tgoop.com/alefbalib/6449
Last Update:
#درسگفتار
🔉 درسگفتارهای «روانشناسی اگزیستانس»
🎤 حسین دباغ
🔸صاحب محتوا : صدانت
🔹تعداد کل جلسات : 4
🗓 تاریخ : تیر و مرداد 95
🔺 جلسه چهارم
▪️درباره درسگفتار :
جلسه پیش در باب هیچ چیز (تنهایی) سخن گفتیم. در این جلسه (به عنوان جلسه آخر) درباره هیچ چیز یا مرگ سخن خواهیم راند. کمتر اندیشمندی را می توان پیدا کرد که در طول حیات فکری خودش این مسئله فربه فکری گریبان او را نگرفته باشد. از افلاطون و ارسطو گرفته تا هیوم و شوپنهاور و هایدگر و فروید و کامو و… وقتی در باب مرگ می اندیشیدند دست کم در یک امر مشترک بودند: اینکه از مرگ خلاصی ای نیست! به تعبیر هایدگر، مرگ قطعی ترین احتمالی است که برای ما در زندگی رخ می دهد! بسیاری از آدمیان همنوا با فیلسوفان اگزیستانسیال این تجربه را از سر گذرانده اند که مرگ از اصلی ترین اضطراب ها است. در حقیقت، یکی از مهمترین پیامدهای مرگ آگاهی و اضطراب مرگ احساس بی خانمانی و غربتی است که ما را در بر می گیرد. در این جلسه من تلاش می کنم بر جنبه رهایی بخش از مرگ آگاهی تاکید و تکیه می کنم. استدلال می کنم که از قضا تامل در مرگ اگاهی یکی از وجوه درمان اگزیستانسیال است؛ یعنی مرگ آگاهی می تواند به ما کمک کند تا اضطراب را درک کنیم و با ایجاد دگرگونی گسترده در دید ما از سطح آن کم می کند.
ما آدمیان از کودکی استعاره ای میان خواب و مرگ برقرار می کنیم و درک نخستینی از مرگ پیدا می کنیم. همین درک نخستین است که ما را دلواپس می کند؛ دلواپس اینکه ما اکنون “وجود” داریم ولی روزی فرا می رسد که نیستیم. گویی مرگ جایی نشسته است و به ما می نگرد ولی ناگهان قصد ما می کند و پس از آن است که دیگر گریز و گزیری از آن نیست. این آگاهی از اجتناب ناپذیری مرگ و آرزوی ادامه زندگی برای ما تعارض اگزیستانسیال به وجود می آورد و ما را در موقعیت مرزی قرار می دهد.
هگل درست می گفت که تاریخ فلسفه شرح رویارویی انسان با مرگ است. فلسفه ورزی و فلسفه پردازی می تواند آدمی را برای مرگ آماده کند و چگونه مردن را به آدمی بیاموزد. سر آن اینست که اندیشه مرگ نجات بخش است. وقتی بیاموزیم خوب زندگی کردن چگونه است، چگونه خوب مردن را خواهیم آموخت و بالعکس. بی سبب نبود که آگوستین معتقد بود در رویارویی با مرگ آدمی متولد می شود. زندگی و مرگ چنان در هم تنیده اند که یکی ذیل و ظل دیگری فهم می شود. رنگ های زندگی تنها با پس زمینه سیاه قابل تشخیص است. این سخن معروف سقراط که «زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد» را باید به همین معنا فهم کرد: وقتی کسی معنای زندگی را به خوبی درک نکرده باشد گویی مرده است و «بر او نمرده به فتوای من نماز کنید». کسی که زندگی نیکویی را تجربه نکند نمی تواند با مرگ مواجه شود. وحشت ما آدمیان از مرگ وحشت مردن همراه با نازیسته هاست.
همچنین روانشناسان به ما نشان داده اند که وقتی رضایت از زندگی میان آدمیان بیشتر باشد تجربه مرگ کمتر دردسر آفرین است. اضطراب مرگ با میزان رضایت از زندگی رابطه معکوس دارد. نیچه می گفت آنچه رسیده و پخته می شود خواهان مرگ می شود. آدمیان نارس است که به مرگ با وحشت نگاه می کنند. انسان در صورتی در مواجهه با مرگ تاب می آورد که زندگی را به تمامه زیسته باشد.
نکته آخر اینکه اندیشه مرگ و مرگ آگاهی «هویت زدایی» می کند به این معنا که زواید شخصیتی آدمی را هویدا می کند. فرد متوجه می شود چه اموری به او تعلق ندارد و خود حقیقی او کدامست؛ چشم انداز فرد به زندگی و ساختار زندگی فرد را عوض می کند و شکل می دهد.
#فلسفه
#روانشناسی
🔰کتابخانه مجازی الفبا
🔰کانال تلگرام الفبا
BY کتابخانه مجازی الفبا
Share with your friend now:
tgoop.com/alefbalib/6449