Telegram Web
چند هفته بعدش:
ما ;)
فحش به اولین صبح بعد از پایان خوشی و مرخصی..
فحش به کارمندی
فحش به همه‌ی روزهای کارمندی
آقای راننده‌ی امشب من از راه آهن تا خونه،
شما باید با این پلی لیست زیبات دوست من می‌بودی
به خاطرِ کودکانی که هنوز خودمان هستیم پایان افسانه‌ها خوش است.
این‌جا نیز پایانِ دیگری نمی‌تواند داشته باشد. باران بند می‌آید، موج‌ها آرام می‌گیرند، در آسمانِ روشن ابرها کنار می‌روند و باز هم مثل ابرهایی خواهند بود که برازنده‌ی آدم‌هایند..

شیمبورسکای عزیزم
دیدی وسط پاییز می‌شد نسیمِ گرم مرداد بخوره به صورتت؟
من میام ببینمت روشن شم نازی جون.
چون دیدنت برام عین پیدا کردن سر طنابه وسط گم شدنای ترسناک تو همین ادامه دادنای زندگی.. عین خوردن یه لیوان چایی ساده وسط هال خونه‌‌ات
هزینه کردم و برای محبوبه سی ثانیه شمع روشن کردم ورودشو باشکوه کنم. متاسفانه توی اون تایم خودشو نرسوند و ایشالا به ته مه‌های عود میرسه.
دور میدون ایستاده بودم، عینِ درخت ساعت دوازده، سایه بر خود
تا رسیدم خونه‌ی دوست، ته مه‌های عود با شام
این دیوانگی، این خواستن می‌دانید؟
مرا زخمی کرد. مرا زخمی کرد. مرا زخمی کرد..
اما هرگز نکُشت
اولین کلماتی که صبح جمعه‌ای باعث لبخندم شدن:
کارمای لنگه جورابی :)
تو بذار اونی که قراره دنیایِ در حال سقوط تورو ببینه من باشم. تو چشماتو ببند. تو فقط تا اونجایی رو ببین که دست‌هاتو من گرفته باشم
همسفر
من می‌ترسیدم ولی بخاطرت پریدم
داشتیم حکایتِ بارون می‌شنیدیم. آروم اومد گفت: تولدته.
جمع خسته‌ست وگرنه برات می‌گفتم صدای پاشیده شدن قطره‌ها چه شکلی تا توی خوابم اومدن. می‌گفتم دیدم اون برگِ طرد شده‌ از درختِ پارسالی، حالا عین یه جوونه‌ی قشنگ صورتشو جمع کرده بین دستای کسی تا دوباره سبز بشه. بهت می‌گفتم نترس. چون هیچکس جز خودت حق نداره از خواب تا بیداری‌شو تو بهار طی کنه
کی فکرشو میکرد یه روز سی و سی‌ویک ساله شیم؟
من اما ایمان داشتم که اگر فقط تو مرا ببینی، ندیدنِ همه‌ی دیگران چقدر بی اهمیت می‌شود.
آواتی‌ها، قشنگام

از سری داستان‌های الی و سینما، قسمت اول منتشر شده...
هوای دوستمو داشته باشید، برید ببینید چی آماده کرده براتون ^_^

https://www.instagram.com/reel/DATbm8GCebO/?igsh=MWhvYmIzNWV6N3V0bg==
نورِ من، جوجه‌ی کوچکم..
2025/03/16 01:43:41
Back to Top
HTML Embed Code: