🔘 آنچه از پیامدهای جنبش «جان سیاهپوستان اهمیت دارد» آموختم!
✍ نسرین مالیک - گاردین
▪️سعی داشتم به یاد بیاورم وقتی اولین اعتراضات جنبش "جان سیاهپوستان اهمیت دارد" در سال ۲۰۲۰ آغاز شد، چه احساسی داشتم. شغل من کمکی به بازاندیشی در مورد چگونگی شکلگیری تاریخ نمیکند. یکی از دشواریهای روزنامهنگاری این است که اغلب فرصت تجربه و پردازش رویدادها نیست، بلکه فقط باید آنها را ثبت و تحلیل کرد. اما دلیل دیگری هم وجود داشت: من مشکوک بودم.
▪️برای اولینبار در عمرم، مفهوم همبستگی جهانی سیاهپوستان، از یک ایده به واقعیت تبدیل شد. از قربانیان سیاهپوستی که در رسوایی «ویندراش» توسط دولت بریتانیا تحقیر شدند، تا معترضان فرانسوی علیه استفاده پلیس از تکنیکهای خطرناک خفهکردن، تا کسانی که مجسمههای حاکمان استعمارگر را پایین کشیدند – کسانی که سرنوشت زادگاهم، سودان، را شکل دادند – همه اینها «مردم من» بودند. و من هم به صف پیوستم.
▪️آنچه اکنون میفهمم، پس از بازنگری تاریخ، این است که تمام انقلابها اینگونه هستند. نمیتوان آنها را محدود یا منطقی کرد، یا طوری طراحی کرد که نتایجی خاص بدهند. آنها مثل باد هستند – نمیشود متوقفشان کرد. و در دنیای واقعی رخ میدهند، نه در فضای انتزاعی؛ جایی که همواره درگیر جریانهای متضاد، پیچیدگیهای انسانی، و نقصها هستند.
متن کامل
منبع: روزنامه گاردین
ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
✍ نسرین مالیک - گاردین
▪️سعی داشتم به یاد بیاورم وقتی اولین اعتراضات جنبش "جان سیاهپوستان اهمیت دارد" در سال ۲۰۲۰ آغاز شد، چه احساسی داشتم. شغل من کمکی به بازاندیشی در مورد چگونگی شکلگیری تاریخ نمیکند. یکی از دشواریهای روزنامهنگاری این است که اغلب فرصت تجربه و پردازش رویدادها نیست، بلکه فقط باید آنها را ثبت و تحلیل کرد. اما دلیل دیگری هم وجود داشت: من مشکوک بودم.
▪️برای اولینبار در عمرم، مفهوم همبستگی جهانی سیاهپوستان، از یک ایده به واقعیت تبدیل شد. از قربانیان سیاهپوستی که در رسوایی «ویندراش» توسط دولت بریتانیا تحقیر شدند، تا معترضان فرانسوی علیه استفاده پلیس از تکنیکهای خطرناک خفهکردن، تا کسانی که مجسمههای حاکمان استعمارگر را پایین کشیدند – کسانی که سرنوشت زادگاهم، سودان، را شکل دادند – همه اینها «مردم من» بودند. و من هم به صف پیوستم.
▪️آنچه اکنون میفهمم، پس از بازنگری تاریخ، این است که تمام انقلابها اینگونه هستند. نمیتوان آنها را محدود یا منطقی کرد، یا طوری طراحی کرد که نتایجی خاص بدهند. آنها مثل باد هستند – نمیشود متوقفشان کرد. و در دنیای واقعی رخ میدهند، نه در فضای انتزاعی؛ جایی که همواره درگیر جریانهای متضاد، پیچیدگیهای انسانی، و نقصها هستند.
متن کامل
منبع: روزنامه گاردین
ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
Telegraph
آنچه از پیامدهای جنبش «جان سیاهپوستان اهمیت دارد» آموختم!
پنج سال پیش، به این لحظه اعتماد نداشتم؛ آیا واقعاً دنیا باید مرگ مردی روی آسفالت را میدید تا بفهمد نژادپرستی وجود دارد؟ سلام و خوش آمدید به «موج بلند». این هفته، به جنبش «جان سیاهپوستان اهمیت دارد» (BLM) نگاهی دوباره میاندازم -پنج سال پس از قتل جورج فلوید…
صداى نوينِ خراسان
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔘در ستایش روشنگری و در هراس از آن: چرا سعید مدنی را زندانی کردهاند؟
✍ حمید آصفی
جامعهشناسی در ایران اگر بخواهد به درد جامعه بخورد، دیر یا زود به زندان ختم میشود. تاریخ معاصر ما پر است از کسانی که نه برای خیانت، که برای تحلیل، نه به جرم توطئه، که به دلیل تشخیص بیماریهای اجتماعی، سر از انفرادی درآوردهاند. دکتر سعید مدنی یکی از برجستهترین آنهاست. نویسنده، پژوهشگر و جامعهشناسی که پروندهی بازداشتهایش، به اندازه کتابهایش قطور شده. اما چرا؟ دقیقاً به چه جرمی؟
دکتر مدنی در اردیبهشت ۱۴۰۱، پس از آنکه برای فرصت مطالعاتی عازم آمریکا بود، در فرودگاه بازداشت شد و به زندان اوین منتقل گردید. نهایتاً در دادگاهی غیرعلنی به ۹ سال زندان محکوم شد؛ اتهام رسمی او: «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی». این البته زبان خشک دستگاه سرکوب است. اما در واقع، آنچه او را به زندان انداخت، نه سلاح و سازمان، بلکه روششناسی و صداقت تحلیلیاش بود.
مدنی هیچگاه جامعه شناسی را محصور در دیوارهای آکادمیک نخواست. در آثارش از جمله جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی، آسیبهای اجتماعی در ایران و تاریخچه فقر و فقرزدایی، پیوسته بر پیوند میان تحلیل علمی و تغییر اجتماعی تأکید داشت. او از همان دههی ۱۳۷۰، صدای کسانی بود که در روایت رسمی، دیده نمیشدند: معتادان، زنان قربانی خشونت، کودکان کار، کارگران، روستاییان مهاجر، و ساکنان حاشیه شهرها. او نه با شعار، که با مصاحبه، مشاهده، و دادهکاوی این صداها را به متن جامعه آورد و این دقیقاً همان چیزیست که نهادهای امنیتی تحملش را ندارند.
از سال ۱۳۸۰ که نخستین بار بازداشت شد، تا امروز، روایت حبسهای او روایت تلاش یک ساختار برای خاموش کردن داناییست. پس از جنبش سبز، چهار سال زندان، سپس تبعید دو ساله به بندرعباس، جلوگیری از خروج از کشور، و اکنون محکومیت ۹ ساله. مدنی متهم نیست، بلکه مزاحم است؛ مزاحم قدرتی که نمیخواهد ببیند، نمیخواهد بشنود، و مهمتر از همه، نمیخواهد بفهمد.
مواضع او در سالهای اخیر، بهویژه حمایتش از ضرورت تدوین قانون اساسی جدید و تأکید بر عبور از ساختار ناکارآمد جمهوری اسلامی، او را در نقطهای قرار داد که حتی گفتوگو دربارهاش هم جرم تلقی میشود. چند روز پیش تنها خبر یک جلسهی مجازی در کلابهاوس با موضوع دیدگاههای مدنی کافی بود تا دستگاه سرکوب، شرکتکنندگان را تهدید و احضار کند و مانع برگزاری جلسه شوند. این سطح از وحشت از گفتوگو، از کلمه، از «شنیدن»، نشانه چیست؟
نشانه ناتوانی در پاسخگویی است. نشانهی استیصال در برابر تحلیلهایی که نه با دشنام، که با شواهد، ساختار را به نقد میکشند. مدنی هرگز یک اپوزیسیون هیجانی نبود. او هیچگاه خشونتطلب یا شعارمحور نبود. خطر او از آن جنس نبود. او دقیقاً به این دلیل خطرناک بود که زبان تحلیل داشت، عقلانیت داشت، و بر یک چیز پافشاری میکرد: گذار اجتماعی، نه فروپاشی هیجانی.
او بارها تأکید کرده که جمهوری اسلامی، دیگر ظرفیت اصلاح درونساختاری ندارد. در مصاحبهای با «اعتماد» در سال ۱۳۹۵، گفته بود: «وقتی فقر، فساد، نابرابری و تبعیض نهادینه میشود، صرفاً با توصیه و تذکر نمیتوان تغییری ایجاد کرد.» او همچنین، در کتاب «جنبشهای اجتماعی معاصر ایران»، تأکید میکند که اعتراضات خیابانی مانند دی ۹۶ یا آبان ۹۸، نه اتفاقاتی گذرا، که نتیجه مستقیم انسداد ساختاریاند. او هشدار میدهد که اگر راه تغییر مسالمتآمیز مسدود بماند، جامعه به سمت رادیکالیسم غیرسازنده خواهد رفت.
با این حساب، زندانی کردن سعید مدنی فقط ساکت کردن یک نفر نیست، بلکه تلاشیست برای سرکوب خودِ جامعهای که هنوز فکر میکند، هنوز اعتراض میکند، و هنوز زنده است. و پرسش نهایی اینجاست: اگر حتی تشکیل یک جلسه آنلاین برای نقد آرا و آثار یک جامعهشناس تحمل نمیشود، دیگر کجای این سرزمین، نقطهی امنی برای فکر کردن باقی مانده؟ وقتی دولت فعلی، که بر زبان از «وفاق ملی» و «اعتمادسازی» سخن میگوید، دستکم در حوزه امنیتی با همان دستگاهی کار میکند که مدنی را زندانی کرده، باید بپذیریم که مشکل، فراتر از یک دولت یا یک جناح است. مشکل، ساختار است. ساختاری که علم را میخواهد، اما نه آن علمی که به مردم گوش میدهد.
مدنی در زندان است، اما پرسشهای او هنوز آزادند. و تا وقتی این پرسشها شنیده میشوند، امید هست. آینده، هنوز قابل بازاندیشی است.
ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#ایران_فردا
#صدای_نوین_خراسان
@iranfardamag
🆔 @VoNoKh
✍ حمید آصفی
جامعهشناسی در ایران اگر بخواهد به درد جامعه بخورد، دیر یا زود به زندان ختم میشود. تاریخ معاصر ما پر است از کسانی که نه برای خیانت، که برای تحلیل، نه به جرم توطئه، که به دلیل تشخیص بیماریهای اجتماعی، سر از انفرادی درآوردهاند. دکتر سعید مدنی یکی از برجستهترین آنهاست. نویسنده، پژوهشگر و جامعهشناسی که پروندهی بازداشتهایش، به اندازه کتابهایش قطور شده. اما چرا؟ دقیقاً به چه جرمی؟
دکتر مدنی در اردیبهشت ۱۴۰۱، پس از آنکه برای فرصت مطالعاتی عازم آمریکا بود، در فرودگاه بازداشت شد و به زندان اوین منتقل گردید. نهایتاً در دادگاهی غیرعلنی به ۹ سال زندان محکوم شد؛ اتهام رسمی او: «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی». این البته زبان خشک دستگاه سرکوب است. اما در واقع، آنچه او را به زندان انداخت، نه سلاح و سازمان، بلکه روششناسی و صداقت تحلیلیاش بود.
مدنی هیچگاه جامعه شناسی را محصور در دیوارهای آکادمیک نخواست. در آثارش از جمله جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی، آسیبهای اجتماعی در ایران و تاریخچه فقر و فقرزدایی، پیوسته بر پیوند میان تحلیل علمی و تغییر اجتماعی تأکید داشت. او از همان دههی ۱۳۷۰، صدای کسانی بود که در روایت رسمی، دیده نمیشدند: معتادان، زنان قربانی خشونت، کودکان کار، کارگران، روستاییان مهاجر، و ساکنان حاشیه شهرها. او نه با شعار، که با مصاحبه، مشاهده، و دادهکاوی این صداها را به متن جامعه آورد و این دقیقاً همان چیزیست که نهادهای امنیتی تحملش را ندارند.
از سال ۱۳۸۰ که نخستین بار بازداشت شد، تا امروز، روایت حبسهای او روایت تلاش یک ساختار برای خاموش کردن داناییست. پس از جنبش سبز، چهار سال زندان، سپس تبعید دو ساله به بندرعباس، جلوگیری از خروج از کشور، و اکنون محکومیت ۹ ساله. مدنی متهم نیست، بلکه مزاحم است؛ مزاحم قدرتی که نمیخواهد ببیند، نمیخواهد بشنود، و مهمتر از همه، نمیخواهد بفهمد.
مواضع او در سالهای اخیر، بهویژه حمایتش از ضرورت تدوین قانون اساسی جدید و تأکید بر عبور از ساختار ناکارآمد جمهوری اسلامی، او را در نقطهای قرار داد که حتی گفتوگو دربارهاش هم جرم تلقی میشود. چند روز پیش تنها خبر یک جلسهی مجازی در کلابهاوس با موضوع دیدگاههای مدنی کافی بود تا دستگاه سرکوب، شرکتکنندگان را تهدید و احضار کند و مانع برگزاری جلسه شوند. این سطح از وحشت از گفتوگو، از کلمه، از «شنیدن»، نشانه چیست؟
نشانه ناتوانی در پاسخگویی است. نشانهی استیصال در برابر تحلیلهایی که نه با دشنام، که با شواهد، ساختار را به نقد میکشند. مدنی هرگز یک اپوزیسیون هیجانی نبود. او هیچگاه خشونتطلب یا شعارمحور نبود. خطر او از آن جنس نبود. او دقیقاً به این دلیل خطرناک بود که زبان تحلیل داشت، عقلانیت داشت، و بر یک چیز پافشاری میکرد: گذار اجتماعی، نه فروپاشی هیجانی.
او بارها تأکید کرده که جمهوری اسلامی، دیگر ظرفیت اصلاح درونساختاری ندارد. در مصاحبهای با «اعتماد» در سال ۱۳۹۵، گفته بود: «وقتی فقر، فساد، نابرابری و تبعیض نهادینه میشود، صرفاً با توصیه و تذکر نمیتوان تغییری ایجاد کرد.» او همچنین، در کتاب «جنبشهای اجتماعی معاصر ایران»، تأکید میکند که اعتراضات خیابانی مانند دی ۹۶ یا آبان ۹۸، نه اتفاقاتی گذرا، که نتیجه مستقیم انسداد ساختاریاند. او هشدار میدهد که اگر راه تغییر مسالمتآمیز مسدود بماند، جامعه به سمت رادیکالیسم غیرسازنده خواهد رفت.
با این حساب، زندانی کردن سعید مدنی فقط ساکت کردن یک نفر نیست، بلکه تلاشیست برای سرکوب خودِ جامعهای که هنوز فکر میکند، هنوز اعتراض میکند، و هنوز زنده است. و پرسش نهایی اینجاست: اگر حتی تشکیل یک جلسه آنلاین برای نقد آرا و آثار یک جامعهشناس تحمل نمیشود، دیگر کجای این سرزمین، نقطهی امنی برای فکر کردن باقی مانده؟ وقتی دولت فعلی، که بر زبان از «وفاق ملی» و «اعتمادسازی» سخن میگوید، دستکم در حوزه امنیتی با همان دستگاهی کار میکند که مدنی را زندانی کرده، باید بپذیریم که مشکل، فراتر از یک دولت یا یک جناح است. مشکل، ساختار است. ساختاری که علم را میخواهد، اما نه آن علمی که به مردم گوش میدهد.
مدنی در زندان است، اما پرسشهای او هنوز آزادند. و تا وقتی این پرسشها شنیده میشوند، امید هست. آینده، هنوز قابل بازاندیشی است.
ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#ایران_فردا
#صدای_نوین_خراسان
@iranfardamag
🆔 @VoNoKh
🔘 محرومیت جامعه، از اعتصاب تا انقلاب
✍ مرضیه حاجی هاشمی
مطابق دیدگاهی در جامعه شناسی انقلاب، در هر جامعهای، سه دسته ارزش وجود دارد که برخورداری افراد جامعه از آنها ایجاد یک حس رضایت روانی میکند و برعکس در صورت عدم برخورداری از آنها، جامعه احساس محرومیت نسبی مینماید که یک احساس نارضایتی روانی است. «تد رابرت گار» این ارزشها را در کتاب «چرا انسانها شورش میکنند؟» تشریح میکند و به خوبی نشان میدهد که چگونه احساس محرومیت نسبی در هر سه ارزش، جامعه را به انواع خشونت سیاسی میکشاند.
این ارزشها از نظر گار شامل: ارزشهای رفاهی یا اقتصادی، مانند غذا، مسکن، خدمات بهداشتی و آسایش مادی؛ همچنین ارزشهای مربوط به قدرت یا ارزشهای سیاسی، مانند مشارکت سیاسی، تعیین حق سرنوشت و امنیت و نیز ارزشهای بین الاشخاصی یا اجتماعی، مانند احساس منزلت، احساس اعتماد و اطمینان و وجود باورها و هنجارهای مشترک است. اگر در هر گروهی به میزانی احساس محرومیت نسبی در هر کدام از این ارزشها وجود داشته باشد، میتواند به میزانهای مختلفی به خشونت سیاسی منجر شود.
هرچه میزان محرومیت نسبی بیشتر باشد، پتانسیل خشونت سیاسی بیشتر است. گار، پتانسیل خشونت جمعی را تحت تأثیر شدت و گستره محرومیت نسبی میداند. اگر هم نخبگان جامعه و هم تودهها در همه این ارزشها احساس نارضایتی و محرومیت نسبی شدیدی داشته باشند، پتانسیل خشونت سیاسی جمعی بسیار بالاست.
گار، به خوبی نشان میدهد که در این شرایط، چگونه محتمل است، طیفی از خشونت سیاسی از اعتصاب و آشوب گرفته تا کودتا و انقلاب به وجود آید. به باور وی، اگر شدت و گستره محرومیت نسبی نخبگان و تودهها هر دو پایین باشد و نخبگان و تودهها احساس نارضایتی کمی در زمینه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داشته باشند، احتمال خشونت سیاسی ناچیز است.
اگر شدت و گستره محرومیت نسبی در بین تودهها زیاد باشد و احساس عدم برخورداری از موقعیتهای ارزشی نام برده، موجب نارضایتی شدید و خشونت سیاسی شود؛ ولی حمایت و همراهی نخبگان را نداشته باشد و این احساس محرومیت نسبی در آنها بالا نباشد، محتملترین خشونت سیاسی، آشوب است که خودجوش و غیر سازمان یافته است؛ ولی مشارکت مردمی در آن بسیار بالاست که شامل اعتصابات سیاسی خشونت بار، شورشها و درگیریهای سیاسی و شورش های محلی است و معمولاً در جوامع غیر دموکراتیک، با خشونت بالا نیز سرکوب میشوند.
اگر شدت و گستره محرومیت نسبی بین نخبگان زیاد باشد؛ ولی این احساس روانی در تودهها پایین باشد، محتملترین خشونت سیاسی، طیفی از کنشگریهایی است که توطئه نامیده میشود؛ مثل فعالیتهای مخفیانه و زیرزمینی یا کودتا. وقتی افرادی در جامعه خود را حائز ویژگیهای نخبگی بدانند ولی خود را فاقد موقعیتهای ارزشی بالا بیابند؛ مثل روشنفکران، صاحب نظران، هنرمندان، نویسندگان و ... احتمال چنین کنشگریهای سازمان یافته خشن ولی با مقیاس کوچک بالاست.
اگر به طور همزمان نخبگان و تودهها هم در گستردگی و هم در شدت، نسبت به ارزشهای سه گانه یاد شده، احساس محرومیت نسبی داشته باشند، احتمال بالاترین خشونت سیاسی و وقوع انقلاب وجود دارد؛ چرا که هم مشارکت بالای مردمی و هم سازمان یافتگی با هم وجود دارد، «هم اعضای گروه رهبری انقلابی، تأمین می شود و هم به راحتی قابل بسیج و سازماندهی هستند».
ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
@M_Hajihashemi_iran1
🆔 @VoNoKh
✍ مرضیه حاجی هاشمی
مطابق دیدگاهی در جامعه شناسی انقلاب، در هر جامعهای، سه دسته ارزش وجود دارد که برخورداری افراد جامعه از آنها ایجاد یک حس رضایت روانی میکند و برعکس در صورت عدم برخورداری از آنها، جامعه احساس محرومیت نسبی مینماید که یک احساس نارضایتی روانی است. «تد رابرت گار» این ارزشها را در کتاب «چرا انسانها شورش میکنند؟» تشریح میکند و به خوبی نشان میدهد که چگونه احساس محرومیت نسبی در هر سه ارزش، جامعه را به انواع خشونت سیاسی میکشاند.
این ارزشها از نظر گار شامل: ارزشهای رفاهی یا اقتصادی، مانند غذا، مسکن، خدمات بهداشتی و آسایش مادی؛ همچنین ارزشهای مربوط به قدرت یا ارزشهای سیاسی، مانند مشارکت سیاسی، تعیین حق سرنوشت و امنیت و نیز ارزشهای بین الاشخاصی یا اجتماعی، مانند احساس منزلت، احساس اعتماد و اطمینان و وجود باورها و هنجارهای مشترک است. اگر در هر گروهی به میزانی احساس محرومیت نسبی در هر کدام از این ارزشها وجود داشته باشد، میتواند به میزانهای مختلفی به خشونت سیاسی منجر شود.
هرچه میزان محرومیت نسبی بیشتر باشد، پتانسیل خشونت سیاسی بیشتر است. گار، پتانسیل خشونت جمعی را تحت تأثیر شدت و گستره محرومیت نسبی میداند. اگر هم نخبگان جامعه و هم تودهها در همه این ارزشها احساس نارضایتی و محرومیت نسبی شدیدی داشته باشند، پتانسیل خشونت سیاسی جمعی بسیار بالاست.
گار، به خوبی نشان میدهد که در این شرایط، چگونه محتمل است، طیفی از خشونت سیاسی از اعتصاب و آشوب گرفته تا کودتا و انقلاب به وجود آید. به باور وی، اگر شدت و گستره محرومیت نسبی نخبگان و تودهها هر دو پایین باشد و نخبگان و تودهها احساس نارضایتی کمی در زمینه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی داشته باشند، احتمال خشونت سیاسی ناچیز است.
اگر شدت و گستره محرومیت نسبی در بین تودهها زیاد باشد و احساس عدم برخورداری از موقعیتهای ارزشی نام برده، موجب نارضایتی شدید و خشونت سیاسی شود؛ ولی حمایت و همراهی نخبگان را نداشته باشد و این احساس محرومیت نسبی در آنها بالا نباشد، محتملترین خشونت سیاسی، آشوب است که خودجوش و غیر سازمان یافته است؛ ولی مشارکت مردمی در آن بسیار بالاست که شامل اعتصابات سیاسی خشونت بار، شورشها و درگیریهای سیاسی و شورش های محلی است و معمولاً در جوامع غیر دموکراتیک، با خشونت بالا نیز سرکوب میشوند.
اگر شدت و گستره محرومیت نسبی بین نخبگان زیاد باشد؛ ولی این احساس روانی در تودهها پایین باشد، محتملترین خشونت سیاسی، طیفی از کنشگریهایی است که توطئه نامیده میشود؛ مثل فعالیتهای مخفیانه و زیرزمینی یا کودتا. وقتی افرادی در جامعه خود را حائز ویژگیهای نخبگی بدانند ولی خود را فاقد موقعیتهای ارزشی بالا بیابند؛ مثل روشنفکران، صاحب نظران، هنرمندان، نویسندگان و ... احتمال چنین کنشگریهای سازمان یافته خشن ولی با مقیاس کوچک بالاست.
اگر به طور همزمان نخبگان و تودهها هم در گستردگی و هم در شدت، نسبت به ارزشهای سه گانه یاد شده، احساس محرومیت نسبی داشته باشند، احتمال بالاترین خشونت سیاسی و وقوع انقلاب وجود دارد؛ چرا که هم مشارکت بالای مردمی و هم سازمان یافتگی با هم وجود دارد، «هم اعضای گروه رهبری انقلابی، تأمین می شود و هم به راحتی قابل بسیج و سازماندهی هستند».
ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
@M_Hajihashemi_iran1
🆔 @VoNoKh
🔘 خوانش بوردیو در ایران
✍ سارا شریعتی
پیر بوردیو در جهان اغلب به مثابه «جامعهشناس مبارزه» یعنی جامعهشناسی که دخالت در عرصه عمومی همواره در برنامه علمیاش جای داشته است، شناخته میشود، «فیلسوفی که از جامعه شناسی ابزاری برای مبارزه علیه نابرابری های اجتماعی می سازد.» (مارین دو تیلی، ۲۰۱۱). وارثان (در نقد نظام آموزشی)، تمایز (تحلیل مکانیسمهای نابرابری اجتماعی)، فقر جهان (نقد سیاستهای نولیبرال) آثار شاخص فکری وی در این مبارزه است و فراخوانهای حمایت از اعتصابگران، سندیکاهای کارگری، بیخانمانان و حضور در تظاهرات خیابانی آنان، مشارکت عملی وی در این مسیر. نقد سلطه در همه اشکالش، شاخص جامعهشناسی بوردیو ست که میراث او را زنده و در عین حال سخت مناقشهآمیز ساخته است.
خوانش ایرانی بوردیو اما به نظر میرسد از طرفی محصور پایان نامههاست و از سویی مورد پذیرش. مفاهیمش گاه از فرط تکرار به کلیشه بدل شدهاند و در عین حال غایبند. حضور ندارند. به کار نمیآیند. هستند و نیستند. بوردیوی ایرانی مزاحم نیست. حساسیتزا نیست. مخالف ندارد. جامعهشناسیاش یک مبارزهی رزمی نیست، ابزار تمایز است. یک چارچوب نظری مناسب برای "بستن پایاننامه". به نظر میرسد، این اندیشهی سیار، در قلمرویی دیگر، یا چالش برانگیز نیست، یا “سازگاری روح ایرانی” کار خود را کرده است. زهرش را گرفته و روانهی بازار آکادمیک میکند. این مطلب به تحلیل این موضوع، دلایل و پیآمدهای آن اختصاص دارد.
"جامعهشناسی و هنر زوج موفقی نیستند. در این میان هم جامعهشناسی نقش دارد و هم هنر". این جملهی آغازین مقالهی بوردیو تحت عنوان "آفرینندگان را چه کسی آفرید؟" است. من میخواهم از همین فرمول برای سنجش نسبت بوردیو و ایران استفاده کنم با این ادعا که "بوردیو و ایران زوج موفقی نیستند" و در این نسبت هر دو سهیمند، هم بوردیو و هم شرایط ممتاز ایران. اما این مدعا بر دو ملاحظه استوار است. منظور از بوردیو، بوردیوی است که از خلال ترجمه برخی از آثارش به ایران معرفی شده است و میدانیم که از میان سی کتاب و بیش از چهارصد مقالهی بوردیو، جز چند کتاب و چند مقاله به فارسی برگردانده نشده است. و منظور از ایران، تجربهی شخصی من است در دانشگاه. در نتیجه این مدعا را که به نظر میرسد جامعهشناسی بوردیو و کاربرد آن در ایران با ناسازگاریهایی روبروست را باید با توجه به این دو ملاحظه خواند و از قطعیت دادن و تعمیم بخشیدن پرهیز نمود.
ادامه متن
ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#تبارشناسی_کتاب
#صدای_نوین_خراسان
@tabarshenasi_ketab
🆔 @VoNoKh
✍ سارا شریعتی
پیر بوردیو در جهان اغلب به مثابه «جامعهشناس مبارزه» یعنی جامعهشناسی که دخالت در عرصه عمومی همواره در برنامه علمیاش جای داشته است، شناخته میشود، «فیلسوفی که از جامعه شناسی ابزاری برای مبارزه علیه نابرابری های اجتماعی می سازد.» (مارین دو تیلی، ۲۰۱۱). وارثان (در نقد نظام آموزشی)، تمایز (تحلیل مکانیسمهای نابرابری اجتماعی)، فقر جهان (نقد سیاستهای نولیبرال) آثار شاخص فکری وی در این مبارزه است و فراخوانهای حمایت از اعتصابگران، سندیکاهای کارگری، بیخانمانان و حضور در تظاهرات خیابانی آنان، مشارکت عملی وی در این مسیر. نقد سلطه در همه اشکالش، شاخص جامعهشناسی بوردیو ست که میراث او را زنده و در عین حال سخت مناقشهآمیز ساخته است.
خوانش ایرانی بوردیو اما به نظر میرسد از طرفی محصور پایان نامههاست و از سویی مورد پذیرش. مفاهیمش گاه از فرط تکرار به کلیشه بدل شدهاند و در عین حال غایبند. حضور ندارند. به کار نمیآیند. هستند و نیستند. بوردیوی ایرانی مزاحم نیست. حساسیتزا نیست. مخالف ندارد. جامعهشناسیاش یک مبارزهی رزمی نیست، ابزار تمایز است. یک چارچوب نظری مناسب برای "بستن پایاننامه". به نظر میرسد، این اندیشهی سیار، در قلمرویی دیگر، یا چالش برانگیز نیست، یا “سازگاری روح ایرانی” کار خود را کرده است. زهرش را گرفته و روانهی بازار آکادمیک میکند. این مطلب به تحلیل این موضوع، دلایل و پیآمدهای آن اختصاص دارد.
"جامعهشناسی و هنر زوج موفقی نیستند. در این میان هم جامعهشناسی نقش دارد و هم هنر". این جملهی آغازین مقالهی بوردیو تحت عنوان "آفرینندگان را چه کسی آفرید؟" است. من میخواهم از همین فرمول برای سنجش نسبت بوردیو و ایران استفاده کنم با این ادعا که "بوردیو و ایران زوج موفقی نیستند" و در این نسبت هر دو سهیمند، هم بوردیو و هم شرایط ممتاز ایران. اما این مدعا بر دو ملاحظه استوار است. منظور از بوردیو، بوردیوی است که از خلال ترجمه برخی از آثارش به ایران معرفی شده است و میدانیم که از میان سی کتاب و بیش از چهارصد مقالهی بوردیو، جز چند کتاب و چند مقاله به فارسی برگردانده نشده است. و منظور از ایران، تجربهی شخصی من است در دانشگاه. در نتیجه این مدعا را که به نظر میرسد جامعهشناسی بوردیو و کاربرد آن در ایران با ناسازگاریهایی روبروست را باید با توجه به این دو ملاحظه خواند و از قطعیت دادن و تعمیم بخشیدن پرهیز نمود.
ادامه متن
ـــــــــــــــــــــــ
#سیاست
#تبارشناسی_کتاب
#صدای_نوین_خراسان
@tabarshenasi_ketab
🆔 @VoNoKh
Telegraph
خوانش بوردیو در ایران
پیر بوردیو در جهان اغلب به مثابه «جامعهشناس مبارزه» یعنی جامعهشناسی که دخالت در عرصه عمومی همواره در برنامه علمیاش جای داشته است، شناخته میشود، «فیلسوفی که از جامعه شناسی ابزاری برای مبارزه علیه نابرابری های اجتماعی می سازد.» (مارین دو تیلی، ۲۰۱۱). وارثان…
🔘 خداباوری و خداناباوری
✍ سجاد سرگلی
چند روز پیش، مناظرهٔ آقایان وریا امیری و حسین کامکار را میدیدم با موضوع «آیا باور به خدای ادیان ابراهیمی موجه است؟». دربارهٔ جزئیات مناظره توضیحی نمیدهم و نتیجهگیری را به خود مخاطب واگذار میکنم، اما چند نکته را پیرامون این موضوع بیان میکنم:
۱) پیشنهاد میکنم این مناظره را ببینید. هرچند محتویات این مناظره، چه از نگاه شخص خداباور چه خداناباور، مورد پسند من نیست، چون از اساس به گونهٔ دیگری به موضوع نگاه میکنم، اما دیدنش لطفهایی دارد که پس از تماشا حسش خواهید کرد. کمترینش همین است که دو نفر با عقاید مختلف میتوانند در کنار هم گفتوگو کنند و به یکدیگر احترام بگذارند. جامعهٔ ما نیاز به صِرف تماشای اینگونه گفتوگوها دارد، حتی اگر از محتوا کاملاً سر در نیاورد.
۲) از ۲۵۰۰ سال پیش، مبارزه با دین در یونان باستان بهصورت نظاممند آغاز شد. از یکسو، بقراط از مردم میخواست که برای پدیدههای پزشکی علتهای جادویی در نظر نگیرند و از سوی دیگر فلاسفهٔ یونان مردم را دعوت به عقلورزی میکردند تا چیزی را بدون پشتوانههای عقلی نپذیرند و برای پدیدههای طبیعی علتیابیهای اسطورهای نکنند. این جنبش پس از ۲۵۰۰ سال و با رشد روزافزون علم، از آن زمان تا کنون، چه میزان در بهعقبراندن دین موفقیت کسب کرده است؟ دین پس از پایان قرون وسطا و آغاز عصر روشنگری نیز نهتنها آنچنان که انتظار میرفت کمرنگ نشد، بلکه در هر دورهای بهطرز غافلگیرانهای پرقدرت تاخته است.
۳) فرض میکنیم که جنبش خداناباوران موفق شد که عالمگیر شود و، در نتیجهٔ آن، همه یا اکثریت مردمِ جهان دین خود را کنار گذاشتند. پس از آن چه خواهد شد؟ بعضی شواهد مطالعات ادیان نشان میدهند که از فردای آن روز مردم دوباره بهسوی دین و مناسک جدیدی خواهند رفت. نوح هراری در کتاب انسان خردمند بهخوبی این مسئله را به تصویر میکشد که انسان تاریخی چگونه با نظامات اعتباری سروکار داشته و دارد، که خروجی این نظامات در دینِ هر منطقه تبلور کرده و میکند.
۴) علاوهبر نکتهٔ فوق، دینها پایگاههای مردمی و حاکمیتی نیز دارند. پایگاه مردمی دارند، چون بسیاری مردم نمیخواهند دینشان را کنار بگذارند. حتی اگر قویترین استدلالها را در رد دیدگاهشان اقامه کنید و آنها هم پاسخی برای این ردیهها نداشته باشند، باز هم بهسراغ دین خود بازمیگردند. اینکه چرا موضعشان را تغییر نمیدهند موضوع دیگری است، اما دلیلش هر چه باشد، مهم این است که نمیخواهند. حکومتهای طول تاریخ نیز این نکته را بهخوبی دریافتهاند و نهتنها با ادیان مخالفت نمیکنند، بلکه از طریق دین به حکومت خود قدرت بیشتری میدهند. امپراتوری روم، که زمانی مخالف سرسخت مسیحیت بود، از جایی به بعد، این دین را به رسمیت شناخت و قدرت خود را تحکیم بخشید. حتی امروز نیز پوتین، ترامپ، نتانیاهو، اردوغان و بعضی دیگر، بهصراحت، خود را مأموران الهی میدانند برای نجات جهان.
۵) یکی از بهترین راهها، به زعم من، مطالعهٔ علمی ادیان و همچنین مطالعهٔ تاریخ ادیان است. بحثهای کلامی، چه کلام قدیم چه کلام جدید، چندان ثمربخش نیستند. شما میتوانید له یا علیه هر مذهب و عقیدهای شواهدی بیاورید و دائماً در این منازعات شرکت کنید، یک روز از عقیدهٔ الف دفاع کنید و روز دیگر از عقیدهٔ ب یا ج. کلام متداول پایههایش بسیار سست است و نهتنها ما را به حقیقتِ پسِ پشتِ ادیان نزدیک نمیکند، بلکه از هدف دورمان میکند.
۶) بعید یا چهبسا ناممکن است خداوند با براهین فلسفی اثبات شود (ر.ک: ادلهٔ اثبات وجود خدا اِسکاتیاند، نه اقناعی)، زیرا همهٔ آنان خدشهپذیرند. تلاش برای اثبات یا رد خداوند کاری است که بیشتر انرژی میبرد و کمتر نتیجه میدهد. بسیاری خداناباوران این موضوع را بهخوبی درک کردهاند که نمیتوان وجود خداوند را رد کرد. به همین خاطر، آنان درصدد انکار خداوند نیستند، بلکه با ادلهٔ موجود اقناع نمیشوند و نمیتوانند آنها را بپذیرند. در مقابل، خیلی خوب میشد اگر خداباوران نیز به این نتیجه میرسیدند که اثبات خداوند، آنگونه که در شاخهٔ کلام و بعضی رویکردهای فلسفی مرسوم است، امکانپذیر نیست، هرچند اثبات نشدنِ چیزی بهوسیلهٔ براهین لزوماً به معنای نبودن آن نیست.
۷) خداناباوران، در یک تقسیمبندی کلی، به دو گروه سخت (مقاوم) و نرم تقسیم میشوند. گروه اول تأکید دارند که خدا وجود ندارد و گروه دوم چنین تأکیدی ندارند. به نظر من، خداباوران را نیز میتوان به دو گروه سخت و نرم تقسیم کرد. گروه اول تأکید دارند به هر نحوی که شده وجود خدا را اثبات کنند و گروه دوم چنین اصراری ندارند. به نظر میرسد گفتوگوی خداباوران و خداناباوران از گروه دوم سازندهتر باشد و حقایق بیشتری را آشکار کند.
ـــــــــــــــــــــــ
#دین
#الهیاتیک
#صدای_نوین_خراسان
@elahiatik
🆔 @VoNoKh
✍ سجاد سرگلی
چند روز پیش، مناظرهٔ آقایان وریا امیری و حسین کامکار را میدیدم با موضوع «آیا باور به خدای ادیان ابراهیمی موجه است؟». دربارهٔ جزئیات مناظره توضیحی نمیدهم و نتیجهگیری را به خود مخاطب واگذار میکنم، اما چند نکته را پیرامون این موضوع بیان میکنم:
۱) پیشنهاد میکنم این مناظره را ببینید. هرچند محتویات این مناظره، چه از نگاه شخص خداباور چه خداناباور، مورد پسند من نیست، چون از اساس به گونهٔ دیگری به موضوع نگاه میکنم، اما دیدنش لطفهایی دارد که پس از تماشا حسش خواهید کرد. کمترینش همین است که دو نفر با عقاید مختلف میتوانند در کنار هم گفتوگو کنند و به یکدیگر احترام بگذارند. جامعهٔ ما نیاز به صِرف تماشای اینگونه گفتوگوها دارد، حتی اگر از محتوا کاملاً سر در نیاورد.
۲) از ۲۵۰۰ سال پیش، مبارزه با دین در یونان باستان بهصورت نظاممند آغاز شد. از یکسو، بقراط از مردم میخواست که برای پدیدههای پزشکی علتهای جادویی در نظر نگیرند و از سوی دیگر فلاسفهٔ یونان مردم را دعوت به عقلورزی میکردند تا چیزی را بدون پشتوانههای عقلی نپذیرند و برای پدیدههای طبیعی علتیابیهای اسطورهای نکنند. این جنبش پس از ۲۵۰۰ سال و با رشد روزافزون علم، از آن زمان تا کنون، چه میزان در بهعقبراندن دین موفقیت کسب کرده است؟ دین پس از پایان قرون وسطا و آغاز عصر روشنگری نیز نهتنها آنچنان که انتظار میرفت کمرنگ نشد، بلکه در هر دورهای بهطرز غافلگیرانهای پرقدرت تاخته است.
۳) فرض میکنیم که جنبش خداناباوران موفق شد که عالمگیر شود و، در نتیجهٔ آن، همه یا اکثریت مردمِ جهان دین خود را کنار گذاشتند. پس از آن چه خواهد شد؟ بعضی شواهد مطالعات ادیان نشان میدهند که از فردای آن روز مردم دوباره بهسوی دین و مناسک جدیدی خواهند رفت. نوح هراری در کتاب انسان خردمند بهخوبی این مسئله را به تصویر میکشد که انسان تاریخی چگونه با نظامات اعتباری سروکار داشته و دارد، که خروجی این نظامات در دینِ هر منطقه تبلور کرده و میکند.
۴) علاوهبر نکتهٔ فوق، دینها پایگاههای مردمی و حاکمیتی نیز دارند. پایگاه مردمی دارند، چون بسیاری مردم نمیخواهند دینشان را کنار بگذارند. حتی اگر قویترین استدلالها را در رد دیدگاهشان اقامه کنید و آنها هم پاسخی برای این ردیهها نداشته باشند، باز هم بهسراغ دین خود بازمیگردند. اینکه چرا موضعشان را تغییر نمیدهند موضوع دیگری است، اما دلیلش هر چه باشد، مهم این است که نمیخواهند. حکومتهای طول تاریخ نیز این نکته را بهخوبی دریافتهاند و نهتنها با ادیان مخالفت نمیکنند، بلکه از طریق دین به حکومت خود قدرت بیشتری میدهند. امپراتوری روم، که زمانی مخالف سرسخت مسیحیت بود، از جایی به بعد، این دین را به رسمیت شناخت و قدرت خود را تحکیم بخشید. حتی امروز نیز پوتین، ترامپ، نتانیاهو، اردوغان و بعضی دیگر، بهصراحت، خود را مأموران الهی میدانند برای نجات جهان.
۵) یکی از بهترین راهها، به زعم من، مطالعهٔ علمی ادیان و همچنین مطالعهٔ تاریخ ادیان است. بحثهای کلامی، چه کلام قدیم چه کلام جدید، چندان ثمربخش نیستند. شما میتوانید له یا علیه هر مذهب و عقیدهای شواهدی بیاورید و دائماً در این منازعات شرکت کنید، یک روز از عقیدهٔ الف دفاع کنید و روز دیگر از عقیدهٔ ب یا ج. کلام متداول پایههایش بسیار سست است و نهتنها ما را به حقیقتِ پسِ پشتِ ادیان نزدیک نمیکند، بلکه از هدف دورمان میکند.
۶) بعید یا چهبسا ناممکن است خداوند با براهین فلسفی اثبات شود (ر.ک: ادلهٔ اثبات وجود خدا اِسکاتیاند، نه اقناعی)، زیرا همهٔ آنان خدشهپذیرند. تلاش برای اثبات یا رد خداوند کاری است که بیشتر انرژی میبرد و کمتر نتیجه میدهد. بسیاری خداناباوران این موضوع را بهخوبی درک کردهاند که نمیتوان وجود خداوند را رد کرد. به همین خاطر، آنان درصدد انکار خداوند نیستند، بلکه با ادلهٔ موجود اقناع نمیشوند و نمیتوانند آنها را بپذیرند. در مقابل، خیلی خوب میشد اگر خداباوران نیز به این نتیجه میرسیدند که اثبات خداوند، آنگونه که در شاخهٔ کلام و بعضی رویکردهای فلسفی مرسوم است، امکانپذیر نیست، هرچند اثبات نشدنِ چیزی بهوسیلهٔ براهین لزوماً به معنای نبودن آن نیست.
۷) خداناباوران، در یک تقسیمبندی کلی، به دو گروه سخت (مقاوم) و نرم تقسیم میشوند. گروه اول تأکید دارند که خدا وجود ندارد و گروه دوم چنین تأکیدی ندارند. به نظر من، خداباوران را نیز میتوان به دو گروه سخت و نرم تقسیم کرد. گروه اول تأکید دارند به هر نحوی که شده وجود خدا را اثبات کنند و گروه دوم چنین اصراری ندارند. به نظر میرسد گفتوگوی خداباوران و خداناباوران از گروه دوم سازندهتر باشد و حقایق بیشتری را آشکار کند.
ـــــــــــــــــــــــ
#دین
#الهیاتیک
#صدای_نوین_خراسان
@elahiatik
🆔 @VoNoKh
Forwarded from صداى نوينِ خراسان
🔘 ایران را چرا باید دوست داشت؟
✍ محمّدعلی فروغی
این ایام بسیاری از اصول و نوامیس که در نظر مردم همواره مسلم و مقدس بود از مسلمیت و قدس افتاده است یا لااقل مثل سابق محل اتفاق نیست، برای بعضی در آن باب تردید و تشکیک حاصل شده و جماعتی مخالف و منکر آن گردیدهاند.
از جملۀ آن اصول حب وطن و علاقۀ ملیت است که منکر آن شده و درصددند به احساسات بینالملل تبدیل نمایند. در نظر من علاقۀ ملیت با احساسات بینالمللی و وطنپرستی و با حب نوع بشر منافات ندارد و به آسانی جمع میشود.
اگر مهر من نسبت به وطن تنها از آن سبب باشد که خود از آن مرز و بوم هستم و بخواهم این عنوان را وسیلۀ مغایرت خویش و بیگانه قرار داده و از اختلاف و نفاق بین مردم برای خود استفاده کنم این وطنپرستی نیست، خودپرستی است، و مانند تعصب دینی آن جماعت از ارباب ادیان که اختلاف دین و مذهب و نفاق بین مردم را وسیلۀ منافع و اعتبارات شخصی و فرقهای قرار میدادند مذموم است، و باید مردود باشد.
ولیکن یک وطنپرستی بیغرضانه هم هست که هر فردی چون پروردۀ آب و خاکی است بواسطۀ نعمتها و تمتعاتی که از وطن و ابنای وطن دریافت کرده نسبت به آنها در خود حقشناسی احساس میکند، چنان که فرزند نسبت به پدر و مادر مهر میورزد. این حب وطن مستحسن است بلکه هر فردی به آن مکلف میباشد الا اینکه میتوان متذکر شد که این وطنپرستی با حب کلیۀ نوع بشر منافات ندارد، و انسان همچنان که در درجۀ اول رهین منت پدر و مادر و در درجۀ دوم مدیون ابناء وطن است، در درجۀ سوم ذمهاش مشغول کلیۀ نوع بشر میباشد، و همه را باید دوست بدارد، و خیر و سعادت همه را باید بخواهد که خیر و سعادت خود او و قوم او هم در آن است، به عبارت آخری این قسم وطنپرستی جزء تعاون و همبستگی کل نوع بشر است.
متن کامل
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
✍ محمّدعلی فروغی
این ایام بسیاری از اصول و نوامیس که در نظر مردم همواره مسلم و مقدس بود از مسلمیت و قدس افتاده است یا لااقل مثل سابق محل اتفاق نیست، برای بعضی در آن باب تردید و تشکیک حاصل شده و جماعتی مخالف و منکر آن گردیدهاند.
از جملۀ آن اصول حب وطن و علاقۀ ملیت است که منکر آن شده و درصددند به احساسات بینالملل تبدیل نمایند. در نظر من علاقۀ ملیت با احساسات بینالمللی و وطنپرستی و با حب نوع بشر منافات ندارد و به آسانی جمع میشود.
اگر مهر من نسبت به وطن تنها از آن سبب باشد که خود از آن مرز و بوم هستم و بخواهم این عنوان را وسیلۀ مغایرت خویش و بیگانه قرار داده و از اختلاف و نفاق بین مردم برای خود استفاده کنم این وطنپرستی نیست، خودپرستی است، و مانند تعصب دینی آن جماعت از ارباب ادیان که اختلاف دین و مذهب و نفاق بین مردم را وسیلۀ منافع و اعتبارات شخصی و فرقهای قرار میدادند مذموم است، و باید مردود باشد.
ولیکن یک وطنپرستی بیغرضانه هم هست که هر فردی چون پروردۀ آب و خاکی است بواسطۀ نعمتها و تمتعاتی که از وطن و ابنای وطن دریافت کرده نسبت به آنها در خود حقشناسی احساس میکند، چنان که فرزند نسبت به پدر و مادر مهر میورزد. این حب وطن مستحسن است بلکه هر فردی به آن مکلف میباشد الا اینکه میتوان متذکر شد که این وطنپرستی با حب کلیۀ نوع بشر منافات ندارد، و انسان همچنان که در درجۀ اول رهین منت پدر و مادر و در درجۀ دوم مدیون ابناء وطن است، در درجۀ سوم ذمهاش مشغول کلیۀ نوع بشر میباشد، و همه را باید دوست بدارد، و خیر و سعادت همه را باید بخواهد که خیر و سعادت خود او و قوم او هم در آن است، به عبارت آخری این قسم وطنپرستی جزء تعاون و همبستگی کل نوع بشر است.
متن کامل
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
Telegraph
ایران را چرا باید دوست داشت؟
این ایام بسیاری از اصول و نوامیس که در نظر مردم همواره مسلم و مقدس بود از مسلمیت و قدس افتاده است یا لااقل مثل سابق محل اتفاق نیست، برای بعضی در آن باب تردید و تشکیک حاصل شده و جماعتی مخالف و منکر آن گردیدهاند. از جملۀ آن اصول حب وطن و علاقۀ ملیت است که…
🔘آغاز جنگ ایران و عراق از عینک خاطرات هاشمی رفسنجانی
✍️ جعفر شیرعلینیا
۳۱ شهریور ماه ۵۹ جنگنده بمبافکنهای ارتش عراق فرودگاه های ایران را بمباران کردند و نیروهای زمینی و زرهی ارتش عراق از مرزهای ایران گذشتند. مردم شعلههای آتش را در نقاط مختلف شهر تماشا میکردند. همه مضطرب بودند حتی نمایندگان مجلس که فریاد میزدند پس نیروهای نظامی ما کجا هستند؟! همان روز هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس به دیدار امام خمینی رفت. آیت الله خمینی آرام و مطمئن بود و می گفت صدام مرگ خودش را نزدیک کرد. آنقدر نیرومند و مصمم این را گفت که هاشمی هم روحیه گرفت.
خوزستان محور اصلی تهاجم عراق بود و در همان هفته اول شرایطش بحرانی شد. عراقیها از شمال خوزستان تا پای پل کرخه پیش آمده بودند و دزفول، شوش و اندیمشک را با خمپارهانداز و توپ میزدند. از جنوب هم به دروازههای خرمشهر رسیدند و در جبهه میانی خوزستان تا نزدیکیهای اهواز پیش آمدند. ششم مهر ماه صدام پیشنهاد آتش بس داد. امام گفت تا دشمن در خاک ماست آتش بسی در کار نیست. در هفتههای بعد سرعت پیشرویهای ارتش بعث کندتر بود و به تدریج مقاومتهای مردمی و نظامی در محورهای مختلف جنگی سامان گرفت. برای مدتی، آغاز جنگ فتیله مشاجرات داخلی را پایین کشید. بنیصدر که فرماندهی کل نیروهای مسلح را هم به عهده داشت به جنگ مشغول بود و دغدغه اول کشور مسئله تهاجم دشمن بود. در مجلس نیز جنگ از محورهای مهم گفتگوها و سخنرانیها بود.
اولین میانجی ایران و عراق که به هر دو کشور سفر کرد، یاسر عرفات رهبر سازمان آزادی بخش فلسطین بود. یاسر عرفات و همراهان فلسطینیاش ابتدای انقلاب سفر پرشوری به ایران داشتند و با انقلابیون ایران عکسهایی تاریخی گرفتند. از همان زمان عدهای به این گروه فلسطینی مشکوک بودند و میگفتند آنها در دیدار با گروههای مختلف انقلابی ایران حرفهای تفرقهانگیز میزنند و عامل اختلاف سیاسیون ایرانند. ۲۷ شهریور ماه سفیر فلسطین به رئیس جمهور ایران گفته بود از پیش صدام میآید و آنها فقط میمک را میخواهند و قصد ادامه درگیری ندارند اما چهار روز از جنگ میگذشت که عرفات به دیدار هاشمی رفسنجانی رفت. او در خاطراتش مینویسد: «یاسر عرفات به من گفت در اتاق جنگ صدام دیده که هدف بعثیها تصرف بهبهان و مسجد سلیمان است. آنها میخواهند تا فرودگاه بهبهان و پایگاه نظامی مسجد سلیمان پیش بروند و خوزستان را از ایران جدا کنند.» وفيق السامرایی [ژنرال عراقی و رئیس سابق استخبارات رژیم بعث عراق] در خاطراتش مینویسد: «صدام دستور داد به مسجد سلیمان لشکرکشی کنیم و بعدها متوجه شدم عرفات پیشنهاد پیشروی به مسجد سلیمان را داده است.»
دیدار با سفیر شوروی
۱۵ مهر ماه سفیر شوروی در مجلس به دیدار آقای هاشمی آمد. روسها با اشغال افغانستان گرفتار مشکلاتی بودند که دوست داشتند با کمک ایران آن را حل کنند اما ایران از ابتدا با حمله آنها به افغانستان مخالفت کرده و اشغال افغانستان را محکوم نموده بود. با شروع جنگ روس ها امیدوار بودند ایران تحت فشار جنگ قدم هایی برای نزدیکی به شوروی بردارد. لحظه ورود سفیر شوروی برای دیدار با هاشمی همزمان با حمله هوایی عراق بود. سفیر شوروی از هاشمی پرسید این چه صدایی است و هاشمی گفت این صدای میگهای شماست. هاشمی گفت شما نباید به افغانستان لشکر میکشیدید و اشتباه کردید. سفیر شوروی از اینکه ایران در افغانستان به روسها کمک نمیکند گله کرد و گفت ما صدمات فراوانی در جنگ جهانی دیدهایم و با جنگ مخالفیم و ترجیح میدهیم مشکلات و مسائل خود را با سیاست حل کنیم و اصولا معتقدیم جنگ را دیوانهها شروع میکنند. هاشمی نیز گفت ما هم مخالف جنگ هستیم. پس اجازه ندهید دیوانهای مثل صدام حسین که موذیانه داعیه جنگ و کشورگشایی دارد از امکانات شما استفاده کند و با قدرت شما پشت گرمی داشته باشد.
منبع: ص ۲۶۴. روایتی از زندگی و زمانۀ آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی (از ولادت تا ارتحال). ۱۳۹۵، انتشارات سایان: تهران.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
✍️ جعفر شیرعلینیا
۳۱ شهریور ماه ۵۹ جنگنده بمبافکنهای ارتش عراق فرودگاه های ایران را بمباران کردند و نیروهای زمینی و زرهی ارتش عراق از مرزهای ایران گذشتند. مردم شعلههای آتش را در نقاط مختلف شهر تماشا میکردند. همه مضطرب بودند حتی نمایندگان مجلس که فریاد میزدند پس نیروهای نظامی ما کجا هستند؟! همان روز هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس به دیدار امام خمینی رفت. آیت الله خمینی آرام و مطمئن بود و می گفت صدام مرگ خودش را نزدیک کرد. آنقدر نیرومند و مصمم این را گفت که هاشمی هم روحیه گرفت.
خوزستان محور اصلی تهاجم عراق بود و در همان هفته اول شرایطش بحرانی شد. عراقیها از شمال خوزستان تا پای پل کرخه پیش آمده بودند و دزفول، شوش و اندیمشک را با خمپارهانداز و توپ میزدند. از جنوب هم به دروازههای خرمشهر رسیدند و در جبهه میانی خوزستان تا نزدیکیهای اهواز پیش آمدند. ششم مهر ماه صدام پیشنهاد آتش بس داد. امام گفت تا دشمن در خاک ماست آتش بسی در کار نیست. در هفتههای بعد سرعت پیشرویهای ارتش بعث کندتر بود و به تدریج مقاومتهای مردمی و نظامی در محورهای مختلف جنگی سامان گرفت. برای مدتی، آغاز جنگ فتیله مشاجرات داخلی را پایین کشید. بنیصدر که فرماندهی کل نیروهای مسلح را هم به عهده داشت به جنگ مشغول بود و دغدغه اول کشور مسئله تهاجم دشمن بود. در مجلس نیز جنگ از محورهای مهم گفتگوها و سخنرانیها بود.
اولین میانجی ایران و عراق که به هر دو کشور سفر کرد، یاسر عرفات رهبر سازمان آزادی بخش فلسطین بود. یاسر عرفات و همراهان فلسطینیاش ابتدای انقلاب سفر پرشوری به ایران داشتند و با انقلابیون ایران عکسهایی تاریخی گرفتند. از همان زمان عدهای به این گروه فلسطینی مشکوک بودند و میگفتند آنها در دیدار با گروههای مختلف انقلابی ایران حرفهای تفرقهانگیز میزنند و عامل اختلاف سیاسیون ایرانند. ۲۷ شهریور ماه سفیر فلسطین به رئیس جمهور ایران گفته بود از پیش صدام میآید و آنها فقط میمک را میخواهند و قصد ادامه درگیری ندارند اما چهار روز از جنگ میگذشت که عرفات به دیدار هاشمی رفسنجانی رفت. او در خاطراتش مینویسد: «یاسر عرفات به من گفت در اتاق جنگ صدام دیده که هدف بعثیها تصرف بهبهان و مسجد سلیمان است. آنها میخواهند تا فرودگاه بهبهان و پایگاه نظامی مسجد سلیمان پیش بروند و خوزستان را از ایران جدا کنند.» وفيق السامرایی [ژنرال عراقی و رئیس سابق استخبارات رژیم بعث عراق] در خاطراتش مینویسد: «صدام دستور داد به مسجد سلیمان لشکرکشی کنیم و بعدها متوجه شدم عرفات پیشنهاد پیشروی به مسجد سلیمان را داده است.»
دیدار با سفیر شوروی
۱۵ مهر ماه سفیر شوروی در مجلس به دیدار آقای هاشمی آمد. روسها با اشغال افغانستان گرفتار مشکلاتی بودند که دوست داشتند با کمک ایران آن را حل کنند اما ایران از ابتدا با حمله آنها به افغانستان مخالفت کرده و اشغال افغانستان را محکوم نموده بود. با شروع جنگ روس ها امیدوار بودند ایران تحت فشار جنگ قدم هایی برای نزدیکی به شوروی بردارد. لحظه ورود سفیر شوروی برای دیدار با هاشمی همزمان با حمله هوایی عراق بود. سفیر شوروی از هاشمی پرسید این چه صدایی است و هاشمی گفت این صدای میگهای شماست. هاشمی گفت شما نباید به افغانستان لشکر میکشیدید و اشتباه کردید. سفیر شوروی از اینکه ایران در افغانستان به روسها کمک نمیکند گله کرد و گفت ما صدمات فراوانی در جنگ جهانی دیدهایم و با جنگ مخالفیم و ترجیح میدهیم مشکلات و مسائل خود را با سیاست حل کنیم و اصولا معتقدیم جنگ را دیوانهها شروع میکنند. هاشمی نیز گفت ما هم مخالف جنگ هستیم. پس اجازه ندهید دیوانهای مثل صدام حسین که موذیانه داعیه جنگ و کشورگشایی دارد از امکانات شما استفاده کند و با قدرت شما پشت گرمی داشته باشد.
منبع: ص ۲۶۴. روایتی از زندگی و زمانۀ آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی (از ولادت تا ارتحال). ۱۳۹۵، انتشارات سایان: تهران.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
🔘 جنگ تا فروپاشی میرود؟
✍ مجید شیعهعلی
یکی از اهدافی که برای تهاجم اسرائیل به ایران مطرح میشود فروپاشی حکومت است. بدیهی است که این آرزوی دیرینه بنیادگرایان اسرائیل است که کشورهای منطقه تبدیل به واحدهای سیاسی کوچکی شوند تا یارای مقابله نداشته باشند. ممکن است بخشی از دولت محافظهکار ترامپ نیز برای ایجاد هژمونی اسرائیل در منطقه با این ایده همراهی داشته باشد. اما اراده این دو با موانع جدی در میان همپیمانان خود روبهرو است. چرا که نتایجی را به بار میآورد که برای آنها نه تنها نامطلوب که ترسناک است.
یکم، آغاز دومینوی تجزیهطلبی
در صورت تضعیف دولت مرکزی در ایران به سرعت سازمانهای شبهنظامی تجزیهطلب بیرون آمده و سعی در نقشآفرینی خواهند داشت. تجزیهطلبان ترک و کرد و عرب و بلوچ مناطقی را با چالش مواجه میکنند. این چالش منحصر به خاک ایران نمیماند. به طور مثال کردها مجدد تحرکاتی در هر چهار کشور عراق، سوریه، ترکیه و ایران را آغاز میکنند. تحرک کردها در عراق انسجام نیمبند این کشور را دچار صدمه میکند و شیعیان جنوب و عراق و شمال عربستان مجدد دولت عرب شیعی نفتخیز را در خیال میپرورانند. و این دومینو تمامیت ارضی در سراسر منطقه را با چالش مواجه میکند. و همسایگانی مانند عربستان، عراق، ترکیه، پاکستان و … را با خطر مواجه میکند. تجربه حفظ مرزهای عراق پس از صدام با نقشآفرینی کشورهای منطقه تایید کننده وجود چنین نگرانیهایی است.
دوم، هراس از سیل مهاجران
جنگ داخلی در سوریه منجر به سیل گسترده مهاجرت از طریق ترکیه به اروپا شد و بسیاری از کشورهایی که مقصد مهاجرت یا در مسیر آن بودند را با بحرانهای جدی درگیر ساخت. این بحرانها حتی منجر به تغییر سقوط برخی دولتهای میانهرو یا چپگراتر در اروپا نیز شد و تا کنون نیز ادامه دارد. در صورت سقوط دولت مرکزی در ایران موج مهاجرات به دلایل گوناگون از سوریه سنگینتر خواهد بود. جمعیت ایران، وسعت ایران، سطح رفاه و فرهنگ جامعه ایرانی، تعداد ایرانیان مهاجر و… چندین برابر سوریه است و اینها زمینه یک مهاجرت انبوه را فراهم میکند و تمام اروپا و ترکیه و هممرزهای ایران را به چالش میکشت.
سوم، گسترش درگیری به سراسر منطقه
وقتی چنین نظامهایی در حال سقوط باشند تلاش میکنند با چنگ انداختن به جان دیگران یا خود را نجات بخشند یا دیگران را نیز با خود فرو ببرند. در مرز آبی جنوب ایران کشورهای ثروتمندی وجود دارد که با کوچکترین بحرانی نظامی اقتصادشان تخریب خواهد شد. این بحرانی اقتصادی برای ایشان وحشتناک است. به خصوص اگر این فروپاشی آغاز گردد. در تجربه کشورهایی مانند عراق و لیبی و … میببینیم با وجود فروپاشی دولت مرکزی و حتی مرگ دیکتاتور (صدام و قذافی) نیروهای نظامی حکومت به صورت گروهکهای شبهنظامی به انجام عملیات در کشور و منطقه ادامه خواهند داد. به توجهی به اتصالات منطقهای یک بیثباتی مداوم برای کل خاورمیانه را خواهد آفرید و منجر به توقف رشد اقتصادی این کشورها خواهد شد.
چهارم، افزایش قیمت نفت و تاثیرات جهانی آن
هرچند جایگاه نفت به عنوان یک منبع انرژی برجسته، نسبت به دو دهه پیش تضعیف شده و تمرکزش در خاورمیانه نیز کاهش بیشتری یافته، اما هنوز به عنوان یکی از مهمترین انرژیها در جهان مطرح است و بیثباتی در خاورمیانه قیمت آن را به شدت افزایش میدهد. چنین جهشهایی میتواند اقتصاد جهانی را با بحران مواجه سازد و دولتهای مختلف در سراسر جهان تلاش میکنند منطقه را آرام نگاه دارند.
چنان که رفت، اینطور به نظر میرسد که برنامه اصلی ایالات متحد و اسرائیل در تحمیل این جنگ به ایران، گرفتن کارتهای ایران سر میز مذاکره است. این تلاشی است که اسرائیل از هفتم اکتبر به صورت هدفمند آغاز کرده و امروز به آسیب به زیرساختها و نیروهای نظامی، هستهای و صنعتی ایران به پیش میبرد. تمام این تلاشها به این جهت است تا ایران یکی از دو عاقبت برنامهریزی شده را بپذیرد: یا به نظم مورد نظر ایالات متحد به محوریت اسرائیل در خاورمیانه تن بدهد یا تبدیل به سرزمین سوخته با عقبماندگی اقتصاد و متفاوت از سایر منطقه بدل شود تا درس عبرتی برای ایدههای اسرائیلستیز و امریکاسیتز باشد. هرچند پلن دیگر همچنان روی میز آنها حاضر است، ممکن است در اثر عواملی مانند نتیجه نگرفتن از مسیر، یک حادثه، اشتباه محاسباتی طرفین به گزینه اصلی بدل شود.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#هوس_قمار_دیگر
#صدای_نوین_خراسان
@qomaredigar
🆔 @VoNoKh
✍ مجید شیعهعلی
یکی از اهدافی که برای تهاجم اسرائیل به ایران مطرح میشود فروپاشی حکومت است. بدیهی است که این آرزوی دیرینه بنیادگرایان اسرائیل است که کشورهای منطقه تبدیل به واحدهای سیاسی کوچکی شوند تا یارای مقابله نداشته باشند. ممکن است بخشی از دولت محافظهکار ترامپ نیز برای ایجاد هژمونی اسرائیل در منطقه با این ایده همراهی داشته باشد. اما اراده این دو با موانع جدی در میان همپیمانان خود روبهرو است. چرا که نتایجی را به بار میآورد که برای آنها نه تنها نامطلوب که ترسناک است.
یکم، آغاز دومینوی تجزیهطلبی
در صورت تضعیف دولت مرکزی در ایران به سرعت سازمانهای شبهنظامی تجزیهطلب بیرون آمده و سعی در نقشآفرینی خواهند داشت. تجزیهطلبان ترک و کرد و عرب و بلوچ مناطقی را با چالش مواجه میکنند. این چالش منحصر به خاک ایران نمیماند. به طور مثال کردها مجدد تحرکاتی در هر چهار کشور عراق، سوریه، ترکیه و ایران را آغاز میکنند. تحرک کردها در عراق انسجام نیمبند این کشور را دچار صدمه میکند و شیعیان جنوب و عراق و شمال عربستان مجدد دولت عرب شیعی نفتخیز را در خیال میپرورانند. و این دومینو تمامیت ارضی در سراسر منطقه را با چالش مواجه میکند. و همسایگانی مانند عربستان، عراق، ترکیه، پاکستان و … را با خطر مواجه میکند. تجربه حفظ مرزهای عراق پس از صدام با نقشآفرینی کشورهای منطقه تایید کننده وجود چنین نگرانیهایی است.
دوم، هراس از سیل مهاجران
جنگ داخلی در سوریه منجر به سیل گسترده مهاجرت از طریق ترکیه به اروپا شد و بسیاری از کشورهایی که مقصد مهاجرت یا در مسیر آن بودند را با بحرانهای جدی درگیر ساخت. این بحرانها حتی منجر به تغییر سقوط برخی دولتهای میانهرو یا چپگراتر در اروپا نیز شد و تا کنون نیز ادامه دارد. در صورت سقوط دولت مرکزی در ایران موج مهاجرات به دلایل گوناگون از سوریه سنگینتر خواهد بود. جمعیت ایران، وسعت ایران، سطح رفاه و فرهنگ جامعه ایرانی، تعداد ایرانیان مهاجر و… چندین برابر سوریه است و اینها زمینه یک مهاجرت انبوه را فراهم میکند و تمام اروپا و ترکیه و هممرزهای ایران را به چالش میکشت.
سوم، گسترش درگیری به سراسر منطقه
وقتی چنین نظامهایی در حال سقوط باشند تلاش میکنند با چنگ انداختن به جان دیگران یا خود را نجات بخشند یا دیگران را نیز با خود فرو ببرند. در مرز آبی جنوب ایران کشورهای ثروتمندی وجود دارد که با کوچکترین بحرانی نظامی اقتصادشان تخریب خواهد شد. این بحرانی اقتصادی برای ایشان وحشتناک است. به خصوص اگر این فروپاشی آغاز گردد. در تجربه کشورهایی مانند عراق و لیبی و … میببینیم با وجود فروپاشی دولت مرکزی و حتی مرگ دیکتاتور (صدام و قذافی) نیروهای نظامی حکومت به صورت گروهکهای شبهنظامی به انجام عملیات در کشور و منطقه ادامه خواهند داد. به توجهی به اتصالات منطقهای یک بیثباتی مداوم برای کل خاورمیانه را خواهد آفرید و منجر به توقف رشد اقتصادی این کشورها خواهد شد.
چهارم، افزایش قیمت نفت و تاثیرات جهانی آن
هرچند جایگاه نفت به عنوان یک منبع انرژی برجسته، نسبت به دو دهه پیش تضعیف شده و تمرکزش در خاورمیانه نیز کاهش بیشتری یافته، اما هنوز به عنوان یکی از مهمترین انرژیها در جهان مطرح است و بیثباتی در خاورمیانه قیمت آن را به شدت افزایش میدهد. چنین جهشهایی میتواند اقتصاد جهانی را با بحران مواجه سازد و دولتهای مختلف در سراسر جهان تلاش میکنند منطقه را آرام نگاه دارند.
چنان که رفت، اینطور به نظر میرسد که برنامه اصلی ایالات متحد و اسرائیل در تحمیل این جنگ به ایران، گرفتن کارتهای ایران سر میز مذاکره است. این تلاشی است که اسرائیل از هفتم اکتبر به صورت هدفمند آغاز کرده و امروز به آسیب به زیرساختها و نیروهای نظامی، هستهای و صنعتی ایران به پیش میبرد. تمام این تلاشها به این جهت است تا ایران یکی از دو عاقبت برنامهریزی شده را بپذیرد: یا به نظم مورد نظر ایالات متحد به محوریت اسرائیل در خاورمیانه تن بدهد یا تبدیل به سرزمین سوخته با عقبماندگی اقتصاد و متفاوت از سایر منطقه بدل شود تا درس عبرتی برای ایدههای اسرائیلستیز و امریکاسیتز باشد. هرچند پلن دیگر همچنان روی میز آنها حاضر است، ممکن است در اثر عواملی مانند نتیجه نگرفتن از مسیر، یک حادثه، اشتباه محاسباتی طرفین به گزینه اصلی بدل شود.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#هوس_قمار_دیگر
#صدای_نوین_خراسان
@qomaredigar
🆔 @VoNoKh
🔘 چگونگی خاتمه دادن به جنگ
✍ حسین علایی
با شروع حملات سنگین اسرائیل به ایران و ترور فرماندهان ارزشمند و دانشمندان هستهای و کشتار مردم، وظیفه مهم حاکمیت و دولت چگونگی اداره کشور در شرایط جنگی و چگونگی پایان دادن به جنگ تحمیلی اسرائیل است.
در جهان سیاست، همیشه در شرایط بروز جنگ، بدترین حالت، نداشتن گزینه چگونگی خروج از جنگ است.
در وضعیت فعلی اسرائیل و آمریکا برنامه هماهنگی را علیه جمهوری اسلامی ایران تنظیم کرده و در حال اجرای آن هستند. این برنامه شامل مذاکره برای تسلیم، صدور قطعنامه های مختلف شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی و شروع جنگ توسط اسرائیل و با پشتیبانی همه جانبه آمریکا جهت نیل به اهداف برنامه ریزی شده است.
آنها میخواهند ایران را به لبهی پرتگاه برده و کشور را گرفتار یک جنگ فرسایشی کنند تا بتوانند اسرائیل را از سقوط نجات دهند و امنیت و بقای آن را تضمین کنند.
حال چه باید کرد؟!
برای پاسخ به این سوال بایستی خوب به حرفهای دشمن گوش کرد و دید که او چه میگوید و چه میخواهد بکند و چه میخواهد.
آمریکا به عنوان حامی اصلی اسرائیل به صورت روشن و صریح و بیپرده گفته است که اگر توافقی در کار نباشد، جایگزین آن حمله به ایران است. منظور ترامپ هم از توافق این است که ایران با دست خود بساط غنیسازی و صنعت هستهای صلحآمیز خود را برچیند. اسرائیل هم خواهان مدل رفتار با لیبی علیه ایران است.
بنابراین دیگر از آن بازیهای دیپلماتیک و گفتگوهای پشت پرده خبری نیست و صحنه، کاملاً روشن است و ترامپ جنگ را توسط اسرائیل شروع کرده و با ترورهای هدفمند خود میخواهد ستون فقرات قدرت دفاعی ایران و دانش و ظرفیت هستهای ایران را از بین ببرد.
اما ایران چه در اختیار دارد؟ چه راهی برای گذار از این وضعیت دارد؟ چه برگهای بُردی روی میز دارد؟ مفهوم مقاومت هوشمندانه چیست؟
در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران چارهای ندارد جز آنکه مقابله به مثل کند و اسرائیل را تحت حملات موشکی قرار دهد. بنابراین شعار "اگر بزنید، میزنیم" را اجرایی کند و هزینههای اقدام نظامی را برای آمریکا و اسرائیل بالا ببرد.
البته تا جایی که آمریکا به طور مستقیم وارد جنگ با ایران نشود طبیعتاً ایران به پایگاههای آمریکایی در عربستان، کویت، قطر، امارات و عراق حمله نخواهد کرد. یمن هم از هدف قرار دادن تاسیسات انرژی عربستان خودداری خواهد کرد.
بنابراین استراتژی شلیک موثر به تل آویو یعنی قلب اسرائیل تا متوقف شدن حملات اسرائیل ادامه خواهد یافت.
اما بازی خطرناک، مثل ریختن بنزین روی آتش در اتاق دربسته این است که اسرائیل میخواهد در عرض چند هفته، ایران را تبدیل به صحنهای همانند وضعیت نوار غزه، ویتنام، سوریه، جنوب لبنان، یوگسلاوی کند و مردم را به ستوه آورد. بدین منظور نباید گذاشت که دشمن به هدفش برسد.
لذا بایستی کسانی که در معرض ترور هستند را از جایگاههای ثابت و منازل مسکونیشان دور کرد.
از طرفی تمامی ظرفیت نهادهای امنیتی را علیه اسرائیل وارد عمل کرد. ابتدا باید قرارگاههای اطلاعاتی و عملیاتی موساد در داخل ایران را شناسایی کرد و آنها را هدف قرار داد. بدین منظور تشکیلاتهایی مانند حراستها و حفاظتها را بجای نظارت بر خودیها، علیه اسرائیل بکار گرفت.
لازم است تا نیروی انتظامی را از وظایفی مانند کنترل حجاب و مقابله با سگگردانی به دنبال کامیونهای حاوی پهپادهای اسرائیلی و کوادکوپترها فرستاد. از ظرفیت عظیم ارتش علاوه بر پدافند هوایی بیشتر برای کنترل مرزها استفاده کرد.
ظرفیتهای بسیج و ستادهای امر به معروف را برای پیدا کردن عوامل اسرائیل بکار گرفت.
در تشکیلات پدافند غیر عامل تجدید نظر کرد و آن را از یک سازمان اداری به یک واحد فعال تبدیل نمود.
البته طبیعی است که اینها جای واکنشهای نظامی را نمیگیرد. هر چه پاسخ نظامی ایران موثرتر باشد، اسرائیل از نیل به اهداف خود بیشتر باز میماند. البته بعضی هم بر این باورند که جمهوری اسلامی ایران باید به آزمایشات اتمی هم از موضع قدرت فکر کند، که طبیعتاً ایران به دنبال چنین سیاستی نیست. زیرا ایران این راه را بازدارنده و تضمینکننده امنیت ملی نمیداند.
اما راه دیگر همچنان بهرهگیری هوشمندانه از دیپلماسی با یک شگرد زیرکانه است. هدف در اینجا میتواند نیل به یک توافق حداقلی سریع، کوتاهمدت، محدود، اما نجاتبخش باشد.
ایران میتواند ابتدا پیشنهاد یک آتشبس رسمی به شورای امنیت سازمان ملل بدهد و همه را غافلگیر کند و با بهرهگیری از دیپلماسی پنهان با آمریکا به نوعی جنگ را متوقف کند. البته این راه پرهزینه است، ولی هزینه آن کمتر از خسارات تداوم جنگ است. طبیعی است که یک توافق کوچک، بهتر از یک جنگ بزرگ و پر تلفات است.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صبح_ما
#صدای_نوین_خراسان
@sobhema_ir
🆔 @VoNoKh
✍ حسین علایی
با شروع حملات سنگین اسرائیل به ایران و ترور فرماندهان ارزشمند و دانشمندان هستهای و کشتار مردم، وظیفه مهم حاکمیت و دولت چگونگی اداره کشور در شرایط جنگی و چگونگی پایان دادن به جنگ تحمیلی اسرائیل است.
در جهان سیاست، همیشه در شرایط بروز جنگ، بدترین حالت، نداشتن گزینه چگونگی خروج از جنگ است.
در وضعیت فعلی اسرائیل و آمریکا برنامه هماهنگی را علیه جمهوری اسلامی ایران تنظیم کرده و در حال اجرای آن هستند. این برنامه شامل مذاکره برای تسلیم، صدور قطعنامه های مختلف شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی و شروع جنگ توسط اسرائیل و با پشتیبانی همه جانبه آمریکا جهت نیل به اهداف برنامه ریزی شده است.
آنها میخواهند ایران را به لبهی پرتگاه برده و کشور را گرفتار یک جنگ فرسایشی کنند تا بتوانند اسرائیل را از سقوط نجات دهند و امنیت و بقای آن را تضمین کنند.
حال چه باید کرد؟!
برای پاسخ به این سوال بایستی خوب به حرفهای دشمن گوش کرد و دید که او چه میگوید و چه میخواهد بکند و چه میخواهد.
آمریکا به عنوان حامی اصلی اسرائیل به صورت روشن و صریح و بیپرده گفته است که اگر توافقی در کار نباشد، جایگزین آن حمله به ایران است. منظور ترامپ هم از توافق این است که ایران با دست خود بساط غنیسازی و صنعت هستهای صلحآمیز خود را برچیند. اسرائیل هم خواهان مدل رفتار با لیبی علیه ایران است.
بنابراین دیگر از آن بازیهای دیپلماتیک و گفتگوهای پشت پرده خبری نیست و صحنه، کاملاً روشن است و ترامپ جنگ را توسط اسرائیل شروع کرده و با ترورهای هدفمند خود میخواهد ستون فقرات قدرت دفاعی ایران و دانش و ظرفیت هستهای ایران را از بین ببرد.
اما ایران چه در اختیار دارد؟ چه راهی برای گذار از این وضعیت دارد؟ چه برگهای بُردی روی میز دارد؟ مفهوم مقاومت هوشمندانه چیست؟
در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران چارهای ندارد جز آنکه مقابله به مثل کند و اسرائیل را تحت حملات موشکی قرار دهد. بنابراین شعار "اگر بزنید، میزنیم" را اجرایی کند و هزینههای اقدام نظامی را برای آمریکا و اسرائیل بالا ببرد.
البته تا جایی که آمریکا به طور مستقیم وارد جنگ با ایران نشود طبیعتاً ایران به پایگاههای آمریکایی در عربستان، کویت، قطر، امارات و عراق حمله نخواهد کرد. یمن هم از هدف قرار دادن تاسیسات انرژی عربستان خودداری خواهد کرد.
بنابراین استراتژی شلیک موثر به تل آویو یعنی قلب اسرائیل تا متوقف شدن حملات اسرائیل ادامه خواهد یافت.
اما بازی خطرناک، مثل ریختن بنزین روی آتش در اتاق دربسته این است که اسرائیل میخواهد در عرض چند هفته، ایران را تبدیل به صحنهای همانند وضعیت نوار غزه، ویتنام، سوریه، جنوب لبنان، یوگسلاوی کند و مردم را به ستوه آورد. بدین منظور نباید گذاشت که دشمن به هدفش برسد.
لذا بایستی کسانی که در معرض ترور هستند را از جایگاههای ثابت و منازل مسکونیشان دور کرد.
از طرفی تمامی ظرفیت نهادهای امنیتی را علیه اسرائیل وارد عمل کرد. ابتدا باید قرارگاههای اطلاعاتی و عملیاتی موساد در داخل ایران را شناسایی کرد و آنها را هدف قرار داد. بدین منظور تشکیلاتهایی مانند حراستها و حفاظتها را بجای نظارت بر خودیها، علیه اسرائیل بکار گرفت.
لازم است تا نیروی انتظامی را از وظایفی مانند کنترل حجاب و مقابله با سگگردانی به دنبال کامیونهای حاوی پهپادهای اسرائیلی و کوادکوپترها فرستاد. از ظرفیت عظیم ارتش علاوه بر پدافند هوایی بیشتر برای کنترل مرزها استفاده کرد.
ظرفیتهای بسیج و ستادهای امر به معروف را برای پیدا کردن عوامل اسرائیل بکار گرفت.
در تشکیلات پدافند غیر عامل تجدید نظر کرد و آن را از یک سازمان اداری به یک واحد فعال تبدیل نمود.
البته طبیعی است که اینها جای واکنشهای نظامی را نمیگیرد. هر چه پاسخ نظامی ایران موثرتر باشد، اسرائیل از نیل به اهداف خود بیشتر باز میماند. البته بعضی هم بر این باورند که جمهوری اسلامی ایران باید به آزمایشات اتمی هم از موضع قدرت فکر کند، که طبیعتاً ایران به دنبال چنین سیاستی نیست. زیرا ایران این راه را بازدارنده و تضمینکننده امنیت ملی نمیداند.
اما راه دیگر همچنان بهرهگیری هوشمندانه از دیپلماسی با یک شگرد زیرکانه است. هدف در اینجا میتواند نیل به یک توافق حداقلی سریع، کوتاهمدت، محدود، اما نجاتبخش باشد.
ایران میتواند ابتدا پیشنهاد یک آتشبس رسمی به شورای امنیت سازمان ملل بدهد و همه را غافلگیر کند و با بهرهگیری از دیپلماسی پنهان با آمریکا به نوعی جنگ را متوقف کند. البته این راه پرهزینه است، ولی هزینه آن کمتر از خسارات تداوم جنگ است. طبیعی است که یک توافق کوچک، بهتر از یک جنگ بزرگ و پر تلفات است.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صبح_ما
#صدای_نوین_خراسان
@sobhema_ir
🆔 @VoNoKh
🔘 راهکارهایی برای نجات فوری ایران
✍ بیانیه چند تن از نواندیشان دینی
اسرائیل در اجرای نقشه جدید خاورمیانه بر خلاف کلیه موازین حقوق بینالملل با پیشرفتهترین سلاحهای آمریکایی و اروپایی وارد جنگ علیه کشورمان ایران شده است.
در این پنج روز خسارات فراوانی به زیرساختهای مختلف کشور وارد شده و جمعی از شهروندان غیرنظامی، دانشمندان هستهای و فرماندهان ارشد نظامی کشته شدهاند.
اسرائیل بدون هماهنگی با آمریکا امکان تدارک چنین جنگی علیه ایران نداشته است. قوای موشکی و توان دفاعی ایران محدود است. جمع کثیری از مردم هم از عملکرد جمهوری اسلامی به شدت ناراضی هستند.
اصلاح جمهوری اسلامی البته ضروری است، اما این اصلاح باید توسط مردم ایران و با رعایت منافع ملی، استقلال، و تمامیت ارضی ایران صورت گیرد.
نتانیاهو نخست وزیر جلاد اسرائیل که به حکم دیوان بین المللی لاهه به عنوان جنایتکار جنگی تحت تعقیب است، چگونه میتواند برای ملت ایران دموکراسی و رهایی به ارمغان آورد؟!
انرژی هستهای بهانهای بیش نیست، اقتدار، توان نظامی، تمامیت ارضی و استقلال ایران نشانه است.
با توجه به واقعیت تلخ زورمداری قدرتهای جهانی و بیاعتنایی آنها به موازین حقوقی - چه برسد اخلاقی - از یکسو و «مقدورات ملی» از سوی دیگر، پیشنهادهای حداقلی زیر را با هیأت حاکمه جمهوری اسلامی و هموطنان شریف در میان میگذاریم:
یک. درخواست آتشبس موقت: جنگ اسرائیل علیه ایران جنگی تحمیلی است. دفاع مشروع حق مسلم ایران است. اما پیشنهاد فوری «آتشبس موقت» معقولترین کار ممکن در شرایط خطیر فعلی است. با آتشبس موقت از تخریب بیشتر زیرساختها و تلفات بیشتر انسانی جلوگیری میشود و فرصتی برای چارهاندیشی جدی فراهم میشود.
دو. مذاکره مستقیم با آمریکا: مذاکره با آمریکا از سر گرفته شود، این بار مستقیم و صریح. میتوان با توجه به مقدورات ملی و به دور از خیالبافی و آرمانگرایی متوهمانه از منافع ملی با دیپلماسی قوی دفاع کرد.
سه. انعطاف در غنیسازی: انرژی هستهای حق مسلم ایران است. اما از آن مهمتر حفظ ایران، جان شهروندان، و حفاظت از زیرساختهای کشور است. دانش هستهای دانشمندان ایرانی را احدی نمیتواند از ما بگیرد. میتوان به طور موقت از میزانی از غنیسازی برای رسیدن به منافع بیشتر ملی صرفنظر کرد.
چهار. آشتی جمهوری اسلامی با مردم: مردم باید به شکل ملموس شاهد تغییر مشی کلان نظام باشند. این امر با این چند اقدام عاجل میسر است: رفع حصر غیرقانونی از محصوران، آزادی زندانیان سیاسی و آزادی مطبوعات مطابق قانون اساسی فعلی.
پنج. برگزاری همهپرسی برای اصلاح قانون اساسی
امیدواریم با انجام این پنج خواسته راه برای حفظ تمامیت ارضی، استقلال، آزادی و رعایت منافع ملی فراهم شود.
مسعود ادیب، حسن یوسفی اشکوری، عبدالعلی بازرگان، احمد عابدینی، حسن فرشتیان، و محسن کدیور
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
✍ بیانیه چند تن از نواندیشان دینی
اسرائیل در اجرای نقشه جدید خاورمیانه بر خلاف کلیه موازین حقوق بینالملل با پیشرفتهترین سلاحهای آمریکایی و اروپایی وارد جنگ علیه کشورمان ایران شده است.
در این پنج روز خسارات فراوانی به زیرساختهای مختلف کشور وارد شده و جمعی از شهروندان غیرنظامی، دانشمندان هستهای و فرماندهان ارشد نظامی کشته شدهاند.
اسرائیل بدون هماهنگی با آمریکا امکان تدارک چنین جنگی علیه ایران نداشته است. قوای موشکی و توان دفاعی ایران محدود است. جمع کثیری از مردم هم از عملکرد جمهوری اسلامی به شدت ناراضی هستند.
اصلاح جمهوری اسلامی البته ضروری است، اما این اصلاح باید توسط مردم ایران و با رعایت منافع ملی، استقلال، و تمامیت ارضی ایران صورت گیرد.
نتانیاهو نخست وزیر جلاد اسرائیل که به حکم دیوان بین المللی لاهه به عنوان جنایتکار جنگی تحت تعقیب است، چگونه میتواند برای ملت ایران دموکراسی و رهایی به ارمغان آورد؟!
انرژی هستهای بهانهای بیش نیست، اقتدار، توان نظامی، تمامیت ارضی و استقلال ایران نشانه است.
با توجه به واقعیت تلخ زورمداری قدرتهای جهانی و بیاعتنایی آنها به موازین حقوقی - چه برسد اخلاقی - از یکسو و «مقدورات ملی» از سوی دیگر، پیشنهادهای حداقلی زیر را با هیأت حاکمه جمهوری اسلامی و هموطنان شریف در میان میگذاریم:
یک. درخواست آتشبس موقت: جنگ اسرائیل علیه ایران جنگی تحمیلی است. دفاع مشروع حق مسلم ایران است. اما پیشنهاد فوری «آتشبس موقت» معقولترین کار ممکن در شرایط خطیر فعلی است. با آتشبس موقت از تخریب بیشتر زیرساختها و تلفات بیشتر انسانی جلوگیری میشود و فرصتی برای چارهاندیشی جدی فراهم میشود.
دو. مذاکره مستقیم با آمریکا: مذاکره با آمریکا از سر گرفته شود، این بار مستقیم و صریح. میتوان با توجه به مقدورات ملی و به دور از خیالبافی و آرمانگرایی متوهمانه از منافع ملی با دیپلماسی قوی دفاع کرد.
سه. انعطاف در غنیسازی: انرژی هستهای حق مسلم ایران است. اما از آن مهمتر حفظ ایران، جان شهروندان، و حفاظت از زیرساختهای کشور است. دانش هستهای دانشمندان ایرانی را احدی نمیتواند از ما بگیرد. میتوان به طور موقت از میزانی از غنیسازی برای رسیدن به منافع بیشتر ملی صرفنظر کرد.
چهار. آشتی جمهوری اسلامی با مردم: مردم باید به شکل ملموس شاهد تغییر مشی کلان نظام باشند. این امر با این چند اقدام عاجل میسر است: رفع حصر غیرقانونی از محصوران، آزادی زندانیان سیاسی و آزادی مطبوعات مطابق قانون اساسی فعلی.
پنج. برگزاری همهپرسی برای اصلاح قانون اساسی
امیدواریم با انجام این پنج خواسته راه برای حفظ تمامیت ارضی، استقلال، آزادی و رعایت منافع ملی فراهم شود.
مسعود ادیب، حسن یوسفی اشکوری، عبدالعلی بازرگان، احمد عابدینی، حسن فرشتیان، و محسن کدیور
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
🔘 تجاوز اخیر اسرائیل و دموکراسیسازی!
✍ مجید شیعهعلی
پژوهشگران دموکراسی به این سوال بسیار پرداختهاند که جنگ چه تاثیری بر دموکراسیسازی میتواند داشته باشد. برخی از پژوهشگران با اشاره به کاهش مشروعیت اقتدارگرایی، شکستن تصویر قدرتمندی حاکمیت و… جنگ خارجی را زمینهای برای دموکراسیسازی دانستهاند و برخی دیگر با اشاره به تقویت نظامیان در طول جنگ، تقویت ملیگرایی یا در صورت شکست ایجاد بیثباتی، آن را برای دموکراسیسازی مضر دانستهاند. و برخی دیگر نیز ارتباط معناداری بین تجربه جنگی و دموکراسیسازی در کشورها نیافتهاند. اگر نتایج جنگها را از هم تفکیک کنیم تاثیر آنها بر دموکراسیسازی واضحتر خواهد شد.
یکم، اشغال خاک کشور تحت حاکمیت اقتدارگرا توسط ارتش خارجی
در درجه نخست، واضح است که هیچ حکومت اقتدارگرایی با اشغال خاک اقتدارگرایی دیگری دموکراسی نساخته است. اشغال توسط یک حکومت دموکراتیک در موارد معدودی به طور مثال آلمان غربی پس از اشغال متفقین منجر به دموکراسیسازی شده است. اما این مثال قابل تعمیم به سایر کشورها و سایر دورانها نیست. چنانکه سه نظریهپرداز بزرگ دموکراسیسازی لینز، دایموند و لیپست در اثر مشترکشان در دهه ۹۰ میلادی مینویسند: «موفقیتهای دموکراتیک اشغال متفقین پس از جنگ جهانی دوم در آلمان، اتریش و ژاپن به احتمال زیاد قابل تکرار نیستند و قطعا هیچ دموکراسیخواهی آرزوی جنگ را به عنوان وسیله استقرار دموکراسی ندارد.»
این پیشبینی در تجربه ناکام ایالات متحده در عراق و افغانستان به تجربه نیز اثبات شد. چنانکه افغانستان پس از دو دهه جنگ و خونریزی و تخریب مجدد به طالبان واگذار شد و عراق امروز پس از تجربه جنگ و خونریزی و اشغال نیمی از خاک توسط داعش و… در شاخص لیبرال دموکراسی بنابر ارزیابی موسسه v-dem در جایگاهی پایینتر از ایران قرار میگیرد.
بنابر آنچه رفت و تجربه تلخ ایالات متحده در عراق و افغانستان، این کشور انگیزهای برای اشغال ایران ندارد و اسرائیل نیز آن حد از نیروی نظامی را که بتواند خاک ایران را اشغال کند در اختیار ندارد. و اصولا یک کشور آپارتاید نمیتواند مدعی دموکراسیسازی باشد.
دوم، تخریب دولت مرکزی حکومت اقتدارگرا توسط دشمن خارجی
تخریب دولت مرکزی به دلایل مختلف به دموکراسیسازی آسیب میرساند. در درجه نخست، به سازمانهای تجزیهطلب فرصت بروز و ظهور میدهد و ادعاهای جداییطلبی به میدان میآید. از مواردی که روستو مطرح کرد و نظریهپردازان دموکراسیسازی پس از او بر آن صحه گذاشتند این است که پیشنیاز دموکراسیسازی سطحی از انسجام ملی است. در درجه دوم، فقدان امنیت جانی باعث میشود شهروندان یک جامعه از سطح بالاتر مطالبات دست بکشند و به نیازهای کف هرم مازلو توجه کنند. در درجه سوم، دموکراسیسازی را حاصل توزان جامعه مدنی قدرتمند و دولت مرکزی قدرتمند میدانند و در فقدان دولت مرکزی قوی دموکراسیسازی دور از ذهن خواهد بود. چنانکه در نمونههای نزدیکتر مانند لیبی و سوریه نیز مشاهده میشود که تخریب دولت مرکزی ثمری جز ناامنی نداشته است.
هرچند تجربههای پیشین منجر میشود طرفهای مختلف بازی به جز اسرائیل تمایلی به تکرار آن نداشته باشند، اما جنگ بازی با آتش است و هر لحظه ممکن است تمام زندگی را به خاکستر بدل سازد.
سوم، پیروزی حاکمیت اقتدارگرا در جنگ خارجی
در دل جنگ، حاکمیت اقتدارگرا فرصت مییابد فضای سیاسی را ببند، جامعه مدنی را تخریب کند، نظامیان را تقویت کند، ملیگرایی حول اقتدارگرایی حاکم را تشدید کند و حیات خود را به عنوان تامینکننده امنیت ضروری نشان دهد. حکومتهای اقتدارگرا در شرایط بحرانی به سمت جنگ میروند تا بتوانند با یک قمار بزرگ فرصت بیشتری برای حیات پیدا کنند. چنانکه در تجربه کشور خودمان میبینیم نهال نوپای دموکراسی پس از انقلاب در طول جنگ تبدیل به یک اقتدارگرایی هژمونیک بسیار خشن شد.
چهارم، شکست حاکمیت اقتدارگرا در بیرون از مرزهای اصلی کشور
تجربههایی مانند شکست آرژانیتن در جنگ فالکلند، پرتغال در از دست دادن مستعمراتش در افریقا و… نشان داد که چنین سطحی از شکست میتواند به دموکراسیسازی کمک کند. این نوع از شکست مشروعیت حاکمیت اقتدارگرا را تخریب میکند، تصویر شکستناپذیری آن را تخریب میکند و جامعه مدنی فرصتی مییابد تا گامهای بیشتری در جهت دموکراسیسازی بردارد. این سطح از شکست را حاکمیت در طی سالهای اخیر با از دست دادن نیروهای نیابتی خود در منطقه تجربه کرده بود و اگر تجاوز اخیر اسرائیل اتفاق نمیافتاد بسیار محتمل بود که به مرور شاهد تاثیرات آن در وضعیت دموکراسی در ایران باشیم.
بنابر آنچه رفت، تجاوز اخیر دولت اسرائیل در هیچ حالتی، هیچ نتیجه مثبتی در زمینه دموکراسیسازی در ایران نداشته و نمیتواند داشته باشد.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#هوس_قمار_دیگر
#صدای_نوین_خراسان
@qomaredigar
🆔 @VoNoKh
✍ مجید شیعهعلی
پژوهشگران دموکراسی به این سوال بسیار پرداختهاند که جنگ چه تاثیری بر دموکراسیسازی میتواند داشته باشد. برخی از پژوهشگران با اشاره به کاهش مشروعیت اقتدارگرایی، شکستن تصویر قدرتمندی حاکمیت و… جنگ خارجی را زمینهای برای دموکراسیسازی دانستهاند و برخی دیگر با اشاره به تقویت نظامیان در طول جنگ، تقویت ملیگرایی یا در صورت شکست ایجاد بیثباتی، آن را برای دموکراسیسازی مضر دانستهاند. و برخی دیگر نیز ارتباط معناداری بین تجربه جنگی و دموکراسیسازی در کشورها نیافتهاند. اگر نتایج جنگها را از هم تفکیک کنیم تاثیر آنها بر دموکراسیسازی واضحتر خواهد شد.
یکم، اشغال خاک کشور تحت حاکمیت اقتدارگرا توسط ارتش خارجی
در درجه نخست، واضح است که هیچ حکومت اقتدارگرایی با اشغال خاک اقتدارگرایی دیگری دموکراسی نساخته است. اشغال توسط یک حکومت دموکراتیک در موارد معدودی به طور مثال آلمان غربی پس از اشغال متفقین منجر به دموکراسیسازی شده است. اما این مثال قابل تعمیم به سایر کشورها و سایر دورانها نیست. چنانکه سه نظریهپرداز بزرگ دموکراسیسازی لینز، دایموند و لیپست در اثر مشترکشان در دهه ۹۰ میلادی مینویسند: «موفقیتهای دموکراتیک اشغال متفقین پس از جنگ جهانی دوم در آلمان، اتریش و ژاپن به احتمال زیاد قابل تکرار نیستند و قطعا هیچ دموکراسیخواهی آرزوی جنگ را به عنوان وسیله استقرار دموکراسی ندارد.»
این پیشبینی در تجربه ناکام ایالات متحده در عراق و افغانستان به تجربه نیز اثبات شد. چنانکه افغانستان پس از دو دهه جنگ و خونریزی و تخریب مجدد به طالبان واگذار شد و عراق امروز پس از تجربه جنگ و خونریزی و اشغال نیمی از خاک توسط داعش و… در شاخص لیبرال دموکراسی بنابر ارزیابی موسسه v-dem در جایگاهی پایینتر از ایران قرار میگیرد.
بنابر آنچه رفت و تجربه تلخ ایالات متحده در عراق و افغانستان، این کشور انگیزهای برای اشغال ایران ندارد و اسرائیل نیز آن حد از نیروی نظامی را که بتواند خاک ایران را اشغال کند در اختیار ندارد. و اصولا یک کشور آپارتاید نمیتواند مدعی دموکراسیسازی باشد.
دوم، تخریب دولت مرکزی حکومت اقتدارگرا توسط دشمن خارجی
تخریب دولت مرکزی به دلایل مختلف به دموکراسیسازی آسیب میرساند. در درجه نخست، به سازمانهای تجزیهطلب فرصت بروز و ظهور میدهد و ادعاهای جداییطلبی به میدان میآید. از مواردی که روستو مطرح کرد و نظریهپردازان دموکراسیسازی پس از او بر آن صحه گذاشتند این است که پیشنیاز دموکراسیسازی سطحی از انسجام ملی است. در درجه دوم، فقدان امنیت جانی باعث میشود شهروندان یک جامعه از سطح بالاتر مطالبات دست بکشند و به نیازهای کف هرم مازلو توجه کنند. در درجه سوم، دموکراسیسازی را حاصل توزان جامعه مدنی قدرتمند و دولت مرکزی قدرتمند میدانند و در فقدان دولت مرکزی قوی دموکراسیسازی دور از ذهن خواهد بود. چنانکه در نمونههای نزدیکتر مانند لیبی و سوریه نیز مشاهده میشود که تخریب دولت مرکزی ثمری جز ناامنی نداشته است.
هرچند تجربههای پیشین منجر میشود طرفهای مختلف بازی به جز اسرائیل تمایلی به تکرار آن نداشته باشند، اما جنگ بازی با آتش است و هر لحظه ممکن است تمام زندگی را به خاکستر بدل سازد.
سوم، پیروزی حاکمیت اقتدارگرا در جنگ خارجی
در دل جنگ، حاکمیت اقتدارگرا فرصت مییابد فضای سیاسی را ببند، جامعه مدنی را تخریب کند، نظامیان را تقویت کند، ملیگرایی حول اقتدارگرایی حاکم را تشدید کند و حیات خود را به عنوان تامینکننده امنیت ضروری نشان دهد. حکومتهای اقتدارگرا در شرایط بحرانی به سمت جنگ میروند تا بتوانند با یک قمار بزرگ فرصت بیشتری برای حیات پیدا کنند. چنانکه در تجربه کشور خودمان میبینیم نهال نوپای دموکراسی پس از انقلاب در طول جنگ تبدیل به یک اقتدارگرایی هژمونیک بسیار خشن شد.
چهارم، شکست حاکمیت اقتدارگرا در بیرون از مرزهای اصلی کشور
تجربههایی مانند شکست آرژانیتن در جنگ فالکلند، پرتغال در از دست دادن مستعمراتش در افریقا و… نشان داد که چنین سطحی از شکست میتواند به دموکراسیسازی کمک کند. این نوع از شکست مشروعیت حاکمیت اقتدارگرا را تخریب میکند، تصویر شکستناپذیری آن را تخریب میکند و جامعه مدنی فرصتی مییابد تا گامهای بیشتری در جهت دموکراسیسازی بردارد. این سطح از شکست را حاکمیت در طی سالهای اخیر با از دست دادن نیروهای نیابتی خود در منطقه تجربه کرده بود و اگر تجاوز اخیر اسرائیل اتفاق نمیافتاد بسیار محتمل بود که به مرور شاهد تاثیرات آن در وضعیت دموکراسی در ایران باشیم.
بنابر آنچه رفت، تجاوز اخیر دولت اسرائیل در هیچ حالتی، هیچ نتیجه مثبتی در زمینه دموکراسیسازی در ایران نداشته و نمیتواند داشته باشد.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#هوس_قمار_دیگر
#صدای_نوین_خراسان
@qomaredigar
🆔 @VoNoKh
🔘 هر جنگی پس از آغاز، جنگیاست میهنی
✍ سالار سیف
بسیار میتوان در مورد ضرورت یا غیرضرور بودن یک جنگ پیش از آغاز آن مناقشهکرد اما هر نبرد پس از آغاز، جنگی میهنی است چون بقای یک یک اعضای جامعه (اجتماع «همسود» همانطوری که در ریشه لاتین آن مستتر است) را هدف قرار میدهد همانطور که اکنون چنین است. کسانیکه عضو جامعه نیستند وضع متفاوتی دارد و منافعشان در جای دیگر است.
دکتر جواد طباطبایی در دفتر تأملی درباره ایران پیرامون جنگ چنین نوشته بود:
تحول تاریخی هیچ قومی در شرایط آزمایشگاهی شکل نمیگیرد بلکه تاریخ، میدان پیکار پیوسته است و میزان داوری در تاریخ، دستاوردهای جنگ است نه نتیجه نبرد. این نکته اساسی را نباید فراموش کرد که وضع بحران و جنگ همیشه نتیجه گزینش آزاد یک قوم نیست بلکه تحمیلی است. هیچ قومی نمیتواند به پیامدهای جایگاه جغرافیای سیاسی سرزمین خود تن در ندهد، اما میتواند با شناخت درست داده ها و با آگاهی از منطق آن خود را بر داده های «جغرافیای سیاسی» تحمیل کند. به دیگر سخن ایرانزمین با توجه به مکان خود در جغرافیای سیاسی نمیتوانسته است در معرض یورش اقوام بیگانه قرار نگیرد، اما با توجه به دائمی بودن تهدید و تجاوز میبایست اندیشه ای از «مدیریت بحران» پیدا می کرد که تا بتواند درد «ضعف طبیعی» خود را با آخرالدوای اراده معطوف به قدرت درمان کند.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
@Salar_Seyf
🆔 @VoNoKh
✍ سالار سیف
بسیار میتوان در مورد ضرورت یا غیرضرور بودن یک جنگ پیش از آغاز آن مناقشهکرد اما هر نبرد پس از آغاز، جنگی میهنی است چون بقای یک یک اعضای جامعه (اجتماع «همسود» همانطوری که در ریشه لاتین آن مستتر است) را هدف قرار میدهد همانطور که اکنون چنین است. کسانیکه عضو جامعه نیستند وضع متفاوتی دارد و منافعشان در جای دیگر است.
دکتر جواد طباطبایی در دفتر تأملی درباره ایران پیرامون جنگ چنین نوشته بود:
تحول تاریخی هیچ قومی در شرایط آزمایشگاهی شکل نمیگیرد بلکه تاریخ، میدان پیکار پیوسته است و میزان داوری در تاریخ، دستاوردهای جنگ است نه نتیجه نبرد. این نکته اساسی را نباید فراموش کرد که وضع بحران و جنگ همیشه نتیجه گزینش آزاد یک قوم نیست بلکه تحمیلی است. هیچ قومی نمیتواند به پیامدهای جایگاه جغرافیای سیاسی سرزمین خود تن در ندهد، اما میتواند با شناخت درست داده ها و با آگاهی از منطق آن خود را بر داده های «جغرافیای سیاسی» تحمیل کند. به دیگر سخن ایرانزمین با توجه به مکان خود در جغرافیای سیاسی نمیتوانسته است در معرض یورش اقوام بیگانه قرار نگیرد، اما با توجه به دائمی بودن تهدید و تجاوز میبایست اندیشه ای از «مدیریت بحران» پیدا می کرد که تا بتواند درد «ضعف طبیعی» خود را با آخرالدوای اراده معطوف به قدرت درمان کند.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
@Salar_Seyf
🆔 @VoNoKh
🔘 این پیرکودک بیفرهنگ!
✍ عبدالکریم سروش (خرداد ۱۴۰۴)
رضا پهلوی این روزها با ذوقی کودکانه و ابلهانه به یمین و یسار میرود و رعد و برقی و کرّ و فرّی میکند و چون شغالی در پوستین ببر چنگ و دندان مینماید و سرخوش از رؤیای تاج و تخت و دلسپرده به وعدههای غاصبان قصّاب، میکوشد تا مشتی وحوش حلقه بگوش را گرد آورد و به اربابان بنماید که «هیچ شهی چون من این سپاه ندارد.»
من بحقیقت مسخرهتر و مضحکهتر و فرومایه تر از این شخصیّت نالایق و نادان و این مجسّمة خیانت به وطن در عمرم ندیدهام. اگر کسی را بتوان «جاهل مرکّب» خواند هم اوست که نمی فهمد و نمی فهمد که نمی فهمد.غرق منجلاب است و می پندارد گلاب است.
مالیخولیای قدرت او را چنان مست کرده که از تهیمغزی و یاوهگویی خود خبر ندارد و همینکه مشتی مشتریان مخبط برایش کف میزنند و دف میزنند، از فرط شوق گریبان چاک میکند و از خاک بر افلاک میپرد.
پدربزرگش را استعمارگران آوردند و بردند. پدرش هم که خادم همان مخدومان بود، به خلق جفا کرد و از خلق قفا خورد و در غربت با خفت مُرد و این یکی فقط خورده و خوابیده ولی هنوز نمُرده! و اکنون زهی سفاهت و بلاهت که این پیرکودک بیفرهنگ میخواهد در رکاب سرجوخههای اسرائیلی آفاق را درنوردد و پا بر خاک ایران نهد و طاوس علّیین و سلطان مشرق زمین شود.
والله چنین اوهامی در خواب مستان خراب هم نمیگنجد و نمیدانم با کدام افسون و افیون وی را چنین مست و مجنون کردهاند که تب کرده و کف بر لب آورده و خواب پنبه دانه میبیند.
مرا با وی سخنی نیست که سخن گفتن با ابلهان، عین ابلهی است. به فریفتگان و خریداران او میگویم که:
بر تو دل میلرزدم ز اندیشهای
با چنین خرسی مرو در بیشهای
این دلم هرگز نلرزید از گزاف
نور حق است این نه دعویّ و نه لاف
اگر از حاکمان جمهوری اسلامی برگشتهاید، از ایران که برنگشتهاید لااقل رهبری را برگزینید که اهل کام و ناز نباشد و جوانی را در عشرت و بطالت سپری نکرده باشد و طوق بردگی بر گردن و جامة ذلّت بر تن نداشته باشد و شرم و شرافتی و عقل و شجاعتی در او دیده شود. شعر خواجة شیراز این روزها به دل مینشیند که:
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهانسوزی نه خامی بیغمی
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
@DrSoroush
🆔 @VoNoKh
✍ عبدالکریم سروش (خرداد ۱۴۰۴)
رضا پهلوی این روزها با ذوقی کودکانه و ابلهانه به یمین و یسار میرود و رعد و برقی و کرّ و فرّی میکند و چون شغالی در پوستین ببر چنگ و دندان مینماید و سرخوش از رؤیای تاج و تخت و دلسپرده به وعدههای غاصبان قصّاب، میکوشد تا مشتی وحوش حلقه بگوش را گرد آورد و به اربابان بنماید که «هیچ شهی چون من این سپاه ندارد.»
من بحقیقت مسخرهتر و مضحکهتر و فرومایه تر از این شخصیّت نالایق و نادان و این مجسّمة خیانت به وطن در عمرم ندیدهام. اگر کسی را بتوان «جاهل مرکّب» خواند هم اوست که نمی فهمد و نمی فهمد که نمی فهمد.غرق منجلاب است و می پندارد گلاب است.
مالیخولیای قدرت او را چنان مست کرده که از تهیمغزی و یاوهگویی خود خبر ندارد و همینکه مشتی مشتریان مخبط برایش کف میزنند و دف میزنند، از فرط شوق گریبان چاک میکند و از خاک بر افلاک میپرد.
پدربزرگش را استعمارگران آوردند و بردند. پدرش هم که خادم همان مخدومان بود، به خلق جفا کرد و از خلق قفا خورد و در غربت با خفت مُرد و این یکی فقط خورده و خوابیده ولی هنوز نمُرده! و اکنون زهی سفاهت و بلاهت که این پیرکودک بیفرهنگ میخواهد در رکاب سرجوخههای اسرائیلی آفاق را درنوردد و پا بر خاک ایران نهد و طاوس علّیین و سلطان مشرق زمین شود.
والله چنین اوهامی در خواب مستان خراب هم نمیگنجد و نمیدانم با کدام افسون و افیون وی را چنین مست و مجنون کردهاند که تب کرده و کف بر لب آورده و خواب پنبه دانه میبیند.
مرا با وی سخنی نیست که سخن گفتن با ابلهان، عین ابلهی است. به فریفتگان و خریداران او میگویم که:
بر تو دل میلرزدم ز اندیشهای
با چنین خرسی مرو در بیشهای
این دلم هرگز نلرزید از گزاف
نور حق است این نه دعویّ و نه لاف
اگر از حاکمان جمهوری اسلامی برگشتهاید، از ایران که برنگشتهاید لااقل رهبری را برگزینید که اهل کام و ناز نباشد و جوانی را در عشرت و بطالت سپری نکرده باشد و طوق بردگی بر گردن و جامة ذلّت بر تن نداشته باشد و شرم و شرافتی و عقل و شجاعتی در او دیده شود. شعر خواجة شیراز این روزها به دل مینشیند که:
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهانسوزی نه خامی بیغمی
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
@DrSoroush
🆔 @VoNoKh
🔘 مراقبت از میهن در ایام جنگ
✍ دکتر علی میرسپاسی
میهن دوستی نباید محدود به ستایش از فرهنگ و شکوه گذشته یک کشور در گذشته دور و یا نزدیک و در مراسم شادی و سرور باشد.
انسان در هر جای این جهان که باشد فرهنگ و هنر ارزشمند هر مکان در این جهان را ارجمند دیده و از آن تقدیر میکند. این بیان عشق ما انسانها در آگاهی و احترام به سرنوشت مشترک همه مردم در هر مکانی از دنیا که بودند و هستند میباشد. ایران مورد تجاوز نظامی قرار گرفته و مراقبت از آن در ایام دشوار جنگ معنی میهن دوستی حقیقی است.
میهن دوستی در این روزها در کشور ما نه ستایش از یک فرهنگ که تعهد به مراقبت از ایران و ایرانیان است و عدم آن چشم بستن به سرنوشت تلخ و شیرین مردم ایران در همین لحظه کنونی و بی اعتنایی نسبت به ایرانی است که در مقابل چشم ما حضور دارد و در سراسر آن جنگ و ویرانی آن است. مراقبت از میهن هم شامل پرستاری از آن است و هم کمک در جهت آبادانی آن. روشن تر بگویم: جنگ جان و دل ایرانیان را هدف قرار داده و این همان است که ما همه به آن ویرانی میهن میگوییم. ایران آغاز ویرانیاش را تجربه میکند و ما باید از آن در حال حاضر و در همین لحظه کنونی مراقبت کنیم و این بایستی با ذهنی باز و دلی پر از عشق و امید انجام شود و هیچ اما و اگر هم جایز نیست. همه ما میدانیم که مراقبت از پدر و مادر یا دوست و همسایه را مشروط به فرهیختگی و یا بی نقص بودن آنها نمیکنیم؛ این امر درباره مراقبت از میهن هم صادق است.
البته که میهندوستی پایان دیگر ارزشهای انسانی نیست. دلسوزی برای ایران و ایرانیان باید تعهد روشن و ارجحیت امروز ما باشد. اما همه ما آزادیم که حکومت را نقد کنیم و هر چه که در دل و ذهن داریم را با همه ایرانیان در میان بگذاریم و هراسی هم نداشته باشیم. دعوت من در اقدام به مراقبت از ایران در ایام جنگ است. در ایام جنگ مراقبت از میهن را گروگان آنچه که حکومت کرده و میکند ننمایید. دفاع در برابر ویرانی ایران را نمیتوان به فردا وانهاد و البته که در فردای بعد از جنگ است که ما ایرانیان باید به فکر آبادانی و آزادی میهن باشیم. در آن روز میهن دوستی در گرو شجاعت و تعالی فکری و از روی خیرخواهی عمومی در نقد حکومت و یا هر آنچه که در این راه آبادانی ایران مانع است خواهد بود.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh
✍ دکتر علی میرسپاسی
میهن دوستی نباید محدود به ستایش از فرهنگ و شکوه گذشته یک کشور در گذشته دور و یا نزدیک و در مراسم شادی و سرور باشد.
انسان در هر جای این جهان که باشد فرهنگ و هنر ارزشمند هر مکان در این جهان را ارجمند دیده و از آن تقدیر میکند. این بیان عشق ما انسانها در آگاهی و احترام به سرنوشت مشترک همه مردم در هر مکانی از دنیا که بودند و هستند میباشد. ایران مورد تجاوز نظامی قرار گرفته و مراقبت از آن در ایام دشوار جنگ معنی میهن دوستی حقیقی است.
میهن دوستی در این روزها در کشور ما نه ستایش از یک فرهنگ که تعهد به مراقبت از ایران و ایرانیان است و عدم آن چشم بستن به سرنوشت تلخ و شیرین مردم ایران در همین لحظه کنونی و بی اعتنایی نسبت به ایرانی است که در مقابل چشم ما حضور دارد و در سراسر آن جنگ و ویرانی آن است. مراقبت از میهن هم شامل پرستاری از آن است و هم کمک در جهت آبادانی آن. روشن تر بگویم: جنگ جان و دل ایرانیان را هدف قرار داده و این همان است که ما همه به آن ویرانی میهن میگوییم. ایران آغاز ویرانیاش را تجربه میکند و ما باید از آن در حال حاضر و در همین لحظه کنونی مراقبت کنیم و این بایستی با ذهنی باز و دلی پر از عشق و امید انجام شود و هیچ اما و اگر هم جایز نیست. همه ما میدانیم که مراقبت از پدر و مادر یا دوست و همسایه را مشروط به فرهیختگی و یا بی نقص بودن آنها نمیکنیم؛ این امر درباره مراقبت از میهن هم صادق است.
البته که میهندوستی پایان دیگر ارزشهای انسانی نیست. دلسوزی برای ایران و ایرانیان باید تعهد روشن و ارجحیت امروز ما باشد. اما همه ما آزادیم که حکومت را نقد کنیم و هر چه که در دل و ذهن داریم را با همه ایرانیان در میان بگذاریم و هراسی هم نداشته باشیم. دعوت من در اقدام به مراقبت از ایران در ایام جنگ است. در ایام جنگ مراقبت از میهن را گروگان آنچه که حکومت کرده و میکند ننمایید. دفاع در برابر ویرانی ایران را نمیتوان به فردا وانهاد و البته که در فردای بعد از جنگ است که ما ایرانیان باید به فکر آبادانی و آزادی میهن باشیم. در آن روز میهن دوستی در گرو شجاعت و تعالی فکری و از روی خیرخواهی عمومی در نقد حکومت و یا هر آنچه که در این راه آبادانی ایران مانع است خواهد بود.
ــــــــــــــــــ
#سیاست
#صدای_نوین_خراسان
🆔 @VoNoKh