Telegram Web
دستخط مرحوم علامه آقابزرگ طهرانی بر الذریعة و وقف آن برای کتابخانه مدرسه سید یزدی، با یادکرد عمویش بانی چاپ کتاب، مرحوم حاج حبیب الله محسنی.

http://www.tgoop.com/ali_tabatabai
◼️ سردر باغ ملی

سردر باغ ملی که پیشتر دروازه میدان مشق بود گونه‌ای فتحنامه رضا شاه است و راوی مباهات او به فتح طهران.
امروز که در خیابان سپه پیاده می‌رفتم، از کنار این دروازهٔ زیبا رد شدم و از آن عکسی گرفتم. بر فراز طبقه فوقانی که در آن حدیث ولایة علي بن أبي طالب حصني... آمده است، زیر حدیث و در وسط ساختمان، تاریخ سال ۱۳۴۰ آمده است، یعنی یکصد و چهار سال پیش.
بعد از انقلاب سال ۵۷، هم مجسمهٔ نیم‌تنهٔ رضا شاه از فراز بنا برداشته شد، هم نشان‌های شیر و خورشید حذف شدند و هم آرم جمهوری به اندازۀ کوچک اضافه شد. بنای بسیار زیبایی است. از درهای بسیار زیبای آن هم جدا عکس گرفتم. یادم آمد چندی پیش درهای فوق العاده زیبا و سنگین مدرسه سپهسالار را در کنار آن محوطه امنیتی و دوربین‌های مجلس دزدیدند و بردند، گفتم شاید این درها هم همین روزها از پیش چشم ما محو شوند.
درباره مجسمه رضا شاه حسین مکی نوشته است: «هنگامی که سردار سپه سردر میدان مشق را ساخته بود، در بالای هلال [نمی‌دانم مقصودش کجای بناست]، دو مجسمه کوچک هم ساخته، نصب کرده بودند که هم از درون و هم از برون مجسمه رضا خان بود، مثل این که دو مجسمه را در یک قالب ریخته، بعداً پشت آنها را به هم چسبانیده بودند. روزی یکی از طرفداران سردار سپه از مدرس پرسیده بود که ساختمان سردر میدان مشق چطور است. مدرس در جواب گفته بود: مجسمهٔ بالای سردر، مثل رضاخان، دورو است».
اکنون این سردر یکی از بناهای زیبای پایتخت است و من از کودکی وقتی از کنار آن می‌گذشتیم بدان خیره می‌شدم و دوستش می‌داشتم. اما در خاطرات عین السلطنه آمده است: «هیچ بنایی در عالم، از این بی‌مصرف‌تر و مُهمَل‌تر یافت نمی‌شود».

#تهران
#دروازه
#سردر_باغ_ملی
#رضا_شاه

@ali_tabatabai
◼️ رود

رود که در ادبیات کهن، در اشعار شاهنامه و بعدها سعدی و حافظ به معنی فرزند بسیار استعمال شده، امروز در ادبیات رسمی ما فقط در ترکیب زاد و رود هنوز کاربرد دارد. البته در مناطق مختلف باید هنوز زنده باشد. دیدم در نوحه بوشهری مشهور «علی اکبر» که با ملودی بسیار قابل توجه و ارزشمند آن «ممد نبودی ببینی» را ساختند، می‌گوید: «رودم به میدان می‌رود، در چنگ گرگان».

@ali_tabatabai
◼️ حسب حال

در مرکز فیضیم و ز فیضش محروم
مشغولِ ظواهر و اباطیلِ علوم

در بطن حیاتیم، ولی دور از متن
در حاشیهٔ حاشیه‌ای نامفهوم

در حضرت دوست فارغ از دوست شدیم
هیچیم در اول و در آخر معدوم

همچون مگسانیم که آیند و روند
با درکِ مکدر و حیاتی موهوم


@ali_tabatabai
بزرگا مردا که تو بودی.
استاد موسوی طهرانی، چشم و چراغ شرف و انسانیت بود.
خاک بر سر روزگار پلشت.

@ali_tabatabai
خط خوب از من بیچاره طمع می‌داری
خاطر جمع ندارم که نویسم خط خوب

یادگاری یک ساوجی ساکن اصفهان در ایام پریشانی پایتخت دوره صفوی بر دیوار مسجد جامع ساوه.

در آخر هم بیت زیبای سعدی نوشته شده:
غرض نقشی است کز ما بازماند
که هستی را نمی‌بینم بقایی

#مسجد_جامع_ساوه
#ساوه
#یادگاری
#صفوى

@ali_tabatabai
یادداشت‌ها | سید علی طباطبائی
https://www.tgoop.com/podokaz
عکاظ پادکست‌های شنیدنی دوست ارجمندم سید محمدحسین موسوی است. برای کسانی که به تاریخ شبه‌جزیره عربستان علاقمند هستند بسیار مفید است.
کاشی‌های لعاب زرین‌فام مورخ ۶۱۲ هجری در بقعه مبارکه امام علی بن موسی الرضا علیه السلام.

#کاشی
#امام_رضا
#علاءالدین_خوارزمشاه
#قرن_هفتم
#خراسان
#مشهد

@ali_tabatabai
با دکتر مرتضی کریمی‌نیا در منزل مرحوم علامه محقق نازنین سید محمدمهدی خِرسان در نجف.
عاش سعیدا ومات سعیدا.

@ali_tabatabai
انوشیروان وزیر خردمند دربار سلجوقیان از این که جاهلان بر مسند نشسته‌اند و مثلاً بوسعد هندو صاحب دیوان، عربی نمی‌داند می‌نالید. اگر او صاحب منصبان امروز را می‌دید چه می‌گفت؟ اگر ابوالفضل بیهقی که از احوال رجال دولت سلطان مسعود شکوه داشت، امروز قلم در دوات می‌زد و بر کاغذ می‌راند چه می‌نوشت؟ نمی‌دانم.

تعس الزمان لقد أتی بعجاب
ومحا صنوف العلم والآداب
وأتی بکتاب لو انطاقت یدي
فیهم رددتهم إلی الکتاب

@ali_tabatabai
.
از قاآنی شیرازی است:

غم و شادی است که با یکدگر آمیخته‌اند
یا مه روزه به نوروز درآمیخته‌اند

در کفی رشتهٔ تسبیح و کفی ساغر می
راست با عقد ثریا قمر آمیخته‌اند

تردماغ از می شب خشک‌لب از روزهٔ روز
ورع خشک به دامان تر آمیخته‌اند

#نوروز
#بهار
#قاآنی_شیرازی

این عکس را سالها زین پیشتر، از باغ سیب مهرشهر کرج انداخته‌ام، پیش از آنکه این باغ بزرگ و بشکوه، به دست مسؤولین بی‌ربط، تخریب شود.

@ali_tabatabai
شاعر مفلق، مورخ محقق و ادیب مدقق، آیت سروری و مهی، جناب بسیار مستطاب هومن یوسفدهی، از اکابر و اعاظم گیلان است و اثر اصالت و نجابت در او ساطع البرهان است.

#عبدالرضا_موسوی_طبری
#هومن_یوسفدهی
#احسان_الله_شکراللهی
#موزه_خوشنویسی_ایران
بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
از یار آشنا نفس آشنا شنید

#مبعث
سید مرتضی مستجاب الدعواتی، از دنیا رفت. پیر صد و چند ساله‌ای که کتاب تاریخ بود و بسیاری از حوادث قرن اخیر ایران را از نزدیک درک کرده بود و خود در دل بسیاری از وقایع سیاسی و اجتماعی آن حضور داشت. مرحوم مستجابی از خاندان صدر در اصفهان بود و با موقعیت اجتماعی و روابط بسیاری که با بزرگان ادب و سیاست در دوره پهلوی یافته بود، توانسته بود در دل جریان‌های اجتماعی و صدر محافل ادبی و فرهنگی قرار گیرد. از حضور در کنار مصدق و همراهی با سید ابوالقاسم کاشانی داستان‌های بسیار داشت. هنر خوبی هم در یادکرد خاطرات داشت. از دوستی‌ها با بسیاری از شخصیت‌های درجه یک و درجه چندم فرهنگی و ادبی خاطرات تلخ و شیرین و اطلاعات سودمندی در ذهن و زبانش داشت. اهل شعر بود و ذوق لطیفی داشت. در لابلای مجموعه بزرگی که از اشعار پراکنده فراهم آورده بود، گاه اطلاعات نادری از شاعران کمتر شناخته شده دوره پهلوی به چشم می‌خورد که نتیجه مصاحبت‌های او بوده است. به حکم سالها دوستی و صمیمیتی که بین او و مرحوم پدرم بود، از نوجوانی با او محشور بوده‌ام. گزارش‌های بسیاری از او در طی این سالها شنیدم و با شور و گاه شفافیتی که در حالات بیان داشت، می‌شد موقف او را در برابر بسیاری از آنچه دیده بود فهمید. هم پشیمانی از فعالیت در کنار نواب صفوی بر اثر خامی و جوانی، هم عشق و محبتی که نسبت به نواب صفوی در دل داشت، هر دو را آمیخته به هم، استادانه بیان می‌کرد. بسیار حاضرجواب بود و بیان شیرینی داشت و برای بزم دوستان و ساعت‌ها حکایت و بحث و گفت و گو، تاب و توانی حیرت‌انگیز داشت. پادشاه نقل و روایت بود. مثلاً داستان ترور هژیر، یا هر داستان دیگر را چنان با جزئیات و تعلیق با مدیریت زمانبندی و فواصل آن، روایت می‌کرد که شنونده در دل ماجرا قرار می‌گرفت. لذا محضرش دلخواه بسیاری بود. همه اینها با سابقه پرباری که در جریانات اجتماعی داشت، از او یک شخصیت بارز ساخته بود و خاطراتش بسیار شنیدنی بود. از ایام آوارگی که در سالهای اول پس از انقلاب در بیروت داشت، از دو سه سال شیرینی که در نجف و در ارتباط با شخصیت‌های حوزه نجف داشت، از ایام نوجوانی در تهران و آمیختن با اهالی زورخانه‌های پایتخت و از هزار و یک حکایت ریز و درشت دیگر. معتمد بود و بسیاری از بزرگان و بزرگ‌نمایان برای درک حضور یا کسب اعتبار بیشتر به دیدنش می‌رفتند و در خاطرم نیست که دیدار کسی را رد کرده باشد، در خانه‌اش همیشه به روی همه کس باز بود و خوان کرمش از بام تا شام گسترده. به اصفهان بسیار دلبسته بود. درمانگاهی در اصفهان تأسیس کرده بود و برای طبقات ضعیف خدمات درمانی ارائه می‌کرد، درمانگاهی که آن را به نام عموزاده‌ محبوبش آقا موسی صدر نامیده بود که به یاد او روزگار می‌گذراند و خاطرات سالیانش را مرور می‌کرد. این سالهای آخر که صدسالگی را هم گذرانده بود، در فکر تأسیس کتابخانه‌ای برای اصفهان بود که ساختمان بزرگی برای آن ساخته بود اما اجل مهلت تکمیل و راه‌اندازی آن را به او نداد.
حافظه‌ای پر از شعر داشت. دو دفتر قطع رحلی بزرگ و بسیار قطور در قفسه‌های کتابخانه‌اش بود که همه صفحات آن را با خط دلنشینی که داشت مملو از اشعار مختلف کرده بود. مرحوم مستجابی خصلت‌هایی هم داشت که بسیار نادر بودند. نمونه یک انسان پر احساس با لحظاتی رنگ رنگ از جوش و خروش و جسارت و لطافت و مهربانی و زیرکی و بذله گویی و سرخوشی و اندوه و عزمی راسخ برای حضور، حضور در دنیایی که سرد و گرمش را چشیده بود و برای ما از تلخ و شیرینش قصه‌ها داشت. رحمة الله علیه.


از چپ: سید مرتضی مستجابی، سید عبدالعزیز طباطبائی یزدی، علی طباطبائی یزدی
استاد محقق سید محمدرضا جلالی هم از دنیا رفت. خبر بسیار غم‌انگیزی است. امروز می‌اندیشیدم که در این سال‌ها چه شخصیت‌های بزرگ و نازنینی از پیش چشم ما رفتند و به سرای باقی پیوستند. و ما همچنان عبرت نگرفتیم که از وجود کسانی که هنوز هستند بیشتر بهره ببریم و وجودشان را همیشگی ندانیم. این همه رفتند و مای شوخ چشم، هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار. آنچه دیدی بر قرار خود نماند، وین که بینی هم نماند برقرار. رحمت خدا بر استاد جلالی. او از نویسندگان و پژوهشگران پرکار و پرتلاشی بود که آثارش هم بسیارند هم دقیق و عالمانه. ز دانش اندر او بسیار گوهر، بنامیزد زهی استاد و سرور. از آن جهت که سالها شاگردی او را کرده بودم، حق بسیاری بر گردن من دارد. در حلقه اصحاب مرحوم پدرم بود و به سفارش مرحوم پدرم، در درس ایشان حاضر شدم و پیوند من با ایشان تا سال‌های سال، امتداد یافت و از او بسیار آموختم. در کنار پژوهش و نوشتن، التزام به تدریس داشت و همیشه صبح‌ها دو یا سه درس داشت و حلقه‌های کوچکی از شاگردان در پیرامون خود داشت. در کنار درس‌های مرحوم شیخ کاظم خوانساری اعلی الله مقامه، بسیاری از کتاب‌های مقدمات و سطوح را نزد ایشان خواندم. حلقه درس ایشان سالها در کنار مرقد مرحوم آیة الله بروجردی بود. و البته که درس ایشان اگر فقه بود و اگر اصول یا ادبیات یا کلام، رنگ و بوی متن‌پژوهی و تصحیح هم داشت و حرفه ایشان گاه خود را در این میان نشان می‌داد. درس ایشان البته بسیار پرمطلب و سودمند بود و این بیت نظامی را در وجود ما القاء می‌کرد که: می‌کوش به هر ورق که خوانی، تا معنی آن تمام دانی. خود نیز در کنار قفسه‌های کتابخانه خویش این حدیث شریف را بر دیوار نهاده بود که: حدیث تدریه خیر من الف حدیث ترویه.
استاد جلالی جدیت و پشتکار بسیاری در کار خود داشت. روز و شب گرم خواندن و نوشتن بود و این را سال‌ها از نزدیک دیده بودم. تعطیلی و مرخصی نداشت. با مهر و عنایت به شاگردانش نظر می‌کرد و برای تشویقشان، درباره برخی پاره‌های نوشته‌هایش از آنها داوری می‌خواست و من هیچ گاه چیزی در چنته نداشتم که عرضه کنم، چون کودک نادان برِ استاد هشیوار، و این گونه به شاگرد کم‌مایه‌ای بها می‌داد تا او را به کار و تأمل و دقت در نوشتن و خواندن، دعوت کند. این رفتار بزرگوارانه را در میان بزرگان، از ایشان و همچنین از مرحوم استاد ایرج افشار دیدم. رحمت خدا بر هر دوی ایشان.
استاد جلالی زندگی ساده و بی‌پیرایه‌ای داشت و قناعتی بی ریا و بی نقاب در زندگی‌اش بود. بسیاری از مسائل اخلاقی و رفتاری جزئی را که در برخی آموزه‌های دینی دریافت کرده‌ایم، خیلی جدی می‌گرفت و پای‌بند اصولی بود که در مراودات اجتماعی و آداب بی‌پایه و فانتزی روزگار ما فراموش شده‌اند.
برای من بعد از درگذشت پدرم، پدری می‌کرد. هم در مسائل زندگی شخصی و هم در تربیت و آموختن. برخی کارهای جزئی را در میان کارهای خود به من می‌سپرد تا در این میانه، کم کم بیاموزم. برخی کارها را هم ایشان از روی تفضل با بزرگواری از من می‌پذیرفت. مثلاً نقباء البشر را که تصحیح می‌کردم، کار هر بخش از کتاب که تمام می‌شد، می‌دادم ایشان تعلیقاتی می‌نوشتند و بعد می‌گرفتم و به مرحوم سید عبدالستار حسنی بغدادی می‌سپردم تا ایشان نیز حواشی دیگری بیفزاید و در این کار هم نکات و ارشادات ریز و درشت بسیاری برای من داشت. خداوند این هر دو استاد را غریق رحمت خود کند. یا مثلاً امالی سید عبدالستار را می‌نوشت و فوائد ایشان را قلمی می‌کرد که در حلقه کاتبان منتشر شود. کاری که فروتر از شأن و منزلت ایشان در جامعه علمی بود اما ابایی از آن نداشت که برای ثبت این فوائد دست به قلم شود. چنان که حتی برای بسیاری از مقالات مجله علوم الحدیث نیز - جدای از مقالات متعددی که به نام خود یا با عنوانی مستعار می‌نوشت - وقت می‌گذاشت تا صورتی تمام‌تر پیدا کنند و هم فایده‌شان تام شود و هم مایه مباهات نویسندگان آن مقالات گردد.
مرحوم استاد جلالی در امتداد سنت عالمان دین و محققان سلف بود و با سنتی دیرین پیوسته بود و این بر غنای آثار او بسیار می‌افزود. اصالتی که هم جامعیت و شناخت همه مقدمات علمی پژوهش را اقتضا می‌کرد و هم سمت و سویی به کار پژوهشی می‌داد و محقق را از کار پراکنده و بی‌مبالاتی فکری، در امان می‌داشت.
قدر مرحوم استاد جلالی چنان که باید شناخته نشد. هرچند بسیاری از استادان و محققان برجسته و بزرگان تحقیق در حوزه و دانشگاه به ایشان عرض ارادت و مودت داشتند اما جامعه علمی ما می‌بایست قدر حضور او را درمی‌یافت و او را در صدر می‌نشاند و از دانش و همت بلندش بیشتر بهره‌مند می‌شد. کار گیتی همه ناهمواری‌ست، این گذرگه ره هموار نداشت. خداوند روح استاد را با رسول الله و اهل بیتش علیهم السلام محشور گرداند، عاش سعیداً ومات حمیداً، رضوان الله تعالی علیه.
👆 از راست: مرحوم علامه سید محمدعلی روضاتی، سید علی طباطبائی یزدی، جویا جهانبخش، مرحوم استاد سید محمدرضا جلالی
@ali_tabatabai
▪️ماده تاریخ درگذشت استاد سید محمدرضا جلالی رحمة الله علیه

به قرآن آمد از آیات موزون
بَنَینا فَوقَکُم سَبعاً شِدادا

به هر هفت آسمان این بانگ پیچید:
«جلالی رحمت حق بر تو بادا» (1446)




@ali_tabatabai


دکتر مهدی محقق و مرحوم استاد سید محمدرضا جلالی ـ تیر 1386
2025/07/01 05:03:34
Back to Top
HTML Embed Code: