🔘 چگونگی خاتمه دادن به جنگ
✍ حسین علایی
با شروع حملات سنگین اسرائیل به ایران و ترور فرماندهان ارزشمند و دانشمندان هستهای و کشتار مردم، وظیفه مهم حاکمیت و دولت چگونگی اداره کشور در شرایط جنگی و چگونگی پایان دادن به جنگ تحمیلی اسرائیل است.
در جهان سیاست، همیشه در شرایط بروز جنگ، بدترین حالت، نداشتن گزینه چگونگی خروج از جنگ است.
در وضعیت فعلی اسرائیل و آمریکا برنامه هماهنگی را علیه جمهوری اسلامی ایران تنظیم کرده و در حال اجرای آن هستند. این برنامه شامل مذاکره برای تسلیم، صدور قطعنامه های مختلف شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی و شروع جنگ توسط اسرائیل و با پشتیبانی همه جانبه آمریکا جهت نیل به اهداف برنامه ریزی شده است.
آنها میخواهند ایران را به لبهی پرتگاه برده و کشور را گرفتار یک جنگ فرسایشی کنند تا بتوانند اسرائیل را از سقوط نجات دهند و امنیت و بقای آن را تضمین کنند.
حال چه باید کرد؟!
برای پاسخ به این سوال بایستی خوب به حرفهای دشمن گوش کرد و دید که او چه میگوید و چه میخواهد بکند و چه میخواهد.
آمریکا به عنوان حامی اصلی اسرائیل به صورت روشن و صریح و بیپرده گفته است که اگر توافقی در کار نباشد، جایگزین آن حمله به ایران است. منظور ترامپ هم از توافق این است که ایران با دست خود بساط غنیسازی و صنعت هستهای صلحآمیز خود را برچیند. اسرائیل هم خواهان مدل رفتار با لیبی علیه ایران است.
بنابراین دیگر از آن بازیهای دیپلماتیک و گفتگوهای پشت پرده خبری نیست و صحنه، کاملاً روشن است و ترامپ جنگ را توسط اسرائیل شروع کرده و با ترورهای هدفمند خود میخواهد ستون فقرات قدرت دفاعی ایران و دانش و ظرفیت هستهای ایران را از بین ببرد.
اما ایران چه در اختیار دارد؟ چه راهی برای گذار از این وضعیت دارد؟ چه برگهای بُردی روی میز دارد؟ مفهوم مقاومت هوشمندانه چیست؟
در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران چارهای ندارد جز آنکه مقابله به مثل کند و اسرائیل را تحت حملات موشکی قرار دهد. بنابراین شعار "اگر بزنید، میزنیم" را اجرایی کند و هزینههای اقدام نظامی را برای آمریکا و اسرائیل بالا ببرد.
البته تا جایی که آمریکا به طور مستقیم وارد جنگ با ایران نشود طبیعتاً ایران به پایگاههای آمریکایی در عربستان، کویت، قطر، امارات و عراق حمله نخواهد کرد. یمن هم از هدف قرار دادن تاسیسات انرژی عربستان خودداری خواهد کرد.
بنابراین استراتژی شلیک موثر به تل آویو یعنی قلب اسرائیل تا متوقف شدن حملات اسرائیل ادامه خواهد یافت.
اما بازی خطرناک، مثل ریختن بنزین روی آتش در اتاق دربسته این است که اسرائیل میخواهد در عرض چند هفته، ایران را تبدیل به صحنهای همانند وضعیت نوار غزه، ویتنام، سوریه، جنوب لبنان، یوگسلاوی کند و مردم را به ستوه آورد. بدین منظور نباید گذاشت که دشمن به هدفش برسد.
لذا بایستی کسانی که در معرض ترور هستند را از جایگاههای ثابت و منازل مسکونیشان دور کرد.
از طرفی تمامی ظرفیت نهادهای امنیتی را علیه اسرائیل وارد عمل کرد. ابتدا باید قرارگاههای اطلاعاتی و عملیاتی موساد در داخل ایران را شناسایی کرد و آنها را هدف قرار داد. بدین منظور تشکیلاتهایی مانند حراستها و حفاظتها را بجای نظارت بر خودیها، علیه اسرائیل بکار گرفت.
لازم است تا نیروی انتظامی را از وظایفی مانند کنترل حجاب و مقابله با سگگردانی به دنبال کامیونهای حاوی پهپادهای اسرائیلی و کوادکوپترها فرستاد. از ظرفیت عظیم ارتش علاوه بر پدافند هوایی بیشتر برای کنترل مرزها استفاده کرد.
ظرفیتهای بسیج و ستادهای امر به معروف را برای پیدا کردن عوامل اسرائیل بکار گرفت.
در تشکیلات پدافند غیر عامل تجدید نظر کرد و آن را از یک سازمان اداری به یک واحد فعال تبدیل نمود.
البته طبیعی است که اینها جای واکنشهای نظامی را نمیگیرد. هر چه پاسخ نظامی ایران موثرتر باشد، اسرائیل از نیل به اهداف خود بیشتر باز میماند. البته بعضی هم بر این باورند که جمهوری اسلامی ایران باید به آزمایشات اتمی هم از موضع قدرت فکر کند، که طبیعتاً ایران به دنبال چنین سیاستی نیست. زیرا ایران این راه را بازدارنده و تضمینکننده امنیت ملی نمیداند.
اما راه دیگر همچنان بهرهگیری هوشمندانه از دیپلماسی با یک شگرد زیرکانه است. هدف در اینجا میتواند نیل به یک توافق حداقلی سریع، کوتاهمدت، محدود، اما نجاتبخش باشد.
ایران میتواند ابتدا پیشنهاد یک آتشبس رسمی به شورای امنیت سازمان ملل بدهد و همه را غافلگیر کند و با بهرهگیری از دیپلماسی پنهان با آمریکا به نوعی جنگ را متوقف کند. البته این راه پرهزینه است، ولی هزینه آن کمتر از خسارات تداوم جنگ است. طبیعی است که یک توافق کوچک، بهتر از یک جنگ بزرگ و پر تلفات است.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صبح_ما
#صدای_نوین_خراسان
@sobhema_ir
🆔 @VoNoKh
✍ حسین علایی
با شروع حملات سنگین اسرائیل به ایران و ترور فرماندهان ارزشمند و دانشمندان هستهای و کشتار مردم، وظیفه مهم حاکمیت و دولت چگونگی اداره کشور در شرایط جنگی و چگونگی پایان دادن به جنگ تحمیلی اسرائیل است.
در جهان سیاست، همیشه در شرایط بروز جنگ، بدترین حالت، نداشتن گزینه چگونگی خروج از جنگ است.
در وضعیت فعلی اسرائیل و آمریکا برنامه هماهنگی را علیه جمهوری اسلامی ایران تنظیم کرده و در حال اجرای آن هستند. این برنامه شامل مذاکره برای تسلیم، صدور قطعنامه های مختلف شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی و شروع جنگ توسط اسرائیل و با پشتیبانی همه جانبه آمریکا جهت نیل به اهداف برنامه ریزی شده است.
آنها میخواهند ایران را به لبهی پرتگاه برده و کشور را گرفتار یک جنگ فرسایشی کنند تا بتوانند اسرائیل را از سقوط نجات دهند و امنیت و بقای آن را تضمین کنند.
حال چه باید کرد؟!
برای پاسخ به این سوال بایستی خوب به حرفهای دشمن گوش کرد و دید که او چه میگوید و چه میخواهد بکند و چه میخواهد.
آمریکا به عنوان حامی اصلی اسرائیل به صورت روشن و صریح و بیپرده گفته است که اگر توافقی در کار نباشد، جایگزین آن حمله به ایران است. منظور ترامپ هم از توافق این است که ایران با دست خود بساط غنیسازی و صنعت هستهای صلحآمیز خود را برچیند. اسرائیل هم خواهان مدل رفتار با لیبی علیه ایران است.
بنابراین دیگر از آن بازیهای دیپلماتیک و گفتگوهای پشت پرده خبری نیست و صحنه، کاملاً روشن است و ترامپ جنگ را توسط اسرائیل شروع کرده و با ترورهای هدفمند خود میخواهد ستون فقرات قدرت دفاعی ایران و دانش و ظرفیت هستهای ایران را از بین ببرد.
اما ایران چه در اختیار دارد؟ چه راهی برای گذار از این وضعیت دارد؟ چه برگهای بُردی روی میز دارد؟ مفهوم مقاومت هوشمندانه چیست؟
در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران چارهای ندارد جز آنکه مقابله به مثل کند و اسرائیل را تحت حملات موشکی قرار دهد. بنابراین شعار "اگر بزنید، میزنیم" را اجرایی کند و هزینههای اقدام نظامی را برای آمریکا و اسرائیل بالا ببرد.
البته تا جایی که آمریکا به طور مستقیم وارد جنگ با ایران نشود طبیعتاً ایران به پایگاههای آمریکایی در عربستان، کویت، قطر، امارات و عراق حمله نخواهد کرد. یمن هم از هدف قرار دادن تاسیسات انرژی عربستان خودداری خواهد کرد.
بنابراین استراتژی شلیک موثر به تل آویو یعنی قلب اسرائیل تا متوقف شدن حملات اسرائیل ادامه خواهد یافت.
اما بازی خطرناک، مثل ریختن بنزین روی آتش در اتاق دربسته این است که اسرائیل میخواهد در عرض چند هفته، ایران را تبدیل به صحنهای همانند وضعیت نوار غزه، ویتنام، سوریه، جنوب لبنان، یوگسلاوی کند و مردم را به ستوه آورد. بدین منظور نباید گذاشت که دشمن به هدفش برسد.
لذا بایستی کسانی که در معرض ترور هستند را از جایگاههای ثابت و منازل مسکونیشان دور کرد.
از طرفی تمامی ظرفیت نهادهای امنیتی را علیه اسرائیل وارد عمل کرد. ابتدا باید قرارگاههای اطلاعاتی و عملیاتی موساد در داخل ایران را شناسایی کرد و آنها را هدف قرار داد. بدین منظور تشکیلاتهایی مانند حراستها و حفاظتها را بجای نظارت بر خودیها، علیه اسرائیل بکار گرفت.
لازم است تا نیروی انتظامی را از وظایفی مانند کنترل حجاب و مقابله با سگگردانی به دنبال کامیونهای حاوی پهپادهای اسرائیلی و کوادکوپترها فرستاد. از ظرفیت عظیم ارتش علاوه بر پدافند هوایی بیشتر برای کنترل مرزها استفاده کرد.
ظرفیتهای بسیج و ستادهای امر به معروف را برای پیدا کردن عوامل اسرائیل بکار گرفت.
در تشکیلات پدافند غیر عامل تجدید نظر کرد و آن را از یک سازمان اداری به یک واحد فعال تبدیل نمود.
البته طبیعی است که اینها جای واکنشهای نظامی را نمیگیرد. هر چه پاسخ نظامی ایران موثرتر باشد، اسرائیل از نیل به اهداف خود بیشتر باز میماند. البته بعضی هم بر این باورند که جمهوری اسلامی ایران باید به آزمایشات اتمی هم از موضع قدرت فکر کند، که طبیعتاً ایران به دنبال چنین سیاستی نیست. زیرا ایران این راه را بازدارنده و تضمینکننده امنیت ملی نمیداند.
اما راه دیگر همچنان بهرهگیری هوشمندانه از دیپلماسی با یک شگرد زیرکانه است. هدف در اینجا میتواند نیل به یک توافق حداقلی سریع، کوتاهمدت، محدود، اما نجاتبخش باشد.
ایران میتواند ابتدا پیشنهاد یک آتشبس رسمی به شورای امنیت سازمان ملل بدهد و همه را غافلگیر کند و با بهرهگیری از دیپلماسی پنهان با آمریکا به نوعی جنگ را متوقف کند. البته این راه پرهزینه است، ولی هزینه آن کمتر از خسارات تداوم جنگ است. طبیعی است که یک توافق کوچک، بهتر از یک جنگ بزرگ و پر تلفات است.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صبح_ما
#صدای_نوین_خراسان
@sobhema_ir
🆔 @VoNoKh
🔘 راهکارهایی برای نجات فوری ایران
✍ بیانیه چند تن از نواندیشان دینی
اسرائیل در اجرای نقشه جدید خاورمیانه بر خلاف کلیه موازین حقوق بینالملل با پیشرفتهترین سلاحهای آمریکایی و اروپایی وارد جنگ علیه کشورمان ایران شده است.
در این پنج روز خسارات فراوانی به زیرساختهای مختلف کشور وارد شده و جمعی از شهروندان غیرنظامی، دانشمندان هستهای و فرماندهان ارشد نظامی کشته شدهاند.
اسرائیل بدون هماهنگی با آمریکا امکان تدارک چنین جنگی علیه ایران نداشته است. قوای موشکی و توان دفاعی ایران محدود است. جمع کثیری از مردم هم از عملکرد جمهوری اسلامی به شدت ناراضی هستند.
اصلاح جمهوری اسلامی البته ضروری است، اما این اصلاح باید توسط مردم ایران و با رعایت منافع ملی، استقلال، و تمامیت ارضی ایران صورت گیرد.
نتانیاهو نخست وزیر جلاد اسرائیل که به حکم دیوان بین المللی لاهه به عنوان جنایتکار جنگی تحت تعقیب است، چگونه میتواند برای ملت ایران دموکراسی و رهایی به ارمغان آورد؟!
انرژی هستهای بهانهای بیش نیست، اقتدار، توان نظامی، تمامیت ارضی و استقلال ایران نشانه است.
با توجه به واقعیت تلخ زورمداری قدرتهای جهانی و بیاعتنایی آنها به موازین حقوقی - چه برسد اخلاقی - از یکسو و «مقدورات ملی» از سوی دیگر، پیشنهادهای حداقلی زیر را با هیأت حاکمه جمهوری اسلامی و هموطنان شریف در میان میگذاریم:
یک. درخواست آتشبس موقت: جنگ اسرائیل علیه ایران جنگی تحمیلی است. دفاع مشروع حق مسلم ایران است. اما پیشنهاد فوری «آتشبس موقت» معقولترین کار ممکن در شرایط خطیر فعلی است. با آتشبس موقت از تخریب بیشتر زیرساختها و تلفات بیشتر انسانی جلوگیری میشود و فرصتی برای چارهاندیشی جدی فراهم میشود.
دو. مذاکره مستقیم با آمریکا: مذاکره با آمریکا از سر گرفته شود، این بار مستقیم و صریح. میتوان با توجه به مقدورات ملی و به دور از خیالبافی و آرمانگرایی متوهمانه از منافع ملی با دیپلماسی قوی دفاع کرد.
سه. انعطاف در غنیسازی: انرژی هستهای حق مسلم ایران است. اما از آن مهمتر حفظ ایران، جان شهروندان، و حفاظت از زیرساختهای کشور است. دانش هستهای دانشمندان ایرانی را احدی نمیتواند از ما بگیرد. میتوان به طور موقت از میزانی از غنیسازی برای رسیدن به منافع بیشتر ملی صرفنظر کرد.
چهار. آشتی جمهوری اسلامی با مردم: مردم باید به شکل ملموس شاهد تغییر مشی کلان نظام باشند. این امر با این چند اقدام عاجل میسر است: رفع حصر غیرقانونی از محصوران، آزادی زندانیان سیاسی و آزادی مطبوعات مطابق قانون اساسی فعلی.
پنج. برگزاری همهپرسی برای اصلاح قانون اساسی
امیدواریم با انجام این پنج خواسته راه برای حفظ تمامیت ارضی، استقلال، آزادی و رعایت منافع ملی فراهم شود.
مسعود ادیب، حسن یوسفی اشکوری، عبدالعلی بازرگان، احمد عابدینی، حسن فرشتیان، و محسن کدیور
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
✍ بیانیه چند تن از نواندیشان دینی
اسرائیل در اجرای نقشه جدید خاورمیانه بر خلاف کلیه موازین حقوق بینالملل با پیشرفتهترین سلاحهای آمریکایی و اروپایی وارد جنگ علیه کشورمان ایران شده است.
در این پنج روز خسارات فراوانی به زیرساختهای مختلف کشور وارد شده و جمعی از شهروندان غیرنظامی، دانشمندان هستهای و فرماندهان ارشد نظامی کشته شدهاند.
اسرائیل بدون هماهنگی با آمریکا امکان تدارک چنین جنگی علیه ایران نداشته است. قوای موشکی و توان دفاعی ایران محدود است. جمع کثیری از مردم هم از عملکرد جمهوری اسلامی به شدت ناراضی هستند.
اصلاح جمهوری اسلامی البته ضروری است، اما این اصلاح باید توسط مردم ایران و با رعایت منافع ملی، استقلال، و تمامیت ارضی ایران صورت گیرد.
نتانیاهو نخست وزیر جلاد اسرائیل که به حکم دیوان بین المللی لاهه به عنوان جنایتکار جنگی تحت تعقیب است، چگونه میتواند برای ملت ایران دموکراسی و رهایی به ارمغان آورد؟!
انرژی هستهای بهانهای بیش نیست، اقتدار، توان نظامی، تمامیت ارضی و استقلال ایران نشانه است.
با توجه به واقعیت تلخ زورمداری قدرتهای جهانی و بیاعتنایی آنها به موازین حقوقی - چه برسد اخلاقی - از یکسو و «مقدورات ملی» از سوی دیگر، پیشنهادهای حداقلی زیر را با هیأت حاکمه جمهوری اسلامی و هموطنان شریف در میان میگذاریم:
یک. درخواست آتشبس موقت: جنگ اسرائیل علیه ایران جنگی تحمیلی است. دفاع مشروع حق مسلم ایران است. اما پیشنهاد فوری «آتشبس موقت» معقولترین کار ممکن در شرایط خطیر فعلی است. با آتشبس موقت از تخریب بیشتر زیرساختها و تلفات بیشتر انسانی جلوگیری میشود و فرصتی برای چارهاندیشی جدی فراهم میشود.
دو. مذاکره مستقیم با آمریکا: مذاکره با آمریکا از سر گرفته شود، این بار مستقیم و صریح. میتوان با توجه به مقدورات ملی و به دور از خیالبافی و آرمانگرایی متوهمانه از منافع ملی با دیپلماسی قوی دفاع کرد.
سه. انعطاف در غنیسازی: انرژی هستهای حق مسلم ایران است. اما از آن مهمتر حفظ ایران، جان شهروندان، و حفاظت از زیرساختهای کشور است. دانش هستهای دانشمندان ایرانی را احدی نمیتواند از ما بگیرد. میتوان به طور موقت از میزانی از غنیسازی برای رسیدن به منافع بیشتر ملی صرفنظر کرد.
چهار. آشتی جمهوری اسلامی با مردم: مردم باید به شکل ملموس شاهد تغییر مشی کلان نظام باشند. این امر با این چند اقدام عاجل میسر است: رفع حصر غیرقانونی از محصوران، آزادی زندانیان سیاسی و آزادی مطبوعات مطابق قانون اساسی فعلی.
پنج. برگزاری همهپرسی برای اصلاح قانون اساسی
امیدواریم با انجام این پنج خواسته راه برای حفظ تمامیت ارضی، استقلال، آزادی و رعایت منافع ملی فراهم شود.
مسعود ادیب، حسن یوسفی اشکوری، عبدالعلی بازرگان، احمد عابدینی، حسن فرشتیان، و محسن کدیور
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
🔘 تجاوز اخیر اسرائیل و دموکراسیسازی!
✍ مجید شیعهعلی
پژوهشگران دموکراسی به این سوال بسیار پرداختهاند که جنگ چه تاثیری بر دموکراسیسازی میتواند داشته باشد. برخی از پژوهشگران با اشاره به کاهش مشروعیت اقتدارگرایی، شکستن تصویر قدرتمندی حاکمیت و… جنگ خارجی را زمینهای برای دموکراسیسازی دانستهاند و برخی دیگر با اشاره به تقویت نظامیان در طول جنگ، تقویت ملیگرایی یا در صورت شکست ایجاد بیثباتی، آن را برای دموکراسیسازی مضر دانستهاند. و برخی دیگر نیز ارتباط معناداری بین تجربه جنگی و دموکراسیسازی در کشورها نیافتهاند. اگر نتایج جنگها را از هم تفکیک کنیم تاثیر آنها بر دموکراسیسازی واضحتر خواهد شد.
یکم، اشغال خاک کشور تحت حاکمیت اقتدارگرا توسط ارتش خارجی
در درجه نخست، واضح است که هیچ حکومت اقتدارگرایی با اشغال خاک اقتدارگرایی دیگری دموکراسی نساخته است. اشغال توسط یک حکومت دموکراتیک در موارد معدودی به طور مثال آلمان غربی پس از اشغال متفقین منجر به دموکراسیسازی شده است. اما این مثال قابل تعمیم به سایر کشورها و سایر دورانها نیست. چنانکه سه نظریهپرداز بزرگ دموکراسیسازی لینز، دایموند و لیپست در اثر مشترکشان در دهه ۹۰ میلادی مینویسند: «موفقیتهای دموکراتیک اشغال متفقین پس از جنگ جهانی دوم در آلمان، اتریش و ژاپن به احتمال زیاد قابل تکرار نیستند و قطعا هیچ دموکراسیخواهی آرزوی جنگ را به عنوان وسیله استقرار دموکراسی ندارد.»
این پیشبینی در تجربه ناکام ایالات متحده در عراق و افغانستان به تجربه نیز اثبات شد. چنانکه افغانستان پس از دو دهه جنگ و خونریزی و تخریب مجدد به طالبان واگذار شد و عراق امروز پس از تجربه جنگ و خونریزی و اشغال نیمی از خاک توسط داعش و… در شاخص لیبرال دموکراسی بنابر ارزیابی موسسه v-dem در جایگاهی پایینتر از ایران قرار میگیرد.
بنابر آنچه رفت و تجربه تلخ ایالات متحده در عراق و افغانستان، این کشور انگیزهای برای اشغال ایران ندارد و اسرائیل نیز آن حد از نیروی نظامی را که بتواند خاک ایران را اشغال کند در اختیار ندارد. و اصولا یک کشور آپارتاید نمیتواند مدعی دموکراسیسازی باشد.
دوم، تخریب دولت مرکزی حکومت اقتدارگرا توسط دشمن خارجی
تخریب دولت مرکزی به دلایل مختلف به دموکراسیسازی آسیب میرساند. در درجه نخست، به سازمانهای تجزیهطلب فرصت بروز و ظهور میدهد و ادعاهای جداییطلبی به میدان میآید. از مواردی که روستو مطرح کرد و نظریهپردازان دموکراسیسازی پس از او بر آن صحه گذاشتند این است که پیشنیاز دموکراسیسازی سطحی از انسجام ملی است. در درجه دوم، فقدان امنیت جانی باعث میشود شهروندان یک جامعه از سطح بالاتر مطالبات دست بکشند و به نیازهای کف هرم مازلو توجه کنند. در درجه سوم، دموکراسیسازی را حاصل توزان جامعه مدنی قدرتمند و دولت مرکزی قدرتمند میدانند و در فقدان دولت مرکزی قوی دموکراسیسازی دور از ذهن خواهد بود. چنانکه در نمونههای نزدیکتر مانند لیبی و سوریه نیز مشاهده میشود که تخریب دولت مرکزی ثمری جز ناامنی نداشته است.
هرچند تجربههای پیشین منجر میشود طرفهای مختلف بازی به جز اسرائیل تمایلی به تکرار آن نداشته باشند، اما جنگ بازی با آتش است و هر لحظه ممکن است تمام زندگی را به خاکستر بدل سازد.
سوم، پیروزی حاکمیت اقتدارگرا در جنگ خارجی
در دل جنگ، حاکمیت اقتدارگرا فرصت مییابد فضای سیاسی را ببند، جامعه مدنی را تخریب کند، نظامیان را تقویت کند، ملیگرایی حول اقتدارگرایی حاکم را تشدید کند و حیات خود را به عنوان تامینکننده امنیت ضروری نشان دهد. حکومتهای اقتدارگرا در شرایط بحرانی به سمت جنگ میروند تا بتوانند با یک قمار بزرگ فرصت بیشتری برای حیات پیدا کنند. چنانکه در تجربه کشور خودمان میبینیم نهال نوپای دموکراسی پس از انقلاب در طول جنگ تبدیل به یک اقتدارگرایی هژمونیک بسیار خشن شد.
چهارم، شکست حاکمیت اقتدارگرا در بیرون از مرزهای اصلی کشور
تجربههایی مانند شکست آرژانیتن در جنگ فالکلند، پرتغال در از دست دادن مستعمراتش در افریقا و… نشان داد که چنین سطحی از شکست میتواند به دموکراسیسازی کمک کند. این نوع از شکست مشروعیت حاکمیت اقتدارگرا را تخریب میکند، تصویر شکستناپذیری آن را تخریب میکند و جامعه مدنی فرصتی مییابد تا گامهای بیشتری در جهت دموکراسیسازی بردارد. این سطح از شکست را حاکمیت در طی سالهای اخیر با از دست دادن نیروهای نیابتی خود در منطقه تجربه کرده بود و اگر تجاوز اخیر اسرائیل اتفاق نمیافتاد بسیار محتمل بود که به مرور شاهد تاثیرات آن در وضعیت دموکراسی در ایران باشیم.
بنابر آنچه رفت، تجاوز اخیر دولت اسرائیل در هیچ حالتی، هیچ نتیجه مثبتی در زمینه دموکراسیسازی در ایران نداشته و نمیتواند داشته باشد.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#هوس_قمار_دیگر
#صدای_نوین_خراسان
@qomaredigar
🆔 @VoNoKh
✍ مجید شیعهعلی
پژوهشگران دموکراسی به این سوال بسیار پرداختهاند که جنگ چه تاثیری بر دموکراسیسازی میتواند داشته باشد. برخی از پژوهشگران با اشاره به کاهش مشروعیت اقتدارگرایی، شکستن تصویر قدرتمندی حاکمیت و… جنگ خارجی را زمینهای برای دموکراسیسازی دانستهاند و برخی دیگر با اشاره به تقویت نظامیان در طول جنگ، تقویت ملیگرایی یا در صورت شکست ایجاد بیثباتی، آن را برای دموکراسیسازی مضر دانستهاند. و برخی دیگر نیز ارتباط معناداری بین تجربه جنگی و دموکراسیسازی در کشورها نیافتهاند. اگر نتایج جنگها را از هم تفکیک کنیم تاثیر آنها بر دموکراسیسازی واضحتر خواهد شد.
یکم، اشغال خاک کشور تحت حاکمیت اقتدارگرا توسط ارتش خارجی
در درجه نخست، واضح است که هیچ حکومت اقتدارگرایی با اشغال خاک اقتدارگرایی دیگری دموکراسی نساخته است. اشغال توسط یک حکومت دموکراتیک در موارد معدودی به طور مثال آلمان غربی پس از اشغال متفقین منجر به دموکراسیسازی شده است. اما این مثال قابل تعمیم به سایر کشورها و سایر دورانها نیست. چنانکه سه نظریهپرداز بزرگ دموکراسیسازی لینز، دایموند و لیپست در اثر مشترکشان در دهه ۹۰ میلادی مینویسند: «موفقیتهای دموکراتیک اشغال متفقین پس از جنگ جهانی دوم در آلمان، اتریش و ژاپن به احتمال زیاد قابل تکرار نیستند و قطعا هیچ دموکراسیخواهی آرزوی جنگ را به عنوان وسیله استقرار دموکراسی ندارد.»
این پیشبینی در تجربه ناکام ایالات متحده در عراق و افغانستان به تجربه نیز اثبات شد. چنانکه افغانستان پس از دو دهه جنگ و خونریزی و تخریب مجدد به طالبان واگذار شد و عراق امروز پس از تجربه جنگ و خونریزی و اشغال نیمی از خاک توسط داعش و… در شاخص لیبرال دموکراسی بنابر ارزیابی موسسه v-dem در جایگاهی پایینتر از ایران قرار میگیرد.
بنابر آنچه رفت و تجربه تلخ ایالات متحده در عراق و افغانستان، این کشور انگیزهای برای اشغال ایران ندارد و اسرائیل نیز آن حد از نیروی نظامی را که بتواند خاک ایران را اشغال کند در اختیار ندارد. و اصولا یک کشور آپارتاید نمیتواند مدعی دموکراسیسازی باشد.
دوم، تخریب دولت مرکزی حکومت اقتدارگرا توسط دشمن خارجی
تخریب دولت مرکزی به دلایل مختلف به دموکراسیسازی آسیب میرساند. در درجه نخست، به سازمانهای تجزیهطلب فرصت بروز و ظهور میدهد و ادعاهای جداییطلبی به میدان میآید. از مواردی که روستو مطرح کرد و نظریهپردازان دموکراسیسازی پس از او بر آن صحه گذاشتند این است که پیشنیاز دموکراسیسازی سطحی از انسجام ملی است. در درجه دوم، فقدان امنیت جانی باعث میشود شهروندان یک جامعه از سطح بالاتر مطالبات دست بکشند و به نیازهای کف هرم مازلو توجه کنند. در درجه سوم، دموکراسیسازی را حاصل توزان جامعه مدنی قدرتمند و دولت مرکزی قدرتمند میدانند و در فقدان دولت مرکزی قوی دموکراسیسازی دور از ذهن خواهد بود. چنانکه در نمونههای نزدیکتر مانند لیبی و سوریه نیز مشاهده میشود که تخریب دولت مرکزی ثمری جز ناامنی نداشته است.
هرچند تجربههای پیشین منجر میشود طرفهای مختلف بازی به جز اسرائیل تمایلی به تکرار آن نداشته باشند، اما جنگ بازی با آتش است و هر لحظه ممکن است تمام زندگی را به خاکستر بدل سازد.
سوم، پیروزی حاکمیت اقتدارگرا در جنگ خارجی
در دل جنگ، حاکمیت اقتدارگرا فرصت مییابد فضای سیاسی را ببند، جامعه مدنی را تخریب کند، نظامیان را تقویت کند، ملیگرایی حول اقتدارگرایی حاکم را تشدید کند و حیات خود را به عنوان تامینکننده امنیت ضروری نشان دهد. حکومتهای اقتدارگرا در شرایط بحرانی به سمت جنگ میروند تا بتوانند با یک قمار بزرگ فرصت بیشتری برای حیات پیدا کنند. چنانکه در تجربه کشور خودمان میبینیم نهال نوپای دموکراسی پس از انقلاب در طول جنگ تبدیل به یک اقتدارگرایی هژمونیک بسیار خشن شد.
چهارم، شکست حاکمیت اقتدارگرا در بیرون از مرزهای اصلی کشور
تجربههایی مانند شکست آرژانیتن در جنگ فالکلند، پرتغال در از دست دادن مستعمراتش در افریقا و… نشان داد که چنین سطحی از شکست میتواند به دموکراسیسازی کمک کند. این نوع از شکست مشروعیت حاکمیت اقتدارگرا را تخریب میکند، تصویر شکستناپذیری آن را تخریب میکند و جامعه مدنی فرصتی مییابد تا گامهای بیشتری در جهت دموکراسیسازی بردارد. این سطح از شکست را حاکمیت در طی سالهای اخیر با از دست دادن نیروهای نیابتی خود در منطقه تجربه کرده بود و اگر تجاوز اخیر اسرائیل اتفاق نمیافتاد بسیار محتمل بود که به مرور شاهد تاثیرات آن در وضعیت دموکراسی در ایران باشیم.
بنابر آنچه رفت، تجاوز اخیر دولت اسرائیل در هیچ حالتی، هیچ نتیجه مثبتی در زمینه دموکراسیسازی در ایران نداشته و نمیتواند داشته باشد.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#هوس_قمار_دیگر
#صدای_نوین_خراسان
@qomaredigar
🆔 @VoNoKh
🔘 هر جنگی پس از آغاز، جنگیاست میهنی
✍ سالار سیف
بسیار میتوان در مورد ضرورت یا غیرضرور بودن یک جنگ پیش از آغاز آن مناقشهکرد اما هر نبرد پس از آغاز، جنگی میهنی است چون بقای یک یک اعضای جامعه (اجتماع «همسود» همانطوری که در ریشه لاتین آن مستتر است) را هدف قرار میدهد همانطور که اکنون چنین است. کسانیکه عضو جامعه نیستند وضع متفاوتی دارد و منافعشان در جای دیگر است.
دکتر جواد طباطبایی در دفتر تأملی درباره ایران پیرامون جنگ چنین نوشته بود:
تحول تاریخی هیچ قومی در شرایط آزمایشگاهی شکل نمیگیرد بلکه تاریخ، میدان پیکار پیوسته است و میزان داوری در تاریخ، دستاوردهای جنگ است نه نتیجه نبرد. این نکته اساسی را نباید فراموش کرد که وضع بحران و جنگ همیشه نتیجه گزینش آزاد یک قوم نیست بلکه تحمیلی است. هیچ قومی نمیتواند به پیامدهای جایگاه جغرافیای سیاسی سرزمین خود تن در ندهد، اما میتواند با شناخت درست داده ها و با آگاهی از منطق آن خود را بر داده های «جغرافیای سیاسی» تحمیل کند. به دیگر سخن ایرانزمین با توجه به مکان خود در جغرافیای سیاسی نمیتوانسته است در معرض یورش اقوام بیگانه قرار نگیرد، اما با توجه به دائمی بودن تهدید و تجاوز میبایست اندیشه ای از «مدیریت بحران» پیدا می کرد که تا بتواند درد «ضعف طبیعی» خود را با آخرالدوای اراده معطوف به قدرت درمان کند.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
@Salar_Seyf
🆔 @VoNoKh
✍ سالار سیف
بسیار میتوان در مورد ضرورت یا غیرضرور بودن یک جنگ پیش از آغاز آن مناقشهکرد اما هر نبرد پس از آغاز، جنگی میهنی است چون بقای یک یک اعضای جامعه (اجتماع «همسود» همانطوری که در ریشه لاتین آن مستتر است) را هدف قرار میدهد همانطور که اکنون چنین است. کسانیکه عضو جامعه نیستند وضع متفاوتی دارد و منافعشان در جای دیگر است.
دکتر جواد طباطبایی در دفتر تأملی درباره ایران پیرامون جنگ چنین نوشته بود:
تحول تاریخی هیچ قومی در شرایط آزمایشگاهی شکل نمیگیرد بلکه تاریخ، میدان پیکار پیوسته است و میزان داوری در تاریخ، دستاوردهای جنگ است نه نتیجه نبرد. این نکته اساسی را نباید فراموش کرد که وضع بحران و جنگ همیشه نتیجه گزینش آزاد یک قوم نیست بلکه تحمیلی است. هیچ قومی نمیتواند به پیامدهای جایگاه جغرافیای سیاسی سرزمین خود تن در ندهد، اما میتواند با شناخت درست داده ها و با آگاهی از منطق آن خود را بر داده های «جغرافیای سیاسی» تحمیل کند. به دیگر سخن ایرانزمین با توجه به مکان خود در جغرافیای سیاسی نمیتوانسته است در معرض یورش اقوام بیگانه قرار نگیرد، اما با توجه به دائمی بودن تهدید و تجاوز میبایست اندیشه ای از «مدیریت بحران» پیدا می کرد که تا بتواند درد «ضعف طبیعی» خود را با آخرالدوای اراده معطوف به قدرت درمان کند.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
@Salar_Seyf
🆔 @VoNoKh
🔘 این پیرکودک بیفرهنگ!
✍ عبدالکریم سروش (خرداد ۱۴۰۴)
رضا پهلوی این روزها با ذوقی کودکانه و ابلهانه به یمین و یسار میرود و رعد و برقی و کرّ و فرّی میکند و چون شغالی در پوستین ببر چنگ و دندان مینماید و سرخوش از رؤیای تاج و تخت و دلسپرده به وعدههای غاصبان قصّاب، میکوشد تا مشتی وحوش حلقه بگوش را گرد آورد و به اربابان بنماید که «هیچ شهی چون من این سپاه ندارد.»
من بحقیقت مسخرهتر و مضحکهتر و فرومایه تر از این شخصیّت نالایق و نادان و این مجسّمة خیانت به وطن در عمرم ندیدهام. اگر کسی را بتوان «جاهل مرکّب» خواند هم اوست که نمی فهمد و نمی فهمد که نمی فهمد.غرق منجلاب است و می پندارد گلاب است.
مالیخولیای قدرت او را چنان مست کرده که از تهیمغزی و یاوهگویی خود خبر ندارد و همینکه مشتی مشتریان مخبط برایش کف میزنند و دف میزنند، از فرط شوق گریبان چاک میکند و از خاک بر افلاک میپرد.
پدربزرگش را استعمارگران آوردند و بردند. پدرش هم که خادم همان مخدومان بود، به خلق جفا کرد و از خلق قفا خورد و در غربت با خفت مُرد و این یکی فقط خورده و خوابیده ولی هنوز نمُرده! و اکنون زهی سفاهت و بلاهت که این پیرکودک بیفرهنگ میخواهد در رکاب سرجوخههای اسرائیلی آفاق را درنوردد و پا بر خاک ایران نهد و طاوس علّیین و سلطان مشرق زمین شود.
والله چنین اوهامی در خواب مستان خراب هم نمیگنجد و نمیدانم با کدام افسون و افیون وی را چنین مست و مجنون کردهاند که تب کرده و کف بر لب آورده و خواب پنبه دانه میبیند.
مرا با وی سخنی نیست که سخن گفتن با ابلهان، عین ابلهی است. به فریفتگان و خریداران او میگویم که:
بر تو دل میلرزدم ز اندیشهای
با چنین خرسی مرو در بیشهای
این دلم هرگز نلرزید از گزاف
نور حق است این نه دعویّ و نه لاف
اگر از حاکمان جمهوری اسلامی برگشتهاید، از ایران که برنگشتهاید لااقل رهبری را برگزینید که اهل کام و ناز نباشد و جوانی را در عشرت و بطالت سپری نکرده باشد و طوق بردگی بر گردن و جامة ذلّت بر تن نداشته باشد و شرم و شرافتی و عقل و شجاعتی در او دیده شود. شعر خواجة شیراز این روزها به دل مینشیند که:
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهانسوزی نه خامی بیغمی
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
@DrSoroush
🆔 @VoNoKh
✍ عبدالکریم سروش (خرداد ۱۴۰۴)
رضا پهلوی این روزها با ذوقی کودکانه و ابلهانه به یمین و یسار میرود و رعد و برقی و کرّ و فرّی میکند و چون شغالی در پوستین ببر چنگ و دندان مینماید و سرخوش از رؤیای تاج و تخت و دلسپرده به وعدههای غاصبان قصّاب، میکوشد تا مشتی وحوش حلقه بگوش را گرد آورد و به اربابان بنماید که «هیچ شهی چون من این سپاه ندارد.»
من بحقیقت مسخرهتر و مضحکهتر و فرومایه تر از این شخصیّت نالایق و نادان و این مجسّمة خیانت به وطن در عمرم ندیدهام. اگر کسی را بتوان «جاهل مرکّب» خواند هم اوست که نمی فهمد و نمی فهمد که نمی فهمد.غرق منجلاب است و می پندارد گلاب است.
مالیخولیای قدرت او را چنان مست کرده که از تهیمغزی و یاوهگویی خود خبر ندارد و همینکه مشتی مشتریان مخبط برایش کف میزنند و دف میزنند، از فرط شوق گریبان چاک میکند و از خاک بر افلاک میپرد.
پدربزرگش را استعمارگران آوردند و بردند. پدرش هم که خادم همان مخدومان بود، به خلق جفا کرد و از خلق قفا خورد و در غربت با خفت مُرد و این یکی فقط خورده و خوابیده ولی هنوز نمُرده! و اکنون زهی سفاهت و بلاهت که این پیرکودک بیفرهنگ میخواهد در رکاب سرجوخههای اسرائیلی آفاق را درنوردد و پا بر خاک ایران نهد و طاوس علّیین و سلطان مشرق زمین شود.
والله چنین اوهامی در خواب مستان خراب هم نمیگنجد و نمیدانم با کدام افسون و افیون وی را چنین مست و مجنون کردهاند که تب کرده و کف بر لب آورده و خواب پنبه دانه میبیند.
مرا با وی سخنی نیست که سخن گفتن با ابلهان، عین ابلهی است. به فریفتگان و خریداران او میگویم که:
بر تو دل میلرزدم ز اندیشهای
با چنین خرسی مرو در بیشهای
این دلم هرگز نلرزید از گزاف
نور حق است این نه دعویّ و نه لاف
اگر از حاکمان جمهوری اسلامی برگشتهاید، از ایران که برنگشتهاید لااقل رهبری را برگزینید که اهل کام و ناز نباشد و جوانی را در عشرت و بطالت سپری نکرده باشد و طوق بردگی بر گردن و جامة ذلّت بر تن نداشته باشد و شرم و شرافتی و عقل و شجاعتی در او دیده شود. شعر خواجة شیراز این روزها به دل مینشیند که:
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهانسوزی نه خامی بیغمی
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
@DrSoroush
🆔 @VoNoKh
🔘 مراقبت از میهن در ایام جنگ
✍ دکتر علی میرسپاسی
میهن دوستی نباید محدود به ستایش از فرهنگ و شکوه گذشته یک کشور در گذشته دور و یا نزدیک و در مراسم شادی و سرور باشد.
انسان در هر جای این جهان که باشد فرهنگ و هنر ارزشمند هر مکان در این جهان را ارجمند دیده و از آن تقدیر میکند. این بیان عشق ما انسانها در آگاهی و احترام به سرنوشت مشترک همه مردم در هر مکانی از دنیا که بودند و هستند میباشد. ایران مورد تجاوز نظامی قرار گرفته و مراقبت از آن در ایام دشوار جنگ معنی میهن دوستی حقیقی است.
میهن دوستی در این روزها در کشور ما نه ستایش از یک فرهنگ که تعهد به مراقبت از ایران و ایرانیان است و عدم آن چشم بستن به سرنوشت تلخ و شیرین مردم ایران در همین لحظه کنونی و بی اعتنایی نسبت به ایرانی است که در مقابل چشم ما حضور دارد و در سراسر آن جنگ و ویرانی آن است. مراقبت از میهن هم شامل پرستاری از آن است و هم کمک در جهت آبادانی آن. روشن تر بگویم: جنگ جان و دل ایرانیان را هدف قرار داده و این همان است که ما همه به آن ویرانی میهن میگوییم. ایران آغاز ویرانیاش را تجربه میکند و ما باید از آن در حال حاضر و در همین لحظه کنونی مراقبت کنیم و این بایستی با ذهنی باز و دلی پر از عشق و امید انجام شود و هیچ اما و اگر هم جایز نیست. همه ما میدانیم که مراقبت از پدر و مادر یا دوست و همسایه را مشروط به فرهیختگی و یا بی نقص بودن آنها نمیکنیم؛ این امر درباره مراقبت از میهن هم صادق است.
البته که میهندوستی پایان دیگر ارزشهای انسانی نیست. دلسوزی برای ایران و ایرانیان باید تعهد روشن و ارجحیت امروز ما باشد. اما همه ما آزادیم که حکومت را نقد کنیم و هر چه که در دل و ذهن داریم را با همه ایرانیان در میان بگذاریم و هراسی هم نداشته باشیم. دعوت من در اقدام به مراقبت از ایران در ایام جنگ است. در ایام جنگ مراقبت از میهن را گروگان آنچه که حکومت کرده و میکند ننمایید. دفاع در برابر ویرانی ایران را نمیتوان به فردا وانهاد و البته که در فردای بعد از جنگ است که ما ایرانیان باید به فکر آبادانی و آزادی میهن باشیم. در آن روز میهن دوستی در گرو شجاعت و تعالی فکری و از روی خیرخواهی عمومی در نقد حکومت و یا هر آنچه که در این راه آبادانی ایران مانع است خواهد بود.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
✍ دکتر علی میرسپاسی
میهن دوستی نباید محدود به ستایش از فرهنگ و شکوه گذشته یک کشور در گذشته دور و یا نزدیک و در مراسم شادی و سرور باشد.
انسان در هر جای این جهان که باشد فرهنگ و هنر ارزشمند هر مکان در این جهان را ارجمند دیده و از آن تقدیر میکند. این بیان عشق ما انسانها در آگاهی و احترام به سرنوشت مشترک همه مردم در هر مکانی از دنیا که بودند و هستند میباشد. ایران مورد تجاوز نظامی قرار گرفته و مراقبت از آن در ایام دشوار جنگ معنی میهن دوستی حقیقی است.
میهن دوستی در این روزها در کشور ما نه ستایش از یک فرهنگ که تعهد به مراقبت از ایران و ایرانیان است و عدم آن چشم بستن به سرنوشت تلخ و شیرین مردم ایران در همین لحظه کنونی و بی اعتنایی نسبت به ایرانی است که در مقابل چشم ما حضور دارد و در سراسر آن جنگ و ویرانی آن است. مراقبت از میهن هم شامل پرستاری از آن است و هم کمک در جهت آبادانی آن. روشن تر بگویم: جنگ جان و دل ایرانیان را هدف قرار داده و این همان است که ما همه به آن ویرانی میهن میگوییم. ایران آغاز ویرانیاش را تجربه میکند و ما باید از آن در حال حاضر و در همین لحظه کنونی مراقبت کنیم و این بایستی با ذهنی باز و دلی پر از عشق و امید انجام شود و هیچ اما و اگر هم جایز نیست. همه ما میدانیم که مراقبت از پدر و مادر یا دوست و همسایه را مشروط به فرهیختگی و یا بی نقص بودن آنها نمیکنیم؛ این امر درباره مراقبت از میهن هم صادق است.
البته که میهندوستی پایان دیگر ارزشهای انسانی نیست. دلسوزی برای ایران و ایرانیان باید تعهد روشن و ارجحیت امروز ما باشد. اما همه ما آزادیم که حکومت را نقد کنیم و هر چه که در دل و ذهن داریم را با همه ایرانیان در میان بگذاریم و هراسی هم نداشته باشیم. دعوت من در اقدام به مراقبت از ایران در ایام جنگ است. در ایام جنگ مراقبت از میهن را گروگان آنچه که حکومت کرده و میکند ننمایید. دفاع در برابر ویرانی ایران را نمیتوان به فردا وانهاد و البته که در فردای بعد از جنگ است که ما ایرانیان باید به فکر آبادانی و آزادی میهن باشیم. در آن روز میهن دوستی در گرو شجاعت و تعالی فکری و از روی خیرخواهی عمومی در نقد حکومت و یا هر آنچه که در این راه آبادانی ایران مانع است خواهد بود.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
🔘 ایران پس از جنگ؛ فرصتی شکننده برای بازسازی اجتماعی
✍ همایون جهانی
جنگ ایران و اسرائیل، با تهاجم مستقیم به خاک کشور و ویرانی گسترده زیرساختها، خانهها و معیشت مردم، ایران را در برابر آزمونی تاریخی قرار داده است. از بازارهای شلوغ تبریز تا روستاهای مرزی سیستان، مردم از اقشار مختلف – از اقوام گوناگون، زنان پیشگام در مقاومت مدنی، تا جوانان درگیر گرانی و بیکاری – یکصدا این تجاوز را محکوم کردهاند. این واکنش، اجماعی شکننده و ناپایدار حول دفاع از هویت ملی شکل داده که ریشهاش نه در یک برنامه مشترک، بلکه در خشم و اضطرار است. مردمی که سالهاست زخم بیاعتمادی به حاکمیت را با خود دارند – از کارگر روزمزد گرفته تا دانشجوی دانشگاه – حالا با گرانی سرسامآور، سرکوب حقوق طبیعی و خستگی از بحرانهای پیدرپی، این همگرایی را چون آتشی زیر خاکستر همراهی میکنند؛ آتشی که هر لحظه ممکن است خاموش شود.
این اجماع، اگرچه فرصتی کمنظیر برای بازسازی اجتماعی به شمار میآید، اما زیر سایه مرزبندیهای تاریخی مردم با حاکمیت قرار دارد و از تندباد گفتمانهای مطلقنگر در امان نیست. گروههای رادیکال، با تقلیل مسائل پیچیده ایران به دوگانههای سادهانگارانه، تهدیدی جدی برای این فضای همدلانهاند.
سلطنتطلبانی که جمهوری اسلامی را شر مطلق میدانند، هر جایگزینی – حتی حملات نظامی به زیرساختهای کشور – را توجیهپذیر میدانند. اظهارات رضا پهلوی در حمایت از این حملات، که با موجی از خشم و تمسخر در شبکههای اجتماعی روبهرو شد، نشاندهنده بیگانگی کامل این گفتمان با زندگی مردمی است که نگران خانهها و کارخانههای خود هستند.
در سوی دیگر، چپهای رادیکال نیز، با تمرکز افراطی بر سلب از آمریکا و امپریالیسم، حاضرند در کنار حاکمیت بایستند و در راهپیماییهایی چون مراسم تهران، شعار ادامه جنگ سر دهند؛ بیتوجه به خانوادههایی که عزیزانشان را از دست دادهاند یا کسبوکارشان زیر فشار جنگ نابود شده است. بنیادگرایان داخلی هم با شعار مبارزه با استکبار، حتی به بهای نابودی منافع ملی، سیاستهای مخربی را دنبال میکنند. اکانتهای وابسته به این جریان، با تمسخر آتشبس و انتشار محتوای دوقطبیساز، خشم مردم را به جای اصلاح، به سمت تنش سوق میدهند.
این گفتمانها، که در گفتوگوهای خیابانی، گروههای مجازی و حتی دورهمیهای خانوادگی بازتاب یافتهاند، با نفی گفتوگو و اصلاح، شکافهای قومی، مذهبی و اجتماعی را تعمیق میبخشند. زمانی که پستهای توییتری و بیانیههای این گروهها در کافهها و گروههای واتساپی دستبهدست میشود، نفرتپراکنی جای راهحل را میگیرد و سرمایه اجتماعی شکننده ایران را مستقیماً هدف قرار میدهد.
برای تبدیل این اجماع خام به یک وفاق ملی پایدار، حاکمیت و جامعه مدنی باید با شجاعت و هماهنگی وارد عمل شوند. بازسازی اعتماد عمومی نیازمند اقدامات ملموس از سوی حاکمیت است: آزادی زندانیان سیاسی، رفع حصر، و برگزاری انتخابات آزاد و رقابتی با حضور تمام جریانها – از اصلاحطلبان تا نمایندگان اقوام و نیروهای مستقل – میتواند این همگرایی اجتماعی را تحکیم کند و مرزبندیهای گذشته را کاهش دهد.
در گام بعد، بازتعریف سیاست خارجی با محوریت منافع ملی – شامل کاهش تنشهای منطقهای، زمینهسازی برای سرمایهگذاری خارجی، و بازنگری در روابط با غرب، بهویژه آمریکا – ضرورتی گریزناپذیر است. در کنار این، جامعه مدنی نیز باید از تشتت خارج شود و به سمت تشکیل یک ائتلاف ملی حرکت کند. گروههای مدنی میتوانند با برگزاری نشستهایی در شهرها و روستاها، به شناسایی مسائل واقعی مردم بپردازند. روشنفکران و فعالان سیاسی باید بیانیههای مشترکی صادر کنند که تمرکز آن بر مطالباتی همچون بهبود معیشت و تأمین آزادیهای اساسی باشد. زنان و جوانان، بهعنوان پیشگامان تحول اجتماعی، باید نقشی محوری در این ائتلافها ایفا کنند.
اگر این اقدامات بهصورت هماهنگ و مسئولانه انجام نشود، گفتمانهای رادیکال، با بهرهبرداری از خشم و ناامیدی جامعه، این اجماع شکننده را نابود خواهند کرد. جامعه ایران، با همه تکثر و ظرفیت خود، نشان داده که در لحظات بحرانی توان همگرایی دارد. اکنون نوبت حاکمیت و جامعه مدنی است که با عقلانیت و همکاری، این لحظه را به نقطه عطفی برای ساخت آیندهای عادلانه و پیشرو تبدیل کنند. فرصتی که اگر از دست برود، جای خود را به تفرقه، بیاعتمادی و بحران خواهد داد.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
✍ همایون جهانی
جنگ ایران و اسرائیل، با تهاجم مستقیم به خاک کشور و ویرانی گسترده زیرساختها، خانهها و معیشت مردم، ایران را در برابر آزمونی تاریخی قرار داده است. از بازارهای شلوغ تبریز تا روستاهای مرزی سیستان، مردم از اقشار مختلف – از اقوام گوناگون، زنان پیشگام در مقاومت مدنی، تا جوانان درگیر گرانی و بیکاری – یکصدا این تجاوز را محکوم کردهاند. این واکنش، اجماعی شکننده و ناپایدار حول دفاع از هویت ملی شکل داده که ریشهاش نه در یک برنامه مشترک، بلکه در خشم و اضطرار است. مردمی که سالهاست زخم بیاعتمادی به حاکمیت را با خود دارند – از کارگر روزمزد گرفته تا دانشجوی دانشگاه – حالا با گرانی سرسامآور، سرکوب حقوق طبیعی و خستگی از بحرانهای پیدرپی، این همگرایی را چون آتشی زیر خاکستر همراهی میکنند؛ آتشی که هر لحظه ممکن است خاموش شود.
این اجماع، اگرچه فرصتی کمنظیر برای بازسازی اجتماعی به شمار میآید، اما زیر سایه مرزبندیهای تاریخی مردم با حاکمیت قرار دارد و از تندباد گفتمانهای مطلقنگر در امان نیست. گروههای رادیکال، با تقلیل مسائل پیچیده ایران به دوگانههای سادهانگارانه، تهدیدی جدی برای این فضای همدلانهاند.
سلطنتطلبانی که جمهوری اسلامی را شر مطلق میدانند، هر جایگزینی – حتی حملات نظامی به زیرساختهای کشور – را توجیهپذیر میدانند. اظهارات رضا پهلوی در حمایت از این حملات، که با موجی از خشم و تمسخر در شبکههای اجتماعی روبهرو شد، نشاندهنده بیگانگی کامل این گفتمان با زندگی مردمی است که نگران خانهها و کارخانههای خود هستند.
در سوی دیگر، چپهای رادیکال نیز، با تمرکز افراطی بر سلب از آمریکا و امپریالیسم، حاضرند در کنار حاکمیت بایستند و در راهپیماییهایی چون مراسم تهران، شعار ادامه جنگ سر دهند؛ بیتوجه به خانوادههایی که عزیزانشان را از دست دادهاند یا کسبوکارشان زیر فشار جنگ نابود شده است. بنیادگرایان داخلی هم با شعار مبارزه با استکبار، حتی به بهای نابودی منافع ملی، سیاستهای مخربی را دنبال میکنند. اکانتهای وابسته به این جریان، با تمسخر آتشبس و انتشار محتوای دوقطبیساز، خشم مردم را به جای اصلاح، به سمت تنش سوق میدهند.
این گفتمانها، که در گفتوگوهای خیابانی، گروههای مجازی و حتی دورهمیهای خانوادگی بازتاب یافتهاند، با نفی گفتوگو و اصلاح، شکافهای قومی، مذهبی و اجتماعی را تعمیق میبخشند. زمانی که پستهای توییتری و بیانیههای این گروهها در کافهها و گروههای واتساپی دستبهدست میشود، نفرتپراکنی جای راهحل را میگیرد و سرمایه اجتماعی شکننده ایران را مستقیماً هدف قرار میدهد.
برای تبدیل این اجماع خام به یک وفاق ملی پایدار، حاکمیت و جامعه مدنی باید با شجاعت و هماهنگی وارد عمل شوند. بازسازی اعتماد عمومی نیازمند اقدامات ملموس از سوی حاکمیت است: آزادی زندانیان سیاسی، رفع حصر، و برگزاری انتخابات آزاد و رقابتی با حضور تمام جریانها – از اصلاحطلبان تا نمایندگان اقوام و نیروهای مستقل – میتواند این همگرایی اجتماعی را تحکیم کند و مرزبندیهای گذشته را کاهش دهد.
در گام بعد، بازتعریف سیاست خارجی با محوریت منافع ملی – شامل کاهش تنشهای منطقهای، زمینهسازی برای سرمایهگذاری خارجی، و بازنگری در روابط با غرب، بهویژه آمریکا – ضرورتی گریزناپذیر است. در کنار این، جامعه مدنی نیز باید از تشتت خارج شود و به سمت تشکیل یک ائتلاف ملی حرکت کند. گروههای مدنی میتوانند با برگزاری نشستهایی در شهرها و روستاها، به شناسایی مسائل واقعی مردم بپردازند. روشنفکران و فعالان سیاسی باید بیانیههای مشترکی صادر کنند که تمرکز آن بر مطالباتی همچون بهبود معیشت و تأمین آزادیهای اساسی باشد. زنان و جوانان، بهعنوان پیشگامان تحول اجتماعی، باید نقشی محوری در این ائتلافها ایفا کنند.
اگر این اقدامات بهصورت هماهنگ و مسئولانه انجام نشود، گفتمانهای رادیکال، با بهرهبرداری از خشم و ناامیدی جامعه، این اجماع شکننده را نابود خواهند کرد. جامعه ایران، با همه تکثر و ظرفیت خود، نشان داده که در لحظات بحرانی توان همگرایی دارد. اکنون نوبت حاکمیت و جامعه مدنی است که با عقلانیت و همکاری، این لحظه را به نقطه عطفی برای ساخت آیندهای عادلانه و پیشرو تبدیل کنند. فرصتی که اگر از دست برود، جای خود را به تفرقه، بیاعتمادی و بحران خواهد داد.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
🔘 رنگ کردن گنجشک به جای قناری!
✍ جان مرشهایمر*
بنیامین نتانیاهو به تازگی پیروزی در جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایران را اعلام کرده است.
سخن او بیمعنیست.
برخلاف آنچه نتانیاهو ادعا کرد، اسرائیل در دستیابی به دو هدف اصلی خود شکست خورد.
در واقع، حتی حمله اسرائیل احتمال دستیابی به این دو هدف را کاهش هم داد.
اول، اسرائیل - حتی با کمک ایالات متحده - برنامه غنیسازی هستهای ایران را از بین نبرد و در واقع حمله به ایران، احتمال دستیابی ایران به سلاحهای هستهای را بیشتر میکند، نه کمتر.
دوم، اسرائیل در تغییر رژیم در ایران هم شکست خورد و از قضا، رژیم امروز کنترل بیشتری بر کشور نسبت به ۱۲ ژوئن[۲۲ خرداد] - یک روز قبل از شروع بمباران اسرائیل- دارد.
علاوه بر همه اینها، موشکها و پهپادهای ایرانی، اسرائیل را به شدت تحت فشار قرار دادند؛ همزمان موشکهای دفاع هوایی اسرائیل رو به اتمام بود و به وضوح عزم لازم برای شروع یک جنگ فرسایشی را نداشت، عزمی که در میان ایرانیها وجود داشت.
در دنیای من، این به معنای شکست خوردن است، نه پیروزی.
*جان جوزف مرشهایمر، دانشمند علوم سیاسی آمریکایی و استاد ممتاز در دانشگاه شیکاگو است. مرشهامیر بیشتر بهخاطر توسعه نظریه رئالیسم تهاجمی شناخته میشود و به همراه استفان والت مولف کتاب معروف "لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا" است.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
✍ جان مرشهایمر*
بنیامین نتانیاهو به تازگی پیروزی در جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایران را اعلام کرده است.
سخن او بیمعنیست.
برخلاف آنچه نتانیاهو ادعا کرد، اسرائیل در دستیابی به دو هدف اصلی خود شکست خورد.
در واقع، حتی حمله اسرائیل احتمال دستیابی به این دو هدف را کاهش هم داد.
اول، اسرائیل - حتی با کمک ایالات متحده - برنامه غنیسازی هستهای ایران را از بین نبرد و در واقع حمله به ایران، احتمال دستیابی ایران به سلاحهای هستهای را بیشتر میکند، نه کمتر.
دوم، اسرائیل در تغییر رژیم در ایران هم شکست خورد و از قضا، رژیم امروز کنترل بیشتری بر کشور نسبت به ۱۲ ژوئن[۲۲ خرداد] - یک روز قبل از شروع بمباران اسرائیل- دارد.
علاوه بر همه اینها، موشکها و پهپادهای ایرانی، اسرائیل را به شدت تحت فشار قرار دادند؛ همزمان موشکهای دفاع هوایی اسرائیل رو به اتمام بود و به وضوح عزم لازم برای شروع یک جنگ فرسایشی را نداشت، عزمی که در میان ایرانیها وجود داشت.
در دنیای من، این به معنای شکست خوردن است، نه پیروزی.
*جان جوزف مرشهایمر، دانشمند علوم سیاسی آمریکایی و استاد ممتاز در دانشگاه شیکاگو است. مرشهامیر بیشتر بهخاطر توسعه نظریه رئالیسم تهاجمی شناخته میشود و به همراه استفان والت مولف کتاب معروف "لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا" است.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
Substack
Putting Lipstick On A Pig
Benjamin Netanyahu has just declared victory in the 12-day Israel-Iran war.
🔘 ایران و دوراهی سرنوشتساز
✍ مسعود نیلی
۱۲روز پر التهاب گذشت و ایران، بازهم تلاطم امواج را از سرگذراند و ماند تا به ما نشان دهد که چقدر برای این ملت عزیز است. خورشید ایران در ۴تیر، برای مردم این سرزمین، طلوعی متفاوت داشت. با دلبری سر برآورد و گویی میخواست به غمزه مساله آموزمان شود و درسهای برآمده از تلخ و شیرین سرگذشت این میهن کهن را بار دیگر برایمان بازگو کند. تمدن دیرپای ایران، معلمی صبور و بسیار متواضع است؛ هرچند ما شاگردانی بازیگوش و بیزار از درس و مدرسهایم. کتابی است که در برگ برگش، وقایعی درسآموز، به زبان ساده و رسا بیان شده است. درسهایی در مورد کشورداری و کشورگشاییها، سرکشیها، کینهتوزیها، خودمطلقانگاریها و یادآوری اوجهایی که به حضیض افتادهاند و نامهایی که نماد آبادانی یا ننگ ویرانی این سرزمین شدهاند.
بدون تردید، این ۱۲روز، برگی متمایز از تاریخ کشور محسوب میشود. عدهای میگویند، به این آتشبسها نمیتوان اعتماد کرد و روزهای تلخ و توام با اضطراب پایانی خرداد ۱۴۰۴، باز هم تکرار خواهد شد. پاسخ من آن است که شاید چنین باشد، اما همهچیز بستگی به این دارد که ما از این ۱۲روز چه آموخته باشیم. سرنوشت کشور ما را، نه نقض آتشبسها یا پایبندی به آن، بلکه نوع نگاه خودمان، به جهان و داخل تعیین میکند. هماوردی ما بسیار بیش از آنکه بیرونی و در مقابل بیگانگان باشد، درونی است و میان خودمان. دو نوع نگاه متفاوت، طی سالهای گذشته، در مقابل یکدیگر و در عرصه حکمرانی، کاملا در برابر هم، اما در جاگیری سیاسی، به صورت تناقضآمیزی، بعضا در کنار یکدیگر، مشغول امور مُلک و ملت بودهاند.
شکاف بزرگ میان این دو نگاه متضاد را درآمدهای نفتی پر میکرده است...
ادامه مطلب
ــــــــــــــــــ
#اقتصاد
#دنیای_اقتصاد
#صدای_نوین_خراسان
@den_ir
🆔 @VoNoKh
✍ مسعود نیلی
۱۲روز پر التهاب گذشت و ایران، بازهم تلاطم امواج را از سرگذراند و ماند تا به ما نشان دهد که چقدر برای این ملت عزیز است. خورشید ایران در ۴تیر، برای مردم این سرزمین، طلوعی متفاوت داشت. با دلبری سر برآورد و گویی میخواست به غمزه مساله آموزمان شود و درسهای برآمده از تلخ و شیرین سرگذشت این میهن کهن را بار دیگر برایمان بازگو کند. تمدن دیرپای ایران، معلمی صبور و بسیار متواضع است؛ هرچند ما شاگردانی بازیگوش و بیزار از درس و مدرسهایم. کتابی است که در برگ برگش، وقایعی درسآموز، به زبان ساده و رسا بیان شده است. درسهایی در مورد کشورداری و کشورگشاییها، سرکشیها، کینهتوزیها، خودمطلقانگاریها و یادآوری اوجهایی که به حضیض افتادهاند و نامهایی که نماد آبادانی یا ننگ ویرانی این سرزمین شدهاند.
بدون تردید، این ۱۲روز، برگی متمایز از تاریخ کشور محسوب میشود. عدهای میگویند، به این آتشبسها نمیتوان اعتماد کرد و روزهای تلخ و توام با اضطراب پایانی خرداد ۱۴۰۴، باز هم تکرار خواهد شد. پاسخ من آن است که شاید چنین باشد، اما همهچیز بستگی به این دارد که ما از این ۱۲روز چه آموخته باشیم. سرنوشت کشور ما را، نه نقض آتشبسها یا پایبندی به آن، بلکه نوع نگاه خودمان، به جهان و داخل تعیین میکند. هماوردی ما بسیار بیش از آنکه بیرونی و در مقابل بیگانگان باشد، درونی است و میان خودمان. دو نوع نگاه متفاوت، طی سالهای گذشته، در مقابل یکدیگر و در عرصه حکمرانی، کاملا در برابر هم، اما در جاگیری سیاسی، به صورت تناقضآمیزی، بعضا در کنار یکدیگر، مشغول امور مُلک و ملت بودهاند.
شکاف بزرگ میان این دو نگاه متضاد را درآمدهای نفتی پر میکرده است...
ادامه مطلب
ــــــــــــــــــ
#اقتصاد
#دنیای_اقتصاد
#صدای_نوین_خراسان
@den_ir
🆔 @VoNoKh
Telegraph
ایران و دوراهی سرنوشتساز
۱۲روز پر التهاب گذشت و ایران، بازهم تلاطم امواج را از سرگذراند و ماند تا به ما نشان دهد که چقدر برای این ملت عزیز است. خورشید ایران در ۴تیر، برای مردم این سرزمین، طلوعی متفاوت داشت. با دلبری سر برآورد و گویی میخواست به غمزه مساله آموزمان شود و درسهای برآمده…
🔘 فواید جنگ
✍ علی سرزعیم
همه ما جنگ را با خرابیها و دردهایش میشناسیم. خرابی ساختمانها و درد ناشی از فراغ عزیزانی که شهید میشوند و از دست میروند و دیدارشان به قیامت میافتد. جنگ چیز بدی است برای همین وقتی کالین پاول رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا بود به جرج بوش پدر گفت جنگ بلندمدت هیچ خیری ندارد. جنگ باید کوتاهمدت و با اهداف مشخص و قابل دسترس باشد! در همه اینها شکی نیست اما در هر مصیبتی هم فواید و درسهایی میتوان آموخت.
مهمترین فایده جنگ که یک نوع هماوردی با دشمن خارجی است سیلی محکمی است که به گوش تصمیمگیران نواخته میشود تا از توهم بیرون آیند. تا پیش از هماوردی، شعارها و رجزها و مدحها و قصاید گوش خراشند و نمیگذارند منطق و استدلال شنیده شود. چاپلوسان، چاکرصفتان و متملقان محبوب و خودی به نظر میرسند و منتقدان و افراد مستقل، بدخواه، معاند و غیرخودی تلقی میشوند. نقاط ضعف جدی گرفته نمیشوند و نقاط قوت گاه بیش از حد بزرگ نشان داده میشوند. تنها در میدان رقابت است که عیارها سنجیده میشود. هر کس در محله خود میتواند ادعاهای بزرگ کند اما در مسابقه محلات است که مشخص میشود وزن هر کس چقدر است.
جنگ نشان داد که سازوکار آزاردهنده گزینشها تنها مردم عادی را زجر داده است و نتوانسته مانع نفوذ جاسوسان شود. تایید صلاحیت و حراستبازیها کمکی به سد نفوذ جاسوسان و فاسدان نکرد ولی خیرخواهان و افراد مستقل را کنار زد. این جنگ نشان داد که هرچه مطیعتر بودن بهتر نیست! بلکه جسارت برلی نقد کردن و متخصص بودن مهمتر است زیرا تخصص تا حدودی شجاعت هم میآورد.
تشکیلات نظامی و امنیتی ما باید بازبینی شود تا از پس فتنههای آینده برآید. در آمریکا پس از واقعه یازدهم سپتامبر کمیسیونی برای شناخت نقاط ضعف تشکیلات امنیتی آمریکا تشکیل شد و گزارش آن در کتابی به نام دشمنان سرویس اطلاعاتی (نوشته ریچارد بتس با ترجمه بسیار بد رضا مرادصحرایی) توسط انتشارات دانشگاه علامه طباطبائی منتشر شد. کاش در ایران هم گزارشی توسط کارشناسان نظامی در مورد جنگ و نقاط ضعفی که باید جبران شود تهیه و به مسئولان امر عرضه شود. آتشبس تنها فرصتی برای خرید تجهیزات جدید و تامین تسلیحات جدید نیست بلکه فرصتی برای بازنگری جدی در روال حکمرانی، شیوه سازماندهی منابع و سازوکارهای تصمیمگیری است.
چه خوش گفت نسیم طالب که بیشتر افراد از نصیحت و پند تاثیر نمیگیرند و تنها برخورد با واقعیت سخت بیرونی است که آنها را به بازنگری میکشاند (قریب به مضمون). تا کنون تلنگرهای داخلی مثل اعتراضات دی ۹۷، آبان ۹۸، تابستان ۱۴۰۱ و مشارکت نکردن مردم در انتخابات مجلس و مشارکت ضعیف در انتخابات ریاست جمهوری موجب به هوش آمدن مسئولان نشد. ای کاش جنگ دوازده روزه موجب شکستن تابوهای ذهنی و ایجاد زمینه ذهنی برای حرفهای جدید شود.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#دوستدار_سقراط
#صدای_نوین_خراسان
@ali_sarzaeem
🆔 @VoNoKh
✍ علی سرزعیم
همه ما جنگ را با خرابیها و دردهایش میشناسیم. خرابی ساختمانها و درد ناشی از فراغ عزیزانی که شهید میشوند و از دست میروند و دیدارشان به قیامت میافتد. جنگ چیز بدی است برای همین وقتی کالین پاول رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا بود به جرج بوش پدر گفت جنگ بلندمدت هیچ خیری ندارد. جنگ باید کوتاهمدت و با اهداف مشخص و قابل دسترس باشد! در همه اینها شکی نیست اما در هر مصیبتی هم فواید و درسهایی میتوان آموخت.
مهمترین فایده جنگ که یک نوع هماوردی با دشمن خارجی است سیلی محکمی است که به گوش تصمیمگیران نواخته میشود تا از توهم بیرون آیند. تا پیش از هماوردی، شعارها و رجزها و مدحها و قصاید گوش خراشند و نمیگذارند منطق و استدلال شنیده شود. چاپلوسان، چاکرصفتان و متملقان محبوب و خودی به نظر میرسند و منتقدان و افراد مستقل، بدخواه، معاند و غیرخودی تلقی میشوند. نقاط ضعف جدی گرفته نمیشوند و نقاط قوت گاه بیش از حد بزرگ نشان داده میشوند. تنها در میدان رقابت است که عیارها سنجیده میشود. هر کس در محله خود میتواند ادعاهای بزرگ کند اما در مسابقه محلات است که مشخص میشود وزن هر کس چقدر است.
جنگ نشان داد که سازوکار آزاردهنده گزینشها تنها مردم عادی را زجر داده است و نتوانسته مانع نفوذ جاسوسان شود. تایید صلاحیت و حراستبازیها کمکی به سد نفوذ جاسوسان و فاسدان نکرد ولی خیرخواهان و افراد مستقل را کنار زد. این جنگ نشان داد که هرچه مطیعتر بودن بهتر نیست! بلکه جسارت برلی نقد کردن و متخصص بودن مهمتر است زیرا تخصص تا حدودی شجاعت هم میآورد.
تشکیلات نظامی و امنیتی ما باید بازبینی شود تا از پس فتنههای آینده برآید. در آمریکا پس از واقعه یازدهم سپتامبر کمیسیونی برای شناخت نقاط ضعف تشکیلات امنیتی آمریکا تشکیل شد و گزارش آن در کتابی به نام دشمنان سرویس اطلاعاتی (نوشته ریچارد بتس با ترجمه بسیار بد رضا مرادصحرایی) توسط انتشارات دانشگاه علامه طباطبائی منتشر شد. کاش در ایران هم گزارشی توسط کارشناسان نظامی در مورد جنگ و نقاط ضعفی که باید جبران شود تهیه و به مسئولان امر عرضه شود. آتشبس تنها فرصتی برای خرید تجهیزات جدید و تامین تسلیحات جدید نیست بلکه فرصتی برای بازنگری جدی در روال حکمرانی، شیوه سازماندهی منابع و سازوکارهای تصمیمگیری است.
چه خوش گفت نسیم طالب که بیشتر افراد از نصیحت و پند تاثیر نمیگیرند و تنها برخورد با واقعیت سخت بیرونی است که آنها را به بازنگری میکشاند (قریب به مضمون). تا کنون تلنگرهای داخلی مثل اعتراضات دی ۹۷، آبان ۹۸، تابستان ۱۴۰۱ و مشارکت نکردن مردم در انتخابات مجلس و مشارکت ضعیف در انتخابات ریاست جمهوری موجب به هوش آمدن مسئولان نشد. ای کاش جنگ دوازده روزه موجب شکستن تابوهای ذهنی و ایجاد زمینه ذهنی برای حرفهای جدید شود.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#دوستدار_سقراط
#صدای_نوین_خراسان
@ali_sarzaeem
🆔 @VoNoKh
🔘 ضرورت نوع متفاوتی از دیپلماسی
✍ کوروش احمدی
تجاوزات ۱۲ روزه آمریکا و اسرائیل به ایران یک نکته مثبت اگر داشت، همانا تحکیم همبستگی مردم و همراهی آنها با نظام سیاسی و نیروهای مسلح علیه دشمن متجاوز با وجود همه ملاحظات بود. همچنین شکستخورده این همان فرقهای است که با بیشرمی از بمباران وطن ابراز شادمانی میکرد. با وجود سخن بسیار در این دو مورد و نیز درباره مسیری که ما را به اینجا رساند، اما امر مهمتر و فوریتر، تمرکز بر یک راهحل برای خروج از شرایط متزلزل و بلاتکلیف کنونی است.
یکی از درسهایی که قاعدتا مقامات ما باید از این تراژدی ۱۲روزه و وضعیت بلاتکلیف بعد از آن گرفته باشند، این است که باید برای دیپلماسی اصالت و محوریت قائل شوند و آن را مسیر اصلی کنشگری در روابط بینالملل بدانند. برداشت نگارنده که در چند دهه اخیر مستقیما هم به لحاظ نظری و هم از نظر اجرائی درگیر سیاست خارجی بودهام، این است که جریاناتی در کشور ما، هیچگاه چنین اصالت و محوریتی برای دیپلماسی قائل نبودهاند، تنها به وقت ضرورت به آن میدان میدادهاند و حتی برخی اساسا به دیده تحقیر به دیپلماسی مینگریستهاند.
در دوره جدید چند تهدید شامل ازسرگیری تجاوز، ادامه جنگ به شکل نامتقارن و در منطقه خاکستری، ادامه وضعیت تعلیق در جامعه و اقتصاد، فقدان دورنمایی درباره لغو تحریمها و بلاتکلیفی از نظر مشاغل، بازارها و سرمایهگذاری متوجه ایران است. و همه این تهدیدات در شرایطی است که وضعیت کشور از نظر تابآوری سرزمینی و مشکل سرمایه اجتماعی از بسیار پیشتر از تجاوز اخیر بر همگان آشکار بوده است.
اجماع کامل بین نخبگان حاصل است که ما هرچه سریعتر باید در راستای ختم تنشهای ژئوپلیتیک حرکت کنیم و بر مشکلات کشور متمرکز شویم. ما از منازل مختلف و متعددی گذشتهایم تا به این نقطه رسیدهایم. متأسفانه آخرین منزل که نقطه عزیمت ما به سوی وضعیت کنونی بود، اعلام سیاست «کنترل تخاصم» بهجای سیاست تنشزدایی و اعلام مبناییبودن اختلافات ما با آمریکا در ابتدای دولت دکتر پزشکیان بود.
در چنین شرایطی، اولا لازم است که این یقین در مقامات حاصل شود که دیپلماسی تنها راه خروج از این وضعیت است. ثانیا نوعی از دیپلماسی که معطوف به سرعت عمل و کسب نتیجه باشد، در دستور کار قرار گیرد. دعوای غنیسازی در مدت ۲۲ سال گذشته همواره در جریان بوده و همواره شاهد ادوار مذاکراتی بسیار طولانی و فرسایشی بودهایم. دراینمیان اقتصاد و اهداف توسعه در کشور ما زیر ضرب بوده، درحالیکه از این جهات طرف مقابل تحت فشار قرار نداشته است. در نتیجه ضروری است که با توجه به شرایط عمومی کشور و مواضع طرف مقابل یا تصمیمی برای نوع متفاوتی از دیپلماسی گرفته شود یا اساسا اگر راه دیگری مد نظر است، گام در آن راه گذاشته شده و کار یکسره شود. هدف دیپلماسی در دوره کنونی و در شرایطی که سایتهای هستهای ما هدف قرار گرفتهاند، میتواند رسیدن به توافقی جامع بین ایران و آمریکا راجعبه برنامه هستهای صلحآمیز و هر مسئله دیگری بین دو کشور باشد.
درباره دیپلماسی نکته مهم توجه به تفاوتها در اولویتهای ترامپ با نتانیاهو است. ترامپ در ۶ ماه گذشته تردیدی در نمایش اختلافنظرهای خود با نتانیاهو نداشته است (نمونه: سفر منطقهای ترامپ). درحالیکه اولویت اول و تنها اولویت نتانیاهو منطقه است، منطقه برای ترامپ اهمیت ثانویه دارد و او در قالب رقابت قدرتهای جهانی میاندیشد. هدف ترامپ در سیاست خارجی عبور از منطقه و عمدتا پرداختن به چین و روسیه و اروپاست. بههمیندلیل ترامپ مترصد نگهداشتن تغییرات در منطقه در حداقل لازم برای منافع شخصی و سیاسی خود است؛ درحالیکه راست افراطی اسرائیل در پی تحمیل هژمونی خود بر کل منطقه و تضعیف و مرعوبکردن همه قدرتهای منطقهای است. تصور واهی این طیف این است که این هدف شیطانی از راه برخورد با ایران میگذرد.
ترامپ قطعا در پی تغییر نظام یا تجزیه ایران نیست، چراکه اولا همیشه با مداخله در دیگر کشورها و بسط دموکراسی مخالفت کرده است. ثانیا پایگاه اجتماعی ترامپ بهشدت با ورود آمریکا به چنین وادیهایی مخالف است. ثالثا او میداند که اقدام در راستای تغییر نظام و تجزیه شرایطی را ایجاد میکند که تصویر روشنی از آینده آن نمیتوان داشت و ممکن است زمینهساز بیثباتیهای مزمن و طولانی در کل منطقه و سواحل خلیج فارس شود و آمریکا امکان مدیریت آن را نداشته باشد. به همین دلایل آمریکا هیچگاه در پی تجزیه کشوری در منطقه نبوده و با رفراندوم استقلال کردها در عراق هم مخالفت کرد. بنابراین کار جدی دیپلماتیک با ترامپ میتواند در راستای مهار رژیم اسرائیل و جلوگیری از روند تبدیلشدن اسرائیل به هژمون منطقه نیز باشد. در این راه، میتوان روی حمایت دیگر قدرتهای منطقهای حساب کرد.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#شرق
#صدای_نوین_خراسان
@SharghDaily
🆔 @VoNoKh
✍ کوروش احمدی
تجاوزات ۱۲ روزه آمریکا و اسرائیل به ایران یک نکته مثبت اگر داشت، همانا تحکیم همبستگی مردم و همراهی آنها با نظام سیاسی و نیروهای مسلح علیه دشمن متجاوز با وجود همه ملاحظات بود. همچنین شکستخورده این همان فرقهای است که با بیشرمی از بمباران وطن ابراز شادمانی میکرد. با وجود سخن بسیار در این دو مورد و نیز درباره مسیری که ما را به اینجا رساند، اما امر مهمتر و فوریتر، تمرکز بر یک راهحل برای خروج از شرایط متزلزل و بلاتکلیف کنونی است.
یکی از درسهایی که قاعدتا مقامات ما باید از این تراژدی ۱۲روزه و وضعیت بلاتکلیف بعد از آن گرفته باشند، این است که باید برای دیپلماسی اصالت و محوریت قائل شوند و آن را مسیر اصلی کنشگری در روابط بینالملل بدانند. برداشت نگارنده که در چند دهه اخیر مستقیما هم به لحاظ نظری و هم از نظر اجرائی درگیر سیاست خارجی بودهام، این است که جریاناتی در کشور ما، هیچگاه چنین اصالت و محوریتی برای دیپلماسی قائل نبودهاند، تنها به وقت ضرورت به آن میدان میدادهاند و حتی برخی اساسا به دیده تحقیر به دیپلماسی مینگریستهاند.
در دوره جدید چند تهدید شامل ازسرگیری تجاوز، ادامه جنگ به شکل نامتقارن و در منطقه خاکستری، ادامه وضعیت تعلیق در جامعه و اقتصاد، فقدان دورنمایی درباره لغو تحریمها و بلاتکلیفی از نظر مشاغل، بازارها و سرمایهگذاری متوجه ایران است. و همه این تهدیدات در شرایطی است که وضعیت کشور از نظر تابآوری سرزمینی و مشکل سرمایه اجتماعی از بسیار پیشتر از تجاوز اخیر بر همگان آشکار بوده است.
اجماع کامل بین نخبگان حاصل است که ما هرچه سریعتر باید در راستای ختم تنشهای ژئوپلیتیک حرکت کنیم و بر مشکلات کشور متمرکز شویم. ما از منازل مختلف و متعددی گذشتهایم تا به این نقطه رسیدهایم. متأسفانه آخرین منزل که نقطه عزیمت ما به سوی وضعیت کنونی بود، اعلام سیاست «کنترل تخاصم» بهجای سیاست تنشزدایی و اعلام مبناییبودن اختلافات ما با آمریکا در ابتدای دولت دکتر پزشکیان بود.
در چنین شرایطی، اولا لازم است که این یقین در مقامات حاصل شود که دیپلماسی تنها راه خروج از این وضعیت است. ثانیا نوعی از دیپلماسی که معطوف به سرعت عمل و کسب نتیجه باشد، در دستور کار قرار گیرد. دعوای غنیسازی در مدت ۲۲ سال گذشته همواره در جریان بوده و همواره شاهد ادوار مذاکراتی بسیار طولانی و فرسایشی بودهایم. دراینمیان اقتصاد و اهداف توسعه در کشور ما زیر ضرب بوده، درحالیکه از این جهات طرف مقابل تحت فشار قرار نداشته است. در نتیجه ضروری است که با توجه به شرایط عمومی کشور و مواضع طرف مقابل یا تصمیمی برای نوع متفاوتی از دیپلماسی گرفته شود یا اساسا اگر راه دیگری مد نظر است، گام در آن راه گذاشته شده و کار یکسره شود. هدف دیپلماسی در دوره کنونی و در شرایطی که سایتهای هستهای ما هدف قرار گرفتهاند، میتواند رسیدن به توافقی جامع بین ایران و آمریکا راجعبه برنامه هستهای صلحآمیز و هر مسئله دیگری بین دو کشور باشد.
درباره دیپلماسی نکته مهم توجه به تفاوتها در اولویتهای ترامپ با نتانیاهو است. ترامپ در ۶ ماه گذشته تردیدی در نمایش اختلافنظرهای خود با نتانیاهو نداشته است (نمونه: سفر منطقهای ترامپ). درحالیکه اولویت اول و تنها اولویت نتانیاهو منطقه است، منطقه برای ترامپ اهمیت ثانویه دارد و او در قالب رقابت قدرتهای جهانی میاندیشد. هدف ترامپ در سیاست خارجی عبور از منطقه و عمدتا پرداختن به چین و روسیه و اروپاست. بههمیندلیل ترامپ مترصد نگهداشتن تغییرات در منطقه در حداقل لازم برای منافع شخصی و سیاسی خود است؛ درحالیکه راست افراطی اسرائیل در پی تحمیل هژمونی خود بر کل منطقه و تضعیف و مرعوبکردن همه قدرتهای منطقهای است. تصور واهی این طیف این است که این هدف شیطانی از راه برخورد با ایران میگذرد.
ترامپ قطعا در پی تغییر نظام یا تجزیه ایران نیست، چراکه اولا همیشه با مداخله در دیگر کشورها و بسط دموکراسی مخالفت کرده است. ثانیا پایگاه اجتماعی ترامپ بهشدت با ورود آمریکا به چنین وادیهایی مخالف است. ثالثا او میداند که اقدام در راستای تغییر نظام و تجزیه شرایطی را ایجاد میکند که تصویر روشنی از آینده آن نمیتوان داشت و ممکن است زمینهساز بیثباتیهای مزمن و طولانی در کل منطقه و سواحل خلیج فارس شود و آمریکا امکان مدیریت آن را نداشته باشد. به همین دلایل آمریکا هیچگاه در پی تجزیه کشوری در منطقه نبوده و با رفراندوم استقلال کردها در عراق هم مخالفت کرد. بنابراین کار جدی دیپلماتیک با ترامپ میتواند در راستای مهار رژیم اسرائیل و جلوگیری از روند تبدیلشدن اسرائیل به هژمون منطقه نیز باشد. در این راه، میتوان روی حمایت دیگر قدرتهای منطقهای حساب کرد.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#شرق
#صدای_نوین_خراسان
@SharghDaily
🆔 @VoNoKh
🔘 به ملاقات صلح برویم
✍️ نعمتالله فاضلی
هفتم تیر در خانه اندیشمندان علوم انسانی درباب وضع امروزمان سخنرانی داشتم. بعد از سخنرانی یکی پرسید ما شهروندان عادی که نه سیستمداریم، نه حکمران، نه متفکر، نه هنرمند و نه چیزی دیگر و فقط شهروند عادی هستیم در این موقعیت دشوار چه کنیم؟
گفتم به ملاقات صلح بروید. گفت چطور و یعنی چه؟ گفتم جوابم را می نویسم و در کانالم می گذارم.
در سخنرانی ام پیشنهاد دادم نشست هایی در فضاهای شهری، کافه ها و فرهنگسراها و ... برگزار شود و در آن یک استاد و متخصص شرکت کند و شهروندان هم بیایند و با او پرسش و پاسخ کنند. هدف اصلی این ملاقات ها فقط دیدار و ملاقات رودرروی شهروندان باشد تا با هم باشند و یکدیگر را ببینند و احساس تنهایی نکنند. در عین حال، گفتگو هم بکنند.*
اما ملاقات های صلح در فضاهای شهری کافی نیستند. پیشنهاد می کنم شهروندان عادی ملاحظات زیر را هم جدی بگیرند تا خودشان را صلح آمیز ملاقات کنند.
۱) ابهام را تحمل کنیم. آماده باشیم تا در وضعیت خطیر و پرمخاطره و بسیار پیچیده و مبهم زندگی کنیم. ظرفیت تحمل ابهام در وجودمان را توسعه دهیم. معلوم نیست به زودی ایران روی آرام ببیند. این را بپذیریم.
۲) با هم و کنار هم باشیم. ملاقات.های حضوری و دورهمیمان را گسترش دهیم. مراقب باشیم غرق فضای مجازی و رسانه ها نشویم. اینها ما را منزوی تر و تنهاتر و مضطرب تر میکنند. با هم بودن، ورزش و ورز دادن انسان شدن و بودن ماست.
۳) کنشگری کنیم. هر کس هر طور میتواند فعالیت مدنی و جمعی داوطلبانهای را پیش بگیرد. بروید عضو یکی از نهادهای مدنی داوطلبانه محیط زیستی، میراث فرهنگی، نهادهای خیریه، یا گروه های مدنی فرهنگی و هنری و کتابخوانی شوید.
۴) رژیم رسانهای بگیریم. این را سرلوحه افکارتان قرار دهید که متخصص علوم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نیستید. بنابراین، شناخت تان از امور ناقص و شاید نادرست است. و مهم تر این که مطالبی که رسانه ها و شبکه های اجتماعی منتشر می کنند ممکن است کاملا نادرست یا جانبه دارانه باشد. بنابراین رشته افکارتان را بدست رسانهها و شبکه های اجتماعی نسپارید. تا حد ممکن از رسانه ها و شبکه های اجتماعی فاصله بگیرید و بجایش با ملاقات دوستان و خویشانتان سرگرم شوید.
۵) کتاب بخوانیم. میدانم که در موقعیت جنگی و دشوار کنونی، کتاب خواندن آسان نیست. اما کتابی کنار دستتان بگذارید و روزانه چند ورقی از آن را بخوانید.
۶) مراقبت کنیم. از اطراف و اطرافیان مان مراقبت کنیم. احوال هم را بپرسیم. مراقب فقرا باشیم. به سالمندان بیشتر توجه کنیم. بیشتر از محیط زیست مراقبت و کمتر مصرف کنیم. بکوشیم مهربانتر باشیم، با خودمان و با دیگران.
۷) سکوت کنیم. مقداری هم تمرین سکوت کنیم. ذهن شلوغ مان را مدیریت کنیم و اجازه ندهیم مدام در معرض هجوم خبرهای بد و سیل اطلاعات باشد. خیام وار به جهان گذران بنگریم و دم را غنیمت شماریم.
۸) مدارا کنیم. جنگ تحمیلی ۱۲روزه چیزهای مهمی را بر ملا کرد. از جمله این که ما همه با تفکرات، نگرشهای سیاسی و سبکهای زندگی مختلف و متفاوتیم اما برای ایجاد امنیت و زندگی پایدار ناگزیر باید همدیگر را تحمل کرده تفاوتهایمان را به رسمیت بشناسیم و خود را هممیهن بدانیم. اصل بنیادی زندگی جمعی و سیاسی حاکم بر زندگی ما باید "میهن سالاری" باشد، نه دین سالاری، نه حزب سالاری، نه قبیله سالاری. حامیان حکومت چاره ای جز مدارا با سکولارها و حتی بیدینان ندارند. سکولارها و بی دینان هم باید حکومتیها را هم میهن خود بدانند. هممیهن بودن یعنی مدارا و تساهل و به رسمیت شناخت دیگران با همه تفاوتهای شان.
۹) خلاق باشیم. ظرفیتها، قابلیتها، استعدادها و بالقوگیهای خودمان و محیط مان را ببینیم و باور کنیم. همیشه راه و چاهی برای عبور از مشکلات هست یا میتوان ساخت. باید گفتگو و تعامل داشته باشیم و به هم اعتماد بیشتری بورزیم.
۱۰) در هر بحثی، میهن سالاری خط قرمزتان باشد. هر تحلیل و خبر و دیدگاهی را که انتهایش تخریب میهن و کشتار هممیهنان است، نپذیرید. فریب میهنستیزان را نخورید. حتی اگر ظاهرا با داده های متقن و استدلالهای معقول با شما سخن بگویند. یقین بدانید این افراد اگر با متخصص و خبره سیاسی بحث کنند، مغالطه ها و نادرستیهای شان برملا میشود.
این ملاحظات را می توان ادامه داد. اما همینجا صحبتم را تمام می کنم. امیدوارم سایه شوم جنگ از سر ایران بزودی و برای همیشه برداشته شود. شما هم بکوشید صلح را هر روز ملاقات کنید. این خود میتواند گامی بسوی صلح باشد.
*آغاز طرح «ملاقاتهای صلح» در کافهها و محلههای شهر تهران با هدف گفتوگوی اجتماعی و همدلی عمومی
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
@DrNematallahFazeli
🆔 @VoNoKh
✍️ نعمتالله فاضلی
هفتم تیر در خانه اندیشمندان علوم انسانی درباب وضع امروزمان سخنرانی داشتم. بعد از سخنرانی یکی پرسید ما شهروندان عادی که نه سیستمداریم، نه حکمران، نه متفکر، نه هنرمند و نه چیزی دیگر و فقط شهروند عادی هستیم در این موقعیت دشوار چه کنیم؟
گفتم به ملاقات صلح بروید. گفت چطور و یعنی چه؟ گفتم جوابم را می نویسم و در کانالم می گذارم.
در سخنرانی ام پیشنهاد دادم نشست هایی در فضاهای شهری، کافه ها و فرهنگسراها و ... برگزار شود و در آن یک استاد و متخصص شرکت کند و شهروندان هم بیایند و با او پرسش و پاسخ کنند. هدف اصلی این ملاقات ها فقط دیدار و ملاقات رودرروی شهروندان باشد تا با هم باشند و یکدیگر را ببینند و احساس تنهایی نکنند. در عین حال، گفتگو هم بکنند.*
اما ملاقات های صلح در فضاهای شهری کافی نیستند. پیشنهاد می کنم شهروندان عادی ملاحظات زیر را هم جدی بگیرند تا خودشان را صلح آمیز ملاقات کنند.
۱) ابهام را تحمل کنیم. آماده باشیم تا در وضعیت خطیر و پرمخاطره و بسیار پیچیده و مبهم زندگی کنیم. ظرفیت تحمل ابهام در وجودمان را توسعه دهیم. معلوم نیست به زودی ایران روی آرام ببیند. این را بپذیریم.
۲) با هم و کنار هم باشیم. ملاقات.های حضوری و دورهمیمان را گسترش دهیم. مراقب باشیم غرق فضای مجازی و رسانه ها نشویم. اینها ما را منزوی تر و تنهاتر و مضطرب تر میکنند. با هم بودن، ورزش و ورز دادن انسان شدن و بودن ماست.
۳) کنشگری کنیم. هر کس هر طور میتواند فعالیت مدنی و جمعی داوطلبانهای را پیش بگیرد. بروید عضو یکی از نهادهای مدنی داوطلبانه محیط زیستی، میراث فرهنگی، نهادهای خیریه، یا گروه های مدنی فرهنگی و هنری و کتابخوانی شوید.
۴) رژیم رسانهای بگیریم. این را سرلوحه افکارتان قرار دهید که متخصص علوم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نیستید. بنابراین، شناخت تان از امور ناقص و شاید نادرست است. و مهم تر این که مطالبی که رسانه ها و شبکه های اجتماعی منتشر می کنند ممکن است کاملا نادرست یا جانبه دارانه باشد. بنابراین رشته افکارتان را بدست رسانهها و شبکه های اجتماعی نسپارید. تا حد ممکن از رسانه ها و شبکه های اجتماعی فاصله بگیرید و بجایش با ملاقات دوستان و خویشانتان سرگرم شوید.
۵) کتاب بخوانیم. میدانم که در موقعیت جنگی و دشوار کنونی، کتاب خواندن آسان نیست. اما کتابی کنار دستتان بگذارید و روزانه چند ورقی از آن را بخوانید.
۶) مراقبت کنیم. از اطراف و اطرافیان مان مراقبت کنیم. احوال هم را بپرسیم. مراقب فقرا باشیم. به سالمندان بیشتر توجه کنیم. بیشتر از محیط زیست مراقبت و کمتر مصرف کنیم. بکوشیم مهربانتر باشیم، با خودمان و با دیگران.
۷) سکوت کنیم. مقداری هم تمرین سکوت کنیم. ذهن شلوغ مان را مدیریت کنیم و اجازه ندهیم مدام در معرض هجوم خبرهای بد و سیل اطلاعات باشد. خیام وار به جهان گذران بنگریم و دم را غنیمت شماریم.
۸) مدارا کنیم. جنگ تحمیلی ۱۲روزه چیزهای مهمی را بر ملا کرد. از جمله این که ما همه با تفکرات، نگرشهای سیاسی و سبکهای زندگی مختلف و متفاوتیم اما برای ایجاد امنیت و زندگی پایدار ناگزیر باید همدیگر را تحمل کرده تفاوتهایمان را به رسمیت بشناسیم و خود را هممیهن بدانیم. اصل بنیادی زندگی جمعی و سیاسی حاکم بر زندگی ما باید "میهن سالاری" باشد، نه دین سالاری، نه حزب سالاری، نه قبیله سالاری. حامیان حکومت چاره ای جز مدارا با سکولارها و حتی بیدینان ندارند. سکولارها و بی دینان هم باید حکومتیها را هم میهن خود بدانند. هممیهن بودن یعنی مدارا و تساهل و به رسمیت شناخت دیگران با همه تفاوتهای شان.
۹) خلاق باشیم. ظرفیتها، قابلیتها، استعدادها و بالقوگیهای خودمان و محیط مان را ببینیم و باور کنیم. همیشه راه و چاهی برای عبور از مشکلات هست یا میتوان ساخت. باید گفتگو و تعامل داشته باشیم و به هم اعتماد بیشتری بورزیم.
۱۰) در هر بحثی، میهن سالاری خط قرمزتان باشد. هر تحلیل و خبر و دیدگاهی را که انتهایش تخریب میهن و کشتار هممیهنان است، نپذیرید. فریب میهنستیزان را نخورید. حتی اگر ظاهرا با داده های متقن و استدلالهای معقول با شما سخن بگویند. یقین بدانید این افراد اگر با متخصص و خبره سیاسی بحث کنند، مغالطه ها و نادرستیهای شان برملا میشود.
این ملاحظات را می توان ادامه داد. اما همینجا صحبتم را تمام می کنم. امیدوارم سایه شوم جنگ از سر ایران بزودی و برای همیشه برداشته شود. شما هم بکوشید صلح را هر روز ملاقات کنید. این خود میتواند گامی بسوی صلح باشد.
*آغاز طرح «ملاقاتهای صلح» در کافهها و محلههای شهر تهران با هدف گفتوگوی اجتماعی و همدلی عمومی
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
@DrNematallahFazeli
🆔 @VoNoKh
🔘 دموکراسیخواهان صرب: گرفتار میان «بمباران ناتو» و «سرکوب رژیم»
✍ اِلیسا ساتیوکُف
در بهار ۱۹۹۹، با آغاز بمباران ناتو علیه صربستان، فعالان دموکراسیخواه صرب خود را در موقعیتی گرفتار یافتند: از یکسو زیر سرکوب شدید رژیم اقتدارگرای اسلوبودان میلوشویچ بودند، و از سوی دیگر قربانی جنگی شده بودند که به نام «نجات» مردم منطقه در جریان بود. این وضعیت نهتنها فعالیت مدنی را فلج کرد، بلکه نوعی بنبست اخلاقی نیز برای منتقدان حکومت پدید آورد: چگونه میتوان همزمان علیه استبداد داخلی و مداخلهی نظامی خارجی ایستاد؟
اِلیسا ساتیوکُف، مورخ و استاد مطالعات اروپای جنوبشرقی در دانشگاه لایپزیگ آلمان، در پژوهش خود به تحلیل وضعیت بغرنج نیروهای دموکراسیخواه در صربستان و موضعگیری آنان در جریان بمباران ناتو میپردازد. پیشزمینهی بمباران ناتو به بحران کوزوو بازمیگردد؛ جایی که جمعیت آلبانیاییتبار سالها با تبعیض و سرکوب مواجه بودند. با گسترش درگیری و رد مذاکرات صلح، ناتو بدون مجوز شورای امنیت دست به حملات هوایی علیه صربستان زد. این حملات گرچه بهنام دفاع از حقوق بشر آغاز شد، اما در عمل بیش از ۵۰۰ غیرنظامی صرب را نیز به کشتن داد و فعالان دموکراسیخواه را در تلهای تاریخی و سیاسی گرفتار کرد.
با شروع بمباران ناتو، سانسور و سرکوب مخالفان در صربستان به اوج خود رسید. فعالان دموکراسیخواهان از یک سو نگران بازداشت و خشونت فیزیکی حکومت بودند و از سوی دیگر نگران جانشان زیر بمبارانهای روزانهی ناتو. همزمان، باید با کمبود مایحتاج اولیه، محدودیتدر رفتوآمد، مشکلات بهداشتی و فشارهای روانی نیز دستوپنجه نرم میکردند.
مرگ یک روزنامهنگار منتقد به نام اسلاوکا چوروییا در آوریل ۱۹۹۹ یکی از نشانههای آشکار استفادهی رژیم از فضای جنگی برای حذف فیزیکی مخالفان بود. او در حالی کشته شد که رسانههای دولتی او را به «خیانت» متهم کرده بودند. وقوع این ترور با شلیک هفده گلوله به چوروییا وسط خیابان در روز روشن، موجی از ترس در میان روزنامهنگاران و فعالان بهپا کرد و بهوضوح نشان داد که دولت در حال سوءاستفاده از وضعیت اضطراری برای سرکوب بیوقفه است.
جنبش «صربستان دیگر» که از اوایل دههی ۹۰ با هدف مخالفت با ناسیونالیسم نظامی، ترویج صلح، حقوق بشر و همزیستی قومی شکل گرفته بود، اکنون با بحران عمیقتری روبهرو بود. بسیاری از اعضای این جنبش، که سابقهی تظاهرات گسترده علیه میلوشویچ داشتند، در فضای دوگانهی جنگی، یا سکوت اختیار کردند یا مواضع خود را تغییر دادند. رسانههای مستقل تعطیل شدند، قانونهایی برای لغو مجوز روزنامهها و تعقیب قضایی روزنامهنگاران تصویب شد و سانسور به اوج خود رسید.
در این فضای خفقان، برخی گروهها مانند رادیوی مستقل و پرشنونده بی۹۲ و ائتلاف اعتراضی «اُتپور» تلاش کردند صدای اعتراض را زنده نگه دارند. با این حال، رهبران «اُتپور» پیش از آغاز رسمی جنگ اعلام کردند که تا پایان حملات، فعالیتهای خود را متوقف خواهند کرد. دلیل آنها روشن بود: نه میخواستند به نفع ناتو ظاهر شوند، نه در وضعیت اضطراری امکان فعالیت امن وجود داشت.
سوال محوری در آن روزها برای بسیاری از فعالان این بود که آیا صربستان باید بهطور جمعی برای جنایات کوزوو پاسخگو باشد؟ برخی میگفتند بمباران ناتو پاسخی ضروری به سالها سرکوب و نسلکشی بود. برخی دیگر، حتی مخالفان سرسخت میلوشویچ، این حمله را غیرمشروع و آسیبزا میدانستند. این شکاف، صفوف اپوزیسیون را دوپاره کرد.
در چنین فضایی، هر موضعگیری سیاسی میتوانست خطرناک باشد. دفاع از حقوق بشر به حمایت از ناتو تعبیر میشد؛ مخالفت با بمباران به همراهی با رژیم. فعالانی تلاش کردند تا موضع سومی اتخاذ کنند: رد هر دو جبههی خشونت. آنها خواستار راهحلی برای پایان جنگ بودند، اما در فضایی که شعارش شده بود «یا ناتو یا رژیم»، شنیدهشدن صدای سوم دشوار بود.
برخی از روشنفکران اپوزیسیون نیز حملهی ناتو را فرصتی برای سقوط میلوشویچ تلقی کردند، اما تجربه بهزودی نشان داد که این امید بیش از اندازه خوشبینانه بوده است. میلوشویچ توانست از تلفات و فشار حمله و حس قربانیبودن مردم، برای منزویکردن مخالفان و تثبیت رژیم خود استفاده کند.
در پایان جنگ، جامعهی صربستان خسته، پراکنده و بیاعتماد بود. با این حال، شعلهی اعتراض خاموش نشد و یک سال بعد، مردم دوباره به خیابان آمدند و در اکتبر ۲۰۰۰، رژیم میلوشویچ فروپاشید. تجربهی جنگ، زخم عمیقی بر پیکر جنبش دموکراسیخواه گذاشت: زخمی از سکوت، دودلی و فشار دوگانهای که بسیاری از کنشگران را یا به حاشیه راند، یا به تجدیدنظر واداشت.
متن کامل
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#دانشکده
#صدای_نوین_خراسان
@Daneshkadeh_org
🆔 @VoNoKh
✍ اِلیسا ساتیوکُف
در بهار ۱۹۹۹، با آغاز بمباران ناتو علیه صربستان، فعالان دموکراسیخواه صرب خود را در موقعیتی گرفتار یافتند: از یکسو زیر سرکوب شدید رژیم اقتدارگرای اسلوبودان میلوشویچ بودند، و از سوی دیگر قربانی جنگی شده بودند که به نام «نجات» مردم منطقه در جریان بود. این وضعیت نهتنها فعالیت مدنی را فلج کرد، بلکه نوعی بنبست اخلاقی نیز برای منتقدان حکومت پدید آورد: چگونه میتوان همزمان علیه استبداد داخلی و مداخلهی نظامی خارجی ایستاد؟
اِلیسا ساتیوکُف، مورخ و استاد مطالعات اروپای جنوبشرقی در دانشگاه لایپزیگ آلمان، در پژوهش خود به تحلیل وضعیت بغرنج نیروهای دموکراسیخواه در صربستان و موضعگیری آنان در جریان بمباران ناتو میپردازد. پیشزمینهی بمباران ناتو به بحران کوزوو بازمیگردد؛ جایی که جمعیت آلبانیاییتبار سالها با تبعیض و سرکوب مواجه بودند. با گسترش درگیری و رد مذاکرات صلح، ناتو بدون مجوز شورای امنیت دست به حملات هوایی علیه صربستان زد. این حملات گرچه بهنام دفاع از حقوق بشر آغاز شد، اما در عمل بیش از ۵۰۰ غیرنظامی صرب را نیز به کشتن داد و فعالان دموکراسیخواه را در تلهای تاریخی و سیاسی گرفتار کرد.
با شروع بمباران ناتو، سانسور و سرکوب مخالفان در صربستان به اوج خود رسید. فعالان دموکراسیخواهان از یک سو نگران بازداشت و خشونت فیزیکی حکومت بودند و از سوی دیگر نگران جانشان زیر بمبارانهای روزانهی ناتو. همزمان، باید با کمبود مایحتاج اولیه، محدودیتدر رفتوآمد، مشکلات بهداشتی و فشارهای روانی نیز دستوپنجه نرم میکردند.
مرگ یک روزنامهنگار منتقد به نام اسلاوکا چوروییا در آوریل ۱۹۹۹ یکی از نشانههای آشکار استفادهی رژیم از فضای جنگی برای حذف فیزیکی مخالفان بود. او در حالی کشته شد که رسانههای دولتی او را به «خیانت» متهم کرده بودند. وقوع این ترور با شلیک هفده گلوله به چوروییا وسط خیابان در روز روشن، موجی از ترس در میان روزنامهنگاران و فعالان بهپا کرد و بهوضوح نشان داد که دولت در حال سوءاستفاده از وضعیت اضطراری برای سرکوب بیوقفه است.
جنبش «صربستان دیگر» که از اوایل دههی ۹۰ با هدف مخالفت با ناسیونالیسم نظامی، ترویج صلح، حقوق بشر و همزیستی قومی شکل گرفته بود، اکنون با بحران عمیقتری روبهرو بود. بسیاری از اعضای این جنبش، که سابقهی تظاهرات گسترده علیه میلوشویچ داشتند، در فضای دوگانهی جنگی، یا سکوت اختیار کردند یا مواضع خود را تغییر دادند. رسانههای مستقل تعطیل شدند، قانونهایی برای لغو مجوز روزنامهها و تعقیب قضایی روزنامهنگاران تصویب شد و سانسور به اوج خود رسید.
در این فضای خفقان، برخی گروهها مانند رادیوی مستقل و پرشنونده بی۹۲ و ائتلاف اعتراضی «اُتپور» تلاش کردند صدای اعتراض را زنده نگه دارند. با این حال، رهبران «اُتپور» پیش از آغاز رسمی جنگ اعلام کردند که تا پایان حملات، فعالیتهای خود را متوقف خواهند کرد. دلیل آنها روشن بود: نه میخواستند به نفع ناتو ظاهر شوند، نه در وضعیت اضطراری امکان فعالیت امن وجود داشت.
سوال محوری در آن روزها برای بسیاری از فعالان این بود که آیا صربستان باید بهطور جمعی برای جنایات کوزوو پاسخگو باشد؟ برخی میگفتند بمباران ناتو پاسخی ضروری به سالها سرکوب و نسلکشی بود. برخی دیگر، حتی مخالفان سرسخت میلوشویچ، این حمله را غیرمشروع و آسیبزا میدانستند. این شکاف، صفوف اپوزیسیون را دوپاره کرد.
در چنین فضایی، هر موضعگیری سیاسی میتوانست خطرناک باشد. دفاع از حقوق بشر به حمایت از ناتو تعبیر میشد؛ مخالفت با بمباران به همراهی با رژیم. فعالانی تلاش کردند تا موضع سومی اتخاذ کنند: رد هر دو جبههی خشونت. آنها خواستار راهحلی برای پایان جنگ بودند، اما در فضایی که شعارش شده بود «یا ناتو یا رژیم»، شنیدهشدن صدای سوم دشوار بود.
برخی از روشنفکران اپوزیسیون نیز حملهی ناتو را فرصتی برای سقوط میلوشویچ تلقی کردند، اما تجربه بهزودی نشان داد که این امید بیش از اندازه خوشبینانه بوده است. میلوشویچ توانست از تلفات و فشار حمله و حس قربانیبودن مردم، برای منزویکردن مخالفان و تثبیت رژیم خود استفاده کند.
در پایان جنگ، جامعهی صربستان خسته، پراکنده و بیاعتماد بود. با این حال، شعلهی اعتراض خاموش نشد و یک سال بعد، مردم دوباره به خیابان آمدند و در اکتبر ۲۰۰۰، رژیم میلوشویچ فروپاشید. تجربهی جنگ، زخم عمیقی بر پیکر جنبش دموکراسیخواه گذاشت: زخمی از سکوت، دودلی و فشار دوگانهای که بسیاری از کنشگران را یا به حاشیه راند، یا به تجدیدنظر واداشت.
متن کامل
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#دانشکده
#صدای_نوین_خراسان
@Daneshkadeh_org
🆔 @VoNoKh
Telegraph
دموکراسیخواهان صرب: گرفتار میان «بمباران ناتو» و «سرکوب رژیم»
یکشنبه ۱۱ آوریل ۱۹۹۹، اسلاوْکا چوروییا، ناشر و روزنامهنگار منتقد صرب، دم در خانهاش با شلیک گلوله به قتل رسید. عملیات بمباران ناتو به رهبری آمریکا وارد سومین هفتهی خود شده بود. نیروهای ناتو مرتب تاسیسات نظامی و تأسیسات نظامی و پایگاههای نیروهای سرکوب رژیم…
🔘 میان زمین و آسمان: روایتی از رنج افغانستانیهای مقیم ایران
✍️ مصطفی حیدرزادگان
سالهاست که ما در ایران با پدیده مهاجرت گسترده افغانستانیها مواجهیم، اما انگار هنوز نفهمیدهایم با آن چه باید بکنیم. نه سیاستی روشن، نه قاعدهای منصفانه، نه سازوکاری انسانی. مرزها رها شدهاند، قانون در حالت تعلیق است، رفتار مأموران و کارگزاران سلیقهایست، و زندگی انسانها، بازیچه تصمیمهای نابخردانه و پرتناقض حکومت شده است.
روزی به فرمانی، درها باز میشود بیآنکه اندیشهای در کار باشد؛ و روزی دیگر، با یک اشاره، همان آدمها -که حالا بخشی از جامعه ما شدهاند و زندگی ساختهاند- ناگهان بیگانه و «اضافی» خوانده میشوند و با تحقیر و خشونت اخراج میگردند. فرزندانی که در خاک ما به دنیا آمدهاند اما خاک مادرشان نیست؛ بیشناسنامه، بیهویت، بیآینده. مدارسی که آنها را راه نمیدهند، بیمارستانهایی که برایشان گران است چون بیمهای در کار نیست، کارهایی که کارفرمایان اگر بخواهد، به راحتی دستمزدشان را به ناحق میخورند چون میدانند این کارگران صدا و قانونی ندارند که ازشان حمایت کند.
اما دردناکتر آن نژادپرستی و تحقیر آشکار و نهان در جامعه است. هر بار که حکومتی بیکفایت و فشل از حل بحرانهای خود ناتوان میماند، به جای پاسخگویی، انگشت اتهام را به سوی همین قشر مظلوم دراز میکند. رسانههای وابستهاش، فضا را آماده میکنند و بلافاصله خیابان و شبکههای اجتماعی پر میشود از توهین، تحقیر، تهمت و حتی خشونت فیزیکی. و ما مردمی که با همین حکومت هزار و یک اختلاف داریم، چگونه شد که تا گفتند «تقصیر افغانستانیهاست» بی چون و چرا پذیرفتیم و شروع کردیم به ناسزا گفتن؟
این چه تناقض فجیعیست؟ ما که به حکومت خود اعتماد نداریم، چگونه است که به محض آنکه «آنها» گفتند دشمن ما افغانستانیها هستند، باورمان شد؟ مگر نه اینکه همانها دروغگویند؟ پس چرا در این مورد، زبانشان را حجت دانستیم و دست به توهین و نفرتپراکنی زدیم؟ جز این است که انگار خودمان از قبل هم باورش داشتیم؟ آن هم به ناحق؟ ما نه مرز داریم، نه قانون، نه کمپهای مناسب، نه فرآیند رسمی و محترمانه پذیرش یا عدم پذیرش. ما فقط موجوار رفتار میکنیم. تصمیمهایی ناگهانی، غیرسیستماتیک و پر از تناقض. روزی کارتی به نام «آمایش» صادر میکنیم، اما حتی آن هم ضامن هیچ چیز نیست؛ نه زندگی را میسازد، نه امنیت میآورد، نه هویت میدهد.
و آن هنگام که پای جنگ و نفوذ اطلاعاتی به میان میآید، به جای بررسی دقیق و روشن ساختن خطاهای امنیتی و نظامی در سطوح بالا، میرویم سراغ همان کارگری که سالها در ساختمانی کار کرده، همان دختری که در خیابان با اضطراب قدم زده، همان خانوادهای که از ترس، همیشه در سایه زندگی کردهاند. آنها را به بهانه «جاسوس بودن» بیرون میکنیم. کدام عقل سلیمی باور میکند که آن پسر بیپناه از کابل، مسئول مرگ فرماندهی ارشد نظامی ماست؟
حقیقت این است: آنکه کشور را ناامن کرده، آنکه فساد را نهادینه کرده، آنکه اعتماد مردم را سوزانده، آنکه دستگاه امنیتی را فرسوده کرده، افغانستانی نیست؛ خود ما هستیم. افغانستانیها نه جاسوساند، نه تهدید، نه دشمن؛ آنها مردمانیاند که از جهنمی گریختهاند و حالا در جهنمی دیگر گیر افتادهاند.
این انتقاد، فقط متوجه حکومت نیست، متوجه ما مردم هم هست. اگر وجدان داریم، باید دوباره از خود بپرسیم: کجای کار ایستادهایم؟ چرا بهجای همدلی، به تحقیر پناه بردهایم؟ چرا بهجای همصدایی با رنجدیدگان، با قدرت همآوا شدهایم؟
ما به سیاست مهاجرتیِ انسانی و منسجم نیاز داریم. نظارت بر ورود، ساماندهی پناهجویان، ارائه خدمات پایه، اعطای تابعیت به کودکان متولد ایران، حمایت از حقوق کارگران افغانستانی. اینها نه لطف است، نه خیریه، بلکه بخشی از شرافت انسانی و مسئولیت حقوقی یک دولت و جامعه است.
ماجرای ما با مهاجران، آزمونیست برای اخلاق. برای عدالت. برای بلوغ انسانی و سیاسی. و ما، هم حکومت، هم جامعه، در این آزمون بارها و بارها مردود شدهایم. این مهاجران، بیصدا و بیادعا، سالها بخشی از ما بودهاند. خیابانها را ساختهاند، نان پختهاند، مصالح حمل کردهاند، خونشان را در جنگ داعش ریختهاند (که خود حدیثی است مفصل و محتاج نقد)، بدون اینکه حتی به درستی به رسمیت شناخته شوند. ما چه کردهایم در برابرشان؟
نقد رفتار فاجعهبار حکومت ضروریست: بیبرنامگی، ابزارسازی انسانها، تهی بودن از نظام پناهندگی و هویتبخشی. اما نقد جامعه هم لازم است: نژادپرستی نهفته، تبعیض ساختاری و آن عادت شوم که همیشه همراهی با قربانیکننده را آسانتر از همراهی با قربانی مییابد. هیچ جامعه سالمی، با لگد زدن به تهیدستان، درمان نمیشود. هیچ ملتی با بیپناهتر از خود را دشمن پنداشتن، نجات نمییابد.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
✍️ مصطفی حیدرزادگان
سالهاست که ما در ایران با پدیده مهاجرت گسترده افغانستانیها مواجهیم، اما انگار هنوز نفهمیدهایم با آن چه باید بکنیم. نه سیاستی روشن، نه قاعدهای منصفانه، نه سازوکاری انسانی. مرزها رها شدهاند، قانون در حالت تعلیق است، رفتار مأموران و کارگزاران سلیقهایست، و زندگی انسانها، بازیچه تصمیمهای نابخردانه و پرتناقض حکومت شده است.
روزی به فرمانی، درها باز میشود بیآنکه اندیشهای در کار باشد؛ و روزی دیگر، با یک اشاره، همان آدمها -که حالا بخشی از جامعه ما شدهاند و زندگی ساختهاند- ناگهان بیگانه و «اضافی» خوانده میشوند و با تحقیر و خشونت اخراج میگردند. فرزندانی که در خاک ما به دنیا آمدهاند اما خاک مادرشان نیست؛ بیشناسنامه، بیهویت، بیآینده. مدارسی که آنها را راه نمیدهند، بیمارستانهایی که برایشان گران است چون بیمهای در کار نیست، کارهایی که کارفرمایان اگر بخواهد، به راحتی دستمزدشان را به ناحق میخورند چون میدانند این کارگران صدا و قانونی ندارند که ازشان حمایت کند.
اما دردناکتر آن نژادپرستی و تحقیر آشکار و نهان در جامعه است. هر بار که حکومتی بیکفایت و فشل از حل بحرانهای خود ناتوان میماند، به جای پاسخگویی، انگشت اتهام را به سوی همین قشر مظلوم دراز میکند. رسانههای وابستهاش، فضا را آماده میکنند و بلافاصله خیابان و شبکههای اجتماعی پر میشود از توهین، تحقیر، تهمت و حتی خشونت فیزیکی. و ما مردمی که با همین حکومت هزار و یک اختلاف داریم، چگونه شد که تا گفتند «تقصیر افغانستانیهاست» بی چون و چرا پذیرفتیم و شروع کردیم به ناسزا گفتن؟
این چه تناقض فجیعیست؟ ما که به حکومت خود اعتماد نداریم، چگونه است که به محض آنکه «آنها» گفتند دشمن ما افغانستانیها هستند، باورمان شد؟ مگر نه اینکه همانها دروغگویند؟ پس چرا در این مورد، زبانشان را حجت دانستیم و دست به توهین و نفرتپراکنی زدیم؟ جز این است که انگار خودمان از قبل هم باورش داشتیم؟ آن هم به ناحق؟ ما نه مرز داریم، نه قانون، نه کمپهای مناسب، نه فرآیند رسمی و محترمانه پذیرش یا عدم پذیرش. ما فقط موجوار رفتار میکنیم. تصمیمهایی ناگهانی، غیرسیستماتیک و پر از تناقض. روزی کارتی به نام «آمایش» صادر میکنیم، اما حتی آن هم ضامن هیچ چیز نیست؛ نه زندگی را میسازد، نه امنیت میآورد، نه هویت میدهد.
و آن هنگام که پای جنگ و نفوذ اطلاعاتی به میان میآید، به جای بررسی دقیق و روشن ساختن خطاهای امنیتی و نظامی در سطوح بالا، میرویم سراغ همان کارگری که سالها در ساختمانی کار کرده، همان دختری که در خیابان با اضطراب قدم زده، همان خانوادهای که از ترس، همیشه در سایه زندگی کردهاند. آنها را به بهانه «جاسوس بودن» بیرون میکنیم. کدام عقل سلیمی باور میکند که آن پسر بیپناه از کابل، مسئول مرگ فرماندهی ارشد نظامی ماست؟
حقیقت این است: آنکه کشور را ناامن کرده، آنکه فساد را نهادینه کرده، آنکه اعتماد مردم را سوزانده، آنکه دستگاه امنیتی را فرسوده کرده، افغانستانی نیست؛ خود ما هستیم. افغانستانیها نه جاسوساند، نه تهدید، نه دشمن؛ آنها مردمانیاند که از جهنمی گریختهاند و حالا در جهنمی دیگر گیر افتادهاند.
این انتقاد، فقط متوجه حکومت نیست، متوجه ما مردم هم هست. اگر وجدان داریم، باید دوباره از خود بپرسیم: کجای کار ایستادهایم؟ چرا بهجای همدلی، به تحقیر پناه بردهایم؟ چرا بهجای همصدایی با رنجدیدگان، با قدرت همآوا شدهایم؟
ما به سیاست مهاجرتیِ انسانی و منسجم نیاز داریم. نظارت بر ورود، ساماندهی پناهجویان، ارائه خدمات پایه، اعطای تابعیت به کودکان متولد ایران، حمایت از حقوق کارگران افغانستانی. اینها نه لطف است، نه خیریه، بلکه بخشی از شرافت انسانی و مسئولیت حقوقی یک دولت و جامعه است.
ماجرای ما با مهاجران، آزمونیست برای اخلاق. برای عدالت. برای بلوغ انسانی و سیاسی. و ما، هم حکومت، هم جامعه، در این آزمون بارها و بارها مردود شدهایم. این مهاجران، بیصدا و بیادعا، سالها بخشی از ما بودهاند. خیابانها را ساختهاند، نان پختهاند، مصالح حمل کردهاند، خونشان را در جنگ داعش ریختهاند (که خود حدیثی است مفصل و محتاج نقد)، بدون اینکه حتی به درستی به رسمیت شناخته شوند. ما چه کردهایم در برابرشان؟
نقد رفتار فاجعهبار حکومت ضروریست: بیبرنامگی، ابزارسازی انسانها، تهی بودن از نظام پناهندگی و هویتبخشی. اما نقد جامعه هم لازم است: نژادپرستی نهفته، تبعیض ساختاری و آن عادت شوم که همیشه همراهی با قربانیکننده را آسانتر از همراهی با قربانی مییابد. هیچ جامعه سالمی، با لگد زدن به تهیدستان، درمان نمیشود. هیچ ملتی با بیپناهتر از خود را دشمن پنداشتن، نجات نمییابد.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
🔘 در باب اخراج مهاجران افغانستانی
✍️ مهدی تدینی
مردم ایران نه در ورود مهاجران افغانستانی نقشی داشتهاند، و نه در اخراج آنها. مانند سایر مسائل، در این مورد نیز نظر، سیاست یا میزان همّت حکومت منشأ اثر بوده است. اینکه امروز میبینیم چند صد هزار نفر در عرض چند روز و هفته اخراج میشوند، یعنی امروز «همّت» بلندی برای اخراج مهاجران غیرقانونی پیدا شده است. دلیل آن هم کاملاً روشن است: نگاه به مهاجران افغانستانی امنیتی شده است ــ البته این فقره را معترضان چند سالی بود که میگفتند و گوش شنوایی وجود نداشت.
اینکه در این میان گروهی نشستهاند و طبق معمول دربارۀ مسائلی که مردم نقشی در آن ندارند، دائم به مردم حمله میکنند، نشانۀ نوعی آفت روشنفکری و خودبرتربینی است که میخواهد برای نشان دادن متمایز بودن خود از دیگران جامعه را به خاطر مسائلی که نقشی در آن نداشته، شماتت کند. تظاهر به انساندوستیِ فراملی همیشه خودپردازی برای خرید اعتبار روشنفکری بوده. اما بخواهیم یا نخواهیم مشکلات شهروندان همیشه در چارچوبی «ملی» شکل میگیرد. در مسائل شهروندی، گریختن به انساندوستی جهانوطنانه چیزی جز پاک کردن صورت مسئله و آرمانشهرگرایی توخالی در بر ندارد. ضمن اینکه در این مورد جفا در حق بخشی از خود مهاجران هم هست. مهاجران جماعتی یکدست نیستند و با هم تضاد منافع دارند.
در ایران سنتی تحت عنوان «افغانستیزی» هیچگاه ظهور و بروز فاحشی نداشته. مهاجران افغانستانی که عموماً هم قشر کارگر و زحمتکش بودند، در ایران کار و زندگی میکردند. بخشی از این افغانهای مهاجر به مرور زمان در ایران ازدواج کردند، بچهدار شدند و فرزندانشان در ایران بزرگ شدند.
اگر دربارۀ این افغانستانیتبارهای عزیز و محترم، در فرایند اعطای تابعیت سختگیری و جفایی وجود داشته، بسیار باعث تأسف است. کسی که در ایران به دنیا آمده و بزرگ شده، حق تابعیت دارد. اما اگر این قوانین مشکلی دارد، باز نشانۀ «افغانستیزی اجتماعی» نیست؛ مگر سایر قوانین جمهوری اسلامی مورد تأیید همۀ مردم ایران است؟ این مردم بابت داشتن ویدئو، گیرندۀ ماهواره مجازات شدهاند! بابت یک قانون چند دهه جنگیدهاند و به جایی نرسیدهاند! حالا چطور کسی میخواهد این قوانین را پای مردم بنویسد؟
مسئلۀ اعتراضات به مهاجران افغانستانی از تابستان ۱۴۰۰ شروع شد که سیل مهاجرت آغاز شد. آمار مهاجرت در این چند سال را با ارقام جهانی مقایسه کنید. رقم مهاجرت ده تا بیست برابر کشورهای مهاجرپذیر است! این مهاجرت نیست، «هجوم» است و حتی اگر بین دو استان رخ دهد، اعتراضاتی برمیانگیزد و ربطی به «افغانستیزی» یا «نژادپرستی» ندارد.
یک مهاجر به هر کشور اروپایی برود، باید چند سال رنج کمپ و پذیرش را پشت سر بگذارد؛ ابتدا با او مانند مجرم و اسیر رفتار میشود، اما کسی متهم به نژادپرستی نمیشود. جدای از «سیل» مهاجرت، مهاجر «غیرقانونی» یعنی ورود سپاهی از سایهها که هیچ نام و نشانی ندارند! این یک خطر و ایراد مضاعف است.
متأسفانه گروهی با استفادۀ نابخردانه از تعبیر «نژادپرستی» اجازۀ طرح این مسائل اجتماعی را گرفتند. تا پیش از ۱۴۰۰ توازنی اجتماعی میان مهاجران افغانستانی و جامعۀ ایران وجود داشت. همزیستی مسالمتآمیزی وجود داشت و دلیلی برای ستیز وجود نداشت. اما وقتی توازن بر هم خورد، زمینه برای پیدایش ستیزهای اجتماعی ایجاد شد. چیزی که برچسبزنندگان نمیفهمیدند این بود که اتفاقاً برای «جلوگیری از پیدایش افغانستیزی» و همچنین برای محافظت از مهاجران قدیمی باید جلوی ورود سیلآسا را گرفت.
در نهایت بابت همۀ این مسائل حکومت مقصر است. مگر شهروند ایرانی راحت به دیگر کشورها مهاجرت میکند که دیگران راحت بیایند؟ اگر هم مهاجران افغانستانی گرامی ادعا میکنند در ایران به صلابه کشیده میشوند، پس دلیل این مهاجرت سیلآسا چیست؟ چه کسی را دیدهاید که برای رفتن به جهنم شبانه به کوه بزند یا در صندوق عقب پنهان شود؟
در نهایت به برادران و خواهران افغانستانی پیشنهاد میکنم در کشورشان بمانند و به حد توان برای اصلاح امورشان تلاش کنند؛ شما نکنید، بچههایتان باید بکنند، بچههایتان نکنند، نوههایتان باید بکنند. از این رنج گریزی نیست، چنانکه ما گریزی نداشتیم. دوم اینکه از آنها میخواهم انصاف پیشه کنند و بگویند اگر ناگهان دو میلیون ایرانی بریزند در کابل چه خواهند کرد؟ بیست سال گفتید آمریکا ثروت افغانستان را میدزدد و در شعار ضد غرب با طالبان همصدا شدید! حالا شما ماندید و کسانی که نمایش تصویر جنبده را حرام میدانند.
آروزی قلبی من این است که افغانستان از دست بنیادگرایی رها شود. مهاجران قانونی افغان هم قدمشان بر چشم ما ــ ما ایرانیانی که چند دهه است از زمین و زمان سیلی میخوریم، اما افغانستیز نشدیم.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#گاراژ
#صدای_نوین_خراسان
@Garajetadayoni
🆔 @VoNoKh
✍️ مهدی تدینی
مردم ایران نه در ورود مهاجران افغانستانی نقشی داشتهاند، و نه در اخراج آنها. مانند سایر مسائل، در این مورد نیز نظر، سیاست یا میزان همّت حکومت منشأ اثر بوده است. اینکه امروز میبینیم چند صد هزار نفر در عرض چند روز و هفته اخراج میشوند، یعنی امروز «همّت» بلندی برای اخراج مهاجران غیرقانونی پیدا شده است. دلیل آن هم کاملاً روشن است: نگاه به مهاجران افغانستانی امنیتی شده است ــ البته این فقره را معترضان چند سالی بود که میگفتند و گوش شنوایی وجود نداشت.
اینکه در این میان گروهی نشستهاند و طبق معمول دربارۀ مسائلی که مردم نقشی در آن ندارند، دائم به مردم حمله میکنند، نشانۀ نوعی آفت روشنفکری و خودبرتربینی است که میخواهد برای نشان دادن متمایز بودن خود از دیگران جامعه را به خاطر مسائلی که نقشی در آن نداشته، شماتت کند. تظاهر به انساندوستیِ فراملی همیشه خودپردازی برای خرید اعتبار روشنفکری بوده. اما بخواهیم یا نخواهیم مشکلات شهروندان همیشه در چارچوبی «ملی» شکل میگیرد. در مسائل شهروندی، گریختن به انساندوستی جهانوطنانه چیزی جز پاک کردن صورت مسئله و آرمانشهرگرایی توخالی در بر ندارد. ضمن اینکه در این مورد جفا در حق بخشی از خود مهاجران هم هست. مهاجران جماعتی یکدست نیستند و با هم تضاد منافع دارند.
در ایران سنتی تحت عنوان «افغانستیزی» هیچگاه ظهور و بروز فاحشی نداشته. مهاجران افغانستانی که عموماً هم قشر کارگر و زحمتکش بودند، در ایران کار و زندگی میکردند. بخشی از این افغانهای مهاجر به مرور زمان در ایران ازدواج کردند، بچهدار شدند و فرزندانشان در ایران بزرگ شدند.
اگر دربارۀ این افغانستانیتبارهای عزیز و محترم، در فرایند اعطای تابعیت سختگیری و جفایی وجود داشته، بسیار باعث تأسف است. کسی که در ایران به دنیا آمده و بزرگ شده، حق تابعیت دارد. اما اگر این قوانین مشکلی دارد، باز نشانۀ «افغانستیزی اجتماعی» نیست؛ مگر سایر قوانین جمهوری اسلامی مورد تأیید همۀ مردم ایران است؟ این مردم بابت داشتن ویدئو، گیرندۀ ماهواره مجازات شدهاند! بابت یک قانون چند دهه جنگیدهاند و به جایی نرسیدهاند! حالا چطور کسی میخواهد این قوانین را پای مردم بنویسد؟
مسئلۀ اعتراضات به مهاجران افغانستانی از تابستان ۱۴۰۰ شروع شد که سیل مهاجرت آغاز شد. آمار مهاجرت در این چند سال را با ارقام جهانی مقایسه کنید. رقم مهاجرت ده تا بیست برابر کشورهای مهاجرپذیر است! این مهاجرت نیست، «هجوم» است و حتی اگر بین دو استان رخ دهد، اعتراضاتی برمیانگیزد و ربطی به «افغانستیزی» یا «نژادپرستی» ندارد.
یک مهاجر به هر کشور اروپایی برود، باید چند سال رنج کمپ و پذیرش را پشت سر بگذارد؛ ابتدا با او مانند مجرم و اسیر رفتار میشود، اما کسی متهم به نژادپرستی نمیشود. جدای از «سیل» مهاجرت، مهاجر «غیرقانونی» یعنی ورود سپاهی از سایهها که هیچ نام و نشانی ندارند! این یک خطر و ایراد مضاعف است.
متأسفانه گروهی با استفادۀ نابخردانه از تعبیر «نژادپرستی» اجازۀ طرح این مسائل اجتماعی را گرفتند. تا پیش از ۱۴۰۰ توازنی اجتماعی میان مهاجران افغانستانی و جامعۀ ایران وجود داشت. همزیستی مسالمتآمیزی وجود داشت و دلیلی برای ستیز وجود نداشت. اما وقتی توازن بر هم خورد، زمینه برای پیدایش ستیزهای اجتماعی ایجاد شد. چیزی که برچسبزنندگان نمیفهمیدند این بود که اتفاقاً برای «جلوگیری از پیدایش افغانستیزی» و همچنین برای محافظت از مهاجران قدیمی باید جلوی ورود سیلآسا را گرفت.
در نهایت بابت همۀ این مسائل حکومت مقصر است. مگر شهروند ایرانی راحت به دیگر کشورها مهاجرت میکند که دیگران راحت بیایند؟ اگر هم مهاجران افغانستانی گرامی ادعا میکنند در ایران به صلابه کشیده میشوند، پس دلیل این مهاجرت سیلآسا چیست؟ چه کسی را دیدهاید که برای رفتن به جهنم شبانه به کوه بزند یا در صندوق عقب پنهان شود؟
در نهایت به برادران و خواهران افغانستانی پیشنهاد میکنم در کشورشان بمانند و به حد توان برای اصلاح امورشان تلاش کنند؛ شما نکنید، بچههایتان باید بکنند، بچههایتان نکنند، نوههایتان باید بکنند. از این رنج گریزی نیست، چنانکه ما گریزی نداشتیم. دوم اینکه از آنها میخواهم انصاف پیشه کنند و بگویند اگر ناگهان دو میلیون ایرانی بریزند در کابل چه خواهند کرد؟ بیست سال گفتید آمریکا ثروت افغانستان را میدزدد و در شعار ضد غرب با طالبان همصدا شدید! حالا شما ماندید و کسانی که نمایش تصویر جنبده را حرام میدانند.
آروزی قلبی من این است که افغانستان از دست بنیادگرایی رها شود. مهاجران قانونی افغان هم قدمشان بر چشم ما ــ ما ایرانیانی که چند دهه است از زمین و زمان سیلی میخوریم، اما افغانستیز نشدیم.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#گاراژ
#صدای_نوین_خراسان
@Garajetadayoni
🆔 @VoNoKh
🔘 انقلابی دیگر
✍ مسعود صادقزاده
ازابتدای انقلاب ما در شرایط حساس کنونی قرار گرفتیم؛ فضای تنش، فضای جنگ. اول انقلاب درگیریها بین احزاب سیاسی پیروز در انقلاب بود و با سیاست "حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله" همه گروهها و احزاب سیاسی تار و مار شدند و یک صدا و یک رهبر و یک هدف ماند تا امروز.
بعد ازآن وارد جنگی فرسایشی و طولانی شدیم؛ با وجود اینکه بعد از مدتی بیشتر همسایهها و کشورهای عربی واسطه شده بودند که جنگ را تمام کنیم، با هدف "رفع فتنه از جهان" جنگ را فریاد زدیم و معتقد بودیم که "راه قدس از کربلا میگذرد". اما درنهایت وقتی که سربازگیری در خیابانها جواب نمیداد و پوتین سربازان بند نداشت از خیر رفع کردن فتنه از جهانیان گذشتیم و با رژیم بعثی عراق آتشبس کردیم. با این حال همچنان آزادسازی قدس دغدغه ما بود؛ روحیه انقلابی وظیفهای بر دوش ما گذاشته که فکر میکنیم تمام مشکلات سیاسی و اجتماعی جهان را باید حل کنیم؛ آن هم با حرکتهای انقلابی: ازمحو اسرائیل و شکست استکبار جهانی و کمک به مسلمانان اروپا در بوسنی-هرزگوین گرفته تا نجات مستضعفان و ستمدیدگان آمریکای لاتین و مبارزه مستمر با استعمارگران.
در این میان البته شانسی که آوردیم این بود کمونیسم جهانی - آن نظام کفرآمیز- فروپاشید و وظیفه هدایت شوروی و کشورهای اقماری آن به سوی اسلام مبین از دوش ما برداشته شد اگر نه هدایت آن کشورهای بیخدا از تاریکی جهالت و کفر به روشنایی اسلام نیز با ما بود. البته هنوز هم این وظیفه را پراکنده در کشورهای مختلف دنیا انجام میدهیم و حتی برای هدایت بانوان عفیفه تایلندی مداحان مخصوص ارزشی را میفرستیم تا پرچم اسلام را در سرزمین شرک و بتپرستی به اهتزاز در بیاورند و نسوان تایلندی در آغوش اسلام قرار بگیرند!
اما این مبارزه با استکبار جهانی و توجه به دشمن و محو اسرائیل تمام زوایای زندگی ما را در بر گرفته است و کل کشور شبیه به یک پادگان بزرگ شده است؛ همواره از جنگ و دشمنی و فتنه و نفوذ میگوییم، در تمام جلسات و سخنرانیهای رسمی یاد و نام دشمن با ماست و لحظهای از آن غفلت نمیکنیم، منابع کشور را برای جنگ با دشمن صرف میکنیم و در نهایت موفق شدیم پای دشمن را به این کشور باز کنیم و نظارهگر تجاوزی آشکار به میهنمان بودیم. وقتی دیدیم آن فرمانده آمریکایی در تشریح عملیات بمباران فردو و نطنز میگوید در این عملیات ۱۲۵ هواپیما مشارکت داشتند و حتی یک گلوله از طرف ایران به طرف آنها شلیک نشده است فهمیدیم چقدر بیپناهیم.
بدین سان چند دهه از جنگ و دشمنی حرف زدیم، سالها بودجه کشور را صرف پروژههای نظامی و دفاعی کردیم و حالا هیچ حریمی در هوا نداریم و آسمان خود را به طور کامل واگذار کردیم به همان دشمنانی که سالها در برابرشان رجز میخواندیم. اسرائیل ۱۵۰۰ نقطه در ایران را زد در حالی که حتی یک هواپیمای اسرائیل مورد هدف قرار نگرفت و اکنون فکر کنیم این جنگ تا کی میخواهد ادامه داشته باشد؟ این هدف گذاری که جهان را از شر مستبدان و مستکبران نجات دهیم تا کی ادامه خواهد داشت؟ آیا برای این هدف انتهایی اندیشیده شده است؟آیا با محو اسرائیل و سرنگون کردن و از بین بردن کشور ایالات متحده و انگلیس و فرانسه و سرنگون کردن نظام قبایلی و فاسد آل سعود و آزادی مسلمانان خاورمیانه از نظامهای وابسته خود، آیا این جنگ تمام میشود؟ یا کمک به مردم آمریکای لاتین و نجات آنها نیز در ادامه، هدف است؟ آیا جایی از دنیا هست که ما نخواهیم به آن لشکرکشی کنیم و ملتهای بدبخت را نجات دهیم؟ واقعا کی قرار است این انقلاب تمام شود و به ثبات فکر کنیم؟
حدود نیم قرن از انقلاب میگذرد و همچنان با شدت و حدت اهداف انقلابی را پیگیری میکنیم و شعارهای انقلابی میدهیم و در برابر همان دشمنان هیچ دفاعی نداریم و خیلی راحت میتوانند میهنمان را با خاک یکسان کنند. آیا بهتر نیست که از این انقلابیگری دست برداریم؟ آیا میشود عوض اینکه اهداف خود را بر اساس فروپاشی نظامهای دیگر و نجات مردم ستمدیده و مستضعفان جهان قرار دهیم بر اساس رشد و شکوفایی و توسعه کشور خودمان برنامهریزی کنیم؟ ۲۰ سال پیش چشماندازی برای کشور ترسیم کردیم که بعد از ۲۰ سال معلوم شد در انتها از ابتدا عقبتریم و اگر با همین فرمانِ پسرفت ادامه دهیم شاید چند سال دیگر اثری از خودمان نماند که کشورهای دیگر را نجات دهیم. کی قرار است آرامش یابیم؟ کی قرار است از پیشرفت و توسعه و رشد و رفاه بگوییم نه از دشمن و نه از جنگ؟ وقتی بعد از حدود نیم قرن کوبیدن بر طبل جنگ و دشمنی نمیتوانیم از خودمان محافظت کنیم و چنین تار ومار میشویم، باید از انقلابیگری دست برداریم و بر رشد کشورمان متمرکز شویم. تنها در این صورت به عنوان الگویی از حاکمیتی درست شاید باعث ایجاد امید و رهایی در ملل دیگر نیز شویم.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
✍ مسعود صادقزاده
ازابتدای انقلاب ما در شرایط حساس کنونی قرار گرفتیم؛ فضای تنش، فضای جنگ. اول انقلاب درگیریها بین احزاب سیاسی پیروز در انقلاب بود و با سیاست "حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله" همه گروهها و احزاب سیاسی تار و مار شدند و یک صدا و یک رهبر و یک هدف ماند تا امروز.
بعد ازآن وارد جنگی فرسایشی و طولانی شدیم؛ با وجود اینکه بعد از مدتی بیشتر همسایهها و کشورهای عربی واسطه شده بودند که جنگ را تمام کنیم، با هدف "رفع فتنه از جهان" جنگ را فریاد زدیم و معتقد بودیم که "راه قدس از کربلا میگذرد". اما درنهایت وقتی که سربازگیری در خیابانها جواب نمیداد و پوتین سربازان بند نداشت از خیر رفع کردن فتنه از جهانیان گذشتیم و با رژیم بعثی عراق آتشبس کردیم. با این حال همچنان آزادسازی قدس دغدغه ما بود؛ روحیه انقلابی وظیفهای بر دوش ما گذاشته که فکر میکنیم تمام مشکلات سیاسی و اجتماعی جهان را باید حل کنیم؛ آن هم با حرکتهای انقلابی: ازمحو اسرائیل و شکست استکبار جهانی و کمک به مسلمانان اروپا در بوسنی-هرزگوین گرفته تا نجات مستضعفان و ستمدیدگان آمریکای لاتین و مبارزه مستمر با استعمارگران.
در این میان البته شانسی که آوردیم این بود کمونیسم جهانی - آن نظام کفرآمیز- فروپاشید و وظیفه هدایت شوروی و کشورهای اقماری آن به سوی اسلام مبین از دوش ما برداشته شد اگر نه هدایت آن کشورهای بیخدا از تاریکی جهالت و کفر به روشنایی اسلام نیز با ما بود. البته هنوز هم این وظیفه را پراکنده در کشورهای مختلف دنیا انجام میدهیم و حتی برای هدایت بانوان عفیفه تایلندی مداحان مخصوص ارزشی را میفرستیم تا پرچم اسلام را در سرزمین شرک و بتپرستی به اهتزاز در بیاورند و نسوان تایلندی در آغوش اسلام قرار بگیرند!
اما این مبارزه با استکبار جهانی و توجه به دشمن و محو اسرائیل تمام زوایای زندگی ما را در بر گرفته است و کل کشور شبیه به یک پادگان بزرگ شده است؛ همواره از جنگ و دشمنی و فتنه و نفوذ میگوییم، در تمام جلسات و سخنرانیهای رسمی یاد و نام دشمن با ماست و لحظهای از آن غفلت نمیکنیم، منابع کشور را برای جنگ با دشمن صرف میکنیم و در نهایت موفق شدیم پای دشمن را به این کشور باز کنیم و نظارهگر تجاوزی آشکار به میهنمان بودیم. وقتی دیدیم آن فرمانده آمریکایی در تشریح عملیات بمباران فردو و نطنز میگوید در این عملیات ۱۲۵ هواپیما مشارکت داشتند و حتی یک گلوله از طرف ایران به طرف آنها شلیک نشده است فهمیدیم چقدر بیپناهیم.
بدین سان چند دهه از جنگ و دشمنی حرف زدیم، سالها بودجه کشور را صرف پروژههای نظامی و دفاعی کردیم و حالا هیچ حریمی در هوا نداریم و آسمان خود را به طور کامل واگذار کردیم به همان دشمنانی که سالها در برابرشان رجز میخواندیم. اسرائیل ۱۵۰۰ نقطه در ایران را زد در حالی که حتی یک هواپیمای اسرائیل مورد هدف قرار نگرفت و اکنون فکر کنیم این جنگ تا کی میخواهد ادامه داشته باشد؟ این هدف گذاری که جهان را از شر مستبدان و مستکبران نجات دهیم تا کی ادامه خواهد داشت؟ آیا برای این هدف انتهایی اندیشیده شده است؟آیا با محو اسرائیل و سرنگون کردن و از بین بردن کشور ایالات متحده و انگلیس و فرانسه و سرنگون کردن نظام قبایلی و فاسد آل سعود و آزادی مسلمانان خاورمیانه از نظامهای وابسته خود، آیا این جنگ تمام میشود؟ یا کمک به مردم آمریکای لاتین و نجات آنها نیز در ادامه، هدف است؟ آیا جایی از دنیا هست که ما نخواهیم به آن لشکرکشی کنیم و ملتهای بدبخت را نجات دهیم؟ واقعا کی قرار است این انقلاب تمام شود و به ثبات فکر کنیم؟
حدود نیم قرن از انقلاب میگذرد و همچنان با شدت و حدت اهداف انقلابی را پیگیری میکنیم و شعارهای انقلابی میدهیم و در برابر همان دشمنان هیچ دفاعی نداریم و خیلی راحت میتوانند میهنمان را با خاک یکسان کنند. آیا بهتر نیست که از این انقلابیگری دست برداریم؟ آیا میشود عوض اینکه اهداف خود را بر اساس فروپاشی نظامهای دیگر و نجات مردم ستمدیده و مستضعفان جهان قرار دهیم بر اساس رشد و شکوفایی و توسعه کشور خودمان برنامهریزی کنیم؟ ۲۰ سال پیش چشماندازی برای کشور ترسیم کردیم که بعد از ۲۰ سال معلوم شد در انتها از ابتدا عقبتریم و اگر با همین فرمانِ پسرفت ادامه دهیم شاید چند سال دیگر اثری از خودمان نماند که کشورهای دیگر را نجات دهیم. کی قرار است آرامش یابیم؟ کی قرار است از پیشرفت و توسعه و رشد و رفاه بگوییم نه از دشمن و نه از جنگ؟ وقتی بعد از حدود نیم قرن کوبیدن بر طبل جنگ و دشمنی نمیتوانیم از خودمان محافظت کنیم و چنین تار ومار میشویم، باید از انقلابیگری دست برداریم و بر رشد کشورمان متمرکز شویم. تنها در این صورت به عنوان الگویی از حاکمیتی درست شاید باعث ایجاد امید و رهایی در ملل دیگر نیز شویم.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh