🔰 هشتمین نشست از سلسله نشستهای علمی تخصصی #فلسفه_زمانه_اندیش
📌 دکتر حکمت الله ملاصالحی
استاد تمام دانشگاه تهران
مدرس مدعو دانشگاه آتن
نخستین پژوهشگر فلسفه باستان شناسی
🔹موضوع: در چه زمانه و چگونه جامعه و جهانی زندگی میکنیم؟
📌 دکتر رستم فلاح
پژوهشگر فلسفه و هوش مصنوعی
🔹موضوع: انقلاب معرفتی و فلسفی هوش مصنوعی
📆 زمان: پنج شنبه ۹ اسفند ۱۴۰۳
⏰ ساعت ۸:۳۰ صبح
🕌 مکان: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، تالار شیخ طوسی (ره)
ثبت نام تا ۸ اسفند از طریق لینک ثبت نام 👉
#فلسفه_زمانه_اندیش
https://eitaa.com/EraConsciousPhilosophy
بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی
📌 دکتر حکمت الله ملاصالحی
استاد تمام دانشگاه تهران
مدرس مدعو دانشگاه آتن
نخستین پژوهشگر فلسفه باستان شناسی
🔹موضوع: در چه زمانه و چگونه جامعه و جهانی زندگی میکنیم؟
📌 دکتر رستم فلاح
پژوهشگر فلسفه و هوش مصنوعی
🔹موضوع: انقلاب معرفتی و فلسفی هوش مصنوعی
📆 زمان: پنج شنبه ۹ اسفند ۱۴۰۳
⏰ ساعت ۸:۳۰ صبح
🕌 مکان: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، تالار شیخ طوسی (ره)
ثبت نام تا ۸ اسفند از طریق لینک ثبت نام 👉
#فلسفه_زمانه_اندیش
https://eitaa.com/EraConsciousPhilosophy
بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 سخنرانی استاد دکتر حکمتاله ملاصالحی در شب دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران (به مناسبت نود سالگی)
شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳
۱۲ دقیقه
@andishehekmat
شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳
۱۲ دقیقه
@andishehekmat
🔹 خودفروشی و خویش حراجی
به مناسبت فروش میراث فرهنگی و هنری ایران در تازهترین حراج تهران
دکتر حکمت اله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران
۵ اسفند ۱۴۰۳
@andishehekmat
به مناسبت فروش میراث فرهنگی و هنری ایران در تازهترین حراج تهران
دکتر حکمت اله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران
۵ اسفند ۱۴۰۳
@andishehekmat
🔹 خودفروشی و خویش حراجی
خفت حراج و ذلت باج و خراج ستانی از میراث تاریخ و فرهنگ یک ملت
✍ دکتر حکمت اله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران
مواریث فرهنگی ماده های طبیعی و اعیان و اشیاء و عناصر فیزیکی هماره "ماده ای بسیار بیش از" ابژه های نهاده شده در برابر ما در پیشاروی ما هستند. مواریث فرهنگی به این یا آن نحو بی واسطه و مع الواسطه، ملموس و ناملموس، محسوس و نامحسوس از هر جنس و نوع در درون ما حضور دارند. با ما نسبت دارند. نسبتی ریشه ای و سرچشمه ای و بنیادین. صفت فرهنگی هم فصل مشترک میان مواریث است هم وجه تمایزشان از مواریث طبیعی. البته پدیده های طبیعی و کیهانی از گیاهان و جانوران حیات وحش گرفته از آب و خاک و باد و آتش و یا مهر و ماه و اختران کیهان و اجرام کیهانی وقتی آیینی، اسطوره ای و مقدس می شوند وقتی انسان ها تشخص های الوهی به آن ها می دهند و نمادین شان می کنند و می بینند و می زییند در درون میراث فرهنگی جای گرفته و در ذیل مفهوم مواریث فرهنگی تعریف می شوند.
غار حرا برای مسلمانان معنایی بیش از پدیده طبیعی دارد. بر همین سیاق گاو برای هندوان در آیین هندو بیش از یک جانور اهلی شده حیات وحش است. پدیدارهای طبیعی به خودی خود و عناصر فیزیکی و کیهانی به ماهو کیهانی چیزی از انسان بودن من و نحوه حضور انسانی من را در جهان بیان نمی کنند و بازنمی نمایند. به دیگر سخن یک پاره سنگ یا تکه چوب رها شده در طبیعت چیزی از هستی و چیستی انسانی و انسان بودن و حضور انسانی من را در جهان چونان هستنده ای تاریخی و تاریخمند به من نمی گوید. بر من آشکار و بیان نمی کند و بازنمی نماید. همان پاره سنگ و تکه چوب طبیعی وقتی تراشیده و سابیده و صیقل داده می شود و ابزار کار و شکار نیاکان و خویشاوندان پیش از تاریخی بشری من می شود؛ وقتی با کلنگ باستان شناس کاوید و کشف می شود؛ وقتی در روشنگاه پرسش های باستان شناس و دانش باستان شناسی به گواهی فراخوانده و تفسیر باستان شناسانه می شود افقی از آگاهی و تصویری هرچند غبار گرفته اما ریشه ای و سرچشمه ای از مراحل دیرینه و آغازین نحوه بودن و حضور تاریخی و تاریخمند من را روی غبار کیهانی سیاره زمین بر روی من باز می نماید.
مواریث فرهنگی از هر جنس و نوع، متعلق و منسوب به هر دوره ای، از دیرینه و پیشینه ترینشان تا پسینه و متاخرترینشان چنین اند. مصادیق و مظاهر و گواه بر گشودگی و نحوه بودن و حضوری تاریخی و تاریخمند من چونان هستنده ای تاریخی و تاریخمند در جهان هستند. آن ها گنجینه ای بسیار غنی از اطلاعات و آگاهی ما را از انسان بودن خویش و از نحوه بودن و شدن و حضور تاریخی و تاریخمند ما را در جهان در خود نهان دارند. وقتی از بین می بریمشان برای همیشه بی هیچ جایگزینی از کف ما رفته اند و ما خود را از شناختشان که شناخت خود ما است محروم کرده ایم.
فرهنگ های مادی عظیم ترین و عینی ترین و ملموس و محسوس ترین و انسانشمول ترین بخش از مواریث فرهنگی جامعه و جهان بشری ما را در همه دوره ها و در همه جامعه ها شامل می شوند و دربرگرفته اند. این ماده ها و منابع شناخت را می توان در همه دوره ها و در همه جامعه ها و در همه فرهنگ ها و در میان همه جمعیت های بشری یافت و چونان ماده و منبع و ابژه شناخت در درون بافت ها یا بسترهای زمانی و مکانی و تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و... که ساخته و فراورده شده و پدید آمده و مورد و یا موارد استفاده انسان ها قرار گرفته اند می توان نهاد و اطلاعات بسیار از پیکر و بسترشان برکشید و به گواهی شان فراخواند و در روشنگاه پرسش های باستان شناختی و رشته ها و دانش های دیگر به شناخت و چشم اندازهای شناختی بکر و ریشه ای و سرچشمه ای درباره انسان و نحوه بودن و حضورش در جهان چونان هستنده ای تاریخمند در معنای کلی و کلان و جامع آن دست یافت.
ادامه یادداشت👇
خفت حراج و ذلت باج و خراج ستانی از میراث تاریخ و فرهنگ یک ملت
✍ دکتر حکمت اله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران
مواریث فرهنگی ماده های طبیعی و اعیان و اشیاء و عناصر فیزیکی هماره "ماده ای بسیار بیش از" ابژه های نهاده شده در برابر ما در پیشاروی ما هستند. مواریث فرهنگی به این یا آن نحو بی واسطه و مع الواسطه، ملموس و ناملموس، محسوس و نامحسوس از هر جنس و نوع در درون ما حضور دارند. با ما نسبت دارند. نسبتی ریشه ای و سرچشمه ای و بنیادین. صفت فرهنگی هم فصل مشترک میان مواریث است هم وجه تمایزشان از مواریث طبیعی. البته پدیده های طبیعی و کیهانی از گیاهان و جانوران حیات وحش گرفته از آب و خاک و باد و آتش و یا مهر و ماه و اختران کیهان و اجرام کیهانی وقتی آیینی، اسطوره ای و مقدس می شوند وقتی انسان ها تشخص های الوهی به آن ها می دهند و نمادین شان می کنند و می بینند و می زییند در درون میراث فرهنگی جای گرفته و در ذیل مفهوم مواریث فرهنگی تعریف می شوند.
غار حرا برای مسلمانان معنایی بیش از پدیده طبیعی دارد. بر همین سیاق گاو برای هندوان در آیین هندو بیش از یک جانور اهلی شده حیات وحش است. پدیدارهای طبیعی به خودی خود و عناصر فیزیکی و کیهانی به ماهو کیهانی چیزی از انسان بودن من و نحوه حضور انسانی من را در جهان بیان نمی کنند و بازنمی نمایند. به دیگر سخن یک پاره سنگ یا تکه چوب رها شده در طبیعت چیزی از هستی و چیستی انسانی و انسان بودن و حضور انسانی من را در جهان چونان هستنده ای تاریخی و تاریخمند به من نمی گوید. بر من آشکار و بیان نمی کند و بازنمی نماید. همان پاره سنگ و تکه چوب طبیعی وقتی تراشیده و سابیده و صیقل داده می شود و ابزار کار و شکار نیاکان و خویشاوندان پیش از تاریخی بشری من می شود؛ وقتی با کلنگ باستان شناس کاوید و کشف می شود؛ وقتی در روشنگاه پرسش های باستان شناس و دانش باستان شناسی به گواهی فراخوانده و تفسیر باستان شناسانه می شود افقی از آگاهی و تصویری هرچند غبار گرفته اما ریشه ای و سرچشمه ای از مراحل دیرینه و آغازین نحوه بودن و حضور تاریخی و تاریخمند من را روی غبار کیهانی سیاره زمین بر روی من باز می نماید.
مواریث فرهنگی از هر جنس و نوع، متعلق و منسوب به هر دوره ای، از دیرینه و پیشینه ترینشان تا پسینه و متاخرترینشان چنین اند. مصادیق و مظاهر و گواه بر گشودگی و نحوه بودن و حضوری تاریخی و تاریخمند من چونان هستنده ای تاریخی و تاریخمند در جهان هستند. آن ها گنجینه ای بسیار غنی از اطلاعات و آگاهی ما را از انسان بودن خویش و از نحوه بودن و شدن و حضور تاریخی و تاریخمند ما را در جهان در خود نهان دارند. وقتی از بین می بریمشان برای همیشه بی هیچ جایگزینی از کف ما رفته اند و ما خود را از شناختشان که شناخت خود ما است محروم کرده ایم.
فرهنگ های مادی عظیم ترین و عینی ترین و ملموس و محسوس ترین و انسانشمول ترین بخش از مواریث فرهنگی جامعه و جهان بشری ما را در همه دوره ها و در همه جامعه ها شامل می شوند و دربرگرفته اند. این ماده ها و منابع شناخت را می توان در همه دوره ها و در همه جامعه ها و در همه فرهنگ ها و در میان همه جمعیت های بشری یافت و چونان ماده و منبع و ابژه شناخت در درون بافت ها یا بسترهای زمانی و مکانی و تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و... که ساخته و فراورده شده و پدید آمده و مورد و یا موارد استفاده انسان ها قرار گرفته اند می توان نهاد و اطلاعات بسیار از پیکر و بسترشان برکشید و به گواهی شان فراخواند و در روشنگاه پرسش های باستان شناختی و رشته ها و دانش های دیگر به شناخت و چشم اندازهای شناختی بکر و ریشه ای و سرچشمه ای درباره انسان و نحوه بودن و حضورش در جهان چونان هستنده ای تاریخمند در معنای کلی و کلان و جامع آن دست یافت.
ادامه یادداشت👇
ادامه یادداشت 👇
البته نسبت و رابطه انسان با مواریث فرهنگی به نسبت و رابطه شناختی و شناخت شناسانه محدود نمی شود. بسیار فراخ دامن تر و توبرتوتر از نسبت و رابطه شناختی و شناخت شناسانه است. نسبت و رابطه انسان با مواریث فرهنگی عمیقا" وجودی هم است و هست. انسان در ذیل صفت میراثی که فرهنگی است تعریف می شود نه تنها تعریف می شود که دمی بدون چنین میراثی نمی تواند به حیات و حضور خود در جهان ادامه دهد. این نسبت ورابطه و وجودی (Ontology) با مواریث فرهنگی سویه های تاریخی و روان و رفتارشناختی و اجتماعی و جامعه شناختی بسیارگسترده و فراخ دامن را نیز دربرمی گیرد و در باره اش می توان بسیار سخن گفت و نوشت.
متاسفانه وقتی دچار گوربینی و کوربینی تاریخی می شویم و نمی دانیم در کجای تاریخ ایستاده ایم و چه نسبتی با جامعه و جهان و زمانه ای که در آن زندگی می کنیم داریم هیچ چیز برایمان تعریف و تفهیم شده نیست؛ قندیل ها را می شکنیم:
ما که کورانه عصاها میزنیم
لاجرم قندیل ها را بشکنیم
ما چو کران ناشنیده یک خطاب
هرزه گویان از قیاس خود جواب
(مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص ۱۹۸).
چنین است موقعیت شکننده و تاسف انگیز مواریث تاریخ و فرهنگ ملک و ملت ما. در مصادره جماعتی سوداگر و سودایی و حراج چی و حراج گذاری که با حراج گذاشتن ناموس میراث ملک و ملتشان عزت می فروشند، خود حراجی و خیانت در امانت می کنند و زر و سکه ذلت و خفت در انبان های طمع سرگشادشان می اندوزند.
موسسه حراج تهران، ننگ ایران.
۱۴۰۳/۱۲/۵ هجری خورشیدی
@andishehekmat
البته نسبت و رابطه انسان با مواریث فرهنگی به نسبت و رابطه شناختی و شناخت شناسانه محدود نمی شود. بسیار فراخ دامن تر و توبرتوتر از نسبت و رابطه شناختی و شناخت شناسانه است. نسبت و رابطه انسان با مواریث فرهنگی عمیقا" وجودی هم است و هست. انسان در ذیل صفت میراثی که فرهنگی است تعریف می شود نه تنها تعریف می شود که دمی بدون چنین میراثی نمی تواند به حیات و حضور خود در جهان ادامه دهد. این نسبت ورابطه و وجودی (Ontology) با مواریث فرهنگی سویه های تاریخی و روان و رفتارشناختی و اجتماعی و جامعه شناختی بسیارگسترده و فراخ دامن را نیز دربرمی گیرد و در باره اش می توان بسیار سخن گفت و نوشت.
متاسفانه وقتی دچار گوربینی و کوربینی تاریخی می شویم و نمی دانیم در کجای تاریخ ایستاده ایم و چه نسبتی با جامعه و جهان و زمانه ای که در آن زندگی می کنیم داریم هیچ چیز برایمان تعریف و تفهیم شده نیست؛ قندیل ها را می شکنیم:
ما که کورانه عصاها میزنیم
لاجرم قندیل ها را بشکنیم
ما چو کران ناشنیده یک خطاب
هرزه گویان از قیاس خود جواب
(مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص ۱۹۸).
چنین است موقعیت شکننده و تاسف انگیز مواریث تاریخ و فرهنگ ملک و ملت ما. در مصادره جماعتی سوداگر و سودایی و حراج چی و حراج گذاری که با حراج گذاشتن ناموس میراث ملک و ملتشان عزت می فروشند، خود حراجی و خیانت در امانت می کنند و زر و سکه ذلت و خفت در انبان های طمع سرگشادشان می اندوزند.
موسسه حراج تهران، ننگ ایران.
۱۴۰۳/۱۲/۵ هجری خورشیدی
@andishehekmat
Telegram
اندیشه حکمت
🔹 خودفروشی و خویش حراجی
به مناسبت فروش میراث فرهنگی و هنری ایران در تازهترین حراج تهران
دکتر حکمت اله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران
۵ اسفند ۱۴۰۳
@andishehekmat
به مناسبت فروش میراث فرهنگی و هنری ایران در تازهترین حراج تهران
دکتر حکمت اله ملاصالحی
استاد دانشگاه تهران
۵ اسفند ۱۴۰۳
@andishehekmat
Forwarded from شبکه دانشگاه تهران UTV
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺 گزارش تلویزیون اینترنتی دانشگاه تهران از حضور دکتر شفیعی کدکنی، دکتر ژاله آموزگار و جمعی از اساتید ادبیات در شب فراموش نشدنی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
#ادبیات
@ut_internet_tv| شبکه دانشگاه تهران
#ادبیات
@ut_internet_tv| شبکه دانشگاه تهران
🔹 درخشان در سپهر پژوهش، آموزش و اخلاق و ادبِ نیک زیستن
کارنامه علمی و آموزشی آقای دکتر ولیپور عزیز آنقدر درخشان است که به سهولت نمیتوان نادیده از کنارش گذشت. تاسیس گروه باستانشناسی را در دانشگاه شهید بهشتی مدیون همت و پیگیریهای بیدریغ و بیمنت ایشان هستیم، کاوشهای درخشان ایشان را از نزدیک در “تپه قلعه بالای بیجار” دیدهام و دنبال کردهام، دقت و مراقبتشان در هر کلنگی که میزدند تحسین برانگیز بود.
هم در سپهر پژوهش، هم آموزش و اخلاق و ادبِ نیک زیستن، کارنامه ایشان بس درخشان است و دست و دامن دانششان پربار. در سپهر سیاست، اقتصاد، معیشت، دانش و دانایی هرجا و هرگاه که هسته ستبر مسولیتی را که بر شانه گرفتهایم رهایش کرده و به حاشیه پردازی رانده و کشانده و پرداختهایم، همه آسیب دیدهایم، نه تنها آسیب دیدهایم که دستاوردهای دیگری را هم ندیدهایم و نادیده از کنارش گذشتهایم، و این ستم بزرگیست که امروز در جامعه ما نهادینه شده است و همه از آن رنج میبریم.
در حواشی ماندن و به حواشی پرداختن، خطریست که در کمین همه است. بیاخلاقی را آنچنان دامن میزند که خوبیها را نبینیم و دستاوردها را هم معکوس ببینیم.
چه ژرف و شیرین و نغز و مغز و حکیمانه داستایفسکی فرمود: "پرسیدم جهنم کجاست؟ گفت قلبی را پیدا کن که نمیتواند دوست بدارد".
✍ حکمتاله ملاصالحی
۱۴۰۳/۱۲/۱۰ هجری خورشیدی
@andishehekmat
کارنامه علمی و آموزشی آقای دکتر ولیپور عزیز آنقدر درخشان است که به سهولت نمیتوان نادیده از کنارش گذشت. تاسیس گروه باستانشناسی را در دانشگاه شهید بهشتی مدیون همت و پیگیریهای بیدریغ و بیمنت ایشان هستیم، کاوشهای درخشان ایشان را از نزدیک در “تپه قلعه بالای بیجار” دیدهام و دنبال کردهام، دقت و مراقبتشان در هر کلنگی که میزدند تحسین برانگیز بود.
هم در سپهر پژوهش، هم آموزش و اخلاق و ادبِ نیک زیستن، کارنامه ایشان بس درخشان است و دست و دامن دانششان پربار. در سپهر سیاست، اقتصاد، معیشت، دانش و دانایی هرجا و هرگاه که هسته ستبر مسولیتی را که بر شانه گرفتهایم رهایش کرده و به حاشیه پردازی رانده و کشانده و پرداختهایم، همه آسیب دیدهایم، نه تنها آسیب دیدهایم که دستاوردهای دیگری را هم ندیدهایم و نادیده از کنارش گذشتهایم، و این ستم بزرگیست که امروز در جامعه ما نهادینه شده است و همه از آن رنج میبریم.
در حواشی ماندن و به حواشی پرداختن، خطریست که در کمین همه است. بیاخلاقی را آنچنان دامن میزند که خوبیها را نبینیم و دستاوردها را هم معکوس ببینیم.
چه ژرف و شیرین و نغز و مغز و حکیمانه داستایفسکی فرمود: "پرسیدم جهنم کجاست؟ گفت قلبی را پیدا کن که نمیتواند دوست بدارد".
✍ حکمتاله ملاصالحی
۱۴۰۳/۱۲/۱۰ هجری خورشیدی
@andishehekmat
Audio
🎧 هشتمین نشست از سلسله نشستهای علمی تخصصی فلسفه زمانه اندیش
با حضور دکتر حکمت اله ملاصالحی، دکتر رستم فلاح و دکتر احد فرامرز قراملکی
بخش اول
۷۲ دقیقه
پنج شنبه ۹ اسفند ۱۴۰۳
مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی
🎧 بخش دوم
@andishehekmat
با حضور دکتر حکمت اله ملاصالحی، دکتر رستم فلاح و دکتر احد فرامرز قراملکی
بخش اول
۷۲ دقیقه
پنج شنبه ۹ اسفند ۱۴۰۳
مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی
🎧 بخش دوم
@andishehekmat
انقلاب معرفتی و فلسفی هوش مصنوعی
رستم فلاح
🎧 هشتمین نشست از سلسله نشستهای علمی تخصصی فلسفه زمانه اندیش
با حضور دکتر حکمت اله ملاصالحی، دکتر رستم فلاح و دکتر احد فرامرز قراملکی
بخش دوم
۶۴ دقیقه
پنج شنبه ۹ اسفند ۱۴۰۳
مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی
🎧 بخش اول
@andishehekmat
با حضور دکتر حکمت اله ملاصالحی، دکتر رستم فلاح و دکتر احد فرامرز قراملکی
بخش دوم
۶۴ دقیقه
پنج شنبه ۹ اسفند ۱۴۰۳
مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی
🎧 بخش اول
@andishehekmat
🔹بنیاد ایران شناسی، مسئولیت سنگین و راه درشت و مسیر دشوار
✍ یادداشت دکتر حکمت اله ملاصالحی (استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی) به مناسبت انتصاب دکتر علی اکبر صالحی به ریاست بنیاد ایران شناسی
«بنیاد ایران شناسی» هم به نام هم به صفت، ایران شناسی است. بنیاد شناخت ایران است و شناساندن ایران به علاقه مندان به شناخت ایران. شناختن و شناساندن ایران در مفهوم کلان و جامع آن. ایران تاریخی، فرهنگی، مدنی و معنوی. ایران فرهنگ و فکر و حکمت و هنر و خِرد و فلسفه و عرفان و اشراق و شعر و ادب و دیانت و معنویت. ایرانِ تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهانی غنی و پرمایه از مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی و مشاهیر و مفاخر نامدار.
این ها همه نه مداهنه است نه مبالغه نه لقلقه زبان و نه فروختن فخر به این و آن. اعتراف به واقعت است و یادآوری و به یاد داشتن و به خاطر سپردن و پاسداشتن میراثی که بر آن تکیه زده ایم و به این یا آن نحو در موقعیت تاریخی که در آن قرار گرفته ایم؛ تاثیر نهاده و تاثیر می نهد. به طرز اجتناب ناپذیر هم تاثیر می نهد.
به ویژه ایرانی که اینک یکی از حساس و دشوارترین برهه های تاریخش را از سر می گذراند. ایرانی که در قلب خاورمیانه نبویِ سرنوشت ساز و تاثیرگذار بر تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما همچنان با قامتی بلند ایستاده است.
ما ایرانیان اگر در سرزمین گرینلند و آلاسکا و جزیره های قناری و شیسل، زاده شده بودیم؛ این چنین فشار سنگین تاریخ را بر شانه خود احساس نمی کردیم. چه کنیم که اینجا ایران است و قلب خاورمیانه نبوی است و مدیترانه شرقیِ به غایت تاثیرگذار بر تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری و تاثیرپذیر از تحولات تاریخی و خیزش ها و ریزش های سیاسی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی که در بیرون مرزها و منطقه های جامعه و جهان ما رخ داده است. رخدادها و تحولات تاریخی را با خط کش و تراز عمر کوتاه خود، اندازه گرفتن و تراز کردن، همان قدر خطرناک است که با قامت کوتاه خط کش زمان ناپایدار تاریخی، فراتاریخ را به اندازه درآوردن و فروکاستن ابدیت و دریافت های ژرف و تجریه های زیسته روحانی و باطنی انسان به تاریخ و زمان تاریخی، خطرخیز و مغالطه بیز و مغالطه ها را دامن می زند.
جهان ایرانی، جهانِ غنی و پرمایه از میراث تجربه های زیسته ژرف روحانی و معنوی و آن سویی است. دست بنیاد ایران شناسی و ایران شناسان پر از چنین میراثی است. میراثی که ما را به بازخوانی فرامی خواند. بازخوانی ریشه ای و سرچشمه ای و بنیادین.
انتصاب آقای دکتر علی اکبر صالحی را به ریاست بنیاد ایران شناسی به فال نیک می گیریم. دعا می کنیم؛ بار مسئولیت خطیری را که بر شانه می گیرند و راه درشت و دشواری که پیشارو دارند؛ با موفقیت به مقصد برسانند.
۱۴۰۳/۱۲/۱۴ هجری خورشیدی
@andishehekmat
✍ یادداشت دکتر حکمت اله ملاصالحی (استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی) به مناسبت انتصاب دکتر علی اکبر صالحی به ریاست بنیاد ایران شناسی
«بنیاد ایران شناسی» هم به نام هم به صفت، ایران شناسی است. بنیاد شناخت ایران است و شناساندن ایران به علاقه مندان به شناخت ایران. شناختن و شناساندن ایران در مفهوم کلان و جامع آن. ایران تاریخی، فرهنگی، مدنی و معنوی. ایران فرهنگ و فکر و حکمت و هنر و خِرد و فلسفه و عرفان و اشراق و شعر و ادب و دیانت و معنویت. ایرانِ تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهانی غنی و پرمایه از مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی و مشاهیر و مفاخر نامدار.
این ها همه نه مداهنه است نه مبالغه نه لقلقه زبان و نه فروختن فخر به این و آن. اعتراف به واقعت است و یادآوری و به یاد داشتن و به خاطر سپردن و پاسداشتن میراثی که بر آن تکیه زده ایم و به این یا آن نحو در موقعیت تاریخی که در آن قرار گرفته ایم؛ تاثیر نهاده و تاثیر می نهد. به طرز اجتناب ناپذیر هم تاثیر می نهد.
به ویژه ایرانی که اینک یکی از حساس و دشوارترین برهه های تاریخش را از سر می گذراند. ایرانی که در قلب خاورمیانه نبویِ سرنوشت ساز و تاثیرگذار بر تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما همچنان با قامتی بلند ایستاده است.
ما ایرانیان اگر در سرزمین گرینلند و آلاسکا و جزیره های قناری و شیسل، زاده شده بودیم؛ این چنین فشار سنگین تاریخ را بر شانه خود احساس نمی کردیم. چه کنیم که اینجا ایران است و قلب خاورمیانه نبوی است و مدیترانه شرقیِ به غایت تاثیرگذار بر تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری و تاثیرپذیر از تحولات تاریخی و خیزش ها و ریزش های سیاسی و فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی که در بیرون مرزها و منطقه های جامعه و جهان ما رخ داده است. رخدادها و تحولات تاریخی را با خط کش و تراز عمر کوتاه خود، اندازه گرفتن و تراز کردن، همان قدر خطرناک است که با قامت کوتاه خط کش زمان ناپایدار تاریخی، فراتاریخ را به اندازه درآوردن و فروکاستن ابدیت و دریافت های ژرف و تجریه های زیسته روحانی و باطنی انسان به تاریخ و زمان تاریخی، خطرخیز و مغالطه بیز و مغالطه ها را دامن می زند.
جهان ایرانی، جهانِ غنی و پرمایه از میراث تجربه های زیسته ژرف روحانی و معنوی و آن سویی است. دست بنیاد ایران شناسی و ایران شناسان پر از چنین میراثی است. میراثی که ما را به بازخوانی فرامی خواند. بازخوانی ریشه ای و سرچشمه ای و بنیادین.
انتصاب آقای دکتر علی اکبر صالحی را به ریاست بنیاد ایران شناسی به فال نیک می گیریم. دعا می کنیم؛ بار مسئولیت خطیری را که بر شانه می گیرند و راه درشت و دشواری که پیشارو دارند؛ با موفقیت به مقصد برسانند.
۱۴۰۳/۱۲/۱۴ هجری خورشیدی
@andishehekmat
Telegram
اندیشه حکمت
✍ یادداشت دکتر حکمت اله ملاصالحی (استاد دانشگاه تهران و عضو هیأت امنای بنیاد ایران شناسی) به مناسبت انتصاب دکتر علی اکبر صالحی به ریاست بنیاد ایران شناسی
۱۴ اسفند ۱۴۰۳
@andishehekmat
۱۴ اسفند ۱۴۰۳
@andishehekmat
🔹 انتشار دومین شماره از دورهٔ جدید مجلهٔ باستانشناسی
به سردبیری استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
تابستان ۱۴۰۳
پیشینهٔ انتشار مجلهٔ باستانشناسی به سال ۱۳۳۸ توسط اداره کل باستانشناسی برمیگردد. از آغاز سال ۱۴۰۳ فعالیت مجلهٔ باستانشناسی پژوهشکدهٔ باستانشناسی به تبعیت از پایهگذاران و پیشکسوتان نامدار این عرصه، با همان نام قدیمی و شناخته شدهٔ پیشین از سر گرفته شد.
دانلود مجله
@andishehekmat
به سردبیری استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
تابستان ۱۴۰۳
پیشینهٔ انتشار مجلهٔ باستانشناسی به سال ۱۳۳۸ توسط اداره کل باستانشناسی برمیگردد. از آغاز سال ۱۴۰۳ فعالیت مجلهٔ باستانشناسی پژوهشکدهٔ باستانشناسی به تبعیت از پایهگذاران و پیشکسوتان نامدار این عرصه، با همان نام قدیمی و شناخته شدهٔ پیشین از سر گرفته شد.
دانلود مجله
@andishehekmat
مجله باستان شناسی_4_2.pdf
23.3 MB
🔹 دومین شماره از دورهٔ جدید مجلهٔ باستانشناسی
به سردبیری استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
تابستان ۱۴۰۳
۱۲۸ صفحه
@andishehekmat
به سردبیری استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
تابستان ۱۴۰۳
۱۲۸ صفحه
@andishehekmat
1_17496659183.pdf
496.4 KB
🔹ایرانیان؛ ملتی نبوی
✍ استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
روزنامه اطلاعات، سال نودم، شماره ۲۶۳۲۱، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، صفحه ۶
@andishehekmat
✍ استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
روزنامه اطلاعات، سال نودم، شماره ۲۶۳۲۱، دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴، صفحه ۶
@andishehekmat
نقدِ نقد.pdf
300.1 KB
🔹نقدِ نقد
✍🏻استاد دکتر حکمتاله ملاصالحی
[… لیکن نقدها و سنجشگریهای قاعدهمند و اصولی و پیراسته از سوگیریهای شخصی، یک چیز است و نقدهای سوگیرانه و متعصبانه چیزی دیگر. آن نقدها و سنجشگریهای نخستین راه میگشایند و راه مینمایند و این نقدهای شخصی و سوگیرانه راه را به روی ما میبندند….]
@andishehekmat
✍🏻استاد دکتر حکمتاله ملاصالحی
[… لیکن نقدها و سنجشگریهای قاعدهمند و اصولی و پیراسته از سوگیریهای شخصی، یک چیز است و نقدهای سوگیرانه و متعصبانه چیزی دیگر. آن نقدها و سنجشگریهای نخستین راه میگشایند و راه مینمایند و این نقدهای شخصی و سوگیرانه راه را به روی ما میبندند….]
@andishehekmat
🔹تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی، شبه قاره ای متصل به قاره های دیگر تاریخ
✍ استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
۱۶ اسفند ۱۴۰۳
@andishehekmat
✍ استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
۱۶ اسفند ۱۴۰۳
@andishehekmat
🔹تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی، شبه قاره ای متصل به قاره های دیگر تاریخ
✍ استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
وقتی سخن از تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی می رود؛ شانه به شانه کاویدن و شناختن و سنجش گری های فکری و فلسفی و مورخانه و باستان شناسانه و جامعه شناسانه و فرهنگ شناسانه چنین جامعه و جهانی، هماره خطر افتادن در دام مغالطه و گرفتار شدن در تله کژفهمی و چنگ افکندن در نبش قبرهای بیهوده تاریخ، فرهنگ جامعه و جهانی که زنده است و نیاز به نبش قبر ندارد؛ در کمین و پیشارو است.
تاریخ های زنده و بالنده و پوینده را حاجت به نبش قبر نیست. بی اغراق و بی تعصب و فارغ از سوگیری ها و فخر فروختن های بیهوده، شفاف تر و راست تر و درست تر می توان واقعیت ها را دید. می توان روندها را ردیابی و رصد کرد. می توان رخدادهای تاریخی را تبیین کرد. می شود تحولات فکری و مدنی و معنوی جامعه ها را ژرف و ریشه ای تر و موجه و مقبول تر و معتمد و مطمئن تر تفسیرکرد.
همان گونه که جغرافیای طبیعی فلات ایران جزیره و جزیره ای نیست. مجمع الجزایر هم نیست؛ جغرافیایی باز و گشوده چونان شبه قاره به سوی قاره های دیگر است. متصل به قاره های دیگر است. تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی نیز چنین است. جزیره و جزیره ای نیست. مجمع الجزایر و مجمع الجزایری هم نیست. جغرافیای تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهانی باز و گشوده و متصل به قاره های تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان های دیگر است. این چنین سرگذشت تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانیِ ما ایرانیان از هزاره های پارینه سنگی تا روزگار پیچیده و منقلب و آتشناک مدرن و معاصر رقم خورده است. بازبودگی و گشودگی تاریخی که هم در ورودگاه و پیشانی بلند معماری تخت جمشید هم در نظام سیاسی جهانی روزگار هخامنشی می توان ردیابی و رصدش کرد و دید.
تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی چونان تاریخ آسیای صغیر نیست که دوره به دوره دست به دست شده باشد. نه تنها دست به دست نشده است که از صحنه بازی نیز بیرون رانده و افکنده نشده است. ایران، ایران مانده است. ایرانی هم ایران مانده است. چنان که یونان، یونان مانده است. مراد از دست به دست شدن و نشدن، برآمدن و به در شدن سلسله ها و نظام های سیاسی نیست که ماجرای دیگر است. مراد ایران بماهو ایران است. مراد، پیوند و پیوستگی و استمرار ایرانِ تاریخ و فرهنگ و تمدن است. مراد، ایرانِ یک جهان حکمت و خِرَد و فکر و فلسفه و عرفان و اشراق و هنر و دیانت و معنویت است. مراد، ایران چونان سرزمین ملتی دیرینه و دیرپاست. نه چونان دولت - ملت های ساخته و پرداخته دست تحولات دوره جدید. مفاهیم امور ثانوی اند و ساخته و پرداخته ذهن و فکر ما. برساخته و فراخونده می شوند؛ بر مصادیق و تجربه های زیسته ما دلالت کنند. ما چونان دولت - ملت با یک جهان مصادیق دست کم از سه هزاره پیش بوده ایم و همچنان هستیم. مفاهیم نبودند که بر مصادیق دلالت کنند.
ایران، ایران مانده است و پیوستگی ها و پیوندها و مناسبات و ارتباطات و دادوستدهای فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی و سیاسی و اقتصادی و تجاری و بازرگانیش را با قاره ها و منطقه های شرقی و غربی و شمالی و جنوبی تا قلب آفریقا ادامه داده است. پر فراز و فرود، پر قبض و بسط، پر بار و بر ریز هم ادامه داده است. هم از این سو و آن سو تأثیر پذیرفته است هم بر این سو و آن سو، تأثیر نهاده است. هم بر هم از منطقه های شرقی و غربی، شمالی و جنوبی تأثیر نهاده است و تأثیر پذیرفته است.
برغم این ها همه به طرز حیرت انگیز، ایران، ایران مانده است. دست به دست نشده است و از میان نرفته است و ایرانیت و ایرانی بودن و ایرانی ماندنش را حفظ کرده است. چونان ایران، ایران مانده است و ایرانیان توانسته اند؛ میراث مشترک، اسطوره های مشترک، حماسه پهلوانی مشترک، تاریخ مشترک، تقدیر تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنوی مشترک و حافظه تاریخی مشترک و زبان مشترک خود را چونان ملت با همه رنگارنگی شان پدید آورند. مناسبات و دادوستدهای کثیرالاضلاع فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی دیرینه و دیرپا و درازآهنگ خود را با بین النهرینیان با فینقیان با کنعانیان با آشوریان با عبریان و فلسطینیان و آشوریان و مصریان و با مردمان منطقه قفقاز و آسیای صغیر تا آن سوی شبه جزیره بالکان با جهان یونانی - رومی و همچنین در منطقه های شرقی با تاریخ ها و فرهنگ ها و جامعه ها و جهان های آسیای مرکزی و شبه قاره هند و خاور دور و در جنوب تا قلب قاره آفریقا ادامه دهند و با دستی بستانند و با دستی دیگر برگیرند. هم تأثیر نهند هم تأثیر پذیرند. ایران را این چنین روان تر و راست و درست و شفاف تر هم می توان دید هم می شود راست تر و درست تر و شفاف تر درباره اش داوری و سنجشگری کرد و شناخت.
👇ادامه یادداشت
✍ استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
وقتی سخن از تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی می رود؛ شانه به شانه کاویدن و شناختن و سنجش گری های فکری و فلسفی و مورخانه و باستان شناسانه و جامعه شناسانه و فرهنگ شناسانه چنین جامعه و جهانی، هماره خطر افتادن در دام مغالطه و گرفتار شدن در تله کژفهمی و چنگ افکندن در نبش قبرهای بیهوده تاریخ، فرهنگ جامعه و جهانی که زنده است و نیاز به نبش قبر ندارد؛ در کمین و پیشارو است.
تاریخ های زنده و بالنده و پوینده را حاجت به نبش قبر نیست. بی اغراق و بی تعصب و فارغ از سوگیری ها و فخر فروختن های بیهوده، شفاف تر و راست تر و درست تر می توان واقعیت ها را دید. می توان روندها را ردیابی و رصد کرد. می توان رخدادهای تاریخی را تبیین کرد. می شود تحولات فکری و مدنی و معنوی جامعه ها را ژرف و ریشه ای تر و موجه و مقبول تر و معتمد و مطمئن تر تفسیرکرد.
همان گونه که جغرافیای طبیعی فلات ایران جزیره و جزیره ای نیست. مجمع الجزایر هم نیست؛ جغرافیایی باز و گشوده چونان شبه قاره به سوی قاره های دیگر است. متصل به قاره های دیگر است. تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی نیز چنین است. جزیره و جزیره ای نیست. مجمع الجزایر و مجمع الجزایری هم نیست. جغرافیای تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهانی باز و گشوده و متصل به قاره های تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان های دیگر است. این چنین سرگذشت تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانیِ ما ایرانیان از هزاره های پارینه سنگی تا روزگار پیچیده و منقلب و آتشناک مدرن و معاصر رقم خورده است. بازبودگی و گشودگی تاریخی که هم در ورودگاه و پیشانی بلند معماری تخت جمشید هم در نظام سیاسی جهانی روزگار هخامنشی می توان ردیابی و رصدش کرد و دید.
تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی چونان تاریخ آسیای صغیر نیست که دوره به دوره دست به دست شده باشد. نه تنها دست به دست نشده است که از صحنه بازی نیز بیرون رانده و افکنده نشده است. ایران، ایران مانده است. ایرانی هم ایران مانده است. چنان که یونان، یونان مانده است. مراد از دست به دست شدن و نشدن، برآمدن و به در شدن سلسله ها و نظام های سیاسی نیست که ماجرای دیگر است. مراد ایران بماهو ایران است. مراد، پیوند و پیوستگی و استمرار ایرانِ تاریخ و فرهنگ و تمدن است. مراد، ایرانِ یک جهان حکمت و خِرَد و فکر و فلسفه و عرفان و اشراق و هنر و دیانت و معنویت است. مراد، ایران چونان سرزمین ملتی دیرینه و دیرپاست. نه چونان دولت - ملت های ساخته و پرداخته دست تحولات دوره جدید. مفاهیم امور ثانوی اند و ساخته و پرداخته ذهن و فکر ما. برساخته و فراخونده می شوند؛ بر مصادیق و تجربه های زیسته ما دلالت کنند. ما چونان دولت - ملت با یک جهان مصادیق دست کم از سه هزاره پیش بوده ایم و همچنان هستیم. مفاهیم نبودند که بر مصادیق دلالت کنند.
ایران، ایران مانده است و پیوستگی ها و پیوندها و مناسبات و ارتباطات و دادوستدهای فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی و سیاسی و اقتصادی و تجاری و بازرگانیش را با قاره ها و منطقه های شرقی و غربی و شمالی و جنوبی تا قلب آفریقا ادامه داده است. پر فراز و فرود، پر قبض و بسط، پر بار و بر ریز هم ادامه داده است. هم از این سو و آن سو تأثیر پذیرفته است هم بر این سو و آن سو، تأثیر نهاده است. هم بر هم از منطقه های شرقی و غربی، شمالی و جنوبی تأثیر نهاده است و تأثیر پذیرفته است.
برغم این ها همه به طرز حیرت انگیز، ایران، ایران مانده است. دست به دست نشده است و از میان نرفته است و ایرانیت و ایرانی بودن و ایرانی ماندنش را حفظ کرده است. چونان ایران، ایران مانده است و ایرانیان توانسته اند؛ میراث مشترک، اسطوره های مشترک، حماسه پهلوانی مشترک، تاریخ مشترک، تقدیر تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنوی مشترک و حافظه تاریخی مشترک و زبان مشترک خود را چونان ملت با همه رنگارنگی شان پدید آورند. مناسبات و دادوستدهای کثیرالاضلاع فکری و فرهنگی و مدنی و معنوی دیرینه و دیرپا و درازآهنگ خود را با بین النهرینیان با فینقیان با کنعانیان با آشوریان با عبریان و فلسطینیان و آشوریان و مصریان و با مردمان منطقه قفقاز و آسیای صغیر تا آن سوی شبه جزیره بالکان با جهان یونانی - رومی و همچنین در منطقه های شرقی با تاریخ ها و فرهنگ ها و جامعه ها و جهان های آسیای مرکزی و شبه قاره هند و خاور دور و در جنوب تا قلب قاره آفریقا ادامه دهند و با دستی بستانند و با دستی دیگر برگیرند. هم تأثیر نهند هم تأثیر پذیرند. ایران را این چنین روان تر و راست و درست و شفاف تر هم می توان دید هم می شود راست تر و درست تر و شفاف تر درباره اش داوری و سنجشگری کرد و شناخت.
👇ادامه یادداشت
👇ادامه یادداشت
ایرانیان روزگار ما خوشه چنین میراث آن دادن ها و ستاندن های نیکو و پرفراز و فرود و پربار و برریز هستند. در دوره ها و برهه هایی از تاریخ عبریان و فینقیان، در دفاع از ایران سینه هایشان را سخت و استوار سپرگرفتند. نقش و سهم لبنانیان و علمای لبنان را در رأس همه شیخ بزرگ بهایی را در ایران روزگار صفوی ببینیم و روشن هم ببینیم. همین طور نقش سرداران شجاع هراتی را هم در رکاب نادر شاه افشار ببینیم. ایران جزیره نیست. تن و جان تاریخ ما فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی ما با تن و جان تاریخ و فرهنگ همه اقوام و ملت های منطقه از شمال و جنوب گرفته تا منطقه های شرقی و غربی درهم تنیده است. اجتناب ناپذیر و ستبر و استوار هم درتنیده است و ستبر هم گره در گره خورده است.
سرزمین های عراق و سوریه و لبنان و شهرهای بغداد و سامراء و کربلا و نجف و دمشق برای ما ایرانیان سرزمین های بیگانه نیستند. به غایت آشنا و مورد احترام هستند. بر همین سیاق مکه و مدینه النبی در سرزمین حجاز برای ما شهرهای مقدس و محترم هستند. کشمیر و لاهور و دهلی برای ما ایرانیان سرزمین ها و شهرهای آشنا هستند. آتن سقراط و افلاتون نیز برای ما ایرانیان سرزمین بیگانه نیست. تاریخ های زنده و پوینده و بالنده را حاجت به نبش قبر نیست. ایران سرزمین ریشه هاست. ریشه های درخت تناور و گشنی که کندن و افکندنش آن قدر آسان و شدنی نیست که جماعتی گمان برده اند.
ایران سرزمین مناسب برای «پان»های نژادپرستِ تاریخ ناشناس تاریخ نفهم بازیچه دست نظام های سلطه تفرقه انداز و بازیگران پشت صحنه نیست. ایران، جزیره امن «پان»های چپ و راست و شمال و جنوب نیست. ایران سرای همه ایرانیان است. همه ایرانیانی که فرزندان یک میهن و یک سرزمین هستند. فرزندان تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهانی باز و گشوده بر روی و بسوی دیگر سرزمین ها و ملت ها.
۱۴۰۳/۱۲/۱۶ هجری خورشیدی
تصویر مربوط به این یادداشت
@andishehekmat
ایرانیان روزگار ما خوشه چنین میراث آن دادن ها و ستاندن های نیکو و پرفراز و فرود و پربار و برریز هستند. در دوره ها و برهه هایی از تاریخ عبریان و فینقیان، در دفاع از ایران سینه هایشان را سخت و استوار سپرگرفتند. نقش و سهم لبنانیان و علمای لبنان را در رأس همه شیخ بزرگ بهایی را در ایران روزگار صفوی ببینیم و روشن هم ببینیم. همین طور نقش سرداران شجاع هراتی را هم در رکاب نادر شاه افشار ببینیم. ایران جزیره نیست. تن و جان تاریخ ما فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی ما با تن و جان تاریخ و فرهنگ همه اقوام و ملت های منطقه از شمال و جنوب گرفته تا منطقه های شرقی و غربی درهم تنیده است. اجتناب ناپذیر و ستبر و استوار هم درتنیده است و ستبر هم گره در گره خورده است.
سرزمین های عراق و سوریه و لبنان و شهرهای بغداد و سامراء و کربلا و نجف و دمشق برای ما ایرانیان سرزمین های بیگانه نیستند. به غایت آشنا و مورد احترام هستند. بر همین سیاق مکه و مدینه النبی در سرزمین حجاز برای ما شهرهای مقدس و محترم هستند. کشمیر و لاهور و دهلی برای ما ایرانیان سرزمین ها و شهرهای آشنا هستند. آتن سقراط و افلاتون نیز برای ما ایرانیان سرزمین بیگانه نیست. تاریخ های زنده و پوینده و بالنده را حاجت به نبش قبر نیست. ایران سرزمین ریشه هاست. ریشه های درخت تناور و گشنی که کندن و افکندنش آن قدر آسان و شدنی نیست که جماعتی گمان برده اند.
ایران سرزمین مناسب برای «پان»های نژادپرستِ تاریخ ناشناس تاریخ نفهم بازیچه دست نظام های سلطه تفرقه انداز و بازیگران پشت صحنه نیست. ایران، جزیره امن «پان»های چپ و راست و شمال و جنوب نیست. ایران سرای همه ایرانیان است. همه ایرانیانی که فرزندان یک میهن و یک سرزمین هستند. فرزندان تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهانی باز و گشوده بر روی و بسوی دیگر سرزمین ها و ملت ها.
۱۴۰۳/۱۲/۱۶ هجری خورشیدی
تصویر مربوط به این یادداشت
@andishehekmat
Telegram
اندیشه حکمت
🔹تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان ایرانی، شبه قاره ای متصل به قاره های دیگر تاریخ
✍ استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
۱۶ اسفند ۱۴۰۳
@andishehekmat
✍ استاد دکتر حکمت اله ملاصالحی
۱۶ اسفند ۱۴۰۳
@andishehekmat