Telegram Web
گزارش تصویری مراسم بزرگداشت فردوسی

🆔 @ToranjSUT
🆔 @AnjomanSUT
روز «عمر خیام نیشابوری» فیلسوف، ریاضیدان، منجم و شاعر ایرانی فرخنده باد.

خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش

#بهانه
🆔@ToranjSUT
Mohammad Reza Shajarian - 12 - Sazo Avaz
MohammadReza Shajarian (www.BiaMusic.us)
«آواز استاد شجریان از کنسرت بزرگداشت خیام در یونسکو»

#بهانه
🆔@ToranjSUT
📣 واحد فرهنگ و هنر انجمن اسلامی دانشجویان برگزار می‌کنند:

سلسله‌جلسات «نمایش‌نامه‌خوانی»
- خوانش گروهی یک نمایش‌نامه از نویسندگان نام‌آشنای ایران و جهان

📘 جلسۀ پنجم: نمایش‌نامۀ «گاو»، اثری از غلامحسین ساعدی

«من مشدی حسن نیستم. من گاوم. من گاو مشدی حسن هستم.»

🕓 زمان: یکشنبه، ۳۰ اردیبهشت‌ماه، ساعت ۱۵
📍 مکان: دفتر انجمن اسلامی دانشجویان

برای کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در جلسات به این شناسه پیام دهید.

🆔 @ToranjSUT
عربی را گفتند: تو پیر شده‌ای و عمری تباه کرده‌ای، توبه کن و به حج رو، گفت: خرج سفر ندارم. گفتند: خانه‌ات را بفروش و هزینه‌ی سفر کن. گفت چون بازگشتم، کجا بنشینم؟و اگر باز نگردم و مجاور کعبه مانم خدایم نمی‌گوید ای‌ احمق چرا خانه‌ی خود بفروختی و در خانه‌ی من منزل گزیدی؟

عبید زاکانی
#بهانه
👍2
«نمایشگاه کتاب»

نمایشگاه کتاب ۱۴۰۳ بار دیگر مثل سال‌های دیگر با همه بدی‌ها و خوبی‌هایش به پایان رسید. نمایشگاه کتاب یکی از بزرگ‌ترین رویدادهای فرهنگی ایرانه که هر ساله توی اردیبهشت‌ماه برگزار میشه. در سال ۱۴۰۳ هم نمایشگاه کتاب به صورت حضوری و مجازی از تاریخ ۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت در مصلی امام خمینی برگزار شد. امسال دلم می‌خواست قفل رو بشکونم و برعکس هر سال، امسال دوبار به جای یکبار برم نمایشگاه کتاب که خب میانترم‌ها نذاشتن!

توی این جستاری که پیش روتونه یکمی در مورد حال و هوای نمایشگاه امسال قراره بخونین:
پارسال به علت مسائلی که پیش اومده بود، خیلی از نشرها نمایشگاه رو تحریم کردن؛ که خب این روند برای تقریبا نصف این نشرها امسال هم ادامه داشت. مثلا نشرهایی مثل ماهی و نیلوفر و نی امسال هم توی نمایشگاه حضور نداشتن که خب باعث تاسف و ناراحتی بود و خیلی جای خالی‌شون حس می‌شد. اما خب میشه گفت تقریبا تمام نشرهای به نسبت معروف توی بخش مجازی نمایشگاه حضور داشتن.

فضای نمایشگاه خصوصا داخل شبستان مقداری متشنج بود، مردم چند ساعتی برای مسائل فرهنگی دور هم جمع شده بود. اما خب مثل هرجای دیگه که حضورشون حس میشه، سرتاسر نمایشگاه تقریبا سر هر راهرو، عزیزانی امر به معروف انجام می‌دادن. حتی مثل پارسال سراسر شبستان پر شده بود از تابلوهایی که پر بود از سوالات چالشی و بحث برانگیز؛ به شخصه چندین جا می‌دیدم که مردم رو دعوت می‌کردن به همکاری و عموما با بی‌اعتنایی از کنارشون رد می‌شدن یا خیلی جاها بحث‌ها به دعوا و مرافعه کشیده می‌شد.

از این بخش‌اش بگذریم، فضا برای علاقه‌مندان کتاب و مطالعه، به شدت گرم و دوست‌داشتنی بود. کلی بلاگر و خبرنگار حوزه کتاب رو دنبال کردم تو روزهای نمایشگاه و خیلی‌ها رو از نزدیک هم دیدم. یه کار جالبی که خیلی از نشرها انجام می‌دادن برای جذب مخاطب، دعوت از نویسنده/مترجمین کتاب‌های نشر هست. برای مثال نشر چشمه مثل هر سال، تقریبا هر روز چند چهره از مترجمین و نویسنده‌هاش رو آورده بود، که از جمله این افراد میشه به استاد عزیزمون عادل فردوسی‌پور و سروش صحت اشاره کرد.

به عنوان کسی که کتابخونه و سال‌هاست انتشارات و کتاب‌های تازه چاپ رو دنبال می‌کنه میتونم بهتون بگم بازار امسال به نسبت داغ داغ بود. به شخصه کلی کتاب خوب توی لیست خریدم داشتم و تقریبا ۸۰٪ شون هم گرفتم اما خب بودجه تا یه جایی کفاف میده!

حالا که بحث از هزینه‌ها شد باید بگم کتاب خریدن و کتابخون بودن توی این عصر کار سختیه؛ نه صرفا چون ممکنه کتاب خوب پیدا نکنی، نه کتاب خوب مثل فیلم خوبه، همیشه پیداش می‌کنی. بلکه مسئله اصلی هندل کردن هزینه‌ها توی خرید کتابه. نمایشگاه به رسم هر سال بین ۱۰ تا ۲۰ درصد تخفیف داشت که درصدش به ناشر برمیگرده. ولی خب شخصا یه جاهایی چونه زدم و چون فهمیدن بسیار پیگیرشون هستم، بیشتر تخفیف دادن!
اما در کل باید به مردم و نسل جوون و دانشجوها حق داد اگر کم سمت کتاب برن، به هرحال با وضع اقتصادی نه چندان جالب و افزایش روز افزون قیمت همه اقلام خصوصا کتاب، هماهنگی دخل و خرم سخت میشه و نهایتا آخر ماه پولی برای خرج کتاب کردن نمی‌مونه.

نکته امسال افزایش مبلغ بن‌های دانشجویی و هیئت امنایی بود که برای دانشجوها به هفتصد هزار تومان رسیده بود. اما خب این هم فقط برای بخش مجازی نمایشگاه بود. عملا سخت می‌شد کار، باید میدونستی دقیقا چه کتابی میخوای تا بتونی آنلاین سفارشش بدی. خوبی نمایشگاه اینه که میری و با یه بسط عظیم و گسترده‌ای از انواع کتاب رو به رو میشی و خیلی حق انتخاب داری. آدم‌هایی هستن که راهنماییت کنن، کتاب رو لمس می‌کنی و به نظر من از همه مهم‌تر، اینکه با گروه دوستات میری و یه روز خوش می‌گذرونی. که خب محیط اینطوری ایجاب می‌کنه.

به هرحال همونطور که گفتم، با همه خوبی‌ها و بدی‌هاش، نمایشگاه امسال هم تموم شد و همزمان باهاش حسرت یک ساله من تا شروع نمایشگاه ۱۴۰۴!

صبا کاووسی

#بهانه
#قلم_ما
🆔@ToranjSUT
👍1
چگونه باغِ تو باور کند بهاران را؟
که سال‌ها نچشیده است، طعم باران را

گمان مبر که چراغان کنند، دیگر بار
شکفته‌ها تن عریان شاخساران را

و یا ز روی چمن بسترد دوباره نسیم
غبار خستگی روز و روزگاران را

درخت‌های کهن ساقه، ساقه‌دار شوند
به دار کرده بر اینان تن هزاران را

غبار مرگ به رگ‌های باغ خشکانید
زلالِ جاریِ آوازِ جویباران را

نگاه کن گل من! باغبانِ باغت را
و شانه‌هایش آن رُستگاه ماران را

گرفتم این که شکفتی و بارور گشتی
چگونه می‌بری از یاد داغِ یاران را؟

درختِ کوچک من! ای درختِ کوچک من!
صبور باش و فراموش کن بهاران را

به خیره گوش مخوابان‌، از این سوی دیوار
صلای سُمّ سمندانِ شهسواران را

سوارِ سبزِ تو هرگز نخواهد آمد، آه!
به خیره خیره مبر رنج انتظاران را!

- حسین منزوی

#شعر
🆔@ToranjSUT
2
«و این جهانِ گذرنده دارِ خلود نیست و بر کاروانگاهیم و پسِ یکدیگر می‌رویم، هیچ‌کس را اینجا مُقام نخواهد بود، چنان باید زیست که پس از مرگ دعایِ نیک کنند.»

- تاریخ بیهقی
🆔 @ToranjSUT
1
📣 واحد فرهنگ و هنر انجمن اسلامی دانشجویان برگزار می‌کنند:

سلسله‌جلسات «نمایش‌نامه‌خوانی»
- خوانش گروهی یک نمایش‌نامه از نویسندگان نام‌آشنای ایران و جهان

📘 جلسۀ آخر: نمایش‌نامۀ «هنر»، اثری از یاسمینا رضا

«دوستم سرج یه تابلو خریده. تقریباً یک متر و شصت و عرضش یک متر و بیسته. سطحش سفیده و اگه چشم‌هاتون رو تنگ کنید، می‌تونید چندتا خط سفید روی اون ببینید.»

نمایش‌نامۀ هنر با یک اختلاف بر سر هنر مدرن آغاز می‌شود؛ اختلافی که انگار ریشه در شخصیت طرفین آن دارد.

🕓 زمان: یکشنبه، ۶ خردادماه، ساعت ۱۵
📍 مکان: دفتر انجمن اسلامی دانشجویان

برای کسب اطلاعات بیشتر و شرکت در جلسات به این شناسه پیام دهید.

🆔 @ToranjSUT
تا اختیار کردم سر منزل رضا را
مملوک خویش دیدم فرماندهٔ قضا را

تا ترک جان نگفتم آسوده‌دل نخفتم
تا سیر خود نکردم، نشناختم خدا را

چون رو به دوست کردی، سر کن به جور دشمن
چون نام عشق بردی، آماده شو، بلا را

دردا که کشت ما را شیرین لبی که می‌گفت
من داده‌ام به عیسی انفاس جان‌فزا را

یک نکته از دو لعلش گفتیم با سکندر
خضر از حیا بپوشید سرچشمهٔ بقا را

دوش ای صبا از آن گل در بوستان چه گفتی
کاتش به جان فکندی مرغان خوش نوا را

بخت ار مدد نماید از زلف سر بلندش
بندی به پا توان زد صبر گریز پا را

یا رب چه شاهدی تو کز غیرت محبت
بیگانه کردی از هم، یاران آشنا را

آیینه رو نگارا از بی‌بصر حذر کن
ترسم که تیره سازی دلهای با صفا را

گر سوزن جفایت خون مرا بریزد
نتوان ز دست دادن سر رشتهٔ وفا را

تا دیده‌ام فروغی روشن به نور حق شد
کمتر ز ذره دیدم خورشید با ضیا را

✍🏼فروغی بسطامی

#شعر
🆔@ToranjSUT
2
ای پیکر برهنه‌ی بی سر
پیدا نمی‌کنم به تنت جای بوسه‌ای
جز جای تیر و نیزه و خنجر‌ها

«پدری تن پاره فرزند را به دست گرفته و به دنبال سر جدا شده‌ی آن می‌گردد. همین حوالی، همین کربلای امروزِ رفح»

-تصویرگر: یس yassindraws

🆔@ToranjSUT
💔37
آنچه باید امروز از تن به در آورم جامه نیست، بلکه پوستی است که باید با دست‌های خویش پاره کنم.

✍🏼 پیامبر اثر جبران خلیل جبران

#برش_کتاب
🆔@ToranjSUT
8👍2
ما حتما باید دردِ فراق و دوری از یار و از دست دادن‌ها را کشیده باشیم که لذت وصال و رسیدن به یک عشق واقعی را که به‌طور معمول حق طبیعی‌مان است درک کنیم. ما باید کنار خیابان منتظر اتوبوس و تاکسی سگ‌لرزه زده باشیم تا نعمت داشتن یک پراید دمِ قسطی ۲۵۰ میلیونی که اونم با شانس و اقبال و بعد از سال‌ها و ماه‌ها انتظار سوارش شدیم و تا استارت نزده متوجه شده‌ایم درهایش قفل نمی‌شوند را با تمام وجودمان درک کنیم. ما باید هرسال خانه به دوشی کشیده باشیم و یک عمر یک نفر به‌عنوان صاحب‌خانه هر نوع تحقیری را برما روا داشته باشد تا بفهمیم صاحب یک خانه‌ حتی یک آپارتمان ۴۰ متری نمدار و نمور ۳۰ سال ساخت در جنوبی‌ترین نقطه شهر شدن چه نعمت بزرگی است. ما باید بی‌پولی کشیده باشیم و هر بار از جلوی ویترین مغازه‌ها با حسرت گذشته باشیم و همیشه دل‌نگران آخر ماه و کم‌آوردن‌ها بوده باشیم تا وقتی حساب بانکی‌مان نه رقمی شد آنهم به ریال قند توی دلمان آب شود. ما باید با دفتر کهنه و لباس نخ‌نما شده‌ی پارسال نوروز را جشن گرفته باشیم تا قدر جشن‌های پر و پیمان و زندگی‌های لاکچری امروز را متوجه باشیم. اصلا نمی‌فهمم چرا ما آدم معمولی‌ها باید آنقدر خوار و سرخورده می‌شدیم تا از زندگی درس می‌گرفتیم. و چرا فقط ما باید از زندگی درس می‌گرفتیم؟! خانم مسنی که کمرش تا نیمه خم شده به زور خودش را از میان جمعیت به وسط می‌کشاند و گواهی می‌دهد در دوره‌ی شاه به دلیل بی‌حجابی هلش داده‌اند و شانه‌اش شکسته است. می‌گوید: آزادی برای حیوانات است. حیوانات ‌که هر جا دلشان بخواهد می‌روند و هرچه دلشان بخواهد می‌خورند و با هر که دلشان بخواهد می‌خوابند. می‌‌گوید و لب به دندان می‌گزد. برای آدم‌هایی که فقط تماشایش می‌کنند. متکلم وحده است و نمی‌دانم چقدر تنها است که فقط دوست دارد صحبت کند وسط آنهمه شلوغی و اصلا متوجه نیست ‌که حرف‌هایش یک پر کاه می‌ارزد یا نه؟! و اصلا برایش مهم نیست که بعد از پیاده شدن عده‌ای پشت سرش می‌گویند بیچاره مشاعرش را از دست داده. من یاد خانمی می‌افتم که در نمایشگاه کتاب ایستاده بود تا در ایستگاه فکر، فکر کردن را آموزش دهد و سوال اصلی‌اش این بود که ارتباط ثروت و بی‌حجابی چیست؟ می‌گفت: قبول داری بالاشهری‌ها بی‌حجاب‌ترند؟ چون پولدار هستند. و می‌گفت همه جای دنیا قانون حجاب هست. و می‌گفت: آمار تجاوز و تعرض در آمریکا فلان و بهمان است. و قصد داشت با نمونه آوردن از زن بقال محل و مرد قصاب سر کوچه‌شان به من بفهماند مردان چه موجودات هول و متجاوزی هستند و وقتی با ذهن پرسشگر و قانع‌نشوی من مواجه شد گفت: پس تو می‌گویی این دخترا با این ناف‌ها و نیم‌تنه‌ها بیان تو خیابون. پس تکلیف مردها و خانواده‌هایی که فرو پاشیده می‌شوند چیست؟ و ناف زنان را عامل فروپاشی خانواده می‌دانست. من از جلوی فلافلی شلوغی که در جنوبی‌ترین نقطه شهر است رد می‌شوم. دو پیرمرد اداره‌اش می‌کنند. مردها بعد از ورودم به دنبال خالی کردن میز می‌گردند. من تنها مشتری زن هستم. اصرار و تلاش و تکاپویشان برای مهیا کردن فضا هم شادم می‌کند و هم غمگین. شادم چون مردهای کف خیابان انسان‌هایی شریف‌اند که از صبح تا بوق سگ به دنبال کار و رزق و روزی عرق می‌ریزند تا آخر شب شرمنده زن و بچه‌شان نشوند. غمگینم ‌که در این دنیا چرا هنوز ما با زدن برچسب زن و مرد آنقدر همه چیز را غیرعادی و نابرابر می‌کنیم. ترجیح می‌دهم در فضای باز بنشینم. روی میزی که پایه‌هایش جعبه‌های نوشابه زمزم است.

✍🏼دکتر زهرا طاهری

#قلم_ما
🆔@ToranjSUT
25👍5👎3
ذهن ما زندان است
ما در آن زندانى
قفل آن را بشكن
در آن را بگشاى
و برون آى از اين دخمه ظلمانى
نگشايى گل من
خويش را حبس در آن خواهى كرد
همدم جهل در آن خواهى شد
همدم دانش و دانايى محدوده ى خويش
و در اين ويرانى
همچنان تنگ نظر ميمانى

✍🏻مجتبى كاشانى
#شعر
🆔@ToranjSUT
8👍3
2025/07/13 18:33:26
Back to Top
HTML Embed Code: