tgoop.com/TARAVAT_Iman/3241
Last Update:
داستان جالبوخواندنی
مردی واردخانهشد ودیدهمسرشگریهمی کند. ازاوعلت راجویاشد، همسرشگفت گنجشکهاییکهبالایدرختهستند وقتی بیحجابم بهمن نگاهمیکنند وشاید اینامر معصیتباشد.🙄
مردبخاطرعفت وخداترسیهمسرش پیشانیش رابوسیدو تبری آورد ودرخـ🌳ـتراقطع
کرد.🌿
پساز یکهفته روزی زوداز کارشبرگشتو همسرش رادرآغوشفاسقشآرمیده یافت!😔
شوهرزن فقطوسایل موردنیازشرا برداشت و ازآنشهرگریخت...
به شهردوریرسیدکهمردم آنشهردرجلوی کاخپادشاهجمع شدهبودند. وقتیازآنهاعلت را جویاشد، گفتند؛
از گنجینهپادشاه دزدیشده.
در اینمیان مردیکهبر پنجه ی پا راهمیرفت از آنجاعبورکرد. مرد پرسیداوکیست؟
گفتند: اینشیخشهر استو برایاینکه خدای نکردهمورچهای رازیر پالهنکند، روی پنجه ی پا راهمیرود.
آن مردگفتبخدادزد راپیداکردم مراپیش پادشـ👑ـاه ببرید.
او بهپادشاهگفت؛
شیخ همان کسیاستکهگنجینه تورا دزدیده است.
شیخ پساز بازجویی بهدزدی اعترافکرد
پادشاه از مردپرسید:
چطور فهمیدیکه اودزداست؟
مرد گفت: "تجربهبهمن آموختوقتی در احتیاطافراط شود ودربیانفضیلت زیاده رویشود بدانکهاینسرپوشیاستبراییک جرم"..🌻
◇○○🦋○○◇
BY ✿ 𒆜 طــ🌿ــراوتایــمـان 𒆜 ✿
Share with your friend now:
tgoop.com/TARAVAT_Iman/3241