Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
آهوان چشم‌هایت

احمد شهدادی

از سلاست آن كلمه‌ها متحيرم. از رنگ پالتو پدرت كه بر دوش توست. از كفش‌های كتانی‌ات كه دوستشان می‌داری، از گل سرخ كه با نان می‌خری، از بی‌خوابی‌هايت كه پايان‌ناپذيرند، از سؤال‌های ساده‌ات، از ابديتی كه با تو خواهم داشت

تو زنی هستی كه عقيق را دوست دارد، و هوای ابری را. رشته‌های باران را می‌شمارد، كفش‌های پدر را برق می‌اندازد، در جامی نقره‌ای آب می‌خورد، شب را می‌پرستد و روزهای تعطيل به گورستان می‌رود. تو زنی از جنس بی‌مرز ابديتی.

از بس سادگی در لبانت ديده‌ام، شك نمی‌كنم كه از خود بهشت آمده‌ای و معنای دوزخ را نمی‌دانی، زيرا از آفتاب شكايت می‌کنی، به خورشيد تشر می‌زنی و خنكای درخت بيدی می‌تواند تو را غرق كند در اعماق ابديت الوهی و در پشت آبشارها و باغ‌های آسمان.


اي راز اطلس و سفر، ای باغ گيلاس و پرنده، در بوطيقای عشق و معنا. به دریا بينديش و به آب و باران، به شاه‌كليد همۀ درها، انسان، که اين شب هم تمام می‌شود، و صبح كه سر بزند، تو از شكوه شمعدانی و شکوفه انار هم زيباتری.

تو بلوغ روشن انسانی. نامت صدای زندگی است. صدايت با آن لرزش فروتنانه زيباست. چشم‌هايت آهوان بیشه‌های اساطيری، و تنهایی‌ات خود تنهایی انسان. اين است كه چنين زندگی می‌كنی، سرشار رنج‌های ناشناخته.

روزگار كم سویی است، و خورشيد در ميان ترانۀ تاریکی گم است. پرنده‌ها باخود حرف می‌زنند و به جای تيمار جفت كز می‌كنند. كاج‌ها به باد بی‌احترامی می‌کنند و كفشدوزک‌ها به مزارع گندم بی‌اعتنا می‌شوند.

در دور منحنی، شب بی‌اعتماد به تمام جهان، از زير ابروهای سياهش به شهر نگاه می‌كند، و راه آفتاب به روی كوچه‌ها بسته است. فكر می‌كنم كه توفان شب می‌شکند نازكای شیشه اضطراب را.

#نوستالژی

@Truestoiclife
اسفنج و غربال

احمد شهدادی


یکی از رشته‌ها و حوزه‌های مهم و لازم فکری ـ فلسفی، «تفکر نقادانه» یا سنجشگرانه یا به اصطلاح رایج‌تر تفکر انتقادی است. ضروری است هرکس با کتاب و دفتر و نظریه و معرفت سروکار دارد، یک‌ دوره تفکر نقادانه بخواند.

در یکی از مثال‌های بحث تفکر نقادانه می‌گویند: آدم‌ها و ذهن‌ها دو دسته‌اند: اسفنجی و غربالی. ذهن اسفنجی کارش فقط جذب کردن معرفت است. فقط بلد است جذب کند و در خود نگاه دارد. در یک جا هم به اشباع می‌رسد و دیگر همان توان جذب را هم از دست می‌دهد. تفکر اسفنجی از حل مسئله عاجز است.

اما ذهن غربالی معرفت را می‌گیرد، ولی غربال می‌کند. سنجشگرانه می‌اندیشد، بد و خوب و درست و نادرست و مفید و مضر را تشخیص می‌دهد و از هم جدا می‌کند. فقط معرفت درست و کارآمد را در خود نگه می‌دارد و تازه با آن هم به حل مسئله می‌پردازد. دنبال راه‌حل است، نه حفظ کردن جمله‌ها. ثبات و پایداری فکری دارد و گول حرف‌های به‌ظاهر درست را نمی‌خورد.

تفکر اسفنجی تقلید طوطی‌وار است و ذخیره کلمات و اصطلاحات. تفکر غربالی سنجشگرانه اندیشیدن و به استقلال رأی رسیدن است. انتخاب آگاهانه و آزادانه نظرها و فکرها.

کتاب‌های تفکر نقادانه ما را با خصوصیات ذهن اسفنجی و غربالی آشنا می‌کنند.

@Truestoiclife
باورهای پرهزینه

احمد شهدادی


بعضی از باورها بار معرفتی، عاطفی و عملی بسیار دارند و برای فرد باورمند به آن‌ها انواع و اقسام هزینه‌های سنگین درست می‌کنند. پیچیدگی، نیاز به پیش‌فرض‌ها و مقدمات، نیاز به باورهای پشتیبان و مانند این‌ها، هر باوری را پرهزینه می‌کنند. فرض کنید در خانه شما چند وقت است چیزهایی گم می‌شوند. چیزهای گاه بی‌ارزش یا کم‌ارزش مثل دستگیره پارچه‌ای در آشپزخانه، قیچی جعبه خیاطی، سبد پلاستیکی، کلاه پشمی یکی از اعضای خانواده.

حال اگر بخواهید علت این گم‌ شدن‌ها را پیدا کنید ممکن است چند فرضیه به ذهنتان بیاید. اما تصور کنید یک عضو خانواده معتقد است و باور دارد که این کار اجنه است. یعنی اجنه می‌خواهند شما را اذیت کنند یا شما را سرکار گذاشته‌اند و دارند تفریح و بازی می‌کنند.

داشتن چنین باوری نامعقول نیست. می‌توان عقلا پذیرفت که موجودات دیگری غیر ما انسان‌ها با ما زندگی می‌کنند که نمی‌بینیم و گاهی هم سر به سر ما می‌گذارند.

اما صرف معقول بودن این باور آن را ثمربخش نمی‌کند. کسی که چنین باوری داشته باشد، هم از علت طبیعی و انسانی گم شدن اشیا در خانه بی‌خبر می‌ماند و تلاشی برای کشف آن‌ها نمی‌کند و هم پیچیدگی در جهان را افزایش می‌دهد و فرض وجود موجوداتی دیگر را پیش می‌کشد که در مجموعه باورهای او راجع به جهان اختلال ایجاد می‌کند. با چنین باوری، تصویر مهیبی از جهان به ذهن می‌آید که هم ترسناک است، هم تخریب عاطفی می‌کند، هم دستگاه معرفتی ما را به چالش می‌کشد و ناتوان نشان می‌دهد.

باورهای پرهزینه گاه ممکن است چنان آسیب‌های معرفتی، عاطفی و عملی در پی داشته باشند که جبران ناپذیر باشد.

برخی باورهای دینی، علمی، فلسفی و مانند آن‌ها نیز می‌توانند پرهزینه باشند و ما را دچار بدهی‌های مختلف معرفتی و روانی و ... کنند.

باورها باید ساده، طبیعی، ثمربخش، مسئله‌یاب، پاسخگو و مولد باشند. اگر بنا باشد باوری زندگی ما را بهتر نکند، آن را پیچیده‌تر کند، نیازمند پذیرش باورهای نامعقول یا بی‌ثمر دیگری باشد و گران تمام شود، بهتر است کنار گذاشته شود.

۵ آذر ۱۴۰۳

@Truestoiclife
Audio
معرفی کتاب: کاندید ولتر

#کتاب

#احمد_شهدادی

@Truestoiclife
تکرار مدعا

احمد شهدادی


بعضی فکر می‌کنند وقتی یک حرف را بارها و بارها تکرار کنند مستدل می‌شود و حجیت می‌یابد. سیستم ذهن این آدم‌ها طوری عمل می‌کند که تکرار یک ادعا را اتوماتیک اثبات آن ادعا فرض می‌کنند. به این چند جمله دقت کنید:

من زندگی خوبی ندارم.
فلانی مترجم خوبی است. چند کتاب ترجمه کرده.
شکست تیم ما چیزی از ارزش‌هایش کم نمی‌کند.
فلاسفه ملحدند.
محقق نخبه‌ای است. در طی پنج سال این کتاب را تحقیق و تصحیح کرده است.

هر کدام از این ادعاها دلیل جداگانه، غیر از خود مدعا، می‌طلبند تا مقبول و پذیرفته شوند. تکرار این ادعاها، بیان هیجانی آن‌ها، توجه به عدد و مقدار و حجم، و مواردی از این قبیل، حکم دلیل ندارند و صرفاً به تکرار ادعا می‌افزایند.

زندگی خوب تعریف می‌خواهد. بعد باید دلیل آورد که چرا من زندگی خوبی ندارم.
مترجم خوب کیست؟ مهم نیست ده کتاب ترجمه کرده یا یک کتاب.
اتفاقاً شکست تیم ما از ارزش‌های حرفه‌ای‌اش کم می‌کند.
الحاد چیست و چرا فلاسفه ملحدند؟
مهم نیست چند سال صرف تحقیق و تصحیح این اثر شده، مهم کیفیت کار مصحح و محقق است.

صدتا گردوی پوک، صدتا گردوی پوک‌اند. تعداد بیشتر مغز گردو درست نمی‌کند.

@Truestoiclife
مغز دو رنگ

احمد شهدادی


بعضی آدم‌ها مغز سیاه و سفید دارند. مغز آن‌ها رنگ دیگری نمی‌شناسد. اما زندگی، حیات، معنا، جهان و واقعیت، رنگارنگ‌اند. علاقه مفرط ما به طبقه‌بندی و خلاص کردن خودمان از فکر و تعمق و تأمل، فوراً دوگانه‌ای برای ما می‌تراشد و ما را با آن سرگرم می‌کند. خوب و بد، زشت و زیبا، درست و نادرست، شک و یقین، عشق و نفرت، خوشبختی و بدبختی. و همین‌طور فهرست این دوگانه‌‌ها ادامه دارد. درک وضعیت میانه برای مغز دو رنگ سخت است.

اگر خوب به تنوع رنگ‌ها در جهان طبیعی نگاه کنیم واقعیت آن را طیفی از رنگ می‌بینیم. حال اگر همین نگاه را به ذهن و فکر و اخلاق و فرهنگ و سنت داشته باشیم، آن‌ها را هم رنگین و متنوع می‌یابیم. طیف را دیدن به واقعیت نزدیک‌تر است.

تقلیل دادن جهان به دوگانه‌‌ها درست نیست. باید مغز خود را از این دوگانه‌اندیشی نجات دهیم. دوگانه‌ها جهان را دوقطبی می‌کنند. هر چیزی یا خوب است یا بد. حالت میانه ندارد. هر انسانی یا مؤمن است یا کافر. هر کسی یا خوشبخت است یا بدبخت. اما جهان از این خط‌کشی‌ها بیرون است و تن به این تقسیم‌ها نمی‌دهد. برای اینکه بهتر و واقع‌بینانه‌تر زندگی کنیم، خوب است جهان را رنگارنگ ببینیم.

۱۰ آذر ۱۴۰۳

@Truestoiclife
چیه این زندگی!

احمد شهدادی


۱. در زندگی هیچ چیز ثابت نمی‌ماند، یا تمام می‌شود یا تغییر می‌کند. مطلقا ثباتی در کار نیست.

۲. زندگی به شجاعت تغییر نیاز دارد. تغییر دادن خود و پذیرفتن تغییرات دیگران.

۳. در گذشته زندگی نباید گیر کرد. توقف در ترافیک گذشته ما را از حرکت باز می‌دارد.

۴. در زندگی باید شکرگزار بود. شکرگزاری به نعمتی که بابتش شاکریم نیست، صفتی در ماست که ناشی از رضایت و خرسندی است.

۵. در زندگی باید وقت آزاد داشت. برای کارهای آزاد.

۶. در زندگی باید به نو گرایش داشت و کهنه‌ها را کنار گذاشت.

۷. هر کدام از ما یک روز از قطار زندگی پیاده می‌شویم. دیر یا زود.

۷. زندگی همزاد حادثه است.

۸. نفی و طرد زندگی بدترین راه به سمت معنویت است. با نه گفتن به زندگی، آدم به هیچ آخرتی نمی‌رسد.

۹. کیفیت زندگی من و شما را اولویت‌بندی ما معلوم می‌کند، اینکه چه چیزی یا چیزهایی برای ما در اولویت است.

۱۰. زندگی چیزی نیست جز همین لحظه الان. همین حال ساده. گذشته یا آینده هیچ‌کدام زندگی واقعی نیستند. واقعیت زندگی همین اکنون ماست.


@Truestoiclife
سواد

احمد شهدادی



سواد چیست؟ باسواد کیست؟ از ده زاویه‌دید مسئله‌پژوهی کنیم.

۱. سواد قدرت حل مسئله است، حفظ کردن جواب‌ پرسش‌ها نیست.

۲. سواد فرایندی دینامیک و پویاست. هم فرایند است، یعنی به تدریج به دست می‌آید و هم پویاست، یعنی مدام باید آب نو در حوض آن جاری باشد. وگرنه راکد می‌شود و می‌گندد.

۳. آدم باسواد همیشه نوآموز و دانش‌آموز است.

۴. سواد از دل یک رشته بیرون نمی‌آید، مفهومی میان‌رشته‌ای است. برای حل یک مسئله باید بتوان آن را از چند زاویه دید.

۵. سواد بر دیالوگ مبتنی است. بدون گفت‌وگوی زنده و شاداب و خیرخواهانه، سواد بی‌معناست.

۶. سواد یعنی تفکر سیستماتیک. مرتبط ساختن معرفت‌ها و دانسته‌ها به هم، و به تحلیل و ایده و نظریه رسیدن.

۷. سواد یعنی درس گرفتن از خطاهای شناختی و روشی پیشین.

۸. سواد یعنی استفاده مدام از کلمات و عبارتی مثل «شاید»، «به نظر می‌رسد»، «ممکن است»، «بر اساس شواهد و دلایل فعلی»، «نمی‌دانم».

۹. سواد با هنر مرتبط است. آدم باسواد دست‌کم شاخه‌ای از هنر را می‌شناسد، دنبال می‌کند، الهام می‌گیرد.

۱۰. سواد همیشه نسبی است. هیچ وقت مطلق نیست.

@Truestoiclife
دوستان گرامی

در این نوبت، انیمیشن خاطرات یک حلزون، اثر آدام الیوت، برای تحلیل و بررسی در گروه  «فیلم و زندگی» معرفی می‌شود.


@Truestoiclife
🟪 زندگی رواقی برگزار می‌کند:

🟦 دوره آموزشی «معنای زندگی»

🟩 چهار جلسه: آنلاین و آفلاین (رایگان و آزاد)

👤 مدرس: احمد شهدادی

زمان: چهارشنبه‌ها، از ساعت ۲۰.۳۰ تا ۲۱.۳۰

🗓 شروع دوره: چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳

برای شرکت در این دوره پیام بدهید به:
@Saba_ehtesham


📖 سرفصل دوره:


🔸زندگی چه معنایی دارد؟

🔸معنای معنای زندگی

🔸رابطه زندگی و دستاورد

🔸ارزش زندگی

🔸چالش‌ها و مسئله‌ها

🔸معنا و معنویت

🔸فقدان معنا- ضد معنا

🔸اخلاق، عواطف و عقلانیت


🔷🔶🟪 معنای زندگی ♦️♦️♦️ معنای زندگی🟪🔶🔷

🌱🌱🌱 @Truestoiclife
خماری

احمد شهدادی



بدترین صفتی که می‌تواند گریبان روح ما را بگیرد، سرمستی از داشته‌هاست. مهم نیست آن داشته مال و ثروت باشد، یا میز و مقام، یا شأن و اعتبار اجتماعی، یا هر چیز دیگر. اگر از داشتن چیزی سرمست شدیم و خود را از یاد بردیم و مرزهای اخلاق را شکستیم و عربده فخر و مباهات کشیدیم، باید آماده «خماری» باشیم.

درست مثل معتاد و میخواره‌ای که به متاع خود نرسد، خمار غم و اضطراب و استیصال می‌شویم. خماری حالتی است که پس از جدایی از مطلوب توهمی و خیالی به ما دست می‌دهد.

امتحانش سخت نیست. کمی فکر کنیم. کدام داشته و دارایی را از ما بگیرند، خمار و خراب می‌شویم؟ اگر چیزی از دستمان رفت و خمار غم و خراب غصه شدیم، بدانیم که سرمست بوده‌ایم. داشته‌ها سرمست‌کننده و نشئگی‌آورند، اما سیرت جهان بی‌وفایی و فراق است. در روزهای نشئگی باید به فکر خماری آینده هم باشیم. آن چنان معتاد چیزی نشویم که ترکش خرابمان کند. مولانا چقدر خوب ما و جهان را شناخته:

هم‌چنین هر شهوتی اندر جهان
خواه مال و خواه جاه و خواه نان

هریکی زین‌ها تو را مستی کند
چون نیابی آن، خُمارت می‌زند

این خُمارِ غم دلیلِ آن شده‌ست
که بدآن مفقودْ مستیّ‌ات بُده‌ست

@Truestoiclife
معنای زندگی

احمد شهدادی



- من به عشق دو‌ست‌دخترم زندگی می‌کنم.

- من به خاطر پول زندگی می‌کنم.

- من برای رسیدن به رؤیاهام زندگی می‌کنم.

- من به دو دلیل زندگی می‌کنم. ۱. به دنیا آمدم. ۲. هنوز نمردم.


باب‌اسفنجی


معنای زندگی برای هرکس چیزی است و آن را «شأن وجودی» او تعیین می‌کند. اینکه هرکس از زندگی چه می‌خواهد، بسته به این است که او کیست. سؤال سهمگین معنای زندگی، دیر یا زود یقه ما را می‌گیرد. حتی ممکن است در پایان عمر به سراغمان بیاید: این چه زندگی بود که از سر گذراندم؟ چرا زندگی کردم؟ چرا این‌گونه زندگی کردم؟ رنج مواجهه با این پرسش‌ها کم از رنج مواجهه با مرگ نیست.

هرکس باید معنای شخصی و متفرد و منحصر به فرد و یکه و یگانه خودش را پیدا کند. معنا نمی‌تواند دست دوم، تقلبی، تقلیدی، کورکورانه، اجباری، سطحی، ناپایدار، غیراخلاقی، نامعقول، موهوم و قراردادی باشد. یازده صفت برای معنای ناکارآمد و بی‌معنای زندگی گفتم. مثال‌هایش را خودتان می‌آورید لطفاً؟

@Truestoiclife
مرده‌های خوب

احمد شهدادی



آدم باید خوب باشد، اما نه از سر ترس یا اجبار یا وظیفه یا تقلید یا طمع. آدم باید با آزادی و انتخاب خود خوب باشد. بتواند بد باشد و بد رفتار کند، اما خوبی را انتخاب کند. از خوبی لذت ببرد و خوب باشد نه اینکه با درد و رنج، خوبی را به خود تحمیل کند.

آدم بی‌انتخاب بی‌هویت و بی‌معنا می‌شود. وقتی دیگری ما را به کاری اجبار کند و فرمان دهد، پیش از همه چیز آزادی ما را می‌کشد. و وقتی آزادی بمیرد، هیچ فضیلتی باقی نمی‌ماند.

مارشال روزنبرگ این طور آدم‌های خوب اما مجبور و برده و بی‌اختیار را «مرده‌های خوب» می‌نامد. و این سخن درستی است. خوبی با اختیار و انتخاب معنا دارد وگرنه همه مرده‌ها خوب و بی‌خطر و بی‌آزارند.

@Truestoiclife
زندگی سالم

احمد شهدادی



ماکس نیف، اقتصاددان شیلیایی، نه ویژگی را شرط‌های زندگی سالم و طبیعی می‌داند:

معیشت؛ محافظت؛ محبت؛ فهم؛ مشارکت؛ اوقات فراغت؛ خلاقیت؛ هویت؛ آزادی.

به نظر او این شروط، ارکان سلامت زندگی هستند.بدون این‌ها زندگی به فاجعه تبدیل می‌شود.

آدم باید معیشت در حد کفایت داشته باشد. از خودش مراقبت کند. به خود و دیگران محبت کند. دیگران را بفهمد. در امور گروهی و اجتماعی مشارکت کند. اوقات فراغت داشته باشد. خلاقیت از خود نشان دهد. هویت اصیل و نه تقلیدی و تصنعی داشته باشد. آزاد باشد.

هرکس خودش می‌داند که در زندگی شخصی کدام‌یک از این شروط را دارد. در سطح زندگی اجتماعی هم مثل روز روشن است کدام‌یک از این ویژگی‌ها در جامعه هست و کدام نیست.

خوش‌بختی و خوش‌وقتی ما آدم‌ها شروطی دارد. بدا به حال آن فرد و آن جامعه‌ای که از حداقل این شروط محروم باشند.

@Truestoiclife
توهمات

احمد شهدادی


خیلی از ما دچار توهمیم. انواع و اقسام توهم. درباره خودمان، صفاتمان، توانایی‌هایمان، کمالاتمان، عقلمان، جامعه‌مان. توهماتی داریم درباره جهان، انسان، خدا، دین، سیاست، قدرت، مرگ، موفقیت، شر، شادی و خلاصه خیلی چیزهای دیگر.

الیور ساکس، عصب‌شناس و مغزپژوه، توهم را این طور تعریف می‌کند: «به طور کلی، توهم ادراکی است که در غیاب هرگونه واقعیت بیرونی ایجاد می‌شود. به عبارتی، دیدن یا شنیدن چیزهایی که وجود خارجی ندارند.»

یکی از سخت‌ترین مراحل رشد فکری و عاطفی و شخصیتی، پی بردن به توهمات خود و بعد بیرون آمدن از آن‌هاست. این کار به مدد گفتگوی پردامنه و عمیق با ارباب معرفت، از طریق خواندن و نوشتن و آگاهی‌ یافتن ممکن می‌شود. آن هم به این شرط که تبدیل به بیماری نشده باشد.

توهمات ما را وادار می‌کنند کارهای خطرناک بکنیم و حرف‌های خطرناک بزنیم. توهم در دین، موجب تعصب و تکفیر و تفتیش عقاید و قشری‌گری و خشونت می‌شود. توهم در سیاست، به ویرانی و نابودی عصرها و نسل‌ها و شهرها و عمرها می‌انجامد. توهم در علم، باب سحر و جادو و فصد و زالو را باز می‌کند. توهم در خود، مایه خودشیفتگی و غرور و قهرمان‌بازی و زورگویی و استبداد رأی می‌شود.

توهمات درد بی‌درمان نیستند، اما تا ریشه عمیق در جانمان ندوانده‌اند باید فکری به حالشان بکنیم.

چه فکری؟ خواندن، آگاه شدن، با دانشوران و صاحب‌نظران گفتگو کردن، عقاید پوسیده و کهنه را دور ریختن، با جهان‌های دیگر آشنا شدن، از محیط‌ها و آدم‌های توهم‌زا گریختن. توهم را باید درمان کرد. خیلی خیلی زود.

@Truestoiclife
زندگی روی دور تند

احمد شهدادی

آیا شما هم حس می‌کنید زندگی شتاب دارد و روی دور تند می‌‌گذرد؟ سرعت عجیب آمدن و رفتن روزها و شب‌ها، بعد هفته‌ها و ماه‌ها. چشم به هم می‌زنی امروز رفته و فردا آمده، این هفته رفته و هفته بعدی رسیده و آذر رفته و دی آمده.

شما هم حال کسی را دارید که روی دور تند تردمیل دارد می‌دود و از این سرعت سرگیجه گرفته؟ از غذا خوردن و سر کار رفتن و وظایف روزمره فردی و اجتماعی را انجام دادن، تا خرید و تفریح و مهمانی، اغلب درگیر «جنون سرعت» شده‌ایم و همین مزه زندگی آهسته، یعنی کندزیستی(Slow living) را از ما می‌گیرد. دیگر «چشیدن طعم وقت» برای ما ممکن نیست.

آیا فکر میکنید دور تندی در کار نیست، یا هست و ایرادی ندارد؟ اگر هست و ایراد دارد، چه پیشنهادهای عملی دارید برای کند کردن دور تند زندگی؟

@Truestoiclife
تصدقت شوم، حقت را نمی‌دهم!

احمد شهدادی


قربان‌صدقه زن رفتن، گرامی‌داشت زن نیست. گرامی‌داشت زن، ادای حقوق ذاتی و طبیعی و انسانی اوست. به جای سخنرانی در مدح و ستایش زن و بیان مقام و ارزش او، که نتیجه نگاه مردپرستانه است، حقوق او را محترم بشمارید و ارج بگزارید.

متأسفانه خطابه و انشانویسی درباره فضیلت چیزی یا کسی، جای عمل و اقدام می‌نشیند. و ما ملتی هستیم که به جای عمل حرف می‌زنیم، چون آسان‌تر است، عواقب ندارد، بی‌خطر است و تازه وجدانمان را هم راضی می‌کند که چه مردمان (مردان!) با فرهنگی هستیم که به شأن و مقام زن پی‌برده‌ایم.


۲ دی ۱۴۰۳

@Truestoiclife
رؤیا‌فروشان

احمد شهدادی

آیا تا به حال از کسی رؤیا خریده‌اید؟ در طول زندگی کسان زیادی پیدا می‌شوند که با تبلیغ و تحمیق و زبان‌بازی و حقه‌بازی، و به قول مولانا: «خرفروشانه»، می‌خواهند به آدم توهم یعنی رؤیا بفروشند. بساطشان هم پر است از انواع کالاهای معنوی و مادی.

- این کتابو بخونی به راز قانون جذب پی می‌بری.
- سه ماهه می‌تونی انگلیسی رو عین بلبل حرف بزنی.
- با این معجون یه ماهه بیست کیلو لاغر میشی.
- این نمازو بخونی تمام گناهات مثل برگ درخت می‌ریزه.
- این مدرکو بگیری می‌تونی واسه خودت شرکت بزنی.
- روزی یه نخود تریاک قند و فشارتو میزون می‌کنه.
- با تو ازدواج کنم دیگه هیچ غصه‌ای تو دنیا ندارم.
- دکتر ناخدازاده با یه نسخه درمانت می‌کنه.
- این شغلو بگیرم زندگیم از این رو به اون رو میشه.

کسانی که رؤیا می‌خرند هیچ وقت عملی شدن رؤیاشان را نمی‌بینند. رؤیا فقط می‌تواند انگیزه‌ای درونی برای حرکت به سمت هدفی باشد. آن هم نه اهداف نامعقول، ناممکن و ناسالم. رؤیا می‌خریم، انگار ظهر تابستان یخ خریده باشیم. ساعتی بعد همه امیدمان جلوی چشممان آب می‌شود.

رؤیا داشته باشیم خوب است. اما نه به جای واقعیت. بعد هم لازم است برای عملی کردن آن زحمت بکشیم. هیچ فرمولی نیست که فرد و جامعه را یک‌شبه سعادتمند کند.

@Truestoiclife
زمان امری سیاسی است

احمد شهدادی

زمان شأن سیاسی دارد و امری سیاسی است. زمان و سیاست در هم تنیده‌اند و آن‌ها را نمی‌توان از هم جدا کرد. سیاست زمان (دوره، عصر، روزگار) خودش را دارد و آن را به عنوان ابزاری برای بسط و توسعه خود به کار می‌گیرد. دقت کرده‌اید که هر سیاستی یا می‌خواهد آینده را جلو بیندازد و زودتر محقق کند، یا می‌خواهد از تحقق آینده‌ای جلوگیری کند؟ سیاست چون امری زمانمند است، وجهه تاریخی دارد و بی‌تاریخ ممکن نمی‌شود. تاریخ‌زدایی از سیاست ناممکن است. سیاست همیشه می‌خواهد گلوی خود را برای خوردن جهان گشادتر و حلقش را برای بلعیدن انسان فراخ‌تر کند.

سیاست چنان زمان را سیاست‌زده می‌کند که تبدیل به نوعی گاه‌شماری می‌شود: «در عصر سلطنت فلان پادشاه؛ در دوره سلطه بهمان قوم؛ در تاریخ تشکیل بیسار سلسله».

سیاست شیشه عمر همه ما را می‌شکند و زمان محبوس در آن را سر می‌کشد تا از این طریق بتواند ماناتر و پایاتر، عمری طولانی داشته باشد. عمر ما را می‌نوشد تا خودش بیشتر عمر کند.

کنش‌های سیاسی هم زمانمندند. بدون زمان هیچ کنش سیاسی رخ نمی‌دهد. رژیم‌های سیاسی تاریخی‌اند یعنی موقت‌اند، چون زمان سیالیت ذاتی دارد. دینامیسم زمان هر هسته سختی را از درون پوک می‌کند.

سیاست همواره می‌خواهد نظم زمانی خاصی را خلق کند. قدرت را هم بر اساس همین نظم زمانی تعریف می‌کند و توسعه می‌دهد. اما از یک موج زمانی متولد می‌شود و در یک موج زمانی می‌میرد. سیاستی که سیالیت زمان و لحظه نو را فهم نکند زودتر می‌میرد. ایدئولوژی‌ها در گورستان ابدی زمان به خواب می‌روند.

@Truestoiclife
سفر در جستجوی معنا

احمد شهدادی

در جلسه دیشب بحث «معنای زندگی» به دو نکته مهم در معنای زندگی اشاره کردم. زندگی: ۱. سفر است. ۲. جستجو است.

سفر یعنی حرکت. از مبدئی به مقصدی رفتن. بدون سفر پویایی و تغییری محقق نمی‌شود. این سفر بیشتر انفسی و درونی است تا آفاقی و بیرونی. هرچند سفر بیرونی هم تجربه‌ای ارزشمند و گاه تغییردهنده است.

نکته مهم دیگر جستجو است. جستجو فرض یافتن و پی بردن و گشتن و پرسیدن و وارسی کردن و امثال این‌ها را در خودش دارد. جستجو همواره جستجوی امر مجهول است. آدم که دنبال امر معلوم نمی‌گردد. جستجو در پی نایافته‌ای است. اگر یافته‌ای در مشت من باشد، چه چیز را جستجو کنم؟

تلاش برای سفر جستجوگرانه در زندگی، معنای زندگی را می‌سازد، آن را عمیق‌تر می‌کند و به آن شادابی و امید می‌دهد.

بی‌سفر، بی‌جستجو، رود می‌خشکد و به هرزآبی بدل می‌شود.
بعد یادمان باشد:

 تا در طلب گوهر کانی، کانی
 تا در هوس لقمه نانی، نانی

 این نکته رمز اگر بدانی، دانی 
هر چیز که در جستن آنی، آنی


@Truestoiclife
2024/12/26 10:25:07
Back to Top
HTML Embed Code: