tgoop.com/agahiiiii/18993
Last Update:
👆
اقتصاد به لطف پیشرفتهای تکنولوژیک و تجاری در حال رشد بود و این طبقه به تازگی جسارت یافته دیگر خودش را ملزم به پذیرش انتظارات محدود طبقات پایینتر نمیدید. بازرگانان و وکلای بورژوا، که پول بیشتری برای در اختیار داشتند، حالا میتوانستند سطح انتظار آرامش خودشان را بالاتر ببرند و امیدوار باشند که شریک
زندگیشان صرفاً کمکی برای پشت سر گذاشتن زمستان نباشد. اما منابعشان نامحدود نبود. تروبادورها، به پشتوانه ثروت ارثیشان، میتوانستند بدون هیچ مشکلی سه هفته برای نوشتن یک نامه در وصف زیبایی ابروی معشوقشان وقت بگذارند؛ طبقه بورژوا از چنین فراغ بال نامحدودی محروم بود:
باید کسب و کارش را میگرداند و انبارش را اداره میکرد. از سوی دیگر، آزادکامانِ اشرافی نیز به طبقهای تعلق داشتند که، به سبب قدرت و جایگاه اجتماعیاش،
نوعی بی اعتنایی خونسردانه نسبت به شکستن قلب دیگران و
نابود کردن خانوادههایشان داشت و میتوانست همه گند کاریهای به جامانده از رفتارهای عجیب و غریبش را پاکسازی کند؛ و طبقه بورژوا شبیه آنها هم نبود.
درنتیجه، طبقه بورژوا نه آنچنان محروم بود که وقتی برای
موهبت عشق رمانتیک نداشته باشد، نه آنچنان رها از ضروریات زندگی بود که بتواند خودش را، بدون محدودیت، درگیر ماجراهای شهوانی و عاطفی کند. قبلا گفتم که در زندگی طبقه بورژوا تعادل خاصی میان نیازهای عاطفی و
محدودیتهای عملی وجود داشت؛ و این ایده بورژوایی که با
سرمایهگذاری روی یک و فقط یک همآمیز (که به شکل قانونی و برای همیشه مقرر میشود) به رضایت دست یابند پاسخ شکنندهای به این تعادل بود.
آرمان بورژوایی موجب تابو شدن بسیاری از نقصها و رفتارها
شد؛ نقصها و رفتارهایی که قبلا اگر هم کاملا نادیده گرفته نمیشدند، دست کم دلیل کافی برای پایان دادن به ازدواج و از هم پاشیدن یک خانواده به حساب نمیآمدند. پدیدههایی مثل ناتوانی جنسی، زنا، و رابطه نه چندان گرم میان همسران اهمیت حیاتی پیدا کردند. درست همانطور که پیش از آن، تصورِ نداشتن رابطه خارج از ازدواج برای آزادکامان مذموم قلمداد میشد، تصور ورود به ازدواجی خالی از عشق یا توجه برای طبقه بورژوا مذموم قلمداد
شد.
سیر تحولات رؤیای رمانتیکِ بورژوایی را میتوان در داستانها به خوبی مشاهده کرد. رمانهای جِین آستِن هنوز برای ما مشخصاً مدرن به نظر میرسند، زیرا آرزوهای او برای شخصیتهایش آرزوهای ما برای خودمان را بازتاب
میدهند (و به شکلگیری این آرزوها در ما کمک میکنند).
ما نیز، همانند الیزابت بِنِت در غرور و تعصب و فَنی پرایس
در منسفیلد پارک، دوست داریم که آرزویِ خانواده امن را با احساس صادقانه نسبت به همسرمان آشتی دهیم. اما تاریخ رمان به جنبههای تاریکتر آرمان رمانتیک نیز اشاره
دارد. مادام بواری و آنا کارنینا، که قطعاً از عالیترین رمانهای اروپا در قرن هجدهم هستند، ما را با زنان قهرمانی آشنا میکنند که، هماهنگ با زمانه و موقعیت اجتماعی خودشان، آرزو دارند که همآمیزهایشان مجموعه پیچیدهای از ویژگیها را در خودشان داشته باشند:
میخواهند که آنها هم شوهر باشند، هم تروبادور، و هم آزادکام. و در هر دو مورد، تنها چیزی که زندگی به آنها میدهد اولی است.
اِما و آنا اسیرِ قفسِ ازدواجهایی هستند که گرچه برایشان امنیت اقتصادی فراهم میآورند اما در آنها اثری از عشق نیست؛ ازدواجهایی که شاید در زمانهای
پیشین غبطه و تحسین دیگران را برمیانگیختند اما حالا غیر قابل تحمل به نظر می رسند.
در عین حال، آنها در جهانی
بورژوایی زندگی میکنند که ورود آنها به رابطه خارج از ازدواج را هرگز تحمل نمیکند.
و اینکه در نهایت اقدام به خودکشی میکنند نمایانگر سرشتِ ستیهنده این الگوی جدید ازدواج است.
#پایان_قسمت_بیستوسوم
#آلن_دوباتن
ترجمه:
#مهدی_خسروانی
@agahiiiii
BY آگاهی
Share with your friend now:
tgoop.com/agahiiiii/18993