Telegram Web
ای نگاهت
جلوهٔ خوش نقشِ هر صُبح دلم
دیده بگشا که جهان
میل به تو دارد همه روز ...

#مولانا
جزیره‌ای‌ست عشق تو
که خیال را به آن دسترس نیست
خوابی‌ست ناگفتنی
تعبیر ناکردنی

به‌راستی عشق تو چیست؟
گل است یا خنجر؟
یا شمع روشن‌گر؟
یا توفان ویران‌گر؟
یا اراده‌ی شکست‌ناپذیر خداوند؟

تمام آن‌چه دانسته‌ام همین است:

تو عشق منی
و آن‌ که عاشق است
به هیچ چیز نمی‌اندیشد…

#نزار_قبانی
و عشق گاهی خودش را
به صورت اندامت نشان می‌دهد
و چه استقبال زیبایی‌ست زیبایی دو عشق
لبی  که می‌بوسد
و لبی که بوسیده می‌شود
و من می‌بوسم ‌...
‌      ‌
#محمد_هاشمی
هذیان می گویند این نوشته ها
بیا باور کنیم
تب کرده ام!
نیستی و دوری ات پریشانم کرده!
باید دمنوش بنوشم
کجایی؟!
لبانت را می خواهم،
تا با فنجان چای و هل و دارچین
لبخندت را در آن حل کنم!
می شود به جای تو،
فنجای چایت را نوشید؟!
عزیزم! دیوانه بودن،
که دلیل نمی خواهد!
من مدّت هاست مجنون شده ام
یک لیلایِ بی نشان برای تو کافی ست ...


#عرفان_یزدانی
اندوهگین‌ نباش‌ سرزمین‌ من
در شکاف‌ زخم‌های‌ تو
بذر گل‌ کاشته‌ام،
تو روزی سراسر‌ گلستان‌ خواهی‌ شد...


#علیرضا‌_روشن
تو را هر زمان در شعرهایم بسُرایم
عشق میشوی
صبح، آغوش،ظهر، نگاه
عصر، خاطره ،شب، بوسه
تو زیبایی؟
تو را هر جای دلم بنشانم گل می دهی
مثل شمعدانی همیشه و همه جا به من می آیی
پشت پنجره
روی پله
کنج دیوار
لبِ حوض
یا در  دلِ باغچه
دوست داشتن تو
بی قید ترین فعل است


#مریم_رضایی_حامـی
امروز خودم را آراسته ام
گفتے ڪه ظهر مے آیی
و من يادم رفت بپرسم
به افق تو يا من؟
و تو يادت رفت بگويی
فردا يا روزے ديگر
چه فرقے مي ڪند
خودم را آراسته ام
عطر زده و منتظر
با لباسے ڪه خودت تنم ڪرده ای


#عباس_معروفی
و عشق که در سلامی شرم آگین
خویشتن را بازگو می کرد
در ظهر های گرم دود آلود
ما عشقمان را در غبار کوچه می خواندیم
ما با زبان ساده گلهای قاصد آشنا بودیم
ما قلبهامان را به باغِ
مهربانی های معصومانه می بردیم
و به درختان قرض می دادیم
و توپ با پیغام های بوسه
در دستان ما می گشت
و عشق بود آن حس مغشوشی
که در تاریکی هشتی ناگاه
محصورمان می کرد
و جذبمان می کرد ،
در انبوه سوزان نفس ها
و تپش ها و تبسم های دزدانه ...


#فروغ_فرخزاد
چهار فصل سال تویی!
لب هایت، عطشِ ظهرِ تابستان!
دست هایت، جوانه هایِ سبزِ بهار
تنت، برف ریزِ زمستان!
صدایت، خش خشِ برگ هایِ پاییز!

می خواهم
از انارهایِ ترک خورده یِ دهانت
سیر بنوشم!
در کاریزهایِ خُنکِ چشمانت
جاری باشم!
می خواهم تاکستان هایِ تنت را
به من نشان دهی!
گرم از اشتیاقِ شراب هایِ انبوه
در تو آرام بگیرم

می گویی چگونه؟!
چون آهویی رمیده
لبالب از عطشم!
پاگیرت شده ام ...


#عرفان_یزدانی
و عشقِ تو
مثل گلِ یاسِ حیاطمان می ماند
که هر صبح از عطر آن مست میشوم
چشمهایم را می بندم
نفس میکشم تو را
بویت هوای ریه هایم را تازه میکند
و من پُر می شوم
از عطرِ دوست داشتنت..!



#شقایق_نیکومنظری
اگر جنگ نبود
تو را به خانه ام دعوت میکردم
و میگفتم:
به کشورم خوش آمدی
چای بنوش خسته ای
برایت اتاقی از گل میساختم
و شاید تو را در آغوش میفشردم

اگر جنگ نبود
تمام مین های سر راه را گل میکاشتم
تا کشورم زیباتر به چشمانت بیاید

اگر جنگ نبود
مرز را نیمکتی میگذاشتم
کمی کنار هم به گفتگو مینشستیم
و خارج از محدوده دید تک تیر اندازان
گلی بدرقه راهت میکردم

اگر جنگ نبود
تو را به کافه های کشورم میبردم
و شاید دو پیک را به سلامتیت مینوشیدم
و مجبور نبودم ماشه ای را بکشم
که برای دختری در آنور مرز های کشورم
اشک به بار می آورد

حالا که جنگ میدرد
تن های بی روحمان را
برای زنی که
عکسش در جیب سمت چپم نبض میزند
گلوله نفرست

 
#نزار_قبانی

با آرزوی صلح همیشگی در جهان ،
بویژه در کشور عزیزمان ایران
نفس هایت می سوزاند
و صدایت گرم ترین واژه هاست!
آفتاب نگاهت، ریخته بر تن زمین!
شعله می کشد عشق
در نوسان کوتاه و بلند حرف هایت
بر دهان شیرین صبح می نشینم!
روشن تر از تکثیر زیبایی ات
مشغول نوشیدن فنجان کلمات تو خواهم شد ...

#عرفان_یزدانی
من عاشق نور و آفتابم
عاشق اینم که صبح،
چای‌ام را مقابل پنجره‌ای بنوشم
که آفتاب آن را تسخیر کرده.
عاشق اینم که گل‌های اتاقم،
سمت دیواری قد بکشند
که خورشید، تمام‌قد آن را در آغوش گرفته.
دوست دارم حالم خوب باشد؛
با نور و رنگ و آفتاب...
دوست دارم در لحظه زندگی کنم
و یادم باشد که امروز،
دیروزِ همان فردایی‌ست
که قرار است بگویم؛ یادش به‌خیر.
دوست دارم خورشید را در آغوشم بخوابانم، سرم را روی نرمیِ ابرها بگذارم،
آسمان را به خانه‌ام دعوت کنم
و با ماه و با ستاره‌ها چای بنوشم.
دوست دارم باشم،
دوست دارم آرام باشم،
دوست دارم به باکیفیت‌ترین شکل ممکن،
زندگی کنم...



#نرگس_صرافیان‌طوفان
من از خواب بابونه ها می آیم؛
از درختان باران خورده،
          و زمینی که قدم هایم،
                          تنش را میلرزاند..‌.

من از دشتهایی می‌آیم،
که بر اندامش خورشید،
قرن‌هاست تابیده،
و جوانه های لاله،
بر تن سبزه زارهایش،
قرن‌هاست روییده،
و عطر لاله زارهایش،
شمیمِ دلهای عاشقِ کوهسارانش گردیده...

من با عشق می‌آیم،
             برای رسیدن،
                  به آغازی با " تو" ،
                      که پایانی ندارد...

#سودابه_حسینی
تو از تکبر حُسن و من از حیا خاموش

کجاست مِی؟ که حجاب از میانه بردارد!


#بیدل_دهلوی
جزیره‌ای‌ست عشق تو
که خیال را به آن دسترس نیست
خوابی‌ست ناگفتنی…
تعبیر ناکردنی…

به‌راستی عشق تو چیست؟
گل است یا خنجر؟
یا شمع روشن‌گر؟
یا توفان ویران‌گر؟
یا اراده‌ی شکست‌ناپذیر خداوند؟

تمام آن‌چه دانسته‌ام
همین است:

تو عشق منی
و آن‌ که عاشق است
به هیچ چیز نمی‌اندیشد…

#نزار_قبانی
‌تا به حال کسی تو را
با چشم‌هاش نفس کشیده؟
آن‌قدر نگاهت می‌کنم
که نفس‌هام به شماره بیفتد..!

#عباس_معروفی
آفتاب می چکد روی گلبرگ نسترن
صدای تو می پیچد در کوچه های قلبم
صبح سرک می کشد
از میانِ درزِ چشمانم،
تا افق دور خانه!
زندگی به ساعت لبخندت
روی دقیقه شمارِ نفس هایم می ایستد!
از جهان بی تو برخاسته ام،
تا در کنارت
با ترنّم لحظه ها غرق شادی شوم
عطرت به پیراهنم دست می برد!
مرا در هوایت گرفتار می کند
عشق، ساعتی می نشیند بالای سرم
با دست های تو
موهایم را نوازش می کند ...



#عرفان_یزدانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📝 به بهانه ۱۳ تیر #روز_قلم

👤 شادروان #فریدون_مشیری:🍒🔥

با قلم می‌گویم:

ای همزاد! ای همراه! ای هم‌سرنوشت!
نیک می‌دانی چها دیدم به دورانهای زشت!

شعرهایم را نوشتی؟ دست‌خوش!
اشک‌هایم را کجا خواهی نوشت؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر گُلی زیباست اما یاس چیز دیگری ست
در میان سنگ ها الماس چیز دیگری ست

ما میان عمر خود خیلی برادر دیده ایم
در وفاداری ولی عباس چیز دیگری ست

فرا رسيدن تاسوعا و عاشورای حسينی تسليت 🖤
2025/07/07 00:38:43
Back to Top
HTML Embed Code: