Telegram Web
تقریبا تمامی رفتارهای به اصطلاح ناهنجار و ضد اجتماعی که باعث باورمان به ضرورت وجود "پلیس" و "زندان" و "دولت" برای کنترل زندگیمان می‌شود، ناشی از وجود نابرابری و بی‌عدالتی‌های سیستماتیک است که توسط نیروهای قاهره حکومت یعنی پلیس‌ها، زندان‌ها و دولت‌ها که بازوهای اجرایی طبقه حاکم هستند محقق می‌شود.
اینها همه با هم یک چرخه معیوب و فاسد را شکل می‌دهند که کارش غارت مردم به نفع طبقه حاکم است.
وقتی طبقه حاکم که مدیریت کلان جامعه را در اختیار دارد و دارای ثروت و قدرت نیز می‌باشد، مدیران و نمایندگان مجلس را برای تصویب قوانین سلیقه‌ای خود انتخاب و انتصاب و ساماندهی می‌کند و علاوه بر این، پلیس و قاضی و... را برای تحقق اهدافش به استخدام خود درمی‌آورد، در مقابل هر اعتراض و گلایه به معترضین برچسب اغتشاشگر می‌زند و توسط رسانه‌های تحت حمایتش نیز آنها را پوشش می‌دهد تا این هیولای غارتگر در یک گردونه نابرابر قوام گیرد.
هیولایی که اگر یک دستش را هم بزنیم تغییری ایجاد نخواهد شد چرا که قدرت این را به دست آورده تا خود را ترمیم کند و به جای یک دست دو دست در بیاورد.
برای از بین بردن این هیولای ناعدالتی و نابرابری نباید دل به مُسکن‌های موقتی سپرد زیرا سرچشمه که آلوده باشد راهکارهای موقتی پاسخگو نیست.
باید به دنبال علت‌ها بود نه معلول‌ها.
علت وجود خود هیولاست و نه دست و پاهایش.
برای رهایی از این چرخه معیوب باید خود هیولا را از پا انداخت.

#امید...

@agahiiiii
جاده زندگی را هر جور نگاهش کنیم خواهیم دید جاده‌ای پیچ در پیچ و پر فراز و نشیب است.
جاده‌ای که در پس هر پیچش منظره‌ای جدید جلوی چشمانمان هویدا می‌شود و ما با تصویری متفاوت از آنچه که دیده بودیم روبرو می‌شویم.
مسیری که، هر چند وقت یک‌بار، چشم ما را شاید به دشتی وسیع باز می‌کند یا با جنگلی انبوه از درختان در هم تنیده روبرو می‌شویم...
جاده‌ای پر افت و خیز که، گاهی بعد از یک پیچ تند، زندگی ما را زیر و رو می‌کند و تصاویر جلوی چشم ما تغییری بنیادین می‌کنند و جور دیگر دیدن را به ما تحمیل می‌کند.
در همین جاده پر پیچ و تاب و گاه صعب‌العبور و البته گاه هموار است که ما، هم از زیبایی‌های محسور کننده شگفت‌زده می‌شویم و هم از دیدن تصاویر دهشتناک و تلخ هراسان و وحشت‌زده، هم نسیم بهاری، هم طوفان‌های سرد زمستانی، هم راههای روشن، هم شب‌های سیاه را تجربه می‌کنیم و آن‌ها را به معنای واقعی کلمه زیست می‌کنیم.
پیچ‌های مهم گردنه‌های زندگی اما بی‌خبر می‌آیند...
بدون علامت و هشدار یک آن جلوی چشمانمان ظاهر می‌شوند.
بدون تابلویی در کیلومترها جلوتر برای با خبر شدنمان.
همین هم هست که برای آن انسانی که کم امید است، ناامیدی روا نیست.
چرا که همیشه پیچ نویی در پیش است، پیچی که بی‌خبر می‌آید.
پیچی که خیلی وقتها نزدیک‌تر از آن چیزی است که می‌پنداریم!!!
پیچی که همان وقتی که از زمین و آسمان دلمان گرفته است و در اوج ناامیدی و استیصال به سر می‌بریم، افق نویی را پیش رویمان می‌نشاند...
از ته دل و صمیمانه آرزو می‌کنم؛
برای شما و تمام مردمان صبور و نجیب و سختکوش سرزمینم ایران افق‌های نویی گشوده شود و ما؛ همه ما، انسان‌های ایرانی که قرن‌هاست در حال تلاش و مبارزه‌ای به قدمت تاریخ‌مان برای ماندن و دست یافتن به زیستنی انسان‌وار و درخور هستیم،
شاهد موفقیت را در آغوش کشیم و تلخی‌های این روزهای سیاه و سخت و سنگین را به فراموشی بسپاریم و شادی و آرامش و آسایشی که حق‌مان است را با بند بند وجودمان زیست کنیم.

#امید...
🖤🖤🖤
@agahiiiii
Zeia - Anaya (Afro House Remix)
@Disco_Deep
موسیقی حرف زدن است، به صریح‌ترین و رساترین لهجه ممکن...
آنقدر صریح و روشن که وقتی می‌آغازد، دیگر نمی‌توانم تشخیص دهم که این واقعیت است،
یا ادامه‌ رویایی که هر شب در آن زندگی می‌کنم!!!

#امید...
🖤🖤🖤
@agahiiiii
آیا انسان همان چیزی است که در جستجوی آن است؟

در میان اشعار منسوب به شاعران بزرگ فارسی‌زبان، گاه ابیاتی یافت می‌شود که علاوه بر زیبایی ادبی، حامل پیام‌های فلسفی و هستی‌ شناختی نیز هستند. یکی از این نمونه‌ها، رباعی زیر است که گاه به خیام و گاه به مولانا نسبت داده می‌شود:

تا در طلب گوهر کانی، کانی
تا در هوس لقمه نانی، نانی
این نکته رمز اگر بدانی، دانی
هر چیز که در جستن آنی، آنی


این رباعی در ظاهر حامل پیامی ساده اما عمیق است:
انسان همان چیزی است که در جستجوی آن است.
بر اساس این نگاه، ارزش و هویت انسان متناسب با اهداف، خواسته‌ها و سطح آرمان‌های او تعریف می‌شود. اما آیا این گزاره در جهان واقعی و در چارچوب ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی قابل اتکا و کاربردی است؟ این یادداشت در تلاش است تا این پرسش را از منظر انتقادی و واقع‌گرایانه مورد بررسی قرار دهد.

۱. صورت‌بندی گزاره: از شعر به اصل فلسفی


این رباعی حاوی پیامی عمیق اما بحث انگیز یا جنجالی است که می‌توان آنرا به صورت یک اصل هستی‌شناختی-انسان‌شناختی بیان کرد:
هستی انسان بازتابی از هدف‌مندی اوست.
در این نگاه، کسی که به دنبال گوهر (امر والا) است، خود ارزشمند می‌شود؛ و کسی که دغدغه‌اش نان است، به همان اندازه سطحی تلقی می‌گردد. در نگاه نخست، این برداشت می‌تواند الهام‌بخش و انگیزه‌ آفرین باشد. اما در تحلیل دقیق‌تر، با پرسش‌هایی بنیادین روبه‌رو می‌شویم.

۲. نقد ساختاری: نابرابری، محدودیت و امکان


یکی از مشکلات اساسی این نوع نگاه، نادیده گرفتن نابرابری‌های ساختاری است. در جهان واقعی، همهٔ انسان‌ها از موهبت‌های اولیهٔ یکسان بهره‌مند نیستند. تفاوت در سطح آموزش، سلامت، امنیت، تغذیه، آزادی، و فرصت‌های فرهنگی و اقتصادی به‌قدری بنیادین است که امکان طلب گوهر را برای بسیاری از انسان‌ها به‌کلی منتفی می‌سازد.

فردی که تنها دغدغه‌اش لقمه‌ای نان است، الزاماً ناتوان از هدف‌مندی والا نیست؛ بلکه محصور در شرایطی است که ساختارهای بیرونی او را در وضعیت زیست-بقای حداقلی تثبیت کرده‌اند. نادیده‌گرفتن این شرایط، باعث می‌شود که قضاوت ما نسبت به افراد، غیرمنصفانه و تقلیل‌گرایانه باشد.

۳. زمینه ایدئولوژیک شعر: فردگرایی پنهان


این شعر، هرچند به ظاهر بی‌طرف است، حامل نوعی فردگرایی اخلاقی و ایدئولوژیک است؛ دیدگاهی که موفقیت و ارزشمندی انسان را کاملاً به خواست، تلاش و هدف‌گذاری فردی او نسبت می‌دهد و عوامل بیرونی مانند فقر ساختاری، تبعیض یا انسداد اجتماعی را نادیده می‌گیرد.

در چنین چارچوبی، فقر به نتیجهٔ تنبلی یا بی‌هدفی فرد تقلیل می‌یابد، و نه به عنوان محصول ساختارهایی چون سرمایه‌داری ناعادلانه، سیاست‌های تبعیض‌آمیز، یا استثمار نهادی دیده می‌شود. این ایده ممکن است به قربانی‌هراسی یا اخلاق‌زدایی از فقر منجر شود.

۴. نتیجه: شعر زیبا، اما نارسا به‌عنوان یک اصل تحلیلی


با همه‌ی زیبایی ادبی، ایجاز معنایی، و قابلیت الهام‌بخشی، این رباعی را نمی‌توان به عنوان یک اصل راهبردی برای فهم ارزش انسانی یا سیاست‌گذاری اجتماعی در نظر گرفت. زیرا:
ارزش انسان تنها از آرزوهایش برنمی‌آید، بلکه از امکان تحقق آن آرزوها نیز تأثیر می‌پذیرد.
• بسیاری از افراد در پی لقمه‌ای نان هستند، نه به دلیل بی‌ارادگی، بلکه به‌دلیل اسارت در ساختارهایی که انتخاب‌های محدود به آن‌ها تحمیل کرده‌اند.
• بنابراین، گزاره «هر چیز که در جستن آنی، آنی»، بدون تحلیل زمینه‌های اجتماعی، صرفاً به شعاری شاعرانه تقلیل می‌یابد.

۵. جایگزین واقع‌گرایانه


به‌جای آن‌که چنین رباعی‌هایی را به‌عنوان معیار ارزشی قطعی بپذیریم، بهتر است دیدگاه‌های واقع‌گرایانه‌تری جایگزین آن‌ها کنیم. به‌طور مثال:

«امکانِ پرورش و پیگیری آرزوها، تابعی از موقعیت‌های اجتماعی، ساختارهای قدرت، و دسترسی به منابع است. ارزش انسان در انتخاب‌های آگاهانه و اخلاقی‌اش در مواجهه با این واقعیت‌ها شکل می‌گیرد.»

این بیان، ضمن حفظ نقش آگاهی، به نابرابری‌های موجود در جامعه نیز توجه دارد و از سقوط به ورطه‌ی خیال‌پردازی یا قضاوت‌های اخلاقی بی‌پایه جلوگیری می‌کند.

ادبیات، حتی در والاترین شکل خود، نمی‌تواند جای تحلیل ساختاری را بگیرد. رباعی مورد بحث، الهام‌بخش و قابل تأمل است، اما نه به‌عنوان ابزاری برای تحلیل واقعیت انسانی یا برنامه‌ریزی اجتماعی. برای ساختن جامعه‌ای عادلانه و مدرن، نیازمند آن هستیم که فراتر از زیبایی کلام، به ریشه‌های مادی و اجتماعی زندگی انسانی نیز توجه کنیم. تنها در این صورت است که می‌توان به جای آن‌که انسان را صرفاً در جستن دانست، او را در امکان جستن و حق جستن نیز تعریف کرد.

#آرین

@agahiiiii
Sargardan (Navab Jalil Remix)
Mofarrah Ft.Navab Jalil
بی‌خویشتن گشته‌ام،
روانم رقصان است.
کار روزانه! کار روزانه!
چه کس خداوندِ زمین خواهد شد؟
ماه سرد است و باد خاموش.
آه! آه! تاکنون تا کجا اوج گرفته‌اید؟
شما در رقص‌اید. اما پا کجا و بال کجا!
ای رقاصان خوب، هنگام خوشی‌ها گذشته است. شراب به دُرد رسیده است و هر ساغر شکستنی شده است.
گورها گُنگ‌وار زبان گشوده‌اند.
شما چندان که باید اوج نگرفته‌اید.
اکنون گورها گُنگ‌وار زبان گشوده‌اند:
مردگان را نجات بخشید!
چرا شب چنین دراز است؟
آیا ماه ما را مست نکرده است؟
ای انسان‌های والاتر، گورها را نجات بخشید؛ جسد‌ها را برخیزانید!
آوخ،
چرا کرم هنوز نَقَب می‌زند؟
فرا‌ می‌رسد، فرا می‌رسد ساعت!
ناقوس می‌غُرد؛ دل هنوز می‌تپد؛ موریانه، کرم دل، هنوز نقب می‌زند.
آه! آه!
جهان ژرف است!

#نیچه
#چنین_گفت_زرتشت

🖤🖤🖤
@agahiiiii
تا حالا فکر کردید که ممکنه از هیچ، واقعاً چیزی ساخته بشه؟
نه جادو، نه خیال، بلکه بر اساس قوانین واقعی فیزیک!
پژوهشگران حوزه فیزیک اخیراً موفق شده‌اند چیزی غیرقابل‌باور را به واقعیت تبدیل کنند:
خلق نور از هیچ...
در نگاه اول شاید این ادعا شبیه داستان‌های علمی‌تخیلی به نظر برسد، اما این اتفاق به‌ طرز شگفت‌انگیزی در دل آزمایشگاهی واقعی و با ابزارهای علمی افتاده است.

در دنیای فیزیک کوانتومی، «هیچ» واقعا خالی نیست. فضا، حتی وقتی خالی از ماده و انرژی قابل دیدن است، مملو از نوسانات کوانتومی و ذرات مجازی است که مدام پدیدار و ناپدید می‌شوند. فیزیکدانان در دانشگاه چالمرز سوئد از دستگاهی پیشرفته به نام SQUID استفاده کردند که مانند آینه‌ای الکترونیکی عمل می‌کند و با نوسان در فرکانس‌های بسیار بالا می‌تواند این نوسانات خلاء را تحریک کند.
نتیجه؟
فوتون‌های واقعی از دل خلاء زاده شدند. یعنی نور، بدون هیچ منبع معمولی، فقط از نوسانات فضای به‌ظاهر خالی.
و این یعنی درستی ادعای دانشمندان بزرگی چون هاوکینگ که می‌گفتند:
عالم بدون کمک سازنده‌ای و بدون نیاز به ابر طراح و مهندس ناظر از هیچ برآمده. پس برای توضیح عالم نیاز به خدا نداریم چرا که قوانین طبیعی که حاکم بر جهان هستی هستند خود به بهترین شکل ممکن توانایی این را دارند که چگونگی ساخته شدن هستی را توضیح دهند و همین قوانین به ما می‌گویند که:
عالم خلق‌الساعه از هیچ و طبق قوانین طبیعی به وجود آمده.
قوانینی که علاوه بر غیر قابل تغییر بودن عام هم هستند و به همین دلیل نمی‌توان آنها را شکست و همین است که این قدر قدرت دارند.
عالم دستگاهی‌ست عظیم و گسترده و مالامال از شگفتی که تحت حاکمیت اصول یا قوانینی که ذهن بشر می‌تواند درک کند حرکت می‌کند.

این کشف فقط یک شاهکار نظری نیست، بلکه اثباتی عینی از عجایب جهان کوانتومی است. اگر بتوان از هیچ، نور تولید کرد، پس درک ما از فضا، انرژی، و حتی پیدایش جهان نیاز به بازنگری اساسی دارد.
این دستاورد می‌تواند آینده فناوری‌های کوانتومی را متحول کند و ما را به فهمی عمیق‌تر از ذات واقعیت برساند.
حالا دیگر می‌دانیم که "هیچ" نه تنها خیلی هم هیچ نیست بلکه می‌تواند آبستن جهانی گسترده و عظیم و مالامال از شگفتی باشد.
باورمندان به ابر طراح می‌توانند بگویند این قوانین ساخته خدا هستند، اما خب این بیشتر تعریف خدا است، نه اثبات وجود او.

#امید...

@agahiiiii


https://www.zmescience.com/science/physics/physicists-say-light-can-be-made-from-nothing-and-now-they-have-the-simulation-to-prove-it/#:~:text=%D8%AE%D9%84%D8%A3%20%DA%A9%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%85%DB%8C%20%D8%AE%D8%A7%D9%84%DB%8C,%D8%8C%20%D8%A8%D9%87%20%D8%B7%D9%88%D8%B1
Summer Daze
Slowdive
دانستن طاعون زندگی است و آگاهی زخم بازی است بر قلب آن.
غم انگیز نیست انسان بودن؟
حیوان پیوسته ناراضی معلق میان مرگ و زندگی.


#امیل_سوران

🖤🖤🖤
@agahiiiii
عاشقان،
سرشکسته گذشتند،
شرم‌سارِ ترانه‌های بی‌هنگامِ خویش.

و کوچه‌ها،
بی‌زمزمه ماند و صدای پا.

سربازان،
شکسته گذشتند،
خسته بر اسبانِ تشریح،
و لَتّه‌های بی‌رنگِ غروری
نگون‌سار بر نیزه‌های‌شان.

تو را چه سود،
 فخر به فلک بَر فروختن
هنگامی که هر غبارِ راهِ لعنت‌شده نفرین‌ات می‌کند؟

تو را چه سود از باغ و درخت،
که با یاس‌ها،
 به داس سخن گفته‌ای.

آن‌جا که قدم برنهاده باشی
گیاه از رُستن تن می‌زند
چرا که تو،
تقوای خاک و آب را هرگز
باور نداشتی.

فغان!
که سرگذشتِ ما
سرود بی‌اعتقاد سربازان تو بود
که از فتحِ قلعه‌ روسبیان باز می‌آمدند.


باش تا نفرینِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادرانِ سیاه‌پوش،
داغ‌دارانِ زیباترین فرزندان آفتاب و باد،
هنوز از سجاده‌ها سر برنگرفته‌اند!


#شاملو
یکی از عزیزان در خصوصی از من سوال کرد که چرا درباره اتفاقات اخیر و جنگ با اسرائیل هیچ واکنشی نشان نداده‌ام و اظهار نظری نکرده‌ام.
می‌خواهم هم به ایشان و هم به همه مخاطبینی که این مطلب را می‌خوانند متذکر شوم امکان دارد که در زندگی اتفاقاتی رخ دهد که آن اتفاقات به معنای واقعی کلمه تاریخ را می‌سازند و جالب اینجاست که این روند آنقدر نامحسوس و زیر پوستی شکل می‌گیرد که اساسا خیلی از انسان‌هایی که در آن دوره خاص زندگی می‌کنند اصلا متوجه آن نمی‌شوند و بعدها آیندگان درباره‌شان می‌نویسند و روزگارشان را شرح می‌دهند.
باری؛
احساس من در حال حاضر و در این روزها و اوقات این است این روند جلوی چشمم در حال شکل گرفتن است و تکه‌ای مهم از تاریخ این سرزمین و حتی جهان در پیش چشممان دارد ساخته می‌شود و ما در دوره‌ای تاریخی هستیم که بعد از ما از این دوره بسیار خواهند نوشت و بسیار خواهند گفت.
پس بهتر است به جای گفتن و نظر دادن و بحث و جدل کردن خوب به چگونگی ساخته شدن آن نگاه کنم و به دقت آن را دنبال کنم تا اگر عمری باقی ماند روزی بتوانم به درستی آن را شرح دهم و بیان کنم و به آیندگان منتقل کنم.
گاهی باید سکوت کرد و خوب نگاه کرد، تا با وراجی حواسمان پرت نشود.
گاهی دیدن خشک و خالی کارساز نیست و باید خوب و عمیق نگاه کرد تا بعد بتوانیم خوب و دقیق درباره‌اش نه حرف که سخن بگوییم تا جان مطلب را به درستی ادا کرده و به بعد از ما آمده‌ها منتقل کنیم.


#امید...

@agahiiiii
آگاهی
عاشقان، سرشکسته گذشتند، شرم‌سارِ ترانه‌های بی‌هنگامِ خویش. و کوچه‌ها، بی‌زمزمه ماند و صدای پا. سربازان، شکسته گذشتند، خسته بر اسبانِ تشریح، و لَتّه‌های بی‌رنگِ غروری نگون‌سار بر نیزه‌های‌شان. تو را چه سود،  فخر به فلک بَر فروختن هنگامی که هر غبارِ راهِ…
عقوبت داره له کردن ولی تو ساده رد میشی
خبر داری زمین گرده، لگد کردی لگد میشی؟
چه خیری دیده از ابرا درخت ریشه داری که
پی خورشیدِ تو شهری که روزاش سرد و تاریکه
مسیر مستقیم دره هم داره، نمی‌بینی؟
ببین بارون سنگم داره میباره، نمی‌بینی؟
ته این راهو می‌بینم مثل یه کولی داغون
یه چشمت اشک، اون چشمت ی آلاخون و والاخون

#کاظم_بهمنی

@agahiiiii
ببین ما چه نسل هدر رفته‌ای بودیم؛
۵ سالگی سایه انقلاب مثل بختک افتاد روی زندگی ما، ۷ سال داشتیم که جنگ شروع شد و هر شب موشک باران و آژیر قرمز و اون صدای خش‌داری که می‌گفت:
توجه، توجه؛
صدایی که هم‌اکنون می‌شنوید صدای آژیر قرمز است و معنا و مفهوم آن این است که محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید،
و بعد ی صدای بی‌ریخت و ممتد آژیر می‌آمد و برق‌ها قطع می‌شد و همه جا ظلمات بود و البته که اکثریت ما هیچ پناهگاهی نداشتیم تا محل کار خود را ترک کنیم و به آنجا برویم، پس تو همون اتاق‌های تو درتو که وسطش با ی چهارچوب چوبی دو تکه از هم جدا شده بود بغل مادر و یا پدرمون لم می‌دادیم و به صدای شلیک ضدهوایی‌ها گوش می‌دادیم و بعد صدای انفجاری مهیب از ی گوشه شهر می‌آمد و چند دقیقه بعد برق می‌آمد و همان صدای خش‌دار اعلام می‌کرد که صدایی که هم‌اکنون می‌شنوید آژیر سفید است و...
و این داستان نه یک ماه و دوماه و نه یک سال و دو سال بلکه هشت سال ادامه داشت و ما به آن عادت کرده بودیم و شده بود جزئی از روتین زندگی‌مان طوری که بعد از دو سال هر وقت که صدای آژیر قرمز را می‌شنیدم بدو بدو می‌رفتیم پشت بام تا با ذوق و شوق و خنده و فریاد، آتیش بازی شلیک‌های ضدهوایی را ببینیم انگار که در یک کارنوال حضور داشتیم و مشغول دیدن منورهای نورانی مخصوص آتیش بازی.
بعد هشت سال جنگ تمام شد و ما وارد نوجوانی شدیم و درگیری‌های با گشت جندالله و ثارالله و ایست بازرسی‌های بسیج و گیر دادن‌هاشون به سرتا پای ما.
از شلوار لی زیکو گرفته تا تی‌شرت‌های آستین کوتاه و موهای پشت بلند که نماد قرتی بازی و غرب‌زدگی بود و مرتکبین و استفاده کنندگان از آن مشتی فریب خورده تحت تاثیر فرهنگ منحط غربی که باید تربیت اسلامی می‌شدند تا به آغوش پر مهر اسلام و حکومت اسلامی بازگردند و این کار را با تحقیر و باز کردن چهاراه روی موهایمان یا رنگ کردن دست‌هایمان و پاره کردن پاچه شلوار لی‌ به نحوه احسن انجام می‌دادند.
القصه گذشت و ما بزرگتر شدیم و رفتیم سربازی و تا آمدیم برای آینده و زندگی نقشه بکشیم و کاری دست و پا کنیم و سری تو سرها دربیاریم و دنبال خوشبختی برویم داستان منحوس هسته‌ای و تحریم‌ها شروع شد و پشتیبانی و ساپورت محور مقاومت با پول و سرمایه کشور شد اولویت اصلی و توسعه و پیشترفت و اقتصاد و رفاه و آسایش شد دنیا پرستی و تجمل گرایی و نماد ضد انقلاب بودن و نوکر و آلت دست نظام سلطه جهانی لقب گرفتن و این قصه تا همین امروز که ۵ دهه از عمر را طی کردیم ادامه دارد و همچنان ایدئولوژی دارد گند می‌زند به زندگی و دنیا و همه آنچه که باید داشته باشیم و نداریم.

گفتم نصف شبی ی غرغری بکنم بلکه کمی آروم بشم و نسل امروزی کمی، فقط کمی با چگونگی به فنا رفتن عمر نسل ما آشنایی پیدا کند و زیاد تعجب نکند چرا وقتی پدافند فعال می‌شود و صدای انفجار می‌آید ما بیخیال نشسته‌ایم و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده.
بله ما چیزهایی دیدیم و تجربه کردیم که پدافند و چهارتا انفجار جلوی آنها ترقه بازی هم به حساب نمی‌آید پس زیاد تعجب نکنید از ریلکس بودن ما در این طور مواقع.

خلاصه که به قول علی‌رضا آذر:
در دلم آهن تف‌دیده‌ بسیاری هست
وای ازآن دم که بخواهم دهنی باز کنم
آنچنان مست کنم روح بچرخد در من
آنچنان نعره زنم سقفِ زمین چاک شود
آنچنان شانه بلرزانم و هی هی بکنم
که برای همه‌ دشت خطرناک شود
این تهوع که مرا هست تو را خواهد کشت
آنچه من خورده‌ام از حد خودم بیشتر است.


#امید...

@agahiiiii
BAAQ
Yas
مغرور از خلق برهوتی که روزی باغ سبز بود...
این درکم از جو حاکمه
ی بهت زده جوابش ی لب ساکته
ابرا می‌سوختند
نگاه به صحرا دوختم
نهال قد کشیدمو قطع کردن به خاطر شکفتن
اون که رویاهاشو گم کرد،
تو بیراهه‌های ممتد
ابرا می‌سوختند
تمام شهر، پرنده‌ها ی شعله‌ور دارن از اون بالا میوفتند

من واسه بیان حرفام دنبال مثال بهترم،
فصلی ندیدم تو کتاب کشورم
تلنبار خاطره از هزارو یک شبم
گوشامو باد می‌کنم خودم صدامو بشنوم
.

پ.ن
این دوتا شاهکار یاس رو حتما گوشش کنید.
عالی این پسر، عالیییییی

@agahiiiii
درود بر همه عزیزان و همراهان کانال
امیدوارم حال همگی خوب باشد و در صحت و سلامت کامل باشید.

#امید...
🖤🖤🖤
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برای میلیونها سال نوع بشر کنار حیوانات دیگر و مانند آنها زندگی می‌کرد.
سپس اتفاقی عجیب افتاد که موجب بالا رفتن توان ما و شکل‌گیری تصوراتمان شد.

ما یاد گرفتیم سخن بگوییم،
یاد گرفتیم گوش فرا دهیم.

معجزه انسان با سخن گفتن آغاز گشت.
و انسان توانست خودش را از دیگر موجودات جهان جدا کند و با سرعتی عجیب به سوی شدن، یا بهتر بگویم جور دیگر شدن رهسپار شود.
سخن گفتن باعث شد که ما ایده‌هایمان را با هم رد و بدل کنیم. بشر ناتوان شروع کرد به همکاری با یکدیگر و این همکاری به او قدرت داد تا ناممکن‌ها را بسازد.

بزرگترین دست‌آوردهای بشری به دنبال سخن گفتن پدید آمدند،
و بزرگترین شکست‌هایش هم از سخن نگفتن...

بزرگترین تخیلات و تصورات ما در آینده به حقیقت پیوستند
تکنولوژی یکی از دست‌آوردهای بزرگ بشری بوده، اما مانعی بر سر راه سخن گفتن انسان با انسان شده است و این می‌تواند شروع پایان انسان باشد.
نباید اینگونه میشد اما شده.
با کنترل تکنولوژی می‌توان امکان‌ها را نامحدود کرد و انسان را نجات داد.
پس فقط باید به سخن گفتن ادامه دهیم،
فقط باید با هم سخن بگوییم و به هم گوش فرا دهیم.


#keep_talking
#pink_floyd
#p_stephen_hawking

@agahiiiii
آگاهی
برای میلیونها سال نوع بشر کنار حیوانات دیگر و مانند آنها زندگی می‌کرد. سپس اتفاقی عجیب افتاد که موجب بالا رفتن توان ما و شکل‌گیری تصوراتمان شد. ما یاد گرفتیم سخن بگوییم، یاد گرفتیم گوش فرا دهیم. معجزه انسان با سخن گفتن آغاز گشت. و انسان توانست خودش را از…
ثانیه به ثانیه،
واژه به واژه این اثر هنری ناب و ماندگار این شاهکار بی‌نظیر پر از حرف و سخن است و باید خوب دیدش با تمام وجود و سلول به سلول جانمان باید فهمش کرد و بعد به احترام گروه معظم و جاودانه #pink_floyd تمام قد ایستاد و کلاه از سر برداشت.
از دستش ندهید.
#اميد...

🖤🖤🖤
درست است که با سرعت سرسام‌آوری به سوی ویرانی در حال حرکت هستیم.
درست است که زندگی‌، سرتاسرش یا رنج به دست آوردن است یا ملال از دست دادنِ آن چه که با رنج به دست آورده‌ایم،
درست است که باید در سکوتی مطلق، سکوت را نفرین کنیم،
درست است که در این جهان  اسیری هستیم بی حق ملاقات حتی با خود،
اما به قول نیچه؛
امروز ضروری‌ است که ما دوستداران مادرزاد و سوگند خورده‌ تنهایی، و آن ژرف‌ترین تنهایی نیمه‌های شب و نیم‌روز باشیم؛
ما جان‌های آزاده، باید که چنین انسان‌هایی باشیم!


#اميد...
🖤🖤🖤
@agahiiiii
‍ جامعه خوب، جامعه‌ای است که توی اون پیرمردها درخت می‌کارند،
درخت‌هایی که نمی‌توانند از سایه‌اش استفاده کنند.
اما این مهم نیست، مهم اینه که دیگران می‌توانند از کاری که اون‌ها می‌کنند استفاده کنند و از آن بهره ببرند.
تک تک ما باید به خودمون نگاه کنیم ببینیم کدام درخت را کاشته‌ایم تا سایه‌اش پناهی برای نسل‌های بعد باشد برای فرار از گرمای ظهر یک تابستان داغ؟!!!

هموطن صبورم؛
می‌دانم رنجیده‌ایم،
همه در رنج زیست می‌کنیم و من این را به وضوح می‌بینم و می‌فهمم اما عزیز من؛
رنج نبايد ما را غمگين كند
اين همان جايی ست كه اغلب مردم اشتباه مي‌كنند، رنج قرار است ما را هوشيارتر كند؛
چون انسانها زمانی هوشيارتر می‌شوند كه زخمی شوند،
رنج نبايد بيچارگی را بيشتر كند.
رنج را نباید تنها تحمل کرد؛ رنج را باید درک كرد و راهی برای گذر از آن یافت.
جهان به این تلاش ارزش می‌دهد و تاریخ از آن می‌گوید.
اين(رنج) فرصتی ست براى بيداری،
وقتی آگاه شویم و راهی برای گذر از آن بیابیم،
بيچارگی‌مان تمام مي‌شود و لایق ستایش خواهیم بود...
از رنجی که برده‌ایم نباید ‌ناراحت باشیم!
همین رنجها است که راه نجات را
به ما می‌آموزد...
همین رنجها است که راه درست
زیستن را به ما هدیه می‌دهند.
بشخصه رنجهایم را بوسه میزنم و در صندوق گنج‌هایم می‌گذارم.
چرا که خوب می‌دانم :
"گذر زمان صدفی است که رنج‌هایمان داخلش به مروارید تبدیل می‌شود ارزشمند و گران‌بها. رنج مرا با سکوت آشنا کرد،
به سکوت خو گرفتم، 
و آن قدر بی حضور شدم
که همه فراموشم کردند.
انگار به دنیا آمده بودم که تنها باشم...
یاد گرفتم آنگاه که خسته شدم
آنگاه که از پای در آمدم
باز مقاومت کنم،
تنها مقاومت کنم...
باز بجنگم و شکست بخورم
باید جنگید، باید تلاش کرد.
زندگی سراسر مبارزه است و تلاش
اگر نجنگیم، اگر تلاش نکنیم
تمام می‌شویم و فراموش و هیچ.
و در تاریخ بر روی سنگ گورمان خواهند نوشت:
جنگجویانی که نجنگیدند و شکست خوردند.

#امید...

@agahiiiii
Chavoshism 6
LeeRoy BeatZ
باز دلم گرفته، تو گوش نکن.
بگذر...
چای تازه دم کرده‌ام، آهنگی می‌گذارم، پیراهنم را برعکس می‌پوشم. انگار کسی بغلم کرده باشد سفت.
در محوطه خلوت آسایشگاه تا صبح با دلبری که نیست می‌رقصم. تماشا کن چه خوشبختم، با کسی که نیست می‌رقصم با لبخند، زیر برفی که نمی‌آید، در آسایشگاهی که تاسیس نشده، در شهری که وجود ندارد.
من همینم...
خاطره‌ای گنگ در ذهن بتی شکسته و غمگین که سالهاست از خدا بودن برکنار شده.

🖤🖤🖤
@agahiiiii
روزی که از تهران نه به دلخواه و برای تفریح بل از سر اجبار و برای زنده ماندن به سمت جایی دیگر حرکت کردم حسی را تجربه کردم که تا به آن لحظه تجربه‌اش نکرده بودم.
حقیقتش را بخواهید من به معنای واقعی کلمه عاشق تهرانم هستم.
تهران شهر من،
پر از جنبش و زندگی و شور و سرزندگی است.
تهران چون جنگلی پر رمز،و راز است که در هر گوشه‌اش در هر دقیقه‌ای اتفاقی در حال وقوع است.
تهران به جرات یکی از زنده‌ترین شهرهای دنیای امروز ما است و خالی شدنش دلم را خالی کرد.
یک آن بی‌پناه و بی سر و سامان و پناهگاه شدم.
دیدن خیابان‌های خلوتش در ظهر یک چهارشنبه تیرماه هراس به دلم انداخت.
نگاهی به ساعت گوشی انداختم،
ساعت ۳ بعداز ظهر روز چهارشنبه بود و من وسط خیابان کارگر تقاطع جمهوری ایستاده بودم و صدای وحشتناک سکوت چنان لرزه‌ای بر جانم انداخت که همان‌ جا کنار تیر چراغ برق ایستادم و به آن تکیه دادم.
افکارم مشوش بود و چنان بغضی گلویم را فشار می‌داد که انگاری دارم با دستان خودم، عزیزم را در گور می‌گذارم .
تهران من چه بر سرش آمده بود؟
چرا اینقدر بی‌دفاع و تنهاست؟
آن قله که چند قدم مانده بود به آن برسیم پس کجاست؟
آن جمعیت عظیم که هر روز در کوچه و پس ‌کوچه‌هایش وول می‌خوردند چه شدند؟
چطور می‌توانستم باور کنم یک کشور که پایتختش حدود ۳/۵ میلیون نفر جمعیت دارد و کل مساحتش شاید به اندازه یک سوم تهران می‌باشد، باعث تخلیه  ابرشهری تاریخی و دوست داشتنی با ۹ میلیون نفر جمعیت ساکن بتواند بشود.
شعارهای پوشالی بلاخره کار خودش را کرد.
قدرت جهل حاکم بر این سرزمین را به عینه مشاهده می‌کردم که چطور باعث سرافکندگی و مایه خجالت ملتی بزرگ و نجیب و صبور شد. مردمی که ثروت و  سرمایه‌شان را در قماری باخته بودند که هیج دخل و تصرف و تصمیمی برای شرکت کردن و یا نکردن در آن نداشتند و آنها که فکر می‌کردند از پیش برنده‌ هستند به جایشان تصمیم گرفته بودند.
مجمع‌الجزایر بلاهتی که
هنوز هم فکر می‌کنند برنده این بازی آنها هستند و در کمال وقاحت نقل و شیرینی پخش می‌کنند و آوار شدن زیر ساخت‌هایی که برای ساختن آنها چیزی غالب بر ۲۰۰۰ هزار میلیارد دلار مستقیم از کیسه مردم خرج شده‌ است را جشن می‌گیرند.
حال بماند ضررهای غیر مستقیم مالی و روحی و روانی که بر روان این جامعه رنجور و خسته تحمیل شده است که چیزی حدود ۱۰ تریلون دلار تخمین زده می‌شود.
ای بر پدر جهل و آرمان گرایی متوهمانه‌تان لعنت که زندگی من و هم نسل‌های من و چند نسل بعد من را به گند کشیدید و به فنا دادید.
باری؛
تهران‌را می‌دیدم که از ته دل زار میزد، هر چند بی‌صدا و در سکوت.
اما سکوت تهران بلندتر از هر فریادی بود و من که در این شهر به دنیا آمده‌ام و زیسته‌ام خوب می‌توانم صدای سکوت بلندش را بشنوم.
در شهرم خاک ماتم پاشیده بودند و در کوچه و پس کوچه‌های تنگ و تو در تویش بوی باروت مشامم را می‌آزرد.
اگر کسی در بلندی می‌ایستاد، می‌توانست ستون دودی را ببیند که از غرب و شرق تهرانم برخواسته بود.
و صدای وز وز پهبادهایی که با آزادی تمام در آسمان دود گرفته تهران بدون هیچ مزاحمتی جولان می‌دادند.
همه این‌ها مزه تلخ له شدن زیر این زندگی تحمیل شده و تحقیر آمیز را با سلول به سلول تنم به من منتقل می‌کرد و من با تمام وجودم درمانده بودن را تجربه می‌کردم.
و خوب فهمیده بودم که یا باید قربانی بعدی باشم، یا باید پیش بروم و جا نزنم.
من اما جنگیدن را دوست داشتم و قاعدتا باید پیش رفتن را انتخاب می‌کردم‌ اما جنگ با چه کسی؟
با سایه‌ها مگر می‌توان جنگید؟
و این شد که با تمام بی‌کسی‌ام، بی‌پشتوانه، دل به جاده‌ زدم و با پای پیاده همراه با حس دلشوره و غمی که از تنها گذاشتن شهرم با هر قدم در عمق وجودم احساس می‌کردم از آن دور و دورتر شدم.
من تنها بودم و تنهایی من آنقدرها هم مهم نبود.
من غمگین بودم و غمگین شدن من هم آنقدرها مهم نبود.
به تو فکر می‌کردم، و اینبار مهم بود، مهم بود برایم که امروزت چه طور گذشته است، چه چیزی تو را اذیت کرده و امروز چقدر امیدوار‌تر بوده‌ای؟
مهم بودی و هستی شهر عزیز من،
تا مباد که گمت کنم،
تا مبادا که روزی مجبور شوم لای بغض و گریه‌هایم دنبالت بگردم...
شهر من تهران؛
می‌بینی قلبم چطور بی‌نقاب، رها شده و خودش را فریاد می‌زند؟

#امید...

🖤🖤🖤
@agahiiiii
2025/07/07 16:58:20
Back to Top
HTML Embed Code: