ميشه امید داشت، میشه به بهبود فکر کرد، میشه نجات داد، ولی گاهی اوقات جوری در محاصرهی مشكلات و آدمها و شرایط نابسامان قرار داری که هر اقدام و تلاشی، بیفایدهست.
انگار در یک کشتی نشستی که تمام کفِش سوراخه و آخرین تلاشت برای نجات، کشیدن بادبانهاست.
اما میدونی که داری تقلای بیهوده میکنی و نجاتی در کار نیست، میدونی که غرق شدنت قطعیه، مگر اینکه کشتیت رو عوض کنی، یا دل به دریا بزنی و با تمام توانت به پیش بری و خودت رو به یک ساحل امن برسونی.
"نرگس صرافیان طوفان"
☔️ @AlightRain
انگار در یک کشتی نشستی که تمام کفِش سوراخه و آخرین تلاشت برای نجات، کشیدن بادبانهاست.
اما میدونی که داری تقلای بیهوده میکنی و نجاتی در کار نیست، میدونی که غرق شدنت قطعیه، مگر اینکه کشتیت رو عوض کنی، یا دل به دریا بزنی و با تمام توانت به پیش بری و خودت رو به یک ساحل امن برسونی.
"نرگس صرافیان طوفان"
☔️ @AlightRain
بعضی آدمها دنيارو زيبا ميکنند؛
آدمايی که هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ ميگن خوبم.
وقتی بهشون زنگ میزنی و بیدارشون میکنی! میگن بیدار بودم !! یا میگن خوب شد زنگ زدی..
وقتی ميبينن يه گنجشک داره رو زمين غذا ميخوره راهشون رو کج ميکنن که اون نپره اگه يخ ام بزنن، دستتو ول نميکنن بزارن تو جيبشون.
آدم هايی که با صد تا غصه تو دلشون بازم صبورانه پای درد دلات ميشينن!
همين ها هستند که دنيا را جای بهتری ميکنند؛
مثل آن راننده تاکسی ای که حتی اگر در ماشينش را محکم ببندی بلند ميگويد: روز خوبی داشته باشی...
آدم هايی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان ميشوی، رو برنميگردانند لبخند ميزنند و هنوز نگاه ميکنند.
دوست هايی که بدون مناسبت کادو ميخرند و ميگويند اين شال پشت ويترين انگار مال تو بود.
يا گاهی دفتر يادداشتی، کتابی...
آدم هايی که ازسر چهارراه، نرگس نوبرانه ميخرند و با گل ميروند خانه
کسانی که غم هيچکس را تاب نمياورند و تو را به خاطر خودت ميخواهند و خلاصه در یک کلام ، با معرفتن.
ای کاش میشد این آدم هارو قاب کرد و به در و دیوار شهر زد.
☔️ @AlightRain
آدمايی که هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ ميگن خوبم.
وقتی بهشون زنگ میزنی و بیدارشون میکنی! میگن بیدار بودم !! یا میگن خوب شد زنگ زدی..
وقتی ميبينن يه گنجشک داره رو زمين غذا ميخوره راهشون رو کج ميکنن که اون نپره اگه يخ ام بزنن، دستتو ول نميکنن بزارن تو جيبشون.
آدم هايی که با صد تا غصه تو دلشون بازم صبورانه پای درد دلات ميشينن!
همين ها هستند که دنيا را جای بهتری ميکنند؛
مثل آن راننده تاکسی ای که حتی اگر در ماشينش را محکم ببندی بلند ميگويد: روز خوبی داشته باشی...
آدم هايی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان ميشوی، رو برنميگردانند لبخند ميزنند و هنوز نگاه ميکنند.
دوست هايی که بدون مناسبت کادو ميخرند و ميگويند اين شال پشت ويترين انگار مال تو بود.
يا گاهی دفتر يادداشتی، کتابی...
آدم هايی که ازسر چهارراه، نرگس نوبرانه ميخرند و با گل ميروند خانه
کسانی که غم هيچکس را تاب نمياورند و تو را به خاطر خودت ميخواهند و خلاصه در یک کلام ، با معرفتن.
ای کاش میشد این آدم هارو قاب کرد و به در و دیوار شهر زد.
☔️ @AlightRain
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه دقیقه دیگه معلوم نیست کی مردست کی زنده!
اگه قرار باشه من یه دقیقه دیگه زنده باشم. دلم میخواد یه چیزایی بهت بگم مثلا اینکه: من، چقدر قیافتو، صداتو، لحن حرف زدنتو، خنده هاتو، و خودتو دوست دارم.
📽 بمب یک عاشقانه/پیمان معادی
☔️ @AlightRain
اگه قرار باشه من یه دقیقه دیگه زنده باشم. دلم میخواد یه چیزایی بهت بگم مثلا اینکه: من، چقدر قیافتو، صداتو، لحن حرف زدنتو، خنده هاتو، و خودتو دوست دارم.
📽 بمب یک عاشقانه/پیمان معادی
☔️ @AlightRain
کاش دنیا دست زن ها بود،
زن ها که زاییده اند یعنی خلق کرده اند.
و قدر مخلوق خودشان را می دانند.
قدر تحمل و حوصله و یکنواختی
و برای خود هیچ کاری نتوانستن را.
شاید مردها چون هیچ وقت خالق نبوده اند،
آنقدر خود را به آب و آتش می زنند
تا چیزی بیافرینند.
اگر دنیا دست زن ها بود، جنگ کجا بود؟
#سیمین_دانشور
☔️ @AlightRain
زن ها که زاییده اند یعنی خلق کرده اند.
و قدر مخلوق خودشان را می دانند.
قدر تحمل و حوصله و یکنواختی
و برای خود هیچ کاری نتوانستن را.
شاید مردها چون هیچ وقت خالق نبوده اند،
آنقدر خود را به آب و آتش می زنند
تا چیزی بیافرینند.
اگر دنیا دست زن ها بود، جنگ کجا بود؟
#سیمین_دانشور
☔️ @AlightRain
ما بزرگ شدیم با این جمله که:
«فعلاً فقط طاقت بیار…»
انگار همیشه یه چیزی قراره درست شه
و هیچوقت درست نمیشه.
ما هر روز،
یه تکه از خودمونو خاک میکنیم؛
یکی امیدشو،
یکی عزیزی رو،
یکی خونهشو،
یکی وطنشو…
و بازم میمونیم.
طاقت میاریم.
نه چون قویایم،
چون چارهای نداریم.
هیچکس به ما نگفت قراره یه نسل،
بار تاریخو تنهایی به دوش بکشه.
هیچکس نگفت قراره اشکهامونو از دنیا قایم کنیم
و تو دلمون آرزو کنیم
که کاش یه بار،
یکی بیاد و بگه:
«حق با شما بود.
خیلی سخت گذشت.
ولی تموم شد…»
اگه دلت تنگه برای کسی که نیست،
اگه ترس، لای استخونات لونه کرده،
اگه صدای بمب و موشك تو سرت نمیخوابه،
اگه نمیتونی بخوابی از فکر آینده،
اگه یه گوشهی دلت خالیه از وطن…
بدون:
تو فقط زنده نیستی.
تو داری قهرمانانه طاقت میاری.
و ما
با تمام دردمون،
همديگه رو میفهميم
با اشک،
با خشم، با دلتنگی…
کنار هم ایستاديم.
تا روزی که دیگه لازم نباشه «طاقت بیاریم»
تا روزی که بالاخره بتونیم
فقط زندگی کنیم…
چون ما مردمِ انتظاریم…
انتظارِ برگشتن،
انتظارِ خبر خوب،
انتظارِ تموم شدن شب
#علي_قاضي_نظام
☔️ @AlightRain
«فعلاً فقط طاقت بیار…»
انگار همیشه یه چیزی قراره درست شه
و هیچوقت درست نمیشه.
ما هر روز،
یه تکه از خودمونو خاک میکنیم؛
یکی امیدشو،
یکی عزیزی رو،
یکی خونهشو،
یکی وطنشو…
و بازم میمونیم.
طاقت میاریم.
نه چون قویایم،
چون چارهای نداریم.
هیچکس به ما نگفت قراره یه نسل،
بار تاریخو تنهایی به دوش بکشه.
هیچکس نگفت قراره اشکهامونو از دنیا قایم کنیم
و تو دلمون آرزو کنیم
که کاش یه بار،
یکی بیاد و بگه:
«حق با شما بود.
خیلی سخت گذشت.
ولی تموم شد…»
اگه دلت تنگه برای کسی که نیست،
اگه ترس، لای استخونات لونه کرده،
اگه صدای بمب و موشك تو سرت نمیخوابه،
اگه نمیتونی بخوابی از فکر آینده،
اگه یه گوشهی دلت خالیه از وطن…
بدون:
تو فقط زنده نیستی.
تو داری قهرمانانه طاقت میاری.
و ما
با تمام دردمون،
همديگه رو میفهميم
با اشک،
با خشم، با دلتنگی…
کنار هم ایستاديم.
تا روزی که دیگه لازم نباشه «طاقت بیاریم»
تا روزی که بالاخره بتونیم
فقط زندگی کنیم…
چون ما مردمِ انتظاریم…
انتظارِ برگشتن،
انتظارِ خبر خوب،
انتظارِ تموم شدن شب
#علي_قاضي_نظام
☔️ @AlightRain
جنگ پایان خواهد یافت
و رهبران با هم گرم خواهند گرفت
و باقى میماند
آن مادر پیرى که چشم به راه فرزند شهیدش است
و آن دختر جوانى که منتظر معشوق خویش است
و فرزندانى که به انتظار پدر قهرمانشان نشستهاند
نمیدانم چه کسى وطن را فروخت
اما دیدم چه کسى بهاى آن را پرداخت.
📖 محمود درویش.
☔️ @AlightRain
و رهبران با هم گرم خواهند گرفت
و باقى میماند
آن مادر پیرى که چشم به راه فرزند شهیدش است
و آن دختر جوانى که منتظر معشوق خویش است
و فرزندانى که به انتظار پدر قهرمانشان نشستهاند
نمیدانم چه کسى وطن را فروخت
اما دیدم چه کسى بهاى آن را پرداخت.
📖 محمود درویش.
☔️ @AlightRain
ﻫﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺟﯿﺐﻫﺎﯾﺶ
ﺩﺭ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﻭ ﻻﯼ ﺩﮐﻤﻪﻫﺎﯼ ﯾﻮﻧﯿﻔﻮﺭﻣﺶ ﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﻣﯽﺑﺮﺩ.
ﺁﻣﺎﺭ ﮐﺸﺘﻪﻫﺎﯼ ﺟﻨﮓ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩه ﺍﺳﺖ...
(حلقههای ازدواج به جای مانده
از جنگ جهانی دوم)
☔️ @AlightRain
ﺩﺭ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﻭ ﻻﯼ ﺩﮐﻤﻪﻫﺎﯼ ﯾﻮﻧﯿﻔﻮﺭﻣﺶ ﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﻣﯽﺑﺮﺩ.
ﺁﻣﺎﺭ ﮐﺸﺘﻪﻫﺎﯼ ﺟﻨﮓ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩه ﺍﺳﺖ...
(حلقههای ازدواج به جای مانده
از جنگ جهانی دوم)
☔️ @AlightRain
از دیدگاه ویکتور هوگو، نزدیکی واقعی بین انسانها نه از راه جسم، بلکه از راه دل و اندیشه شکل میگیرد. او معتقد است که پیوندهای روحی بسیار عمیقتر و ماندگارتر از تماسهای سطحی هستند. در رمانهایش مانند بینوایان، میبینیم که کاراکترها با وجود فاصلهی فیزیکی، در قلب و ذهن یکدیگر زندهاند. مثلاً پیوند میان ژان والژان و کوزت، یا میان ماریوس و کوزت، از راه فکر، دلسوزی و یادآوری دائم، محکمتر میشود تا لمس فیزیکی.هوگو عشق را اتحاد دو روح میدانست. به باور او، وقتی کسی را در ذهن و قلبت جای میدهی، حتی اگر فرسنگها از او دور باشی، هنوز با او هستی. این نوع پیوند، نه از طریق حضور جسمانی، بلکه از طریق همدلی، خاطره، دعا و یادآوریهای بیصدا ایجاد میشود.در نوشتههایش، تأکید دارد که عشق واقعی با حضور ذهنی و عاطفی زنده میماند، نه با تملک و نزدیکی ظاهری. او باور داشت گاهی یک نگاه، یک خاطره یا حتی یک فکر پاک، میتواند انسانها را بههم پیوند دهد، بیش از هزاران لمس و گفتوگوی بیروح.نتیجهگیری از دیدگاه ویکتور هوگو:از نگاه ویکتور هوگو، قلب انسانها خانهایست که دیوار ندارد؛ فاصلهها نمیتوانند مانع حضور کسی در آن شوند. او باور داشت که انسانها وقتی به یاد یکدیگر هستند، در واقع در کنار هماند—even اگر سالها و فرسنگها از هم دور باشند.هوگو عشق را جریان آرامی میان دو روح میدید؛ جریانی که با یک نگاه، یک دعا، یا حتی یک فکر ساده زنده میماند. لمس جسمانی ممکن است لحظهای باشد، اما آنچه انسانها را واقعاً به هم پیوند میدهد، یادآوری صمیمانه، وفاداری در دل، و زنده نگه داشتن تصویر یکدیگر در ذهن است.او میگفت: اگر قلبت برای کسی میتپد، حتی در سکوت، حتی از دور، این تپشها صدای عشقاند. این نزدیکی واقعیست؛ نزدیکیای که با زمان و فاصله نمیمیرد.در یک جمله از زبان هوگو:«نزدیکی دو انسان، نه در لمس دستان، که در تلاقی اندیشهها و تپش دلهایشان معنا مییابد.
☔️ @AlightRain
☔️ @AlightRain
یالوم در آثار مختلفش – بهویژه وقتی نیچه گریست و مامان و معنی زندگی – بارها به این موضوع اشاره میکند که عشق ورزیدن، ما را در برابر از دست دادن، طرد شدن و آسیبپذیر شدن قرار میدهد. برای همین، بسیاری از افراد ناخودآگاه از عشق فاصله میگیرند، چون نمیخواهند رنج ناشی از آن را تجربه کنند.از دیدگاه یالوم، عشق فقط یک احساس لذتبخش و شاعرانه نیست؛ بلکه فرآیندی است عمیق، انسانی و وجودی که همراه با ریسک است. وقتی کسی را دوست داریم، بخشی از وجودمان را در دست دیگری میگذاریم. این یعنی امکان رنج، جدایی یا حتی مرگ آن فرد، ما را تهدید میکند. پس برخی افراد برای فرار از این تهدید، ترجیح میدهند اصلاً وارد رابطه نشوند یا عشق را سطحی تجربه کنند.اما یالوم تأکید میکند که این دوری، در نهایت به تنهایی، بیمعنایی و حس پوچی میانجامد. او باور دارد که تنها راه زیستن واقعی، عبور از این ترسها و پذیرفتن آسیبپذیری در عشق است. عشق، اگرچه ممکن است درد داشته باشد، اما ما را زنده، بیدار و متصل نگه میدارد. بدون عشق، زندگی بیروح و بیمعنا میشود.🔚 نتیجهگیری:یالوم میگوید عشق ورزیدن، شهامت میخواهد؛ شهامت پذیرش رنج، اما در عوض، زندگی اصیل و پرمعناتر نصیبمان میشود. اگر از عشق فرار کنیم، ممکن است از رنج دور بمانیم، اما از زندگی واقعی هم فاصله خواهیم گرفت.
📚 منبع: یالوم، اروین. وقتی نیچه گریست و مامان و معنی زندگی، ترجمه: سپیده حبیب. نشر قطره
☔️ @AlightRain
📚 منبع: یالوم، اروین. وقتی نیچه گریست و مامان و معنی زندگی، ترجمه: سپیده حبیب. نشر قطره
☔️ @AlightRain
Forwarded from معرفی بهترینها
هر چی از روانشناسی توی کتابها پیدا نمیکنی، اینجا پیدا میشه👇
🎧https://www.tgoop.com/psychopod/2512
🎧https://www.tgoop.com/psychopod/2512