**۱۵دی ماه به احترام زاد روز
#دکترمحمدرضاباطنی
زبانشناس و فرهنگنویسِ برجسته معاصر
میتوانم گواهی دهم دکتر باطنی از کنار تمام وسوسههای قدرتطلبی و جاذبههای حیات اداری و مادّی و نان به نرخِ روز خوردنها گذشت. علم میآید و میرود و کهنه میشود، و همچون فصلی از تاریخ برای اهلش ثبت میشود؛ اما «هنر پاکدامنْزیستن» و آزادگی، همیشه زنده است.
دیر بماناد و شاد
▪️دکتر محمدرضا باطنی، استادِ یگانهٔ زبانشناسی دانشگاه تهران، در جهتِ پایهگذاری و گسترش دانش زبانشناسی در ایران، بیش از هر کس دیگری نقش داشته است. وقتی که در حدود سالهای ۴۵–۱۳۴۴ از انگلستان برگشت و نظریهٔ استادش هالیدی را– که یکی از تأثیرگذارترین زبانشناسانِ نیمهٔ دومِ قرن بیستم در جهان به شمار میرود، در ساختمان زبان فارسیِ معاصر– به اصطلاح امروزیان «پیاده» کرد و چندین کتاب و بسیارها مقاله در این باب نوشت، بلندترین صدایی بود که در فضای دانشگاهی ایران، در این عرصه، شنیده میشد و بیتردید تأثیرگذارترین کسی، در این میدان بود.
دربارهٔ جایگاهِ علمی او، و تواناییهای شگرفِ او در تدریس، دیگران باید مقالات و حتی کتابها بنویسند که خواهند نوشت و برای شخصِ بیاطّلاعی چون من، سکوت، در این باره به اَدب نزدیکتر است و شایستهترین کاری است؛ امّا به عنوانِ یک شاهد و گواه، در تاریخ معاصر ایران، و بیشتر برای آیندگان و ثبت در تاریخ، میتوانم گواهی دهم که دکتر باطنی یکی از مردان آزادهٔ عصرِ ما و نسلِ ماست که با پارسایی و زهدی از نوع زهدِ عارفان تذکرةالاولیاء بیاعتنا و سربلند از کنار تمام وسوسههای قدرتطلبی و جاذبههای حیات اداری و مادّی و نان به نرخِ روز خوردنها گذشت و این جایگاه اخلاقیاش، حتی از جایگاه علمی و دانشگاهیاش ارزش بیشتری دارد و میدانم که او بعد از انقلاب در این راه رنجی درازدامن را با شکیبایی خویش آزموده است.
ما، در آینده، به یاری خداوند، دانشمندان بسیاری در عرصهٔ زبانشناسی خواهیم داشت که در معیارهای دانشگاهی، همچون او، مورد احترام حوزههای زبانشناسیِ جهان خواهند بود؛ ولی مقام معنوی و آزادگیِ دکتر باطنی و دلیری و دلاوریِ علمیِ او، چیز دیگری است که غالباً مغفول مانده است و جز اندکی از شاگردان و یارانِ نزدیکِ او و افرادِ خانوادهاش، دیگران، بیش و کم از آن بیخبرند و این چیزی است که هیچگاه کهنه نخواهد شد؛ زیرا نوعی «هنرِ زیستن» است.
علم میآید و میرود و کهنه میشود، و همچون فصلی از تاریخ برای اهلش ثبت میشود؛ اما «هنر پاکدامنْزیستن» و آزادگی، همیشه زنده است. به همین دلیل نام دکتر محمدرضا باطنی همچون بلند «آویسه»ای (یعنی الگو واسوهای) برای نسلهای آیندهٔ فرزندان ایرانزمین همیشه خواهد ماند و ما دعا میکنیم که او خود نیز سالها و سالها با تندرستی «دیر بماناد و شاد...».
#دکترمحمدرضاشفیعیکدکنی
۳ خرداد ۱۳۹۹، مجلهٔ بخارا
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
#دکترمحمدرضاباطنی
زبانشناس و فرهنگنویسِ برجسته معاصر
میتوانم گواهی دهم دکتر باطنی از کنار تمام وسوسههای قدرتطلبی و جاذبههای حیات اداری و مادّی و نان به نرخِ روز خوردنها گذشت. علم میآید و میرود و کهنه میشود، و همچون فصلی از تاریخ برای اهلش ثبت میشود؛ اما «هنر پاکدامنْزیستن» و آزادگی، همیشه زنده است.
دیر بماناد و شاد
▪️دکتر محمدرضا باطنی، استادِ یگانهٔ زبانشناسی دانشگاه تهران، در جهتِ پایهگذاری و گسترش دانش زبانشناسی در ایران، بیش از هر کس دیگری نقش داشته است. وقتی که در حدود سالهای ۴۵–۱۳۴۴ از انگلستان برگشت و نظریهٔ استادش هالیدی را– که یکی از تأثیرگذارترین زبانشناسانِ نیمهٔ دومِ قرن بیستم در جهان به شمار میرود، در ساختمان زبان فارسیِ معاصر– به اصطلاح امروزیان «پیاده» کرد و چندین کتاب و بسیارها مقاله در این باب نوشت، بلندترین صدایی بود که در فضای دانشگاهی ایران، در این عرصه، شنیده میشد و بیتردید تأثیرگذارترین کسی، در این میدان بود.
دربارهٔ جایگاهِ علمی او، و تواناییهای شگرفِ او در تدریس، دیگران باید مقالات و حتی کتابها بنویسند که خواهند نوشت و برای شخصِ بیاطّلاعی چون من، سکوت، در این باره به اَدب نزدیکتر است و شایستهترین کاری است؛ امّا به عنوانِ یک شاهد و گواه، در تاریخ معاصر ایران، و بیشتر برای آیندگان و ثبت در تاریخ، میتوانم گواهی دهم که دکتر باطنی یکی از مردان آزادهٔ عصرِ ما و نسلِ ماست که با پارسایی و زهدی از نوع زهدِ عارفان تذکرةالاولیاء بیاعتنا و سربلند از کنار تمام وسوسههای قدرتطلبی و جاذبههای حیات اداری و مادّی و نان به نرخِ روز خوردنها گذشت و این جایگاه اخلاقیاش، حتی از جایگاه علمی و دانشگاهیاش ارزش بیشتری دارد و میدانم که او بعد از انقلاب در این راه رنجی درازدامن را با شکیبایی خویش آزموده است.
ما، در آینده، به یاری خداوند، دانشمندان بسیاری در عرصهٔ زبانشناسی خواهیم داشت که در معیارهای دانشگاهی، همچون او، مورد احترام حوزههای زبانشناسیِ جهان خواهند بود؛ ولی مقام معنوی و آزادگیِ دکتر باطنی و دلیری و دلاوریِ علمیِ او، چیز دیگری است که غالباً مغفول مانده است و جز اندکی از شاگردان و یارانِ نزدیکِ او و افرادِ خانوادهاش، دیگران، بیش و کم از آن بیخبرند و این چیزی است که هیچگاه کهنه نخواهد شد؛ زیرا نوعی «هنرِ زیستن» است.
علم میآید و میرود و کهنه میشود، و همچون فصلی از تاریخ برای اهلش ثبت میشود؛ اما «هنر پاکدامنْزیستن» و آزادگی، همیشه زنده است. به همین دلیل نام دکتر محمدرضا باطنی همچون بلند «آویسه»ای (یعنی الگو واسوهای) برای نسلهای آیندهٔ فرزندان ایرانزمین همیشه خواهد ماند و ما دعا میکنیم که او خود نیز سالها و سالها با تندرستی «دیر بماناد و شاد...».
#دکترمحمدرضاشفیعیکدکنی
۳ خرداد ۱۳۹۹، مجلهٔ بخارا
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
#ریشه_شناسی_واژه
#دشوار
✳️ «دشوار» احتمالا در فارسی باستان «دشخوار» تلفظ میشد که همین معنای امروزی سخت و مشکل را در بر میگرفت.
❇️ «دُش» یاهمان «دژ»، پیشوندی در زبان فارسی است که معنای «ضد» ،« بد» و «زشت» را دارد و «خوار» به معنای «ذلیل» و «سست» میباشد. «دشخوار» یعنی : ضد آسان، سخت .
«وار» نیز کلمهی نسبت است که پس از «دش» قرار گرفته و در مجموع «دشوار» یعنی: مشکل و سخت .
◀️ در فرهنگ واژگان #دهخدا آمده است:
دشوار. [ دُش ْ ] (ص مرکب ) (از: دش ، زشت + وار، کلمه ٔ نسبت ) در پهلوی دوش وار، نزدیک به دشخوار ایرانی باستان . (حاشیه ٔ معین بر برهان ). دشخوار. مقابل آسان . (از برهان ). مشکل . (از آنندراج ). مقابل سهل . مشکل و سخت و بازحمت و عسیر و صعب و دشخوار. (ناظم الاطباء).
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
#دشوار
✳️ «دشوار» احتمالا در فارسی باستان «دشخوار» تلفظ میشد که همین معنای امروزی سخت و مشکل را در بر میگرفت.
❇️ «دُش» یاهمان «دژ»، پیشوندی در زبان فارسی است که معنای «ضد» ،« بد» و «زشت» را دارد و «خوار» به معنای «ذلیل» و «سست» میباشد. «دشخوار» یعنی : ضد آسان، سخت .
«وار» نیز کلمهی نسبت است که پس از «دش» قرار گرفته و در مجموع «دشوار» یعنی: مشکل و سخت .
◀️ در فرهنگ واژگان #دهخدا آمده است:
دشوار. [ دُش ْ ] (ص مرکب ) (از: دش ، زشت + وار، کلمه ٔ نسبت ) در پهلوی دوش وار، نزدیک به دشخوار ایرانی باستان . (حاشیه ٔ معین بر برهان ). دشخوار. مقابل آسان . (از برهان ). مشکل . (از آنندراج ). مقابل سهل . مشکل و سخت و بازحمت و عسیر و صعب و دشخوار. (ناظم الاطباء).
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
#ریشه_شناسی_واژه
#اجنه( اجنٓه )
✳️ اجنّه: جمع «جن» یا جمع «جنین»؟
✍🏻 حسین حسنزاده:
❇️ سعید حجاریان در ابتدای یادداشت اخیری با عنوان «اجنّهی پیر» نوشته است: «بعضی گمان دارند واژهی ”اجنّه“ جمع ”جن“ است. حال آنکه این کلمه اساساً ربطی به جن و پری ندارد، بلکه جمع ”جنین“ است. در توضیح بگویم، کلمهی ”جن“ خود جمع است و مفرد آن ”جنی“ است، همان واژهای که در قرآن آمده است.»
(مشق نو؛ ۱۴۰۱/۱۱/۲۴)
◀️ فارغ از داوری دربارهٔ این یادداشت، باید توجه داشت که «اجنّه» در زبان عربی جمع «جنین» است و در متون قدیمی فارسی نیز به همین معنا به کار میرفته است. اما فارسیزبانان امروزه «جن» را مفرد گرفته، «اجنّه» را به عنوان جمع آن به کار میبرند (نجفی، ۱۳۷۰: ۱۴۱)، چنانکه فرهنگ بزرگ سخن (۱۳۸۱) به کاربست جدید و قدیم «اجنّه» اشاره کرده و فرهنگ معاصر فارسی (۱۳۸۱) در مدخل «اجنّه» آن را، به درستی، «جمع جن» دانسته است.
◀️ شاید برخی چنین پیشفرضی داشته باشند که اگر واژهای را از زبان دیگری (مثلاً زبان عربی) وام گرفتیم، لزوماً باید آن را به همان معنایی که در آن زبان به کار میرفته است به کار ببریم و حتی ویژگیهای دستوری (مثلاً نوع جمع بستن) زبان وامدهنده را در مورد آن وامواژه به کار بندیم. با مثالهای نقض بسیاری میتوان نشان داد که این پیشفرض همیشه برقرار نیست. به طور مثال، واژهٔ «اسلحه» جمعِ مکسر «سِلاح» است، اما فارسیزبانان آن را مفرد تلقی کرده، صورت جمع «اسلحهها» را به کار میبرند. (نجفی، ۱۳۷۰: ۲۵) یا مثلاً «ادویه» جمعِ «دوا» است، اما فارسیزبانان آن را به معنای «چاشنی گیاهی نظیر دارچین، فلفل، زردچوبه و ...» به کار میبرند.
(خرمشاهی، ۱۳۸۷: ۱۵۹)
◀️ مثالهای زیادی میتوان به دست داد که وامواژه در زبان وامدهنده یک معنا دارد و امروزه در زبان وامگیرنده یک معنای دیگری گرفته است. به عبارت دیگر، وامواژهها نیز تحول معنایی مییابند. به طور نمونه، میتوان به واژهٔ «اشتباه» اشاره کرد، که در اصل به معنای «همانندی، شباهت داشتن» است، اما امروزه فارسیزبانان آن را بیشتر به معنای «خطا، غلط، نادرست» به کار میبرند. (همان: ۱۶۱) مثال دیگر واژهٔ «اصابت» است که معنای اصلی آن «صائب بودن، درست بودن» است (مثلاً اصابتِ رأی). اما امروزه عمدتاً به معنای «برخورد» به کار میرود (مثلاً اصابت گلوله). خرمشاهی (۱۳۸۷: ۱۵۳ ــ ۲۰۷) برای «تحول معناشناختی واژگان» صدها نمونه گرد آورده است.
◀️ از این رو، وقتی متون قدیمی را میخوانیم باید هشیار باشیم که واژهها رهزنی نکنند. به بیان دیگر، کاربست جدید واژهها یا تحول معناشناختی آنها ما را در درک متن به اشتباه نیندازد. مثلاً در بیت زیر «اشتباه داشتن» به معنای «شباهت داشتن» است، نه «خطا داشتن.»
فلکی مهی ندانم به چه کنیتت بخوانم
به کدام جنس گویم که تو اشتباه داری
(سعدی، دیوان اشعار، غزلیات: غزل ۵۷۱)
منابع :
📚 انوری، حسن. (سرویراستار). (۱۳۸۱). فرهنگ بزرگ سخن (۸ جلد). تهران: سخن.
📚 خرمشاهی، بهاءالدین. (۱۳۸۷). از واژه تا فرهنگ. تهران: انتشارات ناهید.
📚 صدریافشار، غلامحسین. و دیگران. (۱۳۸۱). فرهنگ معاصر فارسی (تکجلدی). ویراست چهارم. تهران: فرهنگ معاصر.
📚 نجفی، ابوالحسن. (۱۳۷۰). غلط ننویسیم: فرهنگ دشواریهای زبان فارسی. چاپ سوم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
❇️ برگرفته از : کانال « زبان ورزی »
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
#اجنه( اجنٓه )
✳️ اجنّه: جمع «جن» یا جمع «جنین»؟
✍🏻 حسین حسنزاده:
❇️ سعید حجاریان در ابتدای یادداشت اخیری با عنوان «اجنّهی پیر» نوشته است: «بعضی گمان دارند واژهی ”اجنّه“ جمع ”جن“ است. حال آنکه این کلمه اساساً ربطی به جن و پری ندارد، بلکه جمع ”جنین“ است. در توضیح بگویم، کلمهی ”جن“ خود جمع است و مفرد آن ”جنی“ است، همان واژهای که در قرآن آمده است.»
(مشق نو؛ ۱۴۰۱/۱۱/۲۴)
◀️ فارغ از داوری دربارهٔ این یادداشت، باید توجه داشت که «اجنّه» در زبان عربی جمع «جنین» است و در متون قدیمی فارسی نیز به همین معنا به کار میرفته است. اما فارسیزبانان امروزه «جن» را مفرد گرفته، «اجنّه» را به عنوان جمع آن به کار میبرند (نجفی، ۱۳۷۰: ۱۴۱)، چنانکه فرهنگ بزرگ سخن (۱۳۸۱) به کاربست جدید و قدیم «اجنّه» اشاره کرده و فرهنگ معاصر فارسی (۱۳۸۱) در مدخل «اجنّه» آن را، به درستی، «جمع جن» دانسته است.
◀️ شاید برخی چنین پیشفرضی داشته باشند که اگر واژهای را از زبان دیگری (مثلاً زبان عربی) وام گرفتیم، لزوماً باید آن را به همان معنایی که در آن زبان به کار میرفته است به کار ببریم و حتی ویژگیهای دستوری (مثلاً نوع جمع بستن) زبان وامدهنده را در مورد آن وامواژه به کار بندیم. با مثالهای نقض بسیاری میتوان نشان داد که این پیشفرض همیشه برقرار نیست. به طور مثال، واژهٔ «اسلحه» جمعِ مکسر «سِلاح» است، اما فارسیزبانان آن را مفرد تلقی کرده، صورت جمع «اسلحهها» را به کار میبرند. (نجفی، ۱۳۷۰: ۲۵) یا مثلاً «ادویه» جمعِ «دوا» است، اما فارسیزبانان آن را به معنای «چاشنی گیاهی نظیر دارچین، فلفل، زردچوبه و ...» به کار میبرند.
(خرمشاهی، ۱۳۸۷: ۱۵۹)
◀️ مثالهای زیادی میتوان به دست داد که وامواژه در زبان وامدهنده یک معنا دارد و امروزه در زبان وامگیرنده یک معنای دیگری گرفته است. به عبارت دیگر، وامواژهها نیز تحول معنایی مییابند. به طور نمونه، میتوان به واژهٔ «اشتباه» اشاره کرد، که در اصل به معنای «همانندی، شباهت داشتن» است، اما امروزه فارسیزبانان آن را بیشتر به معنای «خطا، غلط، نادرست» به کار میبرند. (همان: ۱۶۱) مثال دیگر واژهٔ «اصابت» است که معنای اصلی آن «صائب بودن، درست بودن» است (مثلاً اصابتِ رأی). اما امروزه عمدتاً به معنای «برخورد» به کار میرود (مثلاً اصابت گلوله). خرمشاهی (۱۳۸۷: ۱۵۳ ــ ۲۰۷) برای «تحول معناشناختی واژگان» صدها نمونه گرد آورده است.
◀️ از این رو، وقتی متون قدیمی را میخوانیم باید هشیار باشیم که واژهها رهزنی نکنند. به بیان دیگر، کاربست جدید واژهها یا تحول معناشناختی آنها ما را در درک متن به اشتباه نیندازد. مثلاً در بیت زیر «اشتباه داشتن» به معنای «شباهت داشتن» است، نه «خطا داشتن.»
فلکی مهی ندانم به چه کنیتت بخوانم
به کدام جنس گویم که تو اشتباه داری
(سعدی، دیوان اشعار، غزلیات: غزل ۵۷۱)
منابع :
📚 انوری، حسن. (سرویراستار). (۱۳۸۱). فرهنگ بزرگ سخن (۸ جلد). تهران: سخن.
📚 خرمشاهی، بهاءالدین. (۱۳۸۷). از واژه تا فرهنگ. تهران: انتشارات ناهید.
📚 صدریافشار، غلامحسین. و دیگران. (۱۳۸۱). فرهنگ معاصر فارسی (تکجلدی). ویراست چهارم. تهران: فرهنگ معاصر.
📚 نجفی، ابوالحسن. (۱۳۷۰). غلط ننویسیم: فرهنگ دشواریهای زبان فارسی. چاپ سوم. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
❇️ برگرفته از : کانال « زبان ورزی »
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
#نکته_های_آرایه_ی_ی
#تزاحم_خیال
✳️ دانستیم مخاطب شعر ، با دریافت تصویر ، آن را در ذهن خویش مجسم می کند و هر قدر در این تجسم موفق باشد ، بهرۀ بیشتری آز آن خواهد برد . اما قدرت ذهنی انسان در احضار اشیا ء محدود است ، یعنی ما در آن واحد نمی توانیم چیزهای بسیاری را در ذهن باز سازی کنیم . بنابر این انتظار می رود که میزان تراکم تصویر در یک شعر ، در حد معقولی باشد . اگر آنها چنان متراکم باشند که مزاحم یکدیگر شوند ، تأثیر جمعی شان به نحو قابل ملاحظه ای کاهش می یابد . این بیت بیدل را ببینید :
شعلۀ ادراک ، خاکستر کلاه افتاده است
نیست غیر از بال قمری پنبۀ مینای سرو
در اولین نظر ، این تصویر ها را می توان یافت :
تشبیه ادراک به شعله
تشبیه خاکستر به کلاه
تشبیه سرو به مینای شراب
تشبیه بال قمری به پنبۀ سر مینا ( یا در حقیقت در پوش پنبه ای آن ) و با نظری دقیق تر ، در می یابیم که این دو مصراع ، مدعا مثل پدید آورده اند و در عمل شاعر دو تشبیه دیگر هم انجام داده است :
تشبیه بال قمری به خاکستر
تشبیه شراب به آتش
❇️ شاعر در مصراع نخست ، یک مدعا را بیان می کند ؛« شعلۀ ادراک ، در نهایت به خاکستر می رسد یعنی نهایت ادراکهای ما ، نادانی است . » و در مصراع دوم ، برای این مدعا ، مثلی می آورد « همان گونه که بال قمری ُ پنبه ای می شود برای مینای شراب - که همان سرو باشد - وآن را از جوشش باز می دارد » خلاصه این که « همان گونه که پنبه ُ مانع جوشش و بیرون ریختن شراب از شیشه می شود ُ شعلۀ ادراک نیز در نهایت به خاکستر خواهد رسید . » قرینۀ شاعر برای اثبات این مدعا ، تشابه رنگ آتش و شراب از یک سو و خاکستر و پنبه از سوی دیگر است .
◀️ گنجاندن شش تشبیه و یک مدعا مثل در یک بیت ، واقعآ کار استادانه است اما البته مخاطب نگون بخت هم ناچار خواهد بود به همان مایه استادی به خرج دهد تا تصویر را دریابد و بالا تر از دریافت ، در ذهن مجسم کند . می توان گفت شعر در این جا به تزاحم خیال دچار شده است . کافی است همان تصویر هفتگانه را با این تصویر نسبتآ ساده ولی زیبا و حیرت انگیز از همان شاعر مقایسه کنیم :
بهار ، نامۀ یاران رفته می آرد
گلی که واکند آغوش ، در برش گیرید
این یک تشبیه گسترده است یعنی در کل بیت ، یک تشبیه انجام شده :
« گل ، نامه ای است که در فصل بهار ، یاران رفته را از زیر خاک به ما می فرستند . » و این هم زیباست ُ هم پر تأثیر .
◀️ از بزرگترین خطر ها برای شاعر همین است که بپندارد قوت خیالش را فقط تعداد تصویر های شعرش تعیین می کند . از این خطر ناک تر ، این است که او بکوشد به کمک تراکم تصویر ها ، تخیلش را عمیق تر جلوه بدهد درست همانند کسی که با گل آلود کردن آب یک برکه ، آن را عمیق تر می نمایاند . براستی اگر فراخ تمیمی در این پاره شعرش همانند نیما یوشیج و بعضی دیگران ، به ساختن یک تصویر شفاف و زنده بسنده کرده بود ،بهتر نبود ؟
در بی گزند این شب آرام
انسان غریو دوستی اش را
پر می گشاید در باغ روزها :
- در کاخ روز ها
کز دود شمعهای گلچین یأس
خورشید های زنده نفس می برید سرد
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
#تزاحم_خیال
✳️ دانستیم مخاطب شعر ، با دریافت تصویر ، آن را در ذهن خویش مجسم می کند و هر قدر در این تجسم موفق باشد ، بهرۀ بیشتری آز آن خواهد برد . اما قدرت ذهنی انسان در احضار اشیا ء محدود است ، یعنی ما در آن واحد نمی توانیم چیزهای بسیاری را در ذهن باز سازی کنیم . بنابر این انتظار می رود که میزان تراکم تصویر در یک شعر ، در حد معقولی باشد . اگر آنها چنان متراکم باشند که مزاحم یکدیگر شوند ، تأثیر جمعی شان به نحو قابل ملاحظه ای کاهش می یابد . این بیت بیدل را ببینید :
شعلۀ ادراک ، خاکستر کلاه افتاده است
نیست غیر از بال قمری پنبۀ مینای سرو
در اولین نظر ، این تصویر ها را می توان یافت :
تشبیه ادراک به شعله
تشبیه خاکستر به کلاه
تشبیه سرو به مینای شراب
تشبیه بال قمری به پنبۀ سر مینا ( یا در حقیقت در پوش پنبه ای آن ) و با نظری دقیق تر ، در می یابیم که این دو مصراع ، مدعا مثل پدید آورده اند و در عمل شاعر دو تشبیه دیگر هم انجام داده است :
تشبیه بال قمری به خاکستر
تشبیه شراب به آتش
❇️ شاعر در مصراع نخست ، یک مدعا را بیان می کند ؛« شعلۀ ادراک ، در نهایت به خاکستر می رسد یعنی نهایت ادراکهای ما ، نادانی است . » و در مصراع دوم ، برای این مدعا ، مثلی می آورد « همان گونه که بال قمری ُ پنبه ای می شود برای مینای شراب - که همان سرو باشد - وآن را از جوشش باز می دارد » خلاصه این که « همان گونه که پنبه ُ مانع جوشش و بیرون ریختن شراب از شیشه می شود ُ شعلۀ ادراک نیز در نهایت به خاکستر خواهد رسید . » قرینۀ شاعر برای اثبات این مدعا ، تشابه رنگ آتش و شراب از یک سو و خاکستر و پنبه از سوی دیگر است .
◀️ گنجاندن شش تشبیه و یک مدعا مثل در یک بیت ، واقعآ کار استادانه است اما البته مخاطب نگون بخت هم ناچار خواهد بود به همان مایه استادی به خرج دهد تا تصویر را دریابد و بالا تر از دریافت ، در ذهن مجسم کند . می توان گفت شعر در این جا به تزاحم خیال دچار شده است . کافی است همان تصویر هفتگانه را با این تصویر نسبتآ ساده ولی زیبا و حیرت انگیز از همان شاعر مقایسه کنیم :
بهار ، نامۀ یاران رفته می آرد
گلی که واکند آغوش ، در برش گیرید
این یک تشبیه گسترده است یعنی در کل بیت ، یک تشبیه انجام شده :
« گل ، نامه ای است که در فصل بهار ، یاران رفته را از زیر خاک به ما می فرستند . » و این هم زیباست ُ هم پر تأثیر .
◀️ از بزرگترین خطر ها برای شاعر همین است که بپندارد قوت خیالش را فقط تعداد تصویر های شعرش تعیین می کند . از این خطر ناک تر ، این است که او بکوشد به کمک تراکم تصویر ها ، تخیلش را عمیق تر جلوه بدهد درست همانند کسی که با گل آلود کردن آب یک برکه ، آن را عمیق تر می نمایاند . براستی اگر فراخ تمیمی در این پاره شعرش همانند نیما یوشیج و بعضی دیگران ، به ساختن یک تصویر شفاف و زنده بسنده کرده بود ،بهتر نبود ؟
در بی گزند این شب آرام
انسان غریو دوستی اش را
پر می گشاید در باغ روزها :
- در کاخ روز ها
کز دود شمعهای گلچین یأس
خورشید های زنده نفس می برید سرد
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
✳️ « لولو » از کجا آمده؟
✳️
❇️ در فرهنگ لغت علامه دهخدا ذیل لولو چنین آمده:
لولو: (اِ) قسمی سگ کوچکجثۀ درازپشم. || فاروق. یک سر دو گوش. کُخ. بُغ. صورت مهیبی که برای ترسانیدن اطفال سازند. (آنندراج) (برهان). وجودی وهمی که بچههای خرد را بدان ترسانند. بخ. مترس اطفال. ضاغث. ضاغب. لولوخرخره. لولوخرناس. صورتی مهیب که بدان کودکان را ترسانند. صورتی وهمی که بدان اطفال را ترسانند و گاه زنی با پوستینی وارون دربر و دیگی بجای کلاه برسر به اطفال خود را نماید و این بس زشت و مخالف اصول تربیت اطفال است.
- امثال :
لولو ممه را برده یا آن ممه را لولو برد.
لولو: (اِخ) نام طایفهای از ایلات کُرد که در زنگار مسکن دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص۵۷ شود.
لولوبی: (اِخ) نام قدیم بلوکی در زاگرس که میان بغداد و کرمانشاهان کنونی واقع است. (از ترجمه ٔ تاریخ ایران سرپرسی سایکس ص۸۸) (از ایران باستان ج۱ص۱۱۶). || نام ساکنین این نواحی.
لولوبیوم: (اِخ) نام قدیم سرزمینی واقع در مغرب ایران و شمال دیاله و آن بر طبق مندرجات رساله ٔجغرافیایی که در عهد سارگن نوشته شده به تصرف سارگن درآمده بوده است. (تاریخ کُرد ص۲۳).
و دکتر حسندوست در فرهنگ ریشهشناختی چنین آورده:
لولو /lū.lū/ "موجودی خیالی که بچهها را با آن میترسانند" (سخن).... کدام است آن حدیث و آن خبر کو
که باید زن کند خود را چو لولو
(ایرج میرزا) (۲۰۷/۸۴).
به گمان آیلرس: (WirM II/701) لولو یادآور نام ربّالنوع بینالنهرینی موسوم به lilûm (قس:اکدی lilā و lilitu > عبری: lîlît) است که خود از سومریا líl-lá (نام ربّالنّوع باد)* گرفته شده است. (نیز نک. 69 Zimmern Akkad.FW).
وَهمَن و آساطریان (:WIDM I/114)، لولو (= بختیاری lålå) را گنگواژه (= Lall-wort) میدانند.
نیز قس :گزی ululū "لولو"
(Ellers WirM II/746).
*دربارهٔ ارتباط میان "باد" و "موجود خیالی، شَبَه"، قس بلوچی: gwātī" جنگیر، جنگیری، که مشتق است از gwāt "باد" (Elfenbein Glossary 58f.)
اما دکتر جعفری دهقی در مقالهٔ شهریاری در ایرانِ باستان در کتابِ تاریخِ جامعِ ایران لولو را چنین معنی کرده و آورده است:
لولوبیها.... در نواحی ذهاب کرمانشاه و شهر زور و سلیمانیه سکونت داشتند. در زبان اورارتویی، واژهٔ لولو به معنی بیگانه و دشمن است. این واژه تا امروز نیز در زبانِ فارسی به همین معنی بهکار میرود.
❇️ منابع:
تاریخِ جامعِ ایران؛ زیرِ نظر کاظم موسوی بجنوردی؛ شهریاری در ایرانِ باستان، محمود جعفری دهقی؛ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ ۱۳۹۶؛ج۱: ۱۴۱.
لغتنامهٔ دهخدا؛ علیاکبر دهخدا؛ زیرِ نظر دکترمحمّد معین؛ مجلس، ۱۳۲۵ و دانشگاه تهران، ۱۳۳۷.
فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی؛ دکتر محمّد حسندوست؛ فرهنگستان زبان و ادب فارسی؛ ۱۳۹۵. ج۴: ۲۵۴۴تا۲۵۴۵.
❇️ برگرفته از : کانال « تاریخ ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایران زمین »
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
✳️
❇️ در فرهنگ لغت علامه دهخدا ذیل لولو چنین آمده:
لولو: (اِ) قسمی سگ کوچکجثۀ درازپشم. || فاروق. یک سر دو گوش. کُخ. بُغ. صورت مهیبی که برای ترسانیدن اطفال سازند. (آنندراج) (برهان). وجودی وهمی که بچههای خرد را بدان ترسانند. بخ. مترس اطفال. ضاغث. ضاغب. لولوخرخره. لولوخرناس. صورتی مهیب که بدان کودکان را ترسانند. صورتی وهمی که بدان اطفال را ترسانند و گاه زنی با پوستینی وارون دربر و دیگی بجای کلاه برسر به اطفال خود را نماید و این بس زشت و مخالف اصول تربیت اطفال است.
- امثال :
لولو ممه را برده یا آن ممه را لولو برد.
لولو: (اِخ) نام طایفهای از ایلات کُرد که در زنگار مسکن دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص۵۷ شود.
لولوبی: (اِخ) نام قدیم بلوکی در زاگرس که میان بغداد و کرمانشاهان کنونی واقع است. (از ترجمه ٔ تاریخ ایران سرپرسی سایکس ص۸۸) (از ایران باستان ج۱ص۱۱۶). || نام ساکنین این نواحی.
لولوبیوم: (اِخ) نام قدیم سرزمینی واقع در مغرب ایران و شمال دیاله و آن بر طبق مندرجات رساله ٔجغرافیایی که در عهد سارگن نوشته شده به تصرف سارگن درآمده بوده است. (تاریخ کُرد ص۲۳).
و دکتر حسندوست در فرهنگ ریشهشناختی چنین آورده:
لولو /lū.lū/ "موجودی خیالی که بچهها را با آن میترسانند" (سخن).... کدام است آن حدیث و آن خبر کو
که باید زن کند خود را چو لولو
(ایرج میرزا) (۲۰۷/۸۴).
به گمان آیلرس: (WirM II/701) لولو یادآور نام ربّالنوع بینالنهرینی موسوم به lilûm (قس:اکدی lilā و lilitu > عبری: lîlît) است که خود از سومریا líl-lá (نام ربّالنّوع باد)* گرفته شده است. (نیز نک. 69 Zimmern Akkad.FW).
وَهمَن و آساطریان (:WIDM I/114)، لولو (= بختیاری lålå) را گنگواژه (= Lall-wort) میدانند.
نیز قس :گزی ululū "لولو"
(Ellers WirM II/746).
*دربارهٔ ارتباط میان "باد" و "موجود خیالی، شَبَه"، قس بلوچی: gwātī" جنگیر، جنگیری، که مشتق است از gwāt "باد" (Elfenbein Glossary 58f.)
اما دکتر جعفری دهقی در مقالهٔ شهریاری در ایرانِ باستان در کتابِ تاریخِ جامعِ ایران لولو را چنین معنی کرده و آورده است:
لولوبیها.... در نواحی ذهاب کرمانشاه و شهر زور و سلیمانیه سکونت داشتند. در زبان اورارتویی، واژهٔ لولو به معنی بیگانه و دشمن است. این واژه تا امروز نیز در زبانِ فارسی به همین معنی بهکار میرود.
❇️ منابع:
تاریخِ جامعِ ایران؛ زیرِ نظر کاظم موسوی بجنوردی؛ شهریاری در ایرانِ باستان، محمود جعفری دهقی؛ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ ۱۳۹۶؛ج۱: ۱۴۱.
لغتنامهٔ دهخدا؛ علیاکبر دهخدا؛ زیرِ نظر دکترمحمّد معین؛ مجلس، ۱۳۲۵ و دانشگاه تهران، ۱۳۳۷.
فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی؛ دکتر محمّد حسندوست؛ فرهنگستان زبان و ادب فارسی؛ ۱۳۹۵. ج۴: ۲۵۴۴تا۲۵۴۵.
❇️ برگرفته از : کانال « تاریخ ،فرهنگ،هنر و ادبیات ایران زمین »
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
بامداد دوشنبه (مهشید آریایی) دوستان عزیزم به نیکی و شادی
هدیه امروز حافظ شیرین سخن به شما مهربانان
دیوان حافظ غزل شماره ۱۷۰
🍃🌷🍒🌷🍃🌷🎼🌷🍃🌷🍒🌷🍃
زاهد (حافظ) خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد
صوفی مجلس که دی جام و قدح میشکست
باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد
مغبچهای میگذشت راهزن دین و دل
در پی آن آشنا از همه بیگانه شد
آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت
چهره خندان شمع آفت پروانه شد
گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت
قطره باران ما گوهر یک دانه شد
نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری
حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد
منزل حافظ کنون بارگه (کبریاست)پادشاست
دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد
معنی لغات غزل:
خلوت نشين: چلّه نشين ، كسي كه در كنج خلوت و تنهايي به سر مي برد.
دوش: ديشب شد:رفت.
از سر پيمان برفت: عهد و پيمان را زير پا نهاد – از سر پيماني كه براي خلوت نشيني و ترك باده نوشي بسته بود ، دست كشيد- نقض عهد كرد .
با سَر پيمانه: به سر پيمانه.
بسر پيمانه شد: به سر پيمانه رفت، به سر وقت باده رفت.
شاهد عهد شباب: محبوب دوراني جواني.
پيرانه سَر: سَرِ پيري .
ديوانه: شيدا، بي قرار.
صوفي مجنون: صوفي بي عقل، صوفي ديوانه .
دي: ديروز.
مغ بچه يي : بچه مغي، پسرك زيبايي خادم ميخانه يي .
راهزن: غارتگر.
آتش رخسارگل: سرخي چهره گل
خرمن بلبل بسوخت: خرمن هستي بلبل را سوزانيد.
چهره خندان شمع: خنده شمع ، لرزش شعله شمع
…آفت پروانه شد: بلاي جان پروانه شد.
ضايع نگشت: ضايع نشد ، تباه نشد، بي اجر نماند.
قطره باران ما: قطره اشك ما .
گوهر يكدانه :مرواريد گرانبها و بي مانند .
نرگس ساقي : چشم ساقي.
آيت: نشانه ، دليل ، عبارت و جمله قرآن .
آيت افسونگري: آيه سحر.
حلقه اورادما: .. انجمن ورد ودعا ومناجات ما.
…مجلس افسانه شد : به محفل گفت و شنود عاشقانه بدل شد
منزل حافظ: جايگاه حافظ ، كنايه از ميخانه .
..بارگه گبرياست: به مانند آستان بزرگي و عظمت پر ارج ومنزلت است .
دل بر دلدار رفت،جان بر جانانه شد: دل، دلداري پيدا كرد و جان به محبوب پيوست
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
هدیه امروز حافظ شیرین سخن به شما مهربانان
دیوان حافظ غزل شماره ۱۷۰
🍃🌷🍒🌷🍃🌷🎼🌷🍃🌷🍒🌷🍃
زاهد (حافظ) خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد
صوفی مجلس که دی جام و قدح میشکست
باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد
مغبچهای میگذشت راهزن دین و دل
در پی آن آشنا از همه بیگانه شد
آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت
چهره خندان شمع آفت پروانه شد
گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت
قطره باران ما گوهر یک دانه شد
نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری
حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد
منزل حافظ کنون بارگه (کبریاست)پادشاست
دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد
معنی لغات غزل:
خلوت نشين: چلّه نشين ، كسي كه در كنج خلوت و تنهايي به سر مي برد.
دوش: ديشب شد:رفت.
از سر پيمان برفت: عهد و پيمان را زير پا نهاد – از سر پيماني كه براي خلوت نشيني و ترك باده نوشي بسته بود ، دست كشيد- نقض عهد كرد .
با سَر پيمانه: به سر پيمانه.
بسر پيمانه شد: به سر پيمانه رفت، به سر وقت باده رفت.
شاهد عهد شباب: محبوب دوراني جواني.
پيرانه سَر: سَرِ پيري .
ديوانه: شيدا، بي قرار.
صوفي مجنون: صوفي بي عقل، صوفي ديوانه .
دي: ديروز.
مغ بچه يي : بچه مغي، پسرك زيبايي خادم ميخانه يي .
راهزن: غارتگر.
آتش رخسارگل: سرخي چهره گل
خرمن بلبل بسوخت: خرمن هستي بلبل را سوزانيد.
چهره خندان شمع: خنده شمع ، لرزش شعله شمع
…آفت پروانه شد: بلاي جان پروانه شد.
ضايع نگشت: ضايع نشد ، تباه نشد، بي اجر نماند.
قطره باران ما: قطره اشك ما .
گوهر يكدانه :مرواريد گرانبها و بي مانند .
نرگس ساقي : چشم ساقي.
آيت: نشانه ، دليل ، عبارت و جمله قرآن .
آيت افسونگري: آيه سحر.
حلقه اورادما: .. انجمن ورد ودعا ومناجات ما.
…مجلس افسانه شد : به محفل گفت و شنود عاشقانه بدل شد
منزل حافظ: جايگاه حافظ ، كنايه از ميخانه .
..بارگه گبرياست: به مانند آستان بزرگي و عظمت پر ارج ومنزلت است .
دل بر دلدار رفت،جان بر جانانه شد: دل، دلداري پيدا كرد و جان به محبوب پيوست
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
معنی غزل شماره ۱۷۰
(۱) ديشب حافظ خلوت نشين به ميخانه آمد، پيماني را كه براي ترك باده گساري بسته بود شكست و به سر وقت باده رفت.
(۲) چهره زيبايي محبوب دوران جواني ، در خواب به خيالش آمده بود و بار ديگر ، سر پيري عاشق و شيدا و بي قراري شد.
(۳) اين صوفي عقل از دست داده كه ديروز آلات باده گساري را مي شكست ، با نوشيدن يك جرعه مي ،باز بر سر عقل آمد.
(۴) ( و )پس از آشنايي با مغ بچه يي كه دل ودين را مي ربود و در آنجا به رفتار آمده بود ، از همگان پيوند آشنايي را برديد.
(۵) سرخي آتشگران چهره گل ، خرمن هستي بلبل را به آتش كشيد و چهره خندان شمع بلاي جان پروانه شد.
(۶) سپاس خداي را كه گريه هاي شبانگاهي و سحري بي اثر نماند و دانه هاي اشك ما به مرواريد گرانبها و بي مانند تبديل شد.
(۷) چشم ساقي ، آينه سِحر خواند(وبرما دميد) و انجمن ورد دعاي ما را به محفل گفت و شنود بدل ساخت.
(۸) حاليا منزل حافظ به منزله آستان بزرگي و عظمت الهي است دل او، دلداري را باز يافته و جان او به محبوب پيوسته است.
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
(۱) ديشب حافظ خلوت نشين به ميخانه آمد، پيماني را كه براي ترك باده گساري بسته بود شكست و به سر وقت باده رفت.
(۲) چهره زيبايي محبوب دوران جواني ، در خواب به خيالش آمده بود و بار ديگر ، سر پيري عاشق و شيدا و بي قراري شد.
(۳) اين صوفي عقل از دست داده كه ديروز آلات باده گساري را مي شكست ، با نوشيدن يك جرعه مي ،باز بر سر عقل آمد.
(۴) ( و )پس از آشنايي با مغ بچه يي كه دل ودين را مي ربود و در آنجا به رفتار آمده بود ، از همگان پيوند آشنايي را برديد.
(۵) سرخي آتشگران چهره گل ، خرمن هستي بلبل را به آتش كشيد و چهره خندان شمع بلاي جان پروانه شد.
(۶) سپاس خداي را كه گريه هاي شبانگاهي و سحري بي اثر نماند و دانه هاي اشك ما به مرواريد گرانبها و بي مانند تبديل شد.
(۷) چشم ساقي ، آينه سِحر خواند(وبرما دميد) و انجمن ورد دعاي ما را به محفل گفت و شنود بدل ساخت.
(۸) حاليا منزل حافظ به منزله آستان بزرگي و عظمت الهي است دل او، دلداري را باز يافته و جان او به محبوب پيوسته است.
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
شرح غزل شماره ۱۷۰
وزن غزل : متفعلن فاعلات مفتعلن فاعلن
بحر غزل: منسرح مثمن مطوي موقوف مكشوف
*
در بيشتر نسخه ها ، در مطلع اين غزل به جاي ( حافظ ) كلمه( زاهد) و در مقطع آن به جاي ( بارگه كبريا) (بزمگه پادشا) يا (بارگه پادشا) ضبط شده است . در واقع مي توان گفت اگر كلمه صحيح حافظ با (زاهد) عوض نمي شد هرگز لزومي نداشت كه بار گه كبريا هم به بزمگه پادشاه تغييريابد.
به عبارت ديگر عدم درك صحيح نظريه عرفاني شاعر سبب شده كه بعضي از كاتبين در گذشته در برگشت ضمير به كار رفته در ابيات اين غزل دچار توهم و در نتيجه از مقصود نهايي شاعر دور بمانند.
توضيح بيشتر اينكه در اين غزل حافظ شخص خود را مثال مي زند و خويشتن را در ابتداي امر به صورت يك صوفي گوشه گير متعبد و خلوت نشين كه از همه مناهي بريده معرفي مي كند كه حسن و جمال يك محبوب ایام جوانی او دو باره در دلش وسوسه ایجاد کرده ودر نتیجه حسن وجمال یک مغ بچه ساقي ميخانه يي پاي عشق او را به ميخانه باز کرده واو را یک متعصب خم شکن بیش نبوده بر سر عقل ومعرفت آورده و چشم بينش و ديده جهان بين او را باز كرده به طوري كه دل او دلدار خويش را باز يافته و جان او به محبوب خويش پيوسته و در نتيجه منزلگاه او به منزله آستان با عظمت الهي در آمده و حاليا جايگاه او در بارگاه شاهِ جهان يعني مقام كبريايي خداوند قرار دارد.
معاني ابيات پيش گفته شد اين غزل به نحوي است كه با قرائت آن مي توان به طور وضوح به نظريه عرفاني حافظ دست يافت.
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
وزن غزل : متفعلن فاعلات مفتعلن فاعلن
بحر غزل: منسرح مثمن مطوي موقوف مكشوف
*
در بيشتر نسخه ها ، در مطلع اين غزل به جاي ( حافظ ) كلمه( زاهد) و در مقطع آن به جاي ( بارگه كبريا) (بزمگه پادشا) يا (بارگه پادشا) ضبط شده است . در واقع مي توان گفت اگر كلمه صحيح حافظ با (زاهد) عوض نمي شد هرگز لزومي نداشت كه بار گه كبريا هم به بزمگه پادشاه تغييريابد.
به عبارت ديگر عدم درك صحيح نظريه عرفاني شاعر سبب شده كه بعضي از كاتبين در گذشته در برگشت ضمير به كار رفته در ابيات اين غزل دچار توهم و در نتيجه از مقصود نهايي شاعر دور بمانند.
توضيح بيشتر اينكه در اين غزل حافظ شخص خود را مثال مي زند و خويشتن را در ابتداي امر به صورت يك صوفي گوشه گير متعبد و خلوت نشين كه از همه مناهي بريده معرفي مي كند كه حسن و جمال يك محبوب ایام جوانی او دو باره در دلش وسوسه ایجاد کرده ودر نتیجه حسن وجمال یک مغ بچه ساقي ميخانه يي پاي عشق او را به ميخانه باز کرده واو را یک متعصب خم شکن بیش نبوده بر سر عقل ومعرفت آورده و چشم بينش و ديده جهان بين او را باز كرده به طوري كه دل او دلدار خويش را باز يافته و جان او به محبوب خويش پيوسته و در نتيجه منزلگاه او به منزله آستان با عظمت الهي در آمده و حاليا جايگاه او در بارگاه شاهِ جهان يعني مقام كبريايي خداوند قرار دارد.
معاني ابيات پيش گفته شد اين غزل به نحوي است كه با قرائت آن مي توان به طور وضوح به نظريه عرفاني حافظ دست يافت.
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
روح غزل و رهنمود فال
از کتاب وزین
آیات نور در سفینه غزل
اثر دکتر مصطفی بادکوبه ای
🆔 https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
از کتاب وزین
آیات نور در سفینه غزل
اثر دکتر مصطفی بادکوبه ای
🆔 https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
Audio
فایل صوتی غزل شماره ۱۷۰
با صدای مهربانو فرزانه جمشیدی
با صدای مهربانو فرزانه جمشیدی
Audio
فایل صوتی غزل شماره ۱۷۰
با صدای استاد موسوی گرما رودی
با صدای استاد موسوی گرما رودی
Gazal 170 Hafez
Modares Zadeh
فایل صوتی غزل شماره ۱۷۰
با صدای مهربانو مدرس زاده
با صدای مهربانو مدرس زاده
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۷ دی سالروز درگذشت غلامرضا تختی
(زاده ۵ شهریور ۱۳۰۹ تهران -- درگذشته ۱۷ دی ۱۳۴۶ تهران) قهرمان کشتی ملقب به جهان پهلوان
او در خانوادهای متوسط در محله خانیآباد تهران زاده شد.
«رجب خان» "پدر تختی" غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همه آنها از غلامرضا بزرگتر بودند. «حاج قلی» پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده خواربار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف میکنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانیآباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانوادههای رجب خان منتقل شد و بهنام خانوادگی آنها تبدیل شد.
رجبخان با پولی که از ارثیه پدرش بهدست آورده بود، در محل سابق انبار راهآهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود و از همین راه مخارج زندگی خانوادهاش را تأمین میکرد. نخستین واقعهای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربهای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده ناچارشد خانه مسکونیاش را گرو بگذارد. شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانیآباد درس خواند و در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. تختی در دوران زندگی ورزشیاش رکورددار شرکت در المپیکها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاهها بود. او در چهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود.
جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی مشهور بود.
شادروان تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتیگیران نامداری را مغلوب کرد.
وی چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود (تولیدو ۱۹۶۶) در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک را با همسرش آغاز کرد که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود. پس از گذشت چهارماه از تولد فرزندش، خبر درگذشت وی تحت عنوان خودکشی اعلام شد و همه را در اندوهی عظیم و بهتی شگفتانگیز فرو برد.
🆔 https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#غلامرضا_تختی
۱۷ دی سالروز درگذشت غلامرضا تختی
(زاده ۵ شهریور ۱۳۰۹ تهران -- درگذشته ۱۷ دی ۱۳۴۶ تهران) قهرمان کشتی ملقب به جهان پهلوان
او در خانوادهای متوسط در محله خانیآباد تهران زاده شد.
«رجب خان» "پدر تختی" غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همه آنها از غلامرضا بزرگتر بودند. «حاج قلی» پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده خواربار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف میکنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانیآباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانوادههای رجب خان منتقل شد و بهنام خانوادگی آنها تبدیل شد.
رجبخان با پولی که از ارثیه پدرش بهدست آورده بود، در محل سابق انبار راهآهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود و از همین راه مخارج زندگی خانوادهاش را تأمین میکرد. نخستین واقعهای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربهای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده ناچارشد خانه مسکونیاش را گرو بگذارد. شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانیآباد درس خواند و در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. تختی در دوران زندگی ورزشیاش رکورددار شرکت در المپیکها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاهها بود. او در چهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود.
جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی مشهور بود.
شادروان تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتیگیران نامداری را مغلوب کرد.
وی چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود (تولیدو ۱۹۶۶) در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک را با همسرش آغاز کرد که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود. پس از گذشت چهارماه از تولد فرزندش، خبر درگذشت وی تحت عنوان خودکشی اعلام شد و همه را در اندوهی عظیم و بهتی شگفتانگیز فرو برد.
🆔 https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#غلامرضا_تختی
Telegram
علوم وفنون ادبی
شعر شناسی و علم ادبیات
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
تحقیق ومقاله
مطالب آموزشی و زبانشناسی
مطالب ویرایشی و نگارشی
غزل حافظ،معنا،تحلیل
کارگاه داستان نویسی
برگی از تقویم تاریخ
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران
نقد وتحلیل شعر
دکلمه وشعرخوانی
معرفی کتاب
(پی دی اف وصوتی)
☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘
۱۷ دی زادروز رضا منصوری
(زاده ۱۷ دی۱۳۲۶ تهران) فیزیکدان و کیهانشناس
او در سال ۱۹۶۵ برای تحصیل در رشته فیزیک به دانشگاه وین رفت و در سال ۱۹۷۲ دکترای فیزیک گرفت. تا سال ۱۹۷۷ بهمدت ۵ سال استادیار دانشگاه وین بود و پس از انقلاب به ایران بازگشت و در دانشکده فیزیک دانشگاه شریف مشغول فعالیت شد.
وی استاد بازنشسته دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف است و زمینه پژوهشی او گرانش، نسبیت عام و کیهانشناسی است.
او در دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی، معاون پژوهشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری بود.
فعالیتهای علمی:
وی به همراه رومن اولریش سکسل نظریه آزمون نسبیت را ارائه کرد، همچنین تحقیقاتی در زمینه گرانش، نسبیت عام، سیاهچالهها و کیهانشناسی انجام دادند.
او یکی از بنیانگذاران پژوهشگاه دانشهای بنیادی و مرکز تحصیلات تکمیلی در علوم پایه زنجان و مرکز نشر دانشگاهی است.
همچنین فعالیتهایی هم در فرهنگستان زبان و ادب فارسی داشتهاست. وی از بنیانگذاران انجمن فیزیک ایران پس از انقلاب است و چند دوره ریاست آن را نیز برعهده داشتهاست.
از سال ۱۳۶۱ بهمدت ۲۵ سال مدیر مسئول مجله فیزیک مرکز نشر دانشگاهی و از آغاز انتشار ماهنامه نجوم در سال ۱۳۷۰ مدیر مسئول این ماهنامه بودهاست. وی یکی از پیشگامان همکاری ایران با سرن "سازمان اروپایی پژوهشهای هستهای" در پروژه الاچسی است و تا زمستان ۱۳۹۴ مجری طرح رصدخانه ملی ایران بود.
وی دروس کیهانشناسی و نسبیت خاص و عام را در دانشگاه صنعتی شریف به دانشجویان کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا تدریس کردهاست.
همچنین برای نخستین بار درس جدیدی با عنوان مبانی تفکر در علوم فیزیکی را در دانشگاه کاشان و دانشگاه صنعتی شریف طراحی و تدریس کرده است.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1%DB%8C
🆔 https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#رضا_منصوری
۱۷ دی زادروز رضا منصوری
(زاده ۱۷ دی۱۳۲۶ تهران) فیزیکدان و کیهانشناس
او در سال ۱۹۶۵ برای تحصیل در رشته فیزیک به دانشگاه وین رفت و در سال ۱۹۷۲ دکترای فیزیک گرفت. تا سال ۱۹۷۷ بهمدت ۵ سال استادیار دانشگاه وین بود و پس از انقلاب به ایران بازگشت و در دانشکده فیزیک دانشگاه شریف مشغول فعالیت شد.
وی استاد بازنشسته دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف است و زمینه پژوهشی او گرانش، نسبیت عام و کیهانشناسی است.
او در دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی، معاون پژوهشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری بود.
فعالیتهای علمی:
وی به همراه رومن اولریش سکسل نظریه آزمون نسبیت را ارائه کرد، همچنین تحقیقاتی در زمینه گرانش، نسبیت عام، سیاهچالهها و کیهانشناسی انجام دادند.
او یکی از بنیانگذاران پژوهشگاه دانشهای بنیادی و مرکز تحصیلات تکمیلی در علوم پایه زنجان و مرکز نشر دانشگاهی است.
همچنین فعالیتهایی هم در فرهنگستان زبان و ادب فارسی داشتهاست. وی از بنیانگذاران انجمن فیزیک ایران پس از انقلاب است و چند دوره ریاست آن را نیز برعهده داشتهاست.
از سال ۱۳۶۱ بهمدت ۲۵ سال مدیر مسئول مجله فیزیک مرکز نشر دانشگاهی و از آغاز انتشار ماهنامه نجوم در سال ۱۳۷۰ مدیر مسئول این ماهنامه بودهاست. وی یکی از پیشگامان همکاری ایران با سرن "سازمان اروپایی پژوهشهای هستهای" در پروژه الاچسی است و تا زمستان ۱۳۹۴ مجری طرح رصدخانه ملی ایران بود.
وی دروس کیهانشناسی و نسبیت خاص و عام را در دانشگاه صنعتی شریف به دانشجویان کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا تدریس کردهاست.
همچنین برای نخستین بار درس جدیدی با عنوان مبانی تفکر در علوم فیزیکی را در دانشگاه کاشان و دانشگاه صنعتی شریف طراحی و تدریس کرده است.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1%DB%8C
🆔 https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#رضا_منصوری
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۷ دی زادروز گلنوش خالقی
(زاده ۱۷ دی ۱۳۱۹ تهران -- درگذشته ۲۶ بهمن ۱۳۹۹ آمریکا) موسیقیدان، آهنگساز، رهبر ارکستر و گروه کُر
او در سال ۱۳۳۰ به هنرستان موسیقی ملی راه یافت و فراگیری ساز پیانو را آغاز کرد که استادان وی در هنرستان، حسین صبا، جواد معروفی و کمال پورتراب بودند. وی در سال ۱۳۳۸ پس از دریافت دیپلم هنرستان موسیقی ملی، با رتبه نخست به هنرستان عالی موسیقی وارد شد و نزد «امانوئل ملیکاصلانیان» آموزش دید و پس از یک سال دیپلم هنرستان عالی موسیقی را نیز با رتبه اول دریافت داشت. او در سال ۱۳۴۱ برای ادامه تحصیلات موسیقی به اتریش سفر کرد و در «آکادمی موتزارتئوم سالزبورگ» به تحصیل در رشته «رهبری کر» مشغول شد و پس از ۳ سال به آمریکا مهاجرت کرد و در «کالج اوبرلین» (اوهایو) تحصیلات خود را ادامه داد. پس از آن در سال ۱۳۵۳ مدرک فوق لیسانس رهبری کر را از «دانشگاه ویسکانسین» در شهر مدیسون دریافت کرد. در این هنگام با رهبرانی نظیر: «رابرت فاونتن» و «کورت پرستل» همکاری داشت.
او در سال ۱۳۵۳ بهدعوت «رادیو و تلویزیون ملی» به ایران بازگشت و گروه «هم آوازان» را به جهت اجرای آثار کلاسیک ویژه گروه کر و ارکستر، بنا نهاد. پس از انقلاب، در سال ۱۳۵۸ دوباره به آمریکا مهاجرت کرد و فعالیتهای هنریاش را در «کانون دوستداران فرهنگ ایران» آغاز کرد. در سال ۱۳۶۹ به ایران سفر کرد و قصد داشت به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد درگذشت پدرش «روحاله خالقی» برنامههایی در تهران و شهرستانها برگزار کند، اما به وی اجازه رهبری ارکستر داده نشد. در این هنگام به ضبط دو آلبوم موسیقی از آثار «روحاله خالقی» با عنوان «می ناب» پرداخت و به آمریکا بازگشت. او تا آخر زندگی در واشنگتن به آهنگسازی و آموزش پیانو مشغول بود.
فعالیتهای هنری:
تأسیس و رهبری گروه «هم آوازان» رادیو و تلویزیون ملی ایران
همکاری با «کانون دوستداران فرهنگ ایران» در آمریکا
اجرای کنسرت ترانههای محلی ایران به همراه «پری زنگنه» در شهرهای آمریکا
تأسیس و رهبری «ارکستر روحاله خالقی» در واشنگتن
اجرای کنسرت و تنظیم آثار هنرمندان قدیمی موسیقی ایران همچون: «درویش خان»، «مرتضی نیداوود»، «علینقی وزیری»، «روحاله خالقی»، «مرتضی محجوبی» و … به همراه «ارکستر روحاله خالقی» در شهرهای آمریکا
تنظیم، رهبری ارکستر و انتشار آلبوم موسیقی «می ناب ۱» و «می ناب ۲» از آثار «روحاله خالقی» با خوانندگی «کاوه دیلمی»
ساخت آثاری برای پیانو، پیانو و آواز و تنظیم ترانههای محلی ایران برای پیانو
نویسندگی و انتشار کتاب «ای ایران» ۱۳۸۵
رهبری ارکستر در آلبوم موسیقی «موسیقی فیلم و نمایش» به آهنگسازی «فوزیه مجد» ۱۳۹۲.
🆔
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#گلنوش_خالقی
۱۷ دی زادروز گلنوش خالقی
(زاده ۱۷ دی ۱۳۱۹ تهران -- درگذشته ۲۶ بهمن ۱۳۹۹ آمریکا) موسیقیدان، آهنگساز، رهبر ارکستر و گروه کُر
او در سال ۱۳۳۰ به هنرستان موسیقی ملی راه یافت و فراگیری ساز پیانو را آغاز کرد که استادان وی در هنرستان، حسین صبا، جواد معروفی و کمال پورتراب بودند. وی در سال ۱۳۳۸ پس از دریافت دیپلم هنرستان موسیقی ملی، با رتبه نخست به هنرستان عالی موسیقی وارد شد و نزد «امانوئل ملیکاصلانیان» آموزش دید و پس از یک سال دیپلم هنرستان عالی موسیقی را نیز با رتبه اول دریافت داشت. او در سال ۱۳۴۱ برای ادامه تحصیلات موسیقی به اتریش سفر کرد و در «آکادمی موتزارتئوم سالزبورگ» به تحصیل در رشته «رهبری کر» مشغول شد و پس از ۳ سال به آمریکا مهاجرت کرد و در «کالج اوبرلین» (اوهایو) تحصیلات خود را ادامه داد. پس از آن در سال ۱۳۵۳ مدرک فوق لیسانس رهبری کر را از «دانشگاه ویسکانسین» در شهر مدیسون دریافت کرد. در این هنگام با رهبرانی نظیر: «رابرت فاونتن» و «کورت پرستل» همکاری داشت.
او در سال ۱۳۵۳ بهدعوت «رادیو و تلویزیون ملی» به ایران بازگشت و گروه «هم آوازان» را به جهت اجرای آثار کلاسیک ویژه گروه کر و ارکستر، بنا نهاد. پس از انقلاب، در سال ۱۳۵۸ دوباره به آمریکا مهاجرت کرد و فعالیتهای هنریاش را در «کانون دوستداران فرهنگ ایران» آغاز کرد. در سال ۱۳۶۹ به ایران سفر کرد و قصد داشت به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد درگذشت پدرش «روحاله خالقی» برنامههایی در تهران و شهرستانها برگزار کند، اما به وی اجازه رهبری ارکستر داده نشد. در این هنگام به ضبط دو آلبوم موسیقی از آثار «روحاله خالقی» با عنوان «می ناب» پرداخت و به آمریکا بازگشت. او تا آخر زندگی در واشنگتن به آهنگسازی و آموزش پیانو مشغول بود.
فعالیتهای هنری:
تأسیس و رهبری گروه «هم آوازان» رادیو و تلویزیون ملی ایران
همکاری با «کانون دوستداران فرهنگ ایران» در آمریکا
اجرای کنسرت ترانههای محلی ایران به همراه «پری زنگنه» در شهرهای آمریکا
تأسیس و رهبری «ارکستر روحاله خالقی» در واشنگتن
اجرای کنسرت و تنظیم آثار هنرمندان قدیمی موسیقی ایران همچون: «درویش خان»، «مرتضی نیداوود»، «علینقی وزیری»، «روحاله خالقی»، «مرتضی محجوبی» و … به همراه «ارکستر روحاله خالقی» در شهرهای آمریکا
تنظیم، رهبری ارکستر و انتشار آلبوم موسیقی «می ناب ۱» و «می ناب ۲» از آثار «روحاله خالقی» با خوانندگی «کاوه دیلمی»
ساخت آثاری برای پیانو، پیانو و آواز و تنظیم ترانههای محلی ایران برای پیانو
نویسندگی و انتشار کتاب «ای ایران» ۱۳۸۵
رهبری ارکستر در آلبوم موسیقی «موسیقی فیلم و نمایش» به آهنگسازی «فوزیه مجد» ۱۳۹۲.
🆔
https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#گلنوش_خالقی
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۷ دی سالروز درگذشت بیژن سمندر
(زاده ۱۱ خرداد ۱۳۲۰ شیراز – درگذشته ۱۷ دی ۱۳۹۷ آمریکا) شاعر، ترانهسرا و نوازنده تار
او با اعزام برترین دانشآموزان به اردوی رامسر و برگزاری مسابقات کشوری در آن محل، هرسال تحصیلی در یک رشته اول شد. سال نخست مقام نخست در مسابقه خوشنویسی، سال دوم مقام نخست در مسابقه ادبیات، سال سوم مقام نخست مسابقه موسیقی و اعزام به اروپا را بهدست آورد.
وی بههمراه برادرانش کاووس و سیروس، گروهی بهنام «گروه برادران سمندر» را تشکیل داد. آنها در این گروه بهنواختن ساز و شعر و ترانهخوانی میپرداختند.
او دکتری ادبیات از دانشگاه تهران گرفت و نیز با توجه به علاقهاش بههنر، دکترای معماری را، از واشینگتن، دی.سی. دریافت کرد.
وی بنیانگذار سرودن شعر بهگویش شیرازی بود. پرآوازهترین سروده او برای مردم شیراز این سروده است: «اِی شهر شاعر پَروَرو، شیراز از گل بهتَرو، کو شاعِرو، کو دِلبَرو، کو ساقیو، کو ساغَرو.» از کتابهایش با گویش شیرازی میتوان از مجموعه شعر و تفسیر با عنوانهای شعر شیراز و شعر شهر نام برد. بهگفته او، "بهتر است اکنون درمورد خود پژوهش کنیم و اثر بهجا بگذاریم تا بعدها خارجیها درمورد ما پژوهش کنند" که البته این کنایه از برگردان و رمزگشایی خط میخی توسط خارجیها بود.
وی پس از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا شیوه تازهای در شعر ایرانی بنیاد نهاد و نشانه آن کتاب میکس شعر است که هر بیت آن از یک مصراع پارسی و یک مصرع انگلیسی تشکیل شدهاست. او در آمریکا دکترای رشته حقوق خاورمیانه و آسیا را دریافت کرد.
انتشارات کتاب گویا بهمناسبت چهار دهه کنش هنری او، مراسم یادبودی باعنوان ایران خلیج فارس (Iran Persian Gulf) در تاریخ ۱۵ ژانویه ۲۰۰۵ در دانشگاه کالیفرنیا، لسآنجلس، تالار فروید بهگردانندگی هما سرشار، با سخنان جمال عابدی، عباس توفیق، کورش امیرجاهد و کیخسرو بهروزی برگزار کرد. سمندر بهعلت بیماری بهسختی توانست در این مراسم شرکت کند.
اشعار سمندر توسط بسیاری از خوانندگان اجرا شده است. از پرآوازهترین آنها که رکورد بیشترین ترانه خوانده شده توسط خوانندگان حرفهای را دارد ترانه گل سنگم بود که توسط بیشاز چهار خواننده خوانده شدهاست که میتوان از بین آنها، هایده و اِمِلسایِن "خواننده تُرک" را نام برد.
به دنبال مرگ بیژن سمندر، مراسم بزرگداشتی با نام «کوچ شاعر، شعر شهر» در تالار حافظ شیراز بههمت مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس، انتشارات نویدگویی شیراز، اداره ارشاد استان فارس و هماهنگی خانواده او باحضور ادبا و شعرا و فرهیختگان شیرازی و خانواده بیژن سمندر برگزار شد.
🆔 https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#بیژن_سمندر
۱۷ دی سالروز درگذشت بیژن سمندر
(زاده ۱۱ خرداد ۱۳۲۰ شیراز – درگذشته ۱۷ دی ۱۳۹۷ آمریکا) شاعر، ترانهسرا و نوازنده تار
او با اعزام برترین دانشآموزان به اردوی رامسر و برگزاری مسابقات کشوری در آن محل، هرسال تحصیلی در یک رشته اول شد. سال نخست مقام نخست در مسابقه خوشنویسی، سال دوم مقام نخست در مسابقه ادبیات، سال سوم مقام نخست مسابقه موسیقی و اعزام به اروپا را بهدست آورد.
وی بههمراه برادرانش کاووس و سیروس، گروهی بهنام «گروه برادران سمندر» را تشکیل داد. آنها در این گروه بهنواختن ساز و شعر و ترانهخوانی میپرداختند.
او دکتری ادبیات از دانشگاه تهران گرفت و نیز با توجه به علاقهاش بههنر، دکترای معماری را، از واشینگتن، دی.سی. دریافت کرد.
وی بنیانگذار سرودن شعر بهگویش شیرازی بود. پرآوازهترین سروده او برای مردم شیراز این سروده است: «اِی شهر شاعر پَروَرو، شیراز از گل بهتَرو، کو شاعِرو، کو دِلبَرو، کو ساقیو، کو ساغَرو.» از کتابهایش با گویش شیرازی میتوان از مجموعه شعر و تفسیر با عنوانهای شعر شیراز و شعر شهر نام برد. بهگفته او، "بهتر است اکنون درمورد خود پژوهش کنیم و اثر بهجا بگذاریم تا بعدها خارجیها درمورد ما پژوهش کنند" که البته این کنایه از برگردان و رمزگشایی خط میخی توسط خارجیها بود.
وی پس از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا شیوه تازهای در شعر ایرانی بنیاد نهاد و نشانه آن کتاب میکس شعر است که هر بیت آن از یک مصراع پارسی و یک مصرع انگلیسی تشکیل شدهاست. او در آمریکا دکترای رشته حقوق خاورمیانه و آسیا را دریافت کرد.
انتشارات کتاب گویا بهمناسبت چهار دهه کنش هنری او، مراسم یادبودی باعنوان ایران خلیج فارس (Iran Persian Gulf) در تاریخ ۱۵ ژانویه ۲۰۰۵ در دانشگاه کالیفرنیا، لسآنجلس، تالار فروید بهگردانندگی هما سرشار، با سخنان جمال عابدی، عباس توفیق، کورش امیرجاهد و کیخسرو بهروزی برگزار کرد. سمندر بهعلت بیماری بهسختی توانست در این مراسم شرکت کند.
اشعار سمندر توسط بسیاری از خوانندگان اجرا شده است. از پرآوازهترین آنها که رکورد بیشترین ترانه خوانده شده توسط خوانندگان حرفهای را دارد ترانه گل سنگم بود که توسط بیشاز چهار خواننده خوانده شدهاست که میتوان از بین آنها، هایده و اِمِلسایِن "خواننده تُرک" را نام برد.
به دنبال مرگ بیژن سمندر، مراسم بزرگداشتی با نام «کوچ شاعر، شعر شهر» در تالار حافظ شیراز بههمت مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس، انتشارات نویدگویی شیراز، اداره ارشاد استان فارس و هماهنگی خانواده او باحضور ادبا و شعرا و فرهیختگان شیرازی و خانواده بیژن سمندر برگزار شد.
🆔 https://www.tgoop.com/amirnormohamadi1976
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#بیژن_سمندر