هم مخالف است، سازوکار برخورد با توهین به مقدسات را پیشبینی کرده و در مواقع لازم به کار گرفته است. آقای نائیجی که درس طلبگی خوانده، میداند رسولالله که عاقلترین انسان تاریخ است و اصلاً بهنحو مصدری خودِ عقل است، وقتی مسلمانان، مکه را فتح کردند، دستور قتل آن زنی را داد که با تمسخر و توهین به اسلام و پیامبر جسارت میکرد. در موردی دیگر فرمان کشتن کعب ابن اشرف از شاعران تمسخرکننده مقدسات را صادر کرد.
برخورد اسلامِ عقلانی و غیرخرافی با توهین به مقدسات تا دوران معاصر ادامه داشته است. نمونه اخیر آن صدور حکم قتل سلمان رشدی مرتد توسط امام خمینی است. نمونه قدیمیتر آن قتل «احمد کسروی» است که با فتوای عُلما صورت گرفت. از قضا کسروی هم مانند کارگردان آنتیک دغدغه خرافهستیزی داشت!
چرا حرف توی دهان آدم میگذارید؟! من کِی گفتم چون فیلم آنتیک فیلمی موهن است، کارگردانش باید مثل احمد کسروی به قتل برسد؟! اولاً من صاحب فتوا نیستم که بخواهم حکم قتل کسی را صادر کنم. به قول حاج ادریسِ فیلم آنتیک «ما اصول مشخصی داریم». دین عقلانی و غیرخرافی اسلام برای خودش حساب و کتابی دارد. ثانیاً شدت اهانت در فیلم آنتیک با گفتهها و نوشتههای کسروی یکی نیست. ثالثاً سطح کیفی، عمق و پشتوانه نظری آثار احمد کسروی بسیار متفاوت با فیلمی حقیر مثل آنتیک است. کسروی پشتگرم به یک سنت نظری قوی بود که نمایندگان مهمی مثل شریعت سنگلجی، حکمیزاده و... داشت. جریانِ به اصطلاح «اصلاح دینی» هر قدر هم منحرف بودند با لودهبازی و شوخیهای عقدهای با اندام تحتانی، خرافهستیزی نمیکردند.
آنتیک اما فیلمی مزورانه است و مدیوم سینما، نسبت به تزویر «لا بشرط» نیست. یعنی فیلم، نمیتواند نسبت به تزویر، خنثی و بیطرف بماند. فیلم اگر مزورانه یا روراست باشد در فرم فیلم هویدا میشود. از طرف دیگر «سینمای مطلوب» نسبت به تزویر «بشرط لا» است. یعنی فیلم، فقط در صورتی به کمال سینمایی میرسد که تزویر نداشته باشد. هر قدر تزویر در کار باشد به همان میزان در فرم فیلم لو میرود.
فکر کنم تا حالا در نقد یک فیلم از واژههایی مانند «لا بشرط» و «بشرط لا» استفاده نشده باشد! این کار هر اندازه هم عجیب باشد به اندازه ساخته شدن فیلم آنتیک عجیب نیست. وقتی با فیلمی مواجهیم که فیلمسازش در دانشگاه قم فلسفه خوانده و همزمان درس آیات عظام را در مدارس علمیه قم تجربه کرده و عضو شورای پروانه ساخت و پروانه نمایش فیلمها در جمهوری اسلامی بوده، بعد در فیلمش تمام اخلاط روانش را جمع کرده و تف کرده توی صورت مردم متدین جامعه، با چه زبانی باید نقدِ فیلم کرد؟
به هر روی، برای آنکه ما هم از قافله نقد فرمی عقب نمانیم و تصور نکنند به دلیل عصبانیت از توهینهای فیلم عقل از سرمان پریده، فقط به یک نکته و شاید مهمترین نکتهای که مزورانه بودن فیلم را افشا میکند، بسنده میکنیم. البته آنقدر حجم کثافات فیلم بالاست که این نوشته کوتاه کفاف پرداختن به همه آنها را نمیدهد.
شخصیتی در فیلم وجود دارد به نام «حاج ادریس»؛ پیرمردی منفعل که هیچ تأثیری در روال درام و تحول شخصیت اصلی ندارد. تنها وظیفهاش این است که گاهی وارد فیلم شود و بیانیههای فیلمساز را بخواند و برود. مثلاً میگوید: «انقلاب کردیم که هر شرکی رو قطع کنیم». در پایان فیلم هم ناگهان یادش میافتد که امامزاده شجرهنامه ندارد و باید خراب شود!
اگر او را از فیلم حذف کنیم، قصه و شخصیتها هیچ ضربهای نمیخورند. ما اینقدر از مدیوم سینما سردرمیآوریم که بفهمیم وقتی شخصیتی بیرون از خط اصلی درام است، نمیتواند بار موضع فیلمساز را به دوش بکشد. حاج ادریس در واقع محلل کل فیلم است. خوشبینانه اینکه حضور او در فیلم، التیامی بر عذاب وجدان فیلمساز است. اینکه فیلم، سراسر گستاخی و وقاحت و بیشرمی است، انگار برای خود فیلمساز آنقدر تلخ بوده که میخواسته با صدور چند پیام تحمیلی از زبان ادریس، وجدان معذب خود را آرام کند. بدبینانهاش هم همان تزویر است و فرار از ایستادن بر موضع خود که به زیر و رو کشیدن فرمی انجامیده است.
گوشتتلخی فیلم، کار را آنچنان خراب کرده که حتی شوخیهای فیلم هم نمیخنداند. یا دستکم آن لحظاتی که فیلمساز مؤکد میکند تا خنده بگیرد، تماشاگر نمیخندد. کمدی با هجوِ عصبی تفاوت دارد. آنتیک یک فیلم هیستریک، دستپاچه و گوشتتلخ است.
حالا که بحث از خرافهستیزی گرم است میخواهم به یکی از خرافههای غیرعلمی و غیرعقلانی فیلم اشاره کنم. آنچه در نهایت موجب تحول شخصیت اِبی و تخریب امامزاده قلابی میشود، نه جملات قصار پیرمرد نمایندۀ کارگردان، که کشش شهوانی اِبی به جمیله است. اِبی که تا پایان فیلم یک لُمپنِ هَول است و نشانهای از عشق پاک در وجود او نیست، ناگهان در پایان فیلم میفهمد که باید با خودش صادق باشد!
اما این تحول انفسیِ معجزهگون چگونه باید در شخصیت فرومایۀ اِبی اتفاق بیفتد؟ فیلمساز، پیش از تحول اِبی، در بستن قابهای نیمهاروتیک و نیمهقدیس از جمیله کم نگذاشته تا لحظه شفا یافتن اِبی به دست باکرامتِ خانزاده جمیله کاملاً باورپذیر از کار دربیاید؛ چقدر علمی و عقلانی و غیرخرافی!
با آقای نائیجی موافقم. خرافات خیلی بد است!
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
شخصیتی در فیلم وجود دارد به نام «حاج ادریس»؛ پیرمردی منفعل که هیچ تأثیری در روال درام و تحول شخصیت اصلی ندارد. تنها وظیفهاش این است که گاهی وارد فیلم شود و بیانیههای فیلمساز را بخواند و برود. مثلاً میگوید: «انقلاب کردیم که هر شرکی رو قطع کنیم». در پایان فیلم هم ناگهان یادش میافتد که امامزاده شجرهنامه ندارد و باید خراب شود!
اگر او را از فیلم حذف کنیم، قصه و شخصیتها هیچ ضربهای نمیخورند. ما اینقدر از مدیوم سینما سردرمیآوریم که بفهمیم وقتی شخصیتی بیرون از خط اصلی درام است، نمیتواند بار موضع فیلمساز را به دوش بکشد. حاج ادریس در واقع محلل کل فیلم است. خوشبینانه اینکه حضور او در فیلم، التیامی بر عذاب وجدان فیلمساز است. اینکه فیلم، سراسر گستاخی و وقاحت و بیشرمی است، انگار برای خود فیلمساز آنقدر تلخ بوده که میخواسته با صدور چند پیام تحمیلی از زبان ادریس، وجدان معذب خود را آرام کند. بدبینانهاش هم همان تزویر است و فرار از ایستادن بر موضع خود که به زیر و رو کشیدن فرمی انجامیده است.
گوشتتلخی فیلم، کار را آنچنان خراب کرده که حتی شوخیهای فیلم هم نمیخنداند. یا دستکم آن لحظاتی که فیلمساز مؤکد میکند تا خنده بگیرد، تماشاگر نمیخندد. کمدی با هجوِ عصبی تفاوت دارد. آنتیک یک فیلم هیستریک، دستپاچه و گوشتتلخ است.
حالا که بحث از خرافهستیزی گرم است میخواهم به یکی از خرافههای غیرعلمی و غیرعقلانی فیلم اشاره کنم. آنچه در نهایت موجب تحول شخصیت اِبی و تخریب امامزاده قلابی میشود، نه جملات قصار پیرمرد نمایندۀ کارگردان، که کشش شهوانی اِبی به جمیله است. اِبی که تا پایان فیلم یک لُمپنِ هَول است و نشانهای از عشق پاک در وجود او نیست، ناگهان در پایان فیلم میفهمد که باید با خودش صادق باشد!
اما این تحول انفسیِ معجزهگون چگونه باید در شخصیت فرومایۀ اِبی اتفاق بیفتد؟ فیلمساز، پیش از تحول اِبی، در بستن قابهای نیمهاروتیک و نیمهقدیس از جمیله کم نگذاشته تا لحظه شفا یافتن اِبی به دست باکرامتِ خانزاده جمیله کاملاً باورپذیر از کار دربیاید؛ چقدر علمی و عقلانی و غیرخرافی!
با آقای نائیجی موافقم. خرافات خیلی بد است!
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ تور اروپاگردی
✍ میثم بالزده
یک ساعت بعد از شروع فیلم، با ورود پیرمردِ دخترمُرده به یک کتابفروشی نیمهتعطیل، متوجه میشویم که او تا چند سال پیش شاعر و نویسندهای پُرفروغ بوده. «نویسندهای که زبالهگرد شده»(شاعر زبالهها؟!) همین جملهٔ کوتاه برای آنکه اثری را کنجکاوبرانگیز کند و مجوز ورودش به جشنوارههای رنگارنگ اروپایی و آمریکایی شود کافیست، همراه با مقادیر معتنابهی کثافت و لجن و زباله و لاشهٔ سگ و… . البته فیلم بیمایهتر و احمقانهتر از آن است که هیچ منتقد آن ور آبی _ حتی منتقد هالیوود ریپورتر _ را راضی کند و احتمالاً پس از پایان فیلم، حسابی کِنِف شده باشند _ بهتر! _ اما خب اینها مهم نیست...»
متن کامل را در سایت سوره بخوانید
https://B2n.ir/p03003
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
✍ میثم بالزده
یک ساعت بعد از شروع فیلم، با ورود پیرمردِ دخترمُرده به یک کتابفروشی نیمهتعطیل، متوجه میشویم که او تا چند سال پیش شاعر و نویسندهای پُرفروغ بوده. «نویسندهای که زبالهگرد شده»(شاعر زبالهها؟!) همین جملهٔ کوتاه برای آنکه اثری را کنجکاوبرانگیز کند و مجوز ورودش به جشنوارههای رنگارنگ اروپایی و آمریکایی شود کافیست، همراه با مقادیر معتنابهی کثافت و لجن و زباله و لاشهٔ سگ و… . البته فیلم بیمایهتر و احمقانهتر از آن است که هیچ منتقد آن ور آبی _ حتی منتقد هالیوود ریپورتر _ را راضی کند و احتمالاً پس از پایان فیلم، حسابی کِنِف شده باشند _ بهتر! _ اما خب اینها مهم نیست...»
متن کامل را در سایت سوره بخوانید
https://B2n.ir/p03003
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
«روزنوشتهای جشنوارهٔ فیلم فجر»
«زیبا صدایم کن»؛ رسول صدرعاملی
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
«زیبا صدایم کن»؛ رسول صدرعاملی
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
«روزنوشتهای جشنوارهٔ فیلم فجر» «زیبا صدایم کن»؛ رسول صدرعاملی #جشنواره_فیلم_فجر 🆔 @Sourehmagazine
▫️ عامهپسند و فریبنده
✍ فردین آریش
«زیبا صدایم کن» مهندسی شده و غیرطبیعی است. یک فیلم کوتاهِ کش آمده، با درامی ساکن و کمملات. یک قصه پدر، دختری معمولی و عامهپسند که میکوشد با چنگ انداختن به فرامتن –واقعیت بیرونی-، فیگور تند و تیز بودن و معاصریت بگیرد. حال آنکه رسانهزده، سطحی و کممایه است و میلی هم به درک و تصویر پیچیدگیهای واقعیت ندارد. کَرِۀ خودش را یا به عبارت دیگر ایدههای بیربط به قصهاش را، از رسانه/ فضای مجازی میگیرد و برای جلب توجه و پنهان ساختن ناتواناییهای سینماییاش، همان ایدهها را در قالب چند کلیپ مستقل به سمت مخاطب پرتاب میکند. به امید جلب توجه، کف و سوت و هورا و بعدتر لایک گرفتن و وایرال شدن. خواهیم دید.
فیلم عملاً بعد از ۱۵ دقیقه تمام میشود. پدری که در یک آسایشگاه بیماران روانی تحت درمان است، پس از سالها میخواهد در روز تولد دخترش او را ببیند. دختری که میدانیم از پدرش فرار میکند و پاسخ تماسهای او را نمیدهد. پس قصه حول مواجهۀ این دو و رفع کدورت بین آنها میگردد. مسئلهای که به سرعت و به فاصلۀ چند دقیقه بعد از روبهرو شدنشان، با قول هدیه خریدن پدر و در ادامه گرفتن پول دخترش از صاحبکار او التیام پیدا میکند و رفع و رجوع میشود. بعد از این چه چیزی میماند برای پیگیری؟ آنچه فیلم دنبال میکند پروسۀ خانه پیدا کردن دختر است و بیرون آمدن از خوابگاه. مسألهای که دراماتیزه نمیشود. چون نسبتی حیاتی و سرنوشتساز با وضعیت زندگی زیبا ندارد. به واقع غیرضروری و کماهمیت است. حتی بر مبنای همان اطلاعات مختصری که فیلم نشانمان میدهد زیبا هم دوستان خوبی در خوابگاه دارد، هم آزادی عملش تحتالشعاع زندگی در خوابگاه قرار نگرفته است. بنابراین برای ما یافتن یا نیافتن خانه امری علیالسویه است و نمیتواند نیروی پیشبرندۀ درام باشد. شخصیت خلیل، عموی زیبا هم با بازی بد مهران غفوریان، به کل زاید است و میتوان از قصه حذفش کرد بیآنکه خللی به روند رابطۀ پدر و دختر فیلم وارد شود. میماند وضع سلامتی پدر که آن هم روند فزایندهای ندارد. اینطور نیست که لحظه به لحظه سلامت روان و هشیاری او حادتر و شدیدتر شود و به التهاب قصه بیفزاید. چه اینکه همان اول ماجرا با قرصهایی که دخترش از داروخانه تهیه میکند، کنترل میشود. مسئلۀ مادر هم که دغدغۀ ذهنی و زیستی زیبا نیست و صرفاً موضوع گپوگفت آنهاست. پس، از اینها که بگذریم دیگر چه چیزی از این درام آبکی باقی میماند برای تماشا؟
«زیبا صدایم کن» یک فیلم سرِکاری است که به قصد فریب ساخته شده و آشکارا نان به نرخ روز خور است؛ با دو سکانس/ کلیپِ طعنهآمیز _ گشت ارشاد و موتورسواری دختر _ که لابلای فیلم جاساز شدهاند تا حواس مخاطب سیاستزده را از کموکاستیها و نواقص آشکار خود پرت کند. موفق هم شده است؟ به دور و برمان که نگاه میکنیم، پاسخ روشن است؛ ظاهراً بله!
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
✍ فردین آریش
«زیبا صدایم کن» مهندسی شده و غیرطبیعی است. یک فیلم کوتاهِ کش آمده، با درامی ساکن و کمملات. یک قصه پدر، دختری معمولی و عامهپسند که میکوشد با چنگ انداختن به فرامتن –واقعیت بیرونی-، فیگور تند و تیز بودن و معاصریت بگیرد. حال آنکه رسانهزده، سطحی و کممایه است و میلی هم به درک و تصویر پیچیدگیهای واقعیت ندارد. کَرِۀ خودش را یا به عبارت دیگر ایدههای بیربط به قصهاش را، از رسانه/ فضای مجازی میگیرد و برای جلب توجه و پنهان ساختن ناتواناییهای سینماییاش، همان ایدهها را در قالب چند کلیپ مستقل به سمت مخاطب پرتاب میکند. به امید جلب توجه، کف و سوت و هورا و بعدتر لایک گرفتن و وایرال شدن. خواهیم دید.
فیلم عملاً بعد از ۱۵ دقیقه تمام میشود. پدری که در یک آسایشگاه بیماران روانی تحت درمان است، پس از سالها میخواهد در روز تولد دخترش او را ببیند. دختری که میدانیم از پدرش فرار میکند و پاسخ تماسهای او را نمیدهد. پس قصه حول مواجهۀ این دو و رفع کدورت بین آنها میگردد. مسئلهای که به سرعت و به فاصلۀ چند دقیقه بعد از روبهرو شدنشان، با قول هدیه خریدن پدر و در ادامه گرفتن پول دخترش از صاحبکار او التیام پیدا میکند و رفع و رجوع میشود. بعد از این چه چیزی میماند برای پیگیری؟ آنچه فیلم دنبال میکند پروسۀ خانه پیدا کردن دختر است و بیرون آمدن از خوابگاه. مسألهای که دراماتیزه نمیشود. چون نسبتی حیاتی و سرنوشتساز با وضعیت زندگی زیبا ندارد. به واقع غیرضروری و کماهمیت است. حتی بر مبنای همان اطلاعات مختصری که فیلم نشانمان میدهد زیبا هم دوستان خوبی در خوابگاه دارد، هم آزادی عملش تحتالشعاع زندگی در خوابگاه قرار نگرفته است. بنابراین برای ما یافتن یا نیافتن خانه امری علیالسویه است و نمیتواند نیروی پیشبرندۀ درام باشد. شخصیت خلیل، عموی زیبا هم با بازی بد مهران غفوریان، به کل زاید است و میتوان از قصه حذفش کرد بیآنکه خللی به روند رابطۀ پدر و دختر فیلم وارد شود. میماند وضع سلامتی پدر که آن هم روند فزایندهای ندارد. اینطور نیست که لحظه به لحظه سلامت روان و هشیاری او حادتر و شدیدتر شود و به التهاب قصه بیفزاید. چه اینکه همان اول ماجرا با قرصهایی که دخترش از داروخانه تهیه میکند، کنترل میشود. مسئلۀ مادر هم که دغدغۀ ذهنی و زیستی زیبا نیست و صرفاً موضوع گپوگفت آنهاست. پس، از اینها که بگذریم دیگر چه چیزی از این درام آبکی باقی میماند برای تماشا؟
«زیبا صدایم کن» یک فیلم سرِکاری است که به قصد فریب ساخته شده و آشکارا نان به نرخ روز خور است؛ با دو سکانس/ کلیپِ طعنهآمیز _ گشت ارشاد و موتورسواری دختر _ که لابلای فیلم جاساز شدهاند تا حواس مخاطب سیاستزده را از کموکاستیها و نواقص آشکار خود پرت کند. موفق هم شده است؟ به دور و برمان که نگاه میکنیم، پاسخ روشن است؛ ظاهراً بله!
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
«روزنوشتهای جشنوارهٔ فیلم فجر»
روز هفتم؛
«موسی کلیمالله؛ به وقت طلوع»؛ ابراهیم حاتمیکیا
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
روز هفتم؛
«موسی کلیمالله؛ به وقت طلوع»؛ ابراهیم حاتمیکیا
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
«روزنوشتهای جشنوارهٔ فیلم فجر» روز هفتم؛ «موسی کلیمالله؛ به وقت طلوع»؛ ابراهیم حاتمیکیا #جشنواره_فیلم_فجر 🆔 @Sourehmagazine
▫️ جریان مشیت الهی در قصهای روان
✍ سید علی سیدان
«موسی کلیمالله» یک فیلم تماماً کلاسیک است که بر اساس روایت معیار از داستان حضرت موسی ساخته شده و وفادار به یقینیات قرآنی و روایی است. فیلم پیچیدگی مضمونی، روایی و ساختاری ندارد. جلوههای ویژهاش، جلوهفروشانه نیست و پابهپای مضمون و داستان پیش میرود. حشو و زوائدی ندارد و بهنحو سرراست قصه میگوید. قصهای که به تعبیر قرآن باید آن را با بازگو کردن «دنبال کرد»: فَاقْصُصِ الْقَصَصَ. ریشۀ کلمۀ قصه، به معنای پیجویی، پیروی و تعقیب کردن است و فیلم، قصۀ حضرت موسی را پیگیری، تعقیب و دنبال میکند. به همین دلیل یک فرم حکایتگرانه و روان دارد. این فرم قصهگویی با روح فیلم متحد است. آنچه در روح فیلم جاری و روان است و فیلم را یکدست و یکپارچه کرده، چیزی نیست جز «مشیت الهی» و به همین دلیل فرم فیلم باید روان باشد تا جریان مشیت و ارادۀ الهی را برای رسیدن به مقصود نشان دهد. فرمود: إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ. خدا رسانندۀ امر و فرمانش است.
موسی کلیمالله، تا اینجا بهترین فیلم و سریالی است که ما دربارۀ قصص انبیا ساختیم. حاتمیکیا در سن شصتسالگی خطر کرد و برای اولین بار فیلمی تاریخی ساخت. همچنین خطر کرد و فناوری جدیدی را به خدمت گرفت و نتیجۀ کارش نه فقط ضایع نشد، بلکه زیبا و امیدبخش شد.
دربارۀ فیلم باید بیشتر سخن گفت. باشد به وقتش.
دو نکتۀ دیگر:
– مادر موسی دربارۀ لحظۀ نزول وحی میگوید: صدا از هر طرف میآمد! درکی که حاتمیکیا از لحظۀ نزول وحی دارد و آن را در فیلمش جای داده، تکاندهنده است. صدای وحی از همه سو میآید و جهت و منبع مشخصی ندارد. این صدا دربرگیرنده است.
– فیلم با اینکه مؤمنین را در دورۀ عسرت، اضطرار و تقیه نشان میدهد اما مقاومت را فراموش نکرده و ارجاعی بصری به پرتاب سنگ با فلاخن (شبیه انتفاضۀ سنگ فلسطینیها) دارد. همچنین مؤمنین در همان دورۀ عسرت، صاحب تشکیلات هستند و تصمیم سیاسی میگیرند و اجتماع میکنند. اما شاید بهتر بود فیلم، کمی بیش از این، غیر از دعا کردن، تقلای مؤمنین برای دفع ظلم فرعونی و انتظار فرج منجی را نشان دهد. دستکم تلاش و همیاری مؤمنین برای کاهش آثار ظلم را میدیدیم تا از روایت انحرافی از انتظار فرج فاصلۀ بیشتری بگیریم.
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
✍ سید علی سیدان
«موسی کلیمالله» یک فیلم تماماً کلاسیک است که بر اساس روایت معیار از داستان حضرت موسی ساخته شده و وفادار به یقینیات قرآنی و روایی است. فیلم پیچیدگی مضمونی، روایی و ساختاری ندارد. جلوههای ویژهاش، جلوهفروشانه نیست و پابهپای مضمون و داستان پیش میرود. حشو و زوائدی ندارد و بهنحو سرراست قصه میگوید. قصهای که به تعبیر قرآن باید آن را با بازگو کردن «دنبال کرد»: فَاقْصُصِ الْقَصَصَ. ریشۀ کلمۀ قصه، به معنای پیجویی، پیروی و تعقیب کردن است و فیلم، قصۀ حضرت موسی را پیگیری، تعقیب و دنبال میکند. به همین دلیل یک فرم حکایتگرانه و روان دارد. این فرم قصهگویی با روح فیلم متحد است. آنچه در روح فیلم جاری و روان است و فیلم را یکدست و یکپارچه کرده، چیزی نیست جز «مشیت الهی» و به همین دلیل فرم فیلم باید روان باشد تا جریان مشیت و ارادۀ الهی را برای رسیدن به مقصود نشان دهد. فرمود: إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ. خدا رسانندۀ امر و فرمانش است.
موسی کلیمالله، تا اینجا بهترین فیلم و سریالی است که ما دربارۀ قصص انبیا ساختیم. حاتمیکیا در سن شصتسالگی خطر کرد و برای اولین بار فیلمی تاریخی ساخت. همچنین خطر کرد و فناوری جدیدی را به خدمت گرفت و نتیجۀ کارش نه فقط ضایع نشد، بلکه زیبا و امیدبخش شد.
دربارۀ فیلم باید بیشتر سخن گفت. باشد به وقتش.
دو نکتۀ دیگر:
– مادر موسی دربارۀ لحظۀ نزول وحی میگوید: صدا از هر طرف میآمد! درکی که حاتمیکیا از لحظۀ نزول وحی دارد و آن را در فیلمش جای داده، تکاندهنده است. صدای وحی از همه سو میآید و جهت و منبع مشخصی ندارد. این صدا دربرگیرنده است.
– فیلم با اینکه مؤمنین را در دورۀ عسرت، اضطرار و تقیه نشان میدهد اما مقاومت را فراموش نکرده و ارجاعی بصری به پرتاب سنگ با فلاخن (شبیه انتفاضۀ سنگ فلسطینیها) دارد. همچنین مؤمنین در همان دورۀ عسرت، صاحب تشکیلات هستند و تصمیم سیاسی میگیرند و اجتماع میکنند. اما شاید بهتر بود فیلم، کمی بیش از این، غیر از دعا کردن، تقلای مؤمنین برای دفع ظلم فرعونی و انتظار فرج منجی را نشان دهد. دستکم تلاش و همیاری مؤمنین برای کاهش آثار ظلم را میدیدیم تا از روایت انحرافی از انتظار فرج فاصلۀ بیشتری بگیریم.
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
«روزنوشتهای جشنوارهٔ فیلم فجر» روز هفتم؛ «موسی کلیمالله؛ به وقت طلوع»؛ ابراهیم حاتمیکیا #جشنواره_فیلم_فجر 🆔 @Sourehmagazine
▫️ والله غالبٌ علی أمره
✍ میثم بالزده
یک. سینمای ایران پس از انقلاب تجربیات مختلفی در زمینهٔ تولید آثاری با محوریت انبیاء داشته همچون «مریم مقدس»، «عیسی روحالله»، «ابراهیم خلیلالله»، «مُلک سلیمان» و «محمد رسولالله». یکی از نقاط ضعف همیشگی این آثار، فیلمنامهٔ پاره پاره و آشفتهشان بوده، آن هم به این دلیل که فیلمسازانشان قصد نداشتند چیزی غیر از آنچه در متون معتبر مقدس و روایات آمده را به تصویر بکشند و به فیلمنامه، قوام و یکدستی بیشتری ببخشند. موسی کلیمالله اما این قاعدهٔ نانوشته را شکانده و با وجود تعهدش به قرآن و منابع معتبر شیعی، توانسته با هنرمندی فیلمنامهای یکدست و دراماتیک و بیسکته بسازد، ساده و قصهگو که مخاطب را تا انتها با خود همراه میکند.
دو. کارگردانی، خلق لحظههای محیرالعقول و استفادههای پیچیده از دوربین و خودنمایی با تکنیک و تکنولوژی نیست. کارگردانی پخته و ماهر است که از قضا بداند در سکانسهای مختلف، چه «نباید» بکند و از مهارتی که در دست دارد، چگونه «نباید» استفاده کند. کار بزرگ حاتمیکیا در این فیلم اتفاقاً همین بوده که جلوی مهارت خود در استفاده از تکنیک را گرفته و فیلم را آرام و بیادعا کارگردانی کرده. نه تکنیکبازی میکند و نه تکنیکزده میشود. همین به قوت و ارزش فیلم افزوده و آن را از دیگر آثار این ژانر متمایز کرده، هر چند که در نگاه اول به ظاهر معمولی به نظر برسد.
سه. موسی کلیمالله هم گریزهایی به امروز دارد _ سکانس پرتاب سنگها _ و هم انتظار منجی را دستمایهٔ روایت خود قرار داده _ سکانس دعا و لابهٔ همگانی در فقدان منجی _ اما بیش از هر چیز، فیلمی است در تجلی توحید.
«والله غالبٌ علی أمره»(یوسف، ۲۱) گویی حاتمیکیا موسی را ساخته تا همین آیه را به تصویر بکشد. لحظه به لحظه و اتفاق پشت اتفاق، همه و همه تجلی این آیهاند، با زبان تصویر و بیآنکه بخواهد آن را به زبان بیاورد. به یاد بیاورید آن لحظهای که کاهن از غریبهای در جمع قبطیان سخن میگوید و برای لحظهای انگشت اشارهاش روی آسیه ثابت میماند و سپس عبور میکند. و یا سکانسی که بنا بود مردان عبری از زنانشان در آن شب خاص دور باشند و ناگهان تگرگ میبارد. و یا سکانسی که قابلهٔ قبطی به خانهٔ عمران میآید و یوکابد حامله را معاینه میکند اما متوجه حاملگیاش نمیشود. و یا سکانسی که تابوتساز قصد میکند با سردستهٔ سربازان فرعون دربارهٔ راز یوکابد سخن بگوید و ناگهان زبانش خاموش میشود. و یا سکانس پایانی. آن پایانبندیِ مؤمنانۀ باشکوه که لحظهبهلحظهاش توحید و صفت «غالب» پروردگار به تصویر کشیده میشود. خدایی که در تمام لحظات فیلم حضور قدرتمندی دارد و جهانِ مسخر خود را به حرکت در میآورد. همهٔ این سکانسها و دیگر سکانسها، تنها با زبان تصویر و بیاشارهای خارج از فیلم، در بافت فیلمنامهای یکدست و دراماتیک. «والله غالبٌ علی أمره». خدایی که نقش اصلی «موسی کلیمالله؛ به وقت طلوع» را بازی میکند، و حاتمیکیایی که استادانه، بیآنکه به زبان بیاورد، همین را به تصویر میکشد، ساده و بیادعا…
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
✍ میثم بالزده
یک. سینمای ایران پس از انقلاب تجربیات مختلفی در زمینهٔ تولید آثاری با محوریت انبیاء داشته همچون «مریم مقدس»، «عیسی روحالله»، «ابراهیم خلیلالله»، «مُلک سلیمان» و «محمد رسولالله». یکی از نقاط ضعف همیشگی این آثار، فیلمنامهٔ پاره پاره و آشفتهشان بوده، آن هم به این دلیل که فیلمسازانشان قصد نداشتند چیزی غیر از آنچه در متون معتبر مقدس و روایات آمده را به تصویر بکشند و به فیلمنامه، قوام و یکدستی بیشتری ببخشند. موسی کلیمالله اما این قاعدهٔ نانوشته را شکانده و با وجود تعهدش به قرآن و منابع معتبر شیعی، توانسته با هنرمندی فیلمنامهای یکدست و دراماتیک و بیسکته بسازد، ساده و قصهگو که مخاطب را تا انتها با خود همراه میکند.
دو. کارگردانی، خلق لحظههای محیرالعقول و استفادههای پیچیده از دوربین و خودنمایی با تکنیک و تکنولوژی نیست. کارگردانی پخته و ماهر است که از قضا بداند در سکانسهای مختلف، چه «نباید» بکند و از مهارتی که در دست دارد، چگونه «نباید» استفاده کند. کار بزرگ حاتمیکیا در این فیلم اتفاقاً همین بوده که جلوی مهارت خود در استفاده از تکنیک را گرفته و فیلم را آرام و بیادعا کارگردانی کرده. نه تکنیکبازی میکند و نه تکنیکزده میشود. همین به قوت و ارزش فیلم افزوده و آن را از دیگر آثار این ژانر متمایز کرده، هر چند که در نگاه اول به ظاهر معمولی به نظر برسد.
سه. موسی کلیمالله هم گریزهایی به امروز دارد _ سکانس پرتاب سنگها _ و هم انتظار منجی را دستمایهٔ روایت خود قرار داده _ سکانس دعا و لابهٔ همگانی در فقدان منجی _ اما بیش از هر چیز، فیلمی است در تجلی توحید.
«والله غالبٌ علی أمره»(یوسف، ۲۱) گویی حاتمیکیا موسی را ساخته تا همین آیه را به تصویر بکشد. لحظه به لحظه و اتفاق پشت اتفاق، همه و همه تجلی این آیهاند، با زبان تصویر و بیآنکه بخواهد آن را به زبان بیاورد. به یاد بیاورید آن لحظهای که کاهن از غریبهای در جمع قبطیان سخن میگوید و برای لحظهای انگشت اشارهاش روی آسیه ثابت میماند و سپس عبور میکند. و یا سکانسی که بنا بود مردان عبری از زنانشان در آن شب خاص دور باشند و ناگهان تگرگ میبارد. و یا سکانسی که قابلهٔ قبطی به خانهٔ عمران میآید و یوکابد حامله را معاینه میکند اما متوجه حاملگیاش نمیشود. و یا سکانسی که تابوتساز قصد میکند با سردستهٔ سربازان فرعون دربارهٔ راز یوکابد سخن بگوید و ناگهان زبانش خاموش میشود. و یا سکانس پایانی. آن پایانبندیِ مؤمنانۀ باشکوه که لحظهبهلحظهاش توحید و صفت «غالب» پروردگار به تصویر کشیده میشود. خدایی که در تمام لحظات فیلم حضور قدرتمندی دارد و جهانِ مسخر خود را به حرکت در میآورد. همهٔ این سکانسها و دیگر سکانسها، تنها با زبان تصویر و بیاشارهای خارج از فیلم، در بافت فیلمنامهای یکدست و دراماتیک. «والله غالبٌ علی أمره». خدایی که نقش اصلی «موسی کلیمالله؛ به وقت طلوع» را بازی میکند، و حاتمیکیایی که استادانه، بیآنکه به زبان بیاورد، همین را به تصویر میکشد، ساده و بیادعا…
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
Photo
صحنۀ نبردی که پیش روی ماست جزئیات زیادی دارد. نیروهای زیادی در آن دخیلاند و بازیگران خُرد و کلان، هر یک با امکانات و فرصتها و موانعی مواجهاند. تحلیلگران این صحنه را با دیدار همین بازیگران و امکانات و منافع و موانع مختلفشان مطالعه میکنند. اما به هر حال این صحنه واجد روحی واحد است. ما در نهایت با «یک صحنۀ واحد» مواجهیم. آن چیست که کلیت این صحنه را میتواند توضیح دهد، حکمتش را بیان کند، جهتش را روشن کند، معنایش را حمل کند و آن معنی را محقق کند؟
چه چیز در این صحنه دیدنی است؟ شهید سیدعباس موسوی، مؤسس حزبالله (مقاومت اسلامی لبنان) و نخستین دبیرکل شهید آن، در سخنرانی خود به سال ۱۹۹۱ میلادی در اجلاسی که با موضوع انتفاضۀ فلسطین برقرار شد، آن جوهره را «جهاد ملتها» و آن بازیگر اصلی را «مجاهدین» معرفی میکند. گویی با دیدار جهاد و مجاهدت است که میتوان اصل و جان این صحنه و تحولات آن را توضیح داد. این سخنان برای امروز ما شنیدنی است، از آن رو که ما را از کثرت جزئیات به معنای واحد این جزئیات منتقل میکند.
به مناسبت ۲۸ بهمن، سالروز شهادت سید عباس موسوی، بخشی از این سخنرانی که متن کامل آن در شمارۀ ۱۵و۱۶ منتشر شده، بازنشر میشود.
🆔 @Sourehmagazine
صحنۀ نبردی که پیش روی ماست جزئیات زیادی دارد. نیروهای زیادی در آن دخیلاند و بازیگران خُرد و کلان، هر یک با امکانات و فرصتها و موانعی مواجهاند. تحلیلگران این صحنه را با دیدار همین بازیگران و امکانات و منافع و موانع مختلفشان مطالعه میکنند. اما به هر حال این صحنه واجد روحی واحد است. ما در نهایت با «یک صحنۀ واحد» مواجهیم. آن چیست که کلیت این صحنه را میتواند توضیح دهد، حکمتش را بیان کند، جهتش را روشن کند، معنایش را حمل کند و آن معنی را محقق کند؟
چه چیز در این صحنه دیدنی است؟ شهید سیدعباس موسوی، مؤسس حزبالله (مقاومت اسلامی لبنان) و نخستین دبیرکل شهید آن، در سخنرانی خود به سال ۱۹۹۱ میلادی در اجلاسی که با موضوع انتفاضۀ فلسطین برقرار شد، آن جوهره را «جهاد ملتها» و آن بازیگر اصلی را «مجاهدین» معرفی میکند. گویی با دیدار جهاد و مجاهدت است که میتوان اصل و جان این صحنه و تحولات آن را توضیح داد. این سخنان برای امروز ما شنیدنی است، از آن رو که ما را از کثرت جزئیات به معنای واحد این جزئیات منتقل میکند.
به مناسبت ۲۸ بهمن، سالروز شهادت سید عباس موسوی، بخشی از این سخنرانی که متن کامل آن در شمارۀ ۱۵و۱۶ منتشر شده، بازنشر میشود.
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
Photo
بخشی از سخنرانی؛
انسان و ارادۀ انسان و ارادۀ تغییر توسط انسانها، آن عامل اساسی است و در حقیقت ما تفاوت و تمایز خود را در زمینۀ این مسئله بسیار واضح درمییابیم؛ یعنی مثلاً زمانی که اسرائیل کوچک در سال ۱۹۴۸ متولد شد، انتفاضههایی وجود داشت و برخی از آنها بسیار مایۀ آبرو بود؛ اما این انتفاضهها به ریشههای اساسی متکی نبود، قدرتش را از تاریخ اسلام نگرفته بود، قدرتش را از رسالت و مبانی اسلامی نگرفته بود؛ بلکه صرفاً واکنشهایی به تجاوزگریهای مستمر از سمت دشمن صهیونیستی یا از سمت یهودیان بود. یعنی به آنها تجاوز میشد و آنها آن تجاوزها را پاسخ میدادند. به همین دلیل این انتفاضهها در برابر فشارهای حقیقی از سمت یهودیان بهسرعت فرو ریخت. یعنی مثلاً بهمحض اینکه اسرائیلیها و یهودیان به کشتار دیر یاسین دست زدند، مردم فرار کردند و با سرگردانی به اینطرف و آنطرف رفتند و از فلسطین خارج شدند.
اما امروز ما پشتوانۀ انقلاب امامخمینی را در اختیار داریم؛ پشتوانۀ این انقلاب با همۀ صلابت، سرسختی و قدرتش! به همین دلیل طبیعی است که مصیبتها هرچه باشد و امتحانها و سختیها هرچه باشد، باعث نمیشود ما دچار فروپاشی شویم. کشتارهای بسیاری در این مرحله انجام شد؛ اما آیا از جهادمان چشمپوشی کردیم؟! چه بسیار کشتارها و امتحاناتی که انتفاضۀ فلسطین پشتسر گذاشت و با این حال ادامه پیدا کرد. چه بسیار امتحانهای سختی که مقاومت اسلامی و ملی در لبنان پشتسر گذاشت و با این حال تداوم پیدا کرد!
تا جایی که در بعضی حالاتمان ما را سلاخی میکردند، همانطور که در صبرا و شتیلا انجام شد. هولناکترین کشتارها انجام شد، اما در مقابل، این کشتارها با سرسختی و صبر مجاهدان و مقابلۀ سخت آنها روبهرو میشد. این نشاندهندۀ سطح متفاوت انسان ما در این مرحله است. پس وجه تمایز اساسی در «انسان» است و از اینجاست که امید ما به ملتهای جهان اسلام و انسان ما در این مرحله، امیدی بزرگ است. درنتیجه، چهرههای عبوس و گرفتهای که در اینجا و آنجا به ما نگاه میکنند، هرچه که میخواهد باشد، چهرههای ضعیفی که در زندگانی این امت در اینجا و آنجا آشکار میشود، هرچه که میخواهد باشد، این یک علامت سقوط برای امت ما نخواهد بود!
بهعبارت واضحتر، زمانی که نظام در لبنان بهسمت امضای توافقنامۀ ۱۷می حرکت کرد، حکومت داشت بهسمت سقوط و تسلیم کامل میرفت، مردم در آن زمان چهکار میکردند و نتیجۀ عمل ملت چه بود؟ ملت مسلمان در لبنان، مسلمانان و ملیگرایان آزاده، دست به جهاد بزرگی زدند که همۀ معادلات را تغییر داد. پس وجود یک طرف رسمی که از جانب آن مردم مذاکره میکند، بهمعنی سقوط انسانِ ما نیست.
الان در قضیۀ انتفاضه در فلسطین، برخی افراد هستند که ادعای نمایندگی آن را دارند، یک بار در مادرید و یک بار در واشنگتن مذاکره میکنند و همۀ نشانههای ذلت و خواری را ابراز میکنند، اما آیا انسان در فلسطین سقوط کرد؟! آیا انسان انتفاضه سقوط کرد؟! آیا سنگ از دست کودکان ما در فلسطین به زمین افتاد؟! نه نیفتاد! پس تمام شکستها در سطح رسمی نشاندهندۀ شکست در عرصۀ انسان ما و در سطح انسانهای مجاهد و مقاوم ما نیست. مسئلۀ اساسی این است.
این آن چیزی است که باید در این مرحله بر آن تمرکز کنیم و در همۀ سطوح آن را برجسته سازیم. الان وقتی که به رسانههای مکتوب، صوتی، تصویری و... گوش میدهیم، میبینیم که تنها بر یک جنبه تمرکز دارند و آن هم جنبۀ تسلیم و ذلت در این امت است: «این نشاندهندۀ این است که ما بعد از جنگ دوم خلیج [فارس] سقوط کردهایم»، «این نشاندهندۀ آن است که امت، ارادۀ خود را از دست داده است»، «این نشاندهندۀ آن است که...». تمام عبارتهایی را که باعث شکست انسان میشوند، تکرار میکنند؛ در حالی که بر جنبۀ نورانی از زندگی امت ما و انتفاضهها و انقلابهای ملتهایمان تمرکز نمیکنند.
ما باید انسانمان، ملتهای مظلوم و مستضعفمان و جهاد و انقلابشان را مورد توجه قرار دهیم و برجسته کنیم. حکومت لبنان بهصورت رسمی در مذاکرات است، اما ملت مسلمان لبنان کجاست؟ در جبل صافی، در بقاع غربی، در پایگاههای خط مقدم که در برابر دشمن اسرائیلی در حال جهاد و مبارزه هستند. نادیدهگرفتن جهاد ملتها جایز نیست؛ زیرا این ملتها هستند که گزینه و انتخاب واقعی این امت را معین میکنند. آنها هستند که حال حاضر و آیندۀ این امت را ترسیم میکنند. به همین دلیل، آن چیزی که در این گردهمایی بر آن تأکید میکنم، ضرورت توجه به این انسان است؛ این انسانِ ما در جهان اسلام و جهان عرب و در فلسطین. ما به این انسان درود میگوییم، همانطور که به او خدمت میکنیم. باید تمام امکانات، توانمندیها و نیروهایمان را در پیشگاه او قرار دهیم. ما باید با مقاومت، با رسانه، با جنبش سیاسی و در همۀ زمینهها به این ملت خدمت کنیم.
🆔 @Sourehmagazine
انسان و ارادۀ انسان و ارادۀ تغییر توسط انسانها، آن عامل اساسی است و در حقیقت ما تفاوت و تمایز خود را در زمینۀ این مسئله بسیار واضح درمییابیم؛ یعنی مثلاً زمانی که اسرائیل کوچک در سال ۱۹۴۸ متولد شد، انتفاضههایی وجود داشت و برخی از آنها بسیار مایۀ آبرو بود؛ اما این انتفاضهها به ریشههای اساسی متکی نبود، قدرتش را از تاریخ اسلام نگرفته بود، قدرتش را از رسالت و مبانی اسلامی نگرفته بود؛ بلکه صرفاً واکنشهایی به تجاوزگریهای مستمر از سمت دشمن صهیونیستی یا از سمت یهودیان بود. یعنی به آنها تجاوز میشد و آنها آن تجاوزها را پاسخ میدادند. به همین دلیل این انتفاضهها در برابر فشارهای حقیقی از سمت یهودیان بهسرعت فرو ریخت. یعنی مثلاً بهمحض اینکه اسرائیلیها و یهودیان به کشتار دیر یاسین دست زدند، مردم فرار کردند و با سرگردانی به اینطرف و آنطرف رفتند و از فلسطین خارج شدند.
اما امروز ما پشتوانۀ انقلاب امامخمینی را در اختیار داریم؛ پشتوانۀ این انقلاب با همۀ صلابت، سرسختی و قدرتش! به همین دلیل طبیعی است که مصیبتها هرچه باشد و امتحانها و سختیها هرچه باشد، باعث نمیشود ما دچار فروپاشی شویم. کشتارهای بسیاری در این مرحله انجام شد؛ اما آیا از جهادمان چشمپوشی کردیم؟! چه بسیار کشتارها و امتحاناتی که انتفاضۀ فلسطین پشتسر گذاشت و با این حال ادامه پیدا کرد. چه بسیار امتحانهای سختی که مقاومت اسلامی و ملی در لبنان پشتسر گذاشت و با این حال تداوم پیدا کرد!
تا جایی که در بعضی حالاتمان ما را سلاخی میکردند، همانطور که در صبرا و شتیلا انجام شد. هولناکترین کشتارها انجام شد، اما در مقابل، این کشتارها با سرسختی و صبر مجاهدان و مقابلۀ سخت آنها روبهرو میشد. این نشاندهندۀ سطح متفاوت انسان ما در این مرحله است. پس وجه تمایز اساسی در «انسان» است و از اینجاست که امید ما به ملتهای جهان اسلام و انسان ما در این مرحله، امیدی بزرگ است. درنتیجه، چهرههای عبوس و گرفتهای که در اینجا و آنجا به ما نگاه میکنند، هرچه که میخواهد باشد، چهرههای ضعیفی که در زندگانی این امت در اینجا و آنجا آشکار میشود، هرچه که میخواهد باشد، این یک علامت سقوط برای امت ما نخواهد بود!
بهعبارت واضحتر، زمانی که نظام در لبنان بهسمت امضای توافقنامۀ ۱۷می حرکت کرد، حکومت داشت بهسمت سقوط و تسلیم کامل میرفت، مردم در آن زمان چهکار میکردند و نتیجۀ عمل ملت چه بود؟ ملت مسلمان در لبنان، مسلمانان و ملیگرایان آزاده، دست به جهاد بزرگی زدند که همۀ معادلات را تغییر داد. پس وجود یک طرف رسمی که از جانب آن مردم مذاکره میکند، بهمعنی سقوط انسانِ ما نیست.
الان در قضیۀ انتفاضه در فلسطین، برخی افراد هستند که ادعای نمایندگی آن را دارند، یک بار در مادرید و یک بار در واشنگتن مذاکره میکنند و همۀ نشانههای ذلت و خواری را ابراز میکنند، اما آیا انسان در فلسطین سقوط کرد؟! آیا انسان انتفاضه سقوط کرد؟! آیا سنگ از دست کودکان ما در فلسطین به زمین افتاد؟! نه نیفتاد! پس تمام شکستها در سطح رسمی نشاندهندۀ شکست در عرصۀ انسان ما و در سطح انسانهای مجاهد و مقاوم ما نیست. مسئلۀ اساسی این است.
این آن چیزی است که باید در این مرحله بر آن تمرکز کنیم و در همۀ سطوح آن را برجسته سازیم. الان وقتی که به رسانههای مکتوب، صوتی، تصویری و... گوش میدهیم، میبینیم که تنها بر یک جنبه تمرکز دارند و آن هم جنبۀ تسلیم و ذلت در این امت است: «این نشاندهندۀ این است که ما بعد از جنگ دوم خلیج [فارس] سقوط کردهایم»، «این نشاندهندۀ آن است که امت، ارادۀ خود را از دست داده است»، «این نشاندهندۀ آن است که...». تمام عبارتهایی را که باعث شکست انسان میشوند، تکرار میکنند؛ در حالی که بر جنبۀ نورانی از زندگی امت ما و انتفاضهها و انقلابهای ملتهایمان تمرکز نمیکنند.
ما باید انسانمان، ملتهای مظلوم و مستضعفمان و جهاد و انقلابشان را مورد توجه قرار دهیم و برجسته کنیم. حکومت لبنان بهصورت رسمی در مذاکرات است، اما ملت مسلمان لبنان کجاست؟ در جبل صافی، در بقاع غربی، در پایگاههای خط مقدم که در برابر دشمن اسرائیلی در حال جهاد و مبارزه هستند. نادیدهگرفتن جهاد ملتها جایز نیست؛ زیرا این ملتها هستند که گزینه و انتخاب واقعی این امت را معین میکنند. آنها هستند که حال حاضر و آیندۀ این امت را ترسیم میکنند. به همین دلیل، آن چیزی که در این گردهمایی بر آن تأکید میکنم، ضرورت توجه به این انسان است؛ این انسانِ ما در جهان اسلام و جهان عرب و در فلسطین. ما به این انسان درود میگوییم، همانطور که به او خدمت میکنیم. باید تمام امکانات، توانمندیها و نیروهایمان را در پیشگاه او قرار دهیم. ما باید با مقاومت، با رسانه، با جنبش سیاسی و در همۀ زمینهها به این ملت خدمت کنیم.
🆔 @Sourehmagazine
از رشادتها، درایتها و قهرمانیهای شهید حاجقاسم سلیمانی سخنها رفته و کتابها نوشته شده. کمتر کسی اما به سراغ شخصیت باطنی ایشان رفته. شخصیت و ادبی که او را به پهلوانی روزگار ما مبدل کرد و به قهرمان جهان اسلام تبدیل شد. اما خصلتهای شخصیتی و باطنی حاجقاسم چه بود که او را به چنین مرتبهای رسانید؟ او چه میکرد و چه میگفت که اینچنین قلوب انسانها را مسخر خود کرد؟ چه چیز و چگونه، حاجقاسم را به «حاجقاسم» مبدل کرد؟
فاطمه رومنا در گفتوگو با چندین نفر از یاران نزدیک حاجقاسم، تلاش کرد که به وجوه مختلف شخصیتی ایشان دست پیدا کند و حاصل این گفتوگوها، جستار «این قلب را از کجا آوردهای؟» شد.
برای مطالعهٔ کامل متن، به شمارهٔ هفدهم و هجدهم ماهنامهٔ سوره مراجعه کنید. این شماره را میتوانید از کیوسکهای مطبوعاتی سراسر کشور و یا از طریق سفارش از صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیامرسانهای بله، ایتا و تلگرام تهیه کنید.
🆔 @Sourehmagazine
از رشادتها، درایتها و قهرمانیهای شهید حاجقاسم سلیمانی سخنها رفته و کتابها نوشته شده. کمتر کسی اما به سراغ شخصیت باطنی ایشان رفته. شخصیت و ادبی که او را به پهلوانی روزگار ما مبدل کرد و به قهرمان جهان اسلام تبدیل شد. اما خصلتهای شخصیتی و باطنی حاجقاسم چه بود که او را به چنین مرتبهای رسانید؟ او چه میکرد و چه میگفت که اینچنین قلوب انسانها را مسخر خود کرد؟ چه چیز و چگونه، حاجقاسم را به «حاجقاسم» مبدل کرد؟
فاطمه رومنا در گفتوگو با چندین نفر از یاران نزدیک حاجقاسم، تلاش کرد که به وجوه مختلف شخصیتی ایشان دست پیدا کند و حاصل این گفتوگوها، جستار «این قلب را از کجا آوردهای؟» شد.
برای مطالعهٔ کامل متن، به شمارهٔ هفدهم و هجدهم ماهنامهٔ سوره مراجعه کنید. این شماره را میتوانید از کیوسکهای مطبوعاتی سراسر کشور و یا از طریق سفارش از صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیامرسانهای بله، ایتا و تلگرام تهیه کنید.
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
از رشادتها، درایتها و قهرمانیهای شهید حاجقاسم سلیمانی سخنها رفته و کتابها نوشته شده. کمتر کسی اما به سراغ شخصیت باطنی ایشان رفته. شخصیت و ادبی که او را به پهلوانی روزگار ما مبدل کرد و به قهرمان جهان اسلام تبدیل شد. اما خصلتهای شخصیتی و باطنی حاجقاسم…
▫️ بخشی از متن؛
«چیزی ذهنم را مشغول میکرد؛ کسی که اهل مطالعۀ گسترده در متون مختلف است، سراغ آدمهای مختلف میرود، حتماً با موضوعات متعارض مواجه شده است. اتفاقات ریز و درشتی که در تمام این سالها افتاده بود، هرکدامشان برای اینکه فردی تغییر مسیر بدهد و راه عوض کند، کافی است. همانطور که افراد زیادی هم بودند که تغییر مسیر دادند، راه عوض کردند و اتفاقاً خود حاجقاسم از آنها دستگیری کرده بود. چهچیزی در این میان بود که حاجقاسم را در این سنگلاخهای حوادث نجات میداد؟
آقای سلطانزاده با شنیدن این سؤالم گفت:
«خاطرهای را تعریف میکنم که تا به حال تعریف نکردهام. شب رحلت حضرت امام، من و آقای «علی متقی» دوتایی در ستاد لشکر بودیم. امام در بیمارستان بودند. (در وقتهای خاص برای آمادگی فرماندهان، با آنها زودتر تماس میگیرند و اطلاع میدهند.) از تهران تماس گرفتند که به حاجقاسم اطلاع دهیم ممکن است همچین اتفاقی بیفتد. منظورشان رحلت امام بود. لشکر در منطقۀ کوشک رزمایش داشت. من بهسمت کوشک حرکت کردم. وقتی نزدیک وانتی شدم که حاجقاسم سوار بود، با بیسیم به حاجقاسم گفتم: "یک مطلبی هست که خصوصی باید به شما بگویم." حاجی از وانت پایین آمد. نزدیک هم که رسیدیم، گفتم: "ظاهراً موضوع امام است. مثل اینکه حالشان خوب نیست، شاید لحظات آخر باشد." روح و روانش با عشق به امام عجین بود. هنوز جمله را تمام نکرده بودم که تا ته حرف من را خواند. افتاد روی پوتینهای من، من هم بهاحترام حاجی دیگر تکان نخوردم، همینطوری صاف ایستادم. محل رزمایش هم بود، میخواستم فضا به هم نریزد. همین که بچهها خواستند پیاده شوند، گفتم: "برادر قاسم میگویند پیاده نشوید." (آقای سلطانزاده سرش را پایین انداخت، نفسی کشید تا حالش جا بیاید، دوباره تکرار کرد:) اسم امام را که شنید، افتاد روی زمین!»
معلوم بود این «افتادن حاجقاسم روی زمین» برایش یک متأثرشدن معمولی نبود؛ اینکه خبر درگذشت بزرگی رسیده و ناراحتی هم پیش آمده. در واقع داشت میگفت با رحلت امام، حاجقاسم زمین خورد. خودِ سردار زمین خورد. تکیهگاهش زمین خورد. بعد از آنکه نفسی تازه کرد تا به خود مسلط شود، گفت: «حاجقاسم میگفت من بهاندازۀ هزار نفر از امام و رهبری تبعیت میکنم.» آقای سلطانزاده از تبعیتی میگفت که تشریفاتی و مصلحتی نبود؛ بلکه قلبی و ضروری بود.
توضیح این تبعیت را خود حاجقاسم در جمع مدیران صداوسیمای کرمان در سال ۱۳۹۵ دارند:
«در بحث ولایتفقیه نه بحث تنوری [اشاره به داستان شیعۀ تنوری امامصادق] مطرح است، نه بحث قانونی مطرح است؛ یعنی این دوتا هر دوتایش افراط و تفریط است. درستش، التزام عملی به ولایتفقیه است؛ یعنی اینکه اگر ولیفقیه آمد نظریهای داد در موضوعی، من آن نظریه را باید بپذیرم و نظریۀ خودم را کنار بگذارم؛ این را باید عملی بکنم، نه اینکه ولایتفقیه چیزی را بفرماید، من پیدرپی حرف دیگری را بزنم.»
اول و آخر صحبتهای رفقای حاجقاسم هم همین بود: "تکیه بر عمود ولایت"، "ترجیحدادن نظر ولی به نظر خود" و ...»
🆔 @Sourehmagazine
«چیزی ذهنم را مشغول میکرد؛ کسی که اهل مطالعۀ گسترده در متون مختلف است، سراغ آدمهای مختلف میرود، حتماً با موضوعات متعارض مواجه شده است. اتفاقات ریز و درشتی که در تمام این سالها افتاده بود، هرکدامشان برای اینکه فردی تغییر مسیر بدهد و راه عوض کند، کافی است. همانطور که افراد زیادی هم بودند که تغییر مسیر دادند، راه عوض کردند و اتفاقاً خود حاجقاسم از آنها دستگیری کرده بود. چهچیزی در این میان بود که حاجقاسم را در این سنگلاخهای حوادث نجات میداد؟
آقای سلطانزاده با شنیدن این سؤالم گفت:
«خاطرهای را تعریف میکنم که تا به حال تعریف نکردهام. شب رحلت حضرت امام، من و آقای «علی متقی» دوتایی در ستاد لشکر بودیم. امام در بیمارستان بودند. (در وقتهای خاص برای آمادگی فرماندهان، با آنها زودتر تماس میگیرند و اطلاع میدهند.) از تهران تماس گرفتند که به حاجقاسم اطلاع دهیم ممکن است همچین اتفاقی بیفتد. منظورشان رحلت امام بود. لشکر در منطقۀ کوشک رزمایش داشت. من بهسمت کوشک حرکت کردم. وقتی نزدیک وانتی شدم که حاجقاسم سوار بود، با بیسیم به حاجقاسم گفتم: "یک مطلبی هست که خصوصی باید به شما بگویم." حاجی از وانت پایین آمد. نزدیک هم که رسیدیم، گفتم: "ظاهراً موضوع امام است. مثل اینکه حالشان خوب نیست، شاید لحظات آخر باشد." روح و روانش با عشق به امام عجین بود. هنوز جمله را تمام نکرده بودم که تا ته حرف من را خواند. افتاد روی پوتینهای من، من هم بهاحترام حاجی دیگر تکان نخوردم، همینطوری صاف ایستادم. محل رزمایش هم بود، میخواستم فضا به هم نریزد. همین که بچهها خواستند پیاده شوند، گفتم: "برادر قاسم میگویند پیاده نشوید." (آقای سلطانزاده سرش را پایین انداخت، نفسی کشید تا حالش جا بیاید، دوباره تکرار کرد:) اسم امام را که شنید، افتاد روی زمین!»
معلوم بود این «افتادن حاجقاسم روی زمین» برایش یک متأثرشدن معمولی نبود؛ اینکه خبر درگذشت بزرگی رسیده و ناراحتی هم پیش آمده. در واقع داشت میگفت با رحلت امام، حاجقاسم زمین خورد. خودِ سردار زمین خورد. تکیهگاهش زمین خورد. بعد از آنکه نفسی تازه کرد تا به خود مسلط شود، گفت: «حاجقاسم میگفت من بهاندازۀ هزار نفر از امام و رهبری تبعیت میکنم.» آقای سلطانزاده از تبعیتی میگفت که تشریفاتی و مصلحتی نبود؛ بلکه قلبی و ضروری بود.
توضیح این تبعیت را خود حاجقاسم در جمع مدیران صداوسیمای کرمان در سال ۱۳۹۵ دارند:
«در بحث ولایتفقیه نه بحث تنوری [اشاره به داستان شیعۀ تنوری امامصادق] مطرح است، نه بحث قانونی مطرح است؛ یعنی این دوتا هر دوتایش افراط و تفریط است. درستش، التزام عملی به ولایتفقیه است؛ یعنی اینکه اگر ولیفقیه آمد نظریهای داد در موضوعی، من آن نظریه را باید بپذیرم و نظریۀ خودم را کنار بگذارم؛ این را باید عملی بکنم، نه اینکه ولایتفقیه چیزی را بفرماید، من پیدرپی حرف دیگری را بزنم.»
اول و آخر صحبتهای رفقای حاجقاسم هم همین بود: "تکیه بر عمود ولایت"، "ترجیحدادن نظر ولی به نظر خود" و ...»
🆔 @Sourehmagazine
نسبت روستا و انقلاب اسلامی چیست؟ آیا انقلاب اسلامی آنطور که غالب پژوهشهای سیاسی و تاریخی ادعا میکنند، رخدادی شهری بود و روستاها نقشی در انقلاب اسلامی نداشتند؟ یا آنکه روستاییان فرصتطلبانه در گوشهای ایستادند تا انقلاب به پیروزی برسد و بعد خود را عنصر انقلابی معرفی کردند؟ یا اینکه انقلابیها دست به مصادرۀ انقلاب در روستا زدند؟ علت غفلت از میراث روستا و روستاییان در انقلاب اسلامی چیست؟ بازشناسی میراث روستایی انقلاب اسلامی چه رهآوردی برای تبیین این رخداد دارد؟
محمود ذکاوت در «روستا؛ پایگاه نهضت» با بررسی تقابلات میان پادشاهی پهلوی با روستاییان و مبارزۀ روستاییان با آنها، تلاش میکند حضور مؤثر روستاییان در نهضت انقلاب اسلامی را نشان دهد.
برای مطالعهٔ کامل متن، به شمارهٔ هفدهم و هجدهم ماهنامهٔ سوره مراجعه کنید. این شماره را میتوانید از کیوسکهای مطبوعاتی سراسر کشور و یا از طریق سفارش از صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیامرسانهای بله، ایتا و تلگرام تهیه کنید.
🆔 @Sourehmagazine
نسبت روستا و انقلاب اسلامی چیست؟ آیا انقلاب اسلامی آنطور که غالب پژوهشهای سیاسی و تاریخی ادعا میکنند، رخدادی شهری بود و روستاها نقشی در انقلاب اسلامی نداشتند؟ یا آنکه روستاییان فرصتطلبانه در گوشهای ایستادند تا انقلاب به پیروزی برسد و بعد خود را عنصر انقلابی معرفی کردند؟ یا اینکه انقلابیها دست به مصادرۀ انقلاب در روستا زدند؟ علت غفلت از میراث روستا و روستاییان در انقلاب اسلامی چیست؟ بازشناسی میراث روستایی انقلاب اسلامی چه رهآوردی برای تبیین این رخداد دارد؟
محمود ذکاوت در «روستا؛ پایگاه نهضت» با بررسی تقابلات میان پادشاهی پهلوی با روستاییان و مبارزۀ روستاییان با آنها، تلاش میکند حضور مؤثر روستاییان در نهضت انقلاب اسلامی را نشان دهد.
برای مطالعهٔ کامل متن، به شمارهٔ هفدهم و هجدهم ماهنامهٔ سوره مراجعه کنید. این شماره را میتوانید از کیوسکهای مطبوعاتی سراسر کشور و یا از طریق سفارش از صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیامرسانهای بله، ایتا و تلگرام تهیه کنید.
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
نسبت روستا و انقلاب اسلامی چیست؟ آیا انقلاب اسلامی آنطور که غالب پژوهشهای سیاسی و تاریخی ادعا میکنند، رخدادی شهری بود و روستاها نقشی در انقلاب اسلامی نداشتند؟ یا آنکه روستاییان فرصتطلبانه در گوشهای ایستادند تا انقلاب به پیروزی برسد و بعد خود را عنصر…
بخشی از متن؛
رشد شهرنشینی در ایران با بازار روستایی ارتباط نزدیکی دارد. البته این کارکرد روستا صرفاً به این دوره محدود نبود و در تمام دورههای تاریخ ایران خاصه دورۀ معاصر میتوان این کارکرد را ردیابی کرد. شهر و روستا در تاریخ ایران در پیوند عمیق فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بودند. روستا جایگاه و محل نفوذ و قدرت دهقانان بود و آنان در حفظ سنن اجتماعی و فرهنگی ایرانیان نقش جدی داشتند. بیعلت نبود که وقتی دولت پهلوی در ایران سرکار آمد و هستۀ اصلی برنامههایش تغییر هویت و سنن اجتماعی ایرانیان بود، برای نیل به این منظور نخست سراغ روستاییان و عشایر رفت. دولت حملۀ همهجانبهای را علیه روستا آغاز کرد و از قضا نخستین هستههای مقاومت و رویارویی علیه پهلوی و برنامههایش از همین جا آغاز شد. روستاها نخستین پایگاههای مقاومت و ناسازگاری علیه پهلوی بودند.
فردوسیگرایی حکومت پهلوی اول نیز که خود را در جشن هزارۀ فردوسی نشان داد، سراب و فریبی بیش نبود؛ چراکه در همان دوره، دولت در حال شاهنامهسوزی در میان عشایر و روستاهای کهگیلویه بود. جواد «صفینژاد» در کتاب سترگ «عشایر مرکزی ایران» به نقل از کیخورشید، یکی از بزرگان عشایر بویراحمد روایت میکند: «در اواخر حکومت رضاشاه امنیهها (ژاندارمها) دستور داشتند که کتاب "شاهنامه" را در محل جمعآوری کنند. هر خانهای که شاهنامه در آن بود، توسط امنیهها محاصره میشد، زدوخورد درمیگرفت و در صورت پیروزی، "شاهنامه" را میبردند.»
وی در ادامه خاطرنشان میکند که در سالهای ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۴ امنیهها برای جمعآوری «شاهنامه» خانهبهخانه را تفتیش میکردند. ملابهمن دشترومی در درگیری با امنیهها در این ماجراها کشته شد. این روند تا سقوط رضاشاه در شهریور۱۳۲۰ ادامه داشت و بعد از سقوط او بود که شاهنامهخوانی نزد عشایر بویراحمد رواج یافت. محدودیت و ممنوعیت شاهنامهخوانی فقط سیاست پهلوی در قبال بویراحمدیها نبود. قشقاییها هم از خواندن و داشتن «شاهنامه» منع شدند. «اگر در هر چادری، دست هر عشایری "شاهنامه" میدیدند، اذیت میکردند و به زندان میانداختند.»
ولی اینها به انقلاب اسلامی چه ربطی دارد؟ ناسازگاری با دولت پهلوی یک مبحث است و اقدام در جهت انقلاب اسلامی مبحث دیگر. دولت پهلوی نیروهای اجتماعی ناسازگار متنوعی داشت؛ روشنفکران، روحانیان و چپها از جملۀ آنها بودند. دولت مذکور به شیوههای مختلفی این نیروهای اجتماعی را کنترل یا سرکوب کرد؛ ولی تنها در قبال روستاییان و عشایر بود که نیروی هوایی خود را به کار گرفت. در دورۀ پهلوی دوم ارتش برای نخستینبار با نیروهای هوایی خود روستاها و عشایر بویراحمد و فارس را بمباران کرد.
روستاها در دورۀ پهلوی دوم بهمثابۀ آزمایشگاه طرحهای فرهنگی و اجتماعی به کار گرفته شد. قدرت که نیک فهمیده بود هستۀ اصلی هویت و سنن ایرانیان روستاست، بخش عظیمی از برنامههای نهادی و سیاستهای فرهنگی و اجتماعی خود را به روستاها معطوف کرد. «سپاه ترویج دانش و آبادانی»، «انجمن ده»، «سپاهیان انقلاب»، «مبشران عمران»، «سپاه دانش»، «خانۀ فرهنگ»، «خانۀ انصاف»، «سپاه بهداشت» و «اردوی عمران ملی»، تنها بخشی از این نهادها بودند. بخش زیادی از برنامههای نهادهای شهری نیز معطوف به روستاها شد؛ برای مثال «کانون پرورشفکری کودکانونوجوانان» با مساعی «محمد بهمنبیگی» شعبهای در نهاد آموزش عشایری ایجاد کرد و از این طریق تغییر خلقوخوی کودکان عشایری و روستاها را دنبال میکرد. الگوی این تغییرات نیز مبنایی آمریکایی داشت. خاصه از دهۀ ۴۰ و حتی پیش از آن، که دولت پهلوی مجری برنامۀ اصل چهار در ایران شده بود، متکی به الگوی آمریکایی دست به نابودی سنن اجتماعی ایرانیان خاصه در روستاها زد. البته در همان موقع نیز این مسئله از سوی برخی از نیروهای قدرت انذار داده شد. «محمد خانلود» مسئول دانشسرای پسران تبریز در مقدمۀ خود بر یکی از متون الگوی آمریکایی برای تعلیموتربیت جدید در مدارس روستایی چنین نوشت:
«تحول فرهنگی کشور ما نیز به دقت و نظارتِ کاملاً ماهرانهای نیازمند است و اگر غیر از این باشد، بیم آن میرود که مجریان تعلیموتربیت به علت ناآشنایی کامل با مفاهیم جدید تربیتی و روشهای نو در کار خود دچار انحراف و اشتباه شوند و مسئلۀ بسیار مهم آموزشوپرورش را صدمه و لطمۀ قابل تأسفی برسد و بهقول معروف: کسوت کهن را بیندازند و طرز بهکاربردن لباس نو را آنچنان که شایسته و مقبول است، آشنا نباشند، چنانچه در بسیاری از امور اجتماعی و زندگی انفرادی ما که دچار نهضت و تحول شد، این اشکال و انحراف پیش آمده است.»
🆔 @Sourehmagazine
رشد شهرنشینی در ایران با بازار روستایی ارتباط نزدیکی دارد. البته این کارکرد روستا صرفاً به این دوره محدود نبود و در تمام دورههای تاریخ ایران خاصه دورۀ معاصر میتوان این کارکرد را ردیابی کرد. شهر و روستا در تاریخ ایران در پیوند عمیق فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بودند. روستا جایگاه و محل نفوذ و قدرت دهقانان بود و آنان در حفظ سنن اجتماعی و فرهنگی ایرانیان نقش جدی داشتند. بیعلت نبود که وقتی دولت پهلوی در ایران سرکار آمد و هستۀ اصلی برنامههایش تغییر هویت و سنن اجتماعی ایرانیان بود، برای نیل به این منظور نخست سراغ روستاییان و عشایر رفت. دولت حملۀ همهجانبهای را علیه روستا آغاز کرد و از قضا نخستین هستههای مقاومت و رویارویی علیه پهلوی و برنامههایش از همین جا آغاز شد. روستاها نخستین پایگاههای مقاومت و ناسازگاری علیه پهلوی بودند.
فردوسیگرایی حکومت پهلوی اول نیز که خود را در جشن هزارۀ فردوسی نشان داد، سراب و فریبی بیش نبود؛ چراکه در همان دوره، دولت در حال شاهنامهسوزی در میان عشایر و روستاهای کهگیلویه بود. جواد «صفینژاد» در کتاب سترگ «عشایر مرکزی ایران» به نقل از کیخورشید، یکی از بزرگان عشایر بویراحمد روایت میکند: «در اواخر حکومت رضاشاه امنیهها (ژاندارمها) دستور داشتند که کتاب "شاهنامه" را در محل جمعآوری کنند. هر خانهای که شاهنامه در آن بود، توسط امنیهها محاصره میشد، زدوخورد درمیگرفت و در صورت پیروزی، "شاهنامه" را میبردند.»
وی در ادامه خاطرنشان میکند که در سالهای ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۴ امنیهها برای جمعآوری «شاهنامه» خانهبهخانه را تفتیش میکردند. ملابهمن دشترومی در درگیری با امنیهها در این ماجراها کشته شد. این روند تا سقوط رضاشاه در شهریور۱۳۲۰ ادامه داشت و بعد از سقوط او بود که شاهنامهخوانی نزد عشایر بویراحمد رواج یافت. محدودیت و ممنوعیت شاهنامهخوانی فقط سیاست پهلوی در قبال بویراحمدیها نبود. قشقاییها هم از خواندن و داشتن «شاهنامه» منع شدند. «اگر در هر چادری، دست هر عشایری "شاهنامه" میدیدند، اذیت میکردند و به زندان میانداختند.»
ولی اینها به انقلاب اسلامی چه ربطی دارد؟ ناسازگاری با دولت پهلوی یک مبحث است و اقدام در جهت انقلاب اسلامی مبحث دیگر. دولت پهلوی نیروهای اجتماعی ناسازگار متنوعی داشت؛ روشنفکران، روحانیان و چپها از جملۀ آنها بودند. دولت مذکور به شیوههای مختلفی این نیروهای اجتماعی را کنترل یا سرکوب کرد؛ ولی تنها در قبال روستاییان و عشایر بود که نیروی هوایی خود را به کار گرفت. در دورۀ پهلوی دوم ارتش برای نخستینبار با نیروهای هوایی خود روستاها و عشایر بویراحمد و فارس را بمباران کرد.
روستاها در دورۀ پهلوی دوم بهمثابۀ آزمایشگاه طرحهای فرهنگی و اجتماعی به کار گرفته شد. قدرت که نیک فهمیده بود هستۀ اصلی هویت و سنن ایرانیان روستاست، بخش عظیمی از برنامههای نهادی و سیاستهای فرهنگی و اجتماعی خود را به روستاها معطوف کرد. «سپاه ترویج دانش و آبادانی»، «انجمن ده»، «سپاهیان انقلاب»، «مبشران عمران»، «سپاه دانش»، «خانۀ فرهنگ»، «خانۀ انصاف»، «سپاه بهداشت» و «اردوی عمران ملی»، تنها بخشی از این نهادها بودند. بخش زیادی از برنامههای نهادهای شهری نیز معطوف به روستاها شد؛ برای مثال «کانون پرورشفکری کودکانونوجوانان» با مساعی «محمد بهمنبیگی» شعبهای در نهاد آموزش عشایری ایجاد کرد و از این طریق تغییر خلقوخوی کودکان عشایری و روستاها را دنبال میکرد. الگوی این تغییرات نیز مبنایی آمریکایی داشت. خاصه از دهۀ ۴۰ و حتی پیش از آن، که دولت پهلوی مجری برنامۀ اصل چهار در ایران شده بود، متکی به الگوی آمریکایی دست به نابودی سنن اجتماعی ایرانیان خاصه در روستاها زد. البته در همان موقع نیز این مسئله از سوی برخی از نیروهای قدرت انذار داده شد. «محمد خانلود» مسئول دانشسرای پسران تبریز در مقدمۀ خود بر یکی از متون الگوی آمریکایی برای تعلیموتربیت جدید در مدارس روستایی چنین نوشت:
«تحول فرهنگی کشور ما نیز به دقت و نظارتِ کاملاً ماهرانهای نیازمند است و اگر غیر از این باشد، بیم آن میرود که مجریان تعلیموتربیت به علت ناآشنایی کامل با مفاهیم جدید تربیتی و روشهای نو در کار خود دچار انحراف و اشتباه شوند و مسئلۀ بسیار مهم آموزشوپرورش را صدمه و لطمۀ قابل تأسفی برسد و بهقول معروف: کسوت کهن را بیندازند و طرز بهکاربردن لباس نو را آنچنان که شایسته و مقبول است، آشنا نباشند، چنانچه در بسیاری از امور اجتماعی و زندگی انفرادی ما که دچار نهضت و تحول شد، این اشکال و انحراف پیش آمده است.»
🆔 @Sourehmagazine
نسخه_مجازی_سخنرانی_سید_حسن_نصرالله.pdf
280.4 KB
◾️ نبرد جنود الرحمان و جنود الشیطان؛ جنگ هر روز ما
▫️ شهید سید حسن نصرالله
▪️متن جلسهای از سلسله دروس شهید سید حسن نصرالله با عنوان «السیر و السلوك في خط الإمام الخمیني» در سال ۱۹۹۵
بازنشر به مناسبت تشییع پیکر سید مقاومت، شهید سید حسن نصرالله در پنجم اسفند؛ منتشرشده در شمارهٔ «۱۵و۱۶» ماهنامهٔ سوره، مهر و آبان ۱۴۰۳
#نسخه_موبایلی
🆔 @Sourehmagazine
▫️ شهید سید حسن نصرالله
▪️متن جلسهای از سلسله دروس شهید سید حسن نصرالله با عنوان «السیر و السلوك في خط الإمام الخمیني» در سال ۱۹۹۵
بازنشر به مناسبت تشییع پیکر سید مقاومت، شهید سید حسن نصرالله در پنجم اسفند؛ منتشرشده در شمارهٔ «۱۵و۱۶» ماهنامهٔ سوره، مهر و آبان ۱۴۰۳
#نسخه_موبایلی
🆔 @Sourehmagazine
نسخه_مجازی_سخنرانی_سید_هاشم_صفیالدین.pdf
381.2 KB
◾️ مقاومت اسلامی؛ علیه یأس و بنبست
▫️ شهید سید هاشم صفیالدین
▪️گفتاری از شهید سید هاشم صفیالدین دربارهٔ مفهوم شهادت، بهمثابه اساس بنیان حرکت مقاومت اسلامی
بازنشر به مناسبت تشییع پیکر فرماندهٔ مقاومت، شهید سید هاشم صفیالدین در پنجم اسفند؛ منتشرشده در شمارهٔ «۱۷و۱۸» ماهنامهٔ سوره، آذر و دی ۱۴۰۳
#نسخه_موبایلی
🆔 @Sourehmagazine
▫️ شهید سید هاشم صفیالدین
▪️گفتاری از شهید سید هاشم صفیالدین دربارهٔ مفهوم شهادت، بهمثابه اساس بنیان حرکت مقاومت اسلامی
بازنشر به مناسبت تشییع پیکر فرماندهٔ مقاومت، شهید سید هاشم صفیالدین در پنجم اسفند؛ منتشرشده در شمارهٔ «۱۷و۱۸» ماهنامهٔ سوره، آذر و دی ۱۴۰۳
#نسخه_موبایلی
🆔 @Sourehmagazine