تن در میانهی میدان ـ3
«فهم برهنگی، از ماهادوی تا سرمد»
ماهادوی ناخشنود و به ستوه آمده در جهان پرآزار مردانه پرسه میزند و از شیدایی نهانش به خدا پرده برمیدارد... بهجانب کالیانا، کانون قدیسان و ویرا شائیوا، تالارهای تجربه میشتابد آنجا که علّامه و باساوانا مکتب روانهای خویشاوند را بنا نهاده بودند. بین او و علّامه گفتگویی درمیگیرد.
علامه پرسید: همسرت کیست؟
پاسخ داد: با سنا ملک آرجوناتا جاودان پیمان بستهام.
علامه پرسید: چرا جامه از تن به در کردهای؟ میپنداری جامهی اوهام دور افکندهای؟ و چرا گیسوان جامه کردهای؟ اگر چنین آزاده و پاکدلی چرا گیسو جانشین ساری کردهای؟
و ماهادوی چنین پاسخ میدهد:
پوست نیندازد
میوه خام
افشای راز تن میپنداشتم
رنجهات میدارد
از چه بیهوده تسخر میزنی برادر
که هرچه هستم از اویم
از خدایم به سپیدی یاس
سرمد کاشی هم که به همین اتهام و اتهاماتی از این دست، سر سبز بر باد داد. در یک رباعی گویی به پرسشهای علامه پاسخ میدهد:
خوش بالایی کرده چنین مست مرا
چشمی به دو جام برده از دست مرا
او در بغل من است و من در طلبش
دزد عجبی برهنه کرده است مرا
البته ین دو درسآموز عشق و مجذوب راه، دو بیان از ماجرا دارند. یکی میرسد و یکی غارت میشود. اما یک حرف است، رسیدن هم برهنگی دارد و خوش بالای در بغل هم، لخت میکند.
یا در یک رباعی دیگر مینویسد:
... پوشاند لباس، هر که را عیبی دید
بیعیبان را لباس عریانی داد.
در این بیت خبر از کمال و کامل بودن، همان رسیدگی غایی میدهد و پوشش و پوشاک را مخصوص آنها که هنوز عیب و نقصی دارند و نرسیده و ناکاملند.
#فریاد_ناصری
بخش اول مطلب
بخش دوم
«فهم برهنگی، از ماهادوی تا سرمد»
ماهادوی ناخشنود و به ستوه آمده در جهان پرآزار مردانه پرسه میزند و از شیدایی نهانش به خدا پرده برمیدارد... بهجانب کالیانا، کانون قدیسان و ویرا شائیوا، تالارهای تجربه میشتابد آنجا که علّامه و باساوانا مکتب روانهای خویشاوند را بنا نهاده بودند. بین او و علّامه گفتگویی درمیگیرد.
علامه پرسید: همسرت کیست؟
پاسخ داد: با سنا ملک آرجوناتا جاودان پیمان بستهام.
علامه پرسید: چرا جامه از تن به در کردهای؟ میپنداری جامهی اوهام دور افکندهای؟ و چرا گیسوان جامه کردهای؟ اگر چنین آزاده و پاکدلی چرا گیسو جانشین ساری کردهای؟
و ماهادوی چنین پاسخ میدهد:
پوست نیندازد
میوه خام
افشای راز تن میپنداشتم
رنجهات میدارد
از چه بیهوده تسخر میزنی برادر
که هرچه هستم از اویم
از خدایم به سپیدی یاس
سرمد کاشی هم که به همین اتهام و اتهاماتی از این دست، سر سبز بر باد داد. در یک رباعی گویی به پرسشهای علامه پاسخ میدهد:
خوش بالایی کرده چنین مست مرا
چشمی به دو جام برده از دست مرا
او در بغل من است و من در طلبش
دزد عجبی برهنه کرده است مرا
البته ین دو درسآموز عشق و مجذوب راه، دو بیان از ماجرا دارند. یکی میرسد و یکی غارت میشود. اما یک حرف است، رسیدن هم برهنگی دارد و خوش بالای در بغل هم، لخت میکند.
یا در یک رباعی دیگر مینویسد:
... پوشاند لباس، هر که را عیبی دید
بیعیبان را لباس عریانی داد.
در این بیت خبر از کمال و کامل بودن، همان رسیدگی غایی میدهد و پوشش و پوشاک را مخصوص آنها که هنوز عیب و نقصی دارند و نرسیده و ناکاملند.
#فریاد_ناصری
بخش اول مطلب
بخش دوم
❤6
هنر خواندن نام عمل و فعل است. عمل و فعلی خلاقه که نهتنها سهم اثر را ادا میکند که گاه اثری از دل اثر درمیآورد.
هنر خواندن شرط ضروری و لازم نوشتن است. درحالیکه امروزهروز، نخواندن افتخاریست وارونه که مدالش را بر سینه میآویزند و کلاه بوقیاش را بر سر، کج مینهند. خواندن صرف خود مقدمات هنر خواندن است. یعنی هر که میخواند صاحب هنر خواندن نیست. در خواندن که بکوشی ممکن است صاحب هنر شوی. تازه اینجاست که میتوانی بنویسی آنهم نهچنان که خودت فکر کنی تخم دوزرده کردهای. چیزکی بنویسی، چون بسیار چیزهای دیگر. اینجا هم رنگ چشم باید به کاغذ ببخشی و رنگ کاغذ به چشم بگیری که چیزی نوشته باشی.
دلوز در این ساحت و معنا کتابی دارد با نام "خوانش بیان" یا "خواندن بیان" اولی ترجمهی محمود خانمی است.
خواندن بیان (به فرانسوی: Le Lire l'Expression) کتابی از فیلسوف فرانسوی، ژیل دلوز است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد. این کتاب به بررسی مفهوم بیان و چگونگی خواندن آن در آثار مختلف فلسفی، ادبی و هنری میپردازد.
دلوز، بیان را صرفاً به معنای ابراز عقاید و احساسات شخصی نمیداند، بلکه آن را به عنوان فرآیندی خلاقانه و پویا در نظر میگیرد که در آن،subject (فاعل شناسا) از طریق زبان، تصویر، موسیقی یا هر媒介 دیگر، با جهان و دیگری ارتباط برقرار میکند و اثری نو خلق میکند. به عبارت دیگر، بیان، فراتر از بازنمایی صرف واقعیت، نوعی آفرینش و ابداع است.
دلوز معتقد است که برای درک درست یک اثر، باید به نحوه بیان آن توجه کنیم. به گفته او، هر اثر، دارای یک «بیان ضمنی» است که در ساختار و فرم آن نهفته است و خواننده یا بیننده باید تلاش کند تا این بیان ضمنی را کشف کند. دلوز، خواندن بیان را نوعی «تفسیر خلاقانه» میداند که در آن، خواننده با اثرdialogue برقرار میکند و با استفاده از دانش و تجربه خود، به آن معنا میبخشد.
هنر خواندن شرط ضروری و لازم نوشتن است. درحالیکه امروزهروز، نخواندن افتخاریست وارونه که مدالش را بر سینه میآویزند و کلاه بوقیاش را بر سر، کج مینهند. خواندن صرف خود مقدمات هنر خواندن است. یعنی هر که میخواند صاحب هنر خواندن نیست. در خواندن که بکوشی ممکن است صاحب هنر شوی. تازه اینجاست که میتوانی بنویسی آنهم نهچنان که خودت فکر کنی تخم دوزرده کردهای. چیزکی بنویسی، چون بسیار چیزهای دیگر. اینجا هم رنگ چشم باید به کاغذ ببخشی و رنگ کاغذ به چشم بگیری که چیزی نوشته باشی.
دلوز در این ساحت و معنا کتابی دارد با نام "خوانش بیان" یا "خواندن بیان" اولی ترجمهی محمود خانمی است.
خواندن بیان (به فرانسوی: Le Lire l'Expression) کتابی از فیلسوف فرانسوی، ژیل دلوز است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد. این کتاب به بررسی مفهوم بیان و چگونگی خواندن آن در آثار مختلف فلسفی، ادبی و هنری میپردازد.
دلوز، بیان را صرفاً به معنای ابراز عقاید و احساسات شخصی نمیداند، بلکه آن را به عنوان فرآیندی خلاقانه و پویا در نظر میگیرد که در آن،subject (فاعل شناسا) از طریق زبان، تصویر، موسیقی یا هر媒介 دیگر، با جهان و دیگری ارتباط برقرار میکند و اثری نو خلق میکند. به عبارت دیگر، بیان، فراتر از بازنمایی صرف واقعیت، نوعی آفرینش و ابداع است.
دلوز معتقد است که برای درک درست یک اثر، باید به نحوه بیان آن توجه کنیم. به گفته او، هر اثر، دارای یک «بیان ضمنی» است که در ساختار و فرم آن نهفته است و خواننده یا بیننده باید تلاش کند تا این بیان ضمنی را کشف کند. دلوز، خواندن بیان را نوعی «تفسیر خلاقانه» میداند که در آن، خواننده با اثرdialogue برقرار میکند و با استفاده از دانش و تجربه خود، به آن معنا میبخشد.
❤2👍1
دوستان سلام و درود
من در یک مستند بخشی از یک موسیقی مانوی را شنیدم و بعدها هرچه جستم چیزی نیافتم.
گفتم از شما کمک بگیرم، اگر کسی چیزی سراغ دارد، دریغ نکند.
با تشکر
من در یک مستند بخشی از یک موسیقی مانوی را شنیدم و بعدها هرچه جستم چیزی نیافتم.
گفتم از شما کمک بگیرم، اگر کسی چیزی سراغ دارد، دریغ نکند.
با تشکر
❤2
اندر امیدواری...
دوستان سلام و درود من در یک مستند بخشی از یک موسیقی مانوی را شنیدم و بعدها هرچه جستم چیزی نیافتم. گفتم از شما کمک بگیرم، اگر کسی چیزی سراغ دارد، دریغ نکند. با تشکر
موسیقی مانوی به قطعات موسیقی اطلاق میشود که توسط پیروان آیین مانوی، دینی که در قرن سوم میلادی توسط مانی، پیامبر ایرانی، بنیانگذاری شد، ساخته و اجرا میشد. این موسیقی، که احتمالاً شامل سرودها، نیایشها و آهنگهای مذهبی بوده، بخش مهمی از مراسم و آموزههای مانوی به شمار میرفت.
با این حال، به دلیل گذشت زمان و نابودی بسیاری از آثار مانوی، اطلاعات زیادی در مورد ویژگیها و نحوه اجرای موسیقی مانوی در دست نیست. تنها قطعات پراکنده و شواهدی اندک از منابع تاریخی و باستانشناسی باقی مانده است که نشان میدهد موسیقی مانوی احتمالاً دارای ساختاری ساده و ریتمیک بوده و از سازهای کوبهای، струнные و بادی در اجرای آن استفاده میشده است.
در سالهای اخیر، برخی از پژوهشگران و موسیقیدانان تلاشهایی برای بازسازی موسیقی مانوی انجام دادهاند. این بازسازیها، که بر اساس شواهد موجود و با استفاده از سازهای مشابه ساخته شدهاند، میتوانند تا حدی تصور ما را از موسیقی مانوی و نقش آن در آیین مانوی بهبود بخشند.
با این وجود، باید توجه داشت که این بازسازیها تنها تفسیرهایی از موسیقی مانوی هستند و نمیتوانند به طور کامل منعکس کننده واقعیت موسیقی اجرا شده توسط مانویان باشند.
با این حال، به دلیل گذشت زمان و نابودی بسیاری از آثار مانوی، اطلاعات زیادی در مورد ویژگیها و نحوه اجرای موسیقی مانوی در دست نیست. تنها قطعات پراکنده و شواهدی اندک از منابع تاریخی و باستانشناسی باقی مانده است که نشان میدهد موسیقی مانوی احتمالاً دارای ساختاری ساده و ریتمیک بوده و از سازهای کوبهای، струнные و بادی در اجرای آن استفاده میشده است.
در سالهای اخیر، برخی از پژوهشگران و موسیقیدانان تلاشهایی برای بازسازی موسیقی مانوی انجام دادهاند. این بازسازیها، که بر اساس شواهد موجود و با استفاده از سازهای مشابه ساخته شدهاند، میتوانند تا حدی تصور ما را از موسیقی مانوی و نقش آن در آیین مانوی بهبود بخشند.
با این وجود، باید توجه داشت که این بازسازیها تنها تفسیرهایی از موسیقی مانوی هستند و نمیتوانند به طور کامل منعکس کننده واقعیت موسیقی اجرا شده توسط مانویان باشند.
👍6
اندر امیدواری...
موسیقی مانوی به قطعات موسیقی اطلاق میشود که توسط پیروان آیین مانوی، دینی که در قرن سوم میلادی توسط مانی، پیامبر ایرانی، بنیانگذاری شد، ساخته و اجرا میشد. این موسیقی، که احتمالاً شامل سرودها، نیایشها و آهنگهای مذهبی بوده، بخش مهمی از مراسم و آموزههای مانوی…
همانطور که اشاره شد، اطلاعات زیادی در مورد موسیقی مانوی در دست نیست و قطعات موسیقی مستقیمی از آن باقی نمانده است. با این وجود، برخی از پژوهشگران و موسیقیدانان تلاشهایی برای بازسازی موسیقی مانوی انجام دادهاند که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
* پروژه موسیقی مانوی برلین: این پروژه توسط گروهی از پژوهشگران و موسیقیدانان در موزه هنرهای آسیایی برلین انجام شده است. آنها با استفاده از متون و نقاشیهای مانوی و همچنین سازهای موسیقی مشابه، قطعاتی را بازسازی کردهاند که میتوانند تا حدی تصور ما را از موسیقی مانوی بهبود بخشند.
* موسیقی مانوی در چین: در برخی از مناطق چین که پیروان آیین مانوی در آنجا حضور داشتند، قطعاتی از موسیقی مانوی باقی مانده است. این قطعات، که بیشتر شامل سرودها و نیایشهای مذهبی هستند، توسط برخی از موسیقیدانان چینی بازسازی و اجرا شدهاند.
* بازسازیهای شخصی: علاوه بر پروژههای گروهی، برخی از موسیقیدانان به صورت انفرادی نیز تلاشهایی برای بازسازی موسیقی مانوی انجام دادهاند. این بازسازیها، که بیشتر بر اساس تفسیر شخصی از شواهد موجود صورت میگیرند، میتوانند دیدگاههای مختلفی را در مورد موسیقی مانوی ارائه دهند.
شایان ذکر است که تمامی این بازسازیها، صرفاً تلاشهایی برای نزدیک شدن به موسیقی مانوی هستند و نمیتوانند به طور کامل منعکس کننده واقعیت موسیقی اجرا شده توسط مانویان باشند. با این وجود، همین تلاشها نیز میتوانند به ما در شناخت بهتر این بخش از تاریخ و فرهنگ مانوی کمک کنند.
* پروژه موسیقی مانوی برلین: این پروژه توسط گروهی از پژوهشگران و موسیقیدانان در موزه هنرهای آسیایی برلین انجام شده است. آنها با استفاده از متون و نقاشیهای مانوی و همچنین سازهای موسیقی مشابه، قطعاتی را بازسازی کردهاند که میتوانند تا حدی تصور ما را از موسیقی مانوی بهبود بخشند.
* موسیقی مانوی در چین: در برخی از مناطق چین که پیروان آیین مانوی در آنجا حضور داشتند، قطعاتی از موسیقی مانوی باقی مانده است. این قطعات، که بیشتر شامل سرودها و نیایشهای مذهبی هستند، توسط برخی از موسیقیدانان چینی بازسازی و اجرا شدهاند.
* بازسازیهای شخصی: علاوه بر پروژههای گروهی، برخی از موسیقیدانان به صورت انفرادی نیز تلاشهایی برای بازسازی موسیقی مانوی انجام دادهاند. این بازسازیها، که بیشتر بر اساس تفسیر شخصی از شواهد موجود صورت میگیرند، میتوانند دیدگاههای مختلفی را در مورد موسیقی مانوی ارائه دهند.
شایان ذکر است که تمامی این بازسازیها، صرفاً تلاشهایی برای نزدیک شدن به موسیقی مانوی هستند و نمیتوانند به طور کامل منعکس کننده واقعیت موسیقی اجرا شده توسط مانویان باشند. با این وجود، همین تلاشها نیز میتوانند به ما در شناخت بهتر این بخش از تاریخ و فرهنگ مانوی کمک کنند.
👍3
صدای شیر آبتان را شنیدم
صدای جوش کتریتان را شنیدم
صدای هورت کشیدنتان را شنیدم
صدای خندههاتان را شنیدم
صدای گریههاتان را شنیدم
صدای عشقورزی تان را شنیدم
صدای نالههاتان را شنیدم
ساخت این جمله در تاریخ باید حفظ شود
این جمله را بهشکلهای مختلفی باید تکرار کرد
تاریخ در تکرار خودش را حفظ می کند
حالا همه آن کلمه را به خاطر آوردهاید
اما ابا دارید از گفتنش
گفتنش زل زدن بیهوده به تاریکی بیانتهاست
گفتنش نوشتن یادگاری زیر استخوان جمجمه است
و ما ابا داریم از حفظ نکردن تاریخی چنین کهن
و ما که دوست داریم ترا هم چنان ای کهن
بر برم بنشین و تکرار کن
که صدای شکستن مفاصل انگشتانتان را شنیدم
صدای خاراندن سرتان را شنیدم
صدای موتور یخچالتان را شنیدم
صدای آمدنتان را
صدای رفتنتان را
صدای
این ساخت نباید تحریف شود
وگرنه ما گوشهای شنوا را از دست میدهیم
و مردمی که در تاریخشان گوش شنوایی نباشد چه بگویند
چه بگویند؟
ابا دارم از گفتنش
گفتنش صدای خراش یک چیز نوک تیز است بر سنگها و چوبها و فلزات
گفتنش میل به یادگاری نوشتن است
گفتنش
از دست دادن تمدنی کهن است
که ستونهای ترک خوردهاش استخوانهای من است
و محمد از شیراز کنار استخان جناغم اسمش را نوشته است
علی از تبریز بر استخان کتفم اسمش را نوشته است
حسین از گاوسوار بر مهرههای گردنم اسمش را نوشته است
... زیر استخان جمجمهام اما نامیست که ابا دارم از گفتنش
اما میدانم شما هنوز دارید جملههایی میسازید از شنیدن
این کار همهی ما را نجات خواهد داد
جملههایی که در آن یک کلمه غایب است
و همهمان از گفتنش ابا داریم
و همین نشان میدهد ما همچنان تو را دوست داریم اای ی
۹۴/۷/۹
#فریاد_ناصری
#شعر
@andaromidvari
صدای جوش کتریتان را شنیدم
صدای هورت کشیدنتان را شنیدم
صدای خندههاتان را شنیدم
صدای گریههاتان را شنیدم
صدای عشقورزی تان را شنیدم
صدای نالههاتان را شنیدم
ساخت این جمله در تاریخ باید حفظ شود
این جمله را بهشکلهای مختلفی باید تکرار کرد
تاریخ در تکرار خودش را حفظ می کند
حالا همه آن کلمه را به خاطر آوردهاید
اما ابا دارید از گفتنش
گفتنش زل زدن بیهوده به تاریکی بیانتهاست
گفتنش نوشتن یادگاری زیر استخوان جمجمه است
و ما ابا داریم از حفظ نکردن تاریخی چنین کهن
و ما که دوست داریم ترا هم چنان ای کهن
بر برم بنشین و تکرار کن
که صدای شکستن مفاصل انگشتانتان را شنیدم
صدای خاراندن سرتان را شنیدم
صدای موتور یخچالتان را شنیدم
صدای آمدنتان را
صدای رفتنتان را
صدای
این ساخت نباید تحریف شود
وگرنه ما گوشهای شنوا را از دست میدهیم
و مردمی که در تاریخشان گوش شنوایی نباشد چه بگویند
چه بگویند؟
ابا دارم از گفتنش
گفتنش صدای خراش یک چیز نوک تیز است بر سنگها و چوبها و فلزات
گفتنش میل به یادگاری نوشتن است
گفتنش
از دست دادن تمدنی کهن است
که ستونهای ترک خوردهاش استخوانهای من است
و محمد از شیراز کنار استخان جناغم اسمش را نوشته است
علی از تبریز بر استخان کتفم اسمش را نوشته است
حسین از گاوسوار بر مهرههای گردنم اسمش را نوشته است
... زیر استخان جمجمهام اما نامیست که ابا دارم از گفتنش
اما میدانم شما هنوز دارید جملههایی میسازید از شنیدن
این کار همهی ما را نجات خواهد داد
جملههایی که در آن یک کلمه غایب است
و همهمان از گفتنش ابا داریم
و همین نشان میدهد ما همچنان تو را دوست داریم اای ی
۹۴/۷/۹
#فریاد_ناصری
#شعر
@andaromidvari
👍5❤3😢2
حسن صباح، بنیانگذار دولت اسماعیلیه در ایران، در قرن پنجم هجری قمری میزیست. او شخصیتی کاریزماتیک و با نفوذ بود که توانست با استفاده از روشهای خاص خود، پیروان بسیاری را جذب کند و حکومتی مستقل را در مناطق مختلف ایران ایجاد کند.
اوجذ یکی از مفاهیم کلیدی در اندیشه حسن صباح و پیروانش بود. این کلمه به معنای "یافتن" است و در اصطلاح، به معنای "رسیدن به حقیقت و معرفت باطنی" به کار میرفت. حسن صباح معتقد بود که حقیقت دین و معرفت واقعی، نه در ظواهر و مناسک، بلکه در باطن و عمق آن نهفته است و فقط کسانی میتوانند به این حقیقت دست یابند که از طریق "اوجذ" و با راهنمایی رهبران و داعیان اسماعیلی، به معرفت باطنی برسند.
به عبارت دیگر، حسن صباح و پیروانش، "اوجذ" را راهی برای رسیدن به "حقیقت مطلق" و "معرفت الهی" میدانستند. آنها معتقد بودند که این حقیقت، در قالب تعالیم و آموزههای خاصی که توسط حسن صباح و جانشینان او ارائه میشد، برای پیروانشان قابل دسترسی است.
این مفهوم، نقش مهمی در شکلگیری و تقویت حکومت اسماعیلیه داشت. پیروان حسن صباح با اعتقاد به "اوجذ" و "معرفت باطنی"، به رهبران خود اعتماد کامل داشتند و حاضر بودند برای رسیدن به این حقیقت، هرگونه فداکاری را انجام دهند. این امر، باعث افزایش قدرت و نفوذ حسن صباح و پیروانش شد و به آنها کمک کرد تا در برابر دشمنان خود مقاومت کنند و حکومت خود را گسترش دهند.
در واقع، حسن صباح با استفاده از مفهوم "اوجذ" و تأکید بر "معرفت باطنی"، توانست نوعی "نظام آموزشی و تربیتی خاص" را برای پیروان خود ایجاد کند. این نظام، بر پایه "اطاعت محض از رهبر" و "فداکاری در راه اهداف فرقه" استوار بود و به پیروان حسن صباح کمک میکرد تا به "معرفت" دست یابند و در راه اهداف خود، ثابت قدم باشند.
با این حال، باید توجه داشت که مفهوم "اوجذ" و "معرفت باطنی"، همواره مورد انتقاد مخالفان حسن صباح و دیگر فرقههای اسلامی بوده است. آنها معتقد بودند که این مفاهیم، نوعی "انحراف از اسلام واقعی" است و میتواند به "سوء استفاده از دین" و "فریب مردم" منجر شود.
در نهایت، میتوان گفت که مفهوم "اوجذ" و ارتباط آن با حسن صباح، یکی از جنبههای مهم و بحثبرانگیز در تاریخ اسلام و اندیشه اسماعیلیه است. این مفهوم، نقش مهمی در شکلگیری و توسعه حکومت اسماعیلیه داشت و همواره مورد توجه و تحلیل محققان و مورخان بوده است.
#اوجذ
@andaromidvari
اوجذ یکی از مفاهیم کلیدی در اندیشه حسن صباح و پیروانش بود. این کلمه به معنای "یافتن" است و در اصطلاح، به معنای "رسیدن به حقیقت و معرفت باطنی" به کار میرفت. حسن صباح معتقد بود که حقیقت دین و معرفت واقعی، نه در ظواهر و مناسک، بلکه در باطن و عمق آن نهفته است و فقط کسانی میتوانند به این حقیقت دست یابند که از طریق "اوجذ" و با راهنمایی رهبران و داعیان اسماعیلی، به معرفت باطنی برسند.
به عبارت دیگر، حسن صباح و پیروانش، "اوجذ" را راهی برای رسیدن به "حقیقت مطلق" و "معرفت الهی" میدانستند. آنها معتقد بودند که این حقیقت، در قالب تعالیم و آموزههای خاصی که توسط حسن صباح و جانشینان او ارائه میشد، برای پیروانشان قابل دسترسی است.
این مفهوم، نقش مهمی در شکلگیری و تقویت حکومت اسماعیلیه داشت. پیروان حسن صباح با اعتقاد به "اوجذ" و "معرفت باطنی"، به رهبران خود اعتماد کامل داشتند و حاضر بودند برای رسیدن به این حقیقت، هرگونه فداکاری را انجام دهند. این امر، باعث افزایش قدرت و نفوذ حسن صباح و پیروانش شد و به آنها کمک کرد تا در برابر دشمنان خود مقاومت کنند و حکومت خود را گسترش دهند.
در واقع، حسن صباح با استفاده از مفهوم "اوجذ" و تأکید بر "معرفت باطنی"، توانست نوعی "نظام آموزشی و تربیتی خاص" را برای پیروان خود ایجاد کند. این نظام، بر پایه "اطاعت محض از رهبر" و "فداکاری در راه اهداف فرقه" استوار بود و به پیروان حسن صباح کمک میکرد تا به "معرفت" دست یابند و در راه اهداف خود، ثابت قدم باشند.
با این حال، باید توجه داشت که مفهوم "اوجذ" و "معرفت باطنی"، همواره مورد انتقاد مخالفان حسن صباح و دیگر فرقههای اسلامی بوده است. آنها معتقد بودند که این مفاهیم، نوعی "انحراف از اسلام واقعی" است و میتواند به "سوء استفاده از دین" و "فریب مردم" منجر شود.
در نهایت، میتوان گفت که مفهوم "اوجذ" و ارتباط آن با حسن صباح، یکی از جنبههای مهم و بحثبرانگیز در تاریخ اسلام و اندیشه اسماعیلیه است. این مفهوم، نقش مهمی در شکلگیری و توسعه حکومت اسماعیلیه داشت و همواره مورد توجه و تحلیل محققان و مورخان بوده است.
#اوجذ
@andaromidvari
👍8
اندر امیدواری...
حسن صباح، بنیانگذار دولت اسماعیلیه در ایران، در قرن پنجم هجری قمری میزیست. او شخصیتی کاریزماتیک و با نفوذ بود که توانست با استفاده از روشهای خاص خود، پیروان بسیاری را جذب کند و حکومتی مستقل را در مناطق مختلف ایران ایجاد کند. اوجذ یکی از مفاهیم کلیدی در اندیشه…
از عجایب روزگار است که دیشب این پست را منتشر کردم و امروز ۴۹مین امام اسماعیلیه کریم آقاخان خرقه تهی کرد و شاهزاده رحیم الحسینی فرزند ارشدش، ۵۰ مین امام اسماعیلیه نزاری شد و بر مسند نشست.
اسماعیلیه یکی از شاخههای مهم شیعه است که در قرن دوم هجری قمری شکل گرفت. پیروان این مذهب، امامت را پس از امام جعفر صادق (ع) به فرزندش اسماعیل نسبت میدهند و به همین دلیل به اسماعیلیه شهرت یافتهاند.
انشعابات اصلی اسماعیلیه:
* نزاریه: بزرگترین شاخه اسماعیلیه که در قرن پنجم هجری قمری به وجود آمد. پیروان این شاخه، نزار، فرزند مستنصر بالله را امام خود میدانند. نزاریان در ایران، سوریه، آسیای مرکزی و بخشهایی از هند حضور دارند.
* مستعلیه: این شاخه نیز در قرن پنجم هجری قمری به وجود آمد و پیروان آن، مستعلی، فرزند مستنصر بالله را امام خود میدانند. مستعلیان بیشتر در مصر و یمن حضور دارند.
* هفت امامی: گروهی از اسماعیلیان که به هفت امام اعتقاد دارند و اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق (ع) را آخرین امام خود میدانند. این گروه در طول تاریخ منشعب شده و به فرقههای مختلفی تقسیم شده است.
سایر فرقههای اسماعیلیه:
علاوه بر شاخههای اصلی، فرقههای دیگری نیز در طول تاریخ از اسماعیلیه منشعب شدهاند که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
* قرامطه: این فرقه در قرن سوم هجری قمری در بحرین و نواحی اطراف آن ظهور کرد و به دلیل عقاید خاص خود، از جمله اعتقاد به تناسخ ارواح، شهرت داشت.
* دروزیان: این فرقه در قرن پنجم هجری قمری در لبنان و سوریه به وجود آمد و عقاید خاصی مانند پرستش حاکم مصر، الحاکم بأمر الله، را داشتند.
* بُهره: این فرقه در قرن یازدهم هجری قمری در هند به وجود آمد و پیروان آن بیشتر در هند و یمن حضور دارند.
نکته:
تعداد فرقههای منشعب شده از اسماعیلیه بسیار زیاد است و ذکر همه آنها در این مختصر ممکن نیست. علاوه بر این، برخی از این فرقهها در طول زمان از بین رفتهاند و اطلاعات دقیقی درباره آنها در دست نیست.
اسماعیلیه یکی از شاخههای مهم شیعه است که در قرن دوم هجری قمری شکل گرفت. پیروان این مذهب، امامت را پس از امام جعفر صادق (ع) به فرزندش اسماعیل نسبت میدهند و به همین دلیل به اسماعیلیه شهرت یافتهاند.
انشعابات اصلی اسماعیلیه:
* نزاریه: بزرگترین شاخه اسماعیلیه که در قرن پنجم هجری قمری به وجود آمد. پیروان این شاخه، نزار، فرزند مستنصر بالله را امام خود میدانند. نزاریان در ایران، سوریه، آسیای مرکزی و بخشهایی از هند حضور دارند.
* مستعلیه: این شاخه نیز در قرن پنجم هجری قمری به وجود آمد و پیروان آن، مستعلی، فرزند مستنصر بالله را امام خود میدانند. مستعلیان بیشتر در مصر و یمن حضور دارند.
* هفت امامی: گروهی از اسماعیلیان که به هفت امام اعتقاد دارند و اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق (ع) را آخرین امام خود میدانند. این گروه در طول تاریخ منشعب شده و به فرقههای مختلفی تقسیم شده است.
سایر فرقههای اسماعیلیه:
علاوه بر شاخههای اصلی، فرقههای دیگری نیز در طول تاریخ از اسماعیلیه منشعب شدهاند که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
* قرامطه: این فرقه در قرن سوم هجری قمری در بحرین و نواحی اطراف آن ظهور کرد و به دلیل عقاید خاص خود، از جمله اعتقاد به تناسخ ارواح، شهرت داشت.
* دروزیان: این فرقه در قرن پنجم هجری قمری در لبنان و سوریه به وجود آمد و عقاید خاصی مانند پرستش حاکم مصر، الحاکم بأمر الله، را داشتند.
* بُهره: این فرقه در قرن یازدهم هجری قمری در هند به وجود آمد و پیروان آن بیشتر در هند و یمن حضور دارند.
نکته:
تعداد فرقههای منشعب شده از اسماعیلیه بسیار زیاد است و ذکر همه آنها در این مختصر ممکن نیست. علاوه بر این، برخی از این فرقهها در طول زمان از بین رفتهاند و اطلاعات دقیقی درباره آنها در دست نیست.
👍5
اندر امیدواری...
از عجایب روزگار است که دیشب این پست را منتشر کردم و امروز ۴۹مین امام اسماعیلیه کریم آقاخان خرقه تهی کرد و شاهزاده رحیم الحسینی فرزند ارشدش، ۵۰ مین امام اسماعیلیه نزاری شد و بر مسند نشست. اسماعیلیه یکی از شاخههای مهم شیعه است که در قرن دوم هجری قمری شکل…
حسن دوم، حسن ثانی، علی ذکره السلام، خداوند الموت در سال ۵۵۹ دور قیامت را اعلام کرد.
در واقعه سال ۵۵۹ هجری قمری و اعلام "دور قیامت" توسط حسن دوم، برخی از قوانین و فرایض دینی در نزد نزاریان اسماعیلی منسوخ اعلام شدند. این تغییرات به شرح زیر بودند:
* نسخ شریعت: با اعلام دور قیامت، حسن دوم پایان شریعت و آغاز دور "کشف" یا "قیامت" را اعلام کرد. به باور نزاریان، در این دوره، دیگر نیازی به انجام فرایض دینی مانند نماز، روزه، حج و زکات نیست.
* تغییر در مفهوم عبادات: عبادات و مناسک دینی، دیگر به شکل ظاهری و سنتی خود انجام نمیشدند، بلکه به نوعی تفسیر باطنی و رمزی میشدند. برای مثال، نماز به عنوان نمادی از ارتباط باطنی با امام و حقیقت دین تفسیر میشد.
* تغییر در قوانین اخلاقی: برخی از قوانین اخلاقی و محدودیتهای اجتماعی نیز در این دوره تغییر کردند. برای مثال، محدودیتهای مربوط به ازدواج و روابط جنسی برداشته شد و برخی از اعمالی که پیش از آن حرام شمرده میشدند، مجاز شدند.
* تفسیر جدید از مفاهیم دینی: مفاهیم دینی مانند بهشت، جهنم، ثواب و عقاب نیز در این دوره به گونهای جدید تفسیر شدند. بهشت به عنوان نمادی از وصال با امام و دست یافتن به حقیقت دین و جهنم به عنوان نمادی از دوری از امام و نادانی تفسیر میشدند.
نکته مهم:
این تغییرات به معنای بیاعتنایی کامل به اصول اخلاقی و ارزشهای انسانی نبود، بلکه هدف آن بود که انسانها از ظاهر شریعت عبور کرده و به عمق و باطن دین دست یابند. با این حال، این تغییرات باعث شد که روابط نزاریان با سایر مسلمانان تیره تر شود و آنها از سوی برخی علمای اسلامی به خروج از دین اسلام متهم شوند.
در واقعه سال ۵۵۹ هجری قمری و اعلام "دور قیامت" توسط حسن دوم، برخی از قوانین و فرایض دینی در نزد نزاریان اسماعیلی منسوخ اعلام شدند. این تغییرات به شرح زیر بودند:
* نسخ شریعت: با اعلام دور قیامت، حسن دوم پایان شریعت و آغاز دور "کشف" یا "قیامت" را اعلام کرد. به باور نزاریان، در این دوره، دیگر نیازی به انجام فرایض دینی مانند نماز، روزه، حج و زکات نیست.
* تغییر در مفهوم عبادات: عبادات و مناسک دینی، دیگر به شکل ظاهری و سنتی خود انجام نمیشدند، بلکه به نوعی تفسیر باطنی و رمزی میشدند. برای مثال، نماز به عنوان نمادی از ارتباط باطنی با امام و حقیقت دین تفسیر میشد.
* تغییر در قوانین اخلاقی: برخی از قوانین اخلاقی و محدودیتهای اجتماعی نیز در این دوره تغییر کردند. برای مثال، محدودیتهای مربوط به ازدواج و روابط جنسی برداشته شد و برخی از اعمالی که پیش از آن حرام شمرده میشدند، مجاز شدند.
* تفسیر جدید از مفاهیم دینی: مفاهیم دینی مانند بهشت، جهنم، ثواب و عقاب نیز در این دوره به گونهای جدید تفسیر شدند. بهشت به عنوان نمادی از وصال با امام و دست یافتن به حقیقت دین و جهنم به عنوان نمادی از دوری از امام و نادانی تفسیر میشدند.
نکته مهم:
این تغییرات به معنای بیاعتنایی کامل به اصول اخلاقی و ارزشهای انسانی نبود، بلکه هدف آن بود که انسانها از ظاهر شریعت عبور کرده و به عمق و باطن دین دست یابند. با این حال، این تغییرات باعث شد که روابط نزاریان با سایر مسلمانان تیره تر شود و آنها از سوی برخی علمای اسلامی به خروج از دین اسلام متهم شوند.
👍3❤2
عراق عجم یا پهله
عراق عجم نام جغرافیایی است که در سایهی تصور یکدست از ایران، و غلبهی فرهنگ ایران شرق در محاق رفته است. عراق عجم بنیادهای خودش را دارد، فرهنگ و عرفان و ادبیات خاص خودش را. نه اینکه هیچ ربط و پیوندی با جهان و عالمی ایران نداشته باشد ولی چنانکه خراسان بنی از بنهاست. عراق عجم نیز بنی از بنهاست که کمتر بدان توجه شده است. پهله، فهلوی نیز نامهاییاند که به زاد و بود این جغرافیا و فرهنگ اشاره دارند.
این خطه از آذربایجان تا شمال شیراز در خط جبال زاگرس امتداد داشته و دارد. تبریز و ری و قزوین و قم و همدان و اصفهان... از کانونهای مهم این خطه بودهاند.
@andaromidvari
عراق عجم نام جغرافیایی است که در سایهی تصور یکدست از ایران، و غلبهی فرهنگ ایران شرق در محاق رفته است. عراق عجم بنیادهای خودش را دارد، فرهنگ و عرفان و ادبیات خاص خودش را. نه اینکه هیچ ربط و پیوندی با جهان و عالمی ایران نداشته باشد ولی چنانکه خراسان بنی از بنهاست. عراق عجم نیز بنی از بنهاست که کمتر بدان توجه شده است. پهله، فهلوی نیز نامهاییاند که به زاد و بود این جغرافیا و فرهنگ اشاره دارند.
این خطه از آذربایجان تا شمال شیراز در خط جبال زاگرس امتداد داشته و دارد. تبریز و ری و قزوین و قم و همدان و اصفهان... از کانونهای مهم این خطه بودهاند.
@andaromidvari
👍3❤2
اندر امیدواری...
عراق عجم یا پهله عراق عجم نام جغرافیایی است که در سایهی تصور یکدست از ایران، و غلبهی فرهنگ ایران شرق در محاق رفته است. عراق عجم بنیادهای خودش را دارد، فرهنگ و عرفان و ادبیات خاص خودش را. نه اینکه هیچ ربط و پیوندی با جهان و عالمی ایران نداشته باشد ولی چنانکه…
بهانهی این مطلب این بود که فیلمی از قلعهی قورتان اصفهان دیدم که با زبان کهن پهلوی، به قول گوینده زرتشتی معرفی میشد. چند روز قبل هم یک معرفی از ابیانه دیدم که با زبان کهن پهلوی ابیانه را ویانه یا ویان معرفی میکرد.
در منطقهی کبودراهنگ روستایی با نام "ویان" داریم و قلعهای به نام باشقورتاران.
قلعه باشقورتاران یا قز قلعه سی، قلعهای تاریخی است که در شهرستان کبودراهنگ استان همدان واقع شده است. این قلعه بر فراز کوهی در نزدیکی روستای باشقورتاران قرار دارد و به دلیل موقعیت استراتژیک خود، در طول تاریخ از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است.
تاریخچه:
تاریخ ساخت قلعه به طور دقیق مشخص نیست، اما با توجه به نحوه ساخت و معماری آن، به نظر میرسد که پایه اولیه آن در دوره ساسانیان بنا نهاده شده باشد. سپس در دوره اسماعیلیان نیز مورد استفاده قرار گرفته و مرمتهایی در آن انجام شده است.
معماری:
قلعه باشقورتاران از سنگهای لاشه و ملاط ساروج ساخته شده و شامل بخشهای مختلفی از جمله حصارها، برجهای دیدهبانی، اتاقها و راهروها است. حصار قلعه به صورت دیواری سنگی قطور و مستحکم است که در برخی قسمتها هنوز پابرجاست. برجهای دیدهبانی نیز در نقاط مختلف حصار قرار دارند و امکان دیدهبانی و دفاع از قلعه را فراهم میکردند.
اهمیت:
قلعه باشقورتاران به دلیل موقعیت استراتژیک خود، در طول تاریخ به عنوان یک پایگاه نظامی و دفاعی مورد استفاده قرار میگرفته است. این قلعه در دوره اسماعیلیان نیز به عنوان یکی از مراکز مهم این فرقه در منطقه شناخته میشده است.
وضعیت فعلی:
در حال حاضر، بیشتر بخشهای قلعه در زیر خاک مدفون است و تنها بخشهایی از حصارها و برجهای دیدهبانی آن قابل مشاهده است. با این حال، همین بخشهای باقیمانده نیز نشان از عظمت و شکوه این قلعه در گذشته دارند.
دسترسی:
دسترسی به قلعه باشقورتاران از طریق روستای باشقورتاران امکانپذیر است. پس از طی مسافتی در حدود ۱٫۵ کیلومتر از روستا، میتوان به پای کوهی که قلعه بر روی آن قرار دارد رسید. سپس با پیادهروی در یک مسیر مالرو با شیب تند، میتوان به قلعه دسترسی پیدا کرد.
قلعه باشقورتاران یکی از آثار تاریخی مهم شهرستان کبودراهنگ است که با توجه به تاریخچه و معماری خود، میتواند مورد توجه علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ قرار گیرد.
@andaromidvari
در منطقهی کبودراهنگ روستایی با نام "ویان" داریم و قلعهای به نام باشقورتاران.
قلعه باشقورتاران یا قز قلعه سی، قلعهای تاریخی است که در شهرستان کبودراهنگ استان همدان واقع شده است. این قلعه بر فراز کوهی در نزدیکی روستای باشقورتاران قرار دارد و به دلیل موقعیت استراتژیک خود، در طول تاریخ از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است.
تاریخچه:
تاریخ ساخت قلعه به طور دقیق مشخص نیست، اما با توجه به نحوه ساخت و معماری آن، به نظر میرسد که پایه اولیه آن در دوره ساسانیان بنا نهاده شده باشد. سپس در دوره اسماعیلیان نیز مورد استفاده قرار گرفته و مرمتهایی در آن انجام شده است.
معماری:
قلعه باشقورتاران از سنگهای لاشه و ملاط ساروج ساخته شده و شامل بخشهای مختلفی از جمله حصارها، برجهای دیدهبانی، اتاقها و راهروها است. حصار قلعه به صورت دیواری سنگی قطور و مستحکم است که در برخی قسمتها هنوز پابرجاست. برجهای دیدهبانی نیز در نقاط مختلف حصار قرار دارند و امکان دیدهبانی و دفاع از قلعه را فراهم میکردند.
اهمیت:
قلعه باشقورتاران به دلیل موقعیت استراتژیک خود، در طول تاریخ به عنوان یک پایگاه نظامی و دفاعی مورد استفاده قرار میگرفته است. این قلعه در دوره اسماعیلیان نیز به عنوان یکی از مراکز مهم این فرقه در منطقه شناخته میشده است.
وضعیت فعلی:
در حال حاضر، بیشتر بخشهای قلعه در زیر خاک مدفون است و تنها بخشهایی از حصارها و برجهای دیدهبانی آن قابل مشاهده است. با این حال، همین بخشهای باقیمانده نیز نشان از عظمت و شکوه این قلعه در گذشته دارند.
دسترسی:
دسترسی به قلعه باشقورتاران از طریق روستای باشقورتاران امکانپذیر است. پس از طی مسافتی در حدود ۱٫۵ کیلومتر از روستا، میتوان به پای کوهی که قلعه بر روی آن قرار دارد رسید. سپس با پیادهروی در یک مسیر مالرو با شیب تند، میتوان به قلعه دسترسی پیدا کرد.
قلعه باشقورتاران یکی از آثار تاریخی مهم شهرستان کبودراهنگ است که با توجه به تاریخچه و معماری خود، میتواند مورد توجه علاقهمندان به تاریخ و فرهنگ قرار گیرد.
@andaromidvari
❤5👍2
اندر امیدواری...
Video
در هر مواجهه با عالم هنر و اشیا عالم هنر، باید بپرسیم که آنچه اثر هنری نامیده میشود، یعنی شی هنری، اثر هنری، چه ویژگیها و شرایطی دارد که از دیگر چیزها و اشیا متفاوت است؟
آنگاه باید ببینیم فرضمان این است که این چیزی که اثر هنری مینامیم، چیزی به ما میگوید، دانش و معرفت و خبری به ما میدهد؟ چیستی و هستیاش چیست؟ به چه کاری میآید و البته این به کارآمدن را وسیعتر از کارایی ابزاری بگیریم.
مشخصاً مکان و جا در ساختِ منطق مواجه شدن و برخورد با چیزها دخیل است. اگر چیزی در جای درست نباشد، بیجاست اما نه هرچیزی که در جا باشد لزوماً بجاست.
حالا چند راه داریم یکی که با اندوختههای از پیش انباشته برویم سراغ اثر و بخواهیم اثر را با آنچه داریم به حرف بیاوریم. در اینجا اندوختهها و انباشتهها مشخصاً اندیشههای نظری و تئوریک است. البته که این یک راه است و بیراه هم نیست اما درستتر این است که اجازه دهیم آنچه پیش روی ماست ما را خطاب کند. گوش فرادهیم و اگر صدا و سخن و آوایی هست بشنویم. ایدهآلترین حالتش در جای اثر نشستن است و جهان را از چشم اثر نگریستن: همدلی با کار.
نمایشگاه شیار، نمایشگاه حجمهای تعاملی است. یعنی شما اجازه داری در فرم و حالت چیزها دست ببری و دخالت کنی. آنچه پیش روی توست، همان است اما به دست تو تن میدهد که ادامه دست هنرمند باشد. شکل بدهد. فرم ببخشد. هیچچیزی آن نیست که لحظهای پیش بود. فرم جاگیریشان، سایهها، وضعیتها در هر آن چیزی دیگر است. اثر در خود بودنش ثابت است اما در چگونه بودنش فقط تداوم دارد نه ثبات.
اگر بخواهیم نام شیار را بگیریم و در دل کارهای بینام و انتزاع کارها و شکافها بگردیم، میشود با هدایت نام کل مجموعه و فرمهای مکرر کارها، پنهانترین زنانگی را در تضاد با خشونت مردانه مثلاً معنا کنیم.
یعنی شکلی از vaginal art تا میل به طبقهبندیمان ارضا شود که بله فهمیدیم. این این است و دغدغهها زنانهاند و کارها بیانگرند. اما باز هم اگر نخواهیم در همین حد بمانیم، چه؟ ما تا کجا آزادیم تا با اثر مواجههای داشته باشیم خارج از حدود.
درواقع یکی از پیشفرضهای هنر انتزاعی، بیموضوع بودن است. آنوقت اگر ما آن را در موضوعی تحدید کنیم، ساحت نقض شده است. به گمان من نه آن شکل فریبندهی ارجاعی این کارها به زنانگی در دل مواد سخت و خشک فلزی کارها، بلکه اصل حرف بر سر انعطافپذیری بود. این کارها محاکات انعطافپذیری زنانه در جلد سخت و پوستهی سخت بودند که از قضا بسیار هم آسیب دیده است. و ما هرگز نمیفهمیم این خراشها و برشهای زمخت از کدوم سو وارد شدهاند. آیا تهاجمی برای ویرانکردن بودهاند یا حاصل انفجار نیروی درونی علیهی پوستهی سختی که سعی در غلبه داشته است؟ اینجاست که کارها چیزی را برملا میکنند که یکیش میتواند بدن باشد: افشای بدن.
اگر توجه کرده باشید هیچ کدام از مفاهیم رایج و دستمالی شدهی توصیف اثر هنری را به کار نبردم. بلکه دنبال دریچهای بودم که بتوانم با کارها گپ بزنم. گفتگو کنم و عاقبت راه آفتابی شد. عیان شد. راه در بازی من با نگه داشتن نوارهای گنبدی شکلی بود که در فرورفتگی کار میخواستند خود را بجا نشان بدهند اما همین که از جا بیرونشان کشیدم. کار سایهی پروانهای به خود گرفت و بال درآورد. البته اگر بالهای درآمده در نور آفتاب را دیده باشید، بالهای پنهان در زیر پروبال کارها را درمییابید.
#گالری_کیمن #شیار #مهدیه_ابوالحسن
#فریاد_ناصری
آنگاه باید ببینیم فرضمان این است که این چیزی که اثر هنری مینامیم، چیزی به ما میگوید، دانش و معرفت و خبری به ما میدهد؟ چیستی و هستیاش چیست؟ به چه کاری میآید و البته این به کارآمدن را وسیعتر از کارایی ابزاری بگیریم.
مشخصاً مکان و جا در ساختِ منطق مواجه شدن و برخورد با چیزها دخیل است. اگر چیزی در جای درست نباشد، بیجاست اما نه هرچیزی که در جا باشد لزوماً بجاست.
حالا چند راه داریم یکی که با اندوختههای از پیش انباشته برویم سراغ اثر و بخواهیم اثر را با آنچه داریم به حرف بیاوریم. در اینجا اندوختهها و انباشتهها مشخصاً اندیشههای نظری و تئوریک است. البته که این یک راه است و بیراه هم نیست اما درستتر این است که اجازه دهیم آنچه پیش روی ماست ما را خطاب کند. گوش فرادهیم و اگر صدا و سخن و آوایی هست بشنویم. ایدهآلترین حالتش در جای اثر نشستن است و جهان را از چشم اثر نگریستن: همدلی با کار.
نمایشگاه شیار، نمایشگاه حجمهای تعاملی است. یعنی شما اجازه داری در فرم و حالت چیزها دست ببری و دخالت کنی. آنچه پیش روی توست، همان است اما به دست تو تن میدهد که ادامه دست هنرمند باشد. شکل بدهد. فرم ببخشد. هیچچیزی آن نیست که لحظهای پیش بود. فرم جاگیریشان، سایهها، وضعیتها در هر آن چیزی دیگر است. اثر در خود بودنش ثابت است اما در چگونه بودنش فقط تداوم دارد نه ثبات.
اگر بخواهیم نام شیار را بگیریم و در دل کارهای بینام و انتزاع کارها و شکافها بگردیم، میشود با هدایت نام کل مجموعه و فرمهای مکرر کارها، پنهانترین زنانگی را در تضاد با خشونت مردانه مثلاً معنا کنیم.
یعنی شکلی از vaginal art تا میل به طبقهبندیمان ارضا شود که بله فهمیدیم. این این است و دغدغهها زنانهاند و کارها بیانگرند. اما باز هم اگر نخواهیم در همین حد بمانیم، چه؟ ما تا کجا آزادیم تا با اثر مواجههای داشته باشیم خارج از حدود.
درواقع یکی از پیشفرضهای هنر انتزاعی، بیموضوع بودن است. آنوقت اگر ما آن را در موضوعی تحدید کنیم، ساحت نقض شده است. به گمان من نه آن شکل فریبندهی ارجاعی این کارها به زنانگی در دل مواد سخت و خشک فلزی کارها، بلکه اصل حرف بر سر انعطافپذیری بود. این کارها محاکات انعطافپذیری زنانه در جلد سخت و پوستهی سخت بودند که از قضا بسیار هم آسیب دیده است. و ما هرگز نمیفهمیم این خراشها و برشهای زمخت از کدوم سو وارد شدهاند. آیا تهاجمی برای ویرانکردن بودهاند یا حاصل انفجار نیروی درونی علیهی پوستهی سختی که سعی در غلبه داشته است؟ اینجاست که کارها چیزی را برملا میکنند که یکیش میتواند بدن باشد: افشای بدن.
اگر توجه کرده باشید هیچ کدام از مفاهیم رایج و دستمالی شدهی توصیف اثر هنری را به کار نبردم. بلکه دنبال دریچهای بودم که بتوانم با کارها گپ بزنم. گفتگو کنم و عاقبت راه آفتابی شد. عیان شد. راه در بازی من با نگه داشتن نوارهای گنبدی شکلی بود که در فرورفتگی کار میخواستند خود را بجا نشان بدهند اما همین که از جا بیرونشان کشیدم. کار سایهی پروانهای به خود گرفت و بال درآورد. البته اگر بالهای درآمده در نور آفتاب را دیده باشید، بالهای پنهان در زیر پروبال کارها را درمییابید.
#گالری_کیمن #شیار #مهدیه_ابوالحسن
#فریاد_ناصری
❤6
برای پدیدارشناسی کلاسیک هنر اعم از ذاتانگار و قوامبخش، با همهی اختلافات در کاربرد روش پدیدارشناسی، روش تحویلی پدیدارشناسی در توصیف تجربهی هنری و آگاهی زیباییشناسیک کارمند و اساسی است.
محمود خاتمی. پدیدارشناسی هنر
محمود خاتمی. پدیدارشناسی هنر
❤3
Forwarded from نشر حکمت کلمه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نمایشنامه "زنده است یا مرده" یک کمدی اثر مارک تواین است که در سال ۱۸۹۸ نوشته شد، اما تا سال ۲۰۰۳ منتشر نشد. این نمایشنامه داستان نقاش فرانسوی به نام ژان فرانسوا میله را روایت میکند که برای فرار از دست طلبکاران، خود را به مردن میزند.
خلاصه داستان
ژان فرانسوا میله، نقاش فقیری است که با مشکلات مالی زیادی دست و پنجه نرم میکند. او برای اینکه بتواند از دست طلبکارانش فرار کند، نقشهای میکشد و خود را به مردن میزند. بعد از مرگ او، قیمت نقاشیهایش به شدت افزایش پیدا میکند و خانوادهاش ثروتمند میشوند. اما ژان فرانسوا که از این موضوع خبر ندارد، مجبور میشود مخفیانه زندگی کند و شاهد موفقیتهای خود باشد.
اقتباسها
نمایشنامه "زنده است یا مرده" تاکنون چندین بار اقتباس شده است. از جمله این اقتباسها میتوان به فیلمی به همین نام اشاره کرد که در سال ۱۹۴۰ ساخته شد. همچنین، این نمایشنامه بارها در تئاتر اجرا شده است.
موضوعات
این نمایشنامه به موضوعاتی مانند فقر، شهرت، و ارزش هنر میپردازد. همچنین، این نمایشنامه نگاهی طنزآمیز به دنیای هنر و تجارت دارد.
....
خلاصه داستان
ژان فرانسوا میله، نقاش فقیری است که با مشکلات مالی زیادی دست و پنجه نرم میکند. او برای اینکه بتواند از دست طلبکارانش فرار کند، نقشهای میکشد و خود را به مردن میزند. بعد از مرگ او، قیمت نقاشیهایش به شدت افزایش پیدا میکند و خانوادهاش ثروتمند میشوند. اما ژان فرانسوا که از این موضوع خبر ندارد، مجبور میشود مخفیانه زندگی کند و شاهد موفقیتهای خود باشد.
اقتباسها
نمایشنامه "زنده است یا مرده" تاکنون چندین بار اقتباس شده است. از جمله این اقتباسها میتوان به فیلمی به همین نام اشاره کرد که در سال ۱۹۴۰ ساخته شد. همچنین، این نمایشنامه بارها در تئاتر اجرا شده است.
موضوعات
این نمایشنامه به موضوعاتی مانند فقر، شهرت، و ارزش هنر میپردازد. همچنین، این نمایشنامه نگاهی طنزآمیز به دنیای هنر و تجارت دارد.
....
❤6
Forwarded from نشر حکمت کلمه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مارتین کریمپ نمایشنامهنویس و کارگردان انگلیسی است که در سال ۱۹۵۶ در لندن متولد شد. او یکی از برجستهترین چهرههای تئاتر معاصر بریتانیا به شمار میرود و به خاطر آثار چالشبرانگیز و تجربیاش شناخته میشود.
نمایشنامه «وقتی آنقدری که باید هم را زجر دادهایم» یکی از آثار برجسته کریمپ است که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. این نمایشنامه به بررسی روابط انسانی در دنیای مدرن میپردازد و به ویژه به خشونتهای پنهان و آزار و اذیتهای روانی در روابط خانوادگی و اجتماعی میپردازد.
کریمپ در این نمایشنامه از ساختاری پیچیده و غیرخطی استفاده میکند و با استفاده از تکنیکهای روایی مختلف، داستان را از زوایای دید گوناگون روایت میکند. او همچنین از زبان طنزآمیز و گزندهای برای بیان حرفهای خود استفاده میکند که تأثیرگذاری نمایشنامه را بیشتر میکند.
این نمایشنامه با استقبال منتقدان و تماشاگران روبرو شده و جوایز متعددی را از آن خود کرده است. همچنین، اجرای آن در تئاترهای مختلف جهان با استقبال خوبی مواجه شده است.
#نشر_حکمت_کلمه #خواندنی_ها_کم_نیست #با_سیمرغ_واژه_ها #نمایش #بازیگر #تئاتر #کیت_بلانشت
نمایشنامه «وقتی آنقدری که باید هم را زجر دادهایم» یکی از آثار برجسته کریمپ است که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. این نمایشنامه به بررسی روابط انسانی در دنیای مدرن میپردازد و به ویژه به خشونتهای پنهان و آزار و اذیتهای روانی در روابط خانوادگی و اجتماعی میپردازد.
کریمپ در این نمایشنامه از ساختاری پیچیده و غیرخطی استفاده میکند و با استفاده از تکنیکهای روایی مختلف، داستان را از زوایای دید گوناگون روایت میکند. او همچنین از زبان طنزآمیز و گزندهای برای بیان حرفهای خود استفاده میکند که تأثیرگذاری نمایشنامه را بیشتر میکند.
این نمایشنامه با استقبال منتقدان و تماشاگران روبرو شده و جوایز متعددی را از آن خود کرده است. همچنین، اجرای آن در تئاترهای مختلف جهان با استقبال خوبی مواجه شده است.
#نشر_حکمت_کلمه #خواندنی_ها_کم_نیست #با_سیمرغ_واژه_ها #نمایش #بازیگر #تئاتر #کیت_بلانشت
❤5👍1
گفتم استاد بیست سال پیش خوابتان را دیدم. تا چای آوردم، گفتی برویم کتابخانهات را ببینیم. من فقط جای خالی سلوچ و ققنوس را داشتم. فرداش رفتم کلیدر را گرفتم. چند ماه بعد باز خوابتان را دیدم، این بار با جواد مجابی آمده بودید، از آقای مجابی من فقط قصه روشن را داشتم... بعدها به عبدالله کوثری گفتم دوستانت چرا دست از سرم برنمیدارند. زد زیر خنده و گفت نه من حساس نیستم.
چه بهاری شد امروز.
دم ابوالفضل مروجی گرم.
۲۴بهمن۱۴۰۳
چه بهاری شد امروز.
دم ابوالفضل مروجی گرم.
۲۴بهمن۱۴۰۳
❤10🎉2
تنت که
شیشهی حمام را مات کرده و
بر دوش آبها
حکم داغبودن نهاده
زمین عاقبت
موجها را خاموش میکند
فرشها
رنگشان را
به پای ناخنهای تو میبازند
از این موجها عاقبت
زمین
شکم سبز بالا میآورد
تو پشت پیشخوان آشپزخانه
به شیشههای کوچک حمام میخندی و
زمین
به بیپدرترین شعر ها میرسد.
پینوشت:
نمیدانم این #شعر را کی نوشتهام، فقط میدانم کتاب گنجشکها ۸۷ منتشر شد و این شعر از آن کتاب خط خورد. حالا که به این سالها نگاه میکنم، مات میشوم.
@andaromidvari
شیشهی حمام را مات کرده و
بر دوش آبها
حکم داغبودن نهاده
زمین عاقبت
موجها را خاموش میکند
فرشها
رنگشان را
به پای ناخنهای تو میبازند
از این موجها عاقبت
زمین
شکم سبز بالا میآورد
تو پشت پیشخوان آشپزخانه
به شیشههای کوچک حمام میخندی و
زمین
به بیپدرترین شعر ها میرسد.
پینوشت:
نمیدانم این #شعر را کی نوشتهام، فقط میدانم کتاب گنجشکها ۸۷ منتشر شد و این شعر از آن کتاب خط خورد. حالا که به این سالها نگاه میکنم، مات میشوم.
@andaromidvari
❤7🔥4
.
هر گرهی که به روسریت میزدی
کمی از زیبایی
رنگ میباخت
هر لباسی که چنگ میزدی
کمی از لطافت جهان
کدر میشد
هر دوشی که میگرفتی
آوازهای دخترانهات
رگ میکردند و
ابرها تازیانه میخوردند
اما تنها من
تنها من میدانستم
که آینهها با زیبایی تو
چه میکنند
وقتی که زیر چکههای روسریت
در بند رخت
میایستادم و
دستهایت را از رودها مطالبه میکردم...
سربازهای خسته، پشت خاکریزهای تخت
#فریاد_ناصری
#نشر_چشمه
هر گرهی که به روسریت میزدی
کمی از زیبایی
رنگ میباخت
هر لباسی که چنگ میزدی
کمی از لطافت جهان
کدر میشد
هر دوشی که میگرفتی
آوازهای دخترانهات
رگ میکردند و
ابرها تازیانه میخوردند
اما تنها من
تنها من میدانستم
که آینهها با زیبایی تو
چه میکنند
وقتی که زیر چکههای روسریت
در بند رخت
میایستادم و
دستهایت را از رودها مطالبه میکردم...
سربازهای خسته، پشت خاکریزهای تخت
#فریاد_ناصری
#نشر_چشمه
❤12