Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سهراب پور ناظری عزیز خالق نمایش زیبای
#سی_صد از مفهوم ایران میگوید:

ایران برای ماها منتهای شادیه
و از طرفی سرحد غم و اندوهه.


گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاک است

@sohrabpournazeri
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#iran #ایران_بزرگ_فرهنگی #شاهنامه_پژوهی #اندوه #افتخار #شاهنامه

#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
دويست و پنجاهمین ۲۵۰ نشست شاهنامه خواني بانوان در دبي به گاه چهارشنبه ۱۹ فوریه ۲۰۲۵، برابر با 1 اسفند ماه ۱۴۰۳ و همزمانی با جشن سپندارمزگان در دبی
🎤سخنران : #نادره_پهلوان
✍️شرح گزارش : شیوا فرامرزی
در این نشست به بزرگداشت روز عشق ایرانشهری ، سپندارمزگان پرداخته شد و بجای ادامه داستان خسروپرویز ، به یکی از عاشقانه های زیبا و جاودانه شاهنامه ، داستان  کتایون و گشتاسپ پرداخته شد.

🔔 چرا باید رسم ملی سپندارمزگان را گرامی تر از رسوم بیگانه همچون ولنتاین بدانیم ⁉️

سپنته آرمئیتی ایزد بانوی زمین، باروری، مظهر زمین مقدس، پایداری و عشق حمایتگر است.
سپندارمذگان، نه تنها یک روز در تقویم، بلکه نماد فرهنگ ایرانشهری در احترام، مهربانی و عشق است.این رسم کهن با بیش از سه هزار سال قدمت نشان میدهد چگونه در فرهنگ  نیکان ما  ، زنان چه در خانه  و چه در جامعه ستوده میشدند، چه خواهر چه همسر چه مادر چه معشوقه، در این روز زنان و دختران پادشاه خانه میشدند و همسران و پدران و برادران  به فرمان آنها  بودند  و برایشان هدیه می‌گرفتند و قدردانی میکردند ، در ایبن کهن و  زیبای ایران گلی که برای ابراز عشق  میباشد . به رنگ بنفش می باشد نه سرخ ،  این موضوع بطور مکتوب در کتاب ویس و رامین  توسط  فخرالدین اسعد گرگانی نگاشته شده است. ویس دختری زیبا روی که در جریان اتفاقاتی،  همبازی دوران کودکیش رامین را میبیند و عاشق یکدیگر  میشوند ، از دسته گلی بنفش برای نشان دادن عشقش به رامین استفاده می‌کند و به او میگوید : هر گاه گل بنفشه دیدی ،  مرا به یاد اور ، و رامین به یاد معشوق خود ویس هر روز گلی بنفشه میچید  و آن را به یاد گیسوان ویس، پرپر میکرد.
🟪  #بانو_پهلوان در این مورد اشاره کردند که چرا رنگ بنفش  و نه قرمز؟ زیرا   گل بنفش ترکیبی از رنگ آبی( نماد عقل) و رنگ قرمز نماد (شور و احساس) است و ترکیب این دو رنگ که  بنفش  می باشد  یعنی تعالی بین شور و خرد  که همان عشق پاک و عمیق  است که عاری از هیجانات زودگذر می باشد .

🟪 در این روز همچنین ، مردان و پسران دم بخت
کارتهای نقاشی شده را تهیه میکردند و با نوشتن جملاتی زیبا و دلنواز ، آنرا به عشق زندگی خود هدیه می‌دادند. همانگونه که در جشن مهرگان چنین میکردند و هدیه دادن کارت شادباش مرسوم بود .
در آیین ایرانشهری از این روز با عنوان مردگیران هم یاد میشده،چون در گذشته در این روز مردان جوان و دم بخت  خود را می آراستند و در جایگاهی در شهر جمع میشدند و دختران دم بخت نیز  آراسته و پیراسته  از بین آنها فرد شایسته همسری  خود را انتخاب میکردند و با دادن  دسته گل  و یا دستمال ابریشم  او را  به همسری  برمیگزیدند .
🟪چرا این رسم کهن در گذر زمان به دست فراموشی سپرده شد؟
۱، بعد از فروپاشی ساسانیان به دلیل تغییر نظام فرهنگی و اجتماعی و مذهبی ،  بسیاری از جشن های ایرانی  ممنوع  شد، زنان در فرهنگ  جدید ،  جایگاه و اختیار و ارزش و اهمیت  پیشین  را نداشتند، شاهد این مدعی ادعای گردشگرانی چون ابن بطوطه است که در حین عبور خود از ایران با فرهنگ مردگیران روبرو شده و آن راجاهلی و نشانه انحطاط عقلانی میداند. یا در تاریخ مسعودی که از کهن ترین تاریخهای موجود عربی پس اسلام   است هم به این رسم پرداخته شده و آن بسیار نکوهش کرده که باید با آن مقابله شود .
2_دومین دلیل تغییر تقویم ایرانیان از خورشیدی به هجری بود که باعث از بین رفتن تاریخ  بسیاری از جشن ها  گشته است.

3_ سومین دلیل استعمار فرهنگی بود،  هجوم فرهنگ  بیگانه غربی که سرآغاز آن از دوران قاجار تا کنون بوده است سبب ورود  آئین هایی مانند  ولنتاین  شد که  با صرف هزینه های هنگفت و حمایت های تجاری و صنعتی  سبب  فراگیر شدن انها گشت  در حالیکه سپندارمزگان هیچ پشتبان و حمایت مالی در پشت خود نداشت .
4_ دلیل چهارم سیستم آموزشی ضعیف بود که نتوانست تاریخ و فرهنگ ایرانشهری را به نسل های نو بیاموزد.

🟪 حالا چرا باید دوباره سپندارمزگان را زنده کنیم و بجای بزرگداشت فرهنگ غربی ولنتاین این روز را پاس بداریم ⁉️

نخست اینکه این جشن باستانی کهن بیش از سه هزار سال قدمت دارد  و دارای  فسلفه ای ژرف و کهن  است ، حتی  ایزدبانویی  ویژه روز عشق به زنان را، دارد ،  برخلاف ولنتاین که کشیشی  بود که تنها ازدواج های ممنوعه را رسمیت میبخشید  و شور بختانه مبالغه و بزرگنمایی در آن  بسیار  انجام گشته است .
دوم اینکه این جشن ساده و معنوی پر از محتوای مثبت است و تنها ویژه  زن و مرد  نیست بلکه  در  این روز ،مادر ، خواهر و زمین  گرامی  داشته می‌شود.
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی

🆔@anjomanshahnameh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚 در ادامه نشست ۲۵۰ شاهنامه خوانی در دبی که همزمان با جشن سپندارمزگان میبود ، در بخش شاهنامه خوانی همانطور که اشاره گشت عاشقانه جاودان کتایون و گشتاسب ، بازخوانی گشت و مقایسه آن با داستان زریادرس و اوداتیس نوشته خارس
میتیلینی
(تاریخ نگار دربار اسکندر مقدونی)
پرداخته شد.
گزارش نشست: شیوا فرامرزی

📌 گشتاسپ  و زریر هر دو ، پسران لهراسپ شاه بودند که از چهره، و برز و بالا و جنگ آوری  و دانش زبانزد بودند. اما گشتاسپ با سری پر باد همواره در آرزوی تخت شاهی بود و وقتی از پدر درخواست تاج کرد و پدر او را خام و بی تجربه خواند،   او به قهر ابتدا آهنگ هند و بعد روم کرد. وی به کمک هیشوی از دریا گذشت و بعد از جستجوی بسیار برای کار در حالی که ناامید و خسته بود با کدخدایی از نوادگان فریدون روبرو شد که او را به خانه اش برد و زمانی را با هم سپری کردند.
📌 در همان زمان قیصر روم که زمان ازدواج دختر بزرگش کتایون رسیده بود ، در تدارک مهمانی بزرگی از سران و دلاوران بود تا دخترش در ان جمع ، فردی را به همسری برگزیند. قیصر صاحب ۳ دختر بود که از زیبایی و خرد  و روشندلی شهره بودند. کتایون چندی قبل خوابی دیده بود که در آن آفتابی به ناگه کشورش را روشن کرد و مردی بیگانه از میان انجمن همچون ستاره ثریا به چشم میاید بر تخت پادشاهی می نشیند .
شبی که قیصر همه نامداران را فراخواند کتایون همراه ندیمه ها و همراهانش وارد مهمانی شدند. مدتی کتایون بین مردان گذر کرد اما هیچکس را شایسته نیافت. قیصر که از این موضوع در شگفت بود دستوری دوباره داد که این بار، از سراسر امپراتوری روم ، جوانان شایسته و دلاور را فرابخوانند تا شاید دخترش شوی مناسب خود را بگزیند، وقتی خبر به کدخدای دوست گشتاسپ رسید به نزد گشتاسپ امد و گفت:
دیگر در گوشه ای پنهان بودن بس است بیا با من به دربار برویم بلکه با دیدن تخت و تاج پادشاهی به یاد دوران گذشته خود بیافتی و اندوه دلت سبک بشود.
ادامه در کامنت زیر
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی

🆔@anjomanshahnameh
گشتاسپ حرف او را پذیرفت و لباس مناسبی به تن کرد و پس از رسیدن به نزدیکی دربار در کنجی از ایوان به یاد گذشته خود با دلی پر درد نشیته بود .
کتایون نیز در همان زمان وارد میهمانی در ایوان کاخ گشت و دوباره همه جوانان را از زیر نظر گذراند و نا امید از دیدن همه ، ناگهان از دور چشمش به چهره گشتاسب افتاد و همانی را دید که در خواب خود دیده بود و بانگ برآورد که خوابش تعبیر شده و او همان مرد رویاهایش است. و به جای اینکه دسته گلش را به او بدهد تاج خود را بر سر او نهاد! یکی از همراهان شاهدخت فورا خبر را به قیصررساند و به شاه گفت ، کتایون مردی خوش چهره خوش و بلند بالا و با فره را سرانجام پسندیده ، او بطور حتم مورد پسند همه واقع می‌شود، اما تنها یک مشکل وجود دارد که او بیگانه است و نام و نشان او را کسی او را نمیداند.
قیصر برآشفت و گفت اگر قرار است دختر من با بیگانه ای که تبار رومی ندارد ازدواج کند وبر نژاد پادشاهی ما ننگ آورد بهتر است که هر دوی آنها را همین جا سر ببریم!
اما اسقف به او گفت این تصمیم درستی نیست . تا بوده رسم ما همین بوده و تو خود مهمانی برای دخترت ترتیب دادی و از قبل هم با او شرط نکرده بودی که فقط همسر رومی نژاد باید انتخاب کند ، نباید از عدالت خارج شوی ! قیصر پس از شنیدن سخنان اسقف از خون انها منصرف شد ،اما به کتایون و گشتاسب فرمان داد که برای همیشه از قصر خارج شوند و کتایون را از ارث و مقام و منصب نیز محروم کرد . گشتاسپ با دیدن این وضعیت ، از طرف متعجب و از سوی دیگر جهان آفرین را سپاس گفت و به کتایون گفت تو چرا از بین این همه دلاور و نامی مرا برگزیدی؟ هنوز دیر نشده و با انتخاب فرد درست میتوانی تاج و آبرویت را نزد پدر بدست بیاوری . کتایون گفت بدگمان و بدبین نباش و با گردش آسمان و تقدیر نباید جنگید، من تو را در خواب دیده ام و حتی با یک زندگی ساده و غیر اشرافی هم نزد تو خرسند خواهم بود.سپس آن دو از قصر بیرون رفتند و باز کدخدا به کمکشان آمد، جشن کوچکی در خانه خود با انواع غذاها برای انها برپا کرد .
کتایون که هنوز چندی از جواهراتش را همرا داشت ، گوهری را به گوهرشناسی به شش هزار دینار فروخت تا زندگی مشترکشان را آغاز کنند. گشتاسپ شغل شکار را برگزید و زندگانی را گذران میکردند . با دست روزگار گشتاسپ باز هیشوی را دید و با هیشوی و کدخدا شریک شد. از فروش هرشکار سهمی به هیشوی، سهمی به کدخدا میدادو اینگونه مخارج زندگی را تهیه میکرد و در کنار کتایون زندگی را گذرا می کردند.

#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
.....🆔.@anjomanshahnameh
برگزاری نشست 251 شاهنامه خوانی در دبی.
زمان : چهارشنبه 15 اسفند (5مارچ)
10،30 بامداد
مکان : ارت بازار (جمیرا)
اموزگار #نادره_پهلوان


بخشی که باز خوانی می‌شود؛
آخرین تلاش‌های خسرو پرویز ، شاهزاده جوان ایرانی ،برای برقراری صلح با بهرام چوبینه ، سردار قدرتمند و شورشی سپاه ایران ، در این نشست به پیامدهای این رودررویی نا برابر پرداخته می‌شود.

#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
Forwarded from اتچ بات
روز افزون
شخصیت #روزافزون در کتاب سمک عیار نوشته فرامرز پور خداداد بسیار جالب است.
سپهسالار شهر ماچین فردی بنام کانون است که دو پسر به نامهای رزمیار و بهزاد و دختری به نام #روزافزون دارد.
کانون فرد مورد اعتماد ارمنشاه پادشاه ماچین است و در جریان جنگ های متوالی بین خورشید شاه و ارمنشاه در کتاب سمک عیار او قصد دارد که سمک عیار را دستگیر کرده و تحویل ارمنشاه بدهد، اما در این میان دختر کانون که فردی عیار پیشه است و بصورت مخفی شب روی (کار مخصوص عیاران) و فنون رزمی را آموزش دیده بود و از مریدان سرسخت (شادی خورده )سمک عیار است و در جریان داستان کارهایی را انجام میدهد که شنیدن آنها خالی از لطف نیست.
هنگامی که سمک در خانه کانون بازداشت شده و زندانی بود، روزافزون با خود گفت حیف چنین عیار پیشه ای که در بند باشد پس فکری برای آزادی او انجام داد، نیمه شب که همه نگهبانان در خواب رفتند، در اتاقی که سمک در آن بود را از لولا درآورد و دست و پای سمک را از بند گشود و او را آزاد کرد و هنگامی که سمک نام او را پرسید در جواب فقط گفت «تو را با نام من چه کار؟؟» و آنجا را ترک کرد و برای اولین بار در داستان سمک عیار کسی هست که سمک را از خطر نجات میدهد.
📖بن مایه : سمک عیار جلد نخست صفحه ۴۲۲

___
#نشست_مجازی_بانوان_سمک_عیار
🆔@Samake_ayaar
در شاهنامه فردوسی، ماجرای ملاقات سیندخت با سام به تفصیل روایت شده ، زمانیکه تنش بین دو سرزمین کابل و ایران به اوج خود میرسد و هر زمان امکان جنگ بین دو دو سرزمین پیش بینی میشد ، سیندخت همسرِ مهراب (شاه کابل ) به او پیشنهاد می‌دهد که این چاره جویی را به من بسپار و اجازه بده تا به دربار ایران بروم و با آنها گفتگو گنم من با سلاح خرد و تدبیر نلاش میگنم که از هر جنگی ، جلوگیری کنم !
سپس سیندخت با هدایای فراوان بصورت فردی ناشناس به سوی دربار سام ، پهلوان ایران زمین می‌رود و پس از گرفتن پیمان و زینهار خود را به او می شناساند و به گفتگو می‌پردازد، او با هدایای فراوان نزد سام می‌رود و با سخنان سنجیده و خردمندانه او را به صلح قانع می‌کند.سام پس از شنیدن سخنان خردمندانه سیندخت، تحت تأثیر قرار می‌گیرد و از جنگ چشم‌پوشی می‌کند. گفت‌وگوی آن‌ها با احترام و ادب فراوان انجام می‌شود و در انتها سام دست سیندخت را در دست می‌گیرد و پیمان میبندد، در اینجا نخستین بار است که برای پیمان بستن در شاهنامه به رسم دست دادن ، اشاره می‌شود، با توجه به این روایت شاهنامه ، می‌توان #سیندخت را نخستین سفیر صلح در ایران دانست که با گفتگویی خردمندانه از جنگی خانمانسوز بین دو کشور جلوگیری می‌کند.
#نادره_پهلوان



#زنان_شاهنامه

#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
🛎 شاهنامه در دو بازخوانی
(یادداشت‌های شاهرخ مسکوب بر شاهنامه‌ی فردوسی)
شاهرخ مسکوب
#مهری_بهفر
نشر نو

تجدید چاپ شد.

#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
زنانی که کتاب می‌‌خوانند،
برای جوامع نابرابر و مرد سالار خطرناک‌اند،
زیرا آنها با مطالعه می‌‌توانند
دنیایی بهتر را تصور و برای به وجود آوردنش مبارزه کنند.

#برتراند_راسل

#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سروده ای زیبا از چکامه سرای معاصر بانو
#هما_ارژنگی در باره شخصیت های زن شاهنامه ، به مناسبت دویستمین (۲۰۰) نشست سراسری مجازی ، انجمن شاهنامه خوانی بانوان در دبي ، مونترال ، ایران، امریکا، لندن.
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
🆔@anjomanshahnameh
نگاره هایی به دیرینگی 1400 سال از رویدادهای شاهنامه در دیوارهایی از محل های مختلف در تاجیکستان !

در نگارگری حماسی شهر پنجکنت تاجیکستان نگاره هایی از اسطوره های شاهنامه همچون :
رستم، سیاوش (دوره ساسانیان)،
گردآفرید و ...را می‌توان یافت .
نگاره های دیواری شهر پنجکنت در تاجیکستان در ساختمان‌های مختلف مانند پرستشگاه‌ها و منازل
شخصی پیدا گردیده است.

دیرینگی شاهنامه فردوسی حدود ۱۰۰۰سال و دیرینگی این دیوارنگاره ها به ۱۴۰۰ پیش سال باز می‌گردد که این نشان از کهن بودن تاریخ اساطیر ایران و شواهد و مدارکی دال بر واقعیت داشتن رویدادهای ها و پیوستگی فرهنگی ایرانیان در مرزهای ایرانشهر است .

در این دیوارنگاره ها در شهر پنجکنت، سواری خوش اندام به همراه یارانش، با دشمنانی همچون هیولای مار مانند و دیو‌ها در حال نبرد است. این سوار و پهلوان که عنصر یگانه و مهم در همه این نقاشی‌ها می باشد ، زره ای از پوست پلنگ در بر دارد و اسبش به رنگ سرخ است. همه اینها یادآور رستم دستان، برجسته ترین پهلوان شاهنامه فردوسی می‌باشند (بلنیتسکی، ۱۳۹۰: ۱۶۰).

پنجکنت شهری در شمال تاجیکستان است که دیوارنگاری‌های سغدی فراوانی در آن یافت شده است. برخی از این دیوارنگاره ها در موزه ارمیتاژ سن‌پترزبورگ نگهداری می‌شود.

#انجمن_شاهنامه_خوانی_مونترال
#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_سراسری
🆔@anjomanshahnameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📌بئاتریس سالاس، استاد دانشگاه و مترجم ونزوئلایی‌تبار، نخستین ترجمهٔ کامل شاهنامهٔ فردوسی به زبان اسپانیایی را انجام داده است. او بیش از ۳۲ سال در ایران زندگی کرده و در دانشگاه‌های آزاد اسلامی و تهران به تدریس زبان اسپانیایی پرداخته است.
📌سالاس برای ترجمهٔ شاهنامه، نسخهٔ منثور ژول مول را برگزید تا به زبان اسپانیایی نزدیک‌تر باشد. او بیش از ۸ سال از زندگی‌اش را صرف این ترجمه کرده و در سال ۱۴۰۱، این اثر در مکزیک رونمایی شد.

او در مصاحبه‌ای اظهار داشت که شاهنامه را دایره‌المعارفی می‌داند که نیازمند اطلاعات تاریخی دقیق برای ترجمه است. سالاس همچنین مقاله‌ای دربارهٔ تأثیرات شاهنامه بر ادبیات غرب، به‌ویژه بر بالتاسار گراسیان، نویسندهٔ اسپانیایی، نوشته است.

📌تلاش‌های بئاتریس سالاس در ترجمهٔ شاهنامه به زبان اسپانیایی، گامی مهم در معرفی فرهنگ و ادبیات ایرانی به جامعهٔ اسپانیایی‌زبان به‌شمار می‌آید.

📌او باور دارد که داستان سریال پر فروش تاج و تخت الهام گرفته شده از داستان‌های شاهنامه‌ می باشد .

#انجمن_شاهنامه_خوانی_دبی
#انجمن_شاهنامه_خوانی_سراسری
🆔@anjomanshahnameh
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
2025/03/08 07:49:06
Back to Top
HTML Embed Code: