آنچه را نوشتهاید با صدای بلند بگویید. فقط در این صورت است که آنها طبیعی به نظر میرسند.
© جان اشتاین بک
@Writing_lovers
© جان اشتاین بک
@Writing_lovers
👍8🕊4
جامعه ایرانی برخوردار از گذشته ادبی و زبان حیرتانگیزی است که نظیر ندارد. در فارسی به قول قدیمیها با شاهکارهای زبانی فناناپذیری روبهرو هستیم. کافی است نگاهی به گذشته بیندازید تا با آثار سترگی همچون شاهنامه، گلستان، بوستان، مثنوی و شاهکارهای دیگری روبهرو شوید.
درباره داستان کوتاه و رمان باید آثاری بنویسیم که تشخص و هویت ایرانی داشته باشند. اگر چنین نکنیم آثار ادبیمان کپیهای دست چندمی از نوشتههای غربیان میشود و در عرصه جهانی هم دیگر حرفی برای گفتن نخواهیم داشت.
اگرچه آثار شاخصی هم در داستان کوتاه داریم که چیزی کم از آثار غربیها ندارد. مثلا محمود دولتآبادی. از جوانان میخواهم کارهای کوتاه دولتآبادی را بخوانند و ببینند چه آثار بیمانندی خلق کرده. حتی در عرصه رمان هم برخی نوشتههای او شاهکارهای ادبی هستند؛ البته شاید جوانان مجالی برای مطالعه همه کارهای دولتآبادی نداشته باشند اما از آنان دعوت میکنم حتماً «هجرت سلیمان»، «لایههای بیابانی»، «باشبیرو
حتماً «هجرت سلیمان»، «لایههای بیابانی»، «باشبیرو» و... را بخوانند تا بعد به شاهکارهایی همچون «جای خالی سلوچ» و کارهای بزرگی نظیر «کلیدر» و «روزگار سپریشده مردم سالخورده» برسند. تنوعی که در کارهای دولتآبادی است شگفتانگیز و گاه غبطه برانگیز است. کاری که او برای تاریخ ادبیات ما کرده قابل چشمپوشی نیست
© ابوتراب خسروی
@Writing_lovers
درباره داستان کوتاه و رمان باید آثاری بنویسیم که تشخص و هویت ایرانی داشته باشند. اگر چنین نکنیم آثار ادبیمان کپیهای دست چندمی از نوشتههای غربیان میشود و در عرصه جهانی هم دیگر حرفی برای گفتن نخواهیم داشت.
اگرچه آثار شاخصی هم در داستان کوتاه داریم که چیزی کم از آثار غربیها ندارد. مثلا محمود دولتآبادی. از جوانان میخواهم کارهای کوتاه دولتآبادی را بخوانند و ببینند چه آثار بیمانندی خلق کرده. حتی در عرصه رمان هم برخی نوشتههای او شاهکارهای ادبی هستند؛ البته شاید جوانان مجالی برای مطالعه همه کارهای دولتآبادی نداشته باشند اما از آنان دعوت میکنم حتماً «هجرت سلیمان»، «لایههای بیابانی»، «باشبیرو
حتماً «هجرت سلیمان»، «لایههای بیابانی»، «باشبیرو» و... را بخوانند تا بعد به شاهکارهایی همچون «جای خالی سلوچ» و کارهای بزرگی نظیر «کلیدر» و «روزگار سپریشده مردم سالخورده» برسند. تنوعی که در کارهای دولتآبادی است شگفتانگیز و گاه غبطه برانگیز است. کاری که او برای تاریخ ادبیات ما کرده قابل چشمپوشی نیست
© ابوتراب خسروی
@Writing_lovers
👍10
فصل دوم بسیار مهم است، باید تیز و ضربه گیر باشد... مثل بوکس. شما اگر راست دستید، در حالت جنگی، مشت چپ شما همیشه جلو است: با اولین ضربه مستقیم، دشمن را بیهوش میکنید و سپس با یک ضربه قدرتمند راست، او را در جای خود میکوبید. این همان چیزی است که فصل دوم شما باید باشد: ضربهای مستقیم به فک خواننده.
© ژوئل دیکر
@Writing_lovers
© ژوئل دیکر
@Writing_lovers
🔥5❤2🥰1
چرا برای تغییر مردم تلاش کنیم، فلیسه؟ این اشتباه است. مردم باید همانطور که هستند پذیرفته شوند یا به حال خود رها شوند. شما نمیتوانید آنها را تغییر دهید، فقط میتوانید سردرگمی را در ماهیت آنها وارد کنید.
✉️فرانتس کافکا
نامهای به فلیسه بائر
@Writing_lovers
✉️فرانتس کافکا
نامهای به فلیسه بائر
@Writing_lovers
👍3❤1
به چالش کشیدن کلیشهها هدف اصلی کار نویسنده نیست. معتقدم که این رویکرد خطرش کمتر از میل به پیروی کورکورانه از کلیشهها نمیباشد. میگویم "خطرناک" زیرا داستانهایی که از این طریق نوشته میشوند اغلب به ساختگی بودن بیش از حد دچار میشوند. در واقع، من معتقدم وقتی نویسندهای از نظر احساسی صادق باشد، به طور خودکار وجود یک دیدگاه واحد را زیر سوال میبرد و به ساخت یک داستان واقعاً انسانی کمک میکند. من دائماً به خودم یادآوری میکنم که مهمترین چیز این است که صادق باشم.
©چیماماندا آدیچی
@Writing_lovers
©چیماماندا آدیچی
@Writing_lovers
👍8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما همه مورخ هستیم. کارِ داستاننویسی هم همین است. برخی از گذشتههای خیلی دور مینویسند و برخی از نزدیک و تعدادی هم از آینده. من جزو کسانی هستم که گذشتههای دور برایم مطرح نیست. چندان تبحری هم در آینده و پیشگویی ندارم، در نتیجه همهی آثارِ من غیر از رمانِ «رعد و برقِ بیباران» که ماجرای آن در زمانِ قاجار میگذرد، بقیهی آثارم معاصر و همسنوسال خودم هستند. من داستاننویسی شهریام.
به عنوانِ نویسندهای که با چشمهای باز به حوادثِ کشورش نگاه میکند، من هم نگاه کردم. این ادعاست، ادعایی که در حدِ امکان من توانستم ثابتش کنم. شما در رمانم «نقشِ پنهان» هم با حوادثی روبهرو میشوید که نمیتوانسته برای من اتفاق بیفتد. همانطور که قبلا به شما گفته بودم؛ ما همه مورخ هستیم.
میماند میزانِ کارِ من به عنوانِ واقعیت، گویی به گونهای نوشتهام که احساس میکنید من هم در موقعیتِ آدمهای داستان بودهام. در واقع بودهام و نبودهام. ما رمانهای بسیاری داریم مثلِ «جنگ وصلح»، به نظرِ شما تولستوی این رمان را چگونه نوشته است؟ او که در شرایطِ بحرانی اثرش نبود. قصدِ مقایسه نیست، ولی او هم جنگ را ندید. اما توانست گزارشِ خوبی به دست بیاورد و بر اساسِ آن گزارشات، ادبیات بیافریند. یعنی از قوه و امکانِ ادبیات سود بُرد و توانست یک تاریخ را حتی اگر وجود نداشت بیافریند. من تاریخِ هول و هراسِ مردمِ شهرنشین را در مجموعه داستانِ «چشمِ دوم» ثبت کردهام. سعی کردم تألماتِ روحی و روانی آنان را نشان بدهم. در واقع این هم نوعی تاریخنگاری ست از حوادثِ باورپذیر.
در حالِ حاضر هم تا زمانی که حوادث تهنشین نشوند، احتمالش هست که اکثریت برداشتِ درستی نخواهند داشت. چون باید بدانند چگونه چنین شرایطی به وجود آمده است تا بتوانند تحلیلِ قاطع و روشن و در عینِ حال ادبی از آن ارائه بدهند.
© محمد محمدعلی
@Writing_lovers
به عنوانِ نویسندهای که با چشمهای باز به حوادثِ کشورش نگاه میکند، من هم نگاه کردم. این ادعاست، ادعایی که در حدِ امکان من توانستم ثابتش کنم. شما در رمانم «نقشِ پنهان» هم با حوادثی روبهرو میشوید که نمیتوانسته برای من اتفاق بیفتد. همانطور که قبلا به شما گفته بودم؛ ما همه مورخ هستیم.
میماند میزانِ کارِ من به عنوانِ واقعیت، گویی به گونهای نوشتهام که احساس میکنید من هم در موقعیتِ آدمهای داستان بودهام. در واقع بودهام و نبودهام. ما رمانهای بسیاری داریم مثلِ «جنگ وصلح»، به نظرِ شما تولستوی این رمان را چگونه نوشته است؟ او که در شرایطِ بحرانی اثرش نبود. قصدِ مقایسه نیست، ولی او هم جنگ را ندید. اما توانست گزارشِ خوبی به دست بیاورد و بر اساسِ آن گزارشات، ادبیات بیافریند. یعنی از قوه و امکانِ ادبیات سود بُرد و توانست یک تاریخ را حتی اگر وجود نداشت بیافریند. من تاریخِ هول و هراسِ مردمِ شهرنشین را در مجموعه داستانِ «چشمِ دوم» ثبت کردهام. سعی کردم تألماتِ روحی و روانی آنان را نشان بدهم. در واقع این هم نوعی تاریخنگاری ست از حوادثِ باورپذیر.
در حالِ حاضر هم تا زمانی که حوادث تهنشین نشوند، احتمالش هست که اکثریت برداشتِ درستی نخواهند داشت. چون باید بدانند چگونه چنین شرایطی به وجود آمده است تا بتوانند تحلیلِ قاطع و روشن و در عینِ حال ادبی از آن ارائه بدهند.
© محمد محمدعلی
@Writing_lovers
👍7❤1
ما با خیال زنده ایم. به همین دل خوش کُنکهای ساده، به همین گریزهای کوچک خوشبختی. واقعیت همان خط صاف تکراری همیشگی ست که فقط راه برگشت ندارد و با همین برگ برنده یک عمر مشغول مان میکند. اما خیال، پرواز است. ما با خیال جهان را وسیع میکنیم. جهان را قابل تحمل میکنیم.
©پیمان هوشمندزاده
@Writing_lovers
©پیمان هوشمندزاده
@Writing_lovers
🔥5👌2👍1
👍6🥰1🙏1👌1
هنر نوشتاری، بيشتر، وابسته به زبان است. كيفيت كاربرد زبان است كه به يك داستان هويت میدهد، تا روايتگری صرف و رساندن موضوع خاص به خواننده. البته شکی نيست که هر داستاني اگر از روايت تهی شود، اساس خود يا يكی از محورهای اساسی خود را از دست میدهد. اما چگونگی بيان اين روايت است كه گرايش زبانورزی و بازی كردن با زبان را مطرح میكند. بديهياست كه اين زبانورزی بايد به فراخور آن روايت باشد وگرنه نوعی سخنوری و اطالهی كلام خواهد شد. اگر بازيهای زبانی و نوع بيان و لحن، با روايت متناسب باشد، اثر را به سمت يكپارچگي بيشتر میبرد.
در داستان « گياهی است كاملاً معمولی» نوشتهی سالهای سال پيش است. ۱۳۵۸. و همان زمانها هم چاپ شد. بنابراين طبيعياست اگر تفاوت و فاصلهای با قصههاي ديگر داشته باشد. تعدادي از قصههاي اين مجموعه، از نظر فضا و نوع نثر با يكديگر اشتراك دارند. به دليل اينكه میخواستم به تجربهيي در زمينهي داستان كوتاه دست بزنم.
به اين ترتيب كه از تمثيلهاي فارسي براي داستان كوتاه جديد استفاده كنم. در آثار سنايي و مولوي و حتي در بعضي آثار ادبي قديم خودمان، تمثيل، شكل عامی بود و كاربرد فراواني داشت. ميخواستم اين را تجربه كنم كه آيا ميشود از اين فضا استفاده كرد و داستان جديد را با اين نوع بازخوانيها يا بازنويسيها غنايي بخشيد؟ بر اين اساس، بعضي از داستانها در يك خط هستند ولي همانطور كه اشاره كرديد سعي كردهام كه تجربههاي مختلفي از لحاظ نثر، فضا و موضوع داشته باشد. در كارهاي ديگرم هم چنين است. من معمولاً سعي ميكنم در مرحلهي زبانورزي، با شيوههاي مختلف بنويسم. در رمانهايي هم كه نوشتهام، از نثرهاي مختلف استفاده شده.
نميخواهم به گذشته گريز بزنم، ميخواهم از امكانات گذشته استفاده كنم براي بيان مطالبي كه امروز وجود دارد. بخشي از اين تجربيات، چه تجربيات لفظي و چه تجربيات معنايي و مفهومي را ميشود از گذشته گرفت. اين امر رايجي بوده است. من نگاه ميكردم به كتاب هاي مربوط به تاريخ طنز و در اين زمينه بيشتر كتابهاي نظم و نثر فارسي را كه خواندم، ديدم تا دورهي مشروطه، هنرمندان ما بر موضوعهاي خاصي كار ميكردهاند. از قرن سوم تا مشروطه. مثلاً غزالي، داستان معروف آن پيل در خانهي تاريك را مطرح كرده، بعد سنايي مطرح كرده با ديدگاهي ديگر. بعد، مولوي، با ديدگاه متفاوتي، با آن برخورد كرده. ديدم كه اين ديدگاههاي متفاوت، اين تمثيل را قويتر كردهاند و جذابتر و كارآمدترش كردهاند و آن را به طرف واقعيت برتر بردهاند. بنابراين، كاركردن روي تمثيلها، نه براي تقليد و تكرار بوده، بلكه به معناي گسترش دادن و تكامل دادن يك شكل هنري بوده است. اين تكامل، تا دورهي مشروطه وجود داشته است.
من تصور ميكنم كه ما بايد برگرديم و ببينيم چه بخشي از اين ميراث، هنوز قادر به زندگي در زمان حاضر هست و ميشود از آن استفاده كرد. بخشي را هم كه قشر سنت بود و كاركرد تاريخي خود را از دست داده، بديهيست كه بايد رها كرد. ولي مثلاً جوامع الحكايات، هنوز براي ما يك منبع بزرگ داستانيست كه داستاننويسانها با خواندن آن ميتوانند چيزهاي تازه كشف كنند. يا بعضي متون عرفاني، هم از لحاظ زبان و هم از لحاظ مفهوم و نوع داستاني گويي، قدرتهايي دارند كه ميتوانند سرمشق بسيار خوبي براي همهي ما بشوند. سرمشق بسيار خوبي براي بردن يك داستان به سمت زبان تازه و ديد تازه. اينها البته فارغ از نگاه ما به ادبيات جهانيست. ما در تابش شناخت جهاني و تئوريهاي نقد جديد است كه ميتوانيم برگرديم و آن ميراث را ارزيابي كنيم و بخشهاي زنده و پويايش را كشف كنيم و آن بخشها را بازسازي كنيم و يا آن نوع خيال و فكر را ادامه دهيم.
©جواد مجابی
@Writing_lovers
در داستان « گياهی است كاملاً معمولی» نوشتهی سالهای سال پيش است. ۱۳۵۸. و همان زمانها هم چاپ شد. بنابراين طبيعياست اگر تفاوت و فاصلهای با قصههاي ديگر داشته باشد. تعدادي از قصههاي اين مجموعه، از نظر فضا و نوع نثر با يكديگر اشتراك دارند. به دليل اينكه میخواستم به تجربهيي در زمينهي داستان كوتاه دست بزنم.
به اين ترتيب كه از تمثيلهاي فارسي براي داستان كوتاه جديد استفاده كنم. در آثار سنايي و مولوي و حتي در بعضي آثار ادبي قديم خودمان، تمثيل، شكل عامی بود و كاربرد فراواني داشت. ميخواستم اين را تجربه كنم كه آيا ميشود از اين فضا استفاده كرد و داستان جديد را با اين نوع بازخوانيها يا بازنويسيها غنايي بخشيد؟ بر اين اساس، بعضي از داستانها در يك خط هستند ولي همانطور كه اشاره كرديد سعي كردهام كه تجربههاي مختلفي از لحاظ نثر، فضا و موضوع داشته باشد. در كارهاي ديگرم هم چنين است. من معمولاً سعي ميكنم در مرحلهي زبانورزي، با شيوههاي مختلف بنويسم. در رمانهايي هم كه نوشتهام، از نثرهاي مختلف استفاده شده.
نميخواهم به گذشته گريز بزنم، ميخواهم از امكانات گذشته استفاده كنم براي بيان مطالبي كه امروز وجود دارد. بخشي از اين تجربيات، چه تجربيات لفظي و چه تجربيات معنايي و مفهومي را ميشود از گذشته گرفت. اين امر رايجي بوده است. من نگاه ميكردم به كتاب هاي مربوط به تاريخ طنز و در اين زمينه بيشتر كتابهاي نظم و نثر فارسي را كه خواندم، ديدم تا دورهي مشروطه، هنرمندان ما بر موضوعهاي خاصي كار ميكردهاند. از قرن سوم تا مشروطه. مثلاً غزالي، داستان معروف آن پيل در خانهي تاريك را مطرح كرده، بعد سنايي مطرح كرده با ديدگاهي ديگر. بعد، مولوي، با ديدگاه متفاوتي، با آن برخورد كرده. ديدم كه اين ديدگاههاي متفاوت، اين تمثيل را قويتر كردهاند و جذابتر و كارآمدترش كردهاند و آن را به طرف واقعيت برتر بردهاند. بنابراين، كاركردن روي تمثيلها، نه براي تقليد و تكرار بوده، بلكه به معناي گسترش دادن و تكامل دادن يك شكل هنري بوده است. اين تكامل، تا دورهي مشروطه وجود داشته است.
من تصور ميكنم كه ما بايد برگرديم و ببينيم چه بخشي از اين ميراث، هنوز قادر به زندگي در زمان حاضر هست و ميشود از آن استفاده كرد. بخشي را هم كه قشر سنت بود و كاركرد تاريخي خود را از دست داده، بديهيست كه بايد رها كرد. ولي مثلاً جوامع الحكايات، هنوز براي ما يك منبع بزرگ داستانيست كه داستاننويسانها با خواندن آن ميتوانند چيزهاي تازه كشف كنند. يا بعضي متون عرفاني، هم از لحاظ زبان و هم از لحاظ مفهوم و نوع داستاني گويي، قدرتهايي دارند كه ميتوانند سرمشق بسيار خوبي براي همهي ما بشوند. سرمشق بسيار خوبي براي بردن يك داستان به سمت زبان تازه و ديد تازه. اينها البته فارغ از نگاه ما به ادبيات جهانيست. ما در تابش شناخت جهاني و تئوريهاي نقد جديد است كه ميتوانيم برگرديم و آن ميراث را ارزيابي كنيم و بخشهاي زنده و پويايش را كشف كنيم و آن بخشها را بازسازي كنيم و يا آن نوع خيال و فكر را ادامه دهيم.
©جواد مجابی
@Writing_lovers
🙏4👍2🔥1
گوش، ناظر خوبی است. هرگز سطری ننوشتهام مگر وقتی که دانستهام آنچه مینویسم چنان بیان شده که برای هرکس روشن است.
© ارنست همینگوی
@Writing_lovers
© ارنست همینگوی
@Writing_lovers
❤9👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از وقتی سیزدهساله بودم، همیشه خاطرات آلبر کامو را میخواندم؛ حالا دیگر کلمات و جملات او صمیمیترین و وفادارترین همراهان و دوستان من شدهاند. در مدتی که روی نوشتههایم کار میکنم و مابین نگارش هر یک از داستانهایم، دوباره به آنها مراجعه میکنم. گذشته از این، هروقت هم که احساس میکنم دارم راهم را در کارم یا زندگیام گم میکنم و زمانی که خیلی ساده با انزوا و تنهایی نویسندگی درگیر شدهام، بازهم این نوشتههای آلبر کامو را مرور میکنم.
من به طور ویژه شیفته خاطرات اولیه او طی سال های ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۲ هستم و از مجموعه آثار دوران جوانی او در این فاصله، یکی از اولین و محبوب ترین درس های ادبی خود را آموختم: هنر، تحمل استدلال را ندارد.
© پاتریشیا اِنجِل
@Writing_lovers
من به طور ویژه شیفته خاطرات اولیه او طی سال های ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۲ هستم و از مجموعه آثار دوران جوانی او در این فاصله، یکی از اولین و محبوب ترین درس های ادبی خود را آموختم: هنر، تحمل استدلال را ندارد.
© پاتریشیا اِنجِل
@Writing_lovers
❤6👍4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حالِ آنکس را دارم
که چیزی را به رویا دیده
و چون بیدار شود،
لذتِ آن هنوز باقی است،
اما رویا را به یاد نتواند آورد.
📕 کمدی الهی
© دانته
@Writing_lovers
که چیزی را به رویا دیده
و چون بیدار شود،
لذتِ آن هنوز باقی است،
اما رویا را به یاد نتواند آورد.
📕 کمدی الهی
© دانته
@Writing_lovers
❤5👍2🥰1