.
تسلای جهان ، این است که رنجِ مُدام و پیوسته وجود ندارد. غمی میرود و شادیای باز زاده میشود...
آلبر_کامو
هفتم نوامبر ؛ سالروز تولد #آلبر_کامو
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
تسلای جهان ، این است که رنجِ مُدام و پیوسته وجود ندارد. غمی میرود و شادیای باز زاده میشود...
آلبر_کامو
هفتم نوامبر ؛ سالروز تولد #آلبر_کامو
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
✅ نگاهیبهرمان»مرگمخصوص«
اثر»فرشيدشيروانی«
دردهایفراترازمرگ!
✍ #ناهيد_شمس در شماره ۱۷۳۳ روزنامه #نقدحال
مرگ مخصوص با روايت وصف راوي رو به مرگ شروع ميشود. کريم مردي که زندگي پرفراز و نشيبي داشته و امروز هم مثل هر روز از خانه بيرون ميزند، بيآنکه بداند امروز آخرين روز زندگياش خواهد بود. اما وقتي حالش منقلب ميشود و شايد لحظات رو به مرگ را طي ميکند، گوشههايي از زندگياش ناگهان برايش روشن ميشود. گويا نقاط عطف زندگياش روي دور تند جلوي چشمش ظاهر ميشود. پيش از همه، خاطرات کودکي و چالشهاي آن است که برايش تداعي ميشود. »ننه فاطمه، برايم قصه ميگفت. از روزهاي عزيز مرده و گم شده. با چشمان سفيد نيمهباز به تاريکي چشم ميدوخت: ماه تي تي، ماه تي تي مسافر منو نديدي؟« »به تاريکي چشم ميدوختم، ميپرسيدم: ننه مسافرت کجا رفت؟«
و در لحظاتي که او رو به مرگ است، روايتهاي مرگهاي عجيب برايش تداعي ميشود. روايت خودکشي محمدکاظم زير درخت کنار و روايتها و داستانهاي فولکلور و عاميانه.
»با اولين تاريکي مادر صدايم ميزد: کريم، زير کنار نمون. شب شده الان تپتپو مياد. ندايي آهسته نجوا ميکرد: اجنه شب بالاي درختان بازي ميکنند، زير درخت نمان.«
و يکي از پررنگترين تداعيهاي پيش از مرگ براي کريم، رابطهي معلولش با پدر است. پدري تحقيرکننده، شکستخورده و مستبد که سايهاش آنچنان بر سر کريم سنگيني ميکند که تا پاي مرگ هم نميتواند از اين سايهي سنگين بگريزد.
»دست دراز ميکرد و پيراهنم را از پشت ميگرفت. با انگشتانش به شانهام چنگ ميانداخت. پنجههاي مرداناش کتفم را ميفشرد...« و همين رابطه معيوب است که زندگي ورشکسته و شکستخوردهي کريم را رقم ميزند. کريم اگرچه ميداند که پدر ورشکسته شده و درد ميکشد، اما نميتواند بپذيرد که پدر براي جبران شکستهايش او را تحقير کند. اما کريم هم وقتي به سن پدر ميرسد همان رفتار را با همسر و فرزندانش پيش ميگيرد و حالا که در يک قدمي مرگ است در مرور خودش به يک انسان درمانده و تحقيرشده ميرسد، دردي که درد مرگ را صدچندان ميکند و بخش عظيمي از اين مصيبتها را فقر است که رقم ميزند. فقر باعث ميشود که پدر سرشار از کمپلکس و عقده بشود و ديگر جايي براي مهرورزيدن باقي نماند. فقر است که باعث ميشود مردان ولايت يک يک زير درخت کنار خودکشي کنند. و رنج تحقير و استبداد پدر است که کريم را موجودي ضعيف و ترسو بار ميآورد. موجودي که ترس باعث شب ادراريش ميشود و مادر ناچار است او را با دروغهايش تبرئه کند.
»کار بچهام نيست. شاپليشکها شاشيدهاند.«
کريم در لحظات رو به مرگ، جنگ، اشغال و تحقير و فقر را تداعي ميکند. هر آنچه که براي هميشه در ذهناش خط انداخته زمان مرگ تداعي ميشود و يکي ديگر از تداعيها، ممانعت پدر از رفتن او به مدرسه است و اجبار او در کارکردن بهجاي درسخواندن. براي او پيش از مرگ، چالشهاي زندگياش يکي پس از ديگري جلوي چشمش رژه ميروند. از تصميم به اقدام به خودکشي تا مراحل بلوغ جنسي و عاشقشدن و شکست در عشق و سپس ازدواج و کار و ناکامي...
و در همهي اين مراحل، راوي سايه نحس و سنگين پدر مستبد و تحقيرکننده را بر سر خود حس ميکند. سايهاي که هرگز او را رها نکرده و هميشه سبب حرمان اوست و حتي عشق گوهر هم نميتواند او را از اين حرمان بيرون ببرد. اگرچه او با گوهر به کشف تازهاي از خود ميرسد که متاسفانه بهعلت شکست در آن دوام نميآورد.
»حسي از کشف تازهي خودم، حس مبهمي مرا از نفرتها و کينهورزيهاي بيدليل، به درون زندگي تازهاي پرتاب کرده بود. حسي نو، ناب و تازه.«
اما بازهم سايه سنگين پدر است که مانع اين وصلت و درک کامل عشق ميشود. »پدرم گفت: نه، وصلت ما نيست و مادر هم تاييد ميکرد، مگه دختر قحطيه، پارهي ما نيست، از فاميل نيست. به درد تو نميخوره.«
اما نکتهاي که در رمان مشهود است اينکه، راوي اگرچه پيش از مرگ دچار يک حالتي از مرور و توهم و هذيان شده است، اما سير اتفاقات بهترتيب در ذهن او روشن ميشود که چندان با وضعيت راوي همخواني ندارد. در وضعيت رو به مرگي که راوي قرار دارد فرصتي براي توضيحات و توصيفات که نويسنده آورده، نيست و اينجاست که ما ردپاي نويسنده را کاملا در اثر ميبينم، خصوصا در فصلهاي پاياني و رمان از همينجاست که دچار لکنت ميشود.
@naghdehall
@afarineshdastan
@afarineshdastan
اثر»فرشيدشيروانی«
دردهایفراترازمرگ!
✍ #ناهيد_شمس در شماره ۱۷۳۳ روزنامه #نقدحال
مرگ مخصوص با روايت وصف راوي رو به مرگ شروع ميشود. کريم مردي که زندگي پرفراز و نشيبي داشته و امروز هم مثل هر روز از خانه بيرون ميزند، بيآنکه بداند امروز آخرين روز زندگياش خواهد بود. اما وقتي حالش منقلب ميشود و شايد لحظات رو به مرگ را طي ميکند، گوشههايي از زندگياش ناگهان برايش روشن ميشود. گويا نقاط عطف زندگياش روي دور تند جلوي چشمش ظاهر ميشود. پيش از همه، خاطرات کودکي و چالشهاي آن است که برايش تداعي ميشود. »ننه فاطمه، برايم قصه ميگفت. از روزهاي عزيز مرده و گم شده. با چشمان سفيد نيمهباز به تاريکي چشم ميدوخت: ماه تي تي، ماه تي تي مسافر منو نديدي؟« »به تاريکي چشم ميدوختم، ميپرسيدم: ننه مسافرت کجا رفت؟«
و در لحظاتي که او رو به مرگ است، روايتهاي مرگهاي عجيب برايش تداعي ميشود. روايت خودکشي محمدکاظم زير درخت کنار و روايتها و داستانهاي فولکلور و عاميانه.
»با اولين تاريکي مادر صدايم ميزد: کريم، زير کنار نمون. شب شده الان تپتپو مياد. ندايي آهسته نجوا ميکرد: اجنه شب بالاي درختان بازي ميکنند، زير درخت نمان.«
و يکي از پررنگترين تداعيهاي پيش از مرگ براي کريم، رابطهي معلولش با پدر است. پدري تحقيرکننده، شکستخورده و مستبد که سايهاش آنچنان بر سر کريم سنگيني ميکند که تا پاي مرگ هم نميتواند از اين سايهي سنگين بگريزد.
»دست دراز ميکرد و پيراهنم را از پشت ميگرفت. با انگشتانش به شانهام چنگ ميانداخت. پنجههاي مرداناش کتفم را ميفشرد...« و همين رابطه معيوب است که زندگي ورشکسته و شکستخوردهي کريم را رقم ميزند. کريم اگرچه ميداند که پدر ورشکسته شده و درد ميکشد، اما نميتواند بپذيرد که پدر براي جبران شکستهايش او را تحقير کند. اما کريم هم وقتي به سن پدر ميرسد همان رفتار را با همسر و فرزندانش پيش ميگيرد و حالا که در يک قدمي مرگ است در مرور خودش به يک انسان درمانده و تحقيرشده ميرسد، دردي که درد مرگ را صدچندان ميکند و بخش عظيمي از اين مصيبتها را فقر است که رقم ميزند. فقر باعث ميشود که پدر سرشار از کمپلکس و عقده بشود و ديگر جايي براي مهرورزيدن باقي نماند. فقر است که باعث ميشود مردان ولايت يک يک زير درخت کنار خودکشي کنند. و رنج تحقير و استبداد پدر است که کريم را موجودي ضعيف و ترسو بار ميآورد. موجودي که ترس باعث شب ادراريش ميشود و مادر ناچار است او را با دروغهايش تبرئه کند.
»کار بچهام نيست. شاپليشکها شاشيدهاند.«
کريم در لحظات رو به مرگ، جنگ، اشغال و تحقير و فقر را تداعي ميکند. هر آنچه که براي هميشه در ذهناش خط انداخته زمان مرگ تداعي ميشود و يکي ديگر از تداعيها، ممانعت پدر از رفتن او به مدرسه است و اجبار او در کارکردن بهجاي درسخواندن. براي او پيش از مرگ، چالشهاي زندگياش يکي پس از ديگري جلوي چشمش رژه ميروند. از تصميم به اقدام به خودکشي تا مراحل بلوغ جنسي و عاشقشدن و شکست در عشق و سپس ازدواج و کار و ناکامي...
و در همهي اين مراحل، راوي سايه نحس و سنگين پدر مستبد و تحقيرکننده را بر سر خود حس ميکند. سايهاي که هرگز او را رها نکرده و هميشه سبب حرمان اوست و حتي عشق گوهر هم نميتواند او را از اين حرمان بيرون ببرد. اگرچه او با گوهر به کشف تازهاي از خود ميرسد که متاسفانه بهعلت شکست در آن دوام نميآورد.
»حسي از کشف تازهي خودم، حس مبهمي مرا از نفرتها و کينهورزيهاي بيدليل، به درون زندگي تازهاي پرتاب کرده بود. حسي نو، ناب و تازه.«
اما بازهم سايه سنگين پدر است که مانع اين وصلت و درک کامل عشق ميشود. »پدرم گفت: نه، وصلت ما نيست و مادر هم تاييد ميکرد، مگه دختر قحطيه، پارهي ما نيست، از فاميل نيست. به درد تو نميخوره.«
اما نکتهاي که در رمان مشهود است اينکه، راوي اگرچه پيش از مرگ دچار يک حالتي از مرور و توهم و هذيان شده است، اما سير اتفاقات بهترتيب در ذهن او روشن ميشود که چندان با وضعيت راوي همخواني ندارد. در وضعيت رو به مرگي که راوي قرار دارد فرصتي براي توضيحات و توصيفات که نويسنده آورده، نيست و اينجاست که ما ردپاي نويسنده را کاملا در اثر ميبينم، خصوصا در فصلهاي پاياني و رمان از همينجاست که دچار لکنت ميشود.
@naghdehall
@afarineshdastan
@afarineshdastan
✅ نگاهیبهرمان»در«اثر»ماگداسابو«
ترجمه»نصرالهمردانی«
پشت»در«هایبسته
✍ #فروزان_مقصودی در شماره ۱۷۳۳ روزنامه #نقدحال
ماگدا سابو در سال 1917 در شهر دبرسن مجارستان در خانوادهاي پروتستان بهدنيا آمد. از کودکي با زبانهاي لاتين، آلماني، انگليسي و فرانسوي صحبت ميکرد.
https://B2n.ir/a94262
@naghdehall
@afarineshdastan
@afarineshdastan
ترجمه»نصرالهمردانی«
پشت»در«هایبسته
✍ #فروزان_مقصودی در شماره ۱۷۳۳ روزنامه #نقدحال
ماگدا سابو در سال 1917 در شهر دبرسن مجارستان در خانوادهاي پروتستان بهدنيا آمد. از کودکي با زبانهاي لاتين، آلماني، انگليسي و فرانسوي صحبت ميکرد.
https://B2n.ir/a94262
@naghdehall
@afarineshdastan
@afarineshdastan
Telegraph
نگاهیبهرمان»در«اثر»ماگداسابو«ترجمه»نصرالهمردانی«/پشت»در«هایبسته
✍ فروزان_مقصودی ماگدا سابو در سال 1917 در شهر دبرسن مجارستان در خانوادهاي پروتستان بهدنيا آمد. از کودکي با زبانهاي لاتين، آلماني، انگليسي و فرانسوي صحبت ميکرد. در دانشگاه دبرسن، زبان و ادبيات لاتين و مجاري خواند. در سالهاي 1944 و 1945 در مناطق تحت…
بسیارند کسانی که گمان میکنند در حال اندیشیدن هستند، حال آن که تنها کاری که میکنند دادن سر و شکل تازه به تعصباتشان است.
#ویلیام_جیمز
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
#ویلیام_جیمز
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
بیست و ششمین شماره ماهنامه ادبی هنری اجتماعی مستقل توتم ویژه "وطن "منتشر شد
در این شماره میخوانید
۱_سخن سردبیر
رویامولاخواه
___
بخش اندیشه فلسفه و اجتماعی
۲_وطن در برابر دیگری
دکتر ایمان نمدیانپور
۳_کشسانی و تابآوری در سرزمین مادری
هادی دانش
۴_وطن دال بی مدلول:دکتر شیما سلطانیزاده
۵_هر فرد درون خود وطنی دارد
اعظم کشاورز
۶_نگرشی بینا متنی بر مفهوم وطن
بهمن عباسزاده
۷_وطن تنها مکان جغرافیایی نیست
دکترعباس شکری
۸_این موجود ننگین را نابود کنید
پلتفرم داده های میدانی
علی عسگرغنچه
۹_اهمیت سرمایه روانی در موفقیت
مرتضی منادی
____
بخش خبر
۱۰_گفتگو با دکتر سعید جهان پولاد شاعر مترجم پژوهشگر زبان و ادبیات تطبیقی
مصاحبه کننده:دکتر کریم مبشری
-------
بخش هنر
۱۱_هنر بیان حیاتی هویت فرهنگی
گروه آرت بال
بخش سینما
۱۲_تحلیل تعلیق زمانی از منظر ژرار ژنت در مواجهه با فیلم یادگاری از کریستوفر نولان
محمدرضا قائمی
۱۳_یادداشتی بر فیلم پ مثل پلیکان اثر پرویز کیمیاوی
مرداد عباس پور
۱۴_زخمی عمیق تر از انزوا
یادداشتی بر سریال خانه جنگلی
به کارگردانی موریس پیالا
امیرحسین تیکنی
۱۵_یادداشتی بر فیلم توت فرنگیهای وحشی
به کارگردانی اینگمار برگمن
شهناز شهبازی
____
بخش ادبیات داستانی
۱۶_شوق آگاه شدن
یادداشتی بر کتاب از نفس افتادگان
گزیده کاریکاتور های مسعود مهرابی
امیرحسین تیکنی
۱۷_شکوه مرگ در سايه پوچي زندگی
نگاهی به رمان بیگانه آلبر کامو
دکتر عباس شکری
۱۸_داستانها...
۱_داستان درد در خانه
بهجت داوودی
۲_داستان لاماسو
مریم آمارلو
۳_داستان خروج اضطراری
مژگان شعبانی
___بخش کودک و نوجوان
۱۹-داستان آغ بالا
سپیده داداشزاده
_
_بخش شعر و ادب
۲۰_استبداد زبان و فراتر رفتن از آن
تحلیلی بر شعر استبداد سطور از صحرا کلانتری
دکتر عباس شکری
۲۱_نونگری در نوع نو
بازخوانی شعرهای شیرین صدیقی
دکتر وسعت آله کاظمیان دهکردی
۲۲_اشعار به کوشش سیمین بابائی
۱- محمد جانبازان
۲- ابوالفضل حکیمی
۳- مظفر امینی
۴- آیدا مجیدآبادی
۵- شهلا فرجزاده خوئینی
۶- نصرتالله مسعودی
۷- اعظم کشاورز
۸- مهری ذبیحی
۹- پروانه وثوقی
۱۰- قاسم بغلانی
۱۱- فرشاد حجتی
۱۲- زینب فرجی
۱۳- محمدعلی آزادوند
۱۴- آذر غلامی
۱۵- ندا پیشوا
۱۶- محسن افشارنادری
۱۷- وحید خیرآبادی
https://totem-mag.com/dp-34-1673-1
#ادبیات #توتم
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
در این شماره میخوانید
۱_سخن سردبیر
رویامولاخواه
___
بخش اندیشه فلسفه و اجتماعی
۲_وطن در برابر دیگری
دکتر ایمان نمدیانپور
۳_کشسانی و تابآوری در سرزمین مادری
هادی دانش
۴_وطن دال بی مدلول:دکتر شیما سلطانیزاده
۵_هر فرد درون خود وطنی دارد
اعظم کشاورز
۶_نگرشی بینا متنی بر مفهوم وطن
بهمن عباسزاده
۷_وطن تنها مکان جغرافیایی نیست
دکترعباس شکری
۸_این موجود ننگین را نابود کنید
پلتفرم داده های میدانی
علی عسگرغنچه
۹_اهمیت سرمایه روانی در موفقیت
مرتضی منادی
____
بخش خبر
۱۰_گفتگو با دکتر سعید جهان پولاد شاعر مترجم پژوهشگر زبان و ادبیات تطبیقی
مصاحبه کننده:دکتر کریم مبشری
-------
بخش هنر
۱۱_هنر بیان حیاتی هویت فرهنگی
گروه آرت بال
بخش سینما
۱۲_تحلیل تعلیق زمانی از منظر ژرار ژنت در مواجهه با فیلم یادگاری از کریستوفر نولان
محمدرضا قائمی
۱۳_یادداشتی بر فیلم پ مثل پلیکان اثر پرویز کیمیاوی
مرداد عباس پور
۱۴_زخمی عمیق تر از انزوا
یادداشتی بر سریال خانه جنگلی
به کارگردانی موریس پیالا
امیرحسین تیکنی
۱۵_یادداشتی بر فیلم توت فرنگیهای وحشی
به کارگردانی اینگمار برگمن
شهناز شهبازی
____
بخش ادبیات داستانی
۱۶_شوق آگاه شدن
یادداشتی بر کتاب از نفس افتادگان
گزیده کاریکاتور های مسعود مهرابی
امیرحسین تیکنی
۱۷_شکوه مرگ در سايه پوچي زندگی
نگاهی به رمان بیگانه آلبر کامو
دکتر عباس شکری
۱۸_داستانها...
۱_داستان درد در خانه
بهجت داوودی
۲_داستان لاماسو
مریم آمارلو
۳_داستان خروج اضطراری
مژگان شعبانی
___بخش کودک و نوجوان
۱۹-داستان آغ بالا
سپیده داداشزاده
_
_بخش شعر و ادب
۲۰_استبداد زبان و فراتر رفتن از آن
تحلیلی بر شعر استبداد سطور از صحرا کلانتری
دکتر عباس شکری
۲۱_نونگری در نوع نو
بازخوانی شعرهای شیرین صدیقی
دکتر وسعت آله کاظمیان دهکردی
۲۲_اشعار به کوشش سیمین بابائی
۱- محمد جانبازان
۲- ابوالفضل حکیمی
۳- مظفر امینی
۴- آیدا مجیدآبادی
۵- شهلا فرجزاده خوئینی
۶- نصرتالله مسعودی
۷- اعظم کشاورز
۸- مهری ذبیحی
۹- پروانه وثوقی
۱۰- قاسم بغلانی
۱۱- فرشاد حجتی
۱۲- زینب فرجی
۱۳- محمدعلی آزادوند
۱۴- آذر غلامی
۱۵- ندا پیشوا
۱۶- محسن افشارنادری
۱۷- وحید خیرآبادی
https://totem-mag.com/dp-34-1673-1
#ادبیات #توتم
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
" فراموش میشوی
گویی که هرگز نبودهای؛
چون مرگِ یک پرنده...! "
#محمود_درویش
#آفرینش را به دوستان خود و گروههای ادبی_فرهنگی معرفی کنیم. 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
گویی که هرگز نبودهای؛
چون مرگِ یک پرنده...! "
#محمود_درویش
#آفرینش را به دوستان خود و گروههای ادبی_فرهنگی معرفی کنیم. 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
Forwarded from نشریهٔ جهان اشراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️تصاویری از کار و رقص زنان شالیکار مازندرانی در منطقه سوادکوه در سال ۱۳۴۷
برگرفته از مستند ارزشمند «باد صبا» ساختهٔ آلبرت لاموریس.
#ویدئو
@Jahan_Eshraghi
برگرفته از مستند ارزشمند «باد صبا» ساختهٔ آلبرت لاموریس.
#ویدئو
@Jahan_Eshraghi
یکی از وجوهی که شاعران درطول تاریخ برآن استمرار داشتهاند و فیلسوفان ازآن اجتناب کرده اما درمورد آن پرسشگری داشته اند، نصیحت اخلاقیست!
ما درواقع چیزی به نام امراخلاقی نداریم. نگاه غایتگرایانه به اخلاق نیز کار دین یا هنرست که با هستی مواجهه آبسترکت دارند، درحالی که انسان شهروند هردو جهان کانکریت و آبسترکت است. ازآنچه ارسطو در لوکئوم میگوید و بهنام اخلاق نیکوماخوس میشناسیم تا اتیک اسپینوزا و تبارشناسی های کانت، نیچه و...به امروز، اخلاق از حدود مکانیسمی فراتر رفتهاست. برای مثال آن ارگانیسمهای اخلاقی که در نقدسوم کانت به آن توجه دارد را هگل با قراردادن نگاه استعلایی در برابر آن رد میکند وجای بحث فراوان دارد.
اینکه شاعران ما درمورد هرامری ازجمله امرسیاسی، امرزیبایی شناسانه، امراجتماعی و یا دیگر امور نگاه استعلایی خویش را حاکم میسازند هم به دلیل عدم توانایی در جداسازی جهان انتزاعی و انضمامیست.
همین عدم فاهمه که اخلاق مفهومی تاریخمندست و نه غایتمند نیز باعث اندرزگویی و خود درستپنداری اخلاقی شده است.
باید توجه داشت که در بررسی مفاهیم اخلاقی بسیار محافظهکارانه پیش رفت وگرنه آنچه برآیند مواجهه رادیکال ما خواهد شد همان چیزیست که ایدولوژی مینامیم و افول ادیان نیز به دلیل نگاه غایتمند به مفاهیم انسانی بودهاست.
#بنیامین_دیلم_کتولی
https://www.tgoop.com/miner_wa
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
ما درواقع چیزی به نام امراخلاقی نداریم. نگاه غایتگرایانه به اخلاق نیز کار دین یا هنرست که با هستی مواجهه آبسترکت دارند، درحالی که انسان شهروند هردو جهان کانکریت و آبسترکت است. ازآنچه ارسطو در لوکئوم میگوید و بهنام اخلاق نیکوماخوس میشناسیم تا اتیک اسپینوزا و تبارشناسی های کانت، نیچه و...به امروز، اخلاق از حدود مکانیسمی فراتر رفتهاست. برای مثال آن ارگانیسمهای اخلاقی که در نقدسوم کانت به آن توجه دارد را هگل با قراردادن نگاه استعلایی در برابر آن رد میکند وجای بحث فراوان دارد.
اینکه شاعران ما درمورد هرامری ازجمله امرسیاسی، امرزیبایی شناسانه، امراجتماعی و یا دیگر امور نگاه استعلایی خویش را حاکم میسازند هم به دلیل عدم توانایی در جداسازی جهان انتزاعی و انضمامیست.
همین عدم فاهمه که اخلاق مفهومی تاریخمندست و نه غایتمند نیز باعث اندرزگویی و خود درستپنداری اخلاقی شده است.
باید توجه داشت که در بررسی مفاهیم اخلاقی بسیار محافظهکارانه پیش رفت وگرنه آنچه برآیند مواجهه رادیکال ما خواهد شد همان چیزیست که ایدولوژی مینامیم و افول ادیان نیز به دلیل نگاه غایتمند به مفاهیم انسانی بودهاست.
#بنیامین_دیلم_کتولی
https://www.tgoop.com/miner_wa
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
Telegram
Minerwa
نوشته ها و فعالیتها ،ادبیات،فلسفه،تاریخ، اسطوره، سینما ، موسیقی«امکان اشتراک مطالب با ذکر منبع»
Forwarded from 𝙰𝚂𝚃𝚁𝙰𝙺𝙰𝙽 𝙲𝙰𝙵𝙴 | 🌀
🔰 شماره بیست و ششم ماهنامه توتم منتشر شد.
▫️ نسخه الکترونیکی رایگان این مجله را میتونید در این لینک مطالعه بفرمایید.
▪️ آستراخان کافه | کانالی برای راه یافتن به جهان سیال موسیقی و ادبیات
🌀| @astrakancafe
▫️ نسخه الکترونیکی رایگان این مجله را میتونید در این لینک مطالعه بفرمایید.
▪️ آستراخان کافه | کانالی برای راه یافتن به جهان سیال موسیقی و ادبیات
🌀| @astrakancafe
شاید این گفته نابخردانه بهنظر آید امّا حقیقت دارد. شاید این نیز واقعاً عشق نباشد که من بگویم تو برایم از همهچیز محبوبتری. عشق در نظر من آن است که تو نِشتَری هستی که من در درون خویش میچرخانم.
#فرانتس_کافکا
نامه به میلنا
ترجمهی سیاوش جمادی
نشر شادگان / ص ۱۹۵
#آفرینش 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
شاید این گفته نابخردانه بهنظر آید امّا حقیقت دارد. شاید این نیز واقعاً عشق نباشد که من بگویم تو برایم از همهچیز محبوبتری. عشق در نظر من آن است که تو نِشتَری هستی که من در درون خویش میچرخانم.
#فرانتس_کافکا
نامه به میلنا
ترجمهی سیاوش جمادی
نشر شادگان / ص ۱۹۵
#آفرینش 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
هرچه بیشتر برای زندگیکردن تلاش کنید، کمتر زندگی میکنید. دست بردارید از این خیال واهی که همیشه باید به اعمال خود مطمئن باشید. تسلیم واقعیتهای درونی خود شوید، چراکه شما از هرچیز ملالآوری قویتر هستید.
#اسپینوزا
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
#اسپینوزا
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
🟢 داستانكوتاه
✅ همهچيزويکچيز
✍ #فروزان_مقصودی در شماره ۱۷۳۹ روزنامه #نقدحال
همه فکر ميکنند وقتي کسي يا چيزي را از دست ميدهي يا ترک ميکني فقط روزهاي اول دلتنگش ميشوي، حوصلهات سر ميرود، حتي گاهي ممکن است هوس بيفتي و سراغي از آن بگيري.
https://B2n.ir/p40019
@naghdehall
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
✅ همهچيزويکچيز
✍ #فروزان_مقصودی در شماره ۱۷۳۹ روزنامه #نقدحال
همه فکر ميکنند وقتي کسي يا چيزي را از دست ميدهي يا ترک ميکني فقط روزهاي اول دلتنگش ميشوي، حوصلهات سر ميرود، حتي گاهي ممکن است هوس بيفتي و سراغي از آن بگيري.
https://B2n.ir/p40019
@naghdehall
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
Telegraph
خوراكسوپرخودروهایلوكس!
✍ مهدی_قزل خودروهاي وارداتي نيازمند بنزين باكيفيت هستند. همين مساله به دغدغهي افرادي تبديل شده كه از خودروهاي باكيفيت وارداتي استفاده ميكنند. از هفته گذشته بنزين سوپر بهصورت مستمر در تهران توزيع ميشود اما با مصوبه جديد دولت احتمالا توزيع اين بنزين در…
✅ جستجويانجات»پروژهياپروسه«
✍ #مراد_قلیپور در شماره ۱۷۳۹ روزنامه #نقدحال
بيش از اينکه در متنها به فکر »جستجو« باشيم نيازمند اين هستيم که به »نجات« فکر کنيم. متنها نيازمند نجات هستند نه جستجو. قالبها نخستين سوژههايي هستند که بهخاطر سبقت تاريخيشان نيازمند نجات چندفوريتياند. قدمت تاريخي قالبها فرصتي براي برنامهريزي ايدئولوژيها بودهاند. قالبهاي پيشنهادي جديد هم از تيررس قدرتها دور نيستند. لذا صرف جستجوگري در قالبها نميتواند آنها را فراروي کند. پشت قالبها، قالب نيست، انسان است. ارتقا ندادن قالبها يعني فراموشکردن انسانهايي که با قالبها ميميرند. ما هميشه درحال کوچاندن انسانهاي پشت قالبها هستيم. اين استثمار و استحمار است. نيما قالبشکني نکرد؛ بلکه قالبها را نجات داد. مساله نجات قالبها حيات شعر را تضمين ميکند. قالبهاي جديد، پيوندي ناگسستني با قبل دارند. هرچه قالبهاي سنتي ارتقا يابند ميتوانند کمکحال قالبهاي تازه باشند. نميتوان جلوي اين گفتگومندي را گرفت. روحيه شعر ما در اين چند دهه، روحيه جستجوگري است. جستجوها پروسه نيستند؛ بلکه پروژهاند. پروژهها هرجور عمل نمايند با مکانيتي ثابت مواجهاند. مکان ثابت پروژهها شعر را به آرامش ابدي تقليل ميدهد. اگر اين احساس وجود دارد که شعرهايمان به آرامش رسيدهاند؛ بهخاطر اين است که نتوانستهاند پروژههاي خود را پروسهاي کنند. پيش از تمامشدن پروژهها اين، قدرت است که جانشينهايش را گسيل ميدارد. در جوامع توتاليتر، پروژهها پيش از اينکه پروسه يا فرايند شوند نيمهتمام ميمانند. اين فقط خاص شعر و ادبيات نيست؛ بلکه شامل حال همه ساختارهاي يک جامعه است. جانشينهايي را که قدرت با نقشهاي خود ايفا ميکند بايد از طريق پروسهايشدن ساختارها مورد تعقيب قرار بگيرد. پروژهها قادر به تعقيب نيستند؛ لذا در حدود مکاني خود باقي ميمانند. شعر امروز فارسي، حدود مکاني ثابتي دارد. ثبات مکاني شعر آن را به آرامش رسانده است. هياهوها بهخاطر دخالت ايجابيِ اين آرامش است. چيزي که ميتواند اين آرامش را بههم بريزد اين است که پروژهها در پروسهها جريان يابند. قدرتها پروسهاند. برابري با آنها از طريق پروژهها غيرممکن است. شعري که پروسهاي شود تمامي تعاريف آنهم در برابر ابرگفتمانها سلبي ميگردد. در اين صورت است که تعاريف و اسطورهها نقشآفريني ميکنند و قادر ميشوند که زيباييشناسيهاي خود را موثر سازند. شعر اکنون فارسي در چنين شرايطي دارد نقش بينالمللي خود را هم پروژهاي ميکند. اين در ذات خود چيزهايي را رقم خواهد زد که منطبق با گفتمانهاي قدرت است.
گستردگي مکانيت شعر دليل بر حقانيت آن نيست. چندرسانهشدن متنها تضميني براي حيات آنها نيست. شعر ميتواند تمام شعاع زمين را درنوردد؛ اما همچنان يک پروژه باشد. ادبياتي که ابرگفتمان است مثل ادبيات فرانسه، انگليس، آمريکا، ژاپن، روسيه و... مدتهايي طولاني است که پروژههاي خود را بهجاي اينکه تمديد کنند آن را وارد پروسهها کردهاند. ما داريم پروژههاي خود را تمديد ميکنيم. وامگيري از ادبيات جهان آنهم يکطرفه، براي اجراييشدن پروژههاي شعر يک آرمانشهر است. هرگز اتفاق نميافتد. بايد ديد که چگونه و در چه موقعيتي و با چه شاخصههايي کساني چون خيام، مولوي، حافظ توانستهاند ادبياتمان را از پروژهها خالي کنند و چرا در متنهايشان با پروسهاي پيوسته مواجهيم. شعر کلاسيک فارسي، در بخشهاي وسيعي از تاريخ مکتوبات خود فقط يک پروژه صرف است. اگر هم جزو برنامههاي درسي است بهخاطر نقش پروسهايبودنشان نيست. جهانآفرين نيستند؛ بلکه تاريخاند. پروژهها درنهايت، همانند تغيير سلسلهها تاريخ ميشوند. اين، پروسهها هستند که جهانآفريني ميکنند. تغييرها گسست نيستند. »تغييرات و تعويضات پرشتاب« تعبير وارونه گسست هستند. چيزي که همچنان دارد در کشورهايي چون کشورهاي جهان سوم فرهنگنامه ميشود.
@naghdehall
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
✍ #مراد_قلیپور در شماره ۱۷۳۹ روزنامه #نقدحال
بيش از اينکه در متنها به فکر »جستجو« باشيم نيازمند اين هستيم که به »نجات« فکر کنيم. متنها نيازمند نجات هستند نه جستجو. قالبها نخستين سوژههايي هستند که بهخاطر سبقت تاريخيشان نيازمند نجات چندفوريتياند. قدمت تاريخي قالبها فرصتي براي برنامهريزي ايدئولوژيها بودهاند. قالبهاي پيشنهادي جديد هم از تيررس قدرتها دور نيستند. لذا صرف جستجوگري در قالبها نميتواند آنها را فراروي کند. پشت قالبها، قالب نيست، انسان است. ارتقا ندادن قالبها يعني فراموشکردن انسانهايي که با قالبها ميميرند. ما هميشه درحال کوچاندن انسانهاي پشت قالبها هستيم. اين استثمار و استحمار است. نيما قالبشکني نکرد؛ بلکه قالبها را نجات داد. مساله نجات قالبها حيات شعر را تضمين ميکند. قالبهاي جديد، پيوندي ناگسستني با قبل دارند. هرچه قالبهاي سنتي ارتقا يابند ميتوانند کمکحال قالبهاي تازه باشند. نميتوان جلوي اين گفتگومندي را گرفت. روحيه شعر ما در اين چند دهه، روحيه جستجوگري است. جستجوها پروسه نيستند؛ بلکه پروژهاند. پروژهها هرجور عمل نمايند با مکانيتي ثابت مواجهاند. مکان ثابت پروژهها شعر را به آرامش ابدي تقليل ميدهد. اگر اين احساس وجود دارد که شعرهايمان به آرامش رسيدهاند؛ بهخاطر اين است که نتوانستهاند پروژههاي خود را پروسهاي کنند. پيش از تمامشدن پروژهها اين، قدرت است که جانشينهايش را گسيل ميدارد. در جوامع توتاليتر، پروژهها پيش از اينکه پروسه يا فرايند شوند نيمهتمام ميمانند. اين فقط خاص شعر و ادبيات نيست؛ بلکه شامل حال همه ساختارهاي يک جامعه است. جانشينهايي را که قدرت با نقشهاي خود ايفا ميکند بايد از طريق پروسهايشدن ساختارها مورد تعقيب قرار بگيرد. پروژهها قادر به تعقيب نيستند؛ لذا در حدود مکاني خود باقي ميمانند. شعر امروز فارسي، حدود مکاني ثابتي دارد. ثبات مکاني شعر آن را به آرامش رسانده است. هياهوها بهخاطر دخالت ايجابيِ اين آرامش است. چيزي که ميتواند اين آرامش را بههم بريزد اين است که پروژهها در پروسهها جريان يابند. قدرتها پروسهاند. برابري با آنها از طريق پروژهها غيرممکن است. شعري که پروسهاي شود تمامي تعاريف آنهم در برابر ابرگفتمانها سلبي ميگردد. در اين صورت است که تعاريف و اسطورهها نقشآفريني ميکنند و قادر ميشوند که زيباييشناسيهاي خود را موثر سازند. شعر اکنون فارسي در چنين شرايطي دارد نقش بينالمللي خود را هم پروژهاي ميکند. اين در ذات خود چيزهايي را رقم خواهد زد که منطبق با گفتمانهاي قدرت است.
گستردگي مکانيت شعر دليل بر حقانيت آن نيست. چندرسانهشدن متنها تضميني براي حيات آنها نيست. شعر ميتواند تمام شعاع زمين را درنوردد؛ اما همچنان يک پروژه باشد. ادبياتي که ابرگفتمان است مثل ادبيات فرانسه، انگليس، آمريکا، ژاپن، روسيه و... مدتهايي طولاني است که پروژههاي خود را بهجاي اينکه تمديد کنند آن را وارد پروسهها کردهاند. ما داريم پروژههاي خود را تمديد ميکنيم. وامگيري از ادبيات جهان آنهم يکطرفه، براي اجراييشدن پروژههاي شعر يک آرمانشهر است. هرگز اتفاق نميافتد. بايد ديد که چگونه و در چه موقعيتي و با چه شاخصههايي کساني چون خيام، مولوي، حافظ توانستهاند ادبياتمان را از پروژهها خالي کنند و چرا در متنهايشان با پروسهاي پيوسته مواجهيم. شعر کلاسيک فارسي، در بخشهاي وسيعي از تاريخ مکتوبات خود فقط يک پروژه صرف است. اگر هم جزو برنامههاي درسي است بهخاطر نقش پروسهايبودنشان نيست. جهانآفرين نيستند؛ بلکه تاريخاند. پروژهها درنهايت، همانند تغيير سلسلهها تاريخ ميشوند. اين، پروسهها هستند که جهانآفريني ميکنند. تغييرها گسست نيستند. »تغييرات و تعويضات پرشتاب« تعبير وارونه گسست هستند. چيزي که همچنان دارد در کشورهايي چون کشورهاي جهان سوم فرهنگنامه ميشود.
@naghdehall
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
هر فردی به نوعی سرگرمی نیاز دارد - ظاهراً برای رهایی از استرس- اما شما به خوبی درک میکنید که در واقعیت مردم فقط سعی میکنند زنده بمانند و دیوانه نشوند.
کتاب: 99 فرانک، 2000
فردریک بیگ بدر
#آفرینش را به دوستان خود و گروههای ادبی_فرهنگی معرفی کنیم. 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
کتاب: 99 فرانک، 2000
فردریک بیگ بدر
#آفرینش را به دوستان خود و گروههای ادبی_فرهنگی معرفی کنیم. 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
تأملی دربارهٔ ترس از مرگ
سعید جهانپولاد | ۱۱ آبان ۱۴۰۱
تابوشکنی ترس و مرگ از دیدگاه فریدریش نیچه

سعید جهانپولاد
«ترس از مرگ خاستگاهی الهیاتی دارد»
نیچه در دوران پختگیاش یک آتئیست بود. پیام ساختارشکنانه او در چنین گفت زرتشت «خدا مرده است» پیامی فراگیر و تکاندهنده در تفکر فلسفی اروپا و غرب بود. چنانکه نسلهای بعدی فلاسفه اروپایی و غربی چنین پیام جهانشمولی را بازتولید کردند. اما نظر نیچه در این باره این نبود که خدایی وجود داشته که واقعاً مرده است، بلکه منظور او این بود که تصور ما از خدایی که در یهودیت/مسیحیت، مذهب و دین تولید شده، با بار ارزشی، اخلاقی و الهیاتی در عصر روشنگری و پس از آن مورد چالش جدی قرارگرفته و به معنایی وسیع «انسان» جای او را تصاحب کرده، آنچه انگار انسان بدوی و باستانی او (خدا) را به شمایل و شکل خود ساخته و به او این قدرت و جایگاه متافیزیکی را اعطا کرده، در عصر روشنگری و پساروشنگری، این نقش و جایگاه را از او دوباره باز ستاندهاست. نیچه میگوید «تنها یک مسیحی (منظور خود مسیح) واقعی در تاریخ وجود داشته و او را هم خودمان به صلیب کشیدیم و او را کشتیم، خدا را خودمان به صلیب کشیدیم». در دوران روشنگری و پس از عصر روشنگری، ایده جهانی که توسط قوانین فیزیکی و علمی مورد وثوق قرار گرفت. اراده انسانی منطبق بر قوانین فیزیکی و علمی بود که جهان را اداره میکرد و نه مشیت الهی. این ایده جهانی به جریان اصلی فلسفی و فکری این دورانها تبدیل شد. فلسفه نشان داده بود که دولتها دیگر نیازی به سازماندهی حول ایدهٔ حق الهی و مشیت الهی برای مشروع بودن خود ندارند و همچنین نیازی به رضایت یا عقلانیت حاکمان نیز ندارند – که نظریههای اخلاقی بزرگ و منسجم میتوانند بدون ارجاع به خدا وجود داشته باشند. این خودش یک انقلاب و یک رویداد فوقالعاده بود. اروپا دیگر نیازی به خدا به عنوان سرچشمه همه اخلاقیات، ارزشها یا نظم دهنده در جهان نیست. فلسفه و علم قادر به انجام این کار برای ما هستند. این سکولاریزاسیون فزاینده اندیشه در غرب باعث شد که نیچه فیلسوف و فیلسوفان مابعدی متوجه شوند که نه تنها خدا مرده است، بلکه انسانها او را با انقلاب علمی خود، یعنی تمایل خود برای درک و شناخت بهتر جهان، کشتهاند.
اما اینجا باید ارتباط اخلاقی و الهیاتی یک موضوع و مفاهیمی برجسته را که همانا «ترس» و «مرگ» هست را در پروژه فلسفی نیچه و بازدارندگی از ورود به نیهیلیست و بازگشت ابدی را کمی کنکاش نماییم، ابتدا لازم است به طور اجمالی روند «ترس» و «مرگ» را در چند دوره پیش از باستان و پس از باستان و مدرنیته و… مورد توجه قرار دهیم و همینطور ارتباط چنین مفاهیم برساخته از طریق فکری و فلسفی و یا اخلاقی دینمدارانه در پروژههای رژیمها، دولت ها و سرکوب و ارعاب تودهها را بازخوانی کنیم. منظور اینست که چگونه چنین برساختههای مفهومی از «ترس» و «مرگ» که دین و اخلاق بازتولیدشان کرده میتواند، دستمایه استبداد و خودکامگی دولتها و حاکمان در ایحاد خفقان، ارعاب و سرکوب گردد. معتقدم که «ترس از مرگ خاستگاهی تئولوژیکی در رژیمهای دیکتاتوری چه مذهبی و چه غیرمذهبی دارد». و نیز این مفاهیم چگونه از سیری تاریخی برخوردار بوده و چگونه دستمایه دینداران و رژیمهای سرکوبگر قرارگرفته و به نوعی در موارد دیگر اجتماعی، فرهنگی از فردی تا جمعی توسعه یافته و به شکل یک «اخلاق اجتماعی و تابو» مبدل شدهاست.
ماقبل تاریخ/ دوران بدوی
در دوران ماقبل تاریخ و دوران بدوی، این زمان جالب توجهای بودهاست، زیرا در این دوره، هیچ ارتباطی بین فرهنگهای مختلف وجود نداشت، به این معنی که دیدگاه مشترکی در مورد مرگ وجود نداشت. از آنجایی که هیچ دیدگاه مشترکی در مورد مرگ وجود نداشت، قبایل جداگانهای وجود داشتند که مرگ را به گونهای خاص مینگریستند. در طول این دوره، برخی از قبایل احتمالاً از مرگ به عنوان ویرانگر چیزها میترسیدند، برخی دیگر آشکارا آن را می پذیرفتند، همانطور که نیچه و فروید و دیگران آن را به عنوان بخشی طبیعی از زندگی میدیدند. فروید، در کتاب و مقالهای «در تأملاتی در مورد جنگ و مرگ»، نشان میدهد که در میان مردمان «بدوی» تناقضی درباره موضوعاتی مثل مرگ و ترس از مرگ و … وجود داشتهاست. علاوه براین، او نشان میدهد که حداقل از نظر او، مرگ چیزی است که مردم به خودی خود آنرا چیزی پذیرفتهشده میدانستند و از آن نمیترسیدند.
دوران باستان/پس از باستان (تقریباً قرن ۶-۱۶)
در این نقطه تاریخی یعنی دوران باستان و پس از باستان، همه چیز کمی تغییر میکند زیرا این نقطه جاییاست که یک زبان نوشتاری توسعه یافته/ به طور گسترده منتشر میشود.
#ادبیات #فلسفه #مرگ #ترس_از_مرگ
#نیچه #سعید_جهانپولاد
#آفرینش 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
سعید جهانپولاد | ۱۱ آبان ۱۴۰۱
تابوشکنی ترس و مرگ از دیدگاه فریدریش نیچه

سعید جهانپولاد
«ترس از مرگ خاستگاهی الهیاتی دارد»
نیچه در دوران پختگیاش یک آتئیست بود. پیام ساختارشکنانه او در چنین گفت زرتشت «خدا مرده است» پیامی فراگیر و تکاندهنده در تفکر فلسفی اروپا و غرب بود. چنانکه نسلهای بعدی فلاسفه اروپایی و غربی چنین پیام جهانشمولی را بازتولید کردند. اما نظر نیچه در این باره این نبود که خدایی وجود داشته که واقعاً مرده است، بلکه منظور او این بود که تصور ما از خدایی که در یهودیت/مسیحیت، مذهب و دین تولید شده، با بار ارزشی، اخلاقی و الهیاتی در عصر روشنگری و پس از آن مورد چالش جدی قرارگرفته و به معنایی وسیع «انسان» جای او را تصاحب کرده، آنچه انگار انسان بدوی و باستانی او (خدا) را به شمایل و شکل خود ساخته و به او این قدرت و جایگاه متافیزیکی را اعطا کرده، در عصر روشنگری و پساروشنگری، این نقش و جایگاه را از او دوباره باز ستاندهاست. نیچه میگوید «تنها یک مسیحی (منظور خود مسیح) واقعی در تاریخ وجود داشته و او را هم خودمان به صلیب کشیدیم و او را کشتیم، خدا را خودمان به صلیب کشیدیم». در دوران روشنگری و پس از عصر روشنگری، ایده جهانی که توسط قوانین فیزیکی و علمی مورد وثوق قرار گرفت. اراده انسانی منطبق بر قوانین فیزیکی و علمی بود که جهان را اداره میکرد و نه مشیت الهی. این ایده جهانی به جریان اصلی فلسفی و فکری این دورانها تبدیل شد. فلسفه نشان داده بود که دولتها دیگر نیازی به سازماندهی حول ایدهٔ حق الهی و مشیت الهی برای مشروع بودن خود ندارند و همچنین نیازی به رضایت یا عقلانیت حاکمان نیز ندارند – که نظریههای اخلاقی بزرگ و منسجم میتوانند بدون ارجاع به خدا وجود داشته باشند. این خودش یک انقلاب و یک رویداد فوقالعاده بود. اروپا دیگر نیازی به خدا به عنوان سرچشمه همه اخلاقیات، ارزشها یا نظم دهنده در جهان نیست. فلسفه و علم قادر به انجام این کار برای ما هستند. این سکولاریزاسیون فزاینده اندیشه در غرب باعث شد که نیچه فیلسوف و فیلسوفان مابعدی متوجه شوند که نه تنها خدا مرده است، بلکه انسانها او را با انقلاب علمی خود، یعنی تمایل خود برای درک و شناخت بهتر جهان، کشتهاند.
اما اینجا باید ارتباط اخلاقی و الهیاتی یک موضوع و مفاهیمی برجسته را که همانا «ترس» و «مرگ» هست را در پروژه فلسفی نیچه و بازدارندگی از ورود به نیهیلیست و بازگشت ابدی را کمی کنکاش نماییم، ابتدا لازم است به طور اجمالی روند «ترس» و «مرگ» را در چند دوره پیش از باستان و پس از باستان و مدرنیته و… مورد توجه قرار دهیم و همینطور ارتباط چنین مفاهیم برساخته از طریق فکری و فلسفی و یا اخلاقی دینمدارانه در پروژههای رژیمها، دولت ها و سرکوب و ارعاب تودهها را بازخوانی کنیم. منظور اینست که چگونه چنین برساختههای مفهومی از «ترس» و «مرگ» که دین و اخلاق بازتولیدشان کرده میتواند، دستمایه استبداد و خودکامگی دولتها و حاکمان در ایحاد خفقان، ارعاب و سرکوب گردد. معتقدم که «ترس از مرگ خاستگاهی تئولوژیکی در رژیمهای دیکتاتوری چه مذهبی و چه غیرمذهبی دارد». و نیز این مفاهیم چگونه از سیری تاریخی برخوردار بوده و چگونه دستمایه دینداران و رژیمهای سرکوبگر قرارگرفته و به نوعی در موارد دیگر اجتماعی، فرهنگی از فردی تا جمعی توسعه یافته و به شکل یک «اخلاق اجتماعی و تابو» مبدل شدهاست.
ماقبل تاریخ/ دوران بدوی
در دوران ماقبل تاریخ و دوران بدوی، این زمان جالب توجهای بودهاست، زیرا در این دوره، هیچ ارتباطی بین فرهنگهای مختلف وجود نداشت، به این معنی که دیدگاه مشترکی در مورد مرگ وجود نداشت. از آنجایی که هیچ دیدگاه مشترکی در مورد مرگ وجود نداشت، قبایل جداگانهای وجود داشتند که مرگ را به گونهای خاص مینگریستند. در طول این دوره، برخی از قبایل احتمالاً از مرگ به عنوان ویرانگر چیزها میترسیدند، برخی دیگر آشکارا آن را می پذیرفتند، همانطور که نیچه و فروید و دیگران آن را به عنوان بخشی طبیعی از زندگی میدیدند. فروید، در کتاب و مقالهای «در تأملاتی در مورد جنگ و مرگ»، نشان میدهد که در میان مردمان «بدوی» تناقضی درباره موضوعاتی مثل مرگ و ترس از مرگ و … وجود داشتهاست. علاوه براین، او نشان میدهد که حداقل از نظر او، مرگ چیزی است که مردم به خودی خود آنرا چیزی پذیرفتهشده میدانستند و از آن نمیترسیدند.
دوران باستان/پس از باستان (تقریباً قرن ۶-۱۶)
در این نقطه تاریخی یعنی دوران باستان و پس از باستان، همه چیز کمی تغییر میکند زیرا این نقطه جاییاست که یک زبان نوشتاری توسعه یافته/ به طور گسترده منتشر میشود.
#ادبیات #فلسفه #مرگ #ترس_از_مرگ
#نیچه #سعید_جهانپولاد
#آفرینش 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
شهرگان
نویسنده: سعید جهانپولاد
سعید جهانپولاد؛ متولد ۱۳۴۷ – تهران، کارشناس ارشد زبان و ادبیات تطبیقی ملل، شاعر، مترجم و پژوهشگر. او فعالیتهای ادبیاش را از اواسط دهۀ 1360 با نشریات و روزنامههای اطلاعات (صفحۀ بشنو از نی)، سلام،
✅ نگاهیبهشعر»بوف«اثر
»ادواردتوماس«
بیطنينشادمانی
✍ #عباس_شكری در شماره ۱۷۳۹ روزنامه #نقدحال
آواي شوم و سودازده، يادآور کنار گذاشتن کساني است از داشتههايشان. »نه آواي شاد، نه دليلي براي شادي« جغدي زردرنگ در پرواز.
https://B2n.ir/g77786
@naghdehall
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
»ادواردتوماس«
بیطنينشادمانی
✍ #عباس_شكری در شماره ۱۷۳۹ روزنامه #نقدحال
آواي شوم و سودازده، يادآور کنار گذاشتن کساني است از داشتههايشان. »نه آواي شاد، نه دليلي براي شادي« جغدي زردرنگ در پرواز.
https://B2n.ir/g77786
@naghdehall
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
Telegraph
نگاهیبهشعر»بوف«اثر»ادواردتوماس«/بیطنينشادمانی
✍ عباس_شكری آواي شوم و سودازده، يادآور کنار گذاشتن کساني است از داشتههايشان. »نه آواي شاد، نه دليلي براي شادي« جغدي زردرنگ در پرواز. گرسنه، نهچندان که رو به مرگ باشم،/ شيب تپه را پايين/ ميآمدم/ سرما بيداد ميکرد/ اما گرماي درونام/ حجت زنده بودنام…
✅ #شعر_شب
آدمهای بهاری.
چه میکنید با برگی که خزان دوست بدارد؟
چه میکنید با پروانهیی که به آب افتد؟
از سر هر انگشت
پروانهیی پریده ست.
پروانهی کدام انگشت تشنه بود؟
پروانهی کدام انگشت به آب میمیرد؟
من بارها اندیشیدهام
من خزان و برف را پیاده پیمودهام
پیشانی بر پای بهار سودهام
که معیار شما نیست.
آدمهای بهاری.
برگ خشک که از خود راندید
شاید عزیزترین برگ فصل باشد
بر این آب سپید
شاید آخرین امید پروانه باشد
#بیژن_الهی
@naghdehall
#ادبیات #شعر
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
آدمهای بهاری.
چه میکنید با برگی که خزان دوست بدارد؟
چه میکنید با پروانهیی که به آب افتد؟
از سر هر انگشت
پروانهیی پریده ست.
پروانهی کدام انگشت تشنه بود؟
پروانهی کدام انگشت به آب میمیرد؟
من بارها اندیشیدهام
من خزان و برف را پیاده پیمودهام
پیشانی بر پای بهار سودهام
که معیار شما نیست.
آدمهای بهاری.
برگ خشک که از خود راندید
شاید عزیزترین برگ فصل باشد
بر این آب سپید
شاید آخرین امید پروانه باشد
#بیژن_الهی
@naghdehall
#ادبیات #شعر
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
۲۶ آبانماه زادروز شمس لنگرودی
او دوره دانشگاه را در رشت گذراند و سرودن شعر را از دهه ۱۳۵۰ آغاز کرد و نخستین دفتر شعرش با نام «رفتار تشنگی» در سال ۱۳۵۵ منتشر شد. وی پس از انتشار مجموعههای «خاکستر و بانو و «جشن ناپیدا» در اواسط دهه ۱۳۶۰ به شهرت رسید.
در سالهای پرتب و تاب دهه ۱۳۶۰ از او چهار مجموعه شعر منتشر شد؛ سپس حدود ۱۰ سال را با سکوت در شعر گذراند و سرانجام در سال ۱۳۷۹ مجموعه شعر «نتهایی برای بلبل چوبی» را عرضه کرد.
این شاعر در دهه ۱۳۸۰ «سالهای سکوت و کمکاری» را جبران کرد و در این سالها هشت مجموعه شعر از او منتشر شد که برخی از آنها عبارتند از: «پنجاه و سه ترانه عاشقانه» «رسمکردن دستهای تو» و «شب، نقاب عمومی است».
وی که زمانی در دانشگاه، تاریخ هنر درس میداد، کتابی با نام «رباعی محبوب من» منتشر کرده که مجموعهای از بهترین رباعیات از رودکی تا نیما به شمار میآید.
«ادامه در قسمت کامنت»
انجمن ادبی قلمبهدستان
@ghalambedastan
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
۲۶ آبانماه زادروز شمس لنگرودی
او دوره دانشگاه را در رشت گذراند و سرودن شعر را از دهه ۱۳۵۰ آغاز کرد و نخستین دفتر شعرش با نام «رفتار تشنگی» در سال ۱۳۵۵ منتشر شد. وی پس از انتشار مجموعههای «خاکستر و بانو و «جشن ناپیدا» در اواسط دهه ۱۳۶۰ به شهرت رسید.
در سالهای پرتب و تاب دهه ۱۳۶۰ از او چهار مجموعه شعر منتشر شد؛ سپس حدود ۱۰ سال را با سکوت در شعر گذراند و سرانجام در سال ۱۳۷۹ مجموعه شعر «نتهایی برای بلبل چوبی» را عرضه کرد.
این شاعر در دهه ۱۳۸۰ «سالهای سکوت و کمکاری» را جبران کرد و در این سالها هشت مجموعه شعر از او منتشر شد که برخی از آنها عبارتند از: «پنجاه و سه ترانه عاشقانه» «رسمکردن دستهای تو» و «شب، نقاب عمومی است».
وی که زمانی در دانشگاه، تاریخ هنر درس میداد، کتابی با نام «رباعی محبوب من» منتشر کرده که مجموعهای از بهترین رباعیات از رودکی تا نیما به شمار میآید.
«ادامه در قسمت کامنت»
انجمن ادبی قلمبهدستان
@ghalambedastan
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
با شریفترین افرادی که میشناسی همنشینی کن؛ بهترین کتابها را بخوان؛ با قدرت زندگی کن.
اما یاد بگیر که به تنهایی، خوشحال باشی.
#رولشتاین
#آفرینش را به دوستان خود معرفی کنیم. 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
اما یاد بگیر که به تنهایی، خوشحال باشی.
#رولشتاین
#آفرینش را به دوستان خود معرفی کنیم. 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
Forwarded from تبادلات رشد
🔥مجموعه ای جامع و کاربردی شامل ویدئو و فایلهای آموزشی.مقاله.کارگاه آموزشی.نکته های کنکوری. در حوزههای مختلف روانشناسی.زبان.ادبیات و کلی اطلاعات مفید و فرصتهای شغلی با پیوستن در لینک زیر
پیشنهاد میکنم دکمهی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنی
👇👇👇
https://www.tgoop.com/addlist/4825vsbhV384NTI8
با معرفی گروه ویژه امشب:
✅ سوالات آزمون آیلتس هم لو رفت
https://www.tgoop.com/+RT9NkzcfOY5iMGQ0
پیشنهاد میکنم دکمهی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنی
👇👇👇
https://www.tgoop.com/addlist/4825vsbhV384NTI8
با معرفی گروه ویژه امشب:
✅ سوالات آزمون آیلتس هم لو رفت
https://www.tgoop.com/+RT9NkzcfOY5iMGQ0