چیزی بهنامِ مجازاتهای اخلاقیاتیِ یک داورِ الاهی وجود ندارد، نه کیفرهایی هست و نه پاداشهایی، بلکه صرفاً پیامدهای طبیعیِ وجودِ ما هستند که تحقق مییابند. بیتردید ظرفیتِ تأثیرپذیری ما در خلالِ وجودمان، همواره و بالضروره محقق میگردد؛ اما این تحقق یا از طریقِ تأثراتِ منفعل است یا از طریقِ تأثراتِ فعال. اگر این ظرفیت، در خلالِ وجودمان، بهطور کامل از طریقِ تأثراتِ منفعل محقق گردد، آنگاه تهی باقی خواهد ماند، و ذاتِ ما، هنگامی که از وجود بازمیایستیم، در وضعیتی انتزاعی خواهد ماند. اگر این ظرفیت را با بیشترین نسبتِ ممکن از تأثراتِ فعال محقق کرده باشیم، آنگاه مطلقاً از طریقِ تأثراتِ نوع سوم تحقق خواهد یافت. ازاینروست اهمیتِ این «آزمون» که همان وجود است: در خلالِ وجود، باید انفعالاتِ لذتبخش را برگزینیم، چراکه تنها آنها ما را به انگارههای مشترک و به لذتهای فعالی که از آنها سرچشمه میگیرند، وارد میسازند. و باید از انگارههای مشترک همچون اصلی بهره بریم که ما را، در طولِ وجودمان، به ایدهها و لذتهای نوع سوم وارد میسازد. آنگاه، پس از مرگ، ذاتِ ما تمامیِ تأثراتی را خواهد داشت که در تواناش است؛ و این تأثراتْ همگی از نوع سوم خواهند بود. این است راهِ دشوارِ نجات.
#دلوز
اسپینوزا و مسئلهی بیان
#دلوز
اسپینوزا و مسئلهی بیان
من متوجه نمیشم که چرا برخی مترجمان ذکر نمیکنن که این کتابی که زحمت کشیدهن و هفتهها و ماهها براش وقت گذاشتن، چه خصوصیاتِ اولیهای داره. نمیگم که مقدمهای پُر و پیمون بنویسن و مثل برخی دیگه، به بهانهی مقدمه یک مقاله مستقل یا حتی یک کتاب بنویسن، ولی حداقل دو سه صفحه که میتونن چندتا نکته اساسی و اولیه بگن. مثلا آقای علی شهبازی، مترجمِ زحمتکشِ کتابِ «فلسفهی اسپینوزا» از هری اوسترین ولفسن، آیا نمیتونست بگه این کتابی که ترجمه کرده، جلدِ یکم هست، و جلدِ دومی هم وجود داره که یا دوست نداره ترجمه کنه، یا وقت نکرده، یا بعدا میخواد ترجمه کنه؟ این نکته اصلا پیشِ پا افتاده نیست بلکه اساسییه. مخاطب باید تکلیفش رو بدونه. باید بدونه که کلِ این کتاب فقط بخشِ یکم از «اخلاق» اسپینوزا رو توضیح داده، و یک جلدِ دومی هم وجود داره که بخشهای دو تا پنج رو پوشش میده.
آقای شهبازی اصلا مقدمهای ننوشته. میگیم اوکی، احتمالاً دوست نداشته یا سلیقهش نیست که مقدمه بنویسه. ولی توی پانوشتِ همون صفحهی اول میتونست این نکته رو بگه این ترجمهای است از جلد نخست. نهتنها این کارو نکرده، بلکه ندیدم هیچجا در مصاحبهای یا نوشتهای در اینترنت هم گفته باشه. بازم اینا به کنار، حتی تنها جایی که نویسنده (ولفسن) به جلد دوم اشاره کرده رو حذف نموده. تصاویری که گذاشتم این نکته رو نشون میده. قسمت زرد رنگ رو مترجم ترجمه نکرده تا مخاطب متوجه نشه یک جلد دیگهای هم در کاره.
کارِ شهبازی متوسطِ رو به بالاست. البته من مقایسهی تطبیقی نکردم، و هرجا که شک داشتم و به انگلیسی مراجعه کردم اغلب کارو در آورده، هرچند در برخی جاها مشکلاتِ اساسی داشت. حرفِ من اینه که نباید اینهمه زحمتِ ارزشمند رو با این کارهای چیپ خراب کرد. خواهشاً مترجمان زحمتکشِ عزیز که جاتون روی سرِ بندهست بخاطر زحمتی که میکشید و سودِ اندکی که میبرید (اگر اصلا سودِ مالی براتون داشته باشه) و من با گوشتوخون درک میکنم، خواهشاً و خواهشاً مقدمهای چیزی بنویسید و حداقل نکات مهم رو توضیح بدید. میدونم اغلب به خاطرِ دیدِ بازاری (اینکه مبادا کتاب فروش نره) اینکارو میکنید (موردِ دیگهای که میشه واضحاً به یاد آورد خانم ولیانی هست که در ترجمهی «تاریخ جنون» فوکو هیچ اشارهای نکرده که نصفِ کتاب رو ترجمه کرده!)، ولی نمیارزه. با مخاطب صادق باشید. شایدم ناشر مجبورتون میکنه، که در اون شرایط باید ناشرتون رو عوض کنید و صداقت رو به دیدِ بازاریِ ناشر ترجیح بدید.
آقای شهبازی اصلا مقدمهای ننوشته. میگیم اوکی، احتمالاً دوست نداشته یا سلیقهش نیست که مقدمه بنویسه. ولی توی پانوشتِ همون صفحهی اول میتونست این نکته رو بگه این ترجمهای است از جلد نخست. نهتنها این کارو نکرده، بلکه ندیدم هیچجا در مصاحبهای یا نوشتهای در اینترنت هم گفته باشه. بازم اینا به کنار، حتی تنها جایی که نویسنده (ولفسن) به جلد دوم اشاره کرده رو حذف نموده. تصاویری که گذاشتم این نکته رو نشون میده. قسمت زرد رنگ رو مترجم ترجمه نکرده تا مخاطب متوجه نشه یک جلد دیگهای هم در کاره.
کارِ شهبازی متوسطِ رو به بالاست. البته من مقایسهی تطبیقی نکردم، و هرجا که شک داشتم و به انگلیسی مراجعه کردم اغلب کارو در آورده، هرچند در برخی جاها مشکلاتِ اساسی داشت. حرفِ من اینه که نباید اینهمه زحمتِ ارزشمند رو با این کارهای چیپ خراب کرد. خواهشاً مترجمان زحمتکشِ عزیز که جاتون روی سرِ بندهست بخاطر زحمتی که میکشید و سودِ اندکی که میبرید (اگر اصلا سودِ مالی براتون داشته باشه) و من با گوشتوخون درک میکنم، خواهشاً و خواهشاً مقدمهای چیزی بنویسید و حداقل نکات مهم رو توضیح بدید. میدونم اغلب به خاطرِ دیدِ بازاری (اینکه مبادا کتاب فروش نره) اینکارو میکنید (موردِ دیگهای که میشه واضحاً به یاد آورد خانم ولیانی هست که در ترجمهی «تاریخ جنون» فوکو هیچ اشارهای نکرده که نصفِ کتاب رو ترجمه کرده!)، ولی نمیارزه. با مخاطب صادق باشید. شایدم ناشر مجبورتون میکنه، که در اون شرایط باید ناشرتون رو عوض کنید و صداقت رو به دیدِ بازاریِ ناشر ترجیح بدید.
بیان نزدِ اسپینوزا، نهتنها با خلق و صدور سازگار نیست، بلکه این دو را کنار میگذارد و به مرتبهی نشانههای غیرِتام یا زبانِ چندآوا تنزل میدهد. اسپینوزا «خطرِ» فلسفیِ راستینِ درونماندگاری و پانتئیسمی را که در مفهومِ بیان مستتر است، میپذیرد. درواقع، او خود را به دستانِ این خطر میسپارد. در اسپینوزا، سراسرِ نظریهی بیان پشتیبانی است برای تکآوایی؛ و همهی معنای آن این است که هستیِ تکآوا را از وضعِ بیتفاوتی یا بیطرفی آزاد کند، تا آن را به ابژهی ایجابیِ نابی بدل سازد که در پانتئیسم یا درونماندگاریِ بیانگر بهطورِ بالفعل تحقق مییابد. در اینجا، به گمانم، تقابلِ حقیقی میانِ اسپینوزا و لایبنیتس نهفته است: نظریهی بیانهای تکآوا در اسپینوزا، باید در برابرِ نظریهی بیانهای چندآوا در لایبنیتس قرار گیرد. تمامیِ تقابلهای دیگر (ضرورت و غائیت، ضروری و ممکن) از آن سرچشمه میگیرند و در قیاس با آن اموری انتزاعیاند.
#دلوز
اسپینوزا و مسئلهی بیان
#دلوز
اسپینوزا و مسئلهی بیان
آنچه در #اسپینوزا بیش از هر چیز مرا مجذوب خود کرد، نه جوهر، بلکه ترکیبِ حالتهای متناهی بود. این را یکی از جنبههای اصیلِ کتابِ خود میدانم. یعنی: امیدِ آنکه جوهر را بر حالتهای متناهی متکی سازم، یا دستکم در جوهر، سطحی از درونماندگاری ببینم که در آن حالتهای متناهی عمل میکنند، امری که در این کتاب پیشاپیش حاضر است. آنچه بدان نیاز داشتم، هم (۱) خصلتِ بیانگرِ فردیتهای جزئی بود و هم (۲) درونماندگاریِ وجود. لایبنیتس، از جهتی، در موردِ نکتهی نخست حتی از اسپینوزا هم فراتر میرود. اما در موردِ نکتهی دوم، اسپینوزا بیهمتاست. تنها در او میتوان آن را یافت. به همین دلیل، خود را اسپینوزیستی میدانم، نه لایبنیتسی، هرچند به لایبنیتس بسیار مدیونم. در کتابی که اکنون در حال نگارش آن هستم، فلسفه چیست؟، تلاش میکنم بار دیگر به این مسئلهی درونماندگاریِ مطلق بازگردم و توضیح دهم چرا اسپینوزا برای من «شاهزادهی فلاسفه» است.
#دلوز
اسپینوزا و مسئلهی بیان (مکالمهی دلوز با مترجمِ انگلیسی)
#دلوز
اسپینوزا و مسئلهی بیان (مکالمهی دلوز با مترجمِ انگلیسی)
Summer morning, 1913
by #Aleardo_Terzi
Oil on canvas. 99 × 90 cm.
Gallery of Modern Art "Empedocle Restivo", Palermo
by #Aleardo_Terzi
Oil on canvas. 99 × 90 cm.
Gallery of Modern Art "Empedocle Restivo", Palermo
بدین ترتیب، اخلاق گویی از دو کتابِ همنشین تشکیل شده است: یکی، خطِ پیوسته یا جریانِ قضایا، براهین، و نتایج؛ و دیگری، گسسته، متشکل از خطی منقطع یا زنجیرهای آتشفشانی از تبصرهها. نخستین کتاب، با صلابتِ بیامان خود، به قسمی خشونتِ بیرحمانهی فکری شباهت دارد، که قضیه به قضیه پیش میرود بیآنکه نگرانِ پیامدهای عملیِ آنها باشد، ضوابطش را میپروراند بیآنکه به مصادیقِ جزئی اعتنایی داشته باشد. اما کتابِ دیگر، قهرها و لذتهای دل را گرد هم میآورد، لذتِ عملی را ارائه میدهد، مبارزهی عملی علیه اندوه را طرح میریزد، و در هر نقطه خود را اینچنین بیان میکند: «چنین است امر.» اخلاق از این حیث کتابی دوگانه است. احتمالاً بهتر است که اخلاقِ دوم را در ذیلِ اخلاقِ نخست مطالعه کنیم، با پرش از یک تبصره به تبصرهی دیگر.
#دلوز
اسپینوزا و مسئلهی بیان
#دلوز
اسپینوزا و مسئلهی بیان