Telegram Web
قطعا که عشق حاصل نااگاهی و دیدن از دور است.
هرقدر نزدیکتر شوی خال‌ها، لک‌ها، جای زخم‌ها، رد چاق شدن‌ها، جای عبور سال‌ها و ایام، خط اخم و لبخند، منافذ باز و سفیدی مو و لکه دندان و خال چشم و بوی عرق و شوره سر هم معلوم‌تر می‌شود. باید بعدش ببینی گرمای ابن بغل به همه این زشتی‌ها می‌ارزیده یا نه‌.یا باید از همان دور و از روزنه اتاق خودت برای او که سر درآورده از روزنه اتاقش دست تکان دهی و لبخند بزنی و صبح بخیر بگویی... راستش آفتاب هم از نزدیک و بی عینک و بی اس‌پی‌اف آدم را کور و جزغاله می‌کند. بنی بشر که جای خود...

کودک که بودم خیال می‌کردم چطور کسی طلاق می‌گیرد. فکر می‌کردم دو تا آدم که زیر و بالای هم را دیده‌اند، با هم شریکی بچه دارند، از لیوان هم آب خورده‌اند و بدتر از همه چسبیده به هم خوابیده‌اند، چطور می‌توانند بشوند غریبه؟ پس آن لحظات خوش و آن خاطره‌ها و تاریخی که با هم توی یک خانه سپری کرده بودند چه؟ چطور می‌شود مردی زنش را با دامن کوتاه و پیراهن یقه باز و آستین حلقه‌ای ببیند و او را ببوسد و زن برای مرد پلو و خورش بپزد و یکهو از یک روزی بشوند غریبه؟

بزرگتر که شدم فهمیدم چیزی که همه‌ی هم‌سری‌ها و هم‌بستری‌ها و هم‌راز بودن‌ها و هم‌خانگی‌ها و هم‌سفر بودن‌ها را می‌شورد و می‌برد زبان آدم است. کلمه‌هاش. کلمه‌ها آدم می‌کشد. و این زبان در دهان آدم‌ها به قدر دادن شمشیر آخته به دست کودکی شیطان و حرف‌نشو، خطرناک است‌. حتی دهشتناک.
مراقب باشیم با زبانمان به کی و کجایش را زخم می‌زنیم مبادا از آغوش جهان، یکی کم شود.

#الهام_فلاح

☔️ @AlightRain
به‌قول آلبر کامو؛ تراژدی این نیست که تنها باشی بلکه این است که نتوانی تنها باشی...

☔️ @AlightRain
اگه بچه داشتم، پسر یا دختر، ازش نمی‌پرسیدم: مشق‌هاتو نوشتی یا نه؟
می‌گفتم: خوب عشق کردی؟
و اگه احیانا هنوز این کارو نکرده بود، فحش بارونش می‌کردم.
بهش می‌گفتم: پس منتظر چی هستی؟ منتظری همه‌ی دندون‌هات بریزه؟ ها؟ چی فکر کردی؟ فکر کردی عمر نوح داری؟ پس کی می‌خوای شروع کنی؟ کی؟ وقتی بازنشسته شدی؟ وقتی نصف عمرت هدر رفت؟ محض رضای خدا بجنب! برو جلو اگه دلت لرزید، منتظر نشو، امروزِ که داری زندگی می‌کنی؛ فردا شاید یه بمب یه راست بی‌افته رو کله‌ت... وقت داره به سرعت می‌گذره، نکنه بی عشق، سقط شی! برو پی عشق ...
آدم‌هایی که توی زندگی، درباره‌ت قضاوت می‌کنن، محرومن.
مثل اون‌ها نباش و زندگی کن.
زندگی کن، حساب کتاب نکن ...

📕 نمایشنامه کافه پولشری
✍🏻 #آلن_وتز

☔️ @AlightRain
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پوست کندن نارنگی که کاری نداره
اونی عاشقته که برات انار دون کنه . . .

☔️ @AlightRain
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باد بر شاخهٔ بی‌برگ درختان می‌زد
برف آهسته به شب رنگ زمستان می‌زد

شهر آرام‌تر از هر شب و مردی در باد
رد پاهای خودش را به خیابان می‌زد

زوزهٔ باد که بی‌حوصله سیلی می‌شد
و دم از زمزمهٔ دن‌دِ‌دِ‌دن‌دان می‌زد

رد پاهای به‌جاماندهٔ دیوانهٔ شهر
مهری از ننگ بر اندیشهٔ انسان می‌زد

خسته از فلسفهٔ بی‌غم دنیا، فردا

*پسری سنگ به دیوارِ دبستان می‌زد- سهراب سپهری

☔️ @AlightRain
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکم یعنی چقدر؟
بستگی داره با کی بگذره...🩷

☔️ @AlightRain
اگه افکار منفی یا آشفتگی روحی اذیتتون میکنه،

اگه دوست داری حالتو خوب کنی حتما این پیج رو فالوو کن
میتونی امتحان کنی😍🍓
برای رها شدن حتما سر بزنيد👇

https://instagram.com/hasanalishah_?igshid=YmMyMTA2M2Y=

😍روانشناس خودت باش🤌
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دلم کلبه ای میخواهد
میان برفها
و در کوهستانی که جز تو
هیچکس آنجا نباشد ..
هر صبح بیدار شوم
ذوق کنم که برف باریده
که هوا سردتر شده ...
و تو با چشمانی خمار
در آغوش داغت پناهم دهی....


#نرگس_صوفیان_طوفان

☔️ @AlightRain
به خودت افتخار کن اگر با همه‌ی بد بودن‌ها بدی را به دلت راه نداده‌ای، به قلبت که به رغم همه‌ی دل شکستن‌ها دلی را نیازرده و به پاهایت که همواره ایستاد تا با هر زخم، دیوار خوبی‌های این خسته نلغزد.
به خودت افتخار کن به درونی که همیشه همراه توست به وجدانِ بیداری که هیچگاه خاموشی در آن راه ندارد.
به دست‌هایی‌که می‌بخشد و می‌گذرد از دنیای آدمهایی که با خودشان هم بیگانه‌اند.
به خودت افتخار کن که باز هم میخندی باز هم میبخشی و باز هم مهربانی به حُرمِ نفس‌هایی که شاید هرلحظه به شمارش بیفتند و چشم‌هایی که از دیدنِ زیبایی‌های این زندگی باز بماند.
اگه با همه‌ی بد بودن‌ها باز هم خوبی و خوب بودن را از یادت نبرده‌ای، به خودت افتخار‌ کن و به خدایی که هیچگاه دست‌های تو را رها نکرده است.

#حاتمه_ابراهیم_زاده

☔️ @AlightRain
عشق به شما شادی،
و آگاهی به شما تبلور می‌بخشد

آگاهی شما را از هويت خود
و عشق شما را از دنيای بيرونی آگاه می‌سازد

و ميان اين دو ساحل،
رود زندگانی جريان دارد...

☔️ @AlightRain
حرکتی هست در تکواندو - اگر اشتباه نکنم به نام «داچیم‌سه» - که طرفی از مبارزه که پیاپی در حال ضربه خوردن است و دیگر نمی‌تواند کاری بکند، خودش را به حریف می‌چسباند. این‌جور بگویم: خودش را در آغوش حریف می‌اندازد. آن‌قدر به او نزدیک می‌شود و او را در بغل می‌گیرد که حریف دیگر نمی‌تواند - و طبق قوانین، نباید - به او ضربه‌ای بزند. داور جداشان می‌کند و مبارزه از سر گرفته می‌شود.

گاهی، آن که خودش را به تو چسبانده، یاری که خودش را به تو نزدیک کرده و در بغل گرفته، نه از سر محبت، که از بی‌پناهی به آغوش تو افتاده است. شاید آن‌قدر به او ضربه زده‌ای و آن‌قدر آزارش داده‌ای که جز این راهی برایش نمانده است: خیلی دور، خیلی نزدیک.

#حسین_وحدانی

☔️ @AlightRain
2025/06/25 17:59:07
Back to Top
HTML Embed Code: