🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 9ـ ایستادگی تبریز و بیهودگی آن
چنانکه گفتیم در تبریز سران آزادی هر روز در تلگرافخانه مینشستند و از تهران پاسخ میتلبیدند و چون بسر سخن خود ایستادگی میداشتند بسیاری از مجاهدان آماده میگردیدند که اگر نیاز افتاد به تهران روند. روز دوشنبه باز اینان در تلگرافخانه میبودند که تلگرافی از حاجیمیرزاآقا فرشی به یکی از کسانش رسید ، که در آن داستان آشتی و پایان یافتن آشوب را آگاهی میداد. سپس نیز تلگراف دارالشورا آمد (گشادهتر و درازتر از آنچه بدیگر شهرها فرستاده بودند) که پس از سپاسگزاری چگونگی را بازمینمود. تبریزیان از این تلگرافها خرسند نشدند. کسانی گفتند بهتر است نمایندگان را بتلگرافخانه خواسته گفتگو کنیم ، و ما اینک تلگرافهایی که درمیان ایشان آمد و رفت کرده در پایین میآوریم.
از تبریز به تهران :
خدمت وکلای محترم آذربایجان ضاعفالله تعالی اقتدارهم دو نفر از وکلای محترم که رمز دارند در تلگرافخانه خیلی زود حاضر شوند زیاده بر ده دقیقه معطل نخواهند شد. انجمن ایالتی آذربایجان
پاسخ از تهران :
حاضر بعد از عرض سلام منتظر فرمایشات هستیم. مستشارالدوله
حاجیمیرزاآقا ابراهیم
پاسخ از تبریز :
بعد از عرض سلام تلگراف شورای ملی و رمز جنابانعالی رسید خواستیم حضوراً مذاکره بشود فعلاً وضع حالیه چیست اطمینان به چه وسیله حاصل فرمودهاید شرایط چه چیز است ملت در سر کلمه که گفتهاند ایستادگی دارند یکی دو کلمه رمز هم بفرمایید تا معلوم شود جنابانعالی هستید.
انجمن ایالتی آذربایجان
پاسخ از تهران :
وضع حالیه این است که دیشب وزرا قرآنی را که شاه مهر کرده بود بمجلس آوردند شرحی که از مجلس مسوده شده بود در پشت قرآن نوشته و مهر فرموده بودند اصول شرایط این است رعایت و اجرای کامل قانون اساسی و اداره شدن تمامی دستهجات قشونی در وزارت جنگ و تبعید سعدالدوله و عدم دخالت امیربهادر به مشاغل دولتی و تنبیه اشرار و مجازات کسانی که محرک اشرار بودند تأسیس یک عده محفوظ (؟) مخصوص برای مجلس و اعادهی علاءالدوله و معینالدوله که اخراج شده بودند عجالتاً بملاحظاتی که عقلاء تصویر میکنند شرایط اصلیه اینها است البته در ضمن مطلب دیگر زیاد است از دیروز جمعیت اشرار متفرق شده مشدیها در محلی جمع شده و پشت سنگر هستند الواد معمم در حیاطی توی ارگ نشستهاند بازار قرار بود باز شود ولی مردم متفرق نمیشوند و اجرای شرایط را میخواهند از هفتاد انجمن طهران نمایندگان در مسجد سپهسالار حاضر آقایان حججالاسلام و وکلاء در مجلس مشغول تهیهی اسباب اطمینان اهالی هستند در این دو روز قرار است مجلس رسمی در دربار با حضور سفراء منعقد شده تحلیف مجدد رسماً بعمل آید.
حاجیمیرزاآقا ابراهیم مستشارالدوله
پاسخ از تبریز :
با این تفصیل که تلگراف فرمودهاید ما در بینالمحذورین واقع شدهایم آنکه ملت است متفق کلمه در اجرای و انجام کلمهی آخری ایستادگی دارند بهیچ عذری متقاعد و اسکات نمیشوند و از آن طرف هم بپاره محذورات متعذر میشوید نمیدانیم تکلیف ما چه چیز است.
انجمن ایالتی آذربایجان
پاسخ از تهران :
از مراتب حسیات غیورانهی موکلین خود نهایت امتنان و امیدواری داریم ولی باعتماد اینکه در این مدت از جانفشانی و حسن خدمات این بندگان رضایت و اطمینان داشته و دارند از همهی آنها استدعا داریم به سلیقه و عقیدههای مختلفه صلاحاندیشی ما و شما را مختل نفرمایند مجلس مقدس نگهبان حقوق تمامی ایران است وقتی این چنین وظیفهی مقدسه و سنگین را میتواند به تمامه بموقع اجراء گزارد که عموم ملت صوابدید وکلای خود را صلاح دانند تا امروز مقاومت آحاد و افراد ملت و اوامر مجلس مقدس در سرحد کمال و باعث حیرت و غبطهی ملل گشته است البته در این موقع هم این شیوهی مرضیه را رعایت و اهمیت و عظمت دارالشورای خود را باین اسلوب صحیح وقایه خواهند کرد مرخص شده بمجلس رفتیم که در حفظ حقوق ملت در چنین موقع باریک آنی غفلت نشود و انشاءالله از توجهات حضرت (امام عصر عجلالله فرجه) آنچه صلاح ملت است مرعی و معمول خواهد شد نتیجهی اقدامات بعد از این را متدرجاً بعرض خواهیم رسانید.
مستشارالدوله ابراهیم حاجیمیرزاآقا
این پاسخ آخرین تهران خواندنیست. اینان که خود فریب خورده بودند بدینسان دیگران را میفریبیدند. مستشارالدوله اکنون زنده است ، ولی همانا پس از سیوپنج سال هنوز نمیداند که آن روز چه فریبی خورده بود و چه فریبی بدیگران میداد. چنین مجلس و چنین نمایندگانی سزاشان همان بود که پس از چند ماهی دیدند و با رسوایی از هم پراکندند.
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 9ـ ایستادگی تبریز و بیهودگی آن
چنانکه گفتیم در تبریز سران آزادی هر روز در تلگرافخانه مینشستند و از تهران پاسخ میتلبیدند و چون بسر سخن خود ایستادگی میداشتند بسیاری از مجاهدان آماده میگردیدند که اگر نیاز افتاد به تهران روند. روز دوشنبه باز اینان در تلگرافخانه میبودند که تلگرافی از حاجیمیرزاآقا فرشی به یکی از کسانش رسید ، که در آن داستان آشتی و پایان یافتن آشوب را آگاهی میداد. سپس نیز تلگراف دارالشورا آمد (گشادهتر و درازتر از آنچه بدیگر شهرها فرستاده بودند) که پس از سپاسگزاری چگونگی را بازمینمود. تبریزیان از این تلگرافها خرسند نشدند. کسانی گفتند بهتر است نمایندگان را بتلگرافخانه خواسته گفتگو کنیم ، و ما اینک تلگرافهایی که درمیان ایشان آمد و رفت کرده در پایین میآوریم.
از تبریز به تهران :
خدمت وکلای محترم آذربایجان ضاعفالله تعالی اقتدارهم دو نفر از وکلای محترم که رمز دارند در تلگرافخانه خیلی زود حاضر شوند زیاده بر ده دقیقه معطل نخواهند شد. انجمن ایالتی آذربایجان
پاسخ از تهران :
حاضر بعد از عرض سلام منتظر فرمایشات هستیم. مستشارالدوله
حاجیمیرزاآقا ابراهیم
پاسخ از تبریز :
بعد از عرض سلام تلگراف شورای ملی و رمز جنابانعالی رسید خواستیم حضوراً مذاکره بشود فعلاً وضع حالیه چیست اطمینان به چه وسیله حاصل فرمودهاید شرایط چه چیز است ملت در سر کلمه که گفتهاند ایستادگی دارند یکی دو کلمه رمز هم بفرمایید تا معلوم شود جنابانعالی هستید.
انجمن ایالتی آذربایجان
پاسخ از تهران :
وضع حالیه این است که دیشب وزرا قرآنی را که شاه مهر کرده بود بمجلس آوردند شرحی که از مجلس مسوده شده بود در پشت قرآن نوشته و مهر فرموده بودند اصول شرایط این است رعایت و اجرای کامل قانون اساسی و اداره شدن تمامی دستهجات قشونی در وزارت جنگ و تبعید سعدالدوله و عدم دخالت امیربهادر به مشاغل دولتی و تنبیه اشرار و مجازات کسانی که محرک اشرار بودند تأسیس یک عده محفوظ (؟) مخصوص برای مجلس و اعادهی علاءالدوله و معینالدوله که اخراج شده بودند عجالتاً بملاحظاتی که عقلاء تصویر میکنند شرایط اصلیه اینها است البته در ضمن مطلب دیگر زیاد است از دیروز جمعیت اشرار متفرق شده مشدیها در محلی جمع شده و پشت سنگر هستند الواد معمم در حیاطی توی ارگ نشستهاند بازار قرار بود باز شود ولی مردم متفرق نمیشوند و اجرای شرایط را میخواهند از هفتاد انجمن طهران نمایندگان در مسجد سپهسالار حاضر آقایان حججالاسلام و وکلاء در مجلس مشغول تهیهی اسباب اطمینان اهالی هستند در این دو روز قرار است مجلس رسمی در دربار با حضور سفراء منعقد شده تحلیف مجدد رسماً بعمل آید.
حاجیمیرزاآقا ابراهیم مستشارالدوله
پاسخ از تبریز :
با این تفصیل که تلگراف فرمودهاید ما در بینالمحذورین واقع شدهایم آنکه ملت است متفق کلمه در اجرای و انجام کلمهی آخری ایستادگی دارند بهیچ عذری متقاعد و اسکات نمیشوند و از آن طرف هم بپاره محذورات متعذر میشوید نمیدانیم تکلیف ما چه چیز است.
انجمن ایالتی آذربایجان
پاسخ از تهران :
از مراتب حسیات غیورانهی موکلین خود نهایت امتنان و امیدواری داریم ولی باعتماد اینکه در این مدت از جانفشانی و حسن خدمات این بندگان رضایت و اطمینان داشته و دارند از همهی آنها استدعا داریم به سلیقه و عقیدههای مختلفه صلاحاندیشی ما و شما را مختل نفرمایند مجلس مقدس نگهبان حقوق تمامی ایران است وقتی این چنین وظیفهی مقدسه و سنگین را میتواند به تمامه بموقع اجراء گزارد که عموم ملت صوابدید وکلای خود را صلاح دانند تا امروز مقاومت آحاد و افراد ملت و اوامر مجلس مقدس در سرحد کمال و باعث حیرت و غبطهی ملل گشته است البته در این موقع هم این شیوهی مرضیه را رعایت و اهمیت و عظمت دارالشورای خود را باین اسلوب صحیح وقایه خواهند کرد مرخص شده بمجلس رفتیم که در حفظ حقوق ملت در چنین موقع باریک آنی غفلت نشود و انشاءالله از توجهات حضرت (امام عصر عجلالله فرجه) آنچه صلاح ملت است مرعی و معمول خواهد شد نتیجهی اقدامات بعد از این را متدرجاً بعرض خواهیم رسانید.
مستشارالدوله ابراهیم حاجیمیرزاآقا
این پاسخ آخرین تهران خواندنیست. اینان که خود فریب خورده بودند بدینسان دیگران را میفریبیدند. مستشارالدوله اکنون زنده است ، ولی همانا پس از سیوپنج سال هنوز نمیداند که آن روز چه فریبی خورده بود و چه فریبی بدیگران میداد. چنین مجلس و چنین نمایندگانی سزاشان همان بود که پس از چند ماهی دیدند و با رسوایی از هم پراکندند.
👇
باری همان روز ، روز دوشنبه سعدالدوله که بایستی از تهران بیرون رود ، از دربار بیرون آمده خود را بسفارتخانهی هلند رسانید و در آنجا بستی نشست. آن روز بازارها باز خواستی شد. لیکن چون همان روز ، بار دیگر اندک جنبشی از اوباشان دیده شد مردم بازار را نگشادند. ولی از فردای آن روز بازارها باز ، و انجمنها که در مدرسهی سپهسالار میبودند ، بهبهانی بآنجا رفته ، دستور پراکندگی داد. فردا چهارشنبه هفتصد تن کمابیش سواره با تفنگ و فشنگ از ساوه به یاری دارالشورا رسیدند. (1) روز پنجشنبه دستهی مجاهدان قزوین خواستندی رسید.
چنانکه نوشتهایم در قزوین آزادیخواهی ریشه دوانیده جوش و جنب نیکی از آنجا پدیدار میشد ، و در این پیشامد نیز به یک کار بجایی برخاستند ، و آن اینکه میرزا حسن «رئیسالمجاهدین» ، با صد تن از مجاهدان آنجا سواره بیاری دارالشورا آهنگ تهران کردند. گفته میشد اینان پیشروانند که اگر دارالشورا پرگ دهد دستههای دیگری نیز خواهند رسید. میرزا حسن خود دیروز رسیده و امروز سوارانش خواستندی رسید. از اینرو انجمنهای تهران به پیشواز برخاستند و با یدک و افزار پذیرایی بجلو رفتند ، و آنان را با شکوه بسیاری از خیابانها گذرانیده به بهارستان رسانیدند. امروز مجلس برپا میبود ، مجلسیان سپاسگزاری نمودند و ستایشها سرودند ، ولی بنام اینکه دیگر آشتی رو داده و نیازی ببودن آنان در تهران نمانده پرگ دادند که به قزوین بازگردند.
این نمونهای از سهش مردم است. ولی افسوس پیشروانی که این سهشها را براه نیکی اندازند و از آن بهره بردارند ، کم میبودند و اینان نیز در برابر ناپاکیهای برخی از وزیران و نمایندگان مجلس کاری نمیتوانستند. کوتاهسخن آنکه مجلس در این پیشامد بیارجی بسیاری از خود نشان داد.
🔹 پانوشت :
1ـ این را تنها در روزنامهی «ندای وطن» آورده. در «حبلالمتین» و روزنامهی «مجلس» یادی از آن نشده.
🌸
چنانکه نوشتهایم در قزوین آزادیخواهی ریشه دوانیده جوش و جنب نیکی از آنجا پدیدار میشد ، و در این پیشامد نیز به یک کار بجایی برخاستند ، و آن اینکه میرزا حسن «رئیسالمجاهدین» ، با صد تن از مجاهدان آنجا سواره بیاری دارالشورا آهنگ تهران کردند. گفته میشد اینان پیشروانند که اگر دارالشورا پرگ دهد دستههای دیگری نیز خواهند رسید. میرزا حسن خود دیروز رسیده و امروز سوارانش خواستندی رسید. از اینرو انجمنهای تهران به پیشواز برخاستند و با یدک و افزار پذیرایی بجلو رفتند ، و آنان را با شکوه بسیاری از خیابانها گذرانیده به بهارستان رسانیدند. امروز مجلس برپا میبود ، مجلسیان سپاسگزاری نمودند و ستایشها سرودند ، ولی بنام اینکه دیگر آشتی رو داده و نیازی ببودن آنان در تهران نمانده پرگ دادند که به قزوین بازگردند.
این نمونهای از سهش مردم است. ولی افسوس پیشروانی که این سهشها را براه نیکی اندازند و از آن بهره بردارند ، کم میبودند و اینان نیز در برابر ناپاکیهای برخی از وزیران و نمایندگان مجلس کاری نمیتوانستند. کوتاهسخن آنکه مجلس در این پیشامد بیارجی بسیاری از خود نشان داد.
🔹 پانوشت :
1ـ این را تنها در روزنامهی «ندای وطن» آورده. در «حبلالمتین» و روزنامهی «مجلس» یادی از آن نشده.
🌸
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 10ـ پایان کار ملایان
در این پیشامد از همه رسواتر ملایان بودند. اینان که بدشمنی مشروطه با دربار همکار گردیده و با اوباشان بادهگسار همنشین شده بودند ، محمدعلیمیرزا چون ناگزیر شد با مجلس آشتی کند اینان را زیر پا گزارده لگدمال گردانید. چنانکه گفتیم روز پنجشنبه چادرها را کنده بدربار پناهیدند ، ولی فردا دوباره بمیدان بازگشتند ، و یک شب یا دو شب در اینجا میبودند که بار دیگر با دستور شاه چادرها برچیده گردید ، و اینان ناچار مانده خانههایی در ارگ باجاره گرفتند ، و چند روزی نیز آنجا ماندند. محمدعلیمیرزا اینان را فریفته میگفت : «چنین نهادهایم که فرستادگانی از مجلس بیایند و با شما بنشینند و رویهی بهتری بکارها دهند». ولی چون در پیمان آشتی چنین نهاده شده بود که اینان را از هم پراکنند و باوباشان کیفری داده شود ، محمدعلیمیرزا ناگزیر میبود بیکباره از اینان بیزاری جوید. از اینرو روز پنجشنبه چهارم دیماه (20 ذیالقعده) اینان ناگهان از ارگ بیرون آمده آهنگ مدرسهی مروی کردند ، و همگی بآنجا درآمده و اتاقها را از دست طلبهها درآورده نشیمن گرفتند. در اینجا نیز منبری گزارده و ملایان بمنبر رفته بسخنگویی پرداختند. لیکن در اینجا رنگ سخن را دیگر گردانیده از زشتگویی و زباندرازی خودداری مینمودند. مثلاً سید علیآقا چنین میگفت : «مردمْ چند فصل از این نظامنامه مخالف با شرع اقدس است ما حاضر شدهایم که مجلسی تشکیل شود که چند نفر از رؤسای مجلس و چند نفر از ما در آن مجلس حاضر شده و با حضور چند نفر حکم هر کس را که ملت انتخاب کرد مذاکره نماییم و چنانکه گفتهی ما صحیح بود قبول نمایند و عیوب مجلس را رفع نمایند و چنانکه صحیح نبود ما میرویم در خانههای خود».
همان کسانی که در میدان توپخانه آشپزخانهی بسیار بزرگی راه انداخته هر روز دیگهای پلو را بار میکردند ، اینجا بیچیزی و نداری از خود نموده نوشتهای بروی در مدرسه چسبانیدند ، بدینسان : «هر کس در راه خدا باین مشت مردم که محض حمایت شرع در اینجا گرسنه نشستهاند میتواند از صد دینار تا یک تومان اعانه بدهد که عندالله ضایع نخواهد شد». «حبلالمتین» مینویسد این یک دروغی بیش نمیبود و در اینجا نیز دیگهای پلو را بر سر بار میداشتند.
فردای آن روز تلگرافهایی نوشته بهمهی شهرها فرستادند ، و بنام هواداری از «شرع» از مردم یاری تلبیدند. بگفتهی «حبلالمتین» با آن گرسنگی دانسته نیست از کجا پول آوردند که بآنهمه تلگراف دادند. شگفت آن بود که سید محمد یزدی بمنبر رفته میگفت : در بیشتر شهرها بویژه در تبریز مردم بهواداری ما بازارها را بستهاند. در جایی که در همه جا مردم بیزاری از آنان مینمودند و این تلگرافها که فرستادند از همه جا پاسخهای بیزاری رسید که روزنامههای «مجلس» و «حبلالمتین» آنها را بچاپ رسانیدند. از خوی یک پاسخ درازی رسید که سراپا نکوهش و سرزنش بملایان میبود. از استرآباد کلانتر نامی تلگراف فرستاد :
حاجیشیخ فضلالله خدا تو را و اتباع تو را بدرک فرستد تا مسلمانان آسوده شوند.
باری روزهای پنجشنبه و آدینه را اینان بآزادی میگذرانیدند و از روز شنبه دولت سربازانی بگرد مدرسه گزارده از آمد و شد جلو گرفت. سه روز نیز بدینسان گذشت. و چون گفته میشد میخواهند با همان انبوهی بسفارت روس روند و در آنجا بست نشینند ، و این خود کار ننگآلودی بودی و چهبسا نتیجههای بدی را درپی داشتی ، برخی از وزیران بمدرسه رفته حاجیشیخ فضلالله و دیگران را دیده باین واداشتند که خود مردم را بپراکنند ، و آنان پذیرفته شب چهارشنبه دهم دیماه شبانه مردم را پراکنده و خود نیز بخانههاشان رفتند.
در همین روزها دو سید از تهران تلگرافهایی به نجف به آخوند و دیگران فرستاده از حاجیشیخ فضلالله و رفتار او گله کرده بودند. از نجف پاسخهایی رسید که در روزنامهها پراکنده شد ، و من اینک یکی را در پایین میآورم :
حجةالاسلام بهبهانی و طباطبایی تلگراف ثانی واصل نوری چون مخل بآسایش و مفسد است تصرفش در امور حرامست (محمدحسین نجل میرزا خلیل) (محمدکاظم خراسانی) (عبدالله مازندرانی)
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 10ـ پایان کار ملایان
در این پیشامد از همه رسواتر ملایان بودند. اینان که بدشمنی مشروطه با دربار همکار گردیده و با اوباشان بادهگسار همنشین شده بودند ، محمدعلیمیرزا چون ناگزیر شد با مجلس آشتی کند اینان را زیر پا گزارده لگدمال گردانید. چنانکه گفتیم روز پنجشنبه چادرها را کنده بدربار پناهیدند ، ولی فردا دوباره بمیدان بازگشتند ، و یک شب یا دو شب در اینجا میبودند که بار دیگر با دستور شاه چادرها برچیده گردید ، و اینان ناچار مانده خانههایی در ارگ باجاره گرفتند ، و چند روزی نیز آنجا ماندند. محمدعلیمیرزا اینان را فریفته میگفت : «چنین نهادهایم که فرستادگانی از مجلس بیایند و با شما بنشینند و رویهی بهتری بکارها دهند». ولی چون در پیمان آشتی چنین نهاده شده بود که اینان را از هم پراکنند و باوباشان کیفری داده شود ، محمدعلیمیرزا ناگزیر میبود بیکباره از اینان بیزاری جوید. از اینرو روز پنجشنبه چهارم دیماه (20 ذیالقعده) اینان ناگهان از ارگ بیرون آمده آهنگ مدرسهی مروی کردند ، و همگی بآنجا درآمده و اتاقها را از دست طلبهها درآورده نشیمن گرفتند. در اینجا نیز منبری گزارده و ملایان بمنبر رفته بسخنگویی پرداختند. لیکن در اینجا رنگ سخن را دیگر گردانیده از زشتگویی و زباندرازی خودداری مینمودند. مثلاً سید علیآقا چنین میگفت : «مردمْ چند فصل از این نظامنامه مخالف با شرع اقدس است ما حاضر شدهایم که مجلسی تشکیل شود که چند نفر از رؤسای مجلس و چند نفر از ما در آن مجلس حاضر شده و با حضور چند نفر حکم هر کس را که ملت انتخاب کرد مذاکره نماییم و چنانکه گفتهی ما صحیح بود قبول نمایند و عیوب مجلس را رفع نمایند و چنانکه صحیح نبود ما میرویم در خانههای خود».
همان کسانی که در میدان توپخانه آشپزخانهی بسیار بزرگی راه انداخته هر روز دیگهای پلو را بار میکردند ، اینجا بیچیزی و نداری از خود نموده نوشتهای بروی در مدرسه چسبانیدند ، بدینسان : «هر کس در راه خدا باین مشت مردم که محض حمایت شرع در اینجا گرسنه نشستهاند میتواند از صد دینار تا یک تومان اعانه بدهد که عندالله ضایع نخواهد شد». «حبلالمتین» مینویسد این یک دروغی بیش نمیبود و در اینجا نیز دیگهای پلو را بر سر بار میداشتند.
فردای آن روز تلگرافهایی نوشته بهمهی شهرها فرستادند ، و بنام هواداری از «شرع» از مردم یاری تلبیدند. بگفتهی «حبلالمتین» با آن گرسنگی دانسته نیست از کجا پول آوردند که بآنهمه تلگراف دادند. شگفت آن بود که سید محمد یزدی بمنبر رفته میگفت : در بیشتر شهرها بویژه در تبریز مردم بهواداری ما بازارها را بستهاند. در جایی که در همه جا مردم بیزاری از آنان مینمودند و این تلگرافها که فرستادند از همه جا پاسخهای بیزاری رسید که روزنامههای «مجلس» و «حبلالمتین» آنها را بچاپ رسانیدند. از خوی یک پاسخ درازی رسید که سراپا نکوهش و سرزنش بملایان میبود. از استرآباد کلانتر نامی تلگراف فرستاد :
حاجیشیخ فضلالله خدا تو را و اتباع تو را بدرک فرستد تا مسلمانان آسوده شوند.
باری روزهای پنجشنبه و آدینه را اینان بآزادی میگذرانیدند و از روز شنبه دولت سربازانی بگرد مدرسه گزارده از آمد و شد جلو گرفت. سه روز نیز بدینسان گذشت. و چون گفته میشد میخواهند با همان انبوهی بسفارت روس روند و در آنجا بست نشینند ، و این خود کار ننگآلودی بودی و چهبسا نتیجههای بدی را درپی داشتی ، برخی از وزیران بمدرسه رفته حاجیشیخ فضلالله و دیگران را دیده باین واداشتند که خود مردم را بپراکنند ، و آنان پذیرفته شب چهارشنبه دهم دیماه شبانه مردم را پراکنده و خود نیز بخانههاشان رفتند.
در همین روزها دو سید از تهران تلگرافهایی به نجف به آخوند و دیگران فرستاده از حاجیشیخ فضلالله و رفتار او گله کرده بودند. از نجف پاسخهایی رسید که در روزنامهها پراکنده شد ، و من اینک یکی را در پایین میآورم :
حجةالاسلام بهبهانی و طباطبایی تلگراف ثانی واصل نوری چون مخل بآسایش و مفسد است تصرفش در امور حرامست (محمدحسین نجل میرزا خلیل) (محمدکاظم خراسانی) (عبدالله مازندرانی)
👇
چون بایستی سردستگان اوباشان گرفته شوند و صنیعحضرت و مقتدرنظام و دیگران پنهان شده بودند ، تنها حاجی معصوم نامی از آنان دستگیر گردید. بدینسان آشوب میدان توپخانه پایان پذیرفت. لیکن این زمان یک گرفتاری دیگری پدید آمد ، و آن اینکه اوباشان که گریزان و نهان میبودند ، شبها بیرون آمده هر که را مییافتند میزدند و لخت میکردند ، و چون پشتشان بشاه و پیرامونیان او گرم میبود ، و مجللالسلطان پیشخدمت شاه نگهداری و پشتیبانی از آنان دریغ نمیگفت ، بیباکانه به هر سیاهکاری برمیخاستند. چنانکه بهاءالواعظین را که یکی از نمایندگان مجلس میبود کتک زده سر و رویش را بخستند ، و در شب چهارشنبه هفدهم دیماه (3 ذیحجه) هشت تن از آنان بخانهی فریدون زردشتی که یکی از بازرگانان میبود ، رفته و آن بیچاره را بیدار گردانیده نخست پانصدوشصت تومان پولش را گرفته و سپس در برابر چشم زنش با قمه او را کشتند. پیدا میبود که کشندگان همان اوباشان میباشند. از آنسوی شیخ محمود به ورامین رفته در آنجا آسوده میزیست. رویهمرفته دیده میشد که دربار بکیفر دادن اوباشان گردن نگزارده ، و پیمان او در این باره جز فریب نمیبوده. از شهرها در این باره تلگراف میرسید و در مجلس نیز گفتگو میرفت ، ولی نتیجه نمیداد.
🌸
🌸
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 11ـ گرفتاری سردستگان اوباش و کیفر ایشان
در این میان چون رنجش مردم از محمدعلیمیرزا فزونتر گردیده زبانها ببدگویی باز میبود ، (بویژه با پیشامد ساوجبلاغ که خواهیم آورد) ، روزنامههای تهران ، بویژه «مساوات» ، در پردهدری اندازه نمیشناختند و آشکاره سخن از برداشتن شاه میراندند ، و داستان لویی شانزده را یاد میکردند. عضدالملک رئیس ایل قاجاریه و شعاعالسلطنه برادر شاه ترسیدند که بفرجام کار ، پادشاهی از خاندان قاجار بیرون رود ، و بدست و پا افتاده ، چگونگی را به محمدعلیمیرزا بازنمودند. عضدالملک آشکاره باو گفت پادشاهی با رنجش بیاندازهی مردم نشدنیست ، و فرجام رفتار بدخواهانهی او را با مجلس روشن گردانید. این گفتهها در محمدعلیمیرزا هناییده او را واداشت که بار دیگر با مجلس دوستی و آشتی نماید و از آزادیخواهان بدلجویی پردازد. از اینرو روز دوشنبه بیستوسوم دیماه (9 ذیالحجه) نشستی در دربار برپا کردند که دو سید با احتشامالسلطنه و برخی از نمایندگان میبودند. شاه نیز خود با آنان بروی زمین نشست و با یک زبان فروتنی بسخن پرداخت. دو سید بشیوهی خود سخنان دلجویانه گفتند. شاه نیز نخست از بدزبانی برخی از روزنامهنویسان و آزادیخواهان رنجیدگی نمود ، و از اینکه مجلس بجلوگیری نپرداخته گله کرد ، و سپس چنین گفت : «امروز در حضور شما بکلام الهی سوگند یاد میکنم که تا جان در بدن دارم آنچه مقدور است با ملت و مجلس خود همراهی کرده خائنان را بآستان سلطنت بار ندهم و جد و جهد در حفظ سرحدات و اجرای قانون نموده بخواست خدا ایران را چنان امن و آرام سازم که اسباب رشک جهانیان گردد» ، این را گفته برای بار سوم بقرآن سوگند خورد. از اینسوی بهبهانی نیز بنام تودهی ایران ، بیاد سوگند پرداخت. محمدعلیمیرزا در ارج نهادن باین روز و باین کار تا آنجا پیش رفت که گفت : «فیالحقیقه امروز را باید اول روز جلوس سلطنت و تاجگزاری و ساعت اول تأسیس و برقراری مشروطیت و موقع را مغتنم شمرد» ، بدینسان سخنان بیپایی میرفت تا نشست بپایان رسید ، و پسفردا که مجلس برپا گردید ، یاد این نشست بمیان آمد ، و نمایندگان بشیوهی بیخردانهی خودشان ، باز امیدمندیها نمودند ، و چاپلوسیها کردند ، و برای آنکه مژدهی این «مواهب ملوکانه» را بدیگران نیز برسانند چنین نهادند که دو سید به نجف ، و مجلس بشهرهای ایران چگونگی را تلگراف کنند.
از گفتن بینیاز است که اینها جز رویهکاری نمیبود و نتیجهای را درپی نخواستی داشت. تنها نتیجهی آن نشست این بود که محمدعلیمیرزا بیکبار دست از نگهداری اوباشان برداشت ، و ظفرالسلطنه که هم وزیر جنگ و هم فرمانروای تهران میبود فرصت یافته دستور داد اوباشان را سخت دنبال کردند. چون انجمنهای تهران در این باره پافشاریهایی مینمودند ، کارکنان شهربانی بهمراهی کسانی از آنان ، از فردای آن روز بجستجو پرداختند ، چنانکه گفتیم مجلل پیشخدمت شاه از سران اوباشان نگهداری میکرد ، و چون این دانسته میبود اینان نخست بخانهی او رفتند و یک غلام سیاهی را دستگیر کرده ببازپرس کشیدند ، و از گفتههای او این دانستند که صنیعحضرت که یکی از سران اوباشان میبود دیشب را در آن خانه گذرانیده ، ولی بامدادان آهنگ خانهی پدرزن خود کرده که شب آینده را در آنجا بسر برد. این را دانسته شبانه با دستهای از پلیس و سرباز و ژاندارم بآنجا شتافته گرد خانه را گرفته و کسانی از پشت بام پایین رفته در اتاقها بگردش و جویش پرداختند ، ولی جستهی خود را نیافتند. چون میخواستند بازگردند یکی چشمش برختهای او افتاد که در گوشهای نهاده ، و دانست که خود او نیز در خانه میباشد و اینبود دوباره بجستجو پرداختند ، و او را از میان زنان بیرون آوردند و با همان چادر و رخت زنانه با خود برداشته بشهربانی آوردند.
از این آگاهی آزادیخواهان شادمان گردیدند. از آنسوی مقتدرنظام و دیگران دانستند که رهایی نخواهند داشت ، و سه تن از آنان که مقتدر و سید کمال و اسماعیلخان بودند بخانهی ظفرالسلطنه پناهیدند. ولی ظفرالسلطنه آنان را نگاه نداشته بشهربانی فرستاد که با صنیعحضرت و حاجی معصومخان ، هر پنج تن را بعدلیه فرستادند.
کشته شدن فریدون زردشتی مایهی رنجی برای مجلس شده بود. زیرا زردشتیان در تهران و دیگر جاها دست از کارهای خود برداشته گرفتاری کشندگان او را میخواستند. در این روزها چون از غلام سیاه مجلل بازپرسها رفت ، دانسته شد کشندگان او از همان اوباشان میدان توپخانه میباشند که او را بنام کینهتوزی با مجلس و قانون اساسی (که برابری به زردشتیان داده بود) کشتهاند ، و چون نامهای آنان دانسته شد شهربانی بدستگیر کردن آنان نیز کوشید.
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 11ـ گرفتاری سردستگان اوباش و کیفر ایشان
در این میان چون رنجش مردم از محمدعلیمیرزا فزونتر گردیده زبانها ببدگویی باز میبود ، (بویژه با پیشامد ساوجبلاغ که خواهیم آورد) ، روزنامههای تهران ، بویژه «مساوات» ، در پردهدری اندازه نمیشناختند و آشکاره سخن از برداشتن شاه میراندند ، و داستان لویی شانزده را یاد میکردند. عضدالملک رئیس ایل قاجاریه و شعاعالسلطنه برادر شاه ترسیدند که بفرجام کار ، پادشاهی از خاندان قاجار بیرون رود ، و بدست و پا افتاده ، چگونگی را به محمدعلیمیرزا بازنمودند. عضدالملک آشکاره باو گفت پادشاهی با رنجش بیاندازهی مردم نشدنیست ، و فرجام رفتار بدخواهانهی او را با مجلس روشن گردانید. این گفتهها در محمدعلیمیرزا هناییده او را واداشت که بار دیگر با مجلس دوستی و آشتی نماید و از آزادیخواهان بدلجویی پردازد. از اینرو روز دوشنبه بیستوسوم دیماه (9 ذیالحجه) نشستی در دربار برپا کردند که دو سید با احتشامالسلطنه و برخی از نمایندگان میبودند. شاه نیز خود با آنان بروی زمین نشست و با یک زبان فروتنی بسخن پرداخت. دو سید بشیوهی خود سخنان دلجویانه گفتند. شاه نیز نخست از بدزبانی برخی از روزنامهنویسان و آزادیخواهان رنجیدگی نمود ، و از اینکه مجلس بجلوگیری نپرداخته گله کرد ، و سپس چنین گفت : «امروز در حضور شما بکلام الهی سوگند یاد میکنم که تا جان در بدن دارم آنچه مقدور است با ملت و مجلس خود همراهی کرده خائنان را بآستان سلطنت بار ندهم و جد و جهد در حفظ سرحدات و اجرای قانون نموده بخواست خدا ایران را چنان امن و آرام سازم که اسباب رشک جهانیان گردد» ، این را گفته برای بار سوم بقرآن سوگند خورد. از اینسوی بهبهانی نیز بنام تودهی ایران ، بیاد سوگند پرداخت. محمدعلیمیرزا در ارج نهادن باین روز و باین کار تا آنجا پیش رفت که گفت : «فیالحقیقه امروز را باید اول روز جلوس سلطنت و تاجگزاری و ساعت اول تأسیس و برقراری مشروطیت و موقع را مغتنم شمرد» ، بدینسان سخنان بیپایی میرفت تا نشست بپایان رسید ، و پسفردا که مجلس برپا گردید ، یاد این نشست بمیان آمد ، و نمایندگان بشیوهی بیخردانهی خودشان ، باز امیدمندیها نمودند ، و چاپلوسیها کردند ، و برای آنکه مژدهی این «مواهب ملوکانه» را بدیگران نیز برسانند چنین نهادند که دو سید به نجف ، و مجلس بشهرهای ایران چگونگی را تلگراف کنند.
از گفتن بینیاز است که اینها جز رویهکاری نمیبود و نتیجهای را درپی نخواستی داشت. تنها نتیجهی آن نشست این بود که محمدعلیمیرزا بیکبار دست از نگهداری اوباشان برداشت ، و ظفرالسلطنه که هم وزیر جنگ و هم فرمانروای تهران میبود فرصت یافته دستور داد اوباشان را سخت دنبال کردند. چون انجمنهای تهران در این باره پافشاریهایی مینمودند ، کارکنان شهربانی بهمراهی کسانی از آنان ، از فردای آن روز بجستجو پرداختند ، چنانکه گفتیم مجلل پیشخدمت شاه از سران اوباشان نگهداری میکرد ، و چون این دانسته میبود اینان نخست بخانهی او رفتند و یک غلام سیاهی را دستگیر کرده ببازپرس کشیدند ، و از گفتههای او این دانستند که صنیعحضرت که یکی از سران اوباشان میبود دیشب را در آن خانه گذرانیده ، ولی بامدادان آهنگ خانهی پدرزن خود کرده که شب آینده را در آنجا بسر برد. این را دانسته شبانه با دستهای از پلیس و سرباز و ژاندارم بآنجا شتافته گرد خانه را گرفته و کسانی از پشت بام پایین رفته در اتاقها بگردش و جویش پرداختند ، ولی جستهی خود را نیافتند. چون میخواستند بازگردند یکی چشمش برختهای او افتاد که در گوشهای نهاده ، و دانست که خود او نیز در خانه میباشد و اینبود دوباره بجستجو پرداختند ، و او را از میان زنان بیرون آوردند و با همان چادر و رخت زنانه با خود برداشته بشهربانی آوردند.
از این آگاهی آزادیخواهان شادمان گردیدند. از آنسوی مقتدرنظام و دیگران دانستند که رهایی نخواهند داشت ، و سه تن از آنان که مقتدر و سید کمال و اسماعیلخان بودند بخانهی ظفرالسلطنه پناهیدند. ولی ظفرالسلطنه آنان را نگاه نداشته بشهربانی فرستاد که با صنیعحضرت و حاجی معصومخان ، هر پنج تن را بعدلیه فرستادند.
کشته شدن فریدون زردشتی مایهی رنجی برای مجلس شده بود. زیرا زردشتیان در تهران و دیگر جاها دست از کارهای خود برداشته گرفتاری کشندگان او را میخواستند. در این روزها چون از غلام سیاه مجلل بازپرسها رفت ، دانسته شد کشندگان او از همان اوباشان میدان توپخانه میباشند که او را بنام کینهتوزی با مجلس و قانون اساسی (که برابری به زردشتیان داده بود) کشتهاند ، و چون نامهای آنان دانسته شد شهربانی بدستگیر کردن آنان نیز کوشید.
👇
آن پنج تن که بعدلیه فرستاده شده بودند ، دادگاه حاجی معصومخان را بیگناه شناخته ، ولی دربارهی چهار تن دیگر روز دوشنبه سیزدهم بهمن (29 ذیالحجه) حکم پایین را داد :
چون در تاریخ 9 شهر ذیقعده 1325 جماعتی مفسد و اشرار و عوام کالانعام در مقام شورش و طغیان و مخالفت اساس مقدس و مشروطیت برآمده بترک رعایت حرمت اشهر حرم گفته و بر خلاف میل اولیاء دولت و رؤسای ملت به مجلس مقدس شورای ملی شیدالله ارکانه حمله برده استعمال اسلحه و شلیک نمودند و از آنجا بمیدان توپخانه رفته و جماعتی معممین شورشطلب به معاونت احتشاد و اجتناد و عنوان انقلاب جهاد دعوت نموده در مقام عربده و حرکات وحشیانه برآمدند (علیآقا صراف) و (اسماعیل خیاط) را بیموجبی مجروح سخت و (عنایتالله) مظلوم را در اسوء احوال مقتول و آویزهی درخت نمودند و چه در (بهارستان) و چه در (میدان) و چه در مجامع و محافل توطئه و تمهید و مجالس مواضعهی اشخاص مفصلهی ذیل خسروخان مقتدرنظام ، اسماعیلخان ، سید محمدخان صنیعحضرت ، سید کمال منشاء مخاطرات و مطرح مذاکرات و برهمزن انتظام و انگشتنمای خاص و عام و باعث وحشت و اضطراب ملت و اسباب انقلاب مملکت و بمفسدی و مخالفت مشروطیت معرفی و شکایت عموم مردم را موجب شدند و از جانب ... اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاه مشروطهخواه ... بحکم عدل و نصفت بموجب دستخط ... ملوکانه مقرر شد که در محکمهی جزا به محکمه و استنطاق اشخاص مزبوره قیام و پس از ثبوت تقصیر بقانون شرع انور بمجازات آنها اقدام شود و در استنطاق اعم از اقرارات آنها در حق خود یا اظهارات و اخبارات در حق یکدیگر بر محکمهی جزا ثابت و محقق گردید که مشارالیهم آمر و ناهی اراذل و اوباش و پیشرو و قائد اجامر و الواط و مباشر امور و مهیج و محرک شورشطلبان و مفسدین و مصدر امور وحشیانه بوده و خلاف نظم و امنیت و مخالفت قوانین مقدسهی مشروطیت را مرتکب ، و احداث فتنهی عظیمه را مدبر بودهاند و جنابان مستطابان افاضت نصابان حججالاسلام و المسلمین مقتد والانام ذخایر الایام کهوف الارامل و الایتام آقای آقاسید عبدالله مجتهد و آقای آقامیرزا سید محمد مجتهد و آقای امامجمعه و آقایان دیگر متعالله المسلمین بطول بقلئهم در باب مجازات آنها مرقوم فرمودهاند که اولا بضرب و تعذیب زاجر موجعی که موجب عبرت بر مفسد و جلوگیری ازین قبیل مفاسد و اعمال نامشروع بوده باشد در حق آنها علناً معمول شود و بعدالزجر تحتالحفظ و مغلولاً به (کلات) برده شوند و مدت ده سال در آنجا محبوس باشند لهذا محکمهی جزا تصدیقا و امتثالا مقرر میدارد بنحوی که از محضر منور علماء اعلام و مجمع مقدس حضرات حججالاسلام دامت برکاتهم حکم مجازات در حق آنها صادر شده است عاجلا بموقع انفاذ و اجرا گذارده شود و علاوه بر آن هر یک از این اشخاص که بشئونات و امتیازات نظامی و غیرنظامی نایل هستند از شئونات و امتیازات انفکاک ابدی خواهند داشت. فاعتبروا یا اولیالابصار.
محل مهر محکمهی جزا صدقالملک (رئیس محکمهی جزا)
شیخ علی قاضی ارداقی ـ احمد بن محمدمهدی ـ معاون حضرت ـ محسن مجدالممالک
پیداست که این «حکم» بدربار و بملایان و دیگر بدخواهان مشروطه بسیار گران میافتاد. ولی همان روز در حیاط عدلیه با بودن وزیر عدلیه و وزیر جنگ و نمایندگان انجمنها و چند صد تن از تماشاییان بکار بسته شده به هر یکی از آن چهار تن دوهزار شلاق زدند ، و سپس هر چهار را خسته و کوفته بروی گاری نشانده روانهی کلات گردانیدند.
اما کشندگان فریدون ، چون میبایست بازپرس و رسیدگی بیشتر گردد داستان آنها را در جای خود خواهیم آورد.
🌸
چون در تاریخ 9 شهر ذیقعده 1325 جماعتی مفسد و اشرار و عوام کالانعام در مقام شورش و طغیان و مخالفت اساس مقدس و مشروطیت برآمده بترک رعایت حرمت اشهر حرم گفته و بر خلاف میل اولیاء دولت و رؤسای ملت به مجلس مقدس شورای ملی شیدالله ارکانه حمله برده استعمال اسلحه و شلیک نمودند و از آنجا بمیدان توپخانه رفته و جماعتی معممین شورشطلب به معاونت احتشاد و اجتناد و عنوان انقلاب جهاد دعوت نموده در مقام عربده و حرکات وحشیانه برآمدند (علیآقا صراف) و (اسماعیل خیاط) را بیموجبی مجروح سخت و (عنایتالله) مظلوم را در اسوء احوال مقتول و آویزهی درخت نمودند و چه در (بهارستان) و چه در (میدان) و چه در مجامع و محافل توطئه و تمهید و مجالس مواضعهی اشخاص مفصلهی ذیل خسروخان مقتدرنظام ، اسماعیلخان ، سید محمدخان صنیعحضرت ، سید کمال منشاء مخاطرات و مطرح مذاکرات و برهمزن انتظام و انگشتنمای خاص و عام و باعث وحشت و اضطراب ملت و اسباب انقلاب مملکت و بمفسدی و مخالفت مشروطیت معرفی و شکایت عموم مردم را موجب شدند و از جانب ... اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاه مشروطهخواه ... بحکم عدل و نصفت بموجب دستخط ... ملوکانه مقرر شد که در محکمهی جزا به محکمه و استنطاق اشخاص مزبوره قیام و پس از ثبوت تقصیر بقانون شرع انور بمجازات آنها اقدام شود و در استنطاق اعم از اقرارات آنها در حق خود یا اظهارات و اخبارات در حق یکدیگر بر محکمهی جزا ثابت و محقق گردید که مشارالیهم آمر و ناهی اراذل و اوباش و پیشرو و قائد اجامر و الواط و مباشر امور و مهیج و محرک شورشطلبان و مفسدین و مصدر امور وحشیانه بوده و خلاف نظم و امنیت و مخالفت قوانین مقدسهی مشروطیت را مرتکب ، و احداث فتنهی عظیمه را مدبر بودهاند و جنابان مستطابان افاضت نصابان حججالاسلام و المسلمین مقتد والانام ذخایر الایام کهوف الارامل و الایتام آقای آقاسید عبدالله مجتهد و آقای آقامیرزا سید محمد مجتهد و آقای امامجمعه و آقایان دیگر متعالله المسلمین بطول بقلئهم در باب مجازات آنها مرقوم فرمودهاند که اولا بضرب و تعذیب زاجر موجعی که موجب عبرت بر مفسد و جلوگیری ازین قبیل مفاسد و اعمال نامشروع بوده باشد در حق آنها علناً معمول شود و بعدالزجر تحتالحفظ و مغلولاً به (کلات) برده شوند و مدت ده سال در آنجا محبوس باشند لهذا محکمهی جزا تصدیقا و امتثالا مقرر میدارد بنحوی که از محضر منور علماء اعلام و مجمع مقدس حضرات حججالاسلام دامت برکاتهم حکم مجازات در حق آنها صادر شده است عاجلا بموقع انفاذ و اجرا گذارده شود و علاوه بر آن هر یک از این اشخاص که بشئونات و امتیازات نظامی و غیرنظامی نایل هستند از شئونات و امتیازات انفکاک ابدی خواهند داشت. فاعتبروا یا اولیالابصار.
محل مهر محکمهی جزا صدقالملک (رئیس محکمهی جزا)
شیخ علی قاضی ارداقی ـ احمد بن محمدمهدی ـ معاون حضرت ـ محسن مجدالممالک
پیداست که این «حکم» بدربار و بملایان و دیگر بدخواهان مشروطه بسیار گران میافتاد. ولی همان روز در حیاط عدلیه با بودن وزیر عدلیه و وزیر جنگ و نمایندگان انجمنها و چند صد تن از تماشاییان بکار بسته شده به هر یکی از آن چهار تن دوهزار شلاق زدند ، و سپس هر چهار را خسته و کوفته بروی گاری نشانده روانهی کلات گردانیدند.
اما کشندگان فریدون ، چون میبایست بازپرس و رسیدگی بیشتر گردد داستان آنها را در جای خود خواهیم آورد.
🌸
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 12ـ نخستین خونریزی در تبریز
در اینجا باز از آذربایجان سخن میرانم. در این میان در آنجا نیز ، چه در ساوجبلاغ و چه در خود تبریز ، یک رشته داستانهایی رخ میداد. اما در تبریز چنانکه گفتیم میرهاشم دسته جدا کرده از کارشکنی بازنمیایستاد و لوتیان دوچی میدان یافته آنچه میتوانستند ، از بهم زدن ایمنی خودداری نمینمودند. کنسول روس همچنان پافشاری کرده گرفتن نایبکاظم و همدستانش را میخواست و از آنسوی تفنگداران دوچی به پشتیبانی از آن برخاسته نافرمانی و ایستادگی نشان میدادند. هر زمان آشوب دیگری رخ میداد و لوتیان شبانه بدر خانهها رفته از توانگران پول میستدند.
کنسول میگفت کسانی شبانه بدر کنسولخانه رفته و آهنگ کشتن او را داشتهاند ، و همین را بهانه گرفته بیستوپنج تن قزاق به تبریز خواست و شمارهی پاسبانان کنسولخانه را دو برابر گردانید. این داستان در تهران در مجلس بگفتگو گزارده شد و از وزیر خارجه پرسش رفت ولی او پاسخ روشن نتوانست و همانا داستان با آگاهی از دربار میبود.
فرمانفرما تا در تبریز میبود اندک جلوگیری میرفت ، و چون او رفت انجمن جلوگیری را از بیگلربیگی خواستار شد ولی نتیجهای دیده نشد ، و خود پیدا میبود که کار بخونریزی خواهد کشید. در این میان عید قربان رسید. چنانکه میدانیم در زمان خودکامگی در این عید شتری میکشتند. بدینسان که جانور بیزبان را با منگوله و زنگوله آراسته و سوارگانی از پس و پیشش افتاده ، با سرنا و دهل ، یک روز و دو روز در بازار میگردانیدند و شادیها مینمودند ، و روز قربان میکشتند که هنوز جان از تنش درنرفته درباریان بر سرش میریختند و هر تکهای از گوشتش در دست دیگری میماند. سرش را هم برای ولیعهد یا شاه میبردند. این یک کار خونخوارانهی بدی میبود و از اینرو انجمن از آن جلو گرفت. ولی میرهاشم که دستگاه فرمانروایی برای خود چیده و بدلگرمی پول محمدعلیمیرزا و زور تفنگداران دوچی و سرخاب خود را در جهان دیگری میدید فرمان شتر قربانی داده و کهنهدرباریانی بدانسان که همه ساله میکردند شتری را کشتند و سرش را برای او بردند و از او «خلعت» و پاداش گرفتند.
از این کار مردم دانستند میرهاشم هوای دیگری میدارد و هیچگاه رام نخواهد گردید. همان روز لوتیان و اوباشان دوچی ببازار ریخته با شلیک گلوله دکانها را بندانیدند. شب نیز در مغازههای مجیدالملک شلیک بسیار کردند و دستهای بدر خانهی حاجی مهدیآقا رفته آن را آتش زدند. انجمن ناچار شد بچاره برخیزد و فشنگ بمجاهدان بخشیده دستور جنگ و جلوگیری داد ، و از روز آدینه بیستوششم دیماه (12 ذیحجه) جنگ درمیان دو سو آغاز گردید.
دوچیان مغازههای سید حمزه را سنگر گرفته مجاهدان نیز در چند جا سنگر بسته بودند. گلوله چون تگرگ میبارید و چهبسا رهگذریان بیگناه که نابود شدند. انجمن توپی بروی «پل قاری» که درمیان دوچی و دیگر کویها میبود فرستاد ، و چون تا آن روز تبریزیان جنگ ندیده و آواز توپی نشنیده بودند ، و چون گفته شدی : «فلان شهر را بتوپ بستند» انبوه مردم چنین پنداشتندی که با یک توپ نیمی از یک شهر ویرانه گردد ، از اینرو بیم سراسر شهر را فراگرفت. بااینهمه توپ را هم آتش نکردند.
دو روز جنگ برپا بود و بیست تن کمابیش از دو سو کشته گردیدند. از مجاهدانِ بنام حاجی خلیل فرشچی کشته شد و او نخستین قربانی مجاهدان آذربایجانست. این مرد حجره در بازار میداشت و یکی از توانگران بشمار میرفت. با اینحال بنام غیرت و آزادیخواهی بمجاهدان پیوسته باآنکه سالش بیش از پنجاه میبود سنگینی تفنگ و فشنگ را بخود آسان میگرفت ، و در این جنگ که بیشتر کسان ترسیده پا بجلو نمیگزاردند او دلیرانه پا بجلو میگزارد ، و از اینرو با گلولهای که بسرش خورد افتاد و جان داد.
پس از دو روز آرامش روی داد. ولی همچنان بازارها بسته و آمد و شد بریده ، و سنگرها بجای خود میبود. شبانه اوباشان بدر خانهها رفته پول میگرفتند. چند روز با این حال گذشته روز پنجم بهمن بار دیگر درمیانه جنگ و تیراندازی آغاز یافت و باز دستهای کشته گردیدند.
در این میان نمایندگان انجمن در تلگرافخانه با تهران در گفتگو میبودند و دربارهی آرامش شهر چاره میتلبیدند. از دربار اجلالالملک را که نمایندهی انجمن نیز میبود رئیس شهربانی برگزیده رشتهی کارهای شهر را باو سپردند و او بیدرنگ بکار برخاسته جلو جنگ را گرفت. از آنسوی چون محرم فرامیرسید و بایستی کویها بسیج کار کنند تا دستههای سینهزنی بیرون آورند ، این خود مایهی دیگری به فرونشستن آتش جنگ گردید.
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 12ـ نخستین خونریزی در تبریز
در اینجا باز از آذربایجان سخن میرانم. در این میان در آنجا نیز ، چه در ساوجبلاغ و چه در خود تبریز ، یک رشته داستانهایی رخ میداد. اما در تبریز چنانکه گفتیم میرهاشم دسته جدا کرده از کارشکنی بازنمیایستاد و لوتیان دوچی میدان یافته آنچه میتوانستند ، از بهم زدن ایمنی خودداری نمینمودند. کنسول روس همچنان پافشاری کرده گرفتن نایبکاظم و همدستانش را میخواست و از آنسوی تفنگداران دوچی به پشتیبانی از آن برخاسته نافرمانی و ایستادگی نشان میدادند. هر زمان آشوب دیگری رخ میداد و لوتیان شبانه بدر خانهها رفته از توانگران پول میستدند.
کنسول میگفت کسانی شبانه بدر کنسولخانه رفته و آهنگ کشتن او را داشتهاند ، و همین را بهانه گرفته بیستوپنج تن قزاق به تبریز خواست و شمارهی پاسبانان کنسولخانه را دو برابر گردانید. این داستان در تهران در مجلس بگفتگو گزارده شد و از وزیر خارجه پرسش رفت ولی او پاسخ روشن نتوانست و همانا داستان با آگاهی از دربار میبود.
فرمانفرما تا در تبریز میبود اندک جلوگیری میرفت ، و چون او رفت انجمن جلوگیری را از بیگلربیگی خواستار شد ولی نتیجهای دیده نشد ، و خود پیدا میبود که کار بخونریزی خواهد کشید. در این میان عید قربان رسید. چنانکه میدانیم در زمان خودکامگی در این عید شتری میکشتند. بدینسان که جانور بیزبان را با منگوله و زنگوله آراسته و سوارگانی از پس و پیشش افتاده ، با سرنا و دهل ، یک روز و دو روز در بازار میگردانیدند و شادیها مینمودند ، و روز قربان میکشتند که هنوز جان از تنش درنرفته درباریان بر سرش میریختند و هر تکهای از گوشتش در دست دیگری میماند. سرش را هم برای ولیعهد یا شاه میبردند. این یک کار خونخوارانهی بدی میبود و از اینرو انجمن از آن جلو گرفت. ولی میرهاشم که دستگاه فرمانروایی برای خود چیده و بدلگرمی پول محمدعلیمیرزا و زور تفنگداران دوچی و سرخاب خود را در جهان دیگری میدید فرمان شتر قربانی داده و کهنهدرباریانی بدانسان که همه ساله میکردند شتری را کشتند و سرش را برای او بردند و از او «خلعت» و پاداش گرفتند.
از این کار مردم دانستند میرهاشم هوای دیگری میدارد و هیچگاه رام نخواهد گردید. همان روز لوتیان و اوباشان دوچی ببازار ریخته با شلیک گلوله دکانها را بندانیدند. شب نیز در مغازههای مجیدالملک شلیک بسیار کردند و دستهای بدر خانهی حاجی مهدیآقا رفته آن را آتش زدند. انجمن ناچار شد بچاره برخیزد و فشنگ بمجاهدان بخشیده دستور جنگ و جلوگیری داد ، و از روز آدینه بیستوششم دیماه (12 ذیحجه) جنگ درمیان دو سو آغاز گردید.
دوچیان مغازههای سید حمزه را سنگر گرفته مجاهدان نیز در چند جا سنگر بسته بودند. گلوله چون تگرگ میبارید و چهبسا رهگذریان بیگناه که نابود شدند. انجمن توپی بروی «پل قاری» که درمیان دوچی و دیگر کویها میبود فرستاد ، و چون تا آن روز تبریزیان جنگ ندیده و آواز توپی نشنیده بودند ، و چون گفته شدی : «فلان شهر را بتوپ بستند» انبوه مردم چنین پنداشتندی که با یک توپ نیمی از یک شهر ویرانه گردد ، از اینرو بیم سراسر شهر را فراگرفت. بااینهمه توپ را هم آتش نکردند.
دو روز جنگ برپا بود و بیست تن کمابیش از دو سو کشته گردیدند. از مجاهدانِ بنام حاجی خلیل فرشچی کشته شد و او نخستین قربانی مجاهدان آذربایجانست. این مرد حجره در بازار میداشت و یکی از توانگران بشمار میرفت. با اینحال بنام غیرت و آزادیخواهی بمجاهدان پیوسته باآنکه سالش بیش از پنجاه میبود سنگینی تفنگ و فشنگ را بخود آسان میگرفت ، و در این جنگ که بیشتر کسان ترسیده پا بجلو نمیگزاردند او دلیرانه پا بجلو میگزارد ، و از اینرو با گلولهای که بسرش خورد افتاد و جان داد.
پس از دو روز آرامش روی داد. ولی همچنان بازارها بسته و آمد و شد بریده ، و سنگرها بجای خود میبود. شبانه اوباشان بدر خانهها رفته پول میگرفتند. چند روز با این حال گذشته روز پنجم بهمن بار دیگر درمیانه جنگ و تیراندازی آغاز یافت و باز دستهای کشته گردیدند.
در این میان نمایندگان انجمن در تلگرافخانه با تهران در گفتگو میبودند و دربارهی آرامش شهر چاره میتلبیدند. از دربار اجلالالملک را که نمایندهی انجمن نیز میبود رئیس شهربانی برگزیده رشتهی کارهای شهر را باو سپردند و او بیدرنگ بکار برخاسته جلو جنگ را گرفت. از آنسوی چون محرم فرامیرسید و بایستی کویها بسیج کار کنند تا دستههای سینهزنی بیرون آورند ، این خود مایهی دیگری به فرونشستن آتش جنگ گردید.
👇
از آغاز محرم بازارها نیمهباز و نیمهبسته میبود. ولی دستههای سینهزن آمد و شد میکردند. از آنسوی اجلالالملک در اندک زمانی سامان بکارها داده بهمهی پاسبانان رخت شیک یکسان (از ماهوت مشکی با کمربند چرمی و دکمه و نشان) پوشانید ، و سردستهها بآنان گمارده همه را بکار انداخت. (در زمان مشروطه نخستین شهربانی بسامان در تبریز بنیاد یافته و این آغاز آن میباشد). نیز دستههایی را از سوار شاهسون و از قزاق به پشتیبانی شهربانی برگزیده بگردش در شهر واداشت. کوتاهسخن : در چنان هنگام دشواری ، اجلالالملک کاردانی نیکی از خود نشان داده شهر را پس از آن آشفتگی بآرامش آورد. من نیک بیاد میدارم که چگونه این دستهها با موزیک در بازارها میگردیدند و آرامش را برپا میگردانیدند.
این جنگ در تاریخ مشروطه ارجمند است. زیرا با زیانهایی که رسانید یک سودی دربر میداشت ، و آن اینکه مردم جنگ را دیده از ترس بیجایی که دربارهی آن میداشتند بیرون آمدند. نیز مجاهدان جنگ را دیده آزموده گردیدند و برای یک جنگ بزرگتر دیگری آماده شدند. در نتیجهی این جنگ بود که پس از بمباران مجلس چون شاه سپاه بسر تبریز فرستاد این شهر همچون دیگر شهرها دست و پای خود را گم نکرد و آن ایستادگی را نشان داد. در این جنگ یکی از سردستگان ستارخان میبود که چون کاردانی و دلیری از خود نشان داد بنام و آوازهاش افزود. همچنین مجاهدان قفقاز در این جنگ کاردانی از خود نمودند.
🌸
این جنگ در تاریخ مشروطه ارجمند است. زیرا با زیانهایی که رسانید یک سودی دربر میداشت ، و آن اینکه مردم جنگ را دیده از ترس بیجایی که دربارهی آن میداشتند بیرون آمدند. نیز مجاهدان جنگ را دیده آزموده گردیدند و برای یک جنگ بزرگتر دیگری آماده شدند. در نتیجهی این جنگ بود که پس از بمباران مجلس چون شاه سپاه بسر تبریز فرستاد این شهر همچون دیگر شهرها دست و پای خود را گم نکرد و آن ایستادگی را نشان داد. در این جنگ یکی از سردستگان ستارخان میبود که چون کاردانی و دلیری از خود نشان داد بنام و آوازهاش افزود. همچنین مجاهدان قفقاز در این جنگ کاردانی از خود نمودند.
🌸
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 14ـ فرمانفرما در ساوجبلاغ
اما در ساوجبلاغ ، چنانکه نوشتیم فرمانفرما بآهنگ آنجا از تبریز روانه گردید ، و چون به میاندوآب رسید یک دسته از سواره را از پیش فرستاده فردای آن روز که دوازدهم یا سیزدهم دیماه میبود خود با بازماندهی سپاه بدانجا شتافت. مردم شهر که از درون هواخواه ایران میبودند به پیشواز شتافته شادیها نمودند و بدینسان شهر دوباره بدست آمد. لیکن محمد فریقپاشا سرکردهی عثمانی که در چند فرسخی نشسته و پیاپی کردان را بآشوب برمیانگیخت ، این بار کوشش بیشتر گردانید و کردان در آبادیهای بیرون ساوجبلاغ آنچه توانستند دریغ نگفتند. آبادیها را ویران گردانیده کسانی را خون ریختند. سپس بیشرمی را از اندازه گذرانیده به فرمانفرما پیام فرستادند که شهر را بما بازگزار و برو. فرمانفرما باآنکه هزارودویست تن بیشتر همراه نمیداشت و کردان ده برابر فزونتر میبودند پاسخ درشتی داده فرستاده را بازگردانید. اینبود روز شنبه بیستم دیماه ناگهان دوازدههزار تن بیشتر روی بشهر آورده همهی پشتههای پیرامون را گرفتند و بکار جنگ پرداختند. فرمانفرما سواره و سرباز را بگوشههای شهر بخش کرده دستور جنگ و جلوگیری داد ، و خود نیز تفنگبدست آمده ایستاد. دو توپ در سرای حکومتی نهاده آتشفشانی میکردند ، و چون یکی از توپچیان با گلوله زده شد فرمانفرما خود پشت توپ جا گرفت. دوازده ساعت جنگ برپا بود و صد تن کمابیش از این سو کشته شدند. با اینحال کردان کاری از پیش نبرده بازگشتند. ولی در دیهها همچنان تاراج میکردند و راهها را بسته بودند. همان روز که این جنگ میرفت میانهی ساوجبلاغ و میاندوآب راه را زده قورخانه و هشتهزار تومان پول را که برای فرمانفرما فرستاده شده بود یغما کردند.
در این میان چشم فرمانفرما و مردم ساوجبلاغ براه میبود که از تبریز یا تهران یاوری رسد. ولی بیست روز گذشت و جز دستهی اندکی از شاهسون بآنجا نرسید. محمدعلیمیرزا روز فردای نشست بیستودوم دیماه بشیرینکاری ، خود بتلگرافخانهی دربار رفته و بسران ایلها و سرکردگان سوار آذربایجان تلگرافها زده بود که بیاری فرمانفرما شتابند. ولی چون رویهکاری میبود در بیرون نتیجه دیده نمیشد.
از آنسوی دولت رفتار نیرنگآمیزی پیش گرفته چنین میگفت : «عثمانیان چون آگهی جنگی نفرستادهاند نباید ما با سپاه آنان جنگ کنیم و تنها باید بسرکوب ایلهای نافرمان کوشیم». به فرمانفرما نیز دستور فرستاده بودند که جز با کردان جنگ نکند. در حالی که عثمانیان آشکاره مرز را شکسته بخاک ایران درآمده بودند. از آنسوی دربارهی ساوجبلاغ چون از کردان کاری پیش نرفت خود فریقپاشا بکار برخاسته با سپاه و توپ رو بسوی شهر آورد. فرمانفرما کسی فرستاده پیام داد که شما هنوز آگهی جنگی نفرستادهاید ، چگونه بسر شهر میآیید؟ فریق پاسخ داد : آگهی جنگی بالاتر از این چه باشد که با بیستهزار سپاه و شش توپ تا نیمفرسنگی شهر آمدهام. اگر تا شش ساعت دیگر از شهر بیرون نروی بیدرنگ جنگ آغاز خواهیم کرد.
از این پاسخْ فرمانفرما را تاب ایستادگی نمانده شهر را رها کرد و به میاندوآب بازگشت. بدینسان یک داستان ننگآلودی رخ داد. عثمانیان بشهر درآمده استوار نشستند ، و این شگفت که بازمیگفتند : ما بخاک ایران نگذشتهایم. محمدعلیمیرزا و وزیرانش نیز میگفتند : عثمانیان هنوز آگهی جنگی نفرستادهاند.
فرمانفرما در میاندوآب نشسته سپاه گرد میآورد. در این هنگام از حاجی محمدرضا نامی از بازرگانان کاشان کاری رخ داد که باید نامش در تاریخ بماند ، و آن اینکه از عراق پانصد تومان پول برای فرمانفرما فرستاد که در راه جنگ بکار برد ، فرمانفرما پول را پذیرفته با تلگراف سپاس گزارد.
از آنسوی چنانکه گفتیم در این کشاکش با عثمانی دولتهای روس و انگلیس و آلمان نیز دلبستگی مینمودند ، و گذشته از این لشکرکشیها و کوششها گفتگوهایی نیز در تهران و استانبول کرده میشد. نیز کمیسیونی در نزدیکیهای مرز برپا و گفتگو از خط مرز میرفت. عثمانیان اگر برخی از خاک ایران را ازآنِ خود میشماردند ساوجبلاغ از آن جمله نتوانستی بود. از اینرو عثمانیان ناگزیر مانده روز یکم اسفند ساوجبلاغ را رها کرده پس نشستند ، و کردان سرکش نیز بشیوهی همیشگی خود از در پشیمانی درآمده بار دیگر به ایران بستگی و فرمانبرداری نمودند ، شگفتتر از همه آنکه چون این آگاهی به تهران رسید محمدعلیمیرزا دستاویزی برای شیرینکاری پیدا کرده «دستخط» پایین را بمجلس فرستاد :
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..
🖌 احمد کسروی
🔸 14ـ فرمانفرما در ساوجبلاغ
اما در ساوجبلاغ ، چنانکه نوشتیم فرمانفرما بآهنگ آنجا از تبریز روانه گردید ، و چون به میاندوآب رسید یک دسته از سواره را از پیش فرستاده فردای آن روز که دوازدهم یا سیزدهم دیماه میبود خود با بازماندهی سپاه بدانجا شتافت. مردم شهر که از درون هواخواه ایران میبودند به پیشواز شتافته شادیها نمودند و بدینسان شهر دوباره بدست آمد. لیکن محمد فریقپاشا سرکردهی عثمانی که در چند فرسخی نشسته و پیاپی کردان را بآشوب برمیانگیخت ، این بار کوشش بیشتر گردانید و کردان در آبادیهای بیرون ساوجبلاغ آنچه توانستند دریغ نگفتند. آبادیها را ویران گردانیده کسانی را خون ریختند. سپس بیشرمی را از اندازه گذرانیده به فرمانفرما پیام فرستادند که شهر را بما بازگزار و برو. فرمانفرما باآنکه هزارودویست تن بیشتر همراه نمیداشت و کردان ده برابر فزونتر میبودند پاسخ درشتی داده فرستاده را بازگردانید. اینبود روز شنبه بیستم دیماه ناگهان دوازدههزار تن بیشتر روی بشهر آورده همهی پشتههای پیرامون را گرفتند و بکار جنگ پرداختند. فرمانفرما سواره و سرباز را بگوشههای شهر بخش کرده دستور جنگ و جلوگیری داد ، و خود نیز تفنگبدست آمده ایستاد. دو توپ در سرای حکومتی نهاده آتشفشانی میکردند ، و چون یکی از توپچیان با گلوله زده شد فرمانفرما خود پشت توپ جا گرفت. دوازده ساعت جنگ برپا بود و صد تن کمابیش از این سو کشته شدند. با اینحال کردان کاری از پیش نبرده بازگشتند. ولی در دیهها همچنان تاراج میکردند و راهها را بسته بودند. همان روز که این جنگ میرفت میانهی ساوجبلاغ و میاندوآب راه را زده قورخانه و هشتهزار تومان پول را که برای فرمانفرما فرستاده شده بود یغما کردند.
در این میان چشم فرمانفرما و مردم ساوجبلاغ براه میبود که از تبریز یا تهران یاوری رسد. ولی بیست روز گذشت و جز دستهی اندکی از شاهسون بآنجا نرسید. محمدعلیمیرزا روز فردای نشست بیستودوم دیماه بشیرینکاری ، خود بتلگرافخانهی دربار رفته و بسران ایلها و سرکردگان سوار آذربایجان تلگرافها زده بود که بیاری فرمانفرما شتابند. ولی چون رویهکاری میبود در بیرون نتیجه دیده نمیشد.
از آنسوی دولت رفتار نیرنگآمیزی پیش گرفته چنین میگفت : «عثمانیان چون آگهی جنگی نفرستادهاند نباید ما با سپاه آنان جنگ کنیم و تنها باید بسرکوب ایلهای نافرمان کوشیم». به فرمانفرما نیز دستور فرستاده بودند که جز با کردان جنگ نکند. در حالی که عثمانیان آشکاره مرز را شکسته بخاک ایران درآمده بودند. از آنسوی دربارهی ساوجبلاغ چون از کردان کاری پیش نرفت خود فریقپاشا بکار برخاسته با سپاه و توپ رو بسوی شهر آورد. فرمانفرما کسی فرستاده پیام داد که شما هنوز آگهی جنگی نفرستادهاید ، چگونه بسر شهر میآیید؟ فریق پاسخ داد : آگهی جنگی بالاتر از این چه باشد که با بیستهزار سپاه و شش توپ تا نیمفرسنگی شهر آمدهام. اگر تا شش ساعت دیگر از شهر بیرون نروی بیدرنگ جنگ آغاز خواهیم کرد.
از این پاسخْ فرمانفرما را تاب ایستادگی نمانده شهر را رها کرد و به میاندوآب بازگشت. بدینسان یک داستان ننگآلودی رخ داد. عثمانیان بشهر درآمده استوار نشستند ، و این شگفت که بازمیگفتند : ما بخاک ایران نگذشتهایم. محمدعلیمیرزا و وزیرانش نیز میگفتند : عثمانیان هنوز آگهی جنگی نفرستادهاند.
فرمانفرما در میاندوآب نشسته سپاه گرد میآورد. در این هنگام از حاجی محمدرضا نامی از بازرگانان کاشان کاری رخ داد که باید نامش در تاریخ بماند ، و آن اینکه از عراق پانصد تومان پول برای فرمانفرما فرستاد که در راه جنگ بکار برد ، فرمانفرما پول را پذیرفته با تلگراف سپاس گزارد.
از آنسوی چنانکه گفتیم در این کشاکش با عثمانی دولتهای روس و انگلیس و آلمان نیز دلبستگی مینمودند ، و گذشته از این لشکرکشیها و کوششها گفتگوهایی نیز در تهران و استانبول کرده میشد. نیز کمیسیونی در نزدیکیهای مرز برپا و گفتگو از خط مرز میرفت. عثمانیان اگر برخی از خاک ایران را ازآنِ خود میشماردند ساوجبلاغ از آن جمله نتوانستی بود. از اینرو عثمانیان ناگزیر مانده روز یکم اسفند ساوجبلاغ را رها کرده پس نشستند ، و کردان سرکش نیز بشیوهی همیشگی خود از در پشیمانی درآمده بار دیگر به ایران بستگی و فرمانبرداری نمودند ، شگفتتر از همه آنکه چون این آگاهی به تهران رسید محمدعلیمیرزا دستاویزی برای شیرینکاری پیدا کرده «دستخط» پایین را بمجلس فرستاد :
👇