Forwarded from شعر و غزل امروز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از خاطره انگیزترین و افتخارآمیزترین لحظات تاریخ ایران
لحظه ملکوتی #آزادی_خرمشهر
یاد و خاطره این روز بزرگ و حماسه سازانش را گرامی می داریم
@asru1
لحظه ملکوتی #آزادی_خرمشهر
یاد و خاطره این روز بزرگ و حماسه سازانش را گرامی می داریم
@asru1
Forwarded from شعر و غزل امروز
دود
فقط نامهای مختلفی دارد
وگرنه
سیگار من و خانههای خرمشهر
هر دو به آسمان رفته اند
#گروس_عبدالملکیان
@asru1
فقط نامهای مختلفی دارد
وگرنه
سیگار من و خانههای خرمشهر
هر دو به آسمان رفته اند
#گروس_عبدالملکیان
@asru1
زیر زبانم است
در هر کجا که باشم
تا هر کجا بروم
نام تو
یک ساقهی تر گندم
یک قاچ سیب،
یک گل سرخ
یک برگ سبز نارنج...
#منوچهر_آتشی
@asru1
در هر کجا که باشم
تا هر کجا بروم
نام تو
یک ساقهی تر گندم
یک قاچ سیب،
یک گل سرخ
یک برگ سبز نارنج...
#منوچهر_آتشی
@asru1
دَمٌ
وَ دَمٌ
وَ دَمٌ
فی بلادکَ
فی إسمی و فی إسمِکَ
فی زَهرَةِ اللوزِ فی قِشرَةِ الموزِ
فی لَبَنِ الطِّفلِ فی الضَّوءِ وََ الظِلِّ
فی حَبَّةِ القَمحِ فی عُلْبَةِ المِلحِ
قَنَّاصةٌ بارِعونَ یَصیبونَ أهدافَهُم بِامتیازٍ
دَماً
وَ دَماً
و دَماً
هذه الأرضُ أصغرُ مِن دَمِ أبنائِها
الواقفینَ على عَتَباتِ القیامةِ مِثلَ القَرابینَ
هَل هذه الأرضُ حقاً مبارکةٌ ؟أم مُعَمَّدةٌ؟
بِدَمٍ
وَ دَمٍ,
وَ دَمٍ
لا تجفِّفُهُ الصَّلواتُ وَ لا الرَّملُ.
لا عَدْلَ فی صفحاتِ الکتابِ المُقدَّسِ
یَکفی لِکَی یَفرَحَ الشُّّهَداءُ بِحُرّیَّةِ
المَشیِ فوقَ الغَمام
دَمٌ فی النهارِ
دَمٌ فی الظّلامِ
دَمً فی الکلامِ...
شعر به ما چه میگوید در عصر فاجعه؟
خون
و خون
و خون
در سرزمینت، در نامم و در نامت
در شکوفهی بادام، در پوست موز
در شیر نوزاد
در روشنایی
در سایه
در دانهی گندم، در نمکدان
تکتیراندازانی چیره دست
متبحرانه میزنند به هدف
خون
و خون
و خون
این سرزمین کوچکتر از خون فرزندانش خویش است
که چونان قربانیان ایستادهاند بر آستانهی رستاخیز
آیا واقعا مقدس است این وطن؟
یا تعمید شده
به خون
و خون
و خون
خونی که نه مناجات خشکش میکند
نه ماسهها
آنچنان عدالتی در کتاب مقدس نیست
تا شهیدان شادمان باشند
به آزادانه قدم زدن بر ابرها...
خون در روز
خون در شب
خون در سخن....
#محمود_درویش
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asru1
وَ دَمٌ
وَ دَمٌ
فی بلادکَ
فی إسمی و فی إسمِکَ
فی زَهرَةِ اللوزِ فی قِشرَةِ الموزِ
فی لَبَنِ الطِّفلِ فی الضَّوءِ وََ الظِلِّ
فی حَبَّةِ القَمحِ فی عُلْبَةِ المِلحِ
قَنَّاصةٌ بارِعونَ یَصیبونَ أهدافَهُم بِامتیازٍ
دَماً
وَ دَماً
و دَماً
هذه الأرضُ أصغرُ مِن دَمِ أبنائِها
الواقفینَ على عَتَباتِ القیامةِ مِثلَ القَرابینَ
هَل هذه الأرضُ حقاً مبارکةٌ ؟أم مُعَمَّدةٌ؟
بِدَمٍ
وَ دَمٍ,
وَ دَمٍ
لا تجفِّفُهُ الصَّلواتُ وَ لا الرَّملُ.
لا عَدْلَ فی صفحاتِ الکتابِ المُقدَّسِ
یَکفی لِکَی یَفرَحَ الشُّّهَداءُ بِحُرّیَّةِ
المَشیِ فوقَ الغَمام
دَمٌ فی النهارِ
دَمٌ فی الظّلامِ
دَمً فی الکلامِ...
شعر به ما چه میگوید در عصر فاجعه؟
خون
و خون
و خون
در سرزمینت، در نامم و در نامت
در شکوفهی بادام، در پوست موز
در شیر نوزاد
در روشنایی
در سایه
در دانهی گندم، در نمکدان
تکتیراندازانی چیره دست
متبحرانه میزنند به هدف
خون
و خون
و خون
این سرزمین کوچکتر از خون فرزندانش خویش است
که چونان قربانیان ایستادهاند بر آستانهی رستاخیز
آیا واقعا مقدس است این وطن؟
یا تعمید شده
به خون
و خون
و خون
خونی که نه مناجات خشکش میکند
نه ماسهها
آنچنان عدالتی در کتاب مقدس نیست
تا شهیدان شادمان باشند
به آزادانه قدم زدن بر ابرها...
خون در روز
خون در شب
خون در سخن....
#محمود_درویش
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asru1
هنوز مسألهات مرگ و زندگی است، اگر
جواب می دهم این جملهی سؤالی را:
نهاده ایم قدم، از عدم به سوی عدم
حیات نام مده، فصل انتقالی را
#حسین_منزوی
@asru1
جواب می دهم این جملهی سؤالی را:
نهاده ایم قدم، از عدم به سوی عدم
حیات نام مده، فصل انتقالی را
#حسین_منزوی
@asru1
شب که میشود
من پر از ستاره میشوم
شب که میشود
مثل آن فشردهی عظیم پرشکوه و پرشکوفهی ازل
در هزار کهکشان ستاره
پارهپاره میشوم
#اسماعیل_خویی
@asru1
من پر از ستاره میشوم
شب که میشود
مثل آن فشردهی عظیم پرشکوه و پرشکوفهی ازل
در هزار کهکشان ستاره
پارهپاره میشوم
#اسماعیل_خویی
@asru1
أنا المرأة التي غرقت بها المراكب
كلها و خذلتها..
و حين لم يبقَ لها من الأشرعة
غير جناحيها تعلمت كيف
تتحول من إمرأة إلى نورس...
منم آن زنی که تمام کشتیها
در او غرق گشته و تنهایش گذاشتند
و آنگاه که هیچ بادبانی
جز بالهایش برای او نمانده بود
آموخت که چگونه از زن بودن رها شود
و به پرنده دریایی بدل شود...
#غادة_السمان
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asru1
كلها و خذلتها..
و حين لم يبقَ لها من الأشرعة
غير جناحيها تعلمت كيف
تتحول من إمرأة إلى نورس...
منم آن زنی که تمام کشتیها
در او غرق گشته و تنهایش گذاشتند
و آنگاه که هیچ بادبانی
جز بالهایش برای او نمانده بود
آموخت که چگونه از زن بودن رها شود
و به پرنده دریایی بدل شود...
#غادة_السمان
ترجمه: #سعید_هلیچی
@asru1
وطن ای گرامیتر از هرچه هست
تو مهمانسرا نیستی خانهای
بمیرم ولیکن نبینم که تو
لگدکوب اسبان بیگانهای
#علیاکبر_یاغیتبار
@asru1
تو مهمانسرا نیستی خانهای
بمیرم ولیکن نبینم که تو
لگدکوب اسبان بیگانهای
#علیاکبر_یاغیتبار
@asru1
ای در رگانم خون وطن
ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن
❤️ ایران من❤️
❤️ ایران من❤️
ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن
❤️ ایران من❤️
❤️ ایران من❤️
خاکستری، خاکستری، خاکستری
صبح، مِه، باران
اَبر، نگاه، خاطره
در من ترانهای نبود، تو خواندی
در من آینهای نبود، تو دیدی
ریشهای بودم در خوابِ خاکهای مُتُبَرک
بیباران، در نگاه تو سبز شدم
برقی از چشمانت برخواست، نگاهم بارانی شد
گونههایت خیسِ باران، چشمهایت آفتابی
گرگها میزایند، برهها را دریابیم
تو، با چشمانت مرا بنواز
چوبدست چوپانیم سلاحی کارگر خواهد شد
بعد از جنگ، با چوبدستم
انجیرهای تازه را برای تو خواهم چید
با تو خواهم ماند، با تو خواهم خواند
و تورا در بُهتِ آفتابیات خواهم بوسید
اگر اَبرها بگذارند…
#محمدابراهیم_جعفری
@asru1
صبح، مِه، باران
اَبر، نگاه، خاطره
در من ترانهای نبود، تو خواندی
در من آینهای نبود، تو دیدی
ریشهای بودم در خوابِ خاکهای مُتُبَرک
بیباران، در نگاه تو سبز شدم
برقی از چشمانت برخواست، نگاهم بارانی شد
گونههایت خیسِ باران، چشمهایت آفتابی
گرگها میزایند، برهها را دریابیم
تو، با چشمانت مرا بنواز
چوبدست چوپانیم سلاحی کارگر خواهد شد
بعد از جنگ، با چوبدستم
انجیرهای تازه را برای تو خواهم چید
با تو خواهم ماند، با تو خواهم خواند
و تورا در بُهتِ آفتابیات خواهم بوسید
اگر اَبرها بگذارند…
#محمدابراهیم_جعفری
@asru1