مینویسم که نوشته باشم
الان من این ترم سه تا درس با این خانوم شکرچیزاده بردارم ریسک صد درصدیه. هیچکسم نمیشناسدش که بفهمم الان سه تا درس خوب دارم یا سه تا بد.
سه روزه دارم شکرچیزاده رو میبینم فقط و لاغیر.😭😭😭😭😭
😭1
تو مسیر برگشت، هیچ چیزی اندازه فرایند گیر پسرعطرفروشهها نیفتادن بهم استرس نمیده.
😭1🤝1
هزارتا کار عقبمونده دارم که یه جورایی حتی از ددلاینشون هم گذشته، ولی خب تا میام دوباره شروعشون کنم یه صدایی تو مغزم میگه "هنوز که کسی چیزی نگفته. تو هم صداشو در نیار که اگه باز یادشون بیاد شاکی میشن." و بدین صورت بیشتر عقب میفتن.
😭1
یه عکسی دارم، انقدر تو نظرم ناز و خوشگلم توش که فکر میکنم دیگه هیچ عکسی به قشنگی اون نخواهم داشت. همونم باکیفیتشو پیدا نمیکنم اصلا.
شما نگاه کنین شاید یه چیز عادی باشه، ولی من هر چی نگاهش میکنم هی به نظرم نازتر و خوشگلتر میشه.
ناراحتم واقعا.
شما نگاه کنین شاید یه چیز عادی باشه، ولی من هر چی نگاهش میکنم هی به نظرم نازتر و خوشگلتر میشه.
ناراحتم واقعا.
😭2❤1
دوستان و دانشجویان گرامی!
رزرو ناهار شنبه فراموشتان نگردد.
پینوشت : باز من عادتم پرید، دیر یادم افتاد.
رزرو ناهار شنبه فراموشتان نگردد.
پینوشت : باز من عادتم پرید، دیر یادم افتاد.
😭1
یه چیزایی رو نمیشه برای کسی توضیح داد. مثل حس وقتی که یه نوشته قدیمی رو پیدا میکنی و میخونی، یا وقتی یه عکس خیلی قدیمی تار گرهخورده به خاطرات قدیمی اون تهمههای گالریت به چشمت میخوره، یا وقتی که یه آهنگ فراموش شده از توی پلیلیست رندومت یهویی پلی میشه، یا اون تایمی که یهویی چشمت به تقویم میفته و تاریخش به چشمت آشنا میاد ولی وقتی فکر میکنی اسم آدما رو هم حتی یادت نمیاد. اینا رو آخه چطوری میشه تو کلمه گنجوند؟
😭2
یکی از دوستان عزیزم برام آموزش قدم به قدم طراحی یه سری نقوش هندسی اسلامی (دقیق اسماشونو یادم نیست ولی اکثرشون اسلامی بودن اونطور که یادمه) رو فرستاده و انقدر همهشون جالبن که نمیدونم از کجا شروع کنم.
😭1
در حال حاضر یه کرمی تو جونم افتاده که یه کاری باید بکنم. نمیدونم اون سشواره که چند ماهه هی میرم چکش میکنم و نمیخرم رو بالاخره ثبت سفارش بزنم، یا برم پایین هلههوله بخرم، یا مهزاد رو شروع کنم، یا پاشم دکور عکاسی درست کنم، یا یکی از طرحها رو انتخاب کنم و بکشم، یا فیلم ببینم، یا چی.
😭1
مینویسم که نوشته باشم
(انقدر هیچکدوم رو انجام نمیدم تا فردا میشه.)
همینم شد اتفاقا. ولی نه از سر انتخاب نکردن. یه سری کار دیگه داشتم، اونا رو انجام دادم.
😭1
با مینو که داشتیم برمیگشتیم خونه، یه خانوم کوچولویی بهم گفت "دوستت خیلی خوشگله!"
بهش گفتم مرسی عزیزم ولی خواهرمه.
گفت "خب شما هم خیلی خوشگلین".
قشنگ دو سه لول اومد رو اعتماد به نفسم.
بهش گفتم مرسی عزیزم ولی خواهرمه.
گفت "خب شما هم خیلی خوشگلین".
قشنگ دو سه لول اومد رو اعتماد به نفسم.
❤3😭1
آبجی کوچیکه برگشته میگه این اسنپبک که فعال بشه یعنی کاکائو هم وارد نمیشه؟ من نگران شیرکاکائو ام.
🤣1😭1
باز من نیت کردم بیزنس مبتنی بر روشنایی اداییم (شمع) رو شروع کنم، یه معضل اقتصادی جدید پیش اومد (سری پیش جنگ شد).
فکر کنم اگه بیخیال بشم، یه ایرانو نجات دادم.
فکر کنم اگه بیخیال بشم، یه ایرانو نجات دادم.
😭1
فردا کله صبح رو خدا به خیر کنه که میخوام برم سر کلاس اندیشه. یعنی هر سختی و مشقتی رو میتونم تحمل کنم، به غیر از چرت و پرتای اساتید معارف.
فقط دلم میخواد یکی یه دفاعیه از اینا (همینا دیگه! چطوری بگم؟) صادر کنه تا منتالمو از دست بدم، بریک داونمو فرو بریزم بالا کلهش.
فقط دلم میخواد یکی یه دفاعیه از اینا (همینا دیگه! چطوری بگم؟) صادر کنه تا منتالمو از دست بدم، بریک داونمو فرو بریزم بالا کلهش.
😭1
به سلامتی، تو کمتر از ۲۴ ساعت آینده قراره تبدیل بشیم به یک "ناکجا"ی بزرگ روی نقشه.
اینم از زندگی جالبی که قرار بود داشته باشیم!
اینم از زندگی جالبی که قرار بود داشته باشیم!
😭1
مینویسم که نوشته باشم
هنوز تصمیم نگرفتم که آیا این سشوار صنعتی رو سفارش بدم یا خیر.
تصمیممو گرفتم. با پول همون میرم یک سری وسیله دیگه که جایگزین ندارن میگیرم.
اونم بعدا اگه به اندازه کافی پولدار شدم که با قیمت جدیدش بخرم، میگیرم.
اونم بعدا اگه به اندازه کافی پولدار شدم که با قیمت جدیدش بخرم، میگیرم.
😭1
رفتم چک کردم دیدم اصلا ناموجود شده. عکسش اینجوری بود که "میخواستی هم نمیتونستی منو بگیری بدبخت!"
ولی خب باز خدا رو شکر تصمیم گرفتم نخرمش وگرنه الان مینشستم گریه میکردم.
ولی خب باز خدا رو شکر تصمیم گرفتم نخرمش وگرنه الان مینشستم گریه میکردم.
😭1
خیلی از یکسره عجله کردن و تو عجله بودن بدم میادا ولی انگار تو خونم رسوخ کرده.
میام دو دیقه راه برم، به خودم میام میبینم یه کم سریعتر برم پرواز میکنم. آدمای جلوییم که کند راه میرن عصبی میشم. تو کلاس که میشینم هی ساعتو نگاه میکنم. تو خونه هی کلافه برای خودم میچرخم چون نمیتونم ده تا کارو تو یه ساعت تموم کنم. دلم میخواد همه چیز سریع تموم شه و بره ولی نمیشه. و کماکان هر شب به خودم میگم کاش انقدر همه چیز عجلهای نبود و با لذت کارامو انجام میدادم.
میام دو دیقه راه برم، به خودم میام میبینم یه کم سریعتر برم پرواز میکنم. آدمای جلوییم که کند راه میرن عصبی میشم. تو کلاس که میشینم هی ساعتو نگاه میکنم. تو خونه هی کلافه برای خودم میچرخم چون نمیتونم ده تا کارو تو یه ساعت تموم کنم. دلم میخواد همه چیز سریع تموم شه و بره ولی نمیشه. و کماکان هر شب به خودم میگم کاش انقدر همه چیز عجلهای نبود و با لذت کارامو انجام میدادم.
😭1