Telegram Web
به بهانۀ نمایش وارهول در تهران
✍️
🔴 در نمایشگاه اخیر موزۀ هنرهای معاصر چند اثر هم از اندی وارهول به نمایش درآمده بود. فکر کردم شاید نقل بخشی کوتاهی از گفت‌وگوی آرثر دانتو، فیلسوف هنر، با جووانّا بُرّادوری بی‌مناسبت نباشد که در آن دانتو به وارهول و تأثیر او بر خودش اشاره‌ای گذرا می‌کند.

🔴 دانتو فیلسوف برجسته‌ای است که دیدگاه‌های مهمی در زمینۀ فلسفۀ هنر دارد. به عقیدۀ او، این یک چیز چگونه می‌نماید یا چگونه ادراک می‌شود تعیین نمی‌کند که آیا آن چیز اثری هنری هست یا خیر. آنچه اهمیت دارد جایگاه آن چیز در «دنیای هنر» است. بنابراین ممکن است ظاهر دو شیئ چنان شبیه باشد که هیچ تمایزی میان آنها به چشم نیاید، اما فقط یکی از آنها اثر هنری باشد. مثال مشهور دانتو جعبه‌های بریلوی اندی وارهول است.
@acedeea
🔴 وارهول با استفاده جعبه‌های سیم‌ظرفشوییِ «بریلو» مجسمه‌مانندهایی ساخت که بسیار شهرت یافتند. از نظر دانتو، جعبه‌های بریلوی وارهول اثر هنری هستند اما جعبه‌های بریلوی معمولی، که ظاهری عیناً همانند دارند، اثر هنری به شمار نمی‌آیند. دانتو می‌گوید: « برای این‌که چیزی به عنوان اثر هنری نگریسته شود، چیزی لازم است که با چشم قابل‌دیدن نیست، محیطی لازم است که یک نظریۀ هنری بر آن حاکم باشد و معرفت به تاریخ هنر: یعنی دنیای هنر لازم است.»

🔴 دانتو در کتاب تغییر چهرۀ امر معمولی می‌گوید فرض کنید ۹ تابلوی نقاشی عیناً مانند هم داریم که از یکدیگر «تشخیص‌ناپذیر» هستند. همگی بوم‌هایی چارگوش‌اند که کل سطحشان را رنگ قرمز پوشانده است. مطابق نظریۀ دانتو هریک از این تابلوها می‌تواند یک اثر هنری متمایز باشد. یکی می‌تواند دریای سرخ باشد پس فرار بنی‌اسرائیل و غرق شدن مصریان، یکی می‌تواند نمونه‌ای مینیمالیستی از هنر هندسی باشد با عنوان «میدان قرمز»، یکی می‌تواند «نیروانا» نام داشته باشد و اشاره به وحدت نیروانا و سامسارا باشد که غبار سرخ نیز خوانده می‌شود، و الی آخر.
@acedeea
گفت‌وگوی ذیل برگرفته از کتاب فیلسوف امریکایی است، گزارش گفت‌وگو برّادوری با نُه فیسلوف مهم امریکایی: کواین، دیویدسن، پاتنم، نوزیک، دانتو، کَوِل، رورتی، مک‌اینتایر، کوون. ترجمۀ فارسی من از این کتاب سال ۱۳۹۵ منتشر شد، در سال گذشته هم تجدید چاپ شده است.

بُرّادوری: از روی نوشته‌های شما می‌توان دریافت که انقلاب آوانگاردها پس از جنگ جهانی دوم، و به‌ویژه تجارب «مفهومی» که با اندی وارهول و هنر پاپ آغاز شد، تحولی‌ست که آن را نزدیک‌تر از همه دنبال کرده‌اید. چرا به جریان‌های دیگر، مثل مینیمالیسم یا اکسپرسیونیسم آبستره، نپرداخته‌اید؟

دانتو: وارهول برای من جذاب‌ترین چهره بود. نمایشگاه ۱۹۶۴ که او در آن، جعبه‌های بریلو را برای نخستین بار به نمایش گذاشت، برای من تجربۀ بسیار تأثیرگذاری بود. بعد کلاس الدبنرگ و رابرت راشنبرگ و روی لیکتنستاین را کشف کردم. اینها از جنبه‌ای فلسفی برایم انگیزاننده بودند، به نحوی که حتی در کارهای ویلم دوکونینگ و جکسن پولاک ندیده بودم. اگر اینها نبودند، هرگز از نگاه فلسفی درباۀ هنر مطلب نمی‌نوشتم و همین‌ها بودند که تمام این پرسش‌های عمیق را در ذهن من برانگیختند، مانند اینکه چرا چنان چیزی در چنین زمانی رخ داد؟ از لحاظ تاریخی چه‌طور این امکان پدید آمد که افراد شروع کنند قوطی سوپ و جعبۀ دستمال نقاشی کنند و تی‌شرت و کمیک‌استریپ را جزء هنرهای زیبا به شمار بیاورند؟ به نظر من این پرسش عظیمی بود که به پاسخ نیاز داشت.

بُرّادوری: اگر می‌توانستید رؤیای نوجوانی خود را، هنگامی که نقاشی جوان و در آرزوی موفقیت بودید، از نو بپردازید، آیا آرزو می‌کردید اندی وارهول باشید؟

دانتو:
در خیال و رؤیا به دنبال کسانی بودم همچون سزان و فیلپو لیپی و مازاتچو. اما هرگز از نگاه فلسفی دربارۀ آنها نیندیشیده بودم. فکر می‌کنم آن دوره موضوع بسیار مناسبی برای تفکر فلسفی است، چون در آن زمان خلاقیت فلسفی در هنر بسیار زیاد بود. از ۱۹۶۴ به این سو، هنر، در مقایسه با هرآنچه که پیشتر بود، چنان تغییر و تحول کرده که تقریباً تمام مطالب فلسفی‌ای که پیش از این زمان دربارۀ هنر به رشتۀ تحریر درآمده بی‌ارزش شده است. بسیاری از فیلسوفانی که تصور می‌کردند مشغول کار فلسفی‌اند در حقیقت نوعی نقد هنری انجام می‌دادند.

بُرّادوری: تا این‌جا چنین به نظر می‌آید که فقط به بخشی از جنبش آوانگاردِ پس از جنگ، و به‌طور خاص به محور نیویورکی هنر پاپ، خلاقیت فلسفی نسبت می‌دهید. اما دربارۀ جریان فرانسوی‌‌آمریکاییِ دادئیسم جدید چه نظری دارید؟ آیا فکر نمی‌کنید که از منظر فلسفی، «تغییر چهرۀ امر معمولی» در آثار نودادائیست‌ها مانند «پیش‌ساخته‌های» دوشان و راشنبرگ و «اشیاء پیدا‌شدۀ» نِوِلسن روشن‌تر تجلی یافته است؟
دانتو:
برای دوشان احترام فراوانی قائلم، هرچند فکر نمی‌کنم که کسی مثل او را تا پیش از ۱۹۶۴ می‌شد درک کرد. اما با شما موافقم. هم هنر پاپ و هم دادائیسم جدید دربارۀ طبیعت هنر و ماهیت تاریخ پرسش‌های مشابهی مطرح می‌کنند، پرسش‌هایی که در سیر تحول اندیشۀ فلسفی‌ام، همواره با من بوده‌اند.
@acedeea
برّادوری:اندی وارهول همیشه مدیریتِ تصویرِ شخصیِ خود را، حضور اجتماعی‌اش و سبک زندگی‌اش را «رویدادی هنری» هم‌ارز با تولید اثر هنری به شمار می‌آورد. وارهول با خودش همچون شیئی هنری رفتار می‌کرد، کاملاً تجسدیافته و «پیش‌ساخته»، کالایی به‌تولیدانبوه‌رسیده که هیچ‌گونه حساسیت ذهنی در آن نیست. گمانم از منظر زیباشناختی دیدگاه جذابی است، اما فکر می‌کنم در روابط شخصی حفظ این نگرش بسیار دشوار است. شما کجا وارهول را دیدید؟

دانتو:
چه جایی غیر از مهمانی می‌شد او را دید؟ ما واقعاً دو گونۀ متفاوت بودیم. من نمی‌توانستم با او صحبت کنم او هم نمی‌توانست با من حرف بزند. اما متوجه شدم که هوش فلسفی فوق‌العاده‌ای دارد. واقعاً در مورد همه‌چیز هوش درخشانی داشت، و هرچیزی که می‌ساخت به لحاظ فلسفی شگفت‌انگیز بود، اما فکر نمی‌کنم خودش می‌توانست دربارۀ آن از نظر فلسفی سخن بگوید. تجربۀ شخصی من از برخورد با او، از دور، از آن سوی اتاق در یک مهمانی بود.

برّادوری: به عقیدۀ من جذابیت فلسفی هنر پاپ و دادائیسم جدید در مسأله قرار دادنِ مرزهای مفهومیِ هنر نهفته است. مرز میان هنر و زندگی مبهم است، از جمله به دلیل این عمل جابه‌جایی، که در آن شیئی معمولی (مانند قوطی‌های سوپ وارهول و آبریزگاه مردانۀ دوشان) از ارزش کاربردی خود فاصله می‌گیرد و به مرتبۀ شیئی با مصرف هنری برکشیده می‌شود. تحلیل رفتنِ خطِ ممیزِ میان هنر و زندگی مجال برخی گمانه‌زنی‌ها دربارۀ «مرگ» یا «محوِ» هنر را پدید آورده است. به واقع بسیاری از منتقدان مکاتب مختلف این درون‌مایه را گرفته و به شیوه‌های گوناگونی به شرح و بسط آن پرداخته‌اند. در این‌جا به‌خصوص هرولد رزنبرگ، و در اروپا، ژان بودریار را در نظر دارم. موضع شما دربارۀ این مسأله چیست؟

دانتو:
شخصاً هیچ‌گاه نابودی هنر را باور نداشته‌ام، و در مورد اینکه چنین چیزی از لحاظ فلسفی چه‌گونه ممکن است رخ دهد هیچ نظری ندارم. فکر می‌کنم دربارۀ هنر هیچ کسی تا به حال به خوبی هگل سخن نگفته است. وقتی که می‌گوید زیباییِ هنری تصور یا اندیشه‌ای است که تجسد محسوس یافته، حق مطلب را به نحو احسن ادا کرده است. به اعتقاد من از حیث ضرورت، چارچوب یا قالب محسوس هنر هرگز نمی‌تواند، به قول معروف، انتزاع یا تجرید محض باشد. حتی هنرِ به‌اصطلاح مجرد (آبستره) نیز ناگزیر نیازمند تجسم محسوس است. از نگاه فلسفی، محو یا نابودی هنر ممکن نیست؛ اما معنای این سخن آن نیست که از منظر تجربه و آزمون اینکه ببینیم تا چه اندازه می‌توانیم در این جهت حرکت کنیم جذابیتی ندارد.
@acedeea
🔴 مصاحبه برگرفته است از کتاب فیلسوف امریکایی، جوانّا برّادوری، ترجمه میثم محمدامینی، نشر نو.
لوژیولوژی یا شناسی‌شناسی!
(دربارۀ پسوندِ -logy در کلمات انگلیسی)

🔴 در زبان انگلیسی کلمات متعددی پسوندِ -logy دارند که از پسوندِ یونانیِ -λογία گرفته شده است. معمول است که در فارسی برای این واژه‌ها معادل‌هایی با پسوندِ ـ‌شناسی انتخاب می‌شود، که در بسیاری از موارد هم معادل‌های خوبی هستند. ولی اگر بخواهیم این را یک قاعده تلقی کنیم و هرجا انتهای کلمه‌ای انگلیسی -logy دیدیم در معادل‌گذاریِ فارسی هم ـ‌شناسی را پشت یک کلمۀ فارسی ببندیم، ترجمه گاهی نادقیق و گاهی هم آشکارا نادرست خواهد شد.

مثلاً من گمان می‌کنم ترجمۀ terminology به «اصطلاح‌شناسی» تقریباً همیشه نادرست است، ترجمۀ methodology به «روش‌شناسی» خیلی اوقات خطا است، یا دست‌کم دقیق نیست، و همین‌طور گاهی ترجمۀ mythology به «اسطوره‌شناسی»، و گاهی ترجمۀ psychology به «روان‌شناسی»، و در مواردی کم‌شمارتر ترجمۀ biology به «زیست‌شناسی» نادقیق است.
@acedeea
نمی‌خواهم هیچ‌گونه دسته‌بندی جامع یا مانعی به دست دهم. ولی ظاهراً در برخی کلمات می‌شود پسوندِ -logy را راحت به پسوندِ ـ‌شناسی ترجمه کرد. مانند anthropology (انسان‌شناسی)، archeology (باستان‌شناسی)، bacteriology (باکتری‌شناسی)، climatology (اقلیم‌شناسی)، cosmology (کیهان‌شناسی)، criminology (جرم‌شناسی)، cytology (یاخته‌شناسی)، demonology (دیوشناسی)، dialectology (لهجه‌شناسی)، ecology (بوم‌شناسی)، embryology (جنین‌شناسی)، epistemology (معرفت‌شناسی)، ethnology (قوم‌شناسی)، ethology (رفتارشناسی)، etymology (ریشه‌شناسی)، futurology (آینده‌شناسی)، genealogy (تبارشناسی)، immunology (ایمنی‌شناسی)، lexicology (واژگان‌شناسی)، meteorology (هواشناسی)، mineralogy (کانی‌شناسی)، musicology (موسیقی‌شناسی)، neurology (عصب‌شناسی)، ornithology (پرنده‌شناسی)، paleontology (دیرین‌شناسی)، sinology (چین‌شناسی)، sociology (جامعه‌شناسی)، و virology (ویروس‌شناسی).
@acedeea
کلمات دیگری هستند با پسوند -logy که در ترجمه‌شان به فارسی تقریباً هیچ‌گاه پسوند ـ‌شناسی ظاهر نمی‌شود و اشتباهی هم پیش نمی‌آید. مانند anthology (گلچین) eulogy (مدح)، hagiology (اخبار اولیا، سرگذشت قدیسان)، necrology (سیاهۀ اموات، آگهی ترحیم)، tautology (همان‌گویی)، trilogy (سه‌گانه، گروهی مرکب از سه چیز) و کلمات دیگری که با اعداد به علاوۀ پسوندِ -logy ساخته می‌شوند مثل tetralogy (چهارگانه) و pentalogy (پنج‌گانه).
ولی دستۀ سوم کلماتی هستند که علاوه بر اینکه یک معنا با پسوندِ ـ‌شناسی دارند، معنای مرتبط اما کاملاً متمایزی دارند که معمولاً نادیده گرفته می‌شود. از کلمات این دسته به اینها می‌توان اشاره کرد:

🔴 methodology:
این کلمه علاوه بر اینکه به معنای «مطالعه در اصول و روش‌های تحقیق» است، معنای دیگری هم دارد که از قضا در انگلیسی در اکثر موارد به همین معنی به کار می‌رود و فرهنگ‌های انگلیسی‌به‌انگلیسی نیز همین معنا را به عنوان معنای اول‌،‌ یا گاهی حتی یگانه معنای این کلمه ذکر کرده‌اند: «مجموعۀ اصول و قواعد و روش‌هایی که در حوزۀ پژوهشی به کار گرفته می‌شود». بنابراین به نظرم در بسیاری از موارد در فارسی «روش‌ها» یا «مجموعۀ روش‌ها» ترجمۀ درست‌تری است برای متدولوژی. (و از جمله در پایان‌نامه‌ها، که رسم است فصل دوم را به «روش‌شناسی!» اختصاص می‌دهند. ولی کسی آنجا دربارۀ توجیه معرفت‌شناسانۀ استدلال استقرایی یا فلان قاعدۀ آماری بحث نمی‌کند، بلکه گزارشی می‌دهد از «مجموعۀ روش‌هایی» که به کار گرفته و چگونگی استفاده از آنها.)
🔴 biology:
این کلمه به جز اینکه به معنای «مطالعۀ اِشکال حیات» یا «زیست‌شناسی» است، دو معنای دیگر هم دارد. یکی به معنای «مجموعۀ گیاهان و جانوران یک ناحیه» است، مثلاً در این عبارت «the biology of Persian gulf»، و دیگری به معنای «فیزیولوژی و رفتار و دیگر خصوصیاتِ یک ارگانیسم یا رده‌ای از رگانیسم‌ها».
. (کلمۀ zoology نیز دقیقاً همین وضع دارد. هم به معنای «جانورشناسی» است هم به معنای «حیات جانوریِ یک منطقه یا دورۀ خاص».)

🔴 psychology:
این کلمه به جز «مطالعۀ علمی ذهن بشر و کارکردهایش» به معنای «مجموعۀ خصوصیات ذهنی یا روانیِ یک شخص یا گروه» هم هست. البته به گمانم بر اثر کثرت استعمال، «روان‌شناسی» به این معنای دوم هم در فارسی تا حدودی جا افتاده است و در متن‌های تألیفی و غیرترجمه‌ای هم می‌بینیم که «روان‌شناسی» به معنای «مجموعۀ ویژگی‌های روانی» به کار می‌رود. برای نمونه، صادق زیباکلام در کتابش با عنوان رضا شاه در بخش با عنوان «روان‌شناسیِ رضاشاه» دربارۀ خصوصیات و ویژگی‌ها روانیِ رضاشاه بحث می‌کند.

🔴 mythology:
این کلمه به جز «مطالعۀ اسطوره‌ها» به معنای «مجموعۀ اسطوره‌ها، به‌ویژه اسطوره‌های متعلق به یک سنت دینی یا فرهنگی خاص» نیز هست، و از قضا فرهنگ آکسفرد این معنای دوم را در مقام معنای اول ذکر است.

🔴 theology:
هم به معنای «شناخت ماهیت خداوند و باورها دینی» است (الهیات، یزدان‌شناسی)، و هم به معنای «مجموعه‌ای نظام‌مند از باورهای دینی».

🔴 pathology:
معنای اول این کلمه «مطالعۀ علل و آثار بیماری‌ها، آسیب‌شناسی» است. ولی هم به معنای «رفتارِ نوعیِ یک بیماریِ خاص» است، هم به معنای خود بیماری. مثلاً در این جمله: « CT scans help radiologists diagnose pathologies such as cancer.».

🔴 chronology:
هم به معنای «مطالعۀ سوابق تاریخ برای مشخص کردن زمان وقوع رویدادها» است هم به معنای «فهرستی از رویدادها به ترتیب زمانی».

🔴 morphology:
این کلمه به جز «مطالعۀ ریخت و شکلِ چیزها» به معنای «یک ریخت یا شکل یا ساختارِ خاص» نیز هست.

🔴 toxicology:
هم به معنای «سم‌شناسی» است هم به معنای «انواع و میزان مواد سمّیِ موجود در بدن شخص».

شاید رجوع به اصل یونانی این پسوند قدری رفع ابهام کند. کلمۀ یونانیِ λόγος علاوه بر اینکه معنای «دانش» و «شناخت» دارد به معنای «داستان» یا «شرح» نیز هست و فعلِ λέγω علاوه بر «گفتن» به معنای «گرد آوردن» و «چیدن» و «مرتب کردن» نیز هست، چنان‌که مثلاً کلمۀ anthology مأخود است از فعلِ یونانیِ ἀνθολογέω یعنی «گُل می‌چینم» که خود مرکب است از ἄνθος به معنای «گُل» به علاوۀ فعلِ λέγω به معنای «چیدن». (برای توضیحات دقیق‌ترِ ریشه‌شناسانه به این مدخل ویکی‌پدیا و این مدخل ویکی‌‌شنری مراجعه کنید).
@acedeea
پس شاید بتوان گفت این پسوندِ -logy بعضی جاها معنای «فهرست» یا «سیاهه» پیدا می‌کند. در نتیجه در کلمه‌ای مانندِ terminology «اصطلاح‌نامه» یا «مجموعۀ اصطلاحات» حتماً ترجمۀ بهتر و دقیق‌تری است از «اصطلاح‌شناسی».
قصدم یادآوریِ یک نکتۀ مختصر بود ولی سخن به درازا کشید. نهایتاً اینکه اگر در انگلیسی به کلمه‌ای برخوردید که پسوندِ -logy دارد، به‌خصوص هنگام‌ ترجمه، خوب است که به فرهنگ‌های انگلیسی‌به‌انگلیسی مراجعه کنید، شاید معانی دیگری هم در کار باشند.

◀️ این مدخل ویکی‌پدیا فهرست مفصلی است از کلماتی که در انگلیسی پسوندِ -logy دارند به همراه معانی‌شان.
@acedeea
Logiology.pdf
156.7 KB
فایل پی‌دی‌افِ مطلبی که در مورد پسوند logy- نوشتم ⬆️
آیا ترجمۀ منظوم از ایلیاد و ادیسه امکان‌پذیر است؟
🛑
(دربارۀ وزن شعر حماسی در یونان باستان)
🔴

سعید نفیسی در سال ۱۳۳۴ در مقدمۀ ترجمه‌اش از ایلیاد نوشت: «اصلِ ایلیاد در زبان یونانی به شعر است اما جمله‌بندی و تلفیق و ترکیب و روش سخن و سیاق کلام زبان یونانی قدیم با هیچ زبان سازگار نیست و به همین جهت تقریباً محال است کسی بتواند آن را به نظم فارسی در آورد و حتی ترجمۀ مصراع‌به‌مصراع و بیت‌به‌بیت هم ناممکن است و به سبب همین دشواری، ترجمه‌های منظوم آن در زبان‌های دیگر هم فراوان نیست.»
🔴
تابستان ۱۳۷۹ بود که این جمله در مقدمۀ ترجمۀ نفیسی از ایلیاد خواندم. تازه از شرّ کنکور خلاص شده بودم و در کتاب غلت می‌خوردم و عذاب ماه‌ها و روزهای پیش از کنکور را از یاد می‌بردم. پیش خودم فکر می‌کردم که این چه جور شعر یا نظمی است که نه به فارسی در می‌آید و نه حتی ترجمۀ مصراع‌به‌مصراع یا حتی بیت‌به‌بیت از آن ممکن است. کمی جست‌وجو و پرس‌وجو کردم، ولی پاسخی نیافتم.
🔴
چند سال پیش تفنناً شروع کردم به خواندن یونانیِ باستان. بدون کلاس و معلم. حقیقتاً تفننی. نه قصد داشتم دربارۀ فلسفۀ یونان پژوهشی کنم، نه دربارۀ ادبیات حماسی و نمایشیِ یونان باستان، و نه دربارۀ عهد جدید ... کاملاً تفریحی. و به نظرم لذت‌بخش‌ترینِ کارها همان است که بی‌غرض انجام شود...
🔴
ادامۀ مطلب را در اینجا بخوانید.
@acedeea
VID_20250104_140000.mp4
11.2 MB
قرائت پنج سطر اول ایلیاد به یونانی از اَندرو فُرد:
از مصاحبه‌ام با هم‌میهن:
🔴
دو سال پیش، ۱۲۰۰ دانشمند که در رأس آنها افرادی چون پروفسور ریچارد لیندزن و پروفسور ایوار گیاور، برنده جایزه نوبل فیزیک قرار داشتند، در بیانیه‌ای اعلام کردند هیچ شرایط اضطراری آب‌وهوایی در جهان رخ نداده و محیط‌زیست روند طبیعی همیشگی خود را طی می‌کند. طبق برآورد این گروه، هشدارهایی مبنی بر خطر قریب‌الوقوع تغییرات بازگشت‌ناپذیر اقلیمی، بیشتر از آن‌که علمی باشد، اموری سیاسی و رسانه‌ای هستند و در بهترین حالت از خطای مدل‌سازی‌های اقلیمی نشأت گرفته است. به‌زعم این گروه، هیچ شواهد آماری وجود ندارد که گرمایش زمین باعث تشدید طوفان‌ها، سیل‌ها، خشکسالی‌ها و بلایای طبیعی مانند آن شده یا آن‌ها را بیشتر می‌کند. حتی همین گروه نادیده‌انگاری آثار مفید CO2 را نکوهش کردند و به‌طور جدی مخالفت خود را با سیاست دی‌اکسید کربن صفر برای ۲۰۵۰ که از نظر آنها سیاستی «غیر مفید و غیر واقع‌بینانه» است، ابراز داشتند. بسیار خب با چنین وضعیتی، چرا نتوان رویکرد ترامپ در خروج از پیمان پاریس را نیز «علمی» نامید؟
🔴
تغییر اقلیم به‌ویژه در سالیان اخیر یکی از اصلی‌ترین حوزه‌های تماس سیاست‌گذاری عمومی با پژوهش‌های دست‌اول علمی بوده است. در اینجا پای منافع سیاسی و مالی بسیار کلانی در میان است و همین مسئله سبب شده شرایطی کم‌نظیر برای پژوهش علمی پدید آید. تصمیم‌های سیاستیِ بسیار مهمی وابسته به نتایج پژوهش‌های علمی در این زمینه است. از همین‌رو طبیعی است که روند پژوهش‌های علمی در این زمینه تحت ملاحظات یا حتی دخالت‌هایی بی‌سابقه قرار بگیرد.
🔴
موضوع تغییرات اقلیمی و رویکردهای مختلف به آن، به‌ویژه در سیاست‌های عمومی، همواره مورد بحث و جدل بوده است. در این زمینه، نظرات مختلفی از سوی دانشمندان و سیاست‌مداران وجود دارد. در مورد بیانیه‌ای که به آن اشاره کردید، مهم است که چند نکته را در نظر بگیریم. یکی تنوع در دیدگاه‌های علمی است. اگر بخواهم موضوع را خیلی ساده بیان کنم، باید بگویم که در علم تجربی، هر نظریه‌ای حاصل «گذار» یا پرشی است که از مشاهدات تجربیِ محدود به سوی نظریه کلی انجام می‌دهیم. اساس کار علمی بر استدلال استقرایی یا احتمالاتی است. هیچ نظریه یا نتیجه‌ای با قوتِ ریاضی اثبات نمی‌شود. بنابراین بیشتر اوقات امکان مخالفت معقول با یافته‌های پژوهشی وجود دارد.
🔴
گفتم که در مورد مسئله تغییر اقلیم شرایط کم‌سابقه‌ای را در زمینه پژوهش علمی شاهد هستیم و با ورود سیاست‌مداران و رسانه‌ها، و به‌طورکلی کشیده شدن مسئله به حوزه عمومی، شرایط عادی برای انجام پژوهش علمی بی‌طرفانه تا حدی زیاد از میان رفته است. حقیقت این است که بحث و جدل و دعوا رویه حاکم در علم است نه استثنا. وضع در جبهه‌های تحقیق تقریباً همیشه همین‌طور است که نظرات مختلف و گاهی ضد و نقیض مطرح می‌شوند و در هر حوزه پژوهشی میان متخصصان در مورد جدیدترین مسائل اختلاف‌نظرهای جدی وجود دارد.
🔴
چیزی که معمولاً نوشته‌های عمومی درباره علم در مطبوعات یا کتاب‌های ترویج علم (pop-science) یا بعداً کتاب‌های درسی دیده می‌شود مطالبی است که در مورد آنها در جامعه علمی اجماع حاصل شده و جبهه‌های تحقیق از آنها دور شده است. بنابراین اگر بخواهم این پرسش شما را درباره علمی بودنِ رویکرد ترامپ پاسخ بدهم، باید بگویم که مخالفت با تغییر اقلیم می‌تواند علمی باشد، ولی رویکرد ترامپ قطعاً علمی نیست. ترامپ تصمیم خود را در زمینه ادعای تغییر اقلیم قبلاً اتخاذ کرده و هر تغییری در مجموعه شواهد تجربی و نظریه‌های علمی ایجاد شود احتمالاً تغییری در تصمیم او به وجود نخواهد آمد.
🔴
متن کامل مصاحبه را در اینجا بخوانید.
این دو مطلب یکی در نقد کتابی که نشر کرگدن منتشر کرده، و و دیگری پاسخ مدیر نشر کرگدن به این نقد به نظرم خواندنی‌اند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2025/04/14 02:36:22
Back to Top
HTML Embed Code: