◀️ دوربین، یاسین، آتش
🔰
حماس از ساعت نخست توفان الاقصی دوربین را کنار آرپیجی و اسلحه وارد نبرد کرد. تصویر اتفاق با خود اتفاق فاصله چندانی نداشت و چه بسا میشد شکستن دیوار یک میلیارد دلاری اطراف نواز غزه را به صورت زنده روی آنتن تلویزیونهای ماهوارهای جهان فرستاد.
ساعتی از حمله نگذشته بود که حماس بیانیه مکتوب داد و در تمام مدت جنگ سخن گفت. کوتاه و صریح، بیآنکه عقب بنشیند؛ صادق و شفاف، بیآنکه چیزی را مخفی کند و البته سخنگو و نماد هم ساخت.
لازم نیست همیشه حرف بزنی. مثلث قرمز الاعلام العسکری مقاومت روی ویدئوهای حمله به سربازان و تانکهای اسرائیلی که با تدوین و موسیقی منحصربهفردی همراه بود، مهمترین نماد زندگی و موفقیت مقاومت شد، حتی وقتی اخبار تلخ ترور فرماندهان مقاومت در لبنان و فلسطین و سوریه و ایران به تیتر یک رسانههای جهان تبدیل میشد.
ویدئوهای حیرتانگیز مثلث قرمز، صدای نفس نفس مجاهدی را که راکتانداز ضدتانک یاسین را به دوش میکشد و از این ویرانه به آن خرابه در خیابانها و کوچههای غزه میدود، حذف نکرده.
رسانه حماس در یک عملیات شناختی وسیع و البته متکی بر ایمان غریزی به کمک سه روش یا راهبرد توانست در قامت یک رسانه تراز در یک نبرد نامتقارن (Unconventional warfare) ظاهر شود، تا جایی که شاید بتوان حماس و جهاد اسلامی را مؤسس نخستین رسانه نامتقارن جنگی نامید. «توجه به جزئیات»، «تنوع در پرداخت» و «انسجام در روایت» 3 اصل بنیادین چنین رسانهای محسوب میشود.
1⃣در اولی، از آنجا که دایره یا تعداد مخاطب به اندازه اثرگذاری بر خود مخاطب مهم نیست، نیازی هم نیست جزئیات سوژه مورد پرداخت قرار گیرد. همین که به جزئیات توجه شده باشد، کافی است. از این رو است که در یکی از مراسم تبادل اسرا، طرح و لوگوی ۶ لشکر ارتش اسرائیل در بنر زیر پای رزمندگان حماس تصویر میشود اما روی آن تمرکز نمیشود. پیام قرار نیست بازدید میلیونی بگیرد و همین که فرماندهان نظامی ارتش رژیم صهیونیستی و نیروهای کادر لشکر ۳۶ زرهی، سرویس امنیت عمومی شینبت یا لشکر اطلاعات نظامی امان تصویر لشکر پرهیبت و هیمنهشان را آنجا در حقارتبارترین وضعیت ببینند، کافی است.
2⃣در دومی، یک بازیگر نبردهای نامتقارن از همه قالبها و ابزارها استفاده میکند، بویژه در شرایطی که هجوم برای بایکوت پیامهای او تشدید میشود.
از این رو است که به موازات ویدئوی سخنرانی ابوعبیده، پیام مکتوب تلگرامی هم صادر میشود و حتی ویدئوهای مردمی از رخدادها هم دستمایه حرکت رسانهای حماس میشود. حماس، خط مرز رسانه حکومتی و رسانه مردمی را برداشت و حتی پویشهایی مانند «یک عدد نیستیم» را هم به کار گرفت.
3⃣در سومی یعنی «انسجام در روایت» بهرغم همه دشواریها و رنجهایی که فلسطینیان در طول ۱۵ ماه گذشته تحمل کردند، هیچ صدای مخالف یا معارضی یا روایت ضعف و انزوایی که مقاومت را مردد یا متزلزل کند، بلند نشد.
اگر نبود همین انسجام که البته برآمده از گونهای مقبولیت است، نخستین صدای فلسطینیها پس از آتشبس «ما مردان محمد ضیف هستیم» نمیشد.
مجموعه این عناصر و تاکتیکها حماس را که به صورت قطع از حیث نظامی و تسلیحاتی و به صورت کلاسیک در نبرد ۱۵ ماهه اخیر، مغلوب و بازنده بوده است، به یک پیروز قطعی تبدیل کرد و بیش از همه، فلسطینیهای رنجدیده را مطمئن کرد که فرزندان آنها از پس پیشبرد آرمانی که برایش بیش از ۵۰ هزار نفر در همین جنگ اخیر به شهادت رسیدهاند، برمیآیند؛ موضوعی که در دیدار اخیر رهبر انقلاب با هیات سیاسی حماس نیز مورد اشاره قرار گرفت: «نیروهای مقاومت و حماس در کارهای تبلیغاتی و رسانهای عملکرد بسیار عالی داشتند و این روش باید ادامه یابد».
متن کامل را اینجا بخوانید:
http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4253/1/298813/0
🆔@asar1398
🔰
کلاس درس رسانهای حماس در نبردهای نامتقارن
حماس از ساعت نخست توفان الاقصی دوربین را کنار آرپیجی و اسلحه وارد نبرد کرد. تصویر اتفاق با خود اتفاق فاصله چندانی نداشت و چه بسا میشد شکستن دیوار یک میلیارد دلاری اطراف نواز غزه را به صورت زنده روی آنتن تلویزیونهای ماهوارهای جهان فرستاد.
ساعتی از حمله نگذشته بود که حماس بیانیه مکتوب داد و در تمام مدت جنگ سخن گفت. کوتاه و صریح، بیآنکه عقب بنشیند؛ صادق و شفاف، بیآنکه چیزی را مخفی کند و البته سخنگو و نماد هم ساخت.
لازم نیست همیشه حرف بزنی. مثلث قرمز الاعلام العسکری مقاومت روی ویدئوهای حمله به سربازان و تانکهای اسرائیلی که با تدوین و موسیقی منحصربهفردی همراه بود، مهمترین نماد زندگی و موفقیت مقاومت شد، حتی وقتی اخبار تلخ ترور فرماندهان مقاومت در لبنان و فلسطین و سوریه و ایران به تیتر یک رسانههای جهان تبدیل میشد.
ویدئوهای حیرتانگیز مثلث قرمز، صدای نفس نفس مجاهدی را که راکتانداز ضدتانک یاسین را به دوش میکشد و از این ویرانه به آن خرابه در خیابانها و کوچههای غزه میدود، حذف نکرده.
رسانه حماس در یک عملیات شناختی وسیع و البته متکی بر ایمان غریزی به کمک سه روش یا راهبرد توانست در قامت یک رسانه تراز در یک نبرد نامتقارن (Unconventional warfare) ظاهر شود، تا جایی که شاید بتوان حماس و جهاد اسلامی را مؤسس نخستین رسانه نامتقارن جنگی نامید. «توجه به جزئیات»، «تنوع در پرداخت» و «انسجام در روایت» 3 اصل بنیادین چنین رسانهای محسوب میشود.
1⃣در اولی، از آنجا که دایره یا تعداد مخاطب به اندازه اثرگذاری بر خود مخاطب مهم نیست، نیازی هم نیست جزئیات سوژه مورد پرداخت قرار گیرد. همین که به جزئیات توجه شده باشد، کافی است. از این رو است که در یکی از مراسم تبادل اسرا، طرح و لوگوی ۶ لشکر ارتش اسرائیل در بنر زیر پای رزمندگان حماس تصویر میشود اما روی آن تمرکز نمیشود. پیام قرار نیست بازدید میلیونی بگیرد و همین که فرماندهان نظامی ارتش رژیم صهیونیستی و نیروهای کادر لشکر ۳۶ زرهی، سرویس امنیت عمومی شینبت یا لشکر اطلاعات نظامی امان تصویر لشکر پرهیبت و هیمنهشان را آنجا در حقارتبارترین وضعیت ببینند، کافی است.
2⃣در دومی، یک بازیگر نبردهای نامتقارن از همه قالبها و ابزارها استفاده میکند، بویژه در شرایطی که هجوم برای بایکوت پیامهای او تشدید میشود.
از این رو است که به موازات ویدئوی سخنرانی ابوعبیده، پیام مکتوب تلگرامی هم صادر میشود و حتی ویدئوهای مردمی از رخدادها هم دستمایه حرکت رسانهای حماس میشود. حماس، خط مرز رسانه حکومتی و رسانه مردمی را برداشت و حتی پویشهایی مانند «یک عدد نیستیم» را هم به کار گرفت.
3⃣در سومی یعنی «انسجام در روایت» بهرغم همه دشواریها و رنجهایی که فلسطینیان در طول ۱۵ ماه گذشته تحمل کردند، هیچ صدای مخالف یا معارضی یا روایت ضعف و انزوایی که مقاومت را مردد یا متزلزل کند، بلند نشد.
اگر نبود همین انسجام که البته برآمده از گونهای مقبولیت است، نخستین صدای فلسطینیها پس از آتشبس «ما مردان محمد ضیف هستیم» نمیشد.
مجموعه این عناصر و تاکتیکها حماس را که به صورت قطع از حیث نظامی و تسلیحاتی و به صورت کلاسیک در نبرد ۱۵ ماهه اخیر، مغلوب و بازنده بوده است، به یک پیروز قطعی تبدیل کرد و بیش از همه، فلسطینیهای رنجدیده را مطمئن کرد که فرزندان آنها از پس پیشبرد آرمانی که برایش بیش از ۵۰ هزار نفر در همین جنگ اخیر به شهادت رسیدهاند، برمیآیند؛ موضوعی که در دیدار اخیر رهبر انقلاب با هیات سیاسی حماس نیز مورد اشاره قرار گرفت: «نیروهای مقاومت و حماس در کارهای تبلیغاتی و رسانهای عملکرد بسیار عالی داشتند و این روش باید ادامه یابد».
متن کامل را اینجا بخوانید:
http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4253/1/298813/0
🆔@asar1398
◀️چهار بدل اهرمهای آشوبسازی ترامپ
وقتی کمتر از ۲۰۰ معترض به حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی مقابل سر در دانشگاه تهران رسیدند؛ امیر محمد خالقی، دانشجوی ترم سه رشته مدیریت کسب و کار دانشکده مدیریت دانشگاه تهران از دنیا رفته بود. از جراحت ناشی از درگیری با سارقان زورگیری که قصد کولهپشتیاش را کرده بودند، جایی حوالی تقاطع کوچه جنت و بزرگراه جلال آل احمد.
مرگ تلخ امیرمحمد و احساس سرد بیتوجهی به مطالبه دانشجویان برای ایجاد روشنایی مسیر در کوچه پشتی کوی دانشگاه و همچنین ساخت کیوسک، ساکنین کوی را متأثر و خشمگین کرد و جمعه ساکت کوی را به شلوغی و اعتراض فرو برد. مواجهه دانشجویان و نیروهای حراست و اندکی بعد، انتشار ویدئویی از سرپرست دانشگاه تهران در جمع دانشجویان که ناگهان هجوم میبرد و میکروفون را میگیرد و هیجانزده، سوگ امیرمحمد را الصاق میکند به ماجرای کوی دانشگاه در سال ۷۸ و همه تقصیرها را گردن لباس شخصیها میاندازد.
آیا ما با یک طرحواره آشوب روبروییم، آن هم در روزهای پایانی سال که به شکل طبیعی اصلاً زمین و زمینه التهاب ندارد یا ماجرا به کلی داخلی است که دشمن را هم به مداخله تحریک کرده؟ آشوب، حاصل انباشت خشم است و خشم به چیزی علاوه بر نارضایتی نیاز دارد.
چهار اصل مهم ترامپ در کتاب «هنر معامله» اتفاقاً نشان میدهد آنچه در پنج روز اخیر رخ داده، خلاف همه دادهها، یک طرحواره آشوبسازی برای اخلال در ایران است.
1⃣در «اهرمسازی»، ترامپ اصرار دارد از اطلاعات، فشار روانی و تهدید در یک مجموعه کامل بهره گیرد تا رقیب را به زانو درآورد. در نتیجه میتوان گفت ترامپ به هر اعتراض و دوقطبی، هر اندازه بیاهمیت و کمشمار وقع مینهد و از آن سکویی برای پیشبرد منافع خود میسازد، خواه این اعتراض، مخالفت با ادامه حصر موسوی و کروبی باشد و خواه اعتراض به عدم اجرای لایحه حجاب.
2⃣ در اصل دوم یعنی «ایجاد فضای عدم اطمینان» ترامپ به دنبال آن است با اتخاذ مواضع متناقض و نامشخص، رقیب را سر در گم کند و جرأت تصمیمگیری را از او بگیرد. در این حالت، بیتصمیمی به یک غشای نفوذ تبدیل میشود و در نتیجه، بلاتکلیفی و معطلی همچون یک ابزار فرساینده تابآوری افکار عمومی عمل میکند.
3⃣در اصل سوم یعنی «موضع قدرت را حفظ کن»، ترامپ در پی القای پیروزی پیش از مذاکره است. او همین هفته پیش در مواجهه با حماس وقتی مقاومت برای ساعاتی تحویل اسرا را به دلیل نقض عهد رژیم صهیونی متوقف کرد، برافروخته شد و حماس را تهدید کرد. اما ساعاتی بعد و پس از انجام وعدهها مطابق آنچه دو طرف پذیرفته بودند، همه چیز به روال عادی بازگشت. اما این شکست ترامپ را نه کسی دید و نه کسی بازتاب داد. چرا که او این اصل را همراه با اصل دیگری همراه میکند و آن «استفاده از رسانهها» است.
4⃣از لحظهای که ترامپ فرمان داده است رسانهها به جای خلیج مکزیک، «خلیج آمریکا» به کار ببرند؛ حتی گوگل هم در نقشههای آنلاین وبسایت و سامانه مربوط به موقعیتیاب خود دست برده و جالبتر آنکه دفتر مطبوعاتی کاخ سفید به خبرگزاری آسوشیتدپرس خبر داده نمایندگان این بنگاه خبری باسابقه را تنها به دلیل آنکه از اجرای این فرمان ترامپ خودداری کردهاند، به جلسات رسانهای و نشستهای خبری راه نمیدهد. در چنین شرایطی، آشوب بیش از آنکه برای براندازی باشد، برای کاستن از تابآوری و تحمیل شرایطی است که ترامپ میپسندد.
با این نگاه، شعار آن دانشجوی معترض، سوی ضدامریکایی میگیرد و اتفاقا هشداری برای ترامپی است که پس از طوفان الاقصی سر کار آمده. تغییر نظم امنیتی خاورمیانه با الگوهای نخنمای تکراری جواب نمیدهد و «خونی که ریخته میشه، با هیچی پاک نمیشه».
متن کامل را اینجا بخوانید:
http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4256/1/298914/0
🆔@asar1398
وقتی کمتر از ۲۰۰ معترض به حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی مقابل سر در دانشگاه تهران رسیدند؛ امیر محمد خالقی، دانشجوی ترم سه رشته مدیریت کسب و کار دانشکده مدیریت دانشگاه تهران از دنیا رفته بود. از جراحت ناشی از درگیری با سارقان زورگیری که قصد کولهپشتیاش را کرده بودند، جایی حوالی تقاطع کوچه جنت و بزرگراه جلال آل احمد.
مرگ تلخ امیرمحمد و احساس سرد بیتوجهی به مطالبه دانشجویان برای ایجاد روشنایی مسیر در کوچه پشتی کوی دانشگاه و همچنین ساخت کیوسک، ساکنین کوی را متأثر و خشمگین کرد و جمعه ساکت کوی را به شلوغی و اعتراض فرو برد. مواجهه دانشجویان و نیروهای حراست و اندکی بعد، انتشار ویدئویی از سرپرست دانشگاه تهران در جمع دانشجویان که ناگهان هجوم میبرد و میکروفون را میگیرد و هیجانزده، سوگ امیرمحمد را الصاق میکند به ماجرای کوی دانشگاه در سال ۷۸ و همه تقصیرها را گردن لباس شخصیها میاندازد.
آیا ما با یک طرحواره آشوب روبروییم، آن هم در روزهای پایانی سال که به شکل طبیعی اصلاً زمین و زمینه التهاب ندارد یا ماجرا به کلی داخلی است که دشمن را هم به مداخله تحریک کرده؟ آشوب، حاصل انباشت خشم است و خشم به چیزی علاوه بر نارضایتی نیاز دارد.
چهار اصل مهم ترامپ در کتاب «هنر معامله» اتفاقاً نشان میدهد آنچه در پنج روز اخیر رخ داده، خلاف همه دادهها، یک طرحواره آشوبسازی برای اخلال در ایران است.
1⃣در «اهرمسازی»، ترامپ اصرار دارد از اطلاعات، فشار روانی و تهدید در یک مجموعه کامل بهره گیرد تا رقیب را به زانو درآورد. در نتیجه میتوان گفت ترامپ به هر اعتراض و دوقطبی، هر اندازه بیاهمیت و کمشمار وقع مینهد و از آن سکویی برای پیشبرد منافع خود میسازد، خواه این اعتراض، مخالفت با ادامه حصر موسوی و کروبی باشد و خواه اعتراض به عدم اجرای لایحه حجاب.
2⃣ در اصل دوم یعنی «ایجاد فضای عدم اطمینان» ترامپ به دنبال آن است با اتخاذ مواضع متناقض و نامشخص، رقیب را سر در گم کند و جرأت تصمیمگیری را از او بگیرد. در این حالت، بیتصمیمی به یک غشای نفوذ تبدیل میشود و در نتیجه، بلاتکلیفی و معطلی همچون یک ابزار فرساینده تابآوری افکار عمومی عمل میکند.
3⃣در اصل سوم یعنی «موضع قدرت را حفظ کن»، ترامپ در پی القای پیروزی پیش از مذاکره است. او همین هفته پیش در مواجهه با حماس وقتی مقاومت برای ساعاتی تحویل اسرا را به دلیل نقض عهد رژیم صهیونی متوقف کرد، برافروخته شد و حماس را تهدید کرد. اما ساعاتی بعد و پس از انجام وعدهها مطابق آنچه دو طرف پذیرفته بودند، همه چیز به روال عادی بازگشت. اما این شکست ترامپ را نه کسی دید و نه کسی بازتاب داد. چرا که او این اصل را همراه با اصل دیگری همراه میکند و آن «استفاده از رسانهها» است.
4⃣از لحظهای که ترامپ فرمان داده است رسانهها به جای خلیج مکزیک، «خلیج آمریکا» به کار ببرند؛ حتی گوگل هم در نقشههای آنلاین وبسایت و سامانه مربوط به موقعیتیاب خود دست برده و جالبتر آنکه دفتر مطبوعاتی کاخ سفید به خبرگزاری آسوشیتدپرس خبر داده نمایندگان این بنگاه خبری باسابقه را تنها به دلیل آنکه از اجرای این فرمان ترامپ خودداری کردهاند، به جلسات رسانهای و نشستهای خبری راه نمیدهد. در چنین شرایطی، آشوب بیش از آنکه برای براندازی باشد، برای کاستن از تابآوری و تحمیل شرایطی است که ترامپ میپسندد.
با این نگاه، شعار آن دانشجوی معترض، سوی ضدامریکایی میگیرد و اتفاقا هشداری برای ترامپی است که پس از طوفان الاقصی سر کار آمده. تغییر نظم امنیتی خاورمیانه با الگوهای نخنمای تکراری جواب نمیدهد و «خونی که ریخته میشه، با هیچی پاک نمیشه».
متن کامل را اینجا بخوانید:
http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4256/1/298914/0
🆔@asar1398
Forwarded from أخٌفيالله #إنا_على_العهد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
◀️کامبک مقاومت، از نیوکمپ تا غزه
«کامبک رئال مقابل سیتی»، «کامبک لیورپول مقابل بارسا»، «کامبک بارسا به پاریس»؛ اینها پیشنهادات گوگل بود وقتی واژه «کامبک» را جستوجو کردم. اولی همین هفته پیش اتفاق افتاد؛ وقتی رئالمادرید در دقیقه ۹۲ گل سوم را زد و توانست بازی رفت مقابل منچسترسیتی را ببرد. سومی اما جنجالیتر از همه نتایج است.
هجدهم اسفند ۱۳۹۵ در نیوکمپ بارسلون؛ جایی که تیم اسپانیایی بارسلونا در دور رفت یکهشتم نهایی مقابل پاریسنژرمن آماده آن روزها در دیدار رفت ۴ تایی شده بود اما در بازی برگشت ۶ گل زد و در مجموع با نتیجه ۵ - ۶ پاریسنژرمن را شکست داد و به مرحله یکچهارم نهایی راه یافت. یکی دیگر از نتایجی که گوگل برایم آورده، کامبک (Comeback) به معنی بازگشت را اینطور توضیح داده: «در مسابقات ورزشی یعنی برگشتن از موقعیت شکست به موقعیت پیروزی»
از نهم مرداد ۱۴۰۳ تا ۳۰ بهمن همین امسال، تنها ۶ ماه و ۲۳ روز گذشته؛ از روزی که «زیاد النخاله» دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین در کنار «اسماعیل هنیه» رئیس دفتر سیاسی حماس، در دیدار با رهبر انقلاب از تثبیت پیروزی مردم مقاوم فلسطین گفتند؛ پس از ۳۰۰ روز نبرد نابرابر با دشمن صهیونی که هیچ حد و مرزی برای کشتار و جنایت در غزه ۳۶۵ کیلومترمربعی نداشت.
۱۵ ساعت بعد اسماعیل هنیه ترور شد و به شهادت رسید؛ در اقامتگاه سریاش در شمال تهران و به شکلی مرموز و عجیب که دست برتر اسرائیل را در جنگ اطلاعاتی فناورانه نشان میداد.
یک ماه و ۲۸ روز بعد، یعنی ششم مهر، سیدحسن نصرالله، دبیرکل حکیم، شجاع و بانفوذ حزبالله لبنان با بهکارگیری ۸۵ تن بمب آمریکایی ۱۰۹-BLU، ساخته شرکت «جنرال داینامیکس» به شهادت رسید.
۱۹ روز بعد هم یحیی سنوار، روی زمین، وسط میدان نبرد، دوشادوش باقی رزمندگان فلسطینی، در یک عملیات ترکیبی ارتش اسرائیل به شهادت رسید
اندکاندک تردیدها جان گرفت، صداها لرزید، شعارها ضعیف شد و هیمنه و خشم توفانی که نیروهای مقاومت در فلسطین و لبنان و یمن و سوریه علیه طراحی و نقشه اسرائیل داشتند، کمرنگ شد. نقطه عطف دراماتیک جنگ از نظر آسوشیتدپرس رقم خورده بود. «برایان کارتر» کارشناس موسسه مطالعات جنگ (ISW) که یک اندیشکده آمریکایی است، نوشت «حماس هنوز فرماندهان توانمندی دارد» اما آزادی اسرای اسرائیلی را هم بعید دانست.
ساعتی از اعلام آتشبس نگذشته بود که در قلب غزه ویران، جوانان فلسطینی حلقه شادی تشکیل دادند و فریاد زدند «احنا رجال محمد ضیف» (ما همه یاران محمد ضیف هستیم). انتشار اسامی اسرای فلسطینی که هیچیک امید نجات نداشتند و همگی برای سالیان فراوان پشت میلههای زندانهای رژیم صهیونیستی، حبسهای زجرآوری را تحمل کرده بودند، خشم سیاسیون و رسانههای اسرائیل را در پی داشت.
یک خبرنگار اسرائیلی نوشت: «هنیه، ضیف، سنوار و عاروری همه در زندان اسرائیل بودند و آزاد شدند». پایگاه خبری اسرائیلهیوم که افراطیترین رسانه راستگرای صهیونیستهاست نیز نوشت: «اسرائیل پیروزی مطلق را با شکست تمامعیار عوض کرد».
غیر از ۱۱۰ محکوم به حبس ابد که در فهرست آزادی شنبه هستند، «احمد برغوثی»، «مازن القاضی» و «منصور شریم»، «نائل عبید»، «محمد مصلح» و «احمد ابوهدیر» تاکنون آزاد شدهاند. محمد ضیفهایی که هنوز نمیشناسیمشان اما همگی در طراحی و تدارک حملاتی مرگبار علیه صهیونیستها مشارکت داشتهاند. اگر «مروان برغوثی» جانشین احتمالی محمود عباس، رئیس بیمار تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانه باختری هم در مرحله دوم آزاد شود، اسرائیل در گردابی که خود ساخته، غرق خواهد شد.
جهان، پیروزیهای ترامپ را میبیند و باختهای او را نمیشمارد. مثل گل ادینسون کاوانی، مهاجم پاریسنژرمن در دقیقه ۶۲ در آن کامبک معروف که ناگهان نوکمپ را به سکوت فرو برد. بارسلونا باید یک گل اضافه میزد تا صعود محقق شود. آن گل زده شد و به قول گزارشگر بازی، «معجزه نیوکمپ» رخ داد.
معجزه غزه رخ داده و مقاومت، کامبکزده است. چیزی شبیه یک معجزه رخ داده است، شبیه یک افسانه: «گفتیم مقاومت زنده است و زنده خواهد ماند. غزه پیروز شد، مقاومت نشان داد زنده خواهد ماند. آنچه مقابل چشم دنیا اتفاق میافتد، شبیه افسانه است».
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://vatanemrooz.ir/fa/news/401698/%DA%A9%D8%A7%D9%85%D8%A8%DA%A9-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%88%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D9%88%DA%A9%D9%85%D9%BE-%D8%AA%D8%A7-%D8%BA%D8%B2%D9%87
🆔@asar1398
«کامبک رئال مقابل سیتی»، «کامبک لیورپول مقابل بارسا»، «کامبک بارسا به پاریس»؛ اینها پیشنهادات گوگل بود وقتی واژه «کامبک» را جستوجو کردم. اولی همین هفته پیش اتفاق افتاد؛ وقتی رئالمادرید در دقیقه ۹۲ گل سوم را زد و توانست بازی رفت مقابل منچسترسیتی را ببرد. سومی اما جنجالیتر از همه نتایج است.
هجدهم اسفند ۱۳۹۵ در نیوکمپ بارسلون؛ جایی که تیم اسپانیایی بارسلونا در دور رفت یکهشتم نهایی مقابل پاریسنژرمن آماده آن روزها در دیدار رفت ۴ تایی شده بود اما در بازی برگشت ۶ گل زد و در مجموع با نتیجه ۵ - ۶ پاریسنژرمن را شکست داد و به مرحله یکچهارم نهایی راه یافت. یکی دیگر از نتایجی که گوگل برایم آورده، کامبک (Comeback) به معنی بازگشت را اینطور توضیح داده: «در مسابقات ورزشی یعنی برگشتن از موقعیت شکست به موقعیت پیروزی»
از نهم مرداد ۱۴۰۳ تا ۳۰ بهمن همین امسال، تنها ۶ ماه و ۲۳ روز گذشته؛ از روزی که «زیاد النخاله» دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین در کنار «اسماعیل هنیه» رئیس دفتر سیاسی حماس، در دیدار با رهبر انقلاب از تثبیت پیروزی مردم مقاوم فلسطین گفتند؛ پس از ۳۰۰ روز نبرد نابرابر با دشمن صهیونی که هیچ حد و مرزی برای کشتار و جنایت در غزه ۳۶۵ کیلومترمربعی نداشت.
۱۵ ساعت بعد اسماعیل هنیه ترور شد و به شهادت رسید؛ در اقامتگاه سریاش در شمال تهران و به شکلی مرموز و عجیب که دست برتر اسرائیل را در جنگ اطلاعاتی فناورانه نشان میداد.
یک ماه و ۲۸ روز بعد، یعنی ششم مهر، سیدحسن نصرالله، دبیرکل حکیم، شجاع و بانفوذ حزبالله لبنان با بهکارگیری ۸۵ تن بمب آمریکایی ۱۰۹-BLU، ساخته شرکت «جنرال داینامیکس» به شهادت رسید.
۱۹ روز بعد هم یحیی سنوار، روی زمین، وسط میدان نبرد، دوشادوش باقی رزمندگان فلسطینی، در یک عملیات ترکیبی ارتش اسرائیل به شهادت رسید
اندکاندک تردیدها جان گرفت، صداها لرزید، شعارها ضعیف شد و هیمنه و خشم توفانی که نیروهای مقاومت در فلسطین و لبنان و یمن و سوریه علیه طراحی و نقشه اسرائیل داشتند، کمرنگ شد. نقطه عطف دراماتیک جنگ از نظر آسوشیتدپرس رقم خورده بود. «برایان کارتر» کارشناس موسسه مطالعات جنگ (ISW) که یک اندیشکده آمریکایی است، نوشت «حماس هنوز فرماندهان توانمندی دارد» اما آزادی اسرای اسرائیلی را هم بعید دانست.
ساعتی از اعلام آتشبس نگذشته بود که در قلب غزه ویران، جوانان فلسطینی حلقه شادی تشکیل دادند و فریاد زدند «احنا رجال محمد ضیف» (ما همه یاران محمد ضیف هستیم). انتشار اسامی اسرای فلسطینی که هیچیک امید نجات نداشتند و همگی برای سالیان فراوان پشت میلههای زندانهای رژیم صهیونیستی، حبسهای زجرآوری را تحمل کرده بودند، خشم سیاسیون و رسانههای اسرائیل را در پی داشت.
یک خبرنگار اسرائیلی نوشت: «هنیه، ضیف، سنوار و عاروری همه در زندان اسرائیل بودند و آزاد شدند». پایگاه خبری اسرائیلهیوم که افراطیترین رسانه راستگرای صهیونیستهاست نیز نوشت: «اسرائیل پیروزی مطلق را با شکست تمامعیار عوض کرد».
غیر از ۱۱۰ محکوم به حبس ابد که در فهرست آزادی شنبه هستند، «احمد برغوثی»، «مازن القاضی» و «منصور شریم»، «نائل عبید»، «محمد مصلح» و «احمد ابوهدیر» تاکنون آزاد شدهاند. محمد ضیفهایی که هنوز نمیشناسیمشان اما همگی در طراحی و تدارک حملاتی مرگبار علیه صهیونیستها مشارکت داشتهاند. اگر «مروان برغوثی» جانشین احتمالی محمود عباس، رئیس بیمار تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانه باختری هم در مرحله دوم آزاد شود، اسرائیل در گردابی که خود ساخته، غرق خواهد شد.
جهان، پیروزیهای ترامپ را میبیند و باختهای او را نمیشمارد. مثل گل ادینسون کاوانی، مهاجم پاریسنژرمن در دقیقه ۶۲ در آن کامبک معروف که ناگهان نوکمپ را به سکوت فرو برد. بارسلونا باید یک گل اضافه میزد تا صعود محقق شود. آن گل زده شد و به قول گزارشگر بازی، «معجزه نیوکمپ» رخ داد.
معجزه غزه رخ داده و مقاومت، کامبکزده است. چیزی شبیه یک معجزه رخ داده است، شبیه یک افسانه: «گفتیم مقاومت زنده است و زنده خواهد ماند. غزه پیروز شد، مقاومت نشان داد زنده خواهد ماند. آنچه مقابل چشم دنیا اتفاق میافتد، شبیه افسانه است».
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://vatanemrooz.ir/fa/news/401698/%DA%A9%D8%A7%D9%85%D8%A8%DA%A9-%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%88%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D9%88%DA%A9%D9%85%D9%BE-%D8%AA%D8%A7-%D8%BA%D8%B2%D9%87
🆔@asar1398
vatanemrooz.ir
کامبک مقاومت، از نوکمپ تا غزه
Forwarded from كاغذ پاره
بحران راوی و روایت؛ فریاد در اتاق آکوستیک
«ورم» یکی از نشانهی بیماری «اریون» است. درست زیر چانه و روی گلو باد میکند طوری که وقتی کسی را با این نشانه ببینی لازم نیست پزشک باشی، خیلی زود تشخیص میدهی که بندهی خدا به اریون مبتلا شده.
برای درمان اما باید لزوما پیش پزشک رفت. «درمان» کار هر کسی نیست. برای عبور از دوران نقاهت و جلوگیری از عوارض شدید بیماری «تخصص» لازم است.
«ما در جنگ روایتها هستیم»، «ما میدان روایت را باختهایم»، «جنگ روایت را جدی بگیرید» و جملاتی شبیه این همه نشان از تشخیص درست دارند. تشخیصی که آن چنان پیچیدهنیست!در واقع تورم زیر گلوی جامعه از این بحران آنقدر بزرگ شده است که همه میتوانند مشکل را «تشخیص» بدهند.
اما درمان چه؟ نیمی از بحرانهای علوم اجتماعی در همین جا تمام میشود! جایی که «تخصص» به نظر بیاهمیت میآید. مسئله را پیدا کردیم! جنگ روایت، حالا برویم سراغ حل مسئله، ردیف بودجه تعریف کنیم، امکانات بدهیم، انسان رسانه بسازیم تا بروند و روایت کنند!
چه چیز را؟ برای چه کسی؟ با چه کیفیتی؟ در چه گفتمانی؟ در چه وسعت مخاطبی؟ پاسخ به تمام این سوالات در خوش بینانهترین حالت یا سکوت است یا نمیدانم!
فریاد شما در اتاق آکوستیک به گوش کسی نمیرسد. آواز شما هم همینطور! در واقع هیچ صدایی از شما به گوش هیچکس نمیرسد، مگر کسانی که در آن اتاق حضور دارند.
مواجهه ما با آنچه «جنگ روایت»صدایش میزنیم سالهاست که از همین قرار است. فهمیدهایم که روایت مهم است، فهمیدهایم که باید کاری کرد بعد چند نفر را جمع کردهایم در یک اتاق آکوستیک و جبرئیل وار فرمان «اقرا» دادهایم! یکی مرغ سحر میخواند، آن یکی فریاد میزند! دست آخر؟ همهمه چنان بالا گرفته که هیچ کدام از کسانی که داخل اتاقند صدای دقیقی نمیشنوند! بیرونیها هم که اصلا قرار نبود بشنوند!
باید صاف و پوست کندهتر از «بحران راوی و روایت» بگویم؟
خبری از روایت نیست! صدا به صدا نمیرسد، اهالی لبنان رفتارمان را به سخره میگیرند. منهای کوچک منبسطی که در حال روایت«خود» هستند نه «رخداد»! روزنامه نگار باید در تحریریه بماند، خانباجیهای فالوئردار برایمان روایت رای دادن رهبری را بگویند. مستندساز و عکاس پایش به هواپیما نمیرسد و باید با هزار زحمت خودش را یا به بغداد برساند یا شارجه! زمانی که تاثیر گذاری به اینگیجمنت و ورود سریعتر به اکسپلور تقلیل پیدا کرده!و دست آخر با گزارشهای بی مبنا برای شیفتگان اعداد بیمبنا اثبات میشود. وسط این کمدی بیکیفیت حتما پیرزن گلپایگانی( صل علی سه ترکه) اثر گذارتر از راویهای ساختگی با فرایندهای رشد مضحک است.
در لفافه حرف میزنم؟ بله در لفافه حرف میزنم، احتیاط لازم است.
#هدی_محمدی
«ورم» یکی از نشانهی بیماری «اریون» است. درست زیر چانه و روی گلو باد میکند طوری که وقتی کسی را با این نشانه ببینی لازم نیست پزشک باشی، خیلی زود تشخیص میدهی که بندهی خدا به اریون مبتلا شده.
برای درمان اما باید لزوما پیش پزشک رفت. «درمان» کار هر کسی نیست. برای عبور از دوران نقاهت و جلوگیری از عوارض شدید بیماری «تخصص» لازم است.
«ما در جنگ روایتها هستیم»، «ما میدان روایت را باختهایم»، «جنگ روایت را جدی بگیرید» و جملاتی شبیه این همه نشان از تشخیص درست دارند. تشخیصی که آن چنان پیچیدهنیست!در واقع تورم زیر گلوی جامعه از این بحران آنقدر بزرگ شده است که همه میتوانند مشکل را «تشخیص» بدهند.
اما درمان چه؟ نیمی از بحرانهای علوم اجتماعی در همین جا تمام میشود! جایی که «تخصص» به نظر بیاهمیت میآید. مسئله را پیدا کردیم! جنگ روایت، حالا برویم سراغ حل مسئله، ردیف بودجه تعریف کنیم، امکانات بدهیم، انسان رسانه بسازیم تا بروند و روایت کنند!
چه چیز را؟ برای چه کسی؟ با چه کیفیتی؟ در چه گفتمانی؟ در چه وسعت مخاطبی؟ پاسخ به تمام این سوالات در خوش بینانهترین حالت یا سکوت است یا نمیدانم!
فریاد شما در اتاق آکوستیک به گوش کسی نمیرسد. آواز شما هم همینطور! در واقع هیچ صدایی از شما به گوش هیچکس نمیرسد، مگر کسانی که در آن اتاق حضور دارند.
مواجهه ما با آنچه «جنگ روایت»صدایش میزنیم سالهاست که از همین قرار است. فهمیدهایم که روایت مهم است، فهمیدهایم که باید کاری کرد بعد چند نفر را جمع کردهایم در یک اتاق آکوستیک و جبرئیل وار فرمان «اقرا» دادهایم! یکی مرغ سحر میخواند، آن یکی فریاد میزند! دست آخر؟ همهمه چنان بالا گرفته که هیچ کدام از کسانی که داخل اتاقند صدای دقیقی نمیشنوند! بیرونیها هم که اصلا قرار نبود بشنوند!
باید صاف و پوست کندهتر از «بحران راوی و روایت» بگویم؟
خبری از روایت نیست! صدا به صدا نمیرسد، اهالی لبنان رفتارمان را به سخره میگیرند. منهای کوچک منبسطی که در حال روایت«خود» هستند نه «رخداد»! روزنامه نگار باید در تحریریه بماند، خانباجیهای فالوئردار برایمان روایت رای دادن رهبری را بگویند. مستندساز و عکاس پایش به هواپیما نمیرسد و باید با هزار زحمت خودش را یا به بغداد برساند یا شارجه! زمانی که تاثیر گذاری به اینگیجمنت و ورود سریعتر به اکسپلور تقلیل پیدا کرده!و دست آخر با گزارشهای بی مبنا برای شیفتگان اعداد بیمبنا اثبات میشود. وسط این کمدی بیکیفیت حتما پیرزن گلپایگانی( صل علی سه ترکه) اثر گذارتر از راویهای ساختگی با فرایندهای رشد مضحک است.
در لفافه حرف میزنم؟ بله در لفافه حرف میزنم، احتیاط لازم است.
#هدی_محمدی
Forwarded from اثر | محمد رستمپور
◀️مکتب عملیات روانی سید حسن نصرالله
وقتی سخن میگفت، بیش از ضاحیه و تهران، صدایش در تلآویو و واشنگتن شنیده میشد. رقیبش میدانست او دروغ نمیگوید. خودش گفته بود: «ما متعلق به مکتبی هستیم که دروغ را به عنوان عملیات روانی هم قبول ندارد». کمتر پیش میآید دشمنت چنین اعتمادی به حرفهایت داشته باشد. اعتماد، باور میآورد و باور، سد سخت ذهنی غیریت را میشکافد.
آیتالله سیدحسن نصرالله صرفاً مرشد و مدیر یک سازمان نبود. فقط یک چهره سیاسی نبود. تنها یک استراتژیست نظامی به حساب نمیآمد. پیش و بیش از همه اینها، یک رهبر و مراد معنوی و معنایی بود. نویسنده نبود اما کلمه را میشناخت. هیچ حساب کاربریای نداشت اما رسانه را بلد بود. تئوری نمیدانست اما در عمل، بهروزترین تئوریهای عملیات روانی و پیچیدهترین درسهای مدیریت رسانه را اجرا میکرد.
آنقدر طبیعی و غریزی بر محاسبه و تصویر و ادراک دشمن اثر میگذاشت که حتی دشمنش هم او را «هنرمند جنگ روانی» میدانست. نصرالله خلاف برخی تصورها که عملیات روانی و تبلیغات را حربه اردوگاه شر میخوانند، متکی بر ابزارها و تکنیکهای عملیات روانی بارها رقیب را به زانو درآورد.
متن کامل در:
http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4173/1/294837/0
🆔@asar1398
وقتی سخن میگفت، بیش از ضاحیه و تهران، صدایش در تلآویو و واشنگتن شنیده میشد. رقیبش میدانست او دروغ نمیگوید. خودش گفته بود: «ما متعلق به مکتبی هستیم که دروغ را به عنوان عملیات روانی هم قبول ندارد». کمتر پیش میآید دشمنت چنین اعتمادی به حرفهایت داشته باشد. اعتماد، باور میآورد و باور، سد سخت ذهنی غیریت را میشکافد.
آیتالله سیدحسن نصرالله صرفاً مرشد و مدیر یک سازمان نبود. فقط یک چهره سیاسی نبود. تنها یک استراتژیست نظامی به حساب نمیآمد. پیش و بیش از همه اینها، یک رهبر و مراد معنوی و معنایی بود. نویسنده نبود اما کلمه را میشناخت. هیچ حساب کاربریای نداشت اما رسانه را بلد بود. تئوری نمیدانست اما در عمل، بهروزترین تئوریهای عملیات روانی و پیچیدهترین درسهای مدیریت رسانه را اجرا میکرد.
آنقدر طبیعی و غریزی بر محاسبه و تصویر و ادراک دشمن اثر میگذاشت که حتی دشمنش هم او را «هنرمند جنگ روانی» میدانست. نصرالله خلاف برخی تصورها که عملیات روانی و تبلیغات را حربه اردوگاه شر میخوانند، متکی بر ابزارها و تکنیکهای عملیات روانی بارها رقیب را به زانو درآورد.
متن کامل در:
http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/4173/1/294837/0
🆔@asar1398
Forwarded from اخبار رهبر انقلاب
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from اثر | محمد رستمپور
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
◀️فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی با صدای شهید سید حسن نصرالله
دلم برای «یا غفار» گفتن شما تنگ میشود...
🆔@asar1398
دلم برای «یا غفار» گفتن شما تنگ میشود...
🆔@asar1398
Forwarded from ناپیدا
درنگی در بودجه نهادهای فرهنگی
یوسف پزشکیان
از سالها قبل برخی افراد چه بسا از روی دلسوزی و برخی به قصد اختلاف افکنی مطرح میکنند که بودجه نهادهای کمبازده و بیفایده را قطع کنید یا کم کنید. منظورشان هم عمدتا نهادهای فرهنگی است. میخواهم تاملی از منظر یک شخص حقیقی در این موضوع داشته باشم.
1️⃣ من به شخصه موافقم که بهرهوری در مجموعههای فرهنگی پائین است. اما این مشکل فقط مربوط به نهادهای فرهنگی نیست، در تمام سازمانهای کشور ما بهرهوری پایین است.
2️⃣ فارغ از اینکه تعطیل کردن یک مجموعهای درست است یا نه؛ تصمیمگیری درباره تعطیلی برخی از این مجموعهها طبق قانون به عهده دولت نیست. یعنی دولت نمیتواند مثلا صدا و سیما یا حوزه علمیه را تعطیل کند.
3️⃣ درست است که دولت بودجه را مینویسد، اما در نهایت این مجلس است که باید بودجه را تصویب کند. در مجلس ارقام بودجه تغییر میکند. اضافه یا کم میشود.
4️⃣ بودجه کل کشور امسال حدود ۱۲ هزار همت بود. با جستجویی که من کردم کل بودجه نهادهای فرهنگی حدود ۷۰ همت است، که بیشترین سهم را صدا و سیما با ۳۵ همت به خود اختصاص میدهد. یعنی بودجههای فرهنگی چیزی از مرتبه ۰.۶ درصد کل بودجه کشور را به خود اختصاص میدهد. کمتر از ۱ درصد.
5️⃣ عمده بودجه عمومی کشور مربوط به فصل ۱ است، یعنی حقوق و دستمزد. تعداد زیادی کارمند و حقوق بگیر در این ادارات شاغلاند و زندگی خود را با حقوقی که میگیرند منطبق کردهاند. ممکن است راهاندازی یک مجموعه یا استخدام تعدادی نیرو در روز اول اشتباه باشد، اما تعطیل کردن دفعی و بیرون کردن مستخدمین هم قابل دفاع نیست.
6️⃣ کشورها برای حفظ و ترویج فرهنگ خود هزینه میکنند. طنز ماجرا اینجاست که برخی کشورها هزینه میکنند تا ذهنیت ما را نسبت به مسائل کشور خودمان خراب کنند و مثلا اختصاص هزینه برای اعتقادات، فرهنگ و هنر را زیر سوال ببرند. من به لزوم هزینه کرد بر مسائل فرهنگی قائلم. اصل مطلب زیر سوال نیست. اما درباره کم و کیف آن باید بازبینی کنیم.
https://www.tgoop.com/ypezeshkian/1474
یوسف پزشکیان
از سالها قبل برخی افراد چه بسا از روی دلسوزی و برخی به قصد اختلاف افکنی مطرح میکنند که بودجه نهادهای کمبازده و بیفایده را قطع کنید یا کم کنید. منظورشان هم عمدتا نهادهای فرهنگی است. میخواهم تاملی از منظر یک شخص حقیقی در این موضوع داشته باشم.
1️⃣ من به شخصه موافقم که بهرهوری در مجموعههای فرهنگی پائین است. اما این مشکل فقط مربوط به نهادهای فرهنگی نیست، در تمام سازمانهای کشور ما بهرهوری پایین است.
2️⃣ فارغ از اینکه تعطیل کردن یک مجموعهای درست است یا نه؛ تصمیمگیری درباره تعطیلی برخی از این مجموعهها طبق قانون به عهده دولت نیست. یعنی دولت نمیتواند مثلا صدا و سیما یا حوزه علمیه را تعطیل کند.
3️⃣ درست است که دولت بودجه را مینویسد، اما در نهایت این مجلس است که باید بودجه را تصویب کند. در مجلس ارقام بودجه تغییر میکند. اضافه یا کم میشود.
4️⃣ بودجه کل کشور امسال حدود ۱۲ هزار همت بود. با جستجویی که من کردم کل بودجه نهادهای فرهنگی حدود ۷۰ همت است، که بیشترین سهم را صدا و سیما با ۳۵ همت به خود اختصاص میدهد. یعنی بودجههای فرهنگی چیزی از مرتبه ۰.۶ درصد کل بودجه کشور را به خود اختصاص میدهد. کمتر از ۱ درصد.
5️⃣ عمده بودجه عمومی کشور مربوط به فصل ۱ است، یعنی حقوق و دستمزد. تعداد زیادی کارمند و حقوق بگیر در این ادارات شاغلاند و زندگی خود را با حقوقی که میگیرند منطبق کردهاند. ممکن است راهاندازی یک مجموعه یا استخدام تعدادی نیرو در روز اول اشتباه باشد، اما تعطیل کردن دفعی و بیرون کردن مستخدمین هم قابل دفاع نیست.
6️⃣ کشورها برای حفظ و ترویج فرهنگ خود هزینه میکنند. طنز ماجرا اینجاست که برخی کشورها هزینه میکنند تا ذهنیت ما را نسبت به مسائل کشور خودمان خراب کنند و مثلا اختصاص هزینه برای اعتقادات، فرهنگ و هنر را زیر سوال ببرند. من به لزوم هزینه کرد بر مسائل فرهنگی قائلم. اصل مطلب زیر سوال نیست. اما درباره کم و کیف آن باید بازبینی کنیم.
https://www.tgoop.com/ypezeshkian/1474
Forwarded from ناپیدا
درنگی در بودجه نهادهای فرهنگی - ۲
یوسف پزشکیان
یک دوستی در کامنتهای پست قبلی نقدهای متعددی وارد کرده بود که ازجمله آنها این بود که: وقتی فروش نفت پایین میآید، ۱٪ بودجه کل هم مهم میشود و باید مدیریت شود. آنچه در پاسخ نوشتم، اینجا تکرار میکنم:
تبدیل کردن بودجه نهادهای فرهنگی به اولویت آدرس غلط دادن است. رئیسجمهور باید اولویت بندی کند. به سراغ مسائلی برود که سود و آورده بیشتر داشته باشد و آسیب و ریسک پایینتری داشته باشد.
الف - دهها موضوع را میتواند پیگیری کند که معادل ۱٪ بودجه کشور و بالاتر از آن باشد. مثلا ممکن است یک سرمایهگذار خارجی به تنهایی معادل این رقم را وارد کشور کند. به جای اینکه یکسال با این نهادها سر و کله بزند و آخرش هم معلوم نیست نتیجه مطلوب حاصل میشود یا نه، میتواند با ده تا سرمایهگذار جلسه بگذارد و امور سرمایهگزاری آنها را تسهیل کند.
ب - حجم افراد شاغل در این موسسهها به قدری بالاست که عملا قطع بودجه این مجموعهها را بیمعنی میکند.
گاهی فکر میکنم عدهای تعمدا میخواهند دولتها را در ایران زمین بزنند. اگر به فشارها عمل کند، سقوط میکند. اگر عمل نکند کتک میخورد.
@ypezeshkian
یوسف پزشکیان
یک دوستی در کامنتهای پست قبلی نقدهای متعددی وارد کرده بود که ازجمله آنها این بود که: وقتی فروش نفت پایین میآید، ۱٪ بودجه کل هم مهم میشود و باید مدیریت شود. آنچه در پاسخ نوشتم، اینجا تکرار میکنم:
تبدیل کردن بودجه نهادهای فرهنگی به اولویت آدرس غلط دادن است. رئیسجمهور باید اولویت بندی کند. به سراغ مسائلی برود که سود و آورده بیشتر داشته باشد و آسیب و ریسک پایینتری داشته باشد.
الف - دهها موضوع را میتواند پیگیری کند که معادل ۱٪ بودجه کشور و بالاتر از آن باشد. مثلا ممکن است یک سرمایهگذار خارجی به تنهایی معادل این رقم را وارد کشور کند. به جای اینکه یکسال با این نهادها سر و کله بزند و آخرش هم معلوم نیست نتیجه مطلوب حاصل میشود یا نه، میتواند با ده تا سرمایهگذار جلسه بگذارد و امور سرمایهگزاری آنها را تسهیل کند.
ب - حجم افراد شاغل در این موسسهها به قدری بالاست که عملا قطع بودجه این مجموعهها را بیمعنی میکند.
گاهی فکر میکنم عدهای تعمدا میخواهند دولتها را در ایران زمین بزنند. اگر به فشارها عمل کند، سقوط میکند. اگر عمل نکند کتک میخورد.
@ypezeshkian
◀️از بهشتی تا نصرالله؛ مبارزان راه آزادی
🔰تشابهات دو سید که رفتنشان دریغ و درد داشت
بخش اول
۲ سید، در زمان شهادت، یکی ۵۲ ساله و دیگری ۶۳ ساله. هر دو در پی ترور از دنیا رفتند و پس از شهادت هر دو، بدرقه پرحسرت و دردآلودی بر پا شد. تا ساعاتی پس از ترورشان، خبرها ضد و نقیض بود، از زنده بودنشان یا از زخمی شدنشان؛ به فاصله ۴۳ سال، از ۱۳۶۰ تا ۱۴۰۳، سید محمدحسین حسینی بهشتی از سرچشمه در قلب تهران و سیدحسن نصرالله از ضاحیه در جنوب بیروت.
سید محمدحسین فرزند یک روحانی ساده و سیدحسن فرزند یک بقال معمولی بود. شهید بهشتی از شاگردان امام خمینی(ره) در قم بود و شهید نصرالله، مفتخر به شاگردی سیدمحمدباقر صدر در نجف. هر دو بسیار پرمطالعه و اهل مباحثه و گفتوگوی علمی؛ یکی توانست درس و بحث فقهی را تمام کند و تا شورای عالی قضایی نظام نوپای سیاسی ایران پس از انقلاب راه یابد و دیگری به دلیل اشتغالات اجرایی تأسیس جنبشی علیه منافع و مقاصد رژیم صهیونیستی در لبنان نتوانست. هر دو در خوشپوشی و خوشلباسی شهره بودند و بیش از آن، به «صدق». بهشتی در یک مناظره تلویزیونی با سران و ایدهپردازان گروههای مختلف در سال ۱۳۶۰، صداقت را ضامن پیروزی انقلاب خواند و نصرالله هم ساعاتی پس از پیروزی حزبالله در بیرون راندن اسرائیلیها از جنوب لبنان پس از ۲۵ سال و ۱۸ سال پس از سخنان بهشتی، در یک سخنرانی عمومی با استناد به یک سخن امیرالمومنین علی علیهالسلام گفت: «این مبارزه نبود که ما را پیروز کرد، بلکه صداقت ما در مبارزه بود که عامل پیروزی شد».
هم بهشتی در میان گروههای مخالف جمهوری اسلامی و در واقع، در میان دشمنان نظری و مخالفان عملیاش، به صداقت شهره بود و هم نصرالله در میان تحلیلگران نظامی و چهرههای سیاسی اسرائیلی؛ تا جایی که یکیشان گفته بود ما به سخنان سیدحسن نصرالله اعتماد داریم! اما صداقت، تنها عامل کاریزمای بهشتی و نصرالله نبود.
آنها فقط حرف نمیزدند، اطمینان و اعتماد ایجاد میکردند. در پی ساختن بودند. بهشتی با آرا و نظراتش و با مدیریت و تدبیرش در مجلس خبرگان قانون اساسی، زیربنا و پی نظام جمهوری اسلامی را ساخت و نصرالله با مسؤولیتش در جایگاه دبیرکلی حزبالله لبنان، محور مقاومت را. با همه تکثری که جامعه لبنان هزارپاره داشت و گاه به آشفتگی و بیقاعدگی میمانست اما امام موسی چیز دیگری هم یاد داده بود. موسای صدر، مقتدای نصرالله و دوست عزیز بهشتی بود. سعه صدر و نگاه فراگیر سیاسی و اجتماعی برای بهره بردن از همه ظرفیتها، هم در وجود بهشتی معنا یافت و هم در کنشهای نصرالله.
از نظر آنان برای ساختن باید فراتر از جغرافیا، آمادگی و تمایل وجود داشته باشد. شنبه ۷ مه ۲۰۰۰، سیدحسن روبهروی جمعیتی که در بنت جبیل ایستاده بودند، همین را گفت. گفت این پیروزی فقط دستاورد حزبالله نیست و همه شرکتکنندگان در نبرد، از احزاب ملیگرا تا بعث و امل و حتی مسیحیان در اخراج صهیونیستها از لبنان سهیماند. گفت حزبالله یک پروژه ملی است که فقط درون مرزهای لبنان محدود و محصور نمیشود؛ نقیضی که یکی از بنیادهای سیاست مدرن را زیر سوال برده بود. یک پدیده ملی که اتفاقا به مرزهایی فراتر از میهن میاندیشد. چیزی برآمده از آنچه سیدمحمدحسین بهشتی در قانون اساسی مراد کرده بود: یک دولت - ملت که اهداف نهضتی و امتی دارد و چه بسا جهانوطنیترین واحد سیاسی جهان مدرن باشد، با نامی فراگیر که هیچ انحصاری نمیطلبد: «حزب خدا». شاید کوفی عنان مسیحی، دبیر کل وقت سازمان ملل در دیدار با سیدحسن نصرالله هم به همین موضوع فکر کرده بود، آن هم در روزهای آخر ژوئن ۲۰۰۰ که اسرائیل اخراج شده از لبنان به دنبال اعمال یک محاصره سیاسی بر لبنان بود.
حزب خدا اتفاقا از کارهای خدماتی شروع کرده بود، از توزیع گازوئیل و مواد سوختی میان مستضعفان تا نجات در راه ماندهها در کوران سرمای سالهای منتهی به دهه ۹۰ میلادی. یعنی همان کاری که سیدمحمدحسین بهشتی در ۵ سال اقامتش در آلمان به عنوان مبلغ در مرکز اسلامی هامبورگ در پیش گرفته بود؛ غیر از سخنرانی در مجامع علمی و فرهنگی و تألیف و تدریس، با توصیف «مختصر کمکهای مالی» در بیان خود او برای اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا.
....
🆔@asar1398
🔰تشابهات دو سید که رفتنشان دریغ و درد داشت
بخش اول
۲ سید، در زمان شهادت، یکی ۵۲ ساله و دیگری ۶۳ ساله. هر دو در پی ترور از دنیا رفتند و پس از شهادت هر دو، بدرقه پرحسرت و دردآلودی بر پا شد. تا ساعاتی پس از ترورشان، خبرها ضد و نقیض بود، از زنده بودنشان یا از زخمی شدنشان؛ به فاصله ۴۳ سال، از ۱۳۶۰ تا ۱۴۰۳، سید محمدحسین حسینی بهشتی از سرچشمه در قلب تهران و سیدحسن نصرالله از ضاحیه در جنوب بیروت.
سید محمدحسین فرزند یک روحانی ساده و سیدحسن فرزند یک بقال معمولی بود. شهید بهشتی از شاگردان امام خمینی(ره) در قم بود و شهید نصرالله، مفتخر به شاگردی سیدمحمدباقر صدر در نجف. هر دو بسیار پرمطالعه و اهل مباحثه و گفتوگوی علمی؛ یکی توانست درس و بحث فقهی را تمام کند و تا شورای عالی قضایی نظام نوپای سیاسی ایران پس از انقلاب راه یابد و دیگری به دلیل اشتغالات اجرایی تأسیس جنبشی علیه منافع و مقاصد رژیم صهیونیستی در لبنان نتوانست. هر دو در خوشپوشی و خوشلباسی شهره بودند و بیش از آن، به «صدق». بهشتی در یک مناظره تلویزیونی با سران و ایدهپردازان گروههای مختلف در سال ۱۳۶۰، صداقت را ضامن پیروزی انقلاب خواند و نصرالله هم ساعاتی پس از پیروزی حزبالله در بیرون راندن اسرائیلیها از جنوب لبنان پس از ۲۵ سال و ۱۸ سال پس از سخنان بهشتی، در یک سخنرانی عمومی با استناد به یک سخن امیرالمومنین علی علیهالسلام گفت: «این مبارزه نبود که ما را پیروز کرد، بلکه صداقت ما در مبارزه بود که عامل پیروزی شد».
هم بهشتی در میان گروههای مخالف جمهوری اسلامی و در واقع، در میان دشمنان نظری و مخالفان عملیاش، به صداقت شهره بود و هم نصرالله در میان تحلیلگران نظامی و چهرههای سیاسی اسرائیلی؛ تا جایی که یکیشان گفته بود ما به سخنان سیدحسن نصرالله اعتماد داریم! اما صداقت، تنها عامل کاریزمای بهشتی و نصرالله نبود.
آنها فقط حرف نمیزدند، اطمینان و اعتماد ایجاد میکردند. در پی ساختن بودند. بهشتی با آرا و نظراتش و با مدیریت و تدبیرش در مجلس خبرگان قانون اساسی، زیربنا و پی نظام جمهوری اسلامی را ساخت و نصرالله با مسؤولیتش در جایگاه دبیرکلی حزبالله لبنان، محور مقاومت را. با همه تکثری که جامعه لبنان هزارپاره داشت و گاه به آشفتگی و بیقاعدگی میمانست اما امام موسی چیز دیگری هم یاد داده بود. موسای صدر، مقتدای نصرالله و دوست عزیز بهشتی بود. سعه صدر و نگاه فراگیر سیاسی و اجتماعی برای بهره بردن از همه ظرفیتها، هم در وجود بهشتی معنا یافت و هم در کنشهای نصرالله.
از نظر آنان برای ساختن باید فراتر از جغرافیا، آمادگی و تمایل وجود داشته باشد. شنبه ۷ مه ۲۰۰۰، سیدحسن روبهروی جمعیتی که در بنت جبیل ایستاده بودند، همین را گفت. گفت این پیروزی فقط دستاورد حزبالله نیست و همه شرکتکنندگان در نبرد، از احزاب ملیگرا تا بعث و امل و حتی مسیحیان در اخراج صهیونیستها از لبنان سهیماند. گفت حزبالله یک پروژه ملی است که فقط درون مرزهای لبنان محدود و محصور نمیشود؛ نقیضی که یکی از بنیادهای سیاست مدرن را زیر سوال برده بود. یک پدیده ملی که اتفاقا به مرزهایی فراتر از میهن میاندیشد. چیزی برآمده از آنچه سیدمحمدحسین بهشتی در قانون اساسی مراد کرده بود: یک دولت - ملت که اهداف نهضتی و امتی دارد و چه بسا جهانوطنیترین واحد سیاسی جهان مدرن باشد، با نامی فراگیر که هیچ انحصاری نمیطلبد: «حزب خدا». شاید کوفی عنان مسیحی، دبیر کل وقت سازمان ملل در دیدار با سیدحسن نصرالله هم به همین موضوع فکر کرده بود، آن هم در روزهای آخر ژوئن ۲۰۰۰ که اسرائیل اخراج شده از لبنان به دنبال اعمال یک محاصره سیاسی بر لبنان بود.
حزب خدا اتفاقا از کارهای خدماتی شروع کرده بود، از توزیع گازوئیل و مواد سوختی میان مستضعفان تا نجات در راه ماندهها در کوران سرمای سالهای منتهی به دهه ۹۰ میلادی. یعنی همان کاری که سیدمحمدحسین بهشتی در ۵ سال اقامتش در آلمان به عنوان مبلغ در مرکز اسلامی هامبورگ در پیش گرفته بود؛ غیر از سخنرانی در مجامع علمی و فرهنگی و تألیف و تدریس، با توصیف «مختصر کمکهای مالی» در بیان خود او برای اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا.
....
🆔@asar1398
◀️از بهشتی تا نصرالله، مبارزان راه آزادی
🔰تشابهات دو سید که رفتنشان دریغ و درد داشت
بخش دوم
اینهاست که بودن بهشتی و نصرالله را جذاب میکند و رفتنشان را چنان اندوهبار و تلخ که گویی نفس کشیدن پس از آنها دشوار است و زجرآور. بهشتی اما گفته بود «ما روزی به دست میآییم که شهید بشویم» و نصرالله در سخنرانی پس از شهادت سردار قاسم سلیمانی از شهادتش خبر داده بود. پس از رفتن بهشتی، معمار انقلاب گفتند «بهشتی یک ملت بود برای ملت ما»، پس از رفتن نصرالله نیز رهبر انقلاب گفتند «سید مقاومت، یک شخص نبود، یک راه و یک مکتب بود و این راه همچنان ادامه خواهد یافت».
اگر امام خمینی(ره) نوشتند «مگر ما پیروان پاکان سرباخته در راه هدف نیستیم که از شهادت عزیزان خود به دل تردیدی راه دهیم؟»، آیتالله خامنهای هم نوشتند «بدن پاک او در سرزمین جهاد فیسبیلالله به خاک سپرده میشود ولی روح و راه او هر روز سرافرازتر از پیش جلوه خواهد کرد».
رفتن معمارها سخت است. آنچنان که گویی روح و رنگ ساختمان میرود اما معمارها از پی معمارهای دیگری میآیند. تاریخ توقف ندارد. پس از رفتن شهید بهشتی و پس از رفتن شهید نصرالله، حیفآمد نبودشان به دل و جان چنگ زد اما نه آن ۵۲ ساله و نه این ۶۴ ساله، نخستین مبارزان راه آزادی و انسانیت نبودند و نیستند. پیش از اینها، فقها و علما و مبارزان و سلحشوران بسیاری، جوان و پیر، با همه آن ویژگیها و مختصاتی که این دو داشتند، آمده بودند؛ با صدق نفسانی و کار اجرایی و کاریزمای سیاسی و نفوذ اجتماعی.
این ماییم که در حجاب معاصرت گمان میکنیم این منطق و مکتب و مسیر وابسته به اشخاص و چهرههاست. همچنان که حسین ابن علی علیهالسلام به مسلخ رفت و علی ابن الحسین علیهالسلام، ۳۴ سال بر منوال و مناط جدش، پله پله، گام به گام، فرد به فرد، تشکیلات ساخت و حزب خدا را تداوم و توسعه داد. نصرالله درست گفته بود: «ما به شهیدمان نمیگوییم خداحافظ، میگوییم به امید دیدار. به امید دیداری همراه با پیروزی خون بر شمشیر، به امید دیداری در شهادت، به امید دیداری در کنار محبوبمان».
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://vatanemrooz.ir/001gaC
🆔@asar1398
🔰تشابهات دو سید که رفتنشان دریغ و درد داشت
بخش دوم
اینهاست که بودن بهشتی و نصرالله را جذاب میکند و رفتنشان را چنان اندوهبار و تلخ که گویی نفس کشیدن پس از آنها دشوار است و زجرآور. بهشتی اما گفته بود «ما روزی به دست میآییم که شهید بشویم» و نصرالله در سخنرانی پس از شهادت سردار قاسم سلیمانی از شهادتش خبر داده بود. پس از رفتن بهشتی، معمار انقلاب گفتند «بهشتی یک ملت بود برای ملت ما»، پس از رفتن نصرالله نیز رهبر انقلاب گفتند «سید مقاومت، یک شخص نبود، یک راه و یک مکتب بود و این راه همچنان ادامه خواهد یافت».
اگر امام خمینی(ره) نوشتند «مگر ما پیروان پاکان سرباخته در راه هدف نیستیم که از شهادت عزیزان خود به دل تردیدی راه دهیم؟»، آیتالله خامنهای هم نوشتند «بدن پاک او در سرزمین جهاد فیسبیلالله به خاک سپرده میشود ولی روح و راه او هر روز سرافرازتر از پیش جلوه خواهد کرد».
رفتن معمارها سخت است. آنچنان که گویی روح و رنگ ساختمان میرود اما معمارها از پی معمارهای دیگری میآیند. تاریخ توقف ندارد. پس از رفتن شهید بهشتی و پس از رفتن شهید نصرالله، حیفآمد نبودشان به دل و جان چنگ زد اما نه آن ۵۲ ساله و نه این ۶۴ ساله، نخستین مبارزان راه آزادی و انسانیت نبودند و نیستند. پیش از اینها، فقها و علما و مبارزان و سلحشوران بسیاری، جوان و پیر، با همه آن ویژگیها و مختصاتی که این دو داشتند، آمده بودند؛ با صدق نفسانی و کار اجرایی و کاریزمای سیاسی و نفوذ اجتماعی.
این ماییم که در حجاب معاصرت گمان میکنیم این منطق و مکتب و مسیر وابسته به اشخاص و چهرههاست. همچنان که حسین ابن علی علیهالسلام به مسلخ رفت و علی ابن الحسین علیهالسلام، ۳۴ سال بر منوال و مناط جدش، پله پله، گام به گام، فرد به فرد، تشکیلات ساخت و حزب خدا را تداوم و توسعه داد. نصرالله درست گفته بود: «ما به شهیدمان نمیگوییم خداحافظ، میگوییم به امید دیدار. به امید دیداری همراه با پیروزی خون بر شمشیر، به امید دیداری در شهادت، به امید دیداری در کنار محبوبمان».
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://vatanemrooz.ir/001gaC
🆔@asar1398
Forwarded from خانه دیپلماسی
اندیشکده خانه دیپلماسی با همکاری مجمع شهرداران آسیایی برگزار میکند:
کارگاه یک روزه «مهندسی افکار عمومی در روابط بینالملل»
🔺 با تدریس دکتر محمد رستمپور، پژوهشگر سیاسی و مدرس دانشگاه
🟠 زمان ۹ اسفند / ساعت ۹تا۱۳
🟠 هزینه دوره: ۱ میلیون تومان
🔵 به شرکت کنندگان گواهی شرکت در دوره اعطا خواهد شد.
🔺 برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام با شماره ۰۹۹۳۸۴۰۶۵۴۴ (آقای طاهری) تماس بگیرید.
#کارگاه_آموزشی #رسانه #روابط_بین_الملل
@DiploHouse
کارگاه یک روزه «مهندسی افکار عمومی در روابط بینالملل»
🔺 با تدریس دکتر محمد رستمپور، پژوهشگر سیاسی و مدرس دانشگاه
🟠 زمان ۹ اسفند / ساعت ۹تا۱۳
🟠 هزینه دوره: ۱ میلیون تومان
🔵 به شرکت کنندگان گواهی شرکت در دوره اعطا خواهد شد.
🔺 برای اطلاعات بیشتر و ثبت نام با شماره ۰۹۹۳۸۴۰۶۵۴۴ (آقای طاهری) تماس بگیرید.
#کارگاه_آموزشی #رسانه #روابط_بین_الملل
@DiploHouse
Forwarded from سلمان معمار / گنجه🇵🇸
جولیا پتروس لبنان ندارد
یادم نمیرود ١٢ ساعت از بمباران سنگین ناحیه ای در لبنان گذشته بود، خبر پیچیده بود که احتمالا سید حسن نصرالله هدف بوده است و طبق معمول بعضی ادعا میکردند هیچ اتفاقی نیفتاده است. معلوم نبود کدام خبر باورنکردنی ترست. نیم ساعت مانده به اخبار ١۴ ناگهان برنامه های تلویزیون قطع شد، مجری کاملا رسمی اعلام کرد پیام مهمی از رهبری صادر شده است: فتوای جهاد! امری بیسابقه، اما کلماتی آشنا. چند روز قبل تر در یک سخنرانی همین فتوا صادر شده بود اما انگار نه انگار و بعدش هم ترور رخ داد.
امروز آتش جنگ سرد شده و گالانت، قصاب اسراییلی، آن روزها را روایت کرده که نتانیاهو من را کنار کشید و گفت: «این ساختمان های تلاویو را میبینی؟! اگر اینکار را بکنیم حزب الله همه اینها را میترکاند.» یعنی دقیقا برعکس چیزی که در تهران میگفتند! و البته برعکس آنچه حزبالله کرد.
یادم نمی رود تمام روزهای قبلش بخش قابل توجهی از مردم ایران خواستار اجرای وعده صادق بودند، رییسی کاملا اتفاقیِ اتفاقی جایش را به پزشکیان داده بود، حالا در دولتی که هنیه در قلب تهران و روز تحلیف ترور شده بود از «تله جنگ» میگفتند و در مجازی هم ما را خوارج میخواندند که جلوی نظر رهبر ایستاده اید! خفه شوید و رای اعتماد به کل کابینه بدهید. خفه شوید و مدیریت تنش را تماشا کنید. خفه شوید و جلوگیری از افتادن در جنگ را ببینید. و تهش رسید به شهادت سید حسن نصرالله. دستاورد کمی است؟ مبارک ها.
٧ اکتبر کابوس اسراییل بود اما از ٨ اکتبر یک کابوس بزرگتر هم پیدا شد. همان تصویری که نتانیاهو به گالانت نشان میدهد، اگر اسراییل جنگ غزه را آغاز کند پاسخ محور مقاومت چه خواهد بود؟ نصرالله اصلا اجازه نداد «اگر» محقق شود. صبح هشتم رمز عملیات را گفت. اسراییل محدوده کوچکی است. به جنایات غزه و کرانه نگاه نکنید. لات کوچه خلوت با زندانیان محصور مقهور میجنگد. تازه به پشتوانه آمریکا. حتی بمب ها هم وارداتی است. در اسراییل تصور اینکه همزمان با مجموعه ای از ایران تا سوریه و لبنان و یمن درگیر شود یک فیلم آخرالزمانی است.
اینجا بود که آمریکا در نقش پلیس خوب با وعده آتش بس و ... عملا تهران را مهار میکرد. در این فرصت ناب اسراییل لقمه های بزرگتر از دهانش را خرد میکرد، اول غزه را برداشت و بعد لبنان و سوریه. لقمه لقمه. هرچند آنهم در گلویش گیر کرد اما جوید.
هنوز و برای همیشه جمله نصرالله در تاریخ میماند: به دلیل ملاحظاتی که در طول زمان مشخص میشود، تصمیم گرفتیم عملیات خود را به صورت جداگانه انجام دهیم!
فاجعه مدیریت وعده صادق٢ و سفر نیویورک چنان تراژدی شد که آ.خامنه ای شخصا و علنا و صریحا فتوای جهاد داد. پزشکیان هم بعدش با بغضی شبیه بغض هنیه گفت فریب خوردیم و اینها. گرچه بعد از عملیات با تمام قوا ظریف، مغز سفر نیویورک، را حتی برخلاف قانون نگه داشت.
با این وضعیت نباید گالانت و نتانیاهو و بایدن از تهرانِ پسا ورزقان تعجب کنند. تعجب آور اما این بود: حزب الله چرا ساختمانهای تلاویو را با خاک یکسان نکرد؟!
تهران در غبار تردید و تزلزل، لبنان کجاست؟ تقریبا هیچ تحلیلگری نیست که بگوید حزب الله توانایی اجرای کابوس نتانیاهو را داشت. پس چرا نکرد؟
حزبی که یک ارتش کامل را در مرز چنان زمینگیر کرد که مجبور به آتش بس شد. تصاویر با شکوه تشییع پیکر سید حسن را ببینید. اخبار بی نظیر مقاومت مردمان ضاحیه را ببینید. امکانات، پشتوانه، بدنه، تخصص، مشروعیت، استقلال همه چیز مهیا بود. چرا حزبالله در حد توانش نجنگید؟!
پاسخ یک کلمه است: لبنان.
لبنان بیشتر از این پای حزبالله نایستاد. تلخ است، مثل واقعیت. واقعیتی که به شما نمیگویند: چیزی به نام ملت لبنان وجود ندارد.
سالها در ایران یک تصویر گوگولی از عروس خاورمیانه ساخته اند که محجبه و لخت کنار همند، کاباره و مسجد عاشق سید حسن اند، جولیا پطروس برای حزب الله میخواند و اکلیل های فراوان. حتی وسط همین جنگ هم بلاگرها راهی بیروت شدند و از شب نشینی شان تصاویر صورتی گذاشتند. آرزوی شان تبدیل ایران به چنین چیزیست.
خب حالا این لبنان نایس در جنگ کجا بود؟ میدانید زمزمه میشد «چرا حزب الله ما را درگیر جنگ کرده است»؟! کنار شیطان بودند و سلاخی غزه را دیدند و اهمیت نصرالله را نفهمیدند.
امروز لبنان را ببینید، به محض اینکه دیدند حزب الله ضعیف شد دارند معامله اش میکنند. رییس جمهور دوزاریش در روز تشییع نصرالله رسما میگوید لبنان برای «جنگ دیگران» زیاد هزینه داده! جعجع هوس سر بریدن کرده است، تا فرصتی فراهم شده چهل طایفه پشت در خانه تیغ تیز میکنند. (البته غافل از اینکه در بستر علی است)
لبنان کشور نیست. یک واحد سیاسی است که ارتشش، اشغالگر خاک را تماشا میکند! صندلی ها بر اساس قبیله تقسیم میشود. یک انفجار بندر مملکت را ساقط میکند. یکسال رییس جمهور ندارند. ولی آه، جولیا پطروس چه صدایی دارد.
👇
یادم نمیرود ١٢ ساعت از بمباران سنگین ناحیه ای در لبنان گذشته بود، خبر پیچیده بود که احتمالا سید حسن نصرالله هدف بوده است و طبق معمول بعضی ادعا میکردند هیچ اتفاقی نیفتاده است. معلوم نبود کدام خبر باورنکردنی ترست. نیم ساعت مانده به اخبار ١۴ ناگهان برنامه های تلویزیون قطع شد، مجری کاملا رسمی اعلام کرد پیام مهمی از رهبری صادر شده است: فتوای جهاد! امری بیسابقه، اما کلماتی آشنا. چند روز قبل تر در یک سخنرانی همین فتوا صادر شده بود اما انگار نه انگار و بعدش هم ترور رخ داد.
امروز آتش جنگ سرد شده و گالانت، قصاب اسراییلی، آن روزها را روایت کرده که نتانیاهو من را کنار کشید و گفت: «این ساختمان های تلاویو را میبینی؟! اگر اینکار را بکنیم حزب الله همه اینها را میترکاند.» یعنی دقیقا برعکس چیزی که در تهران میگفتند! و البته برعکس آنچه حزبالله کرد.
یادم نمی رود تمام روزهای قبلش بخش قابل توجهی از مردم ایران خواستار اجرای وعده صادق بودند، رییسی کاملا اتفاقیِ اتفاقی جایش را به پزشکیان داده بود، حالا در دولتی که هنیه در قلب تهران و روز تحلیف ترور شده بود از «تله جنگ» میگفتند و در مجازی هم ما را خوارج میخواندند که جلوی نظر رهبر ایستاده اید! خفه شوید و رای اعتماد به کل کابینه بدهید. خفه شوید و مدیریت تنش را تماشا کنید. خفه شوید و جلوگیری از افتادن در جنگ را ببینید. و تهش رسید به شهادت سید حسن نصرالله. دستاورد کمی است؟ مبارک ها.
٧ اکتبر کابوس اسراییل بود اما از ٨ اکتبر یک کابوس بزرگتر هم پیدا شد. همان تصویری که نتانیاهو به گالانت نشان میدهد، اگر اسراییل جنگ غزه را آغاز کند پاسخ محور مقاومت چه خواهد بود؟ نصرالله اصلا اجازه نداد «اگر» محقق شود. صبح هشتم رمز عملیات را گفت. اسراییل محدوده کوچکی است. به جنایات غزه و کرانه نگاه نکنید. لات کوچه خلوت با زندانیان محصور مقهور میجنگد. تازه به پشتوانه آمریکا. حتی بمب ها هم وارداتی است. در اسراییل تصور اینکه همزمان با مجموعه ای از ایران تا سوریه و لبنان و یمن درگیر شود یک فیلم آخرالزمانی است.
اینجا بود که آمریکا در نقش پلیس خوب با وعده آتش بس و ... عملا تهران را مهار میکرد. در این فرصت ناب اسراییل لقمه های بزرگتر از دهانش را خرد میکرد، اول غزه را برداشت و بعد لبنان و سوریه. لقمه لقمه. هرچند آنهم در گلویش گیر کرد اما جوید.
هنوز و برای همیشه جمله نصرالله در تاریخ میماند: به دلیل ملاحظاتی که در طول زمان مشخص میشود، تصمیم گرفتیم عملیات خود را به صورت جداگانه انجام دهیم!
فاجعه مدیریت وعده صادق٢ و سفر نیویورک چنان تراژدی شد که آ.خامنه ای شخصا و علنا و صریحا فتوای جهاد داد. پزشکیان هم بعدش با بغضی شبیه بغض هنیه گفت فریب خوردیم و اینها. گرچه بعد از عملیات با تمام قوا ظریف، مغز سفر نیویورک، را حتی برخلاف قانون نگه داشت.
با این وضعیت نباید گالانت و نتانیاهو و بایدن از تهرانِ پسا ورزقان تعجب کنند. تعجب آور اما این بود: حزب الله چرا ساختمانهای تلاویو را با خاک یکسان نکرد؟!
تهران در غبار تردید و تزلزل، لبنان کجاست؟ تقریبا هیچ تحلیلگری نیست که بگوید حزب الله توانایی اجرای کابوس نتانیاهو را داشت. پس چرا نکرد؟
حزبی که یک ارتش کامل را در مرز چنان زمینگیر کرد که مجبور به آتش بس شد. تصاویر با شکوه تشییع پیکر سید حسن را ببینید. اخبار بی نظیر مقاومت مردمان ضاحیه را ببینید. امکانات، پشتوانه، بدنه، تخصص، مشروعیت، استقلال همه چیز مهیا بود. چرا حزبالله در حد توانش نجنگید؟!
پاسخ یک کلمه است: لبنان.
لبنان بیشتر از این پای حزبالله نایستاد. تلخ است، مثل واقعیت. واقعیتی که به شما نمیگویند: چیزی به نام ملت لبنان وجود ندارد.
سالها در ایران یک تصویر گوگولی از عروس خاورمیانه ساخته اند که محجبه و لخت کنار همند، کاباره و مسجد عاشق سید حسن اند، جولیا پطروس برای حزب الله میخواند و اکلیل های فراوان. حتی وسط همین جنگ هم بلاگرها راهی بیروت شدند و از شب نشینی شان تصاویر صورتی گذاشتند. آرزوی شان تبدیل ایران به چنین چیزیست.
خب حالا این لبنان نایس در جنگ کجا بود؟ میدانید زمزمه میشد «چرا حزب الله ما را درگیر جنگ کرده است»؟! کنار شیطان بودند و سلاخی غزه را دیدند و اهمیت نصرالله را نفهمیدند.
امروز لبنان را ببینید، به محض اینکه دیدند حزب الله ضعیف شد دارند معامله اش میکنند. رییس جمهور دوزاریش در روز تشییع نصرالله رسما میگوید لبنان برای «جنگ دیگران» زیاد هزینه داده! جعجع هوس سر بریدن کرده است، تا فرصتی فراهم شده چهل طایفه پشت در خانه تیغ تیز میکنند. (البته غافل از اینکه در بستر علی است)
لبنان کشور نیست. یک واحد سیاسی است که ارتشش، اشغالگر خاک را تماشا میکند! صندلی ها بر اساس قبیله تقسیم میشود. یک انفجار بندر مملکت را ساقط میکند. یکسال رییس جمهور ندارند. ولی آه، جولیا پطروس چه صدایی دارد.
👇
Forwarded from سلمان معمار / گنجه🇵🇸
👆
آخی، بیکینی و برقع کنار هم. عرق فروشی و گردشگر فرانسوی، به به اسلام اصلاحاتی با اینها مست میشد. ولی در بزنگاه همین زمینگیرش کرد. لبنان سید حسن نصرالله را از دست داد چون بیش از این پایش نایستاد. به همین وضوح، به همین تلخی. حالا منتظر باشند. اگر یک نفر میتوانست قبیله گاهی به نام لبنان را کشور کند نصرالله بود. کسی که توانست با نیروی بومی لبنان را از دهن اژدها بیرون بکشد. کسی که توانست تمامیت ارضی لبنان را بازآفرینی کند، کسی که توانست حق گاز لبنان را به اسراییل تحمیل کند، رفت و حالا اسراییل میگوید این هواپیما در بیروت بنشیند یا نه!
الگوی «به توچه» «به من چه» ی لبنان که سالها تبلیغش میکردند چیزی جز نابودی هویت ملی نبود. بله بسیاری در بیروت سید را دوست داشتند، حتی او را قهرمان میدانستند، حتما اشک هم ریخته اند اما خب دیگر نه در این حد که پایش بایستند. جنگ جدی بشود موسی به دین خود، عیسی به دین خود. در کار هم دخالت نکنیم. جولیا پطروس ببین چه صدایی دارد.
هنوز خیلی ها نمیدانند اسراییل ضاحیه را میزد نه کل بیروت را، ضاحیه یک محله است. یعنی در یک شهر بار اصلی جنگ را یک محله به دوش میکشید. و البته امنیت بقیه را تضمین میکرد. بلاگر ایرانی هم شبها در کافه آن طرف شهر برای ما از تکثر و تنوع لبنانی میگفت!
چرا حزبالله بیشتر نجنگید؟ چون نمیخواست جنگ را به کسانی تحمیل کند که نمیخواستند. سید خودش را خرج کرد، شیعیان و عاشقان فرزندانش را خرج کرد. راه هم باز گذاشت اما دیگران بیش از این نیامدند. سید عاشورایی رفت.
هنوز که نرسیده اما بعد از حزب الله لبنانی وجود نخواهد داشت، همانطور که بعد از جمهوری اسلامی ایرانی نخواهد بود. لبنان آزمایشگاه ایران است.
خلاصه بلوای ۴٠١ لبنان سازی از ایران بود. مسأله صرفا حجاب نیست، فردی کردن آدمهاست. شعار «بدن خودمه» پشت استقلال و آزادی میرود تا دیگری سازی بکند. محدوده آدم ها که کوچک شد قابل تقسیم اند. لقمه، لقمه. «به توچه؟» را از لباس شروع میکنند و به وطن میرسانند. تیم ملی را هم تیم دیگران کردند، پلیس دیگران، نیروگاه دیگران، تحریم داروی دیگران،... جالب نیست که انقلابیون مهسا امروز کنار اسراییل و مبلغ حمله به ایرانند؟ ایران بزرگ با هویت جمعی و اراده ملی خطرناک است. لبنان دقیقا انتهای همین مسیر است: جماعتی از هم پاره و رنگی پنگی که به «جنگ دیگران» رسید.
خرداد ۴٢ خبری پیچید که حاجآقا روح الله را گرفته اند. صبح بازار شهرهای مختلف تعطیل شد. خمینی را به تبعید میبردند اما نطفه ملت (مدرن) ایران بسته میشد.
١۵ سال بعد و چند کیلومتر آن طرف حکومتی سید دیگری را دستگیر کرد. وقتی صدام باقر صدر را روی تخت بیمارستان شکنجه میکرد ملت عراق کجا بود؟ اینقدر شکنجه شد تا مرد. کسی که میتوانست عراق را یک کشور کند.
آنها که زیر پرچم قهرمان شان جمع نشوند، زیر تابوت قهرمان شان جمع خواهند شد، تازه شاید.
وقتی یحیی پرچم را بلند کرد ملت فلسطین وارد سخت ترین دوران زندگیش شد اما پای قهرمانش ایستاد. امروز از جلوی خانه سنوار اسیر مبادله میکند. غزه به تنهایی یک ملت است.
سالها قبل وقتی اسراییل چند ساعته به بیروت رسید فقط یکجا جلویش ایستادند: جوانانی در روستاهای اطراف ضاحیه. سید حسن یکی شان. اسراییل فکرش را هم نمیکرد این جوانان سالها بعد با لگد بیرونش کند. باقی لبنان کجا بود؟! لبنان زیبا؟ تساهل و تسامح؟ عرق و مسجد؟!
سالها گذشت، امام جماعت مسجدی در تهرانپارس، شد امام لبنان. هیچ کس، هیچ کس در قهرمانی نصرالله شک نداشت. دشمن هم که شیطان مجسم. لبنان هم در نوبت. قهرمان پرچمش را برداشت و اتمام حجت کرد که این جنگ وجودی است.
لبنان چه انتخابی کرد؟ لبنان زیبا! عروس دلها، مهد آوازه خوانان و تکثر و مدارا، الگوی دوستان ما.
باید هم برای رفتن سید اشک بریزند.
آنها که زیر پرچم قهرمانشان جمع نشوند، زیر تابوت قهرمان شان جمع خواهند شد، تازه شاید.
وقتی مجری فتوای رهبر را خواند انگار جانی جمعی در ایران گرفت. و چه بسا برعکس، آن عصبانیت ترور سید، ناراحتی انفعال ایران، تقاضای انتقام هنیه، خفت التماس های نیویورک در بدنه مردم بود که جوهر فتوا شد. حس بی مانندی بود. فشار از پایین، چانه زنی از بالا. امام و امت. اراده جمعی و آزادی فردی. و موشکها رها شدند. وعده صادق ٢ برد و باختی عجیب بود. دیر ولی رسیدیم، رسیدیم ولی دیر. کاش تنبیه مان فقط همین باشد که از تشییع ایرانی ترین غیرایرانی تاریخ محروم شویم.
بله این ملت ایران است. یک شکل نیستیم ولی هم هدف میشویم. تنوع رنگهای ما زیر این پرچم میدرخشد نه جداگانه. ما هنوز ملت به من چه نیستیم. سانتی مانتالیسم و ادا بازی کافیست لطفا دیگر از این جامعه عقب مانده برای ما الگو نسازید.
پ.ن: نه جنگ تمام شده نه حزب الله. اما لبنان فرصت بی بدیلی را برای ساخت ملت از دست داد. فرصتی که صنعا روی آب زد.
#یادداشت
@archintersect
آخی، بیکینی و برقع کنار هم. عرق فروشی و گردشگر فرانسوی، به به اسلام اصلاحاتی با اینها مست میشد. ولی در بزنگاه همین زمینگیرش کرد. لبنان سید حسن نصرالله را از دست داد چون بیش از این پایش نایستاد. به همین وضوح، به همین تلخی. حالا منتظر باشند. اگر یک نفر میتوانست قبیله گاهی به نام لبنان را کشور کند نصرالله بود. کسی که توانست با نیروی بومی لبنان را از دهن اژدها بیرون بکشد. کسی که توانست تمامیت ارضی لبنان را بازآفرینی کند، کسی که توانست حق گاز لبنان را به اسراییل تحمیل کند، رفت و حالا اسراییل میگوید این هواپیما در بیروت بنشیند یا نه!
الگوی «به توچه» «به من چه» ی لبنان که سالها تبلیغش میکردند چیزی جز نابودی هویت ملی نبود. بله بسیاری در بیروت سید را دوست داشتند، حتی او را قهرمان میدانستند، حتما اشک هم ریخته اند اما خب دیگر نه در این حد که پایش بایستند. جنگ جدی بشود موسی به دین خود، عیسی به دین خود. در کار هم دخالت نکنیم. جولیا پطروس ببین چه صدایی دارد.
هنوز خیلی ها نمیدانند اسراییل ضاحیه را میزد نه کل بیروت را، ضاحیه یک محله است. یعنی در یک شهر بار اصلی جنگ را یک محله به دوش میکشید. و البته امنیت بقیه را تضمین میکرد. بلاگر ایرانی هم شبها در کافه آن طرف شهر برای ما از تکثر و تنوع لبنانی میگفت!
چرا حزبالله بیشتر نجنگید؟ چون نمیخواست جنگ را به کسانی تحمیل کند که نمیخواستند. سید خودش را خرج کرد، شیعیان و عاشقان فرزندانش را خرج کرد. راه هم باز گذاشت اما دیگران بیش از این نیامدند. سید عاشورایی رفت.
هنوز که نرسیده اما بعد از حزب الله لبنانی وجود نخواهد داشت، همانطور که بعد از جمهوری اسلامی ایرانی نخواهد بود. لبنان آزمایشگاه ایران است.
خلاصه بلوای ۴٠١ لبنان سازی از ایران بود. مسأله صرفا حجاب نیست، فردی کردن آدمهاست. شعار «بدن خودمه» پشت استقلال و آزادی میرود تا دیگری سازی بکند. محدوده آدم ها که کوچک شد قابل تقسیم اند. لقمه، لقمه. «به توچه؟» را از لباس شروع میکنند و به وطن میرسانند. تیم ملی را هم تیم دیگران کردند، پلیس دیگران، نیروگاه دیگران، تحریم داروی دیگران،... جالب نیست که انقلابیون مهسا امروز کنار اسراییل و مبلغ حمله به ایرانند؟ ایران بزرگ با هویت جمعی و اراده ملی خطرناک است. لبنان دقیقا انتهای همین مسیر است: جماعتی از هم پاره و رنگی پنگی که به «جنگ دیگران» رسید.
خرداد ۴٢ خبری پیچید که حاجآقا روح الله را گرفته اند. صبح بازار شهرهای مختلف تعطیل شد. خمینی را به تبعید میبردند اما نطفه ملت (مدرن) ایران بسته میشد.
١۵ سال بعد و چند کیلومتر آن طرف حکومتی سید دیگری را دستگیر کرد. وقتی صدام باقر صدر را روی تخت بیمارستان شکنجه میکرد ملت عراق کجا بود؟ اینقدر شکنجه شد تا مرد. کسی که میتوانست عراق را یک کشور کند.
آنها که زیر پرچم قهرمان شان جمع نشوند، زیر تابوت قهرمان شان جمع خواهند شد، تازه شاید.
وقتی یحیی پرچم را بلند کرد ملت فلسطین وارد سخت ترین دوران زندگیش شد اما پای قهرمانش ایستاد. امروز از جلوی خانه سنوار اسیر مبادله میکند. غزه به تنهایی یک ملت است.
سالها قبل وقتی اسراییل چند ساعته به بیروت رسید فقط یکجا جلویش ایستادند: جوانانی در روستاهای اطراف ضاحیه. سید حسن یکی شان. اسراییل فکرش را هم نمیکرد این جوانان سالها بعد با لگد بیرونش کند. باقی لبنان کجا بود؟! لبنان زیبا؟ تساهل و تسامح؟ عرق و مسجد؟!
سالها گذشت، امام جماعت مسجدی در تهرانپارس، شد امام لبنان. هیچ کس، هیچ کس در قهرمانی نصرالله شک نداشت. دشمن هم که شیطان مجسم. لبنان هم در نوبت. قهرمان پرچمش را برداشت و اتمام حجت کرد که این جنگ وجودی است.
لبنان چه انتخابی کرد؟ لبنان زیبا! عروس دلها، مهد آوازه خوانان و تکثر و مدارا، الگوی دوستان ما.
باید هم برای رفتن سید اشک بریزند.
آنها که زیر پرچم قهرمانشان جمع نشوند، زیر تابوت قهرمان شان جمع خواهند شد، تازه شاید.
وقتی مجری فتوای رهبر را خواند انگار جانی جمعی در ایران گرفت. و چه بسا برعکس، آن عصبانیت ترور سید، ناراحتی انفعال ایران، تقاضای انتقام هنیه، خفت التماس های نیویورک در بدنه مردم بود که جوهر فتوا شد. حس بی مانندی بود. فشار از پایین، چانه زنی از بالا. امام و امت. اراده جمعی و آزادی فردی. و موشکها رها شدند. وعده صادق ٢ برد و باختی عجیب بود. دیر ولی رسیدیم، رسیدیم ولی دیر. کاش تنبیه مان فقط همین باشد که از تشییع ایرانی ترین غیرایرانی تاریخ محروم شویم.
بله این ملت ایران است. یک شکل نیستیم ولی هم هدف میشویم. تنوع رنگهای ما زیر این پرچم میدرخشد نه جداگانه. ما هنوز ملت به من چه نیستیم. سانتی مانتالیسم و ادا بازی کافیست لطفا دیگر از این جامعه عقب مانده برای ما الگو نسازید.
پ.ن: نه جنگ تمام شده نه حزب الله. اما لبنان فرصت بی بدیلی را برای ساخت ملت از دست داد. فرصتی که صنعا روی آب زد.
#یادداشت
@archintersect
Forwarded from دانشطلب
آیا تهران زلینسکی خواهد داشت؟
دریافتی که از رفتارِ نرگس محمدی داشتهام «عمدا عصبی و پرخاشجو» است، نه به اندازه علینژاد اما در همان مایهها. پیش از زندان هم خودش را کاملا ستیزهجو و رادیکال نشان میداد. انگار میخواهد با تندی و قاطعیت ثابت کند پیشتاز است و البته، موفق هم بوده. غربیها دنبال «زن پیشتاز» میگردند تا انقلابِ بزرگ را در ایران رقم بزنند و اینها که باهوشترند فهمیدند چطور خودشان را جلو بیاندازند.
نرگس محمدی باید جایزه جنگ نوبل میگرفت، صلح ربطی به آن حالت دریده و مبارزهجو پیدا نمیکند. حتی در زندان در کمین بوده تا بجهد و بدرد. ادعا میشد که نمیگذارند با بچههایش حرف بزند اما بیانیه داد و نظام را به حمله شیمیایی و مسمومسازی دختران متهم کرد تا سناریوی عراق یا سوریه تکرار شود. پس از حادثه تروریستی در کرمان هم جمهوری اسلامی را کنار داعش و مساوی آن قرار داد.
آمریکا دنبال بهانه برای کاربردِ زور (تحریم و تهدید) میگردد و اینها برای فشار حداکثری حتی جلوتر از بعضی آمریکاییها بر سر و صورت خودشان ناخن میکشند. غربیها حتی ترامپ نیاز دارند بگویند ما منعطف و معقول رفتار میکنیم، والا حق ایران بیش از اینها است. بهترین سندش هم اینکه زنهای مظلومی از همین کشور دارند برای نجاتشان از دست آخوندها جیغ و فریاد میکشند و دست و پا میزنند.
آیا سرانجام، قدرت به اینها میرسد؟ یا فقط واسطهاند برای گذار و مهرههای کاملا رسانهای و صددرصد منفعل مثل بنیادی اصلِکاری خواهند بود؟ به احتمال زیاد هیچکدام. چون اصلا طرحی برای آینده دیده نمیشود. انگار همه چیز برای ویرانی چیده شده. مهرههای متنوع برای جذب و جمع کردن همه نیروها است تا به هدف نهایی (بیثباتی و فروپاشی) برسند. بعد از آن افقی وجود ندارد تا بهش فکر کرده باشند.
@daneshtalab1
دریافتی که از رفتارِ نرگس محمدی داشتهام «عمدا عصبی و پرخاشجو» است، نه به اندازه علینژاد اما در همان مایهها. پیش از زندان هم خودش را کاملا ستیزهجو و رادیکال نشان میداد. انگار میخواهد با تندی و قاطعیت ثابت کند پیشتاز است و البته، موفق هم بوده. غربیها دنبال «زن پیشتاز» میگردند تا انقلابِ بزرگ را در ایران رقم بزنند و اینها که باهوشترند فهمیدند چطور خودشان را جلو بیاندازند.
نرگس محمدی باید جایزه جنگ نوبل میگرفت، صلح ربطی به آن حالت دریده و مبارزهجو پیدا نمیکند. حتی در زندان در کمین بوده تا بجهد و بدرد. ادعا میشد که نمیگذارند با بچههایش حرف بزند اما بیانیه داد و نظام را به حمله شیمیایی و مسمومسازی دختران متهم کرد تا سناریوی عراق یا سوریه تکرار شود. پس از حادثه تروریستی در کرمان هم جمهوری اسلامی را کنار داعش و مساوی آن قرار داد.
آمریکا دنبال بهانه برای کاربردِ زور (تحریم و تهدید) میگردد و اینها برای فشار حداکثری حتی جلوتر از بعضی آمریکاییها بر سر و صورت خودشان ناخن میکشند. غربیها حتی ترامپ نیاز دارند بگویند ما منعطف و معقول رفتار میکنیم، والا حق ایران بیش از اینها است. بهترین سندش هم اینکه زنهای مظلومی از همین کشور دارند برای نجاتشان از دست آخوندها جیغ و فریاد میکشند و دست و پا میزنند.
آیا سرانجام، قدرت به اینها میرسد؟ یا فقط واسطهاند برای گذار و مهرههای کاملا رسانهای و صددرصد منفعل مثل بنیادی اصلِکاری خواهند بود؟ به احتمال زیاد هیچکدام. چون اصلا طرحی برای آینده دیده نمیشود. انگار همه چیز برای ویرانی چیده شده. مهرههای متنوع برای جذب و جمع کردن همه نیروها است تا به هدف نهایی (بیثباتی و فروپاشی) برسند. بعد از آن افقی وجود ندارد تا بهش فکر کرده باشند.
@daneshtalab1
◀️هوش مصنوعی بهانه است، امنیت ملی نشانه است!
«زیرساخت دیپلماتیک ایالات متحده آمریکا»؛ این تعبیر، توصیف مجله فارنپالیسی است از بنیاد یواساید (USAID)، آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده که به هزاران بنیاد و نهاد و موسسه و رسانه و سفارتخانه در ۱۷۰ کشور کمک مالی میکند. صرف نظر از مخالفتهایی که با تعلیق کمکهای این بنیاد شده و اعتراضات برپا شده درباره اخراج نزدیک به ۱۴ هزار نفر از پروژههای بلندمدتی که یواساید در کشورهای گوناگون داشته، اکنون میدان آزمون ایدههای آمریکا در موضوعات مختلف از جمله محیط زیست، بهداشت عمومی، فعالیتهای بشردوستانه، توسعه محلی و تغییرات سیاسی محدود شده است.
فارنپالیسی در همان گزارش افزوده نفوذ سیاسی ایالات متحده کاملا وابسته به این شبکه قدرت نرم است و اگر آمریکا میخواهد ابرقدرت بماند و در عرصههایی مانند هوش مصنوعی در رقابت با چین عقب نیفتد، به چنین شبکهای برای جمعآوری اطلاعات و بازاریابی مدلها، همچنین جذب استعدادهای فکری کشورهای مختلف نیازمند است. همین ۳ هفته پیش و با رونمایی از هوش مصنوعی چینی «دیپسیک»، سهام شرکتهای سرمایهگذار در سایتها و باتهای هوش مصنوعی آمریکا با کاهش قابل توجهی روبهرو شد.
اما غیر از اهمیت تجاری و دیپلماتیک که هوش مصنوعی چینی را به یک سفیر باهوش و مبتکر و در دسترس تبدیل کرده است، چیزی که همزمانی ۲ واقعه تعلیق فعالیت بنیادهای قدرت نرم آمریکا مانند یواساید و ند (NED) و صعود دیپسیک از نظر تجاری و سیاسی را مهم میکند، توانایی این هوش مصنوعی چینی در تحلیل دادههای نظامی است. از نظر «پیتر وارن سینگر» که در حوزه جنگهای مدرن تحقیق و پژوهش میکند، نوآوری چینیها میتواند در توسعه هوش مصنوعی نظامی، پشتیبانی از پلتفرمهای تسلیحات، قابلیتهای جنگ سایبری و پردازش اطلاعاتی ادغام شود. این ویژگی، فناوری چینیها را صاحب امتیاز ژئوپلیتیک برجستهای میکند.
در سالی که گذشت، آیتالله خامنهای در ۴ سخنرانی به هوش مصنوعی توجه دادند؛ ۴ شهریور در پایان مراسم عزاداری حسینی در تشریح فراز «حَربٌ لِمَن حارَبَکُم» زیارت عاشورا تصریح کردند هوش مصنوعی میتواند عرصه یک نبرد باشد. ۲ روز بعد در دیدار هیات دولت چهاردهم، بهرهبرداری از هوش مصنوعی را از تسلط بر هوش مصنوعی تفکیک کردند و به دولت توصیه کردند زمینه تأمین فناوریهای زیرساختی هوش مصنوعی را فراهم کند. یازدهم مهرماه در دیدار نخبگان و استعدادهای علمی، نیاز کشور به روحیه و فکر و توانایی و دانایی نخبگان در دانشهای جدید مانند هوش مصنوعی را یادآوری کردند و سرانجام در دیدار دانشمندان و متخصصان صنایع دفاعی کشور هم تمرکز بر نوآوری و ابتکار را یادآور شدند.
بر مبنای همین ۴ سخنرانی میتوان گفت هوش مصنوعی باید به شکل نبردی سخت دیده شود که باید بر تولید علمی مبتکرانه استوار شود. این تولید علمی به ۲ عنصر نیازمند است: اولا روحیه دانشجویی و علمآموزی میخواهد، ثانیا سیاستگذاری مبتکرانه، تا تسلط بر این دانش به جای بهرهگیری از این دانش در اولویت قرار گیرد.
اوپنایآی یا دیپسیک، هدفی جز تسلط بر اذهان و افکار ندارند و اکنون میتوان گفت فناوری جلوه جدیدی از قدرت نرم است، اگرچه آنقدر مستقل جلوه میکند که نفوذ نامحسوس آن فراموش میشود.
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://vatanemrooz.ir/001ggB
🆔@asar1398
«زیرساخت دیپلماتیک ایالات متحده آمریکا»؛ این تعبیر، توصیف مجله فارنپالیسی است از بنیاد یواساید (USAID)، آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده که به هزاران بنیاد و نهاد و موسسه و رسانه و سفارتخانه در ۱۷۰ کشور کمک مالی میکند. صرف نظر از مخالفتهایی که با تعلیق کمکهای این بنیاد شده و اعتراضات برپا شده درباره اخراج نزدیک به ۱۴ هزار نفر از پروژههای بلندمدتی که یواساید در کشورهای گوناگون داشته، اکنون میدان آزمون ایدههای آمریکا در موضوعات مختلف از جمله محیط زیست، بهداشت عمومی، فعالیتهای بشردوستانه، توسعه محلی و تغییرات سیاسی محدود شده است.
فارنپالیسی در همان گزارش افزوده نفوذ سیاسی ایالات متحده کاملا وابسته به این شبکه قدرت نرم است و اگر آمریکا میخواهد ابرقدرت بماند و در عرصههایی مانند هوش مصنوعی در رقابت با چین عقب نیفتد، به چنین شبکهای برای جمعآوری اطلاعات و بازاریابی مدلها، همچنین جذب استعدادهای فکری کشورهای مختلف نیازمند است. همین ۳ هفته پیش و با رونمایی از هوش مصنوعی چینی «دیپسیک»، سهام شرکتهای سرمایهگذار در سایتها و باتهای هوش مصنوعی آمریکا با کاهش قابل توجهی روبهرو شد.
اما غیر از اهمیت تجاری و دیپلماتیک که هوش مصنوعی چینی را به یک سفیر باهوش و مبتکر و در دسترس تبدیل کرده است، چیزی که همزمانی ۲ واقعه تعلیق فعالیت بنیادهای قدرت نرم آمریکا مانند یواساید و ند (NED) و صعود دیپسیک از نظر تجاری و سیاسی را مهم میکند، توانایی این هوش مصنوعی چینی در تحلیل دادههای نظامی است. از نظر «پیتر وارن سینگر» که در حوزه جنگهای مدرن تحقیق و پژوهش میکند، نوآوری چینیها میتواند در توسعه هوش مصنوعی نظامی، پشتیبانی از پلتفرمهای تسلیحات، قابلیتهای جنگ سایبری و پردازش اطلاعاتی ادغام شود. این ویژگی، فناوری چینیها را صاحب امتیاز ژئوپلیتیک برجستهای میکند.
در سالی که گذشت، آیتالله خامنهای در ۴ سخنرانی به هوش مصنوعی توجه دادند؛ ۴ شهریور در پایان مراسم عزاداری حسینی در تشریح فراز «حَربٌ لِمَن حارَبَکُم» زیارت عاشورا تصریح کردند هوش مصنوعی میتواند عرصه یک نبرد باشد. ۲ روز بعد در دیدار هیات دولت چهاردهم، بهرهبرداری از هوش مصنوعی را از تسلط بر هوش مصنوعی تفکیک کردند و به دولت توصیه کردند زمینه تأمین فناوریهای زیرساختی هوش مصنوعی را فراهم کند. یازدهم مهرماه در دیدار نخبگان و استعدادهای علمی، نیاز کشور به روحیه و فکر و توانایی و دانایی نخبگان در دانشهای جدید مانند هوش مصنوعی را یادآوری کردند و سرانجام در دیدار دانشمندان و متخصصان صنایع دفاعی کشور هم تمرکز بر نوآوری و ابتکار را یادآور شدند.
بر مبنای همین ۴ سخنرانی میتوان گفت هوش مصنوعی باید به شکل نبردی سخت دیده شود که باید بر تولید علمی مبتکرانه استوار شود. این تولید علمی به ۲ عنصر نیازمند است: اولا روحیه دانشجویی و علمآموزی میخواهد، ثانیا سیاستگذاری مبتکرانه، تا تسلط بر این دانش به جای بهرهگیری از این دانش در اولویت قرار گیرد.
اوپنایآی یا دیپسیک، هدفی جز تسلط بر اذهان و افکار ندارند و اکنون میتوان گفت فناوری جلوه جدیدی از قدرت نرم است، اگرچه آنقدر مستقل جلوه میکند که نفوذ نامحسوس آن فراموش میشود.
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://vatanemrooz.ir/001ggB
🆔@asar1398
◀️زلنسکی، اشرف غنی و حیدر العبادی
لحظاتی بیسابقه در تاریخ دیپلماسی جهان»؛ این تعبیر سیاوش اردلان، خبرنگار بیبیسی فارسی از مشاجره ترامپ و زلنسکی در دفتر بیضی کاخ سفید، محل کار رسمی رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا آن هم در حضور رسانههاست. درست روبهروی مبلی که زلنسکی رنگپریده و پریشان در آن فرو رفته بود، «اوکسانا مارکارووا» سفیر ۴۸ ساله اوکراین در آمریکا نشسته بود، بغض در گلو و حلقه اشک در چشم. مثل بسیاری دیگر از اوکراینیهایی که به تعبیر ایلان ماسک، شب «تحقیر ملی» را تجربه کردند، از جمله آن روزنامهنگار اوکراینی که ساعتی پس از اخراج زلنسکی از کاخ سفید در مصاحبه با شبکه سیبیاس آمریکا گفت: «ببخشید، دارم گریه میکنم».
مثل هفتم آذر ۱۳۹۸ که ترامپ در سفری غیرمنتظره به پایگاه نظامی آمریکا در بگرام افغانستان رفت و اشرف غنی، رئیسجمهور وقت افغانستان را به آنجا فراخواند. غنی در میان صفوف سربازان آمریکایی خود را جا داد، پشت سر ترامپ؛ پس از آنکه در سخنرانی ۴ دقیقهای خود ۳ بار از دولت، رئیسجمهور و نظامیان آمریکا تشکر کرد.
مثل نخستین توئیت زلنسکی پس از شب تحقیر در کاخ سفید که در آن ۳ بار از آمریکا تشکر کرد. ۲۳ روز بعد از حضور ترامپ در بگرام، اشرف غنی بار دیگر رئیسجمهور افغانستان شد اما بیستوچهارم مرداد ۱۴۰۰ با نزدیک شدن طالبان به کابل، از افغانستان فرار کرد.
معاهده دوحه کار خود را کرده بود. همان توافقنامه آمریکا و طالبان که ۲ ماه و ۲۰ روز پس از انتخاب مجدد اشرف غنی به عنوان رئیسجمهور در دوحه قطر امضا شد و بندهایی مانند خروج آمریکا از افغانستان و تبادل زندانی میان طالبان و دولت افغانستان داشت؛ توافقی درباره آنچه دولت افغانستان در اختیار داشت، بدون حضور چهره یا نمایندهای از دولت افغانستان و در جایی خارج از قلمروی افغانستان؛ مثل مذاکرات آمریکا و روسیه درباره اوکراین در ریاض عربستان، درباره اوکراین اما بدون حضور فردی از دولت اوکراین؛ موضوعی که نخستوزیر انگلیس هم به آن اشاره کرده است: «نمیتوانیم باز هم وضعیتی شبیه افغانستان داشته باشیم که آمریکا مستقیما با طالبان مذاکره کرد و دولت افغانستان را کنار گذاشت».
ترامپ گویا برای حل مسائل مهم جهان حوصله چندانی ندارد و به همین خاطر است که در مقابل این استدلال زلنسکی، او را در دوگانهای گیر انداخت: یا توافق را امضا میکنی یا جنگ سوم جهانی راه میافتد.
در تاریخ ایالات متحده آمریکا هیچکس به اندازه هری ترومن از بار معنایی جنگ سوم جهانی استفاده نکرده است. هری ترومن که دستور بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی و مرگ دلخراش بیش از ۲۰۰ هزار ژاپنی را صادر کرد، در بیانیه خود پس از این بمباران، مشهور به بیانیه پوتسدام، «تسلیم نظامی» یا «فروریختن بارانی از هوا» را پیش روی ژاپن گذاشت. ترومن اتفاقا مثل بایدن و اوباما دموکرات بود اما هیچگاه از بمباران اتمی ژاپن عذرخواهی نکرد.
منفعتگرایی و تاجرمآبی ترامپ، ترکیبی است از رئالیسم برندهای که هنری کیسینجر، وزیر خارجه آمریکا در دولت نیکسون جمهوریخواه بدان اعتقاد داشت و عملگراییای که ترومن دموکرات دنبال میکرد.
کیسینجر زمانی گفته بود «شاید دشمن آمریکا بودن خطرناک باشد اما دوست آمریکا بودن کشنده است».
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://vatanemrooz.ir/001ghR
🆔@asar1398
لحظاتی بیسابقه در تاریخ دیپلماسی جهان»؛ این تعبیر سیاوش اردلان، خبرنگار بیبیسی فارسی از مشاجره ترامپ و زلنسکی در دفتر بیضی کاخ سفید، محل کار رسمی رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا آن هم در حضور رسانههاست. درست روبهروی مبلی که زلنسکی رنگپریده و پریشان در آن فرو رفته بود، «اوکسانا مارکارووا» سفیر ۴۸ ساله اوکراین در آمریکا نشسته بود، بغض در گلو و حلقه اشک در چشم. مثل بسیاری دیگر از اوکراینیهایی که به تعبیر ایلان ماسک، شب «تحقیر ملی» را تجربه کردند، از جمله آن روزنامهنگار اوکراینی که ساعتی پس از اخراج زلنسکی از کاخ سفید در مصاحبه با شبکه سیبیاس آمریکا گفت: «ببخشید، دارم گریه میکنم».
مثل هفتم آذر ۱۳۹۸ که ترامپ در سفری غیرمنتظره به پایگاه نظامی آمریکا در بگرام افغانستان رفت و اشرف غنی، رئیسجمهور وقت افغانستان را به آنجا فراخواند. غنی در میان صفوف سربازان آمریکایی خود را جا داد، پشت سر ترامپ؛ پس از آنکه در سخنرانی ۴ دقیقهای خود ۳ بار از دولت، رئیسجمهور و نظامیان آمریکا تشکر کرد.
مثل نخستین توئیت زلنسکی پس از شب تحقیر در کاخ سفید که در آن ۳ بار از آمریکا تشکر کرد. ۲۳ روز بعد از حضور ترامپ در بگرام، اشرف غنی بار دیگر رئیسجمهور افغانستان شد اما بیستوچهارم مرداد ۱۴۰۰ با نزدیک شدن طالبان به کابل، از افغانستان فرار کرد.
معاهده دوحه کار خود را کرده بود. همان توافقنامه آمریکا و طالبان که ۲ ماه و ۲۰ روز پس از انتخاب مجدد اشرف غنی به عنوان رئیسجمهور در دوحه قطر امضا شد و بندهایی مانند خروج آمریکا از افغانستان و تبادل زندانی میان طالبان و دولت افغانستان داشت؛ توافقی درباره آنچه دولت افغانستان در اختیار داشت، بدون حضور چهره یا نمایندهای از دولت افغانستان و در جایی خارج از قلمروی افغانستان؛ مثل مذاکرات آمریکا و روسیه درباره اوکراین در ریاض عربستان، درباره اوکراین اما بدون حضور فردی از دولت اوکراین؛ موضوعی که نخستوزیر انگلیس هم به آن اشاره کرده است: «نمیتوانیم باز هم وضعیتی شبیه افغانستان داشته باشیم که آمریکا مستقیما با طالبان مذاکره کرد و دولت افغانستان را کنار گذاشت».
ترامپ گویا برای حل مسائل مهم جهان حوصله چندانی ندارد و به همین خاطر است که در مقابل این استدلال زلنسکی، او را در دوگانهای گیر انداخت: یا توافق را امضا میکنی یا جنگ سوم جهانی راه میافتد.
در تاریخ ایالات متحده آمریکا هیچکس به اندازه هری ترومن از بار معنایی جنگ سوم جهانی استفاده نکرده است. هری ترومن که دستور بمباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی و مرگ دلخراش بیش از ۲۰۰ هزار ژاپنی را صادر کرد، در بیانیه خود پس از این بمباران، مشهور به بیانیه پوتسدام، «تسلیم نظامی» یا «فروریختن بارانی از هوا» را پیش روی ژاپن گذاشت. ترومن اتفاقا مثل بایدن و اوباما دموکرات بود اما هیچگاه از بمباران اتمی ژاپن عذرخواهی نکرد.
منفعتگرایی و تاجرمآبی ترامپ، ترکیبی است از رئالیسم برندهای که هنری کیسینجر، وزیر خارجه آمریکا در دولت نیکسون جمهوریخواه بدان اعتقاد داشت و عملگراییای که ترومن دموکرات دنبال میکرد.
کیسینجر زمانی گفته بود «شاید دشمن آمریکا بودن خطرناک باشد اما دوست آمریکا بودن کشنده است».
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://vatanemrooz.ir/001ghR
🆔@asar1398
vatanemrooz.ir
زلنسکی، اشرف غنی و حیدر العبادی
◀️قرآن، نسل زد و تابآوری جامعه تحریمشده
«آیا نسل جدید به خدا بازگشته است؟» این جمله را یک وبسایت آمریکایی انتخاب کرده برای گزارشی که در پی آن است که اقبال به مراسم و مناسک مذهبی در نسلهای جدید را توضیح دهد. سال ۱۹۷۲ میلادی ۹۰ درصد آمریکاییها خود را مسیحی میدانستند و تنها ۵ درصد خود را فاقد هر گونه وابستگی مذهبی اعلام میکردند اما در فاصله ۵۰ سال، یعنی از ۱۹۷۲ تا ۲۰۲۲ میلادی ۵ درصد فاقد مذهبها ۶ برابر شدند، یعنی ۲۹ درصد، چیزی نزدیک به یکسوم.
اما حالا در چند سال اخیر، مذهبگرایی عجیب نسل جدید که در بیشتر پژوهشها، جسور، پرسشگر و عاصی توصیف میشوند، سوالبرانگیز شده است. بر اساس آمار مرکز تحقیقات پیو، یکی از مراکز فعال در حوزه سنجش افکار عمومی در سطح جهان، ۴۶ درصد نسل زدیها یعنی متولدان سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۱۲ خود را «مذهبی» میدانند.
اگر باور و روحیه در تصویر پیروزی مهم و اساسی باشد و اعمال اراده بیشتر از آنکه وابسته به امکانات و تجهیزات باشد، به تلقی و ادراک خود مربوط باشد، در نتیجه مذهب بیش از آنکه افیون تودهها باشد، محرک و موثر بر آنها خواهد بود. البته با لحاظ شرایطی که از آن جمله است، اعتقاد و عمل به اثرگذاری باور دینی برآمده از جهانبینی که در قرآن ظهور جدی دارد. در نگاه رهبر انقلاب، تربیت قرآنی یک کار راهبردی است، چرا که جامعه را به فهم قرآن نزدیک میکند.
در روزهایی که کمپین فشار حداکثری علیه ایران دوباره روی میز سیاستمداران آمریکایی آمده، باید بیشتر از قبل به راهبردی بودن تربیت قرآنی توجه کرد؛ تربیتی که اتفاقاً از جمله تجربههای منحصربهفرد و ممتاز جمهوری اسلامی ایران از نظر حکمرانی فرهنگی است. سالیان متمادی است در مساجد و محافل پرشماری از کشور، نوجوانان و جوانان فراوانی به مناسبت یادگیری قرائتآموزی و تدبر در آیات و مضامین قرآنی، با قرآن انس میگیرند و تربیت نسلی میشوند.
اگر قرآن توانسته است غزه را بیش از یک سال در برابر یک رژیم سفاک و جنایتکار و یک مافیای تروریستی مقاوم و سرافراز نگه دارد، حتما خواهد توانست ایران را نیز در برابر تحریم و تهدید و فشار حداکثری سیاسی و اقتصادی پیروز کند. نسل جدید به خدا بازخواهد گشت، اگر قرآن به زیست و سیاست بازگردد.
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://vatanemrooz.ir/001gmF
🆔@asar1398
«آیا نسل جدید به خدا بازگشته است؟» این جمله را یک وبسایت آمریکایی انتخاب کرده برای گزارشی که در پی آن است که اقبال به مراسم و مناسک مذهبی در نسلهای جدید را توضیح دهد. سال ۱۹۷۲ میلادی ۹۰ درصد آمریکاییها خود را مسیحی میدانستند و تنها ۵ درصد خود را فاقد هر گونه وابستگی مذهبی اعلام میکردند اما در فاصله ۵۰ سال، یعنی از ۱۹۷۲ تا ۲۰۲۲ میلادی ۵ درصد فاقد مذهبها ۶ برابر شدند، یعنی ۲۹ درصد، چیزی نزدیک به یکسوم.
اما حالا در چند سال اخیر، مذهبگرایی عجیب نسل جدید که در بیشتر پژوهشها، جسور، پرسشگر و عاصی توصیف میشوند، سوالبرانگیز شده است. بر اساس آمار مرکز تحقیقات پیو، یکی از مراکز فعال در حوزه سنجش افکار عمومی در سطح جهان، ۴۶ درصد نسل زدیها یعنی متولدان سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۱۲ خود را «مذهبی» میدانند.
اگر باور و روحیه در تصویر پیروزی مهم و اساسی باشد و اعمال اراده بیشتر از آنکه وابسته به امکانات و تجهیزات باشد، به تلقی و ادراک خود مربوط باشد، در نتیجه مذهب بیش از آنکه افیون تودهها باشد، محرک و موثر بر آنها خواهد بود. البته با لحاظ شرایطی که از آن جمله است، اعتقاد و عمل به اثرگذاری باور دینی برآمده از جهانبینی که در قرآن ظهور جدی دارد. در نگاه رهبر انقلاب، تربیت قرآنی یک کار راهبردی است، چرا که جامعه را به فهم قرآن نزدیک میکند.
در روزهایی که کمپین فشار حداکثری علیه ایران دوباره روی میز سیاستمداران آمریکایی آمده، باید بیشتر از قبل به راهبردی بودن تربیت قرآنی توجه کرد؛ تربیتی که اتفاقاً از جمله تجربههای منحصربهفرد و ممتاز جمهوری اسلامی ایران از نظر حکمرانی فرهنگی است. سالیان متمادی است در مساجد و محافل پرشماری از کشور، نوجوانان و جوانان فراوانی به مناسبت یادگیری قرائتآموزی و تدبر در آیات و مضامین قرآنی، با قرآن انس میگیرند و تربیت نسلی میشوند.
اگر قرآن توانسته است غزه را بیش از یک سال در برابر یک رژیم سفاک و جنایتکار و یک مافیای تروریستی مقاوم و سرافراز نگه دارد، حتما خواهد توانست ایران را نیز در برابر تحریم و تهدید و فشار حداکثری سیاسی و اقتصادی پیروز کند. نسل جدید به خدا بازخواهد گشت، اگر قرآن به زیست و سیاست بازگردد.
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://vatanemrooz.ir/001gmF
🆔@asar1398