Telegram Web
نابودی تأسیسات زیربنایی یمن

ده‌ها جنگندۀ اسرائیلی، تأسیسات زیربنایی بندر الحدیده و شهر صنعا را منهدم کردند. این عملیات دومین حملۀ اسرائیل به خاک یمن در واکنش به حملات موشکی و پهپادی حوثی‌ها به اسرائیل است.
یمن در شمار فقیرترین کشورهای جهان قرار دارد. بعد از بروز جنگ داخلی و محاصرۀ دریایی این کشور، رسانه‌های بین‌المللی گزارش‌های متعددی از بروز قحطی و سوءتغذیه بین کودکان یمن انتشار دادند. در سال‌های اخیر اما از انتشار آن نوع گزارش‌ها خبری نیست. ظاهراً یمنی‌ها نیز مانند لیبیایی‌ها مورد بی‌توجهی جهانی قرار گرفته‌اند. مشخص نیست در چه شرایط اقتصادی و بهداشتی زندگی می‌کنند. بدون تردید نابودی منابع محدود انرژی و زیربناهای اقتصادی آنها، زندگی بر مردم عادی را سخت‌تر از پیش خواهد کرد. خدا به داد یمنی‌ها هم برسد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
پیروزی پوتین!

ولادیمیر پوتین گفته است؛ روسیه در سوریه شکست نخورده و به اهدافش رسیده است.
به نظرم روسیه در اوکراین هم به همین ترتیب شکست نخورد و به اهدافش برسد، دیگر پیروزی‌های کرملین از هر جهت تکمیل می‌شود!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
شیخ ما دید و گفت....

سوته‌دلی سر به آسمان داشت و می‌گریست.
شیخ ما دید و گفت؛ لابد به افلاس افتاده و بدهی به بار آورده است و گرنه این همه اشک و آه و سوز و گداز در این روزگار را چه عذر دیگر است؟
گفتنش از بهر فراق یار می‌گرید. گفت؛ فراق هیچ یاری سزاوار این همه تلخی نیست! یار همچون رختی بر تن است که چون کهنه و یا دل‌آزار شد باید عوض کرد! پس گریۀ این هم الّا و لابد از سر افلاس و یا دردی در این مایه است و جز این معنا، هیچ باورم نمی‌شود.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
دکتر قاسم افتخاری شمع روشن دانشکده

دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بعد از بازگشایی دانشگاه‌ها در سال 62 فضای دل‌انگیزی داشت. در آن زمان گرچه هرگونه فعالیت منتقدانۀ فردی و جمعی در سطح دانشکده از هر جهت ممنوع و مستوجب بلا بود، اما حضور استادان فرهیخته و نامداری در هر دو رشتۀ علوم سیاسی و حقوق، مانع از رخوت دانشجویان و مردگی محیط دانشکده می‌شد.
در رشتۀ علوم سیاسی، فرهیختگانی چون زنده‌یاد استاد جواد شیخ‌الاسلامی، زنده‌یاد استاد سیدمحمد رضوی، زنده‌یاد استاد هوشنگ مقتدر و استاد دکتر قاسم افتخاری از همان ترم نخستِ بعد از بازگشایی در دانشکده حضور داشتند و به فاصلۀ کوتاهی استاد دکتر حسین بشیریه، استاد رضا رئیس‌طوسی، استاد عباس میلانی، زنده‌یاد استاد احمد ساعی، زنده‌یاد استاد سیدجواد طباطبایی، استاد احمدنقیب‌زاده و شماری دیگر از افراد شایسته به جمع استادان اضافه شدند.
این استادان هر کدام مشرب علمی و شیوۀ تدریس مخصوص به خود را داشتند، اما همگی با چنان جدیت و دلسوزی در کارِ آموزش دانشجویان اهتمام می‌ورزیدند که فضای دانشکده را در آن فضای سرد سیاسی، گرم و مطبوع و به یادماندنی می‌کردند. در بین آنان، دکتر قاسم افتخاری همچون دکتر شیخ‌الاسلامی زندگی‌اش گویی وقف دانشکده بود؛ به‌طوری‌که انگار بین آنها و دانشکده نوعی هم‌هویتی پدید آمده است.
تدریس روش تحقیق در علوم سیاسی، برای سال‌ها مختص دکتر افتخاری بود اما او داوطلب یا موظف به ارائۀ هر درسی که می‌شد، به خوبی از پس آن برمی‌آمد. به‌رغم گستردگی دایرۀ تدریس دکتر افتخاری که از این جهت به دکتر بشیریه هم پهلو می‌زد، با این حال، جزوه‌های درسی او بلااستثناء آموزنده و غنی بود. این جزوه‌ها معمولاً از ترکیب مهمترین و بهترین آثار تألیفی با صبغۀ تاریخی در آن زمینه تدوین می‌شد و در اختیار دانشجو قرار می‌گرفت. در سر کلاس درس، دکتر افتخاری چکیده‌ای مفید از آن جزوه‌های حجیم را به دانشجویان عرضه می‌کرد.
آراستگی و آرامش و وجدان کاری استاد افتخاری، احترام هر دانشجویی را برمی‌انگیخت. آراستگی او همیشگی بود. معمولاً کت و شلواری به رنگ روشن به تن می‌کرد و کراواتی به نسبت پهن به گردن می‌آویخت. چهرۀ درخشانش به او ابهتی دلپذیر می‌داد و لهجۀ نمکینش بر این دلپذیری می‌افزود. او برخی هجاها را همراه با لبخندی ملایم به طرزی ادا می‌کرد که به کلام و نگاهش رنگی معصومانه می‌بخشید. «توجه کردید! بنابراین...» تنها تکیه کلامش بود که در پایان هر فراز از سخنش با لحنی کشیده تکرار می‌کرد.‌...(ادامۀ یادداشت در لینک زیر)
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-30114
بی‌ثبات سازان!


طیفی از سوپرانقلابی‌های بحران‌زی، با علم کردن چیزی به اسم "زبان بدن" نحوۀ رویارو شدنِ مسعود پزشکیان با رجب طیب اردوغان را دستمایۀ بی‌حیثیت‌سازی رئیس‌جمهور قرار داده‌اند.
این طیف که خود مسبب بسیاری از معضلات خارجی و داخلی کنونی کشور است، با مجموعۀ تحرکاتی که از خود نشان می‌دهد، دیگر فقط مشکل نیروهای تحول‌خواه و اصلاح‌طلب جامعه نیست، بلکه مشکل اصولگرایان و مجموعۀ حکومت است چرا که گام به گام به سوی طغیان تمام‌عیار علیه هر نوع نظم و قانونِ متضمنِ ثبات‌ِ سیاسی در جامعه پیش می‌رود. به نحوی مدنی و مشروع، مهار و کنترل نشوند، یکی از پایه‌های اصلی ایجاد هرج و مرج در جامعه خواهند شد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
مشکل از کجاست؟

گاهی سوژه‌ها به قدری مبتذل می‌شوند که پرداخت جدی به آنها خودش نوعی ابتذال است و به ناچار باید به طنز پناه برد.
سلیقهٔ طنز در جامعهٔ ما اما در حد همین فیلم‌های طنز سینماها تنزل پیدا کرده است. افراد هیچ زحمتی برای فهم درست یک پاراگراف طنز متفاوت به خود نمی‌دهند و بنابراین یا آن را بد می‌فهمند و یا برعکس می‌فهمند.
با هزار وسواس و دقت و ایما و اشاره سعی می‌کنی تکه‌ای به شیخ حمید رسایی بیندازی، بعد عده‌ای آن را طعنه به مسعود پزشکیان می‌پندارند!
مشکل از کجاست؟ از همه جا! همه‌اش مشکل است!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
نشان افتخار!

هر از گاهی یکی از چهره‌های فکری یا سیاسی خارج از کشور، از اینکه برخی"هواداران احیای سلطنت پهلوی" در ایران، او را مورد فحاشی و تهدید قرار می‌دهند و "زندگی عادیش را بر او سیاه کرده‌اند"، اظهار خشم و استیصال می‌کند.
آنطور که من می‌فهمم، به حامیان آقای پهلوی توصیه شده است که برای ناممکن شدن اصلاح سیاست‌های جمهوری اسلامی، لازم است فضا را هر چه بیشتر "رادیکال" کنند! آنها هم ظاهراً دامن زدن به رادیکالیسم را در فحش و تهدید و ناسزا خلاصه دیده‌اند! از همین رو، انواع ناسزاهای رکیک را مثل نقل و نبات به این و آن خیرات کنند!
این ماجرا مختص آنها هم نیست. اصولاً از زمان "شاه شهید" "مبارزۀ سیاسی" در ایران با فحاشی و بدزبانی همراه بوده است. مرحوم میرزارضای کرمانی که ناصرالدین شاه را ترور کرد، خودش زبانی بسیار گزنده داشت و حتی در محبس قزوین، حاج سیاح محلاتی همبندی مستفرنگ خود را از این جهت به تنگ می‌آورد.
فحش و بی‌ادبی هم به نظرم تاریخ مصرف مشخصی دارد. چون استمرار یابد، دل خلایق را می‌زند و آنان را منزجر می‌کند، چنانکه هم اکنون نیز تا حدود زیادی منزجر کرده است! خلاصه آنانکه سهم و هنرشان از "مبارزۀ سیاسی" در فحاشی و انگ و تهدید و بدزبانی منحصر می‌شود، یا خود به صورت هدفی مشروع برای انواع ناسزاها در می‌آیند و یا با نادیده‌انگاری، فراموش و منزوی می‌شوند. امروزه آیا کسی کریم‌پور شیرازی را به یاد می‌آورد؟ مرد بیچاره گمان می‌کرد با فحاشی به زنان دربار، اعتباری برای خود کسب می‌کند یا نشان افتخاری بر پیشانی می‌نشاند و یا خیری به مردم می‌رساند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
فاطو بچه‌دار نمی‌شه!

ماه‌طلعت اصلاً حال خوشی ندارد. از همه چیز می‌نالد. ظاهراً برکناری مهری طالبی دارستانی از مسئولیتش در "ستاد امر به معروف و نهی از منکر" حال او را ناخوش‌تر کرده است. می‌گوید: "چشمتون ندید منم چند روز بیام تهرون برم تو کلینیک او بستری بشم؟" می‌گویم: "برکناری‌اش به دلیل کلینیک نبود، علیه رئیس‌جمهور بدحرفی کرد." نمی‌پذیرد و پاسخ می‌دهد: "مگه همون یه نفر علیه رئیس‌جمهور بد حرفی کرده؟ همه می‌کنن، چرا کار اونا ندارن؟" ناراحتی بزرگترش اما چیز دیگری است. بهتر از زبان خودش بخوانیم. تمام متن صحبت‌های خود اوست:
"خاله! این فاطو ما، هر کارش می‌کنم، نمی‌خوا بچه‌دار شه. سه ساله عروس شده، ولی هنوز حامله نشده. مادرشووَرش بلندشده زیر پا دومادم که بیا ئی رِ طلاق بده! ئی اجاقش کوره! می‌گی چه کارش کنم خاله؟ التماسش کردم، تو چشماش رفتم، قسمش دادم، ولی به فندیاتش نمی‌ره خاله! حالا می‌گی چه خاکی تو سر کنم خاله؟ دومادوم اینم طلاق بده می‌یاد می‌افته رو دستِ منِ پیشونی سیاه! مَ خودم الان آه ندارم که با ناله سودا کنم بعد چه جوری خرج این دخترۀ چشم‌سفید رِ بدم؟
می‌گی چرا نمی‌خواد بچه‌دار بشه؟ خودمم نمی‌دونم خاله. هر وقت ازش می‌پرسم می‌گه: "نمی‌خوام یکی دیگه رِ مثل خودم بدبخت کنم!" ازش می‌پرسم مگه خودت بدبختی؟ می‌گه: "ها! اگه بدبخت نیستم، پس خوشبختم؟" می‌گمش: "سر از بدبختی در نیاری دختر! مگه چه مرگته؟ کم می‌خوری؟ کم می‌خوابی؟ کم می‌پوشی؟" می‌گه: "چی می‌خورم؟ چی می‌پوشم؟ خواب هم مگه چیزیه؟" می‌گمش: "دختر! ناشکری نکن، خدا قهرش می‌گیره! همی خُوو خودش مگه کم چیزیه؟ ما اووَقتا که دختر بودیم آرزو یه خوُو راحت داشتیم، ولی مگه مادرامون می‌ذاشتن؟ صبح کلۀ سحر با لگد و تیپا بیدارمون می‌کردن که پاشین برین از ته باغ علف بچینین!" نه خاله! دخترا ئی دوره قدر نمی‌دونن!
می‌گی بچه نخواستنش دلیل دیگه‌ای هم داره؟ ها خاله! شُو تا صبح برات دلیل می‌یاره. مثلاً می‌گه: "اگه بچّم دختر شه بعد روسریش رِ از سرش ورداره، بعد جریمش کردن، مَ اَ کجا پول بیارم بدم که زندانش نکنن؟" بهش می‌گم: "مادر! مگه شهرِ هرته! بی‌خود می‌کنن دخترِ مردم رِ زندان کنن! به کسی چه مربوطه؟" می‌گه: "ننه! تو سرت تو حساب کتاب نیست. سواد نداری. اصلاً نمی‌دونی تو مملکت چه خبره! الان یه قانونی نوشتن که هر دختری روسری نداشته باشه، میلیون میلیون تومن جریمش کنن و اگه نپردازه، روزشه سیاه می‌کنن!"
خاله! تو که سواد داری این فاطو ما راست می‌گه؟ همچی قانونی نوشتن؟ کی جرأت کرده همچی قانونی بنویسه؟ مگه دخترای مردم اسباب‌بازی هستن؟ مگه ما اَ خودمون اختیار نداریم؟ می‌گی نوشتن اما اجراش را عقب انداختن؟ خب، بلکی چند ماه دیگه اومدن خواستن اجراش کنن. پس این فاطو ما یه چیزی سرش می‌شه که نمی‌خواد بچه‌دار بشه! اصلاً اگه ایطو باشه که مَ خودم اجازه نمی‌دم بچه‌دار بشه! مردم بچه‌دار می‌شن که حلاوتشون بیشتر بشه، بچه عصای دست آدم بشه، اگه قرار باشه، بخوان از همون اول بچه رِ اذیت آزار کنن، خونوادشه تکون واتکون بدن، تنشون رِ به لرز بندازن، یه روز بندازنش تو وَن، یه روز بازداشتش کنن، یه روز جریمش کنن ئی که نشد زندگی! ئی اسمش مردگی هم نمی‌شه! مردم خودشون هزار بدبختی دارن، هزار مصیبت دارن بعد بیان براشون ازین قانونا بنویسن؟
نه خاله، دیگه خودم پاک متوجه شدم. اگه فاطو هم بخواد، مَ خودم نمی‌ذارم بچه‌دار بشه! اگه حامله هم بشه، می‌گم بره بندازتش! چی؟ می‌گی اینم جرمه؟ خب، باشه! دردسرش که از بچه‌دار شدن کمتره! اصلاً به درک که مرتیکه طلاقش بده! بیاد بر دلِ خودم تو خونه بنشینه، بهتر از اینه که بچۀ معصومش ایطو به ذلالت بیفته، هی بخوان مزاحمش بشن، اذیتش کنن، جریمش کنن! بُوی توبه! ئی دیگه چه دوره زمونه‌ای شده؟ اینا دیگه کی هستن؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
سالگرد زلزلۀ بم و یادی از شادروان محمدعلی علومی

نوروز پیشین سر در هوای سیر و سیاحت در استان کرمان داشتم. در ایام عید سرتاسر استان بارانی و هوا بس دلپذیر و ملایم بود. هیچ چیزی در این جهان خوش‌تر از کوهسارها و بیابان‌های باران‌خوردۀ بین سیرجان و کرمان نیست. گویی قطعه‌ای از بهشت سر از زمین درآورده است! باری در شهرهای کرمان و ماهان و سیرچ و شهداد گردشی مختصر کردیم و سپس رو به سوی بم گذاشتیم. پس از طی حدود 200 کیلومتر به مرکز به سمت جنوب استان، ناگهان از میان صحرای برهوت، شهری نمایان می‌شود با نخلستان‌های سرسبز و شاداب و ارگی که سر به آسمان برداشته است.
بم که به سال 1382 بر اثر زلزله ویران شد و شمار بسیاری از مردمان‌اش جان دادند، دیگر شباهتی به یک شهر زلزله‌زده نداشت. آثار ویرانی و مرگ در سطح شهر برطرف شده بود. فقط ارگ همچنان در تب و تاب بازسازی، در انتظار احیای خود بود. حدود یک‌سوم آن بازسازی شده بود و هنوز تا ترمیم کامل آن راهی دراز در پیش بود.
انبوه گردشگران در راهروهای ارگ بالا و پایین می‌شدند. عموماً از شهرهای استان کرمان بودند. همانا ارگ باستانی بم، آدمی را به وجد می‌آورد و در فکر فرو می‌برد. بنایی بدین عظمت را نیاکان ما بیش از 2000 سال پیش، در این گوشۀ صحرا پی ریخته‌اند و بیش از 20 قرن آن را مرمت و حفظ و نگهداری کرده‌اند. پس در این سرزمین، هنری برای آفرینش و بقاست که خون ما را گرم نگه می‌دارد و به امیدمان استمرار می‌بخشد.
شهر و ارگ و نخلستان‌هایش از زیر بار زلزله، قد راست کرده‌اند، همچون ققنوسی که از خاکستر خویش برمی‌خیزد. دریغ اما از مردان نامی شهر بم که برای همیشه در خاک خفتند. ایرج بسطامی آوازخوان معروف آن دیار در 46 سالگی در زلزله جان داد. برخی نامدارانِ پیش از او از خطۀ بم نیز سرنوشتی تراژیک یافتند.
روح‌انگیز سامی‌نژاد، بازیگر زن نخستین فیلم ناطق ایران، زادۀ بم بود. او در فیلم «دختر لر» با لهجۀ کرمانی به ایفای نقش پرداخت اما به همین سبب، برای سالیانی دراز، مورد طعن و طرد مردمان متعصب بود تا آنجا که زندگی برایش تلخ شد.
داریوش رفیعی، استاد آواز سنتی ایران هم از بم برخاست، اما در عنفوان شهرت و جوانی، در 31 سالگی، جان به جان آفرین تسلیم کرد. یک ماهی پس از سفر ما به بم، خبر آمد که محمدعلی علومی هم در زادگاه خود چشم از جهان فروبسته است.....(ادامۀ یادداشت در لینک زیر)
@ahmadzeidabad
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-30344
درباره نفوذ ترکیه بر هیئت تحریرالشام؛ نیاز به دشمن بیرونی

پس از گذشت دو هفته از سقوط دولت بشار اسد در سوریه، لحن رهبران جدید این کشور و حامیان خارجی آنها در ترکیه علیه جمهوری اسلامی تشدید شده است. رهبران هیئت تحریرالشام که زمام امور سوریه را پس از سقوط بشار اسد در دست گرفته‌اند، در روزهای اخیر نسبت به آنچه «تلاش‌های ایران برای بی‌ثبات‌سازی دولت جدید سوریه» می‌نامند، هشدار می‌دهند.
این هشدارها به‌طور غیرمستقیم توسط رجب طیب اردوغان رئیس‌جمهور ترکیه نیز تکرار شده است. دولت ترکیه پنهان نمی‌کند که نیروی اصلی حامی گروه اسلامگرای هیئت تحریرالشام است و به همین جهت نسبت به ثبات و موفقیت سوریه در دورۀ زمامداری این گروه، حساس است.
ظاهراً دولت رجب طیب اردوغان در تجهیز و آموزش نیروهای گروه تحریرالشام که در ده سال گذشته بر استان ادلب سوریه تسلط داشته است، به صورتی چراغ خاموش بسیار فعال بوده است. آموزش‌ها تنها جنبۀ تسلیحاتی و سیاسی نداشته و به نظر می‌رسد نوعی آموزش اعتقادی، بخش اصلی فعالیت ترک‌ها در این زمینه بوده است.
حزب عدالت و توسعۀ ترکیه به رهبری آقای اردوغان به نیروهای اسلامگرای فعال در جهان عرب، به چشم یک سرمایه برای بسط نفوذ خود می‌نگرد. خاستگاه نیروهای اسلامگرا در جهان عرب عموماً تشکیلات اخوان‌المسلمین است. اخوان‌المسلمین در سال 1928 درست چهار سال پس از الغای نظام خلافت در ترکیه توسط حسن البناء در شهر اسکندریۀ مصر بنیان گذاشته شد.
شکل‌گیری اخوان‌المسلمین دقیقاً در واکنش به الغای خلافت پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی و بحران فکری ناشی از آن در بین مسلمانان سنی صورت گرفت. آن دسته از مسلمانانی که نظریۀ سیاسی اسلام را فقط در نظام خلافت منحصر می‌دیدند، با سودای احیای خلافت و تشکیل یک امپراطوری یکپارچه در کل ممالک اسلامی، به اخوان‌المسلمین پیوستند.
اخوان‌المسلمین در روند فعالیت‌های خود، شعبه‌هایی در بسیاری از کشورهای مسلمان تشکیل داد و با ظهور سیدقطب در این تشکیلات، به سمت رادیکالیسم سیاسی گرایش پیدا کرد. آموزه‌های سیاسی سیدقطب، زمینه‌ساز برداشت‌های افراطی بی‌سابقه‌ای از متون دینی و شکل‌گیری نگاهی بسیار منفی نسبت به «مسلمانان عادی» شد. منظور از مسلمانان عادی آن دسته از افراد مسلمانی بودند که به زندگی معمولی در جوامع مدرن عادت کرده بودند و تلاشی در جهت «اسلامی‌سازی دولت و جامعه» نمی‌کردند.
آن دسته از گروه‌هایی که تحت تأثیر آموزهای سیدقطب، خود را مسلمان واقعی می‌پنداشتند، به تکفیر مسلمانان عادی و جوامع آنها روی آوردند و با استفاده از ابزار ترور، فعالیت سیاسی خونباری را آغاز کردند. این جریان به‌طور فزاینده‌ای رو به افراط‌گری و خشونت داشت و اوج آن در سازمان القاعده و سپس با فاصلۀ بیشتری در گروه داعش ظهور و بروز کرد. تسلط داعش بر بخشی از خاک سوریه و عراق، چنان تجربۀ هولناک و انزجارآوری بود که مسلمانان عادی را از گروه‌های اسلامگرای سیاسی به وحشت افکند....(ادامۀ یادداشت در لینک زیر)
@ahmadzeidabad
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-30394
میله!

در دهۀ 60 دوستی داشتم که صاحب یک دستگاه ماشین پیکان بود. با هم این طرف و آن طرف می‌رفتیم. چون چشمانش مقداری ضعیف بود، من معمولاً اگر مانعی بر سر راه ماشین ظاهر می‌شد، به او تذکر می‌دادم.
یک بار در کوچه‌ای که کمی تاریک بود، قبل از حرکت با دستم به سمت جلوی ماشین اشاره کردم و گفتم؛ میله! ظاهراً یکی از اهالی محل میله‌ای آهنی را داخل یک حلب بزرگ گذاشته و پای آن سیمان ریخته بود، تا خودروها آنجا پارک یا تردد نکنند.
خلاصه چند بار به دوستم با همان لحن معمول گفتم؛ میله! او اما اعتنایی نکرد و به میله کوبید و حلب زیر ماشین به سختی گیر کرد.
دوستم معترض و خشمگین گفت؛ تو که میله را می‌دیدی چرا به من هشدار ندادی؟ گفتم؛ چند بار باید می‌گفتم، میله؟
خشمش کمی فرو نشست و گفت؛ آخه با این لحنِ آرام و عادی هم کسی هشدار می‌دهد؟ گفتم؛ من که اخلاقت را می‌شناسم! اگر با شور و هیجان فریاد می‌زدم؛ میله! ملامت می‌کردی که چرا دستپاچه‌ات می‌کنم و "مثل آدم" خطری را گوشزد نمی‌کنم!
حالا هم چندی است با همان سبک و سیاق به تمام نهادهای حکومتی می‌گویم؛ میله! این لحن آرام و عادی را به پای کوچک بودن تهدید و خطر به حساب نیاورند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
به قصد تحریک؟

یادداشتی از نویسنده‌ای دیدم که نوشته بود؛ نظام جمهوری اسلامی چه دست به اصلاحات بزند و چه مانع اصلاحات شود، در هر دو حال محکوم به سقوط است!
این نوع تحلیل‌ها به نظرم بیش از آنکه ریشه‌ای در واقعیت داشته باشد، به قصد تحریک حکومت و ترغیب آن به جلوگیری از اصلاح وضع کشور نوشته می‌شود.
اصلاحات ملموس و واقعی، تنها راه نجات کشور و به تبع آن پیشگیری از اضمحلال حکومت است. این فرصت از دست نرفته و همچنان پا برجاست. مشکل در واقع این است که مسئولان کشور برای ورود جدی به مسیر اصلاحات اساسی، دچار تردید و تعلیق و بی‌تصمیمی شده‌اند نه اینکه فرصت اصلاح از دست رفته باشد. البته عنصر زمان با فشردگی و تراکم و تنگنای بی‌سابقه‌ای روبروست. در چنین وضعیت‌هایی حتی از دست دادن یک روز و یک ساعت نیز جبران‌ناپذیر است.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
از بُن بیگانه!

جماعتی که برای نامگذاری خیابانی به اسم یحیی سینوار، خیابان بیستون را انتخاب می‌کنند، یعنی اینکه با ایران و همۀ میراث‌هایش از بُن بیگانه‌اند!
حالا اینها قرار است مواریث ملی و منافع ایران را برای ما حفظ و تأمین کنند؟
وقتی "انتخابات" مفهوم خود را از دست بدهد و عده‌ای با کمترین رأی ممکن، کرسی‌های شورای شهر و نمایندگی مجلس در پایتخت را تصاحب کنند، چرا باید اهمیت بیستون برایشان شناخته شده باشد؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmafzeidabad
درباره بحران آلودگی هوا:
کاردی که به استخوان رسیده است

باران بارید و باد وزید و هوا صاف و آسمان آبی شد. قبل از آن به مدت یک هفته، آلودگی همچون دیوی سیاه چنان بر فضای کشور خیمه افکنده بود که نفس‌ها به شماره افتاد.
برای فرار از دیو سیاهِ آلودگی، پنجشنبه رو به دشت و صحرا گذاشتیم و راه سفر به کویر ابوزیدآباد در 30 کیلومتری جنوب شرقی کاشان را در پیش گرفتیم. در ابتدای بزرگراه تهران به ساوه، از شدت و غلظت دود، چشم چشم را نمی‌دید. خورشید مثل گویی از آتش سرخ در افق سرگردان بود. بساط آتش‌افروزی از جمله لاستیک ماشین‌ها همچنان در این بخش از حاشیۀ شهر به پا بود.
در بلندی‌های مشرف به دریاچۀ حوض سلطان، چراغ‌های بزرگراه و روشنایی چند روستای دوردست، اندکی رنگ روشن به خود گرفت، اما با نزدیک شدن به قم، پنداری شهر کاملاً در دودی سنگین و زمخت دفن شده بود. تا ده‌ها کیلومتر پس از قم، اثری از هوای بهتر پیدا نشد که هیچ، بوی مشمئزکنندۀ آلودگی برخی صنایع هم بر آن افزوده شد. از طرفی بزرگراه قم به کاشان که از رانندگان عوارض هم دریافت می‌کنند، چندان خراب و پر از چاله چوله بود که گویی خودرو در سنگلاخ در حرکت است.
کاشان هم خالی از آلودگی نبود. فردای آن روز که به دل کویر ابوزیدآباد زدیم باز هم افق، تیره می‌نمود و آسمان زلالی لازم را نداشت. در برگشت هم وضع به همین منوال بود. سوزش گلو و سرفه‌های پی در پی، اثر ظاهری این حجم از آلودگی بود و اثر پنهان و باطنی آن را هم پزشکان بهتر می‌دانند. اگر شنبه باران نباریده بود و یکشنبه باد نمی‌وزید، چه باید می‌کردیم؟ چه می‌توانستیم بکنیم؟ سال‌های سال است که دربارۀ این شرایط هشدار داده می‌شود. سال‌های سال است که همگان نسبت به این وضع اعلام خطر می‌کنند.
سال‌های سال است که مسئولان وعدۀ بهبود این سطح از آلودگی را می‌دهند اما هر سال دریغ از پارسال! اگر این نشانۀ شکست و ناکامی در ادارۀ کشور نیست، پس چیست؟ اگر این نشانۀ ناتوانی از بهبود شرایط نیست، پس چیست؟ ماه و خورشید و آسمان و زمین و فلک همه به فغان آمده‌اند که این شرط کشورداری نیست، اما عده‌ای هیچ توجه نمی‌کنند و عده‌ای هم کاری از دست‌شان ساخته نیست!
با این روند قرار است چه بشود؟ قرار است چه بر سر این کشور آید؟ سرزمینی بدین پهناوری با آفتابی که بی‌دریغ بر دشت و صحرایش می‌تابد، هنوز اثری از انرژی پاک، انرژی خورشیدی، انرژی تجدیدپذیر به چشم نمی‌خورد! این همه سرمایه در عموم عرصه‌ها به راحتی به باد رفته و می‌رود، اما چرا برای استفادۀ انبوه و گسترده از پنل‌های خورشیدی سرمایه‌گذاری نشده است؟
مشکلات این کشور علاه بر بحرانِ زیست‌محیطی مثل تخریب جنگل‌ها، خشکیدگی تالاب‌ها و دریاچه‌ها، فرونشست دشت‌ها و سکونت‌گاه‌ها، گرد و غبار بی‌انتها، به آسفالت جاده‌ها، ترافیک خیابان‌ها، آلودگی مرگبار شهرها، قطع برق و آب و گاز منازل و کارخانه‌ها رسیده است، اما هم و غم عده‌ای همچنان حول مسائلی می‌چرخد که برای هیچ جامعه‌ای نه مسئله است و نه ارزش مسئله بودن دارد! (ادامۀ یادداشت در لیک زیر)
@ahmadzeidabad
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-30575
به مناسبت درگذشت جیمی کارتر
رئیس‌جمهوری ضعیف یا بداقبال؟

جیمی کارتر رئیس‌جمهور فقید ایالات متحده آمریکا یک قرن تمام بر روی کرۀ زمین زیست و نقشی از خود بر تاریخ آن حک کرد. او که فردی با باورهای عمیق مذهبی بود، دکترین سیاست خارجی دولت خود را، کمک به پیشبرد صلح، خلع سلاح، اخلاق و حقوق بشر در سطح جهان اعلام کرد. همۀ مؤلفه‌هایی که کارتر در حوزۀ سیاست خارجی قصد ارتقاء و پیشبرد آنها را داشت از سوی «واقع‌گرایان» به‌عنوان «ایده‌آلیسم» معرفی می‌شوند. ایده‌آلیسم در سیاست خارجی جذابیت‌های خاص خود را دارد، اما در عمل معمولاً به کامیابی منجر نمی‌شود.
ایده‌آلیسم کارتری البته پدیده‌ای خام و بریده از پیشینۀ فکری امر سیاسی نبود، او در واقع برای حفظ و تثبیت منافع ایالات متحده، شعار حقوق بشر را سرلوحۀ سیاست خارجی خود قرار داد. پیش از ریاست‌جمهوری کارتر، آمریکا به دلیل دخالت در جنگ خونین و ویرانگر ویتنام و حمایت از دیکتاتوری‌های راستگرا، موقعیت اخلاقی خود را در برابر ادعاهای رقیب کمونیست خود یعنی اتحاد جماهیر شوروی از دست داده بود. نظام توتالیتر اتحاد جماهیر شوروی که با بی‌رحمی تمام، عموم حوزه‌های عمومی و خصوصی مردم تحت کنترل خود را، به تسخیر کامل درآورده بود، در دهه‌های 60 و 70 قرن بیستم، در چشم بسیاری از جنبش‌های سیاسی اعتراضی به‌خصوص در جهان سوم، به عنوان سمبل صلح و عدالت و آزادی دیده می‌شد. در مقابل، نظام لیبرال دموکراسی ایالات متحده، مظهر امپریالیسمی مهاجم و ستمگر و سلطه‌جو به شمار می‌آمد.
هدف کارتر از شعار ترویج حقوق بشر، در درجۀ نخست به هم زدن این تصویر به نفع کشورش بود. او با فشار بر متحدان مستبد خود از جمله شاه ایران برای بازکردن نسبی فضای سیاسی و فرهنگی جامعه، توانست چهرۀ آمریکا را در نزد لیبرال‌های دموکراسی‌خواه تا اندازه‌ای ترمیم کند و همینطور پرسش‌هایی را در برابر گروه‌های چپگرا که تفسیری صُلب و منجمد از آمریکا به هواداران خود ارائه می‌کردند، قرار دهد.

با این حال، دو حادثۀ بزرگ در سطح جهان، کارتر را به عنوان رئیس‌جمهوری ضعیف در نزد مردم آمریکا و دیگر ملت‌ها معرفی کرد. نخست، وقوع انقلاب در ایران که بلافاصله بعد از پیروزی، جنبۀ ضدآمریکایی به خودگرفت و به اشغال سفارت آمریکا در تهران و گروگان گرفتن دیپلمات‌های آمریکایی منجر شد. ناکامی و شکست عملیات نظامی آمریکا برای آزادی گروگان‌ها به‌خصوص دولت کارتر را از چشم بسیاری از مردم آمریکا انداخت. دوم، اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ که اتحاد شوروی را به آب‌های اقیانوس هند به‌طور بی‌سابقه‌ای نزدیک می‌کرد.
گرچه هدف از اشغال افغانستان به دستور لئونید برژنف رهبر حزب کمونیست شوروی، سرکوب رژیم حفیظ‌الله امین رهبر حزب خلق افغانستان به عنوان یک رژیم کمونیستی بسیار افراطی و متمرد بود، اما این اقدام در داخل و خارج آمریکا جز به ضعف شدید دولت جیمی کارتر تفسیر نشد.
در واقع، این دو حادثه، دستاورد تاریخی دولت کارتر برای عقد پیمان صلح بین مصر و اسرائیل را تحت‌الشعاع خود قرار داد. کارتر با دیپلماسی بسیار فعال دولت خود، توانست دو دشمن دیرین در خاورمیانه را پای میز مذاکره بکشاند و مناخیم بگین رهبر افراطی حزب لیکود اسرائیل را به امضای پیمان صلح با انورسادات رئیس‌جمهور مصر در کمپ دیوید، متقاعد سازد......(ادامۀ یادداشت در لینک زیر)
@ahmadzeidabad
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-30669
ممنوع الاُتومبوس!


خدايا باز هم شماره ماه‌طلعت! نه اين ول كن نيست!
+چه كار داري خاله؟
- ئي عوض حال احوالت شد؟
+ببخشيد، مشغول كار بودم، حواسم پرت بود. خوبيد ايشالله؟ دوباره چيزي شده؟
-نه، مي‌خواسم بپرسم اسم اين دخترو چي بود؟
+كدوم دخترو؟
-همي كه گفتن ممنوع شده؟
+نكنه منظورت خانم ترانه عليدوستي است؟
-‌ها خاله، همو!
+دخترو چيه خاله؟ اين خانم هنرپيشه معروفي هست.
-مَ خودم راه مي‌برم! تِه دگه نمي‌خوا يادم بدي! فيلماشه ديدم. تو سريال شهرزاد بي‌زبون خيلي مرارت كشيد. دلم خيلي براش سوخت. با كل‌اسمال چند بار براش گِرگه هم كرديم! م به همه مي‌گم دخترو. سر پيري كه نمي‌تونم تهروني بسپرم و شهري ارسي و لبظ قلم صحبت كنم!
+حالا چه كار خانم عليدوستي داري؟
-هچي! مي‌خواسم بدونم ئي چيه كه ممنوع شده؟
+وكيلش گفته ممنوع‌الپرواز شده!
-مگه ئي چغوت بوده كه پرواز كنه؟
+نه، ظاهرا منظور اينه كه نمي‌تونه با هواپيما پرواز كنه. يعني نمي‌تونه با هواپيما بره مسافرت!
-خاك عالم! مگه همچين چيزي مي‌شه؟
+حالا كه شده خاله!
-خب برا چي بنده خدا رِ ممنوع‌الپرواز كردن؟
+دقيق نمي‌دونم، ولي مي‌گن به خاطر حجابش بوده.
-‌اي خدا مرگم بده، حالا م چه خاكي تو سر بريزم؟
+خدا نكنه خاله! تو چرا خاك تو سر بريزي؟
-آخه اين فاطو رِ مي‌خواسم ببرم يزد پيش حكيم، حالا چه جوري ببرم؟
+خانم عليدوستي چه ربطي به فاطو شما داره؟
-يه‌ ئي فاطو هم ضدكار شده خاله، چند بار برا شووِرش اَ ئي چيزا فرستاده بودن كه ماشينشه توقيف كنن! حالا مي‌ترسم اگه بخوام ببرمش يزد، بگن ئي دخترو ما هم ممنوع شده؟
+نه خاله! خانم عليدوستي آدم مشهوريه، كي به فاطوي شما كار داره؟
-او كه ايقد مشهوره، ممنوعش كردن، بعد از اين فاطو بدبختِ بي‌اسم و نشونِ ما بترسن؟
+مگه مي‌خواين با هواپيما برين يزد؟
-هواپيمامون كجا بود خاله؟ اگه مي‌تونستيم سوار هواپيما بشيم، مَ هوس مي‌كردم بيام تو كلينيك بي‌حجابي اون دخترو كه از كارش ورش داشتن، بستري بشم؟
+پس با چي مي‌خواين برين؟
-يه با همي اتومبوسا. بهشون تي‌بي‌تي مي‌گن، چي مي‌گن؟
+خب، تي‌بي‌تي كه پرواز نيست كه قابل ممنوع كردن باشه!
-پرواز نيس، مسافرت كه هس خاله! ديدي اسم فاطو ما رِ هم داده باشن تي‌بي‌تي كه سوارش نكنن!
+نه ديگه خاله، اينقدر نگران نباش! كار ديگه تا اينجاها پيش نمي‌ره كه!
-چطو پيش نمي‌ره؟ اگه همي يه ماه پيش اّ همي خودت مي‌پرسيدن كه مي‌خوان همي ترانه رِ ممنوع‌الپرواز كنن، باورت مي‌شد؟
+نه، باورم نمي‌شد!
-حالا باورت شده؟
+بله، الان ديگه وكيلش اعلام كرده.
-خب حالا چطو باورت نمي‌شه كه ممكنه فاطو ما رِ هم ممنوع الاتومبوس كرده باشن؟
+چي بگم خاله؟
-نمي‌خوا هچي بگي! حرف حساب كه جواب نداره! م خودم هفت‌خط روزگارم خاله! ايطو به م نگاه نكن! به م مي‌گن ماه‌طلعت زنِ كل‌اسمال! ته بگو فِ م خودم تا فريدون فرخزادشه برات مي‌خونم! راسي خاله؟ ئي «ال» مگه عربي نيس؟ ئي پرواز هم مگه فارسي نيس؟ حالا چطو مي‌گن ممنوع‌الپرواز؟ پس ئي غلومعلي داره چه كار مي‌كنه؟ فقط مي‌تونه به جا «تبلت» بذاره «رايانك مالشي؟» اگه راس مي‌گه به جا اين ممنوع‌الپرواز يه چي بذاره!
@ahmadzeidabad
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/page/2861/8/
به قصد دفاع یا تحقیر؟

برخی افراد معتقدند که جیمی کارتر رئیس جمهور فقید آمریکا از حزب دمکرات، با اعمال فشار بر محمدرضا شاه برای ایجاد فضای باز سیاسی و بهبود شرایط زندان‌ها و مهار ساواک، عملاً زمینه‌ساز سرنگونی سلطنت پهلوی شد.
این ادعا وقتی از جانب مخالفان نظام پهلوی مطرح می‌شود، به عنوان یک ارزیابی و تحلیل، جای بحث و گفتگو دارد، اما وقتی به زبان و قلمِ موافقان نظام شاهنشاهی جاری می‌شود، خواسته یا ناخواسته بر دو پیش‌فرض صحه می‌گذارد. نخست اینکه حکومت پهلوی، نظامی بسته با زندان‌های مخوف و سازمان امنیتی افسارگسیخته‌ای بوده است و دوم هم اینکه، آن حکومت تنها با حفظ این مؤلفه‌ها، شانس بقا داشته و با کمترین اصلاح سیاسی، از هم پاشیده است!
من اما هنوز متوجه نشده‌ام که این افراد با این نوع ادعاها واقعاً قصد دفاع از محمدرضاشاه را دارند یا اینکه همچون دفاع کیهان از جمهوری اسلامی، رندانه آن را اصلاح‌ناپذیر و با ماهیتی از هر جهت خشن معرفی می‌کنند؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
پیشنهاد خاص مصباح یزدی

شیخ محمدتقی مصباح یزدی معتقد بود که در "نظام اسلامی" مجلس شورا به عنوان نهادی که به نمایندگی از مردم حق قانونگذاری پیدا کند، محلی از اعراب ندارد، بنابراین پیشنهادش این بود که به جای مجلس شورا نهادی مرکب از انواع کارشناسان و متخصصان شکل گیرد که به عنوان بازوی مشورتی رهبری عمل کند.
با آنکه پیشنهاد آقای مصباح نفی کامل دمکراسی است اما به نظرم کارآمدتر از تشکیل مجلس شورای اسلامی با کیفیت کنونی و نوع برگزاری انتخابات آن است!
اگر هر صنفی، چند متخصص را برای حضور در نهاد مورد نظر مصباح یزدی معرفی کند، در آن صورت 2+ 2 حداکثر 5 می‌شود اما با مجلس کنونی، 2+2 محال است کمتر از 999 حساب شود!
البته آقای مصباح توضیح نداده که منظورش از متخصص آیا واقعاً متخصص بوده است یا اینکه در این زمینه هم فقط افراد خاصی مثل حجت‌الله عبدالملکی را متخصص می‌دانسته است!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
2025/01/02 04:32:05
Back to Top
HTML Embed Code: