tgoop.com/ashtabah_s/15676
Last Update:
#پارت_صد_هفتاد_شش
#بذار_تو_آغوش_خودت_بزرگ_شم
لبخند تلخی زدم...
ادم عاشق هم کوره وهم کرِ
انگار باتمام بدیاش عشقش تموم نمیشد
_امین بیدارشو
تکونش دادم
که اروم پلکش تکون خورد
_پاشوناهاراماده اس!
چشماشو کامل بازکرد
اماهنوز انگار تو حال وهوای خواب بود
دستی به صورتش کشید
از جاش بلندشد ونگاهی به ساعت مچیش انداخت
_چقدر زود اماده شد
_کله پاچه که نذاشتم
_دختره کجاست؟
_رفته تواتاقش،باهاش صحبت کردم اروم شده
_براچی اروم بشه؟
_امین فراموش کردی باهاش چیکارکردی؟
_لازم بود به خودش بیاد
_امین اینجا خونه اونه ،لطف کرده منو راه داده،انوخت جنابعالی با پرویی اومدی داری خفش میکنی؟
_حوصله بحث ندارم،غذامو بیار همینجا میخورم
......
"سارا"
با حس بوی مرغ ،انگار بدترین بوی دنیارو حس کرده بودم
ناخواسته عقی زدم و به سمت سرویس رفتم..
ابی به صورتم زدم و از سرویس زدم بیرون
مادرش نگران دم سرویس وایساده بود
_حالت خوبه سارا جان
_چرا این مرغ انقدر بو میده
_بومیده؟مطمعنی؟
_اره،شما بوکردیش؟
_اره مادر،ولی بو نمیداد
_حتما بخاطر فشار عصبیه
_بارداری؟
_معلومه که نه؟این چه سوالیه؟
_منم سرامیر به بوی مرغ خیلی حساس بودم
_منم امیر مثل بقیه زن شوهرا زندگی معمولی نداریم که بخوام حامله هم باشم
_نگو اینجوری،خدا قهرش میگیره
_واقعیته
__امیری که من میشناسم ،برای نگه داشتنت حتما تاالان یه حرکتی زده
_اون حرکت باردار بودن من نیست
_حالا بیا بریم ناهار روبخوریم
_من نمیتونم اون مرغ روبخورم
_سوپ هم داریم...
_من فکرنکنم بتونم سرمیزی بمونم که اون مرغ باشه میرم تواتاق
_امیر عاشق زرشک پلو بامرغه
_منظورم اتاق خودم بود
_شدی درست اوایل ازدواج من ویاشار،انقدر لج ولجبازی میکردیم که خودمون هم خسته میشدیم
BY بزارتوآغوش خودت بزرگ شم(استادمغرورمن)
Share with your friend now:
tgoop.com/ashtabah_s/15676