Forwarded from Mohammad Azarm
isna.ir/xdQhLc
محمد آزرم شعر بلند «مرغ آمین» نیما یوشیج را شعری سمبولیستی با ساختار نمایشنامه و توان اجرای «اپرا» توصیف میکند؛ شعری که میتواند محل اتصال دیگر ژانرهای هنری باشد.
این شاعر و منتقد ادبی در یادداشتی که به مناسبت سالروز درگذشت نیما یوشیج با عنوان «چشم بینای جزء و کل» در اختیار ایسنا قرار داده نوشته است: نیما یوشیج در زمستان سال ۱۳۳۰ مشغول نوشتن شعر بلند «مرغ آمین» است. شعری سمبولیستی با ساختار نمایشنامه و توان اجرای «اپرا». شعری که میتواند محل اتصال دیگر ژانرهای هنری باشد. شعری که جهانی در شب با مردمی جوردیده خلق میکند. مردمی که همصدا و یکصدا هستند اما فقط صدای نفریناند. مردمی بیتوش و توان که تنها فعل و حرکتشان همین صدای نفرین است. حرکت جمعی آنها نفرین است، نقطه اتصال آنها به زندگی، مرغ آمین:
#نیما_یوشیج
#محمد_آزرم
محمد آزرم شعر بلند «مرغ آمین» نیما یوشیج را شعری سمبولیستی با ساختار نمایشنامه و توان اجرای «اپرا» توصیف میکند؛ شعری که میتواند محل اتصال دیگر ژانرهای هنری باشد.
این شاعر و منتقد ادبی در یادداشتی که به مناسبت سالروز درگذشت نیما یوشیج با عنوان «چشم بینای جزء و کل» در اختیار ایسنا قرار داده نوشته است: نیما یوشیج در زمستان سال ۱۳۳۰ مشغول نوشتن شعر بلند «مرغ آمین» است. شعری سمبولیستی با ساختار نمایشنامه و توان اجرای «اپرا». شعری که میتواند محل اتصال دیگر ژانرهای هنری باشد. شعری که جهانی در شب با مردمی جوردیده خلق میکند. مردمی که همصدا و یکصدا هستند اما فقط صدای نفریناند. مردمی بیتوش و توان که تنها فعل و حرکتشان همین صدای نفرین است. حرکت جمعی آنها نفرین است، نقطه اتصال آنها به زندگی، مرغ آمین:
#نیما_یوشیج
#محمد_آزرم
Forwarded from Mohammad Azarm
گفتوگوی آرمان ملی با من درباره شعر مهدی اخوان ثالث به مناسبت سالروز تولد او
#مهدی_اخوان_ثالث
#محمد_آزرم
https://www.armanmeli.ir/بخش-اخبار-روزنامه-4/1095983-شعر-اخوان-محتوای-زبان-فارسی-است
#مهدی_اخوان_ثالث
#محمد_آزرم
https://www.armanmeli.ir/بخش-اخبار-روزنامه-4/1095983-شعر-اخوان-محتوای-زبان-فارسی-است
Forwarded from Mohammad Azarm
Forwarded from Mohammad Azarm
فرانک اوهارا در کنار جان اشبری. فرانک اوهارا شاعر نام آشنای مدرسه نیویورک بود. جمعی از هنرمندان، نویسندگان و موسیقیدانان که از جاز، سوررئالیسم، اکسپرسیونیسم انتزاعی، نقاشی اکشن و جنبشهای هنری آوانگارد ایده میگرفتند. شعر اوهارا لحنی شخصی دارد و صدایی مثل نوشتههای یک دفتر خاطرات. نماد ستارههای سینمای دهه بیست و سی، چشمانداز روزانه فعالیتهای اجتماعی در منهتن، موسیقی جاز و تماسهای تلفنی دوستانش در شعر او به چشم میآید. اوهارا در شعر دنبال ناممکن بود و میخواست زندگی را بیواسطه به تصویر بکشد. رفتار اوهارا با شعری که فقط در لحظه اتفاق میافتد، انکارناپذیر بود. جان اشبری گفته بود شاهد لحظه نوشتن شعر اوهارا بوده است: شعرها را در لحظات عجیب و غریب، در دفتر کارش در موزه هنرهای مدرن، در خیابان موقع ناهار یا حتی در اتاقی مملو از مردم و در کشوها مینوشت. شعر او تأثیر اکسپرسیونیسم انتزاعی، سوررئالیسم، شعر روسی و شاعران مرتبط با نمادگرایی فرانسوی را نشان میدهد.
Forwarded from Mohammad Azarm
ترجمه شعری از آنا آخماتووا به مناسبت روز جهانی زن. او که شعرش صدای پیشرو ، قوی و واضح زن بود و آهنگ جدیدی در شعر روسی پدید آورد
و من در آرامشی بالغ شدم
که از فرمان زاده شده بود
در مهد کودک قرنی نوزاد
و صدای انسان هرگز برایم عزیز نبود
اما صدای نسیم را میتوانستم بفهمم
بیدمشک و گزنه را ترجیح دادم
بهتر از همه بید نقرهای
اندام گریانش با رویاها
ناآرامی من را برمیانگیخت
تمام عمرم اجبارا اینجا زندگی کردم
اکنون با شگفتی بیش از آن زندگی کردهام
کنده ایستاده است با صداهای خارجی دیگر
بیدها زیر آسمان ما، زیر آن آسمان گفتگو میکنند
و من ساکت شدهام، گویی برادری از دست دادهام
#آنا_آخماتووا
#هشت_مارس_روز_جهانی_زن
#ترجمه
#محمد_آزرم
و من در آرامشی بالغ شدم
که از فرمان زاده شده بود
در مهد کودک قرنی نوزاد
و صدای انسان هرگز برایم عزیز نبود
اما صدای نسیم را میتوانستم بفهمم
بیدمشک و گزنه را ترجیح دادم
بهتر از همه بید نقرهای
اندام گریانش با رویاها
ناآرامی من را برمیانگیخت
تمام عمرم اجبارا اینجا زندگی کردم
اکنون با شگفتی بیش از آن زندگی کردهام
کنده ایستاده است با صداهای خارجی دیگر
بیدها زیر آسمان ما، زیر آن آسمان گفتگو میکنند
و من ساکت شدهام، گویی برادری از دست دادهام
#آنا_آخماتووا
#هشت_مارس_روز_جهانی_زن
#ترجمه
#محمد_آزرم
Forwarded from Mohammad Azarm
ترجمه شعری از فرانک اوهارا از کتاب مدیتیشن در شرایط اضطراری:
مایاکوفسکی
1
قلبم به لرزه افتاده ست!
ایستادهام گریان در وان حمام
مادر، مادر
من کی هستم؟
اگر او فقط یکبار برگردد و
صورتم را ببوسد
برس موهای زِبْرَشْ
میکوبد به شقیقهام
بعد میتوانم لباسهایم را بپوشم
حدس بزنم و در خیابانها راه بروم
2
دوستت دارم، دوستت دارم
اما به آیات خودم روی میآورم
و قلبم در حال بسته شدن است
مثل یک مشت
ای کلمات!
بیمار باشید همچنان که بیمارم
غمگین چشم بگردانید، یک استخر
و من به پایین خیره خواهم شد
به زیبایی زخمیام
که در بهترین حالت فقط استعدادی
برای شعر است
خواهش نمیتواند، نمیتواند افسون یا برنده شود
چه شاعری
و آب زلال غلیظ است
با ضربات خونین به سرش
ابری را به آغوش کشیدم
اما وقتی اوج گرفتم
باران آمد
3
خنده داره! روی سینهام خونی ست
اوه بله، من آجر جابهجا میکردم
چه جای جالبی برای پاره شدن!
و اکنون بر روی آیلانتوس میبارد
همانطور که به سمت لبه پنجره بیرون میروم
مسیرهای زیر من دودی است
و میدرخشد از اشتیاق به دویدن
میپرم توی برگها
سبز مثل دریا
#فرانک_اوهارا
#محمد_آزرم
مایاکوفسکی
1
قلبم به لرزه افتاده ست!
ایستادهام گریان در وان حمام
مادر، مادر
من کی هستم؟
اگر او فقط یکبار برگردد و
صورتم را ببوسد
برس موهای زِبْرَشْ
میکوبد به شقیقهام
بعد میتوانم لباسهایم را بپوشم
حدس بزنم و در خیابانها راه بروم
2
دوستت دارم، دوستت دارم
اما به آیات خودم روی میآورم
و قلبم در حال بسته شدن است
مثل یک مشت
ای کلمات!
بیمار باشید همچنان که بیمارم
غمگین چشم بگردانید، یک استخر
و من به پایین خیره خواهم شد
به زیبایی زخمیام
که در بهترین حالت فقط استعدادی
برای شعر است
خواهش نمیتواند، نمیتواند افسون یا برنده شود
چه شاعری
و آب زلال غلیظ است
با ضربات خونین به سرش
ابری را به آغوش کشیدم
اما وقتی اوج گرفتم
باران آمد
3
خنده داره! روی سینهام خونی ست
اوه بله، من آجر جابهجا میکردم
چه جای جالبی برای پاره شدن!
و اکنون بر روی آیلانتوس میبارد
همانطور که به سمت لبه پنجره بیرون میروم
مسیرهای زیر من دودی است
و میدرخشد از اشتیاق به دویدن
میپرم توی برگها
سبز مثل دریا
#فرانک_اوهارا
#محمد_آزرم
Forwarded from alefma
الفما | " شعری بر شانه " | شعری از لیلی گلهداران
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
Forwarded from alefma
الفما | " شعری بر شانه " | شعری از لیلی گلهداران
شعبده باز و
قوز کرده زیر کلاهی کاغذی تا زانو
مرموز در دود بلند از دست و دهان
وسحر مدادی تیز
انگشتی چوبی میان سبابه وشستی که
به هرچه می خورد
حرفش را می زند
زبان باز
یا زبان باز می شود
راست و دروغ بهم می بافد و رشته را از دست
شیطان می شود و
در آخر کلمه و
دوباره به ابتدا برمی گردد
به من
جادوگر شش انگشتی حرافی هستم
به طلسمی نشکستنی
گاه به گاه
خون غریبی در ماه گرفتگی ام می افتد
که خوناشام نشسته بر شانه ام
می مکد و
در آینه هر بار
از من زیبا تر است .
ژانویه ۲۰۰۹ / رم
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
شعبده باز و
قوز کرده زیر کلاهی کاغذی تا زانو
مرموز در دود بلند از دست و دهان
وسحر مدادی تیز
انگشتی چوبی میان سبابه وشستی که
به هرچه می خورد
حرفش را می زند
زبان باز
یا زبان باز می شود
راست و دروغ بهم می بافد و رشته را از دست
شیطان می شود و
در آخر کلمه و
دوباره به ابتدا برمی گردد
به من
جادوگر شش انگشتی حرافی هستم
به طلسمی نشکستنی
گاه به گاه
خون غریبی در ماه گرفتگی ام می افتد
که خوناشام نشسته بر شانه ام
می مکد و
در آینه هر بار
از من زیبا تر است .
ژانویه ۲۰۰۹ / رم
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
Forwarded from alefma
الفما | " من در این بازی " | شعری از مهرداد فلاح
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
Forwarded from alefma
الفما | " من در این بازی " | شعری از مهرداد فلاح
بی قراریِ من
لحظه های مرا می سوزد
آخر به چه می پیوندم ؟
هستم یا نیستم ؟
کیستم ؟ چیستم ؟
پراکنده در بادها
آنی آنم
آن موج که جهٌان است
آنی آنم
آن چشم که نابیناست
و زمانی ...
آه ای پناهنده در خطوط هندسی !
رفت ها
برگشت ها
میزانِ نامیزان
سیاهیِ جوهر
سفیدیِ کاغذ
سوگ
سور
چه می کنی با این سرودِ سیاه ؟
چه می کنی در این سورِ غربت ؟
به ساطورم کشیدند دیشب
شقه شقه ام کردند
و شبی پیش تر آه !
تارهای توانم را لرزاندند
چه فراوانند عقربِ انگشتان !
ارمغانِ رابطه ها
"افشین" ها
هر چه هدیه گشودم
بیمارم کرد
بیزارم از این بازی !
اکنون که دریچه ها بر دیوار
همه نقش های رویایند
و انتظارِ آن سپیده ی نادمیده
چون گلیمی کهنه فرسوده می شود ...
و فرو می افتم
هم چنان
پله به پله از این دالان
و فرو می افتد با من
همراهِ من
ماهِ من
شعری از کتاب "تعلیق"-۱۳۶۳
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
بی قراریِ من
لحظه های مرا می سوزد
آخر به چه می پیوندم ؟
هستم یا نیستم ؟
کیستم ؟ چیستم ؟
پراکنده در بادها
آنی آنم
آن موج که جهٌان است
آنی آنم
آن چشم که نابیناست
و زمانی ...
آه ای پناهنده در خطوط هندسی !
رفت ها
برگشت ها
میزانِ نامیزان
سیاهیِ جوهر
سفیدیِ کاغذ
سوگ
سور
چه می کنی با این سرودِ سیاه ؟
چه می کنی در این سورِ غربت ؟
به ساطورم کشیدند دیشب
شقه شقه ام کردند
و شبی پیش تر آه !
تارهای توانم را لرزاندند
چه فراوانند عقربِ انگشتان !
ارمغانِ رابطه ها
"افشین" ها
هر چه هدیه گشودم
بیمارم کرد
بیزارم از این بازی !
اکنون که دریچه ها بر دیوار
همه نقش های رویایند
و انتظارِ آن سپیده ی نادمیده
چون گلیمی کهنه فرسوده می شود ...
و فرو می افتم
هم چنان
پله به پله از این دالان
و فرو می افتد با من
همراهِ من
ماهِ من
شعری از کتاب "تعلیق"-۱۳۶۳
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
Forwarded from alefma
Forwarded from alefma
الفما | " پیغام " | شعری از هوتن نجات
گلی که صبح نزدیکش برف است
تنفس صدای توست
و خاموشیی خونسرد
مرا به تو
به هولناکی پیغام خواهد داد
به تصویرهای شناخته
اعتمادت نیست
و آبشخور
مرثیهی قدیمی را سر می گیرد
و دیدن روستا، طرح سبزینه را
تفاوت چراغ دیرپاست
و پلههای دیریاب
به دیدن افراد قدیمی
بی سر انجاماند،
تو رنگین کمان را میگشایی
و حفاظ تو، چادر ابر است
از کتاب حواشی مخفی
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
گلی که صبح نزدیکش برف است
تنفس صدای توست
و خاموشیی خونسرد
مرا به تو
به هولناکی پیغام خواهد داد
به تصویرهای شناخته
اعتمادت نیست
و آبشخور
مرثیهی قدیمی را سر می گیرد
و دیدن روستا، طرح سبزینه را
تفاوت چراغ دیرپاست
و پلههای دیریاب
به دیدن افراد قدیمی
بی سر انجاماند،
تو رنگین کمان را میگشایی
و حفاظ تو، چادر ابر است
از کتاب حواشی مخفی
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
Forwarded from alefma
الفما | "شايد اين طور باشد" | شعری از علی باباچاهی
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
Forwarded from alefma
الفما | "شايد اين طور باشد" | شعری از علی باباچاهی
كبريت اختراع مادرم بود
غروب پوست پلنگی گربهْ سياه آب جوش اجنّه دلتنگی اختراع مادرم بود
زنِ بورِ بور ارمنی گل صد تومنی كه عاشق فايز شد يا كه نشد اختراع مادرم بود
نوبت به من كه رسيد گنجشكهای زير درختی هم به خانهی بخت رفته بودند
زنبور نشده از اسب پياده شدم نيش زدم به لُپ سيبی كه قدری گندمگون بود
«زنبور شدم» «نيش زدم» اختراع مادرم بود
كلاه حصيری هميشه برای كلهی گندهی من تنگِ تنگ بود
قرار بود عاشق يك دختر مكزيكی بشوم نشد و گفت:
نقل مطالب هم به شرط ذكر مأخذ اصلی ممنوع نيست!
برادرانم به فكر فانوس دريايی بودند
كه نفت نشت نكند دريا خرابتر نشود روی سرِمان
گفت با چراغ زنبوریات چه پيدا كردهای دختر ارمنی يا گل صدتومنی؟
و من در دمشق به ملخهای خام خام پخته – نپخته نجويده فكر میكردم
عين شين قاف قاف قاف قاف قاف
كلاه حصيری كلهی گنده نشت نفت پخته – نپخته اختراع مادرم بود.
میخواهد ديگر چه بشود؟
ساعت ديواری را میگذارم رويِ اول شعبان و تلوتلو میخورم تا –
آخر رمضان
دروغهای گنده گنده
كلههای گنده گنده!
بازنشر از کانال تلگرام شاعر
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
كبريت اختراع مادرم بود
غروب پوست پلنگی گربهْ سياه آب جوش اجنّه دلتنگی اختراع مادرم بود
زنِ بورِ بور ارمنی گل صد تومنی كه عاشق فايز شد يا كه نشد اختراع مادرم بود
نوبت به من كه رسيد گنجشكهای زير درختی هم به خانهی بخت رفته بودند
زنبور نشده از اسب پياده شدم نيش زدم به لُپ سيبی كه قدری گندمگون بود
«زنبور شدم» «نيش زدم» اختراع مادرم بود
كلاه حصيری هميشه برای كلهی گندهی من تنگِ تنگ بود
قرار بود عاشق يك دختر مكزيكی بشوم نشد و گفت:
نقل مطالب هم به شرط ذكر مأخذ اصلی ممنوع نيست!
برادرانم به فكر فانوس دريايی بودند
كه نفت نشت نكند دريا خرابتر نشود روی سرِمان
گفت با چراغ زنبوریات چه پيدا كردهای دختر ارمنی يا گل صدتومنی؟
و من در دمشق به ملخهای خام خام پخته – نپخته نجويده فكر میكردم
عين شين قاف قاف قاف قاف قاف
كلاه حصيری كلهی گنده نشت نفت پخته – نپخته اختراع مادرم بود.
میخواهد ديگر چه بشود؟
ساعت ديواری را میگذارم رويِ اول شعبان و تلوتلو میخورم تا –
آخر رمضان
دروغهای گنده گنده
كلههای گنده گنده!
بازنشر از کانال تلگرام شاعر
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
Forwarded from alefma
الفما | "پرندههای برزخی، یک شعر ناتمام " | شعری از عباس حبیبی بدر آبادی
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
Forwarded from alefma
الفما | " پرنده های برزخی، یک شعر ناتمام " | شعری از عباس حبیبی بدر آبادی
۱
کوکه رفته باشیم، کوکه مانده باشیم، کوکه نمانده باشیم؟
نه صدامان که پرنده ایم هنوز و نه ناصدامان که بوق
نه صبح داری که بیاییم و نه شام که خفته باشیم
هنوزِ ما، در تو برزخی شده بی پایان و به پایان رسیده در پیش
پیش، پیشِ مقدس که بی زمان
کوکه رفته باشیم، کوکه مانده باشیم، کوکه نمانده باشیم؟
پس ما فقط پرنده های برزخ توایم
خیال سودا زده ات را شعر می کنیم
نبوده ایم، نمانده ایم، مانده ایم بی دلیل
عکس آن چه را که فکر کنی ثابت نمی کنیم و تو را هم
ادعا نمی کنیم
کو، کو، کو، که رفته باشیم، که مانده باشیم، که نمانده باشیم؟
۲
آن ماه پایین بیاید وُ شکل بگیرد وُ قدم بگذارد به خیابان
آن ماه پایین بیاید وُ شبی با من
آن ماه پایین بیاید وُ آن ماه وُ من، سبز
آن ماه پایین بیاید یا نیاید وُ با من در آسمان شبی
وَ بچرخاندم در خیابان های سرد و خیس
وَ بهار یا زمستان باشد یا نباشم
آن ماه پایین بیاید یا نیاید، همین، باشد یا نباشم، هستم یا نبودم یا نبودنت
همین، آن ماه شده ای و این خلوت گزیدگی ام
شده ...
بگذریم
آن ماه، ماه امشب است
█
وَ تو نیست
که مرا به خواب ــ قصه های هزار ساله می بُردی
وَ پرنده های برزخی، ارواح سیمرغ های تو بودند
وَ حتا تو نیست، که شیراز من بودی
۳
این پله ها، آن ماه را ماه می کند آخر
این پله ها، آن پرنده را که ماه نیست، از ماه جدا می کند
و آن پرنده را که از ماه جدا نمی کند، ماه می کند آخر
این پله ها که هر شب، به اطاقِ طبقه ی دومم می رساندم
این پله ها که گاهی به هم ریخته ام و اطاق را می آوردم، می رساندم
وَ بچگی پلنگی که ماه را...، از این پله ها از من می گذرد
وَ گربه
وَ گربه
پیری پلنگی که از ماه می افتد
و از این پله ها... می رود آخر
این پله ها
که بیشتر از همه گربه وُ پلنگ وُ ماه وُ پرنده وُ مرا، جابه جا می کند
آن ماه را ماه می کند آخر
█
آن ماه، اگر تو می شدی آخر، این، برزخ نبود
این، جان بود
۴
در شب هزار و دوم
عباس حبیبی، چراغِ کوچکی بود، با غولی گمشده
که به قصه ها نیامد
در شیراز
عباس حبیبی، رسوایی نگاه های تو ماند
که به قصه ها نیامد
در زمان های دیگر
نیم جانی و لقمه نانی به در می برد عباس حبیبی
که به قصه ها نیامد
شب نیامدنی هزار و دوم
با آن پلنگ و ماه
در این گربه و پله و قصه رفته
بی تو جان نیست:
کوکه رفته باشیم، کوکه مانده باشیم، کوکه نمانده باشیم
کو، کو، کوکه رفته باشیم، که مانده باشیم، که نمانده باشیم
بازنشر از چاپ دوم کتاب: از کلید تا آخر + تر / نشر بوتیمار
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
۱
کوکه رفته باشیم، کوکه مانده باشیم، کوکه نمانده باشیم؟
نه صدامان که پرنده ایم هنوز و نه ناصدامان که بوق
نه صبح داری که بیاییم و نه شام که خفته باشیم
هنوزِ ما، در تو برزخی شده بی پایان و به پایان رسیده در پیش
پیش، پیشِ مقدس که بی زمان
کوکه رفته باشیم، کوکه مانده باشیم، کوکه نمانده باشیم؟
پس ما فقط پرنده های برزخ توایم
خیال سودا زده ات را شعر می کنیم
نبوده ایم، نمانده ایم، مانده ایم بی دلیل
عکس آن چه را که فکر کنی ثابت نمی کنیم و تو را هم
ادعا نمی کنیم
کو، کو، کو، که رفته باشیم، که مانده باشیم، که نمانده باشیم؟
۲
آن ماه پایین بیاید وُ شکل بگیرد وُ قدم بگذارد به خیابان
آن ماه پایین بیاید وُ شبی با من
آن ماه پایین بیاید وُ آن ماه وُ من، سبز
آن ماه پایین بیاید یا نیاید وُ با من در آسمان شبی
وَ بچرخاندم در خیابان های سرد و خیس
وَ بهار یا زمستان باشد یا نباشم
آن ماه پایین بیاید یا نیاید، همین، باشد یا نباشم، هستم یا نبودم یا نبودنت
همین، آن ماه شده ای و این خلوت گزیدگی ام
شده ...
بگذریم
آن ماه، ماه امشب است
█
وَ تو نیست
که مرا به خواب ــ قصه های هزار ساله می بُردی
وَ پرنده های برزخی، ارواح سیمرغ های تو بودند
وَ حتا تو نیست، که شیراز من بودی
۳
این پله ها، آن ماه را ماه می کند آخر
این پله ها، آن پرنده را که ماه نیست، از ماه جدا می کند
و آن پرنده را که از ماه جدا نمی کند، ماه می کند آخر
این پله ها که هر شب، به اطاقِ طبقه ی دومم می رساندم
این پله ها که گاهی به هم ریخته ام و اطاق را می آوردم، می رساندم
وَ بچگی پلنگی که ماه را...، از این پله ها از من می گذرد
وَ گربه
وَ گربه
پیری پلنگی که از ماه می افتد
و از این پله ها... می رود آخر
این پله ها
که بیشتر از همه گربه وُ پلنگ وُ ماه وُ پرنده وُ مرا، جابه جا می کند
آن ماه را ماه می کند آخر
█
آن ماه، اگر تو می شدی آخر، این، برزخ نبود
این، جان بود
۴
در شب هزار و دوم
عباس حبیبی، چراغِ کوچکی بود، با غولی گمشده
که به قصه ها نیامد
در شیراز
عباس حبیبی، رسوایی نگاه های تو ماند
که به قصه ها نیامد
در زمان های دیگر
نیم جانی و لقمه نانی به در می برد عباس حبیبی
که به قصه ها نیامد
شب نیامدنی هزار و دوم
با آن پلنگ و ماه
در این گربه و پله و قصه رفته
بی تو جان نیست:
کوکه رفته باشیم، کوکه مانده باشیم، کوکه نمانده باشیم
کو، کو، کوکه رفته باشیم، که مانده باشیم، که نمانده باشیم
بازنشر از چاپ دوم کتاب: از کلید تا آخر + تر / نشر بوتیمار
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
Forwarded from alefma
الفما | "عصیان" | شعری از سهیلا میرزایی
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
Forwarded from alefma
الفما | "عصیان" | شعری از سهیلا میرزایی
بزن هم
آشی که لاشهاش بو بگیرد
قلم شود شعلهاش میان هوای مکدر
کدرم کرده بود ساعتی که کوبید به سینهام
سایهاش سکتهای کشیده شد تا گلو
این دایره چرا میچرخد در آسمان این اتاق
آن دهان چرا بیهوده باز میشود به تکرار
این سایه چه عصیان میکند در امتداد زبان
بگو
بگو دار کدام واژه را بافتهاند
تا آش و لاشِ جهان بشکند پشت پلک
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
بزن هم
آشی که لاشهاش بو بگیرد
قلم شود شعلهاش میان هوای مکدر
کدرم کرده بود ساعتی که کوبید به سینهام
سایهاش سکتهای کشیده شد تا گلو
این دایره چرا میچرخد در آسمان این اتاق
آن دهان چرا بیهوده باز میشود به تکرار
این سایه چه عصیان میکند در امتداد زبان
بگو
بگو دار کدام واژه را بافتهاند
تا آش و لاشِ جهان بشکند پشت پلک
سایت رسمی الفما | اینستاگرام الفما | کانال تلگرام الفما
@alefma
Forwarded from Mohammad Azarm
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنان #محمد_آزرم در مراسم اولین سالگرد درگذشت #شمس_آقاجانی